ترس از مرگ، انگیزه یا علت عمل؟
ریا؛ استمرار دیدهشدن در انفاق
افترا بر خدا، گناهی با انگیزه نفسانی
تحلیل قرآنی واژه حذرالموت
علل افعال در نگاه نحوی قرآن
باب مفاعله؛ از مشارکت تا استمرار
سفهاً بغیر علم؛ جهلی که گناه زاست
کذب در قرآن؛ از مصدر تا صفت
رئاءالناس؛ چهره نفاق در اعمال
مفعولله؛ ریشه نیت در نحو و ایمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره مفعولٌ له عرض شد که منصوب میآید، ولی شرایطی برای نصبش اشاره شد: یکی اینکه مصدر باشد؛ اگر اسم جامد باشد، مجرور میشود. زمان عامل و زمان مصدر یکی باشد. فاعل مصدر و فاعل فعل یکی باشد. بحث کردیم، که برخی از آنها خطا بود.
حالا چند تا مثال قرآنی برای مفعولٌ له: «یجعلون أصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت» (سوره بقره، آیه ۱۹). دو تا آیه هست، هم آیه ۱۹ و هم آیه ۲۴۳. در محضر قرآن هستید. بله، ما در محضرش هستیم. این منافقین – اول «قلوبٌ مرضٌ» – در محضر بزرگواری باشیم تا از تجزیه و ترکیب آنها لذت ببریم. در خدمتیم. پیشقدم میشوید:
«یجعلون أصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت».
«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ». (سوره بقره، آیه ۲۴۳)
«ظلماتٌ و رعدٌ و برقٌ».
فعل «یجعلون» در اینجا چه فعلیه؟ بله، ماده «جعل». اینجا قسمت دومش میشود. سلام علیکم و رحمة الله. حال شما؟ «أصابعهم» مفعول به دوم است. «اصابع» جمع چیه؟ "سبابه"؟ خیلی دیگه جدید بود. "سابع" مادهای که "صاد" و "با" و "عین" دارد، ولی اینجا توی ماده نیامده است فعل . نه، "أسْبَع" با همزه رباعی میشود. پس اسم رباعی است. جالب است که هیچکدامش را نیاوردی! "أصابع" کجا آورده؟ مال چیز است… مشکل داره این چیزش، معجمش. نه توی این چیز آورده، نه اونور آورده، نه اینور آورده. «نصب» هستش و «سابع» بالاخره یه جا پیدا شد. «أُسْبُع» همان مفردش «أُسْبُع» است. «أُسْبُعین» دو انگشت را قطع بکند.
خب، «فی آذان أصابع» چه نوع جمعیه؟ چه نوع جمع مکسری؟ جمع مذکر؟ جمع مذکر سالم؟ جمع مؤنث؟ منتهی الجموع بود. «مفاعِل» و «مَفاعیل». «أصابع» مفردش چی بود؟ "أُسْبُع". چه کلمهای است؟ بودنش هست. اینجا لزومی ندارد. اول «أُسْبُع» خودش رباعی است، بعد «أصابع» فعالل. فعالل درسته؟ نه، فاعل، فعال، فعالل را توی جمعهای مکسر نداشتیم. ۲۷ وزن «فعالان» را داشتیم. خارج میشود. «آذان» هم که جمع «أُذُن» است. بله، چطوره؟ چه وزنی؟ «أُذُن» «اذان» بوده. «أفعال»، «قُفَّال»، «قُفْل»، «أَقفَال»، «سرّ اسرار»، "طفل أطفال"، "أُذُن". اونجا "قُفْل"، "أخبار" توی اون چند تا که «أفعال» جمع بسته میشد، ۱۰ وزن بود دیگه. "قفل" همون قفلی که مثالش بود. شعرش بود. شعرهای چیز خیلی مهمه که توی صرف و نحو هست، چون خیلی کمک میکند.
«أُذُن آذان من الصواعق». چطور؟ «صعقه»؟ نه، اون که مصدر میخواهیم. بفرمایید: مادهاش در واقع مفردش فقط «صاعقه» است. ماده جمع. «صاعقه» مؤنث نیست که با «ات» بسته بشه. بر فرض «صاعقات». جمع مکسر چند تا شرط داشتیم. مکسر مؤنث، مکسر مذکر. توی جمع مذکر چه شرطهایی داشتیم؟ عاقل باشه. مذکر نداریم. میماند جمع و کسر. جمع مکسر هم که شرط و شروطی طلا. مؤنث سالم. مکسر شر طبه، «صاعقه» پس، مؤنث هم میتونه بیاد. مکسر اینجوری جمع بسته بشه. ساعقات، من ندیدم. توی قرآن هم به نظرم نداشته باشه. اونقدر که یادمه توی قرآن «صاعقاتٌ» و «صواعقٌ» آمده. «فساعق من فی السماوات». پس «صواعق» را اینجا نیاورده. خیلی جالب است. نوشتن این را.. ضعیفه. عجیبه واقعاً. صیغه را آورده، دو تا آورده، و «صواعق» را اینجا نیاورده است.
«حذر الموت».
فیچ من و قطع. در مورد حروف، بحث میکنند: انگشتشان را در گوشها میکنند از صواعق به خاطر صواعق. «حذر الموت»؛ تصویرسازی ببین اصلاً محشر است. سکانسی درست میکند. معنایش ترس از مرگ. «حذر» به معنای پرهیز است. با ترس تفاوت میکند. کنار گرفتن است. میترسد. یه وقت هست اصلاً مواجه نشود. اجتناب. اجتناب به خاطر روبرو نشدن با مرگ. خیلی تصویری! انگشتانشان را در گوششان میکنند؛ از صاعقه که یه وقت با مرگ روبرو نشوند. به مرگ شخصیت داده شده است. آیات قرآن همیشه به مرگ شخصیت داده. خیلی جالب است. «جاءکم الموت». مرگ میآید پیش شما. خودش میآید. میآید به شما سر میزند. میآید پیش شما مینشیند. «یأتیکم الموت»؛ مرگ میآید سمت شما.
مصدر نیست؟ مصدر که هست. اصلش اینجا معنای مصدری نمیدهد. چرا؟ ترس از مردن. فاعل اضافه مصدر چطور میشود؟ مشکل ندارد. خب، مفعولش باشه. اشکال ندارد. مفعولش مصدر دیگر باشد. ذکر قتل، مشکل ندارد. "حضر الموت" پس شد مفعول... حصولی تحصیلی از ترس مرگ. حصولیه، یعنی اول پرهیز از مرگ هست، بعد اینها این کار را میکنند.
من که این کار را بکنم که میشود جفتش باشه. همان بحث علت و معلول است. چون این را دارند، این کار را میکنند. وگرنه این باعث آن نمیشود که از ما حذر بکنند. همان علت و معلولی که گفتم، خیلی کمک میکند اینجا. «حذر الموت» علت برای این است یا «یجعلون أصابِعَهم»؟ علت، انگیزش آنهاست. پس به انگیزه. هر وقت هم که این حصولی باشه، میشود چی؟ انگیزه. به انگیزه "حذر از موت"، اینها انگشتشان را میکنند توی گوش.
خب، یکی حصولی تحصیلی بود، یه بحث دیگه هم داشتیم در مفعولٌ له. چی بود؟ اون هم گفتیم شروطش هم که دارد دیگه. آها، این کدامهاش است؟ "جوانکی"؟ بعد شروع فاعل فعل. همونی که جعل میکند. همون. دست شما درد نکند. جان؟ بله. «حصر». آیه ۲۴۳ را هم ملاحظه بفرمایید: «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ». قرآن کریم الان تفسیر میکنند آیه را. اقوال مفسرین را هم میگویند و بفرمایید: نه، از خیلی دیگه. همزه استفهام هست. «لم» جازمه «تَرَ»، که حمزهاش میافتد. ماقبل خودش به تاب میافتد. چی بوده که به صاحب همزه حرکت و ماقبلش میشود. آها، «تَرَ»، چون مجزوم صاحب طلاست؛ که شده «تَر». خب، فاعلش ضمیر «الذین». متعلق به «تَرَ». مجرور. «الذین» جمع دور نیست؟ بله، جمعش هم دور است. «هُمْ دیار». فامیل دور. مال همینجا بوده. خب، جامد دیگه. جمعدار. یا دَوَّاره، یا دِهیه، دَهیار. خیلی چیز نیست. این بیشتر تو همین اصطلاح عرفان و اینا آمده. «دیار» اصطلاحات اصیل و فصیح و اینها به معنای دورهگرد و اینا را آمدند گفتند.
«دیار» اصطلاح صوفیمآبانه چیزی مجروح. بله، در حالی که «هم» مبتدا، «أُلُوف» جمع «ألف» چه خبرش؟ یعنی چی «أُلُوف»؟ «أُلُوف» یعنی چی؟ یعنی به حساب هزاران توی ترجمه قبلی اضافه شده. اینجا تفریق و فاعل. ماده مفعول میخواهد. جمله هست. چون خودش عمل نمیکند. چرا اضافه میشود؟ هم به مفعولش بله. «فقال لهم الله». اینجا الان «فقال» چرا؟ فاعلش کیه؟ «موتوا». بمیری. مجرور. متعلق به «قال». «موتوا». «فَـ لَوَّفَاعل...».
فیلم بازی چی؟ پلی موزیک. اگر ماضی بود، چی میشد؟ «موتُ». «فلو فاعل» میشود مفعول. قاعده درسته. «ثم» حرف عطف است. حساب ترتیب و اتساع، ترتیب و انفصال. خب. «أحیاهم» که به. خب، «انالله أیام» چیه؟ «أیاها». سریال فاعل و مفعول. بله. ترجمه میفرمایید: آیا ندیدید؟ «ندیدید» به ماضی میبرد. همزه میآید حال میبرد. یکی را بازی میکند. همزه به حساب استقبال. «ندیدی»؟ بله، «ندیدی». آیا ندیدی؟ بعدش داره کسانی که خارج شدند. بله. در حالی که ایشان هزاران هزاران نفر بودند. ترس از مرگ. پس حصولی تحصیلی از خدا گفت. برای ایشان نترس از مرگ. خارج شدن. در رفتن. نکتهای دیگه. جان؟ کدام ترک خورد نه.
دو مفعولی هم هست دیگه، «حذر» پس تو قرآن دو بار آمده. هر دو بار هم مفعولٌ له. نگاه بکن، عالم. نگاه عامدانه خاصش میکند. نگاه عامدانه میشود. آیا رؤیت داریم؟ یه نظر داریم، یه بصر داریم. سه. نظر میگه: «نظرتُ إلی السماء فلم أره». نگاه کردم، ندیدم. نگاه کردی. یه نگاه کردم، ولی ندیدم. یه نگاه کردن داریم، یه دیدن داریم.
نگاه، چشم انداختن است. رؤیت، اون مقصود را پیدا کردن، مقصود را با خواستن توجه. بله. انگلیسی «دیدن» را میگوید عامه بدون توجه. «نظر» انداختن با «see» و «look». «نگاه کردن» خاص. ولی توی قرآن هم «نظر» را خواستن. «انظر إلی طعام». تو فارسی هم همینه. توی فارسی «نگاه» با «دیدن». دیدن نه. میگه: نگاه کردم، ولی ندیدم. نگاه میکنم. دنبال اون پیرهنه میگردم. نه اینکه یه نظر انداختم. استفاده میکنیم. ولی اصل قضیهاش اینه که مثلاً یه نگاهی انداختم. «نظر» با انتظارم حماسه است. کسی که منتظره، نگاه با توجه داره دیگه. «ألمتر» رو به دیدن عادی سرسری اطلاق میشه. اون با توجه توی قرآن گفته: خاص نگاه کن، «بصر». تحمل توش بیشتر هست. اطراف قضیه رو نگاه کردن. تبعاتش رو نگاه کردن. مثل تبعات رو دیدن. «نظر» با عمق دیدن. «رؤیت» سرسری دیدن. اطرافش رو دیدم. مثلاً یه چیزی رو تو چند بعد دیدن. هنوز نگاه کنیم ببینیم فروغ لغوی، معمولاً اینا رو خوب بحث کرده.
آیه بعد، سوره بقره، آیه ۲۶۴. خطابها معمولاً عامه است، تو چه فضایی هم هست. فضای جنگه دیگه. حالا کدوم جنگه ؟ بچه بودیم ما اینو تفسیرشو خوندیم، یادمون نمیآد.
خب، ۲۶۴: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَیٰ کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ».
بفرمایید: «أَأُبْطِلُ صَدَقَاتِکُم»؟ چشم. «صدقاتُکُم» چرا مجروره؟ نصب به کسره است. با بای سببیت. به سبب «من» و «اذی». صدقاتتان را باطل نکنید. پس اینجا مفعولٌ له راه انداز. «لا تبطلوا». باطل نکنید مثل کسی که انفاق میکند مالش را. مثل اونی که باطل میکند. شما مثل اون باطل نکن. خب، «رِئَاءَ» چیه آقای کریمی؟ سؤال کنکوری چیزی هم هست؟ از اون ۴ واحد امتحان. فاعل کجاها داریم بدون جزوه؟ بدون جزوه. جزوه از این لوح محفوظ باید بجوشه. مصدر مجرد داشتیم کجا؟ خب، مثلاً فعال بود. فعال، تجارت. همه چیه؟ چالش مجرد. حساب چیه؟ جهاد، قتال. کدام با مفاعله؟ اصل فعال. پس مال کجاست؟ مصدر دوم باب مفاعله. پس «رئاءَ» میشود «مُراءاة» که میشود «مُراعات». مراعات با همزه. توی باب مفاعله گفتیم معنای اصلی چیه؟ قرآن اینطوری اگر کار بشه، یعنی همه بحثها تعطیل بشه. بشینه فقط قرآن اینجوری بخونیم، بعد چهار پنج سال آدم احساس میکنه علامه طباطبایی شده. متن کتابها گفتن مشارکت استمرار. گفتیم مشارکت هم اگه هست به خاطر چیه؟ به خاطر استمرارش. یعنی مقاتله استمرار. چرا میگن دو طرف؟ چون دو طرف با همدیگه استمرار میدن. قتال مگه نه؟ دو نفرش ملاک نیست. دو نفر توی باب تفاعل ملاکه. تفاعل اونجا مشارکت. مفاعل معنای اصلیش مشارکت. مثال زدیم. گفتیم محاسبه کجاش مشارکت؟ خاطرتون هست؟ مراقبه کجاش مشارکت؟ اینا که ما میگیم این همه مفاعله داریم که معنای چیز توش نیست. مشارکت توش نیست. به معنای استمرار. استمرار و رغبه، رَقَبه. استمرار الحساب. مکاتبه. استمرار الکتاب. استمرار پیدا میکند. حالا یکی اون مینویسه. استمرارش واسطه دو نفر ملاک استمرار. خیلی مهمه ها. این از اون نکات بسیار مهم. مشارکت استمرار میشود ملاک استمرار. استمرار بله، بله. استمرار به واسطه مشارکت. ولی این باب چرا مفعول میگیرد؟ اون تفاعل نمیگیرد. خاطر همینه دیگه. چون که داره استمرار روی چیزی واقع میشود. اونجا روی چیزی واقع نمیشود. این میزند، اون میزند. «تخاصم زید و عمر». ولی اینجا «جاهد زید عمرًا». زید داره استمرار بر جهاد میکند. این استمرار بر جهاد رو کی واقع میکند؟ استمرار جهاد. نکات خوبی بعضاً لابلای بحث گفته میشود.
«رئاءَ» پس چی میشود؟ «رئاءَ الناس». استمرار و رویه. انفاق میکند و همش پی اینه که دیده بشه. فرق میکند با «ریاء». «رِیَاءَ الناس». «رِیَاءَ» بحثیه که اون هم همینه. یا همون «رِئَاءَ» یا نه. «رِیاء» مصدر ثلاثی مجرد به معنای رؤیت. به نظر میرسه که «رِیاءَ» همون «رِئَاءَ» باشه. به همین باشه. انفعال. اصلش همینه. کجاها داشتیم فعال بودن ثلاثی مجرد، یه بررسی بشه. مثل «نِقار» مثلاً. «صِیام». مثل «صِیام» نیست. «صام صِیام». بله. «قیام». مجلد «قیام». مجرد دلالت امتناع داشته باشد. «أبا». «نِقار» گفتم. «نِقار» هم شرارت، جما. «أبا جماع» یا «جُماح»، چموشی. هیجان. مثل نکاح. «قَرّو کوبیدن» حباب. نکاح البته میتونه «مُناکَحه» باشه. خب، انتهای زمان. سه حصار. اینا خیلی مهمه. یه وقتی توی بحث فقهی، یکی از جاهایی که بسیار گیر میاندازه همینه که این مصدر دوم باب مفاعله است یا مصدر مجرد. مثلاً نکاح. خود نکاح اگر مفاعله باشه، یه معنا پیدا میکند. اگر کلاً احکامش عوض میشود. خب، مجرد. خود کلمه نکاح. ترجمه نگفتنی. خوب، که با اون ترجمه مجدد میشود. بله. نشانه فرایند اینها خوب. نشانه مثل خبات، خاله. صورت خیلی قدیمیه. خب، آخه توی باب سوره الرحمن، هیچی مثل فراغت نمیشه. آدم وقتی بیکاره به درس و بحث میرسه. وقتی که الکی شلوغ کرده نه دنیا داره نه آخرت. خوب. و لا. بله.
خب، این «رئا» را هم سه جا داریم توی قرآن: یکی دیگرش سوره نساء، آیه ۳۸، قضیه خوب. «الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ». سوره نساء، آیه ۳۸. آیه بعدی هم انفال، آیه ۴۷: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِم بَطَرًا رِئَاءَ النَّاسِ». انفال، آیه ۴۷. پس «ریا» را توی قرآن: یکی رو در مورد انفاق اموال دست گذاشته. یکی رو در مورد خروج. خروج از خونه. نصب خانههاشون. خارج شدن «ریاءَ الناس» خود را نشان بدهم. ۴۷. یکی «بطرًا». «بطر» به معنای سرشان باد داشت. فارسیش کله باد داشت. و «ریاءَ الناس» و «بطر» هم معلوم میشود که مصدر کلههای باددار و «ریاءَ الناس».
«حسدًا» را هم که عرض کردیم. «حسدًا» را که عرض کردیم مفعولٌ له آمده. بریم سراغ دو تا دیگه سوره انعام، ۱۳۸ و ۱۴۰. «حسدًا» توی بقره ۱۰۹ دیروز اشاره شد. الان انعام ۱۳۹ و ۱۴۰. «وَقَالُوا هَٰذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا یَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَّشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لَّا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِرَاءً عَلَیْهِ ۚ سَیَجْزِیهِم بِمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ».
و دوباره آیه بعد: «دو تا بدتر حرم و ما رزقهم الله افتراء علی الله». «غضلو». «و ما کانوا». دوباره قبلش: «خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ».
چند تا اینجا مفعولٌ له داشتیم. ای خدا! «افترا» چیه؟ عاملش چیه؟ «لایذکرون» افترا یا «قالوا» افترا؟ نه «قالوا». افترا. «لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ ...». آیه را ترجمه کنیم. «قالوا: هَٰذِهِ أَنْعَامٌ». اینا چی گفتن؟ «أَنْعَامٌ» و «حَرْثٌ». چند تا چهارپا و کشتزار را هجران. «هجر» یعنی چی؟ ممنوع. حصار کشیدن. مال «بطاء» باشه. کسی از اینا نباید بخوره. نه چشم، طعم مزه نکنه مگر کسی که ما بخواهیم. به زعمهم. به زعم خودشون اینو گفتن. «وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا». ادامه «قالوا» دیگه. «قالوا: هَٰذِهِ أَنْعَامٌ». «قالوا: أَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا». و انعامیه که پشتش حرام است. «وَأَنْعَامٌ لَّا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا». به اینا گفتن که اینا انعامیاند که اسم خدا برش برده نمیشه.
خب، این «افتراءً علیه» مال «لایذکرون» است یا مال «قالوا»یه؟ زغال. همه این قولها افترا بود بر خدا. «سَیَجْزِیهِم بِمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ». نوبت این افترا هم جزا میشوند. و دوباره باز «وَقَالُوا مَا فِی بُطُونِ هَٰذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَیٰ أَزْوَاجِنَا». هر چی تو شکم این انعامه مخصوص مردهاست. به زنها مون حرومه. «وَإِن یَکُن مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکَاءُ». اگر انعام مرده بودن، زنها هم شریک بشن. و خدا بابت این وصفشون به اینها جزا میده. چقدر این عبارت دقیقه. وصف. سبحان الله. «عَمَّا یَصِفُونَ»، «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ». وصل، وصل. این کاری که اینا کردن وصل کردن. نصب چیه؟ دانلود و به خود تحمل کنید. «سُجِیم» وصفه. بابت این وصفشون خدا بهشون جزا میده. «إِنَّهُ حَکِیمٌ الْعَلِیمُ». «قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». دیگه الان که نه. الان بحث خارج میشود. خسارت کردند کسایی که بچههاشون را کشتن. «سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». این «سَفَهًا» چیه؟ ۱۴۰. «سَفَهًا» به خاطر میشود چی؟ حصولی. البته همیشه معنای انگیزه نمیدهد. یعنی از این مبدأ از این ریشه. خاطر نادونی. «سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». سفاهتی که هیچ علمی توش نبود. «وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ». تحریم کردن اونی که خدا روزیشون کرده بود. چرا تحریم کردن؟ «افْتِرَاءً عَلَی اللَّهِ». افترا میشود حصولی تحصیلی. علت یا معلول؟ پس افترا در قرآن هم مفعولٌ له آمده است. این دو تا ولی باز با اینکه یه نوع مفعولٌ له میتونه منصوب باشه، مجرور هم در عین حال یه عامل نصبی، یک عامل جری میتونه سرش بیاد، مثل حرف جری که دلالت بر تعلیل بکنه. حالا اگه فرصت بشه بحث که تموم شد، حروف جری که دلالت بر تعلیل داره رو هم بحث بکنیم خوبه. ۱۴۴ کجاش؟ «لِیُضِلُّوا النَّاسَ». بله، بله. چیزشو نداره که منصوب بشه. شرایط منصوب شدن را نداره. برای همین لام، لام تعلیله. اینجا «بِغَیْرِ عِلْمٍ». ولی «کَذِب»ند چی به من؟ «افْتِرَاءً عَلَی اللَّهِ کَذِبًا». حال نمیتونه باشه. مثل چی؟ مثل اون که دیروز بحث کردیم. «کَذِب» چیه؟ جزئی، مصدر نیست. «الْکَذِب». به نظرم میاد که «کَذِب» صفت مشبهه. صفت مشبهه باشه که قشنگ حال میشود. مثل یک وقتی بود که توی نجس، نجس لازم بود. «پارک فایده بود». وزن «فَعِل»، حسد. لازمه. ریشهاش، یعنی مادهاش یا مصدرش. «کَذِب». وزن فِعل میآید. حسد حسد کذب کذب که قطعاً مصدرشه.
«کَذِب» بحث کذب در قرآن یکی دو تا سه تا چهار تا چهار بار همینجوری آمده. «لَمِنِ افْتِرَاءً عَلَی اللَّهِ کَذِبًا»، «قَدِ افْتَرَیْنَ عَلَی اللَّهِ کَذِبًا»، «إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا لَا تَفْتَرِ عَلَی اللَّهِ کَذِبًا»، «إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا»، «لَنْ نَتْبَعَ عَلَی اللَّهِ کَذِبًا». پس مصدر «کَذِب». مصدر «جاءُوا عَلَىٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ». به دامن کذب. بله. «یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ». «افْتَرَوْا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ». «یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ». «تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ». این دیگه خیلی واضح قطعاً صفت مشبهه نیست. نه اینجا «الْکَذِب» مشبهه نیست. مصدر «تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ». «هَٰذَا حَلَالٌ وَ هَٰذَا حَرَامٌ». «وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ». «لِلْکَاذِبِ» که نیست. «لِلْکَذِبِ». اونایی که ما دیدیم بیشتر به معنای مصدر رو میرسونه. صفت مشبهین. «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ» صفت مشبهه معنا نمیدهد. کاذب، دروغ. برای اونی که وصف دروغ درش ثابته. کف رگ صفت مشبهه باشه. یعنی وصف دروغ در او ثابته. «ذَاتُ الثَّبْتِ لَهُ الْکَذِبُ». درست این میشه صفت مشبهه. «دَمٍ کَذِبٍ». ذات الثابت له الکذب. نه خود دم کذبه. دم دم نبوده. یوسف نبود. درست. دم دروغ. نه دم دروغین. دم دروغ. نه. «بِدَمٍ کَذِبٍ». وصف دمه. پس اینا چی میشه؟ «یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ». خیلی روشنه. یحلفون. قسم میخورند. دروغ. دروغ. پس چی میشه؟ کذب در همه اینا مصدر. «وَیَفْتَرُونَ عَلَى کَذِبًا» یا همین آیه که الان دیدیم. اینا میشه چی؟ صفت میشه مفعولٌ له روزی امروز تو این کتابها نبود. خب، پس چیکار کنیم اینو؟ الان تحصیلی یا اصولی؟ یعنی کذب، علت افتراعه یا افترا، علت کذبه؟ کذاب علت افترا. این هم تا این نکته رسوندیم و بقیش رو انشالله فردا عرض خواهیم کرد. کیست؟ دروغ، افترا و کذا با همدیگه یکی کردن. مخلوط کرده. شیر موز کرده. ایشالله بقیش فردا عمری باشه در خدمتیم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...