حذف عامل و بلاغت سیاق قرآن
راز نحوی در آیه «قالوا خیرًا»
چرا قرآن گاهی عامل را حذف میکند؟
تقدم و تأخر فاعل در آیات الهی
بلاغت نحوی در ساختار قرآن
سیاق بر قاعده مقدم است
فهم جدید از «ملت ابراهیم»
ظرافت نحوی در افعال قرآنی
ایجاز و فصاحت در حذف عامل
تقدیم مفعول برای تأکید معنا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. یک نکتهای فقط دیروز عرض شد، از باب اینکه اصلاح بشود؛ درباره «ذو». «ذو» صیغه مفردش خب «ذو» است و «ذواتی». مؤنثش «ذات»، و «ذات ذات» تثنیهاش در مذکر «ذوا» و «ذوی»، در مؤنث «ذواتا» و «ذواتی». در جمع هم که «ذبو» و «ذوی» این ور، «ذواتو» و «ذوات» این «ذواتها» و «ذو». دیروز به اشتباه عرض کردیم که حالا امروز اصلاحش کردند.
خدمت شما درباره مفعول؛ بههرحال، وقتی عامل حذف میشود، این حذف عامل بیشتر در جواب استفهام است. وقتی که استفهام باشد، عامل حذف میشود. «قالوا خیرًا»؛ «قالوا انزل الله خیرًا». «انزل الله» را انداخته، عامل را انداخته. فقط اینها به متقین میگفتند: «ربّتان چه نازل کرده؟» متقین میگفتند: «خیرًا، خیرًا نازل کرده.» اینها شگردهای جنگ روانی است دیگر. خود همین: «ربّتان تا جدید چی گفته؟ باز چی گفته؟» «خیر گفته.» تقوا و قداست و طهارت حرفی نداشت. این موضعش است. اگر آدم تو این شرایط قرار بگیرد، اینجور حرف بزند، واقعاً خیلی قداست میخواهد. آدم هیچی نگوید، خیلی صاف باشد.
مفعول ماده «قول» هم چون باید جمله باشد، اینجا پس حتماً «قالوا خیرًا»؛ ما «خیر» را نمیتوانیم مفرد باشد، چیزی بگیریم. حال، مثلاً بگیریم. حتماً جمله بوده و حتماً عامل حذف شده.
تو تحذیر و اغرا، اختصاص هم که واجب بود که عامل... «قالوا خیر»؛ مورد جایی سراغ داریم بفهمیم مفرد آمده؟ مفرد نیست، مشخص است، معنا نمیدهد. از اول که گفتیم چند سال، پارسال بود کی بود؟ آنجایی که ما دست برمیداریم از قاعدهای و یا تخصیص میزنیم، یا اصلاً میگوییم این قاعده کلیت ندارد، به خاطر سیاق و به خاطر معناست. سیاق گفتیم پیش ما چی اصالت دارد؟ قاعده یا سیاق؟ سیاق. این نکته خیلی مهم بود. یعنی سیاق خودش دارد به سمت معنایی، سیاق به این معنا را میرساند. خب، من نمیتوانم بگویم آقا من تو منو نبر، من قاعده نمیگذارد من بیایم. قاعده چیکاره است؟ قشنگ مینامد: «قاعده نمیگذارد.» کاملاً موافقم. ولی یک جاهایی دقیقاً داشتیم دیگر، بحثهای قبلی. قاعده، وقتی من الان این است، قاعده چیکاره است؟ بله، دیگر جنبههای فصاحت و بلاغتش هم که مطرح است.
آقا، گاهی ضربالمثلی است که عامل حذف شده، مفعول مانده. نقل بکنیم باز با ذکر عامل «خیر»؛ چون اصلاً ضربالمثل بودن، عامل تویش حذف شده. «الکلاب علی البقر»؛ سگ روی گاو. اینجا عاملش حذف شد. «رعیت الکلاب» مثلاً «البقر». «الکلاب علی البقر». «سگهای روی گاو». «آیت الکلاب علی البقر». اینطوری. یک جاهایی هم میشود عامل را حذف کرد. «فانكحوا ما طاب لکم من النساء».
بحث شیرینی که داشتیم؛ متن نامه مروبا. سوره نساء، آیه ۳. «و ان خفتم الا تعدلوا فواحدةً» کریم. شما که متناً، محتواً، عملاً، علماً، همه چیز در این بحث واردید، بفرمایید. به حمل به حمل اولی، به حمل شایع کلاً این آیه را پیاده کردهاید. همه را «واحدةً» مصدر است. مصدرش «وحدة». واحد اسم فاعل است. عدد هم هست. یعنی «فزوجوا واحدةً» چهارم. آها، نه. این وصف است برای یک چیزی. عاملش حالا محذوف است. «و ان خفتم الا تعدلوا فانکحوا واحدةً». چی؟ «واحدةً» نصف هم از آن الفاظی است که مفرد ندارد. دیگر «نساء» جمع، مفردش «مرئه» است. «ذلک ادنی الله» تعالی برای اینکه عیالوار نشود، بهتر برای اینکه عیالوار نشود. قسمت اول منظورش این است که مثلاً شما نزدیکتر به عدالت «ستم» خود عیال یعنی همین. یعنی بار روی دوش آدم میآید. عیال لازمش را گرفته. نتیجه در واقع دوشت سنگین میشود. احمال میکنی. کمکم میآوری. قسمت اول آیه را... آنها زودتر ناراحت میشوند. بله بله. شرایط روحی روانی همسران هم باید سنجیده شود. «قل بل ملت ابراهیم حنیفًا». بقره، ۱۳۵. «بل ملت ابراهیم حنیفًا». «ابراهیم چینجو» منصوب. چرا منصوب؟ جایزه نقدی میآورم برایتان. جواب بدهید. جایزه ملتها منصوب. اینجا این از آن سؤالهای جایزهدار است. در واقع وقتی که آن آخریه باید بیاید، این ملت پس مفعول به عاملش هم محذوف است. عامل چی؟ حالا سیاق روشن کن. هیچ کلمهای، نه تو این آیه، نه قبلش و نه بعدش که دلالت بکند بر عامل محذوف نداریم. غیر از سیاق. اگر بگویید «هنوزم بگید» جایزه را میدهیم. اینجا همه چیز هست، هم توت داریم. آمده اینجا؟ نیامده. ۱۲ صفحه قبلش آمده: «ملت ابراهیم». در چه حالی؟ در حالی که حنیف بود. کی؟ ملتش یا خودش؟ خودش. ملتش هم به تبع خودش. «حنیفه». ترجمه این در جواب که هدایت بشود. خب، حالا شما چی بگویید؟ پیغمبر میگوید که نه، دنبالهروی ملت ابراهیم. ما بر آن دین. «قل بل اتبع ملت ابراهیم حنیفًا». «یتبع» یا «اتبع». «قل». این را بگو. آسان بود. «برای معما چو حل گشت آسان».
آیه ۱۲۰. «لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم». ملت با چی میآید؟ با تبعیت. «تتبع». تو این فضا. ۱۲۰. همین سوره بقره، آیه ۱۹۶ هم بیاورید. شما اینها صفر و صدی بود دیگر. صد میسر نشد. خب، ۱۹۶. خب، به روح اموات آقای دکتر امیر صلوات بفرستید. اللهم صل علی... همین کفایت میکند. انقدر دعاتان کنند امواتتان. «و ما استیسر من الهدی». آقای کریمی، آقای کریمی. ادبیات که میشود این وری میشوم. قشنگ از اینجا پاس میدهد که خودش پخش میکند. ۱۹۶. دو تا جمله. چیزی هست که عاملش افتاده باشد؟ سخت است. این سخت است. انصافاً سخت. راهنمایی کنم. بحث توی «فَمَا اسْتَيْسَرَ» است. ترجمه کنیم: «اول حج و عمره را برای خدا تمام کنید. اگر محصور شدید، پس آنچه که میسر است از قربانی.» «حد» یعنی قربانی. اگر محصور شدید، پس آنچه که میسر. یعنی چی؟ یکی اینکه خبر باشد یا مبتدا باشد. یعنی یا خبر یا خبر باشد، مبتدایش افتاده باشد. یا مبتلا بشود، خبرش افتاده باشد. اگر محصور شدید، بر شما واجب است «من الحج». بر شما واجب است. این میشود خبر. مبتدا «مستشیر من الحج» خبر. آنچه میسر است. میگوید: «احتمال هم دارد که مفعول باشد، عاملش محسوب بشود.» «ما» موصول است. آنچه که میسر است از حج، آنچه که از حج چکار کنیم؟ ذبحش کنیم. این میشود مفعولش. «اذبحوه» برایش گرفته. «فَذَبِّحُوا» یا «و ابعثوا». بفرستید. «أرسلوا». عهد. بله، قربانی کنید. عرض کنم که مفعولی که عاملی که برای مفعول، کدام فاعل جذاب. پس ملاحظه فرمودید که یک جاهایی عامل هم میافتد.
در مورد اینکه مفعول و فاعل هم کدام مقدم باشد؟ بله بله. عرض کردم سه تا احتمال است: یا مبتدا باشد، خبرش افتاده باشد. یا خبر باشد، مبتدایش افتاده باشد. یا مفعول به باشد، عاملش افتاده باشد. سومی را گرفتیم: «اذبحوا مست». این هم از این.
کجاها فاعل مقدم میشود؟ کجاها مفعول مقدم میشود؟ چند تا فقط مثال، بدون اینکه مراجعه کنیم. فقط شنیداریشان را خواندیم قبلاً. جاهایی که فاعل مقدم میشود: «نادِينَاهُ أَن يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا». «قد صدقت الرویا». تصدیق کرد رویایی را. سخن ناواضح. «فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ». فاعل اول. «مَدَدْنَا نَجَّيْنَاهُمَا وَ قَوْمَهُمَا». اسم ظاهر به ضمیر عطف شده. چند جا هست تو قرآن اسم ظاهر به ضمیر: «نَجَّيْنَاهُمَا وَ قَوْمَهُمَا». صافات، ۱۱۵. نجات دادیم ما آن دو نفر را و قوم آن دو نفر. چی میگفت؟ نمیشود. آن قاعده اسم ظاهر به ضمیر عطف نمیشود. ظاهر کنیم. بحث اصل بحثم تو ضمیر متصل مرفوعی بود. منفصل و منصوبی هم هست. اینکه اصلاً مشکل نیست. بله. حالا این یک شاهدی بود. جای دیگر دلیل اصلیاش تو آیات اجتماعی، آنجا که اختلافی بود. آن هم برایش هست. آیه هست، الان یادم نیست. این را دیدم یاد آن افتادم که بگویم آن قاعده را هم لحاظ کنید که این هم دوباره فاعل اسم ظاهر به ضمیر فاعل مرفوعی عطف نمیشود. «اذ و اخاک» مثلاً نمیشود. و ضمیر بیارید در که تو قرآن بدون ضمیر هم آورده. حالا یادم نمیآید. «اذها بااخوک» مثلاً. «بلوخوک». «اسكن أنت و زوجك الجنة». بله. «آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ». «آتنام» که گفتیم دو دقیقه مانده. «آتا» چیست؟ دو مفعولی. دو مفعولی که اینجا دو تا مفعولش آمده. «مَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ». حصر روی کدام؟ «إنما أنت خادع». قطعاً «خاد»، «خدعه»، «خودعه». فقط فقط تو نیرنگ کاری، یا فقط تو نیرنگ کاری؟ آها، احسنت. «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا». «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ». که این هم باز دوباره فاعل اول آمده، بعد مفعول. و یک جای مفعول جلو میآید. «أَمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ». «يُنسِينَكَ الشَّيْطَانُ». شیطان فاعل، کافش مفعول. «كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ». «حَاجَّتْهُ قَوْمُهُ». محاجه کرد او را قومش. ابراهیم رب او. این که معروف بشود. «قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ». «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ». «لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ». «لا ينفع الذین ظلموا معذرتهم» قوم معذرت. فاعل «الذین ظلموا» مفعول. «يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ». فاعل. از ظالمین مفعول. «وَمَن يَغْفِرُ الذنوب إِلَّا اللَّهُ». مفعول چیست؟ فاعل چیست؟ «وَمَن يَغْفِرُ الذنوب إِلَّا اللَّهُ». بله. چرا چرا جابجا شده؟ به خاطر حصرش است. الا آمده. به چه چیزی میرساند؟ کی کی محصول مصرف کیست؟ یعنی چی؟ ترجمه چی میشود؟
یکی از مفعولها جلو میآمد: «آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى». المال را آورده و میگفت: «آتى ذوي القربى المال». گفته «آتى المال». «يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا». «يُطْعِمُونَ مِسْكِينًا طَعَامًا». «طعام مسکین» فهمیدیم. «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ». «فهمنا سلیمان». این دو تا باید جابجا میشد که «ها» آمده. حالا به خاطر اینکه زمینه مسئول، یعنی دوستان بعدی بیایند. هستیم دیگر. «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا». «رَبَّهُ خَمْرًا». آها. چرا؟ چون سقایت دو مفعولی بود. خب، کدام جابجا شده؟ دیگر آمده تو ضمیر دارد، جلو. همانهایی که قبلاً میگفتیم اینجاها. «ربّه خمراً». «ربّه» چون ضمیر دارد، جلو. اگر دو سه دقیقه وقت داشته باشیم مفعول را تمام کنیم، بحثش دو شود. یک آماری بگیرید از دوستان روی بحث مفعول. دیگر پروندهاش را ببندیم.
جلسه ان شاء الله مفعول اول مقدم میشد، بعد مفعول دوم اینها را هم گفتیم. و یک جای مفعول دوم مقدم میشد، گفتیم جابجا میشود دیگر. مفعولها خودش باز دوباره یک وقتهایی همانهایی که در مورد فاعل و مفعول داشتیم، در مورد مفعولها هم داریم. دانلود ضمیر یا هسته یا هرچی. قرار است که چیزی یعنی از جهت رتبه مقدم است. دیگر من تعلیم کردم فلانی را فلان چیز را. به فلانی اول باید اسم فلانی را بیاورم و فلان چیز را. «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ». اول آدم را میگوید، بعد اسمها را. آدم رتب غرض دیگری است، جابجا میشود. خب، یک وقت هم که مقدم میشود: «أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ». «أَتَدْعُونَ غَيْرَ اللَّهِ» بوده، شده «غَيْرَ اللَّهِ». تقدیم حق و تأخیر مفید. فقط غیر خدا را میخوانید. «غیر الله». این «غیر الله» ، «غیر الله». اینها قرآن زیاد داریم. این طور آمده. «بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ». «بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ». «أَهَٰؤُلَاء إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ». «أَهَٰؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ». سوره سبأ، آیه ۴۰. به صفحه ما ۴۳۳. «وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَٰؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ». این را بگویید. اما پرونده را سخت است ها. خیلی ترجمه کنی، خیلی ساده است. یکی ترجمه کند، سریع درمیآید. همه اش. «ما همه را روزی که همه را محشور میکنیم.» خب، «سپس میگوید.» سپس میگوید کی؟ خدا. به کی؟ «چی میگوید؟» «یاکوم». «هَٰؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ» اینها شما را میپرستیدند. خدا به ملائکه میگوید اینها شما را میپرستیدند. «إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ». «إِيَّاكُمْ» چی شد؟ «إِيَّاكُمْ» میشود مفعول به «يعبدون». «هَٰؤُلَاءِ» مبتدا. «إِيَّاكُمْ كَانُوا...» الحمدلله رب العالمین. خبر. «کالا» مفعول از مبتدا باشد. مفعول از مبتدا باشد، خبر نیست ها. «هَٰؤُلَاءِ كَانُوا يَعْبُدُونَ» «هَٰؤُلَاءِ كَانُوا يَعْبُدُونَ إِيَّاكُمْ». این طور بوده. «هَٰؤُلَاءِ كَانُوا يَعْبُدُونَ إِيَّاكُمْ». خب باشد. کل جمله خبر «هَٰؤُلَاءِ» از «كانوا» مقدم. «كانوا إِيَّاكُمْ كَانُوا». و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...