مفعول مطلق عددی؛ بیان شمار فعل
ظنونا؛ چندین گمان درباره خدا
ظن جاهلیت؛ گمان نادرست مؤمنان
جَلدة؛ عدد و معنا در حدود الهی
دَکّةً واحدةً؛ اندکاکی مطلق و واحد
اعطاءالامیر؛ نمونه نایب از مصدر
تأکید عددی در ساختار قرآنی
نفاق؛ دو جنس، دو رفتار در قرآن
ظانین بالله؛ گمانبران مغرور
ترکیب عدد و نوع در نحو قرآنی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
به قسم سوم مفعول مطلق، «مفعول مطلق عددی» رسیدیم. مفعول مطلق عددی آنی است که عدد فعلش را بیان بکند به حسب شخصش، نوعش: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا». حالا بامزه است که هم الف و لام گرفته، هم تنوین گرفته است. قرآن، رسمالخطش حکایت... یکوقتی یادم هست جوادی به همین اشکال میکرد، میگفتند: «بابا این رسمالخطها مشکل دارد بعضیهایش مثلاً «اذن» را تنوین گذاشته، فعل مضارع را با تنوین آورده، «لِيَكُونَ مِنْ الصَّاغِرِينَ»! بابا این نون دوتا نون دیگر است، آن نون تخفیف چی است؟ خفیف است دیگر، تأکید خفیفه است. با تنوین آورده: «يَكُونَنَّ». یا آن آیهی چه سورهای است؟ سوره طه: «لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ». تو سوره طه یک آیه بود. بله، بله، «إِنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ». بیش از هزار غلط دارد!
همین نشاندهنده این است که دستنخورده است. خدا رحمت کند. یعنی غلط از اول نوشته بودند و دستنخورده مانده است. ادبیات، اینور بچهها میگفتند: «مثلاً غلطهای قرآن دستمالخطی...». ممنونم. رسمالخط کوفیاش همینطور بوده. محل تردید است. این تویش نکته است که آنقدر اعتقاد داشتند که بالاخره از یکجایی که اینها اینجوری شده، بعدیها دیگر دست نبردهاند تویش. این هست. یعنی الان هم کسی بخواهد اینها را دست بزند، تنش میلرزد که بخواهد همین تنوین را مثلاً صاف بکند. خب: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا». «الظُّنُونَةَ» بوده دیگر. تو سوره انسان همینجوری داریم. تو سوره طه هم داریم. آیهی سوره طه یادم نمیآید چرا گیرش افتادم. میفرماید که: «إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدَ سَاحِرٍ». پیدایش کنم. آیه ۶۹ است: «إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدَ سَاحِرٍ». «إِنَّمَا» را سره هم آوردهاند. ما تو گیر حصر این ماندهایم که این چطور میشود؟ آیه ۶۹. اینها، خلاصه حواستان باشد. یکوقتی گول نخورید، ظاهر قرآن را. آن رسمالخطش اشتباه بوده است. اینجا «از زانون» هم همینطور است. یک عده میگویند متصل. هرچه که الان هست خب: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ذُنُونِ»! اینجوری بگوییم: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظُنُونِ». این چیست آقا جان؟ «الذَنون»!
در مورد مفعول مطلق گفتیم باید مصدر باشد. ولی کجا؟ و کجا؟ تأکیدی و نوعی. توی عددی دیگر مصدر نمیخواهد لزوماً. یکوقتی مصدر میآید با عدد. «ثلاث از رب» مثلاً. یعنی جمع مصادر. یا خود مصدر میآید: «ضَرْباً ثَلَاثَةً» مثلاً. جمعش میآید: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظُنُونِ». اقل جمعم چند تاست؟ دو تاست. عربی! اشتباه رایج. شاهدشم کجاست؟ متکلم معالغیر را چند تا میگیریم اقلش را؟ دیدم که برخی هم اشاره کردند، شاید مرحوم علامه طباطبایی تو «المیزان» هم گفته باشند. یادم هست چندین جا مطرح شده که اقل جمع دو تاست. شاید تو همین کتاب هم دیده باشم. اقل جمع دو تاست. بله. باشد. نه، آن بحثش فرق میکند. بستر مفرد و جمع باشد. مذکر و مؤنث اصلاً ندارد. اصلاً مذکر و مؤنث ندارد. یک وقت میبینید مفرد و جمع دارد، مذکر و مؤنث اصلاً ندارد. مذکر و مؤنث هم جای دیگر نداشته باشیم. چون اینجا نداریم. این را ما نمیخواهیم بگوییم، چون اصلاً شما تو متکلم هیچ مذکر و مؤنثی ندارید. درست است؟ ولی مفرد و جمع چطور دارید؟ عرض بنده روشن شد؟ ولی تو صیغههای دیگر هم مفرد و جمع دارید، هم مذکر و مؤنث، تثنیه هم دارید. جدا کند. حالا در جمع، شرایط قرآنی هم دارد. اینی که اقل جمع دو تاست تو سوره حجرات شاید بود. چند جا یادم هست که شاهد قرآنی داریم که دو تا را «تَثْنَوْا»! بله، در سوره نفی کرده که دو تا را دارد. سوره حجرات، صفحهی چند شد؟ سوره ۴۹، آیه ۹: «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا»! دو تا از دو تا طایفه از مؤمنین «اقْتَتَلُوا». بله، اگر به اعتبار جمعش دارد نگاه میکند. «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا». در صورت اقل جمع دو تا است. یادم هست دیدم شاید کلمات بزرگان که دیدم، شاید توی منابع ادبی هم دیده باشم. تو ذهنم هست.
خب پس «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» اقلش چند تا ظن است؟ دو تا. شما گمانهای چند تا گمان نسبت به خدا بردید؟ خب دو تا هم باشد. دو تا گمان بد، دو سه تا بد یا ده تا بد، هر چقدر. چندین نوع گمان بد. تو جنگ، تو سوره احزاب، سوره معرکه، خیلی پته منافقها را ریخته رو آب. یک چیزهایی را دست میگذارد از اینها میگوید که خیلی جالب است. باید مفصل سرش صحبت کرد. الف و لامش که الف و لام جنس. چند تا جنس ظن؟ «فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً». «دَكٌّ دَكّاً»، «دَكٌّ» میکنم، اندکاک، جدا شدن، کنده شدن. این دو تا، دو تا چیز دک شدند با یک دک. دو تایشان مندک شدند با یک دک. با یک دک دو تا چیز متلاشی شدند. دو تا چیز تأکید. خب بچهها، یک نکته دیگر هم تهش بود. و مطلق. یعنی به دکت مطلقاً. اینجا عددش را کار داریم. کیفیت. «وَالزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ». «فَاجْلِدُوا» تا «مِائَةَ جَلْدَةٍ». «جَلْدٌ» هم مصدر. «فَاجْلِدُوا» تا «مِائَةَ جَلْدَةٍ» تازیانه زدن. صد تا تازیانه زدن. «جَلْدٌ» هم مصدر. «فَاجْلِدُوا». ملاحظه فرمودید. قبلاً تو بحث عدد گفتیم اضافه میشود، محدودم باید چی باشد؟ مصدر باشد و مفرد. مفرد باشد و مجرور. بله. حالا اینجا مصدرم باشد محبت. بله. همیشه برای مفعول مطلق. برای مفعول مطلق عددی باشد دیگر. و مصدر بشود. اگر برای مفعول مطلق عددی آمد باید سر مصدر. اگر عدد باشد اینجا. «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ». «مُحْصَنَاتِ» یعنی چه کسانی؟ زنان. زنهایی که شوهردارند. «ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ»! بعدش چهار تا شاهد نیارند. «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً». اینها را هشتاد ضربه شلاق بزنید. یعنی اگر دو تا شاهد عادل آمدند گفتند که ما دیدیم فلان آقا و فلان زن برنامه داشتند، چیکار میکنید؟ هشتاد ضربه. یکی دیر بیاید، یکی زود بیاید. اینها. یکی اول بیاید بگوید، بعد سه تای بعدی بیایند. آن اولیه را میگیرند. یک فصل است. من چهار تا با هم بیایند. یکی بگوید: «آقا من دیدم تو این اتاق.» یکی دیگر بگوید: «من تو آن اتاق بودم.» جفت اینها را میگیرم میزنم. خیلی حساس است. شوخی است مگر؟ کسی بخواهد این راحت فحش میدهد ننه طرف، خواهر طرف، زن طرف. هرچه بخواهد میبندد. با این فتوشاپ و اینها. چیزهایی که درست میکنند میآید تو این پروفایل. عکسها را برمیدارد. عکس این خانمها را میبرد با فتوشاپ عکس فلان زنان میگذارد. و کی میفهمد که این خانم نیست؟ اعدام! بعید نیست حکمشان اعدام باشد. فساد در ارض.
خب، «وزن فعل» برای نوع میآید. ولی مبهم است. مثلاً شما میگویید: «ضَرَبْتُ ابْنِي ضَرْبَةً». «ضَرْبَةً» یعنی یک نوعی از ضرب. مصدر هیئت هم از هیئت به معنای کیفیت فعل است. بر عدد میآید. فعله برای نوع میآید. فعله برای عدد. «جَلْدَةً جَلْدَةً»! مصدر هم میتواند نباشد. میتواند همان چیز باشد. فعله برای عدد باشد. یعنی هشتاد تا تک جلد. چون فعل که میآید، تایش برای وحدت است دیگر. مثلاً «ضَرْبَةً» یعنی یک ضربه. «جَلْدَةً» یعنی یک جلده. هشتاد تا تک جلد. ژل مدل خاص زدن میشود یک نوع خاص. ضربات. ضرب، ضربات. چند تا ضربه. بعضیها هم گفتهاند مصدر مرس. مصدر مره. چرا تو کتاب شرحش را دادهاند. و گاهی اطلاق میشود مصدر در کلامشان و منظورش مفعول مطلق است. خب، حالا ده تا امر داریم. حالا توضیح روشن شد. مطلب خاصی هم نداشت این بخش. بیاییم حالا ده تا امری که مطرح کردند بخوانیم.
امر اول: عامل مفعول مطلق چیست؟ یا فعل یا مصدر یا وصف. وصف به معنای چیست؟ به شرط تصرف و تمام. یعنی آن وصف هم باید متصرف باشد، هم باید تمام (تام) باشد. افعال ناقصه، افعال مقاربه عمل نمیکنند در مفهوم مطلق. چرا؟ چون ناقصند. تام نیستند. افعال تعجب، اسم زمان، اسماء افعال عمل نمیکنند. چرا؟ چون متصرف نیستند. «كَانَ زَيْدٌ قَائِمًا». «كَانَ» از «كَانَ» است. مصدر. مفعول مطلق. چرا؟ کان ناقص است. عامل باید تامه باشد که برایش مفعول مطلق بیاید. از کان مفعول مطلق نمیآید. «عَسَى زَيْدٌ أَنْ يَقُومَ». «عَسَى». حالا بحثی هم هست که «عَسَى» اصلاً مصدر دارد یا ندارد. اختلافی است. بر فرض که حالا داشته باشد، نمیآید برای «عَسَى» مفهوم مطلق. چرا؟ جامد است و تام نیست. «نِعْمَ الرَّجُلُ حَامِدٌ»! مدح. نمیشود. از ماده خودش نیست. همین جا. «نِعْمَ» و «مَدْحٌ». لزوم ندارد همیشه حتماً از ماده خودش باشد. نزدیک باشد. ممکن است. بله، بله. «قُعُودٌ» نشستن دیگر. «قِيَامٌ»، «قُعُودٌ». «جَلَسْتُ وَ قُعُوداً». «سَهْوٌ»، «سُكُوتٌ» هم نمیشود. «سَهُوَ» فعل چیست؟ اسم فعل. و تام. لا تام و لا متصرف. پس اینهایی که تام و متصرف نیستند، عامل چی را دارد اطلاق میزند؟ عاملش را باید اصلاح بزند. خب، عامل اصلاً اینجا میگیرد. یک وقتهایی شما ممکن است ببینید. پس دیگر مفهوم مطلق نمیشود. این را باید حال چی گرفت؟ چی گرفت؟ خود همین دلالت میکند. تمرین، انشاءالله. تکلفات قواعدی است دیگر. ممکن است یک جاهایی هم ننشیند یا مثلاً باز بیست درصد خطا داشته باشد. ولی اصل همین است. آنی که رایج است در ادبیات عرب، استقامت عرب همین است. جان. یکی وصل. مصدر میشود دیگر. وصل. مشتقات. بله. وصل منظور مشتق.
امر دوم. بعضیها در مصدر نوعی، مصدر نوعی که مصدر میآمد و چی میگرفت؟ نعت مثلاً میگرفت. آنجا گفتند اگر مضاف باشد صحیحتر این است که آن را نایب از مصدر بگیریم. اگر مضاف. یک وقت برایش نعت آمده، یک وقت از مضاف الیه آمده. اگر مضافالیه آمده شما این را نایب از مصدر بگیر. «أَعْطَيْتُكَ إِعْطَاءَ الْأَمِيرِ». «إِعْطَاءَ الْأَمِيرِ» اضافه شده. نصر برایش نیامده، چون اضافه شده. شما این را نایب از مصدر بگیر. چون محال است که کسی فعل دیگری را انجام بدهد. من که اعطای امیر را که نمیتوانم انجام بدهم. که امیر، امیر که مال امیر است. پس این نایب از مصدر است. فرمودید. من اعطا کردم تو را اعطای امیر. اعطای امیر مال امیر است. اعطای من مال من است. امیر ما تو فارسی داریم، تو عربی همین گونه را نداریم. ترجمهاش را همینطور میکنیم. ولی آنها چطور، چکار میکنند؟ میگوید: «همین کنار اعطا مثل اعطا الامیر. امیرگونش اینطوری میشود.» اعطا مثل اعطا الامیر. پس آن «اعطاء» مثل «اعطاء الامیر» را ما برداشتیم، به جایش «اعطاء الامیر» گذاشتیم. این شد لَا حُجَّةَ إِلَّا تَكَلُّفُ هَذَا تَقْدِيرٌ. تکلفات نیاز به تکلفین تقدیم. چون آنچه که ذکر شده در امثال این، این نوع اعطای امیر است و ممتنع این است که کسی فعل دیگری را به شخص خودش انجام بدهد، نه اینکه نوع فعل او را انجام بدهد. آنی که ممنوع است اینی که من فعل دیگری را انجام بدهم. ولی من نوع فعل دیگری را انجام بدهم چه اشکال دارد؟ من مثل فعل دیگری را انجام بدهم چه اشکال دارد؟ پس این امیر روشن است.
تعبیر به اسح مناسب نیست با اعتقاد استحاله. آن اول گفتند اسح. اینی که نایب از مصدر بگیری چون محال است. عسل با محال که جور درنمیآید. که محال است بعد بهتر این است که اینجوری. نمیشود غیر از این گرفت. محال است نگیری. محال است. ها؟ بهتر این است که نایب از مصدر بگیری. شما محال است که بدون چیز، بدون کپسول اکسیژن بری تو آب، پس بهتر این است که با کپسول اکسیژن داخل آب برویم! بهتر ندارد که. هممتین در این است. بهتر این است که نایب از مصدر بگیری. ولی محال است. مگر محال نیست؟ ولی خب، حالا بهتر این است که تو همان بهتر بودنشم شاید که نه، حتماً توام بهتر بودنشم گیر دارد. خودش مصدر است دیگر. چه اشکالی دارد؟ خودش خوشم میآید بچه تهرون بوده. خیلی تو کته این چیزها استعاره محض که نبوده. استفاده خود آن فعل. شبیه به آن فعل. نزدیک میشود. آن هم امیر انجام بدهید. اعطایتان آنقدر نزدیک است که انگار دارد امیر میشود. مجاز میشود به خود آن تقریر عنفاً ندارد دیگر.
امر سوم دیگر به کدامشان بود؟ به مرحوم که به راهم بود. مصدر تأکیدی تثنیه و جمع بسته نمیشود. این هم امر سوم. تأکید، تأکیدی «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا». خود همین که جمع بسته شده «ظُنُونَا». نشان میدهد که تأکید به خاطر این است که موکده برای خود فعل است و فعلم واحد همیشه است. پس تثنیه و جمعش به اعتبار ضمائری است که ملحق بهش میشود. عددی مفرد میآید، مثنی میآید، جمع میآید. تو مثالها هم دیدید.
امر چهارم: ممکن است که مصدر نوعی مغایر باشد با عاملش. مصدر نوعی مقایسه با عاملش به شخص. پس ممکن است اینجا که برای او معمولاً باشد غیر از معمولات عاملش. یعنی مصدر نوعی معمولی دارد غیر از معمول عاملش. مثین. «نَصَرْتُ ابنَكَ يَوْمَ الْحَرْبِ». من پسر شما را کمک کردم در روز جنگ. « بِمَا عِنْدِي مِنْ عُدَّةٍ»! آن چیزهایی که از عده و عده داشتم کمکش کردم. «نَصْرَكَ نَصْراً»، «إِيَّايَ». چرا «نَصْرَكَ» خواندم؟ مفعول مطلق نوعی. من به پسرت کمک کردم، مدل کمک کردن تو به من. تو مصدر نوعی چی عرض کردم؟ چه جور ترجمه میکنیم؟ مدل. خب من به پسرت کمک کردم، مدل کمک کردن تو به من، کی؟ «يَوْمَ هَجْمَةٍ عَلَى عَدُوِّي». مدل کمک کردن تو به من روزی که دشمن من تو خانهام به من حمله کرده. دانلود از این بوی تشبیه میآید دیگر. یعنی « كَنَصْرِكَ إِيَّايَ». و به خلاف تأکیدی و عددی. پس اینجا عامل شما ببینید: «نَصَرْتُ نَصْرَكَ». عامل «نَصْرَكَ» یعنی اینجا مصدر نوعی با عاملش تو شخص مشکل دارد. «نَصَرْتُ» عاملش. عامل، عامل «نَصْرَكَ». «نَصَرْتُ» فاعل «نَصَرْتُ» کیست؟ منم. فاعل مفعول مطلق کیست؟ شمایی. «نَصَرْتُ نَصْرَكَ»! مفعول مطلق. عامل، عامل چیست؟ نظر تو. فاعل نظر تو کیست؟ از آنور مفهوم مطلق چیست؟ «نَصْرَكَ». فاعل مفعول مطلق کیست؟ کاف. فاعل شد دیگر. اضافه شد. «نَصْرُكَ» اضافه شد به فاعل. اضافه شده. مفعول کمک کردن تو را. آیا کمک کردن تو. اضافه، فاعل شده دیگر. روشن است. نثرو که مفعولشم بعدش آمده. اشکال. بله. درواقع تشبیه اینها. فضای تشبیه. یعنی بیشتر به حالت استعاره و مجاز و اینها میخورد تا مفعول مطلق. مدل تو قالب مفهوم مطلق ریخته شده تا بخواهیم تشبیه را برساند. خیلی وقتها خیلی تشبیهات اینها. خیلی وقتها خیلی تشبیهات و استعارهها تو قالب مفعول مطلق گفته میشود. قالبی که ریخته میشود برای اینکه این تشبیه را برساند قالب مفعول مطلق. مثل همین جا میخواهد تشبیه بکند کمکش را به کمک او. مثل کمکی که تو به من کردی. مثلش میگوید: «مدل کمک کتاب من.» ولی تو ترکیب عدد اینطور نیست. آنها مغایر نمیشوند با عاملشان به شخص. یعنی هیچوقت شما پیدا مفعول مطلق نوعی و مفهوم مطلق تأکیدی که این یک فاعل داشته باشد عامل. یک فاعل دیگر داشته باشد مطلق نوعی میشود آن استعاره تش. بله دیگر. نوعی. خب پس تشبیهی نیست برای آنها. معمولی، غیرمعمول عاملشان نیست. چرا تو مصدر توی مفهوم مطلق نوعی اتفاق پیش میآمد؟ چون تشبیه بود. به خاطر تشبیه بود که میشد عاملش فرق کند. یعنی شخص عامل فرق کند. وگرنه توی نوعی، توی تأکیدی و عددی چون که فرق نمیکند، یکی است. تشبیه هم نیست. نمیشود یک شخصی را فاعل عامل بگیریم، یک شخصی را فاعل معمول. فاعل نه. بله.
گاهی نوعی با عددی جمع میشود. به اینکه مصدر انواعی باشد: «تَظُنُّونَ الظُّنُونَ». «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظُنُونَ»! این الان میتواند هم نوعی باشد، هم عددی. چطور؟ اولاً که چند تا ظن؟ خب ممکن است هر ظنی یک مدل باشد. یک ظنش ظن کافرانه بود، یک ظنش ظن منافقانه بود، یک ظن مشرکانه بود، یک ظن یک ظن جاهلیت بود. چندین ظن با همدیگر. البته ما اصلی که میخواهیم بگوییم اینجا میگوییم مطلقاً عددی. ولی در دل خودش هم میتواند نوعی باشد. یعنی میشود این را کسی بشکافد بکند پنج تا نوعی: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظَنَّ الْمُنَادَاءْ مِنَ النِّفَاقِ»، « تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ»، «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظَنَّ النِّفَاقِ»، «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظَنَّ الْكُفْرِ»، «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظَنَّ الشِّرْكِ». پنج تا کردیم. خود آیه هم به نظرم بعدش اشاره میکند. سوره احزاب «ظَنَّ السَّوْءِ». بعدش میآورد آیه ۱۰ را. اینجا که نفهمیده. آیه ۱۰: «اَلظَنَّ السَّوْءِ». «ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ» داریم. یکبار گفته درباره خدا گمانهای بد میبردی. به خدا گمانهای گوناگون. سوره فتح را بیاورید تو ترجمه. پس دو نوع ترجمه کردهاند. نوعی گفتهاند آنجا عددی. سوره فتح آیه ۶ و آیه ۱۲. سوره ۴۸، شش و دوازده. «وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ الظَّانِّينَ». الان آقای کریمی مثل بلبل سر درخت سریع تجزیه ترکیب میفرمایند که ببینیم چکار است. «وَيُعَذِّبَ» با مراعات بفرمایید آمده. آن لامه میآید سر ۵. اول فعل مضارع. لامم غایت. لام، لام غایت. و برای اینکه خب «يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ» مفعولش. بله. و برگشت به «لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ». باز برمیگردد خودش به «يُنزِلُ السَّكِينَةَ» را نازل میکند تا ایمان مؤمنین برود بالا. تا مؤمنین و مؤمنات بروند تو بهشت و برای اینکه منافقین تعذیب بشوند. نه، ما فتح کردیم برای اینکه مؤمنین داخل بشوند. نه اینکه نزدیکتر است. اصلاً نمیگذارد به او برسد. مانا سکینه را نازل کردیم که اینطور. «يُعَذِّبَ الْمُنَافِقَ». تعذیب چی میشود؟ معنایش تفعیل. یک وقت هم شدت را میرساند. تعدیه با تأکید بر مفعول. تو. منافقین عذاب بشوند با عطف. منافقات عطف به منافقین. منافقین جمع چی است؟ جملات نسبی هستش. چه کلمهای؟ منافق. خودش. اسم فاعل از «نفق» در باب نفاق. نافقه. نافقه و منافقه. کسل بناش. مناش مداومت. آقای کریمی متحول شده اصلاً، یعنی من باورم نمیشود. خوانده بودند. شستند. گذاشتند کنار. جدید بنا کردند. خب خیلی عالی. آه با قرآن بیشتر جور درمیآید. منعطف شده. بله. نفاق منافقه. مشارکت چه معنایی میدهد در نفاق؟ استمرار. نفقه. اصل معنا را میرساند. نفقه یعنی چه؟ یعنی سوراخ میزند. منافقین به هرجا گیر کنند یک سوراخ آنور میزنند. با دروغ و دغل و رهبری بود و او هماهنگ بود و اینکه رئیسجمهور آمریکا امضا کرده و آن که حل نمیشود و آن که اینجوری میشود و با وعده و دروغ منافقین اینطوری پیش میرود. مثل موش. بله. مثل موش که نفقه میزند. «يَحْلِفُونَ». روز قیامت هم تازه این چون ملکه است، ظهور میکند تو سوره مجادله دارد مرحوم علامه. بله. روز قیامت برای خدا هم قسم دروغ میخورد. رهبری بود. پیچیده. بله. انفاقم همین است. نفقه یعنی مالت یک سوراخی. مثل منافقین که یک جا واینمیایستند. یک جایی باز میکنی که جاری بشود. این را سوراخی میکند نمیریزم بیرون. اینجوری راه باز میکند برایش. منافق همیشه دارد راه باز میکند. مداومت نفقه زدن. همش دارد برای خودش راه باز میکند. هرجا گیر میکند میگوید آقا این حرف این مسئول دفترم گفت. باز دوباره منافقین. منفق خودش نفقه میزند برای اینکه یک سوراخی وا میکند به این فقیر برسد. یک سوراخ میکند به آن سائل برسد. یک سوراخی باز میکند و محروم برسد. ترجمه اینجوری کجاست؟ منافق را با استمرار ازش مشارکت. مشارکت در نفقه. دوتایی با هم نفقه میزنند. «وَالْمُنَافِقَاتِ». جمعی که مذکر و مؤنث میآورد خیلی توش نکته است صحبت بشود. یعنی ما نفاق مردانه داریم، نفاق زنانه داریم. جنسش با هم فرق میکند. نکته را داشته باشید. یک جاهایی فقط مذکر میآورد. یعنی اصل ماده همه تو شریک است و کاری به جنسیت اصلاً ندارد خدا. اصل صفت را کار. ولی یک وقت خدا جنسیتها را دخالت میدهد. نفاق مردانه، نفاق زنانه. شرک مردانه، شرک زنانه. دقیقاً فرق میکند. از زانی والزانی. زن مردانه با زنای زنانه فرق میکند. سرقت زنانه با سرقت مرد. زن یک جور دزدی میکند، مرد یک جور دیگر. زن عرضه میکند زناش، زنای عرضهای. مرد داداش زنای تقاضایی. جنسا فرق میکند با هم. از زانی. از یک وقت میآید زانی را مذکر میگیرد. مشرک را، منافق، مؤمن. اینها توش نکته است. یا آن آیهای که صادقین و قانتان. چند نوع کرده. جنسا با هم فرق میکند. کما اینکه در مورد حضرت مریم که تعبیر به قانتات در مورد ایشان کرده. قانت قنوت حضرت مریم یک جنس بود. قنوت زکریا جنس دیگر بود. نماز در مصلی در محراب صلات مثلاً حضرت زکریا صلات جمعی داشت. بروز داشت. عباداتش بروز داشت. لذا آمد تو محراب. «وَكَانَتْ» تو محراب آمد. آیش هم این بود که یعنی گفت: «خدایا من چطور به اینها بفهمانم که من آیش چی است؟» که من بفهمم که بچهدار میشوم! ندا آمد که سه روز نمیتوانی صحبت بکنی. آمد تو محراب با دهان اشاره کرد که سه روز. قد نمازش ظهورش و بروزش با مردم بود. مردانه بود. دانلود مریم چی بود؟ «اتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا». یک گوشهای گوشه محراب نشسته بود. کسی ارتباط نداشت. همانجوری که نماز مردانه و زنانه دارد فرق میکند. نماز مردان و زنان قشنگ جهت فقهی کاملاً فرق احکامش آدابش. لذا مسلمین را گاهی مرداش را میگوید، گاهی زناش را. آنجا به معنای این است که دوباره آنجا باز مذکر میآورد. یعنی تو این رکوع رکوع دیگر مردانه و زنانه ندارد بلکه معرا. ولی قنوت مردان زنانه دارد. بر فرض نماز مردانه زنانه دارد. انفاق مردانه زنانه دارد. اینها توش نکته است. حالا نفاق مردانه زنانه. شرک مردانه زنانه. خب، ولی دوباره «ظَنَّ بِاللَّهِ» را کی میآورد؟ مذکر نمیگوید «الزانی»! «وظانات بالله». خیلی تو اینها نکته است. یعنی کسی عمیق برود تو این آیات کار بکند. وقت نداریم. درگیر زندگیهامانیم، وقت برای قرآن نیست. «وَالْمُشْرِكِينَ». مشرکینم که مشرکون. «اشتراک مش» معنایش میشود تعدیه با تأکید در من. مشرکات الظانین. چی است؟ مشرکات بدل. چندین گزینه دارد. بدل میشود گرفت. عطف بیان میشود گرفت که حالا بدل باز نسبت به بیان اینجا بهتر است. و یک چیز دیگر هم میشود گرفت. الظانین چیست؟ نعت برای المشرکات. جانم فاصله افتاده. که چی بشود؟ از ظانین. از ظانین چی بوده؟ از ظانون. حالت نصبی. یزدانی. از ظانون چی بوده؟ جمع چی است؟ جمع مذکر. از چی؟ اذان. ظن اسم فاعل از ماده مجرد مزید. مجردان با ظن. نه مصدر و مفعول مطلق. خود این ظن است. آن اصلاً مضاف الیهش نصبش به خاطر مفعول مطلق بودن است. مضاف الیه بعد خودش چی است؟ چه کلمهای است؟ مصدر. مصدر ثلاثی مجرد: «عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ». ظن سوء را دارند. دائره سوء بر اینها بشود. متناسب با همان ظن سوءش. خیلی هم لطیف است. متناسب با ظن دائره دارد. ظن خودش یک به نفع دائره است. دور انسان را گرفته. حالا اینها بحثهای روانشناسی. خیلی تو اینها نکته است. خب آیه ۱۲ را. نه. آن وقتی بود که اضافه به چیز شده باشد. فعل دیگری را بگوید. بهتر. اعطای امیر مثلاً. ظن فرعون اگر میخواست بگوید. بله. این درست. اذانین بالله ظن فرعون. فاعل جنسش است. خلاصه. ولی آنجا به فاعل اضافه بشود آن مشکل را دارد.
آیه ۱۲ را خود حال و نکره نعت است برای همهشان بگیریم. بابا و مامان و فلان و فلان. وقتی همه اینها را با هم جمع کردیم، دیگر حکم جمع مذکر میگیرد. بله. بله. میخواهم که همهشان را الف و لام دارند. ترجیح اینجا با نکته خوب. نه. نه. خیلی خوب. خدا خیرتان بدهد. خدا خیرتان بدهد. از جهل درآوردی. جان. «وَإِذْ قَالَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا». آیه ۱۲. «وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنْ زُيِّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ قَالَ قَوْمُهُمْ إِلَّا أُولَئِكَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا». این هم پس یک آیه دیگر بود جاهلیت. پس دو تا ظن را تو قرآن اشاره بهش کرده. ظن و ظن جاهلیت. پس این «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا». این میتواند در عین حالی که عددی است، نوعی هم باشد. هم ظن سوء، هم ظن جاهلیت، هم ده تا ظن دیگر هم در بر بگیرد. جمع بودنش. بله دیگر. چند مدل ظن میتواند باشد. چند تا ظن دیگر. چند تا ظن میتواند هر کدامش یک جنس باشد. تو دلش میتواند باشد ده نوع. پس نوعی هم هست. نوعی عددی. بله. نه، عددی است. ما میگوییم عددی است. میگوییم میتواند عددی باشد، نوعی هم داشته باشد در درون خودش. ثبوتنی احتمال اینکه تو هر عددی تو هر عددی هست. بله. میگویم که گاهی اصلاً میتواند. گاهی اصلاً واضح است که نوعی هم هست. تو هر نوعی تو هر عددی معین نیست. نه، نه. میتواند باشد. اصلش میتواند باشد. یک وقتی ظاهراً هم هست که هست. یعنی هم نوعی هم عددی قشنگ مشخص است. سیاق دارد میرساند.
خب، «لَعَنَاتِ الشَّيَاطِينِ لَعَنَاتِ الصَّالِحِينَ». شیطان را لعن کردم. مدل لعنتهای صالحین. که اینجا هم هم عددی است، هم نوعی. ممکن است گفته شود که نوعی و عددی خالی نیستند از معنای تأکید در دلشان. باز دوباره معنای تأکیدی. نه آقای کریمی. تمام. امر پنچم هم باشد، انشاءالله فردا. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...