حذف عامل مفعول مطلق در ده موضع
فَضَرْبَ الرِّقَاب؛ ترجمهای متفاوت از جهاد
صبر عاشورایی در کلام امام حسین(ع)
سبحانالله؛ تسبیح تأکیدی در قرآن
شکر و حمد؛ مفعول مطلق در عبادت
نفرین و دعا؛ کارکرد ادبی در نحو
تعجب علی(ع) از دگرگونی خلافت
سمعاً و طاعةً؛ اطاعت همراه با محبت
حجر محجوراً؛ منع الهی برای مجرمان
منّاً و فداءً؛ حکمت قرآنی در آزادی اسیران
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. خب در مفعول مطلق گفتیم ده امر داریم. به امر پنجم رسیدیم: عامل مفعول مطلق گاهی حذف میشود. حذفش هم قیاسی است. چند جا حذف میشود؟ ده جا را میخواهیم بگوییم که این عامل مفعول مطلق، قیاسی حذف میشود. اینها در "نهجالبلاغه" به درد میخورد، مخصوصاً:
۱. وقتی که عامل، امر باشد. «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ». این از آن آیاتی است که داعشیها خیلی به آن علاقه دارند. «وقتی کافران را ملاقات کردید، پس زدنِ گردن، نه زدنِ پسگردن. پس زدنِ گردن». «فَضَرْبَ الرِّقَابِ». این «ضَرْبَ الرِّقَابِ» (ضَربَ)، چرا منصوب است؟ هر مثنایی منصوب میشود؟ برای چی مفعول مطلق است؟ آها، احسنتم، یعنی: «فَاضْرِبُوهُمْ ضَرْباً».
امام حسین (صلواتالله علیه) به اصحابشان فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ». بله، این جمله حضرت اباعبدالله در ظهر عاشورا است: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ، ثُمَّ الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ يَعْبُرُ عَلَيْهَا إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ نَعِيماً الدَّائِمِ». «صَبْراً» این «صَبْراً» چیست؟ یعنی: «فَاصْبِرُوا صَبْراً». اسم را «صَبْراً» ترجمه میکند. ظهر عاشورا در آن بحبوحه جنگ، حضرت فرمودند که: «بَنِي الْكِرَامِ» (ای بزرگان)، صبر کنید. «مرگ، یک پل است که از آن عبور میشود به پل گسترده و نعمت دائمی».
«وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ». "قنطار" چی بود؟ «مالی که...» در سوره آل عمران دارد: «قناطیر مقنطره». مالی که کار آدم را راه میاندازد، پیش میبرد. «کارتان پیشبرنده است». ایرانی رفته بود عربستان، یک جا کارش گیر کرده بود. برگشته بود به یکی از این سعودیها گفته بود که: «هَلْ لِيَ مِنْهَا هَمَارُكِ؟» خرت میرود. خلاصه، کسی «قنطره» دارد (قَنَاطِيرِ)؛ «...نِسَاءً وَالْبَنِينِ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ». قرآنی که شما در محضرش هستید، آیه ۱۴ آل عمران: «ثروتهای متراکم کشته شده». برگردیم ما به همان اصل خودمان. باید ببینیم که آنجا چه گفته است. از همه قرآن همین است. یعنی تو قرآن، شما الان همین را گفته است. یعنی ثروت کلان. اگر اینکه استاد دارد میگوید، باشد، این بحثِ «زهدیش» خیلی فرق میکند. اضافه هم نمیخواهی. ولی همین هم حُبش مشکل دارد. «مالِ کارراهانداز» با «مالِ کلان» دوتاست. من در زندگیام دچار مشکل نشوم، اضافه نمیخواهم. همین هم حُبش را میزند خدا. آیه ۱۴: «قَنَاطِرَ».
اصلش را که از «قَنَاة» گرفته، ترجمه کردهاند «هَمْيَان». نه، از «قَطْرَة» گرفته. از «قطره» «قَنَاطِرَ». ایشان میگوید که: «قِنْطَارٌ يُلَاحَظُ فِيهِ مِقْدَارٌ وَاسِعٌ مِنْ وَزْنٍ أَوْ مَالٍ، وَ هَذَا الْكَلَامُ أُخُذَ آرَامِيَّةً وَ سُرْيَانِيَّةً». آرامی و سریانی است کلمهاش. «قَنَاطِيرٌ» هم مخصوص به «قَنَاطِرَةٌ». «مَالٌ الْکَثِيرُ عُرْفًا تُفَسَّرُ بِكَيْلٍ أَوْ وَزْنٍ مُعَيَّنٍ بِقَرِينَةِ الْأَمْرُ وَ التَّعْدِيَاتُ عُرْفًا». مال زیاد باشد، بهش میگویند «قَنْطَرَ». آنوَر ولی اولش در ماده «قَطْرَة» گفتش که: «تَتَابِعُ قِطْعاتٍ مَحْدُودَةٍ». قطعات محدود بیاید پشت سر هم، این میشود «قَطْرَة». «پل» پس همین میشود. برای همین گفته: «جمع قَنَاطِرُ، مالهای زیاد». «پل را قنطره گویند، چون وسیله عبور است. مال نیز برای عبور از مشکلات پیشبرنده مشکل.»
ترجمه: «قطراتی از آب که پشت سر هم بیاید، و میگویند قطران». مثلاً کد قطرات. قطره پشت سر هم است دیگر. «قطران» از آن چیست؟ احسنت. پس چی شد؟ سیلان هم ماده ملاحظه میشود درش. مقدار وسیعی از وزن، یا کیل، یا مال. بعدش میگوید که: «مال کثر عرفاً تفسیر به کیل و وزن معین صحیح نیست». بعدِ «کیل» یا «وزن» تعلق نمیگیرد، بلکه تعلق میگیرد «بر موزون» و «بر مکیل». خب، روی «کیل» نمیآید، روی «مکیل» میآید. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ». کسی ترازو را که دوست ندارد! کسی که تو ترازو میآید، دوست دارد. کسی پیمانه را که دوست ندارد، آنی که به پیمانه میآید، دوست دارد. پس خودِ اینکه من الان بعضیها گفتند «قَنَاتٌ»، «انتحار» و اینها، یعنی پیمانه. «قنتار» برای پیمانه نیست. مالی که به پیمانه میآید و میآید، غلط دارد. ظرف را میگوید: «نگاه، پیمانههای ۱۵ مشک دوغ دارم». منظورش این است که مرحوم علامه در "المیزان"، این آیه را به معنای مذمت نمیگیرد. شهوات از «نساء»، اصل اینها ممدوح است. بدیش این است که در تقابل با آخرت بیاید، که آخر آیه اشاره میکند باعث حجاب نسبت به آخرت بشود. باعث فراموشی آخرت بشود. آخر آیه میفرماید: «الله». حُبش خوب است، در قیاس با آخرت است که نباید مشکل ایجاد بکند. ایشان هم اینجا همین را میگوید. میگوید که: «فَنَفْسُ الْحُبِّ جُعِلَ زِينَةً فِي جَرَيَانِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِلْأُمُورِ الْمَادِيَّةِ». حُب زینت داده شده، نه عمر مادی. حُب و شهوات زینت داده شده. «زینت»، یعنی اینکه چیزی در ظاهر خوب جلوه بکند برای آدم، انسان. این حُبش را. خود این دوستداشتن این شهوات را، به قول محمود صفایی، اینجا یکی شهوت داریم، یکی حُب داریم، یکی زینت. سه تا با هم ترکیب شده، یک چیز معجون عجیب غریبی. زینت داده شده، حُب شهوات. حالا خود شهوت اول منفی یا مثبت است؟ بعد حُبش چطور است؟ و زینت اینها چطور است؟ حالا در مجموع، ایشان آخرش میآید میگوید که: «خود اینها شهوات مِنَ النِّسَاءِ». همین عکس شده دیگر. «وَأَوْرَدَ وَأَوْرَدَ بَنِينَ»: را عطف به «نِسَاءَ» کرده، یا بعد شهوات کرده. هرچی که سر «نِسَاءَ» است، سر اینها بیاید. قواعد ادبی این است دیگر. خب، همین قاعده عطف این است که شما وقتی چیزی را به چیزی عطف میکنی، هرچی که سر معطوف (علیه) است و سر معطوف (الیه)، الان اینجا «نِسَاءَ» و «بَنِينَ». سر «نِسَاءَ» چیها داریم؟ خال را. آنی که میخواهد عطف بکند، یک چیز را فقط میخواهد بگیرد. از قبلی حواست را بگوید: «بله». به خود مضافٌالیه عطف نمیکند. دوباره مضاف دیگر. سرش میآید. من قیافه شما را خوشم. آقای کریمی را هم دوست دارم. «إِنِّي أُحِبُّ السَّيِّدَ کَرِيمِي وَ جَمَالَكَ! نِعْمَ التِّمِذَةُ أَنْتَ!» (تو را هم دوست دارم). ولی وقتی که یک بخشی از من را دوست داری، بخورد: «إِنِّي أُحِبُّ جَمَالَكَ». «وَ السَّيِّدَ الْكَرِيمِي» مطلق باید: نه، «إِنِّي أُحِبُّ جَمَالَكَ وَ السَّيِّدَ الْكَرِيمِي». «وَ السَّيِّدَ الْكَرِيمِي» عطف به «جَمَالَكَ». «وَ السَّيِّدَ الْكَرِيمِي» عطف به کافه است. یعنی «جَمَالَ السَّيِّدِ الْكَرِيمِي». اصلاً نمیشود. حتماً باید باشد. هو سرش بیاید. چون این عطف به مضافٌالیه است. اگر «بَنِينَ» را «بَنُونَ» گو، و «النُّسَاءُ» وسطی را نمیشود کرد. پس «قَنَاطِرُ» همان پشت سر هم، شهوت خاصی دارد دیگر. شهوت نسایی جور است. شهوت بنین یک جور است. شهوت مال یک جور است. شهوت کاسبی یک جور است.
پس چی شد؟ «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ» یعنی: «اصبروا صبراً». خب، حالا در ترجمه باید چی بگوییم؟ «فَضَرْبَ الرِّقَابِ» یعنی: «اضْرِبُوا ضَرْباً لِلرِّقَابِ». الان چیست آقای کریمی؟ چرا مفعول مطلقی نوعی میشود؟ «سُبْحَانَ اللَّهِ»، «سُبْحَانَ الَّذِي». «سُبْحَانَ اللَّهِ» نوعی است. مگر اینکه بله، یک راهی دارد. برای چی؟ برای مفعول مطلق تاکیدی باشد. این است که شما بگویی: این در تقدیرش این است: «سَبَّحْتُ اللَّهَ سُبْحَانًا لِلَّهِ». اگر «سُبْحَانًا لِلَّهِ». اگر «اضْرِبُوا ضَرْباً لِلرِّقَابِ است، تفاوتش هم همین است. ببینید، اگر «ضَرْبَ الرِّقَابِ» باشد، یعنی بزنید زدن گردن را. خود گردن. تاکیدی هم هست. اگر «ضَرْبَ الرِّقَابِ» باشد، نوعی بشود، میشود: «بزنید مدل زدن گردن». ترجمه یک چیز دیگر میشود. یعنی قرآن دستور نداده گردن بزنید، گفته: «گردن را چطور میزنید؟ اینجور بزنید دشمنان را». ترجمه چقدر فرق میکند. زیر بار نمیرود. در المیزان تقریباً برای اینکه قرآن دستور داده بشود به بریدن سر. داعشیها که از این آیات سر بریدند. «مدل زدن گردن»، چطور گردن را سفت میزنند که بپرد؟ با کفار اینطور بزنید. محکم بزنید. طرف تاکیدی میشد و محلش هم میشد «الرِّقَابَ». یعنی خود رقاب را باید بزنید. «سُبْحَانَ» تاکیدی است دیگر. خب، چرا اضافه شده؟ «سُبْحَانَ اللَّهِ». «سُبْحَانَهُ هُوَ» یعنی: «تسبیح میکنم تسبیح خداگونه». مثلاً بله، در مورد «سُبْحَانَ» بحث اینجا هم در ششمی همین را گرفته. «سَبَّحْتُ اللَّهَ سُبْحَانَ». «سُبْحَانَ اللَّهِ» را «سُبْحَانًا» گرفته.
«فَصَبْرًا فِي مَجَالِ الْمَوْتِ صَبْرًا فَمَا نَيْلُ الْخُلُودِ بِمُسْتَأْكَبَرِنَا، أَنْتُمْ عَلَيْنَا فَإِنَّنَا بِنَاءٌ وَ مَعَيُّنٌ وَ أَنْتُمْ مَنَاهِلُ». «فَصَبْرًا» یعنی: «اصْبِرُوا». یا میگویند: «مَهْلًا مَهْلًا». «مَهْلًا مَهْلًا» چیست؟ یعنی: «أَمْهِلْ أَمْهِلْ». «مَهْلًا» چی؟ «مهلت بده، مهلت دادنی». تکرار برای تأکید است. یا به طلبه میگویند: «فَرَاغًا وَ اجْتِهَادًا لِاشْتِغَالٍ وَ تِوَانَأً». یعنی: «افْرَغُوا لِتَحْصِيلِ الْعُلُومِ فَرَاغًا، وَ اجْتَهِدُوا فِي اجْتِهَادٍ. وَ لَا تَشْغَلُوا بِمَا لَا يَعْنِي كَمْ اشْتِغَالٍ، وَ لَا تَوَّانُوا فِي الدَّرْسِ وَ الْبَحْثِ تَوَانِيَ». هر کدامش سرد است. یعنی آقا برای تحصیل علوم، فراغت حاصل کن، فراغت حاصل کردنی. اجتهاد کن در آن اجتهاد کردنی. اجتهاد کردنی گفتیم، یعنی به اطلاقش مشغولیت نداشته باش به چیزی که به دردت نمیخورد، مشغولیت داشتنی و توانی نکن در درس و بحث. توانی یعنی سستی و نی توانی کردنی. خب، اینها همه چی بود؟ عامل امر بود دیگر. در همش امر بود. در همه فعل امر در تقدیر، قیاساً هم حذف شده.
دومیش: وقتی که کلام، دعای به خیر یا شر باشد. دعای شر یعنی چی؟ نفرین. «فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ». جناب امام حسین (علیه السلام) این آیه را ظهر عاشورا هم تلاوت فرمودند. بله. «فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» یعنی چی؟ یعنی: «بُعْدًا رَحْمَةُ اللَّهِ بُعْدًا». دور باشند، دور بودنی. نفرین. «سُقْيًا لَكَ وَ رَعْيًا»، یا «أَهْلًا وَ سَهْلًا» که ما میگوییم. «رَهْنًا وَ سَهْلًا» میآید جلوتر. عربها خیلی منصوبات اینجوری دارند: «عِرَاقِيُّونَ مَشْكُونَ مَعْجُورُونَ سَالِمُونَ سَالِمُونَ سَالِمُونَ قَانِمُونَ مَشْكُورُونَ مَعْجُورُونَ». همش مفعول مطلق است. یعنی: «آجَرَكَ اللَّهُ مَأْجُورِينَ». مثلاً: «مَشْكُورِينَ» در حالی که «مَأْجُورٌ صَغِيرٌ». «سُقْيًا لَكَ وَ رَعْيًا» یعنی: «سَقَاكَ اللَّهُ سُقْيًا، رَعَاكَ اللَّهُ رَعْيًا». خدا بهت آب بده، آب دادنی. خدا هوات را داشته باشد، هوا داشتنی. «جَزْعًا لِعَدُوِّكَ الْمُلْحِدِ». «جَزَعًا لِعَدُوِّكَ الْمُلْحِدِ» (ریشهاش را بکند، ریشهکندنی). برای دشمن ملحدت. دعای خیر و دعای شر بود. عامل را حذف کردیم، یعنی: «جَزَعَ اللَّهُ أَدَبَكَ» بود شد: «جَزْعًا». «سَقَاكَ اللَّهُ سُقْيًا». «بُعْدًا رَحْمَةُ اللَّهِ بُعْدًا». فعل ماضی است، ولی فعل ماضی است که ازش اراده انشاء شده.
سومیش: وقتی که کلام توبیخی باشد که مقرون به استفهام انکاری است. روایتی گوش دادم، یک دوست سید روحانی داریم. این رفته بود اصفهان برای تبلیغ. میآید سوار تاکسی میشود. موقع پیاده شدن: «عه، من حواسم را عوض کرده بودم. این پولها تو اون یکی بود و پول برنداشتم و اینها. خیلی شرمنده». میگوید که: «آقا من حواسم را عوض کردم، پول همراهم نیست». آن هم میگوید: «آقا شما سید اولاد پیغمبری، اصلاً من از شما پول نمیگیرم». چند سال بعد، دوباره برای تبلیغ رفته بودیم. دوباره سوار تاکسی شدم. دوباره همان تاکسی، همان راننده. موقع پیاده شدن یادم نبود که این همان راننده است. برگشتم گفتم که: «آقا من حواسم را عوض کردم». «سید، تَست کلام». وقتی توبیخی باشد و مقرون به استفهام انکاری باشد، این میشود، عاملش حذف میشود. «أَدُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ؟» یعنی: «أتَعْفُكُونَ إِفْكًا». «تَعْفُكُونَش» افتاده. «باز این کار را کردی؟» «إِفْكًا أَظْلَمَ؟» مثلاً. یعنی: «أَتَظْلِمُونَ ظُلْمًا». دیگر اینجا تو توبیخ و استفهام انکاری، عامل را میاندازد.
بعد «اسکشن» را بیان کرده. فرموده که: «آله تاکیدی» در «تَعْفُكُونَ إِفْكًا». نه، نتش نیست. بدلش است. بدلش «إِفْكَ» چیست؟ «آلُ حَسَنٍ». «دُونَ اللَّهِ تُرَابَ وَ أَنْتَ قَاصِرٌ سَرِيعًا وَ الدَّهْرُ بِالْإِنْسَانِ دَوَارِيُّونِ». «طَرَبٌ»، سرخوشی. خوشی رفتنی. مرد حساب خوشی میکنی؟ «طَرَبَاَ» وقت خوشی است. «خُمُولًا وَ إِهْمَالًا وَ غَيْرُكَ مُولًا سُسْتاً وَ شَلَّ بُقَمَةً». بقیه دارند کار میکنند. «بِتَثْبِيتِ أَرْكَانِ سِيَادَتِهِ وَ الْمِلَّةِ». ملت دارند زحمت میکشند، تو همینجور شل و ولی. «خُمُولًا وَ إِهْمَالًا» یعنی: «أَتُهْمِلُ إِهْمَالًا». «خُمُولًا وَ إِهْمَالًا» یعنی: «أَتَخْمَلُ خُمُولًا». «أَتُهْمِلُ إِهْمَالًا». «عَبْدًا هَلْ فِي شَعْبَةِ غَرِيبًا؟ أَلَمْ لَكَ وَ اخْتِرَابًا». «أَلَمْ» آدم پست میشود، پستی کند. «لَكَ بِيَ بَدْرٌ وَ اخْتِرَاْبُ» چیز میفرمود که آقای حیدری ابهری کتابهای کودکان و اینها دارد. از دوستان ایشان. برخی کتابهاشان بسیار پرفروش و خیلی کتابهای خوب است. و بعضی کتابها تا ۱۰۰ چاپ و اینها رفته. به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده. بحث چی شد؟ خیلی جالب بود. گفتم: «من این را همیشه در ذهنم سؤال بود، شما سؤال من را جواب. تو روایت داری که طرف آمد پشت در خانه امام صادق (علیه السلام) در زد.» بعد کنیز امام صادق (علیه السلام) در را باز کرد. کنیزان، خب، حجابهاشان معمولاً گردن و اینها بیرون بود و چادر اینها هم که خیلی اهلش نبودند. حجاب خود کنیز هم باز با حجاب زن عادی فرق میکند. بعد مثلاً پیراهنی تنشان بود و حجم بدن معلوم بود. تا در را باز کرد، اینی که پشت در بود، دستش را برد سمت سینه این کنیزه. حضرت از داخل اندرونی فرمودند که: «ادْخِلْ لَا أُمَّ لَكَ». بیا تو. بیا تو، بیمادر. بعد این آمد تو. «میخواستم ببینم این دختر است یا پسر. میخواستم چک کنم». «لَا أُمَّ لَكَ» فحش نبوده ها! یعنی آدم بیریشه. نوع «لَا أُمَّ لَكَ» آدم بیریشه. خیلی محترمانه است اتفاقاً. آدم بیاصل و نسب. آدم بیتربیت. بیتربیت ما میشود: «لَا أُمَّ لَكَ». ما تو فارسی میگوییم: «بیتربیت. خار مادر نداری». اینجوری متنش مهم است. «مادری برای تو نیست». نه. «أُمَّ لَكَ». «ادْخِلْ لَا أُمَّ لَكَ». خیلی جدید. تعبیر ایشان خیلی قشنگ بود. آدم بیتربیت. آدم خوب. «لاکُون» اینها زیاد داریم. تو روایات «لَا أُمَّ لَكَ». امیرالمومنین میفرماید: «بیپدر، بیمادر». بله. «يَا ابْنَ اَلْفَاعِلَةِ». طرف صدا زد: «با تو کاری ندارم؟» بله.
چهارم: وقتی که در موضع تعجب باشد. «عَجَبًا لَهُ»! «لِمَ اللَّهُ عَجَبًا». «عَجَبًا عَجَبًا». یعنی: «أَعْجَبُ عَجَبًا». امیرالمومنین (ارواحنا فداه) فرمود: «فَیَا عَجَبًا بَيْنَمَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ آخِرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ يَا عَجَبَاهُ». این بابا وقتی تو دوران زندگیش بود، خلیفه بود، هر روز میآمد. «مردم من توان ندارم. من را ببخشید». روزی ۶۰ بار میآمد استعفا میداد. «اگر میخواهید من کنار میکشم». همین آقا که انقدر شل بود، بعداً خودش که حکومت را گرفت دستش، هیچی. بعدی بهش ارث رسید. «عَقَدَهَا لِآخَرٍ بَعْدَ وَفَاتِهِ». برای بعدی هم گذاشت. وای عجب. خودش شل بود، برای یکی دیگر هم گذاشت. خودش را مستحق خلافت نمیدانست. خودش که تا آخر وایساد و خورد، هیچی. شیر پستان خلافت. این پستان خلافت انقدر چنگ زدند که به خون افتاد. وقتی به خون افتاد، به من تحویل دادند. «مَحْشَرَه». فقط آدم بخواند، بنشیند گریه کند. جیگر آدم پاره پاره میشود از این غربت و مظلومیت امیرالمومنین. «أَعْجَبُو أَعْجَبُو أَيُّهَا النَّاسُ عَجَبًا». «فَیَا عَجَبًا» یعنی: «تعجب کنید تعجب کردنی به نهایت تعجب دهر. تعجب، «أَعْجَبُ» و تعجب بیندازید مجرد. ای عجب برای دهر! «أَنْزَلَنِي قُرَنَائِي بِهِمْ». کارم به جایی رسیده که قرین من قرار میدهند. «مَنْ لَمْ يُسْعَ قَدَمِي وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي». با کی آمدند مقایسه کردند؟ گفتند: «۶ نفر کاندیدای خلافتند. یکیاش امیرالمومنین، یکی عبدالرحمن بن عوف، عثمان بن عفان». اینها کاندیدای خلافتند. یکی از اینها. بعد تازه هر طرف عبدالرحمن بن عوف رفت، اگر سه سه... آیا از اول ۱۰، من را با کیها قرین کردند؟ صفایی میفرمود که: «دقیقا مهندسی انتخابات همین است دیگر». «وَ اَلدَّهْرُ أَنْزَلَنِي». انقدر کارم به اینجا رسیده که اسمم بغل معاویه میآید. اول صدر اسلام را با هم میجنگیدیم. او فرمانده لشکر ابوسفیان بود. تو " بدر" و "احد" این هم فرمانده پیغمبر بود. حالا جفتشان شدند خلفای پیغمبر! رقیب انتخاباتی مقام معظم رهبری با اوباما مثلاً. میشود رقیب انتخاباتی. قابل قیاس هم نیست. خیلی بدتر از این حرفها است. یاسّمان خیلی پایین است. مقام معظم رهبری کجا، امیرالمومنین کجا، اوباما کجا، معاویه کجا؟ مثلاً با مهاجرانی باشد. آن هم باز سر ماجراست. معاویه سر ماجراست. منشأ کفر، منشأ شرک است. ریزهخوارهای سفره آلت دست بابا. نه هدفش این زده بیرون. ولی آنها خودشان مجموعه ساز بودند. اصلاً سفیانی. تزه اسلاموی را این آورد. خود ابوسفیان هم انقدر ظرافت و زیرکی نداشت. معاویه خیلی حرفهای. بله. تعبیری که دارد در مورد معاویه در برخی روایات ما، خیلی تعابیر عجیبی که در عالم هیچ جنایتی، هیچ ظلمی، حالا جدای از آن خلفای جور، اول مهندسیش مثلاً با معاویه. همچین تعابیری، برخی روایات خیلی در مورد معاویه تعابیر بسیار عجیبی داریم. خود پیغمبر چقدر در مورد معاویه صحبت کرد. وای عجب.
پنجم: در مقام حمد و شکر باشد. «شُكْرًا لِلَّهِ حَمْدًا لِلَّهِ لَا كُفْرًا لِنِعْمَةٍ». یعنی: «أَشْكُرُ شُكْرًا، أَحْمَدُ حَمْدًا». این «حَمْدًا» نه، گاهی میشود: «حَمْدُ اللَّهِ». دیدید دیگر. نوعی نیست. اضافه شده. ولی نوعی نیست. «شُكْرًا». «أَشْكُرُ شُكْرًا لِلَّهِ، أَحْمَدُ حَمْدًا لِلَّهِ». به جای اینکه بگوید «حَمْدًا لِلَّهِ»، گفته: «حَمْدًا اللَّهُ». این را نباید نوعی گرفت. همان تاکیدی است. چون معنای نوعی نمیدهد دیگر. یعنی مدل شکر خدا. مدل حمد خدا. شکر برای خدا. شکر میکنم شکری برای خدا. حمد میکنم حمدی برای خدا. «سُبْحَانَ اللَّهِ» را هم باید همینطوری گفت. تسبیح میکنم تسبیحی برای خدا. نه مدل تسبیح خدا.
«سُبْحَانَ اللَّهِ» وقتی در مقام تنزیح و استعاذه باشد: «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ». یعنی: «أُسَبِّحُ اللَّهَ سُبْحَانًا». «سُبْحَانَ» مصدر است دیگر. مثل چی؟ فرقان، غفران، برهان، قرآن. همه خب. بعد فعل حذف شده، مصدر اضافه شده به مفعولَن. دیدید مصدر اضافه شد. مفعول، «معاذ الله». «إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ». یعنی: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مَعَاذًا». «مَعَاذٌ» چیست آقا؟ چه مصدری است؟ میم از ماده فعل حذف شده. با هم حذف شده. مدخولش فجور است. «رُمِّتْ خُلوُدُهَا بِإِضَافَةٍ مَصْدَرٍ إِلَى الْمَدْخُولِ مَجْرُورٍ». شده به اضافه مصدر. «بِآنِعْ مَعْمُولًا». اینطوری میشود دیگر. «اللَّهُ مَدْخُولٌ بَاءٌ» بوده. آمده الان خب چون مجرور بوده آوردیم اینور کردیم مضافٌالیه. «مَعَاذٌ» که دوباره مثل میم مجرد. رضا کذاب، نه آن تشدید میم. مفعول مجرد. مصدر میمی برمیداشتیم. میمی که مفتوح باشد مال مصدر میمی. وقتی میمش مفتوح باشد، مجرد. در مزید باید میم مضموم باشد. مثل معصیت، مودت، مغفرت، محمد.
هفتمیش: در مقام اظهار رضا و محبت. «حُبًّا وَ کَرَامةً». «حُبًّا وَ کَرَامَةً»، وقتی کسی از شما چیزی میخواهد، در جواب کسی که از شما چیزی طلب کرده، یعنی: «أَفْعَلُ مَا طَلَبْتَهُ وَ أُحِبُّكَ». «خوب بَنَداً وَ أَكْرَمُكَ كَرَامَةً». بله، کاری که برات میکنم، دوستت دارم، دوست داشتنی. تحویلتت میگیرم، تحویل گرفتنی. «سَمْعًا وَ طَاعَةً» همین جا گفته: «سَمْعًا وَ طَاعَةً». از کرامات شما بود. از کرامات. ما در جواب کسی که امر میکند شما را به چیزی، یعنی: «أَسْمَعُ قَوْلَكَ سَمْعًا وَ أُطِيعُ أَمْرَكَ طَاعَةً». «أَسْمَعُ وَ سَمْعًا، أُطِيعُ طَاعَةً». شما احسنت. «حُبًّا وَ كَرَامَةً». «غَفَرَ اللَّهُ لَنَا». یکی از دوستان ما رفته بود پیش آیتالله جوادی. بهش گفته بود که: «آقا من گاهی صدای شما را تقلید میکنم. اشکال ندارد؟» ایشان زده زیر خنده، فرمانده بودند. خب، حالا چی میگویید؟
هشتمیش: هنگام اظهار سخط و کراهت. وقتی آدم میخواهد ناخوشایندی. «يَوْمَ يُرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا». «مَحْجُورًا» یعنی ملائکه به اینها میگویند: «لَنْ يَنَالُوكُمْ مِنْ دُخُولِ الْجَنَّةِ مِنْ عَنِ الْأَكِيدِ». برو کنار. بسته. سوارها بسته است. «حِجْرًا مَحْجُورًا». حالا هم «هجر» است، هم «مهجور». دو تاست. مثل «حِجَابٌ مَسْتُورٌ». هم حجاب است، هم مستور. حجاب مستور، یعنی حجاب ولی کسی نمیبیند. کدام این هم نوعی هم تاکیدی. «حِجْرًا» تاکیدی است. آن نمیآید. «حِجْرًا مَهُجُورًا» نوعی تاکید را دارد. ولی نوعی در نظرش میگیرد. ایشان میگوید که «مَهُجُورًا» وصف تاکیدی است. یعنی یک وقتهایی خودت تاکیدی وصف میگیرد. اینجا دیگر نباید گفت نوعی. یعنی میخواهد تاکید باز بیشتر برساند. تاکیدی است ولی یک وصفی هم برایش میآوریم که تاکید را بیشتر برساند. چون از جنس خودش است. مثل «نُسِيَ مَنْسِيًّا». «لَيْلًا لَيْلًا». خیلی دیگر. «حِجْرًا مَهُجُورًا هَجْرِیّ که خود هجر است، دوباره مهجور است». نوعی بیشتر میکند. میخورد. بله، میخورد. «وَ كَذَا لَيْلُ اللَّيْلِ». از اینجاست قول شما. در جواب کسی که شما را دعوت به کاری میکند، شما میگویید: «لَا كَبُودَ وَ لَا هُمًّا». یعنی: «لَا أَكَاَدُ لَا كَبُودًا وَ لَا هُمًّا». یعنی: «لا أَكادُ كَبُودًا». نزدیکش نمیشوم. «إِلَى أَقْرَبِ غُرْبِ». من نزدیک کار تو نمیشوم. قصدش را نمیکنم. لا حرفش را نزن.
نهمیش: وقتی که همه چی آقا عاملها حذف شده. کبوتر، بله. احسنت. اشکال میخواستم بگویم. اشکالش این است که مصدر ندارد. «کَا دَا کَا». مصدر «کَا دَا کَا» مصدر ندارد. مصدر گرفتن درش این است که میگوییم حساب و کتاب ندارد. مال اینجاهاست. نه اینجا که تکلفات است. وقتی میگوییم اینها همه را صد درصدی حساب نکنیم برای همین است. میآید آدم اینجا یک وقت میرود تو استعمال. مصدرم برایش به کار بردن. اینجا چکار کنیم؟ چه خاک... ۸۰ درصدی بود. اینجا کشف کردیم. ۸۰ درصدی.
نهمیش: وقتی که تفصیل باشد برای آنچه که مترتب میشود بر ما قبلش. یعنی قبل یک چیزی گفته. بعد میخواهد تفصیلش بدهد. اینجا وقتی میخواهد تفصیل بدهد، عاملش حذف میشود. «فَشُدُّوا الْوَثَاقَ وَ فَفِي الْكِتَابِ». «پیمان سفت کنید». «فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً». حالا یا بعدش منت میگذارید به اینها، آزادشان میکنید. یا فدا میدهید، میگیرد. تبادل اسرا. «فَشُدُّوا الْوَثَاقَ الْكُفَّارَ الْأَسْرَى». اینها را کفاری که اسیر شدند و س... پیمانشان را... یعنی بگیرید طنابهاشان را. اینجا را سفت ببندید تا فرار نکنند. دستدرازی شما نکنند. بعد از آن، حالا یا برایشان منت میگذاریم. نگویید: «آقا رفت اسلامی، بگیر ببند، ناز و نوازش کن». نه. «مِنْ بَعْدُ» الان سفت ببند. الان زندان، چه میدانم، سیاهچاله، فلان است. بعدش منت میگذاریم. یا منت میگذاری آزادشان میکنی. این «مِنْ بَعْدُ» اینها تفصیل قبلی است دیگر. یعنی: «تَمْنُونَ مَنًّاَ». عاملش حذف شده. «مَنًّاَ» چیست؟ مفهوم مطلق تاکیدی. «فِدَاءً» چیست؟ «تَفْدُونَهُمْ تَفْعَلُونَ تَفْدُونَهُمْ فِدَاءً». فدیه. جایگزین. «فدای تو بشوم». یعنی من جای تو برم. من جای تو باشم. موش فدیه. فدا. «کریمی» اینجوری نمیکنم. امروز صدا میکنی. پس آزادشان میکنیم و این حکم کسی است که بعد از جنگ اسیر شده است. اما کسی که اسیر شده ولی دیروز هم یک چیز جالبی. در جنگ با معاویه، امیرالمومنین فرمودند که: «هرکی فرار کرد، بزنید». در جنگ جمل، فرمانده: «هرکی فرار کرد، کاریش نداشته باشید. فرار کرد، کاریش نداشته باشیم». فرمود: «آنجا رهبری هنوز زنده است. معاویه زنده بود در جنگ صفین. اینها که فرار میکردند، برمیگشتند پیش معاویه». اینجا رهبرشان خورده. چون عایشه شتر امام حسن مجتبی (علیه السلام) پی کردند. اسیر شد عایشه. عایشه وقتی اسیر شد، حضرت فرمود: «هرکی فرار کرد، ول کنید». این دیگر رابطه. یعنی کسی که رهبر ندارد، منقطع. بره هر جا میخواهد برود. آن که رهبر دارد و ازش ترسید. خیلی نکته جالبی بود. معاویه، رهبری مهم است. چطور؟ بله. تفاوت جنگ؟ بله. بله. اگر کسی تمایلش به این ور باشد، تمایلی که استدلال میسازد برای آدم، ۵۰۰ تا استدلال برای. چطور ولایت فقیه استدلال میآورد؟ بهترین استدلالها برای ولایت فقیه. بهترین کتاب ولایتهای کتاب ایشان تاریخی بحث کرده است. اقوال فقها و اینها. چون استدلالات تمایل نیست. میشود ۱۳ آبان ۷۶. ۵۰ تا استدلال میآورد برای اینکه باید بخورد زمین. کسی که اسیر شد. و هر قائم است. تفصیل در کتاب جهاد است. «لَا أَجْحَدَنَّ فَهْمًا دَرْعَ مُفْسِدَتِهِ تَخْشَى». «وَ إِمَّا بُلُوغُ سُلٍّ والعملَ». اما در مفهوم مطلق «بُلُوغُ»ه، مفعول مطلق تاکیدی است. چرا؟ چون بعد تفصیل آمده. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...