در مجموعه جلسات «سخت و آسان» با نگاهی عمیق و در عین حال کاربردی، به تفسیر آیه ۱۸۵ سوره بقره پرداخته شده است؛ جایی که راز «سختی و آسانی» در مسیر ایمان و بندگی آشکار میشود. در این گفتارها، با زبانی دلنشین و پر از مثالهای زنده، از فلسفۀ روزه، معنای حقیقی صبر و شکر، و پیوند میان «عسر و یسر» سخن گفته میشود. مخاطب درمییابد که رمضان فقط ماه گرسنگی نیست، بلکه میدان تربیت روح، رهایی از نفس و رسیدن به یقین و آرامش است. این جلسات سفری الهامبخش از ظاهر عبادت به باطن معرفتاند؛ راهی برای تبدیل سختیها به شیرینی حضور خدا، و تجربه واقعی «سخت و آسان» در زندگی ایمانی انسان
* آسانی، پنهان در دل سختیها؛ نگاهی عمیقتر لازم است [18:16]
* آنچه ما سختی میبینیم، برای اهل کمال آسانی است [19:00]
* سختی از فهم ناقص ما زاده میشود [22:21]
* حزبالله لبنان در محاصره است؟ یا دشمنان در اسارت وهم؟ [29:44]
* حتی فرعون هم بازیگر اراده الهی بود! [32:03]
* اوکراین و حقیقت تلخ ولایت طاغوت [36:59]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی آل محمد، افعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر امریه و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
آیهی معروفی در قرآن کریم است که همه این آیه را شنیدهایم و بلدیم؛ مرتبط با ماه مبارک رمضان. آیهی ۱۸۵ سورهی مبارکهی بقره: «شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٍ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِ». "ماه رمضان ماهی است که قرآن در این ماه نازل شده." نشان میدهد که تناسبی هست بین قرآن و ماه مبارک رمضان؛ ظرف و مظروف باید با همدیگر سنخیت داشته باشند، تناسب داشته باشند. برای همین، نزول قرآن در ماه رمضان رخ داد.
قرآن برای چه نازل شده؟ «هُدٗی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٍ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ». هم موجب هدایت است و هم بیناتی از هدایت را بیان میکند؛ قرآن و بیّناتی از فرقان را عطا میکند. «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُ». بعد از اینکه میفرماید: "من در این ماه چه کردم؟ قرآن را در این ماه نازل کردم." میفرماید: "شما در این ماه چه بکنید؟" ماه رمضان ماه دو کار اصلی است: یک کارش کار خدای متعال، و کار دیگرش کار ماست. اونی که کار خدا بوده در ماه رمضان، نزول قرآن بوده. خدا فعالٌ مایشاء است. خدا همهکارهی عالم است. خدا دائماً در حال تجلّیس است؛ همهی افعال از اوست. دائماً در حال خلقت است؛ ولی تناسبها را لحاظ میکند توی خلقت خودش، توی فاعلیت خودش. به قول معروف، فاعلیت قابلیت میخواهد. بحث مفصل و مبسوطی است؛ فاعلیت خدای متعال قابلیت میخواهد. بین همهی ماهها، آن ماهی که قابل بوده برای اینکه خدای متعال فاعل باشد، نزول قرآن در این ماه، ماه رمضان بوده. و بین همهی روزها و شبهای ماه رمضان، آن شبی که قابل بوده برای اینکه دریافت بکند نزول قرآن را، لیلةالقدر.
لیلةالقدر یک شب است، ولی در قرآن به طرز عجیبی، سه بار کلمهی «لیلةالقدر» در سورهی مبارکهی قدر آمده است؛ که خلاف قاعدهی بلاغی ست. وقتی اسم میآید، دفعهی بعد که میخواهند او را یاد بکنند، باید با ضمیر یاد بکنند، با اسم اشاره. این تطویل است؛ تطویل خلاف بلاغت است. شما وقتی چیزی اسمش را آوردی، دوباره بخواهی اسمش را بیاوری، قرآنی که یک حرف زائد و اضافه تویش نیست، دارد مطلب را طول میدهد؛ خلاف بلاغت است. مگر اینکه یک غرضی تویش باشد. غرضش این است که میخواهد سه بار به لیلةالقدر اشاره کند؛ انگار لیلةالقدر یک شب است، ولی سه... خیلی نکتهی لطیفی است؛ حقیقتش هم همین است. توی سه مرحله امر به اتمام میرسد: شب نوزدهم، شب بیست و یکم و شب بیست و سوم.
این در مورد کاری است که خدا میکند در ماه مبارک رمضان. ولی آن کاری که کار ماست در ماه مبارک رمضان، و انگار این کار ما را قابل میکند برای بقیهی فیوضات، و چه بسا ما را برای نزول قرآن بر قلب ما... خیلی نکته است. شب قدر قابل برای اینکه قرآن بهش نازل بشود. ماه رمضان قابل برای اینکه قرآن درش نازل بشود. انسان هم میتواند قابل باشد برای اینکه قرآن بر قلب او هم نازل بشود. به تعبیر بعضی آیات قرآن میفرماید: "ما بر قلب تو نازل کردیم." بر قلب پیامبر نازل شده. ظرف واقعی نزول قرآن هم آنجاست، نه شب قدر. شب قدر کی باشد؟ شب قدر خودش به طفیلی پیغمبر ارزش و جایگاه پیدا کرد. اگر قلب پیغمبر نبود، اگر این منزل نبود برای نزول قرآن، ولو شب قدر هم بود، قرآنی نازل نمیشد. ولو ماه رمضان هم بود، پیغمبر اگر نبود، ماه رمضان بیپیغمبر که... قرآنی... این قلب باید باشد. به طفیلی این قلب، ماه رمضان و شب قدر هم ارزش محل نزول قرآن.
خب، ما هم میتوانیم ظرف نزول قرآن بشویم؟ قلب ما هم محل نزول قرآن بشود؟ آره. چطور؟ شاید این کار ویژهای که خدای متعال برای ماه مبارک رمضان فرموده، مرتبط با این است: «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُ». هر کدومتان که شاهد این ماه بودید، روزه بگیرید. اونی که ظرف قلب ما را آماده میکند برای بهرهمندی، روزه است؛ روزهی ماه رمضان. بعد میفرماید: «فَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ». "حالا یکی هم مریض است یا مسافر." البته برای مسافرت، مشکل شرعی ندارد. سفر در ماه مبارک رمضان، اگر برای فرار از روزه باشد، مکروه است. و اگر هم آدم به هر حال، سفر غیرضروری دارد، کراهت در عبادت مکروه نیست. کراهت در عبادت یعنی ثوابش کمتر میشود. مثلاً زیارت بخواهد برود، کراهت ندارد. ثواب زیارت در ماه رمضان در مقایسه با روزهی ماه رمضان کمتر است. مگر اینکه بخواهد شب قدر کربلا باشد، این حسابش فرق میکند. مجموعهی روایات چیست؟ اشکال ندارد. آن که اشکال ندارد؛ اگر روزهاش خورده نمیشود که اشکال ندارد. اگر روزهاش خورده میشود، ولو زیارت هم برود، رجحان ندارد؛ یعنی روزه ترجیح دارد به زیارت. مگر اینکه شب قدر بخواهد کربلا باشد، نکتهاش که این دستور خاص دارد آن هم فقط کربلا، آن هم فقط شب قدر. توی این بحثها به مراجع و علما مراجعه کنید. ولی اینکه عرض کردم، مجموعهی روایاتی بود که توی این کربلا: "میخواهیم بریم حضرت حموم زیارت کربلا." درست. ولی این ماه، ماه روزه است. مراقب روزهات باش. اگر کسی توانست جمع بکند که خب دیگر چه بهتر؟ هم کربلا برود، هم روزه بگیرد. بعضیها مثل ما بدبختبیچارهها دائماً سفر مرجع عالم هم که بریم، چند ساله نماز کامل، روزهمان هم باید بگیریم. فرقی با حالمان نمیکند.
«فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُ». پس ماه رمضان ماه روزه است، مگر برای دو گروه: «مَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ». بعضیها هم هستند که بیمارند یا مسافرت. وقت دیگری: «فَعِدَّةٌ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَ». حالا اصفهان پریشب کنار قبر عاشق عبدالغنی شوشتری، این قضیه یادم آمد؛ برای رفقا تعریف کردم، اینجا هم بگویم چون خیلی قضیه معرکهاست، تحفه است. این داستان، مطلب عجیبی است؛ یعنی خیلی تویش نکته دارد. اولیای خدا اینطورند. این عاشق عبدالقادر شوشتری یک وقتی ماه رمضان نتوانسته بوده روزه بگیرد، نمیدانم به چه علتی. یک روزهی دیگر توی طول سال، مثلاً فرض کنید بیست جمادیالاولا، مثلاً روز بیربط، روزهی ماه رمضانش را گرفته بود. به کسی هم نگفته بود. درس آیتالله بهجت میرفت؛ ایشان علمای ما این بوده. گفتش که بعد درس، حالا سلام و علیک کرده بود، یادش داشته، رد میشده، آقای بهجت یک نگاه به ایشان میکند، لبخند میزند. آقای بهجت به آقا شوشتری میفرماید: "دُعیّتم فیه الی ضیافت الله." چند تا مطلب گفته بود. آقای بهجت با این استاد ما توی درس خارج بحث میکردند. کرامتهای بهجت این که هم فهمیده بود که روزهی ماه رمضان را گرفته. مطلب عجیبتر و عمیقتر این بود که انگار کسی روزهی ماه رمضان را هم میگیرد، این هنوز توی مهمانی ماه رمضان است. ضیافتالله خیلی چیز عجیبی است. کرامت آقای بهجت، چقدر مطلبِ نگفته، چقدر حرف زده. آقای بهجت: "ضیافتالله امروز یا فردا که روز آخر است یا پس فردا که روز آخر ماه شعبان است..." روزهی غذای ماه رمضان را گرفتید، شما یک روز زودتر در واقع یک روز از ضیافت قبلیه. دیگر ولی یک روز زودتر به ضیافت منتقل شدین؛ ضیافت به آن ضیافت متصل میشود. خیلی چیز عجیبی است؛ یعنی انگار هم ماه رمضان ضیافت است، هم این روزه ضیافت است. بیرون از ماه رمضان هم روزه را که گرفتی، باز به واسطهی آن روزه، توی ضیافت الهی است. خیلی چیز عجیبی است، خیلی جای حرف دارد این کرامتهای بهجت.
«فَعِدَّةٌ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَ». پس اگر مریض بودید یا مسافرت بودید، ایام دیگری روزه بگیرید. «یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ». خیلی عجیب. بعد از همه اینها «فَعِدَّةٌ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَ»، "روزهای دیگر جایش بگیریم." میفرماید که: "خدا برای شما راحتی میخواهد، سختی را برای شما نمیخواهد." خب، این جمله، اینجای مطلب خیلی تویش حرف است. اگر فقط توضیح این جملهی آخر باشد، یک معنا دارد. اگر توضیح روزه باشد، یک معنا دارد. توضیح ماه رمضان باشد، یک معنا دارد. اگر یک قاعدهی کلی باشد، معنای وسیعتر. حالا اجمالاً خیلی کوچولو این چهار تا را یک مروری بکنیم: اولش این است که توضیح این جملهی آخر باشد: "خدا راحتی میخواهد، سختی نمیخواهد برای شما." آخری چی بود؟ ماه رمضان مریض بودی، مسافرت بودی، یک روز دیگر. خدا راحتی برایت میخواهد، یعنی سختش نکردم؛ هر روزی توانستی بعداً بگیری، گرفتی، مشکلی نیست. خدا نمیخواهد سخت بشود برایت. اگر معنایش در مورد اصل روزه باشد: "من برای شما ساده گرفتم." یک معنایش میتواند این باشد که: "من فقط ماه رمضان را برای شما روزه نوشتم." امتهای قبلی بیشتر از ما روزه داشتند. خدا به امت ما تخفیف داد. یهود و نصارا بیشتر از سی روز در سال را روزه میگرفتند. الان هم روزه خیلی بین یهودیها باب است؛ روزه زیاد میگیرند؛ یعنی به مناسبتهای مختلفی دارند برای روزه. پس این هم تخفیف خدای متعال. یک معنای دیگرش این است که: "ماه رمضان را من ساده گرفتم. یعنی فقط روز..."
مثلا یک معنای دیگرش این است که: "اصلاً کلاً من برای شما سادگی را میخواهم. من نخواستم به سختی بیفتید." این دیگر نمیخورد بهش. هم به قضیهی ماه رمضان و روزه گرفتنش نمیخورد، هم کلاً به تکلیف و داستان دستور خدا. کجا راحتی بر ما خواسته؟ سر ظهر تابستان، با چادر چاقچور، شورشور عرق بریزیم و تازه روزه هم باشیم. سکوی نفتی هم مثلاً یک آقایی کار بکند. کنار تنور نان کار بکند، روزه هم باشد. خدای متعال بفهمد: "بندهی من دیدی چقدر راحت گرفتم برایت؟" «یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ». کی این را قبول میکند که خدا راحتی برای ما خواسته؟ اینجا خیلی تویش مطلب، خیلی توی این نکته است. یک نکتهی فوقالعادهای که توی قرآن هست: جای دیگری که تفسیر میکند این را، و قرآن تفسیر قرآن به... که خیلی جایش خالی است متاسفانه. و در واقع ما تا قبل از علامه طباطبایی اصلاً تفسیری به این شکل نداشتیم، با اینکه روش اهل بیت این تفسیر قرآن به قرآن است. آیهی قرآن را باید از خود قرآن پرسید؛ توضیحش را باید از خود قرآن پرسید. برای خودمان قرآن هم باید تدبر کرد، با دقت باید خواند، سطحی نباید.
یک جای دیگر یک بحثی داریم در مورد عسر و یسر. کجاست؟ کدام سوره است؟ سورهی انشراح: «فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا. إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». ترجمهی همگانی و غلطش چیست؟ "همراه حالا بعد از که دیگر خیلی غلط است." آن که هیچ. "بعد از هر سختی آسانی است." آن که اصلاً کلاً تحریف قرآن پاکتر است. و باز غلط است چیست؟ "همراه سختی آسانی." «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». قاعدهی بلاغی چیست؟ میگوید: "تقدیم ما حق التاخیریُفیدُ الحصر." وقتی یک چیزی جایش عقبتر است، میآوری جلوتر، انحصار ازش فهمیده میشود. مثلاً «إِیَّاکَ نَعۡبُدُ». این «نعبدک» بوده؛ «نعبدک نستعینک». این «کاف» و واوش را آوردند جلو «إِیَّاکَ نَعۡبُدُ». وقتی آن جایش عوض شد، عقب آوردند جلو، ازش چی فهمیده میشود؟ انحصار. حصر فهمیده میشود. "فقط" فهمیده میشود. «نعبدک» یعنی "تو را میپرستیم." ولی وقتی شد «إِیَّاکَ نَعۡبُدُ» معنایش چی میشود؟ "فقط تو را میپرستیم." «نستعینک» یعنی "از تو کمک میخواهیم." ولی «إِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ» "فقط از تو."
«إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». این هم اصلش چی بوده؟ «إنّ یسراً مع العُسر». اول اسم نباید بیاید، بعد خبر است. «إنّ» نباید بیاید دیگر. امشب زده بودیم به آن درزهی ادبیات عرب. «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». "ان یسراً مع العُسر." پس اونی که عقبتر بود، آورد جلو. معنایش چی میشود؟ اگر حصر نباشد، میشود: "همراه سختی آسانی است." ولی وقتی «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا» شد، معنایش میشود: "آسانی فقط کنار!" «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». لحنش را اینجا یک فشاری باید روی این کلمه بیاید. «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». درست بخوانیم: «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». "فقط با سختی است که آسانی هست." خیلی عوض شد! چقدر عجیب شد! "بر کنار سختیها آسانی است." "زحمت کشیدی، فقط کنار سختیها آسانی است." اگر این قاعدهاش است، فقط کنار سختیها آسانی است. حالا باید برگردیم به «یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ». حالا معنای آیه چی میشود؟ تفسیر قرآن به قرآن. این سختیهایی که به حسب ظاهر سختی است، فقط توی اینهاست که به آسانی میرسی. ظاهرش سخت است، باطنش آسانی است. اصلاً تنها راه رسیدن به آسانی همین است. اگر خوب نگاه کنی، خود آسانی است. سختی نیست. کد آسانی است.
سختیها جهل ما به آن، عدم ظرفیت ما به آن، عدم فهم. یک چالشی، یک ضعفی، یک مشکلی توی ماست که سخت است. امام صادق فرمود: "صبر شیعیان ما از ما بیشتر است." خیلی این روایت عجیب غریبی از آن روایتهای شاخدار. مگر میشود آقا آدم توی یک کمالی از امام جلوتر باشد؟ مثلاً مگر شیعهی ما یقینش از ما بیشتر است؟ مگر میشود شیعهی ما حسن خلقش از ما بیشتر است؟ سخاوتش از ما بیشتر است؟ میشود صبر کمال هست یا نیست؟ فرمایش "شیعهی ما صبرش از ما بیشتر است." "شیعتنا اصبرونا." معلوم میشود هر صبری فضیلت نیست. خیلی وقتها ما صبر میکنیم. "صبره به خاطر یک سختی است که آن سختی از نقص ماست." اونی که اهل کمال است، این سختی را ندارد. آقای بهجت هم مثل ما سحر میخواهد بیدار بشود، آنقدر بهش فشار میآید، آنقدر به خودش میپیچد. صد بار هی این دکمه را میزند. "دو دقیقه، یک دقیقه دیگر، پنج دقیقه." هنوز ما نماز شبمان خیلی با صبر بیشتری بود در قیاس با آقای بهجت. آقای بهجت آنقدر فشار تحمل نمیکند نماز شب میخواهد بخواند. ما خیلی فشار تحمل کردیم. ولی آیا این فشار تحمل و صبر کمال بود؟ ولی وقتی میخواهد آقای بهجت بشود، باید اینها را تحمل کند. آقای بهجت بشود، «إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». خیلی برایش راحت است سحر. اصلاً برای او خوابیدن سخت است. او میخواهد بخوابد، گریه میکند. ما میخواهیم بیدار بشویم، ضجه میزنیم. از بزرگان بودند، شبها بالششان خیس میشد از شدت اشک خوابیدنشان. اذیت نشسته میخوابید که خواب بهش غلبه نکند. از خواب اذیت میشود. بیقرار است. تحمل خوابیدن را ندارد. ما تحمل بیدار شدن را نداریم. متحمل نماز را نداریم.
«وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ». آیا وحشت تحمل بیرون آمدن از نماز را نداشت؟ "السلام علیکم و رحمة الله." میخواست بگوید ضجه میزد. آقا زاده ایشان میفرمود: "پدرم تا یک ساعت بعد نماز آنقدر به هم ریخته بود، سخت بود بهش نزدیک بشویم. باهاش گفتگو کنیم؛ مثل کسی که از دیدار با یک محبوبی برگشته و دارد از این فراق میسوزد." ما نماز "السلام علیکم و رحمة الله." نماز صبح چه مزهای میدهد. "تموم شد! بالاخره بدون اینکه چرت بزنم تموم شد." متکایم که احتیاطاً همین بغل میگذاریم. تسبیحات هم که دیگر آرام آرام داریم میرویم. تسبیحات هم اگر خواستیم بگوییم، در حین دراز کشیدن خیلی کیف میدهد. تفاوت کار برای او راحت است. حالا خدا چی را اراده کرده؟ سختی را اراده کرده یا آن آسانی را؟ خب چرا آنقدر سخت شد؟ پس چرا آنقدر سخت است؟ اگر سخت است و سخت شد، از من نیست، از خودت است. به تو برمیگردد. تو ضعیفی، تو محدودی، تو دوری، تو جاهلی. بشر، آدم. تو اگر جاهل نبودی که سخت نبود. برای بچهی کوچک دیدین این بچههای کوچک، حالا ما خودمان هم این شکلی بودیم. مثلاً سنین هشت، نه سالگی. حالا اگر این بچهها ما سوءاستفاده نکنند، آنقدر که ما حمام نمیرفتیم، مادرمان جایزه برای ما گذاشته بود. "بیست تومان!" آن موقع که باهاش یک دانه توپ بادی میتوانستیم بخریم. مادر ما جایزه گذاشته بود که هر بار هفتهای یک بار اگر حمام بری، بیست تومان بهت میدهم. مگر میرفتیم؟ حمام هم چیست؟ برای بچه سخت است، بهش فشار میآید. بچه بخواهد انتخاب بکند. پریشبها خیلی برای خودم جالب بود، یک آزمایش اجتماعی بین بچههای کوچک، بچههای خودمان برقرار کردم. خیلی به نتایج جالبی رسیدم. به اینها گفتم که: "بچهها، قصابی بریم یا بستنیفروشی؟" جواب دادند: "بستنی بخوریم!" همینه. انرژی ندارد. همه هم بستنی را دوست دارند. "با قصابی میخواهم چکار کنم؟" اصلاً هیچ جذابیتی! اصلاً بچه را شما... برای قبرستان، برای شما آدم بزرگ، پول دستت باشد. درد ۲۰۰ تومان. آن را گوشت میخری یا بستنی؟ توی برره سؤال میکرد که: "فیلم بهداشت دهان و دندان برایتان بزنم یا فیلم بروسلی؟" همه میگفتن: "بهداشت." همه چی؟ "غیر آدمیزاد بود." توی برره موقع بروسلی تق تق، همه خوابیده بودند. بهداشت دهان و دندان، مسواک زدن، اینها همه بیدار.
حالا غیر از این است که آدمی که میفهمد، اصلاً برایش سختی ندارد. کلفتی برای او ندارد. دشواری و زحمتی برای او ندارد. شما را کسی با چوب و لگد و وعده و وعید و اینها برای دوش گرفتن نمیفرستد. آدم بزرگ عاقل دانایی که خودش متوجه... یعنی اینکه آقا من بدنم بو میدهد، زشت است. "گربه شور میکند می آید بیرون." نه صابونی نه شامپویی. آدم بزرگی بیست دقیقه بعد تازه شامپو چی؟ رفته پانصد تومان پول داده شامپو فلان خریده، صابون فلان، لوسیون نمیدانم چیچی خریده. صابون صورتش جدا، صابون دستش جدا. نمیدانم این برایش سختی ندارد. پیغمبر فرمود: "نماز پنج بار آبتنی کردن شستشو کردن است." دیگر؟ فرمود: "نهری جلو در خانهتان باشد، روزی پنج بار آبتنی." بعضی اهل معرفت میگفتند، یکی از اساتید فرمود، نقل کرد از یک کس دیگری، فرمود: "کسی گفته بود که من در این آدمهای بینماز، بوی پوشک بچه استشمام میکنم." بهشان عرض کردم شاید سرش همین روایت هی توی خودش خرابکاری کرده نشسته است. پیغمبر فرمود: "نماز شستشو است." "نهری جلوی در خانهتان باشد، روزی پنج بار." آدم معمولی خودش را میشوید. حالا کسی هفتاد بار، هفتاد ساله نماز نخوانده. هفتاد ساله ننشسته است. هفتاد سال پوشکش عوض نشد. بچه که اذیت نیستش که. بابای بچه اذیت میشود. بچه از اینکه نشسته است اذیتی ندارد. من اگر پایش بسوزد، یک چیز اینجوری بشود، آن هم دنبال یک دارویی چیزی میگردد. بدون شستشو از بازی نیفتد، در حین بازی یک استعمال کند.
«وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ». "خدا برای شما راحتی خواسته، سختی نخواسته." حالا اینجا حرف زیاد است. روایات ما توی این زمینه خیلی مطالب عجیبی در تطبیق این «عُسر» و «یُسر» فرمودهاند که اصلاً جای تعجب دارد؛ یعنی دایرهاش خیلی وسیع است. فقط محدود به روزه و نماز و اینها نیست. به روایتی از ابوحمزهی ثمالی که حالا انشاءالله کمکم شهرا با داعش انس میگیریم. امام باقر علیه السلام توی بعضی روایات ما ابوحمزهی ثمالی را فرمودهاند "لقمان این امت." هم در مورد سلمان داریم، هم در مورد ابوحمزهی ثمالی داریم. شاگرد امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم بود. فرمودند چون شاگردی چهار امام را کرده، "لقمان این امت." حضرت عبدالعظیم براساس قاعده، ایشان همیشه "لقمان"؛ دیگر ایشان هم شاگردی چهار امام را کرد. ابوحمزهی ثمالی از امام باقر علیه السلام روایت میکند این: «یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ»، «عَلَىٰ» "علی علیه السلام و فلان و فلان." «الْعُسْرَا» "اولی و دومی." «عُسْراً عَلَىٰ یُسْرَهَ عَلَىٰ». راحتی عمر و ابوبکر، سختیها تنگنا. بعد فرمود: «فَمَن کَانَ مِنۡ وُلۡدِ آدَمَ لَمۡ یَدۡخُلۡ فِی وِلَایَةِ فُلَانٍ». روایت دیگری دارد، فرمود: «عَلَیْها الْوِلَایَةُ وَالْعُسْرَ الْخِلَافَ وَمُوَالَاةُ أَعْدَاءِ ٱللَّهِ». ولایت اهل بیت یسر، ولایت دشمنان خدا عسر. در سورهی مبارکهی لیل هم که فرمود: «فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡیُسۡرَىٰ وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ وَکَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ». آنجا هم توی روایتی فرمود: "آن مؤمن با تقوا که نیسِرُهُ لِلْیُسْرَیٰ، اونیه که علی را قبول دارد." شیعهی علی. اونی که شیعهی علی نیست: «فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ». میبینید دیگر امروز این «عُسر» و «یُسر» را دارید میبینید.
بله، به حسب ظاهر که نگاه میکنی شیعهی علی در تنگناست. توی فشار، توی سختی. حزبالله لبنان، سید حسن نصرالله. دشمنان اهل بیت توی راحتاند، توی گشایش. ولی واقع قضیه را که میروی توی عمقش، اونی که راحت است، اونی که آزاد است، اونی که رهاست، اونی که اتفاقاً توی فشار نیست، قلبش توی فشار نیست، اونی که همهی اسباب دست به دست هم میدهد کار این را راه میاندازد، همین مؤمن است. همه در خدمتماناند، دشمنش هم تسخیرش است. خیلی عجیب است. اینها ملاصدرا، حالا چند بار هم این را اشاره کردم، دنبال یک فرصتی هم هستیم که مطلبش را از ملاصدرا بخوانم. ایشان اصلاً هستیشناسی میکند این قضیه را. میگوید: "شیاطین متعلق به عالم وَهماند، متعلق به عالم عقلاند." عالم وهم در تسخیر عالم عقل است. شیاطین همه در تسخیر انبیا. "دشمنی نیست، حسب ظاهرش دشمنی است." حسب ظاهرش سنگاندازی. اینها در خدمت آناند. کارپرداز هنر، عملهی هنر. کار میکند. سپاه موسی داشتند باغ و بستان میساختند: «کَمۡ تَرَکُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ. وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ کَرِیمٖ». باغ و بستان و کاخ و تخت و قصر و داشتند میساختند. برای کی؟ داشتند میساختند برای فرعون. سورهی دخان است دیگر. آنها ساختند، تحویل اینها دادند. همان وقتی که داشت میساخت، برای موسی داشت میساخت. نمیدانست. رهبر انقلاب فرمود: "سعودی میخواهد موشک بسازد، استقبال میکنیم. میسازند، ما استفاده میکنیم. دست ما میآید." اصلاً قاعدهی عالم است. «فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡیُسۡرَىٰ»، یعنی این توی طرح دیگر. «تَعَالٰی قَٰدِرٌ». "یا موسی، همه را برنامه!" آمدی روی برنامه. آمدی؟ برنامههای کدام تکبعدی، تکنفره؟ خدا مثل ماها که برنامهریزی نمیکنیم. ما میشینیم خودمان را محاسبه. خدا وقتی میخواهد برای تو برنامهریزی کند: «وَٱصۡطَنَعۡتُکَ لِنَفۡسِیٓ». «اَلۡقَیۡتُ عَلَیۡکَ مَحَبَّةٗ مِّنِّی». "فیلم حضرت موسی که حالا اکرانش هم شروع شد، توی این فیلمش همش این آیه توی ذهن بنده میآمد." «اَلۡقَیۡتُ عَلَیۡکَ مَحَبَّةٗ مِّنِّی». "محبتم را بهت انداختم." همه در خدمت موسی بودند. آن قابله در خدمت موسی. کسی که دارد تابوت میسازد، آن که نمیدانم همه، دزدش، گرگش، فرعونش، دوستش، دشمنش، همه بدانند، ندانند دارند برای موسی کار میکنند. فرمود: "من اصلاً میدهمش." «لِیَاۡخُذَهُۥ عَدُوٌّۭ لِّی وَعَدُوٌّۭ لَّهُۥ». "یَأخُذُهُم" گفته. «یَأخُذَهُۥ» نگفته، «یَأخُذَهُۥ» نگفته. قرآن یک سکونش هم «یَأخُذُ». جزم. جزم نتیجه است. جزای شرط. فعل امر به مادرش میگوید: "بچه را بگذار روی آب." میگوید: "که این دستور به تو بود، یک دستور هم به دریا دادم: فَلۡیُلۡقِهِ ٱلۡیَمُّ بِٱلسَّاحِلِ فَلۡیُلۡقِهِۦ." خدا سایهی استاد عزیز و معظم آیتالله جوادی آملی را مستدام بدارد که اینها مطالب و معارفی است که ما در حد فهم اندکمان توی درس ایشان یاد گرفتیم. رهبر انقلاب فرمودند: "ایشان حوزه وامدار ایشان است. افتخار حوزه است. افتخار شیعه است." تفسیر ایشان، طول عمر عطایتان کند. میفرمود مادر موسی. اینجا هم یک جلسه بحث شد به نظرم. «إِنۡ أَرْضَیٰتِهِۦ» "شیرش بده، هر وقت ترسیدی، بگذارشش توی تابوت، بگذارشش توی دریا." خب، تمام شد. با تو تمام شد، با تو مادر موسی تمام میشود؟ "من که فقط خدای مادر موسی و خدای موسی نیستم که. من خدای دریا هم هستم. من خدای ساحل هم هستم. من خدای فرعون هم هستم." خدا، خدای ترامپ است، خدای نتانیاهوست، خدای آمریکاست، خدای اسرائیل است، خدای حزباللهی بسیجیها، آقای خامنهای. اینها که نیستش که. ترامپ هم توی نقشهی خداست. اصلاً نقشهی دیگری مگر میتواند داشته باشد؟ اینها معارف ناب قرآن. سگ در. «فَلۡیُلۡقِهِ ٱلۡیَمُّ بِٱلسَّاحِلِ». "دریا باید برساند بچه را به ساحل." این وظیفهی دریا. «وَیَاۡخُذَهُۥ عَدُوٌّۭ لِّی وَعَدُوٌّۭ لَّهُۥ». "دشمن موسی و دشمن من هم باید بگیرد بچه را بزرگ کند." باید بگیرد. "بهش دستور دادم بچه را بگیر، بزرگ کن." «لِیَکُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًا». "این را فرستادم دق دل فرعون بشود، توی بغل خودش دشمنش را توی بغل خودش دادم بزرگ بشود." اگر اینطور بود، میشود همهی عالم در مسیر توست. با توست. همه با توست. دیگر سختی ندارد که. سختی مال آن کسی است که همهی عالم مزاحمش اند. ترامپ دیوانه آمده هر غلطی دلش میخواهد میکند. چهار تا احمق بیدین هم که اینور که: "آقا این بیعقل است، این فلان است، باهاش درنیفتید." آره، این آیهی؟ قدیم ابیانه، بنده میگفتش که من با یکی از اینها مناظره میکردم. به ما میگفتش که: "آقا ما میگوییم حالا اسم فرقههای سیاسی نمیخواهم بیاورم. ما فلان چیچیها، چیچیطلبها، میگوییم که آمریکا گاو است. ما میگوییم به جای اینکه با شاخ به شاخ بشوی، شیرش را بدوش." من هم گفتم: "مشکل ما با منطق شما نداریم، فقط مسئله این است که این گاو نره!" "اونیکه تو میخواهی بدوشی این فقط شاخ دارد، شاخ میزند. شیری برای دوشیدن ندارد." زلنسکی را برداشتن. به نفعش اتحادیه اروپا، همهی دنیا بسیج شد. چقدر روسیه را تحریم کردند؟ از جام جهانی انداختند بیرون. میزبانی جام جهانی ازش گرفتند. از المپیک حذفش کردند. روسیهای که اول المپیک بود. دست به دست هم دادند. همهی اسباب برای زلنسکی فراهم بود. خیلی همه چی به راحتی داشت برایش پیش میرفت. یکهو اینجا خودش را نشان میدهد. ولایت طاغوت که فرمود: "عُسره." اینجا خودش را نشان میدهد: "این دیکتاتور است. پولهای ما را هم هدر داده. ناتو همراش نمیدهیم." "در مورد کشورش هم بخواهیم تصمیم بگیریم، لزومی ندارد باشد." "اگرم میخواهد حمایت کنیم، اینها هم که تا حالا دادیم وام بوده، باید دو برابر برگرداند." "اگرم میخواهد که ما باهاش باشیم، هرچی معادن دارد باید تحویل بدهد." آقا زلنسکی هم بنده خدا میگفت: "آقا ما سلاح را میگذاریم، آنها هم سلاح بزن. یک کشور دیگری بیاید اداره کند." الان کشور زلنسکی زیاد داریم، سفید، سیاه، سبز، ترک، فارس، زمین. آن هم گذاشت. حل است. اینکه با خودشان بوده، نوکرشان بوده، عملهشان بوده. دیگر دارد این ماشینه به روغن سوزی افتاده، ردش کرده. همینجوری الکی هم رد نمیکنه. سوبله رد میکند. دیگر منفعت نداری. "خودم خرج دارم. چهل درصد." چقدر خاک اوکراین را گرفته روسیه؟ "سی درصد خاک تو را بگیرد هی هم من برای تو سلاح بفرستم. از این به بعد کمک میخواهیم، معادن." هنوز یک مرحله. این ولایت طاغوت است که تو را به سختی میاندازد، به «عُسر» میاندازد. ظاهرش چیست؟ ظاهرش «یُسر» است. ولایت خدا، ولایت اهل بیت، ظاهرش «عُسر» است، ولی باطنش چرا «یُسر» است؟ چون همهی اسباب در اختیار این. هماهنگ. اونی که به تو دستور داده این کار را بکن، به همهی هستی هم دستور داده. دستور به تو همسو و هماهنگ با همهی این کائنات است. اونی که به باد میگوید: "بوز." به باران میگوید: "ببار." به دریا میگوید: "کشتی را روی خودت جا بده." به خورشید میگوید: "برو." به شنها هم میگوید: "بلند شو." همان به تو هم گفته: "اینجا وایسا." «فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ». وایسا. یک کم اینور بکشی سمت اینها، پدرت را در میآورد. «وَلَا تَرۡکَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ ٱلنَّارُ». "تکیه نده به ظالمی، آتش میگیری." بعداً فرمود: "نصرتم را ازت برمیدارم. از من دیگر کمک نخواه. از من نخواه." خدا مثلاً یک کسی است مثل مثلاً الان اینجا معاذ الله مثلاً عکس صد تا شهید است. خدا هم یکی کنار آن صد تا شهید. حالا خدا نداد. حالا ابراهیم هادی را میگیریم. "کار از دست خدا هم خارج شد. مگر ابوالفضل به دادم برسد." حالا یا از خدا میگیریم یا از ابوالفضل میگیریم. خدا یعنی همونی که کوه را سر جایش نگه داشته. دریا را به حرکت انداخته. باد را میفرستد. شنها در تسخیر دارد. آتش در اختیارش است. به ابراهیم میگوید: «فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ». این وایمیایستد تا لحظهی – ببینید تا لحظهی – آخر هم پدر صاحب «یُسر» که «مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا». این «عُسر» هم استخوان سوزها معمولی نیستند.
«وَإِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ». همین جا فاطمیه آیهاش را خواندیم: «تَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا». کار بیخ پیدا کرد. خیلی افکار عجیب غریب در مورد خدا به ذهنتان میرسید. تا گشایش، تا فرج رسید. وقتی فرج میرسد، باورت نمیشود که فرج اینجا بود. آنقدر نزدیک بود. آنقدر ساده بود. آنقدر مفت بود. هیچکس فکر نمیکرد پیروزی انقلاب آنقدر ساده باشد. آنقدر مفت باشد. مفتِ مفت. شاه گذاشت رفت. ساواک فرار کرد. هیچی به هیچی. یک دانه انقلابیها تانک روش نشستند توی خیابان، بیایند؟ جولانی سپاهش با تانک تا کاخ بشار آمدند. انقلاب جمهوری اسلامی هم آن را سوار نبود. جولانی کجا و سقوط بشار کجا؟ خمینی کجاست و سقوط پهلوی کجا؟ قابل قیاس نیست.
در حال بارگذاری نظرات...