در مجموعه جلسات «سخت و آسان» با نگاهی عمیق و در عین حال کاربردی، به تفسیر آیه ۱۸۵ سوره بقره پرداخته شده است؛ جایی که راز «سختی و آسانی» در مسیر ایمان و بندگی آشکار میشود. در این گفتارها، با زبانی دلنشین و پر از مثالهای زنده، از فلسفۀ روزه، معنای حقیقی صبر و شکر، و پیوند میان «عسر و یسر» سخن گفته میشود. مخاطب درمییابد که رمضان فقط ماه گرسنگی نیست، بلکه میدان تربیت روح، رهایی از نفس و رسیدن به یقین و آرامش است. این جلسات سفری الهامبخش از ظاهر عبادت به باطن معرفتاند؛ راهی برای تبدیل سختیها به شیرینی حضور خدا، و تجربه واقعی «سخت و آسان» در زندگی ایمانی انسان
* اگر روزه بهترین عمل است، چرا گاهی سخت و بیاثر میشود؟ [2:25]
* روزه؛ عبادتی که از "نفی" ساخته شده است [5:49]
* وقتی هیچ اثری از "من" نیست؛ راز الهی بودن روزه [12:10]
* قلب، مرکز روزهداری؛ وقتی جسم، تنها یک واسطه است [20:33]
* مرگ شهوات، حیاتِ معنویت؛ رمضان، ماه تحول درون [25:19]
* بیواسطهترین عبادت؛ روزهای که پاداشش خداست [32:35]
* همهچیز ظهور اوست؛ گمگشتگان در طلب چیستند؟ [38:50]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
این دیگر چند برابر همت مضاعف، برای رسیدن به آن هدف گذاشته؛ چون وقت خاصی است، اینجوری است. «انفاسکم فیه عباده»، همۀ کائنات تا قبل از این هم در خدمت خود واقعی تو بودند. الان انگار با یک کار مضاعف، با یک همت مضاعف، با یک اثر مضاعف در خدمتت هستند. خب، این موقعیت ماه رمضان، خدا میخواهد تو بهره ببری. چهکار کرده؟ معلوم میشود اگر از این مهمتر بود، اگر چیزی بیشتر از این اثر داشت، برای اینکه این پذیرایی نصیبت بشود، آن را واجب میکرد.
این پذیرایی چیست؟ این مال مشهد و حرم و «چیچیرضوان» و غذای حرام غلط تایپی: حضرتی میدهند؟ «نعیم رضا» احتمالا: نعیم رضوان. ثبتنام میکنی. خود این خادمها همینجوری غذا میخورند؟ آنها از چه راهی میخورند؟ خادم اینجاست، کار میکند، به او اذن راه دیگری برای غذا خوردن داده میشود. او هم اگر در جایگاه تو بود، همین کار را باید میکرد. یک چیز دیگر بوده که به ما نگفتند. یک راه دیگر هم دارد. یک پارتی دارد. غذای حضرتی را گذاشتند. تکلیف که نداشته حرم به ملت نان بدهد، از سر لطف بوده. خب، وقتی از سر عدالت نباشد، قبلاً پارتیبازی بود. فیش میدادند. میدیدند یک نفر پنجاه تا فیش میخورد. بخوربخور میشود. که به همه برسد، راه دیگری بود، آن را میگفتم. وقتی از سر لطف دارد، مسیری را به تو معرفی میکند که دقیقاً همان تو را برساند، قرار ما در این ماه رمضان پذیرایی است. راهش این است بیشترین بهره را از این پذیرایی داشته باشیم. اگر چیزی بهترین و بالاتر از روزه بود، خدا همان را واجب میکرد. بالاترینش روزه است. پس چه میشود ما روزه میگیریم، بهرهمند نمیشویم از این مواهب و پذیراییهای خاص ماه رمضان؟ این، آن بحث دیگران است. احساس میکنیم فقط اذیت شدیم. حال نداریم. حوصلۀ درس خواندن نداریم. حوصلۀ درس دادن نداریم. حتی روزه میگیریم، حوصلۀ عبادت هم نداریم. قبل از ماه رمضان یک قرآنی هم میخواندیم، عبادت ندارم. روزها از گرسنگی، شبها از سیری. یکی گلوله تایپی: گرسنه، یکی افطار رفته. از غروب تا صبح سیر. بعد میگویند: ماه رحمت، ماه ضیافت. نمیشود. با روزه آدم به جایی نمیرسد. یک چیز دیگر میخواهد. نه عزیزم، روزهات مشکل دارد. روزه را بر قاعده نیامدی.
اولاً روزه چرا اینقدر ویژه است؟ به یک معنا میشود گفت: «سید الاعمال» است؛ روزه در رأس است. مخصوصاً در ماه رمضان هم روایاتی دارد، هم مطالبی از بزرگان هست که بنده مفصل آوردهام. حالا خود این چند جلسه بحث میخواهد. حالا ببینیم چقدر روزیمان میشود که به آن بپردازیم، انشاءالله. حالا این بحثی که واردش میشویم، بتوانیم یک مقداری ادامه بدهیم. خیلی مطالب در این بحث هست. توفیق بدهد هم گفتگو کنیم هم بفهمیم، انشاءالله. علامه طباطبایی در المیزان عرض کردم ذیل همین آیه در بحث رواییاش مطلبی را دارد. روایتی دارد: این روایت در منابع روایی ما دو جور نقل شده است. اینجا علامه یک نقلش را میآورند: «الصوم لی و انا اجزی به» خدای متعال میفرماید که روزه مال من است، من جزایش را میدهم. «اجزی بهی» یعنی من جزایش را میدهم. «انا اجزایهی» یعنی من جزایش هستم، خودم جزا هستم. علامه هر دو را قبول دارند و درست میدانند و هر دو را تفسیر میکنند که چطور میشود این گونه باشد. این یک روایت است. دوتا، در واقع دو تا نقل. یکیش از امام صادق (علیه السلام) است که حدیث قدسی است. امام صادق (علیه السلام) میفرماید که در کافی این روایت آمده است. اونی که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در خصال شیخ صدوق آمده است که: «کل عمل ابن آدم هو له»؛ میفرماید: همۀ کارهای فرزند آدم مال خودش است، غیر از روزه. روزه مال من است. بقیۀ کارها مال خودش است، روزهاش مال من و «انا اجزی بهی»، من جزایش را میدهم.
خب حالا این معنایش چیست؟ اولاً روزه خب مگر بقیۀ کارها مال خدا نیست؟ ما برای خدا نماز نمیخوانیم؟ برای خدا حج و جهاد مگر نمیرویم؟ چه فرقی است که میفرماید: نمازت مال خودت، حجت مال خودت، روزهات مال من؟ بعد مگر خدا نماز و حج و جهاد ما را جزا نمیدهد؟ این یعنی چه؟ اصلاً چه تفاوتی بین روزه با بقیۀ اعمال است؟
«و الفرق بینها و بین سایر العبادات علی اختلاف وجوهها فی کون الصوم لله سبحانه هو العباده التی تألفت من النفی لا من الاثبات»؛ میفرماید که وجه اینکه روزه مال خداست، خیلی این عبارت فوقالعاده است. امروز به بیشتر از این بحث علامه نریزیم. اینی که روزه مال خداست، وَجهش این است که تنها عبادتی است که از نفی تشکیل شده است. «غیر ما تألفت من الاثبات»؛ بقیۀ عبادتها مثل حج، نماز، اینها چیزهایی است که توش اثبات هست. هم یا همهاش اثباتیه، یا اثبات هم دارد به هر حال. جهاد، دشمن را بکشد. در حج طواف بکند. در نماز یک چیز فعلی و اثباتی. نباید بخورد، نباید بیاشامد، نباید مجامعت بکند، نباید سر به زیر آب ببرد، بخوابد، هیچ کاری در روزه واجب نیست. هرچه واجب است، ترک است. میگویند «تروک و افعال». فعل ندارد. همۀ عبادتها لااقل یک فعلی در آن هست. یک صدقه باید پول را در دست آن طرف بگذاری. یک کاری باید بکنی. در حج محرم میشوی. در خود احرام خیلی کارها نباید بکنی، یا در نمازت تکبیره الاحرام، خیلی کارها حرام میشود. ترک دارد ولی باز هم فعل هم دارد. «الله اکبر» که میگویی محرم میشوی. بعد باید «السلام علیکم و رحمه الله» بگویی که از این احرام خارج بشوی. این حتی در حد اینکه یک کاری بکنی که بیایی در روزه، ندارد. اذان صبح که میشود خودت اتومات وارد روزه میشوی. اذان مغرب که میشود اتومات خارج میشوی. برو آنجا بنشین که بیایی در روزه. دَم اذان رو کن به قبله که مثلاً روزهدار محسوب بشوی. کار دیگری هم اگر داشته باشد مال قبل از روزه است. مثلاً میگوید آقا باید غسل کرده باشی با طهارت. طهارت از حدث اکبر باید داشته باشی. ولی نیست. مال قبل از روزه است. باید تا قبل از اذان صبح غسلت را کرده باشی. روزهدار باید غسل بکند. حتی غسل هم واجب نیست. هیچی ندارد. خیلی لطیف است. «و الفعل الوجودی لاتماحض فی اظهار عبودیته»؛ علامه طباطبایی میفرماید: فعل وجودی با آن نمیشود آدم اظهار بندگی محض بکند. چون در آن یک چیزی هست. خودش هست. نماز تو است، فعل تو است. تو یک فعلی داری، به تو منسوب است. این روزه چون هیچ فعلی در آن نداری، اصلاً انگار کارهای نیستی. این محض عبودیت است. هیچی در تو دیده نمیشود. تو در این عمل هیچ کاری نکردی برایش، فقط زنده مانده بودی. از اذان صبح فقط باید سعی کنی نمیری. تنها کاری که در روزه تلاش تو باید به این باشد این است غیر از همان، همان خود توهمی، اینجایی، اسفل السافلین. این در هیچی از آن در روزه نیست. آدمی که حیوان بود، این آدمی که مادی بود، این آدمی که دنیایی بود، هیچی از آن در هیچ رنگ و لعابی از این وجود مادی در اینجا نیست. اتفاقاً برعکس، آنی که وجود مادیاش اینجا نمود دارد، آن فقرش است، ضعفش است، گرسنگیاش است، نداریاش است. خیلی لطیف است. خیلی لطیف.
میفرماید که با فعل وجودی کسی نمیتواند اظهار عبودیت محض بکند. اتفاقاً آنی که میرود به اوج میرسد نه اینکه نباید فعل وجودی انجام بدهد ها! من نماز نمیخوانم. خودش این اصلاً اظهار غلط تایپی: اظهارجود است. نه فعل وجودی. نه آنی که حرف گوش میدهد ولی میخواهد زور بزند یکجوری حرف گوش بدهد که در این حرف گوش دادنه، این شما هر کار بکنی، خودت را بکشی با هر فعلی که بخواهی عبادت بکنی، تویش هنوز خودت هستی. غیر از یک کار که تویش نیستی. که هم عبادت کردی و هم تویش نیستی آن روزه است. این وَجه برترین عبادت مال من است. چه میکند علامه طباطبایی؟ روبوبیت ربّ سبحان میگوید: با فعل وجودی آدم نمیتواند اظهار بندگی بکند در برابر خدا و در برابر نقص مادی. چون بالاخره تویش هنوز رنگ و لعاب ماده و بدن و تن و ملک و اینها هست. نقص مادی هنوز تویش پا شدن و نشستن و دست و پا و دهان و گفتن و اینها مادی است دیگر. یک رنگ و لعاب نقص مادی هنوز تویش هست. «رأفت المحدودیه و اثبات الائنیه»؛ این من محدود اینجایی دورافتاده، یک چیزی دارم به این نسبت داده میشود. یک «انا»یی تویش است. یک «منی» دارد. یک «منی» یک بروزی لااقل دارد. شما حاجی را بالاخره میفهمی از لب خشک، از لب خشک. آن هم میخواهد. شاید بهخاطر مشکلات ژنتیکی اینها باشد که مثلاً رژ لب زدهاند. خلاصه این اصلاً نیست. شما خودت را بکشی نمیتوانی بفهمی چه کسی روزهدار است. البته آنهایی که روزه ندارند با خوردنشان، آن هم تازه اگر روزهدار هم در استخر رفته، در آب رفته؛ وگرنه شما هزار مرتبه هم در خیابان بالا پایین بروی، نمیفهمی چه کسی روزه دارد. هیچ بروز و جلوۀ بیرونی ندارد. هیچ «انا»یی در آن نیست. هیچ نمودی ندارد. هیچ نمودی برای غیر خدا ندارد. به چشم هیچکس جز خدا نمیآید. خود اخلاص. پشت پیرزن نشسته بودند، نماز نافله میخواند یا نماز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میخواند یا در مسجد بود، یا یکجوری باید به بقیه بفهمانی بالاخره. وگرنه به خودی خودش ظهور و بروزی ندارد. لو نمیرود. در مسجد نمازخوانها فهمیده میشوند. امام جماعت دارد، مأموم دارد، بالاخره هر کار بکنی شما بالاخره امام جماعتی دیگر، نماز دیگر؛ اینجا به هر حال یک چیزی دارد دیگر. باید هم انجام بدهی ها! ولی خود را بکشی آخر یک بروزی دارد. ولی خدا یک لطفی کرده، یک کاری گذاشته، عبادات روزه نبود، یک کاری بکنیم که هیچ بروزی نداشته باشد. کاملاً هم از فضای حیوانیت و مادیات جدایت کند. چرا باید روزه بگیریم؟ چرا من میخواهم روزهام را بخورم؟ تو باید به من گیر بدهی. مردم را به روزهدار و روزهخوار تقسیم میکنیم. تعالایی میشود. سهمی از دیگران هم در آن داشته باشند. سهمی در آن دارد، به هر حال. به هر نحو شما نماز جماعت که میخوانی، شما به شما ثواب جماعت میدهند. نماز جماعت عبادت ثواب ولی یکی هم در آن یک سهمی دارد. ولی روزه چی؟ خودت هستی و خودت.
ذکر «لا اله الا الله» کما فی موارد ریا و صومعه و سجود لغیره. جاهایی که ریا بر میدارد، صومعه بر میدارد، یعنی من خود را نشان میدهم. برای چه؟ ریا یعنی به چشم بقیه میآورم. صومعه روزه هم هستیم. نماز شب خواندیم. در زیارت هم که میروی بالاخره دیده میشود دیگر. حالا بعضی زور میزنند که بقیه هم ببینند، هی ثانیه یک بار یک استوری میگذارد که الان پایین پای حرم دعاگو هستم. هر کار بکند بالاخره یک رگ و ریشهای از ریا و صومعه در آن هست. ولی روزه چی؟ هیچ. «بخلاف النفی الذی اشتمل علیه الصوم بِتَعَلَّی عن الاخلال الی الارض». ببین چه تعبیری به کار برد علامه طباطبایی. ولی روزه چی؟ روزه اصلاً تعالی دارد از اخلال الی الارض. اصلاً زمینی نیست روزه. با افعال زمینی اصلاً شکل نمیگیرد. واسه همین آسمانی است و آسمانیت میکند. ماه رمضان که ماه پرواز از زمین به آسمان است، تو را باید سوار یک جتی بکنند که زمینی نباشد، آسمانی باشد. از زمین بگیرد ولی زمینی نباشد، آسمانی باشد، ببردت آسمان. آن جت چه عملی است؟ روزه است. اذان صبح تمام، اذان مغرب رها.
تحقیقات خواستگاری مغازه روبرویتان. چه جوانی است! حقیقتاً یک چیزهایی از او دیدهام، یک چیزهایی ندیدهام. گفت: چی دیدی؟ گفت: نماز را ندیدم بخواند ولی روزه را دیدم. حالا اینجا این دیگر برعکسش است دیگر. آن را میگیری. اصلاً جنسش با افعال فرق دارد. اصلاً میدانید یک نکته لطیف فنی باز بهتان بگویم: روزه فقط صرف همان نیت است. عدول در نیت بکند، روزهاش خراب شده است. به خوردن روزه باطل نمیشود. با نیت. فرد تصمیم میگیرد بخورد، پیتزا میفرستند، میخواهد بخورد، میگوید نه ولش کن. چون عدول از نیت کرد که روزهاش خراب شد.
باید مراجعه کرد به اصل روزه همان نیت بود. یعنی یک فعل داشت، انگیزۀ روز ماندن. روزه بودن این فعل، فعل جوارحی و اینجایی و مادی نیست. این فعلش هم مال یک منی است که این من اینجا نیست. کار قلب است که اشرف اعمال است، اعمال دل است. روزه جنسش این است. دارد ها! به هر حال یک ربطی هم به بدن دارد. یک اثری هم روی بدن دارد. یک داد و ستدی با بدن دارد. این نیست که مطلقاً هیچ کاری با بدن نداشته باشد ولی بدنی نیست. بدن هم میخواهد. بدن سالم میخواهد ولی با بدن سالم انجام نمیشود چون کار نمیخواهد انجام بدهد که بدن بخواهد بیفتد یا مریض بشود. بدن در همین حد میخواهد. ولی آنی که روزه را میگیرد قلب است که تصمیم میگیرد تا افطار دست به سمت مفطرات نبرد. این کار کیست؟ کار قلب. آنجا هم که اصلاً کسی نیست که ببیند. آن قلب هم که این کار را انجام میدهد. قلب هم که چی بود؟ خودش حرم الله. کار این داستان هم همان حرم خداست. خیلی چیز عجیب غریبی و «تنزه بالکف عن شهوات النفس»؛ روزه زمین میکندت از این شهوات نفس. آن تعلقاتی که شکل گرفته بود خدا باید ایجاد میکرد که بمانیم. رفتیم اسیر شدیم، گرفتار شدیم. حالا چهکار کنیم؟ کنده بشویم. میشود آدم نماز هم بخواند گرفتار هم باشد. معمولاً در ذهن من است، اعمال همیشه یک بدگویی از اینها در قرآن از بعضی ازشان بوده. «للمصلین» و اینها هم داریم. انفاق میکند. قرآن جایی روزهداری را مذمّت کرده باشد، از روزه هم بد گفته باشد؟ تنها کاری که روزه هم بگیرد و جاهای دیگر مشکلاتی هم داشته باشد ولی رو خود روزه نیاورده، فقط «للمصلین الذین صلاتهم»؛ مشکلش این است که از نمازش غافل است. به انفاقکنندگان نسبت دادند ولی به روزهداران چیزی ما ندیدیم در قرآن. یادم نمیآید نسبتی داده باشند. اتفاقاً برعکس: ذکر روزه زکریا، روزه مریم. خلاصه آقا آنی که از این تعلقات جدایت میکند، میکند، برت میگرداند به منزل، به وطن. ماه رمضان ماه میهمانی است دیگر. میهمانی یعنی چه؟ یعنی برویم و برگردیم یا برویم بمانیم خانۀ خدا؟ خانۀ خدا بمانید. وجدان تو، فطرتت به کدامش حکم میکند؟ برگردیم به خدا. بمانیم پیش خدا.
خدا مگر کجا بود؟ خدا مگر چی بود؟ خدا همان مبدأ ما بود. خدا همان اصل ما بود. فرعی بودیم که به اصل ما باید برگردیم. «انا لله و انا الیه راجعون». این همان داستان مرگ است که لقاء خدا در آن صورت میگیرد. بازگشت به مبدأ صورت میگیرد. خدا این را تنظیم کرده در ماه رمضان برای ما رخ بدهد. یک کاری را قرار داده. این میراند غلط تایپی: این میمیراند. در روایات ما قشنگ همین تعبیر کردم که: «عماته الشهوات»؛ روزه میمیراند اصلاً. روزه نفس را میکشد. خیلی عجیب است. روزه ابزار قتل است. آقا روزه چاقو، روزه قناسه غلط تایپی: قناصه چی است؟ کشنده است روزه. واسه همین هم در آن فشار است. برای همین هم میگوید: «یریدالله» اینجا گفته. نماز ده دقیقه است. حج در کل عمرت است. یک ماهه، بیست روزه، ده روزه. روزه هر ساله. بعد هر سال یک ماهه. آن هم روزی پانزده ساعت، شانزده ساعت، هجده ساعت، دوازده ساعت، بستگی دارد. میکشد آدما غلط تایپی: آدما را پدر صاحب بچه را در میآورد. الان نگرفتی. ماه رمضان مریض و مسافر بودی. بعدش مریض، مسافر بودیم، تمام شد دیگر. سادگی برای تو این است که به مبدأت برگردی. از این ریخت و ریز و از این غل و زنجیری که برای خودت درست کردی درآیی. اینها به اینها بندی ولی بند بودنی که رنگ و غبار تو از اینهاست. استغفار که میکنی، اگر اشتباه آن را نخوانده باشم، منظومه به آدم. این تا آن نکته اصلیاش فهمیده نشود. آن کدام من است؟ استغفار میکنی، خدا به توان تو میافزاید. چه کسی زور دارد؟ این من حیوانیت برای جلوه دادن حیوانیت، یا من حقیقی برای برگشت مبدأ؟ قوت که میدهد، به کدامش قوت میدهد؟ قوت به حیوانت میدهد؟ قوت به الاغت میدهد؟ قوت به مرکبت میدهد؟ یا قوت به خودت؟ قوت به خودت میدهد. قوت به چی تو میدهد؟ ارتباط و اتصال تو به مبدأت را میدهد که همه چیز تو آن است. همه قوت تو آن است. همه قوتت آنجاست، «ان القوه لله جمیعا». به او که بر میگردی نزدیکت میکند. استغفار، بخوریم. این مطلب بعد از زوایای مختلف به آن پرداخته بشود. روزه این کار را میکند. روزه از این غل و زنجیر درت میآورد. همه اینهایی که تعلق بهش داده شده است. آقا خودت هستی. شهوت را ایجاد کردی. میل را ایجاد کردی. بله. یک وقتی لازم داشتی که اینجا باشی. بسه دیگر. چه خبرت است؟ حلال. غذا را شهوت داده بودم بخوری. این همه متنوع خلق کردم. نه تنها من فقط تمایل قرار داده بودم در ذائقۀ تو کار کردم. این همه گسترشش دادم که حال کنی. خلاصه میخواستم حال کنی. بسازه بهت. گندم بیافرینم با یک آب شیرین. یک آب، یک دریا. یعنی یک شیرینی. با یک گندم. صبح تا شب همین دیگر. گندم میخوردی، آب میخوردی. تمام. دیدار ایزدی بپیوندی. گندم داده، جو داده، گوشت داده، گوشت گوسفند داده، گوشت گاو داده، گوشت تیهو داده، گوشت ماهی داده، ماهی داده، ماهی قزل داده، ماهی سفید داده، ماهی کپور داده، ماهی اوزونبرون داده، خاویارش هم داده. شیرینی داده، زردآلو داده، آلو داده، گیلاس داده، آلبالو داده. شیرینی داده، ترشی داده. انار شیرین، انار ترش، انار سفید، انار سیاه، انار سرخ، انار زرد. صدمدل انار. صدمدل سیب. صدمدل پرتقال. بسه دیگر. همه را بگذار کنار. ماه رمضان در حالی که هزار مدل فقط پرتقال داده که من کیف کنم، بعد میگوید یک دانهاش را هم حق نداری. خیلی هم دارم. هی من را به اینها بند کردی. تعلق دادی. هی مزۀ اینها را کشیدم. هی حال کردم. بعد یک ماه کلاً همه را باید بگذارم؟
نکتهاش در این بود: من هی خواستم اینور یک تعلقی پیدا کنی که راه رفتهات را برگردی. قرارمان این نبود. داستان یک چیز دیگر بود. قرار بود در حدی بخوری که بمانی. غرق شدی. قضیه اینجاست که ماه رمضان میآید، تعادل ایجاد میکند و جدایت میکند، میکند. هیچکسی هم جز خدا نصیبی اینجا ندارد. «تعالی فی لکونی آمرا بین العبد و الرب»؛ هیچکس هم باخبر نمیشود. بین خدا و بنده است. هیچ بروزی نداشت دیگر. ای چهبسا حتی جن و مَلَک هم نفهمند. جن از بوی دهن روزهدار بفهمد. مَلَک هم با قرائن بفهمد، به حسب التب غیره تعالی. اما جز خدا هیچکس از این خبر ندارد. حالا این شد روزه. «الصوم لی». تا اینجایش تفسیر: روزه مال من، من جزایش را میدهم یا من خودم جزایش هستم. اوه اوه! این دومی که اصلاً خیلی دیگر. اگر به صیغه معلوم باشد یعنی «اجزی» غلط تایپی: اگزی باشد. «بینه و بین الصائم احداً، کما انا العبد؛ بما لیس بینه و بین ربه فی الاتلاع علیه». چطور وقتی این میخواست عمل انجام بدهد، بین او و خدا هیچکس دیگر نبود؟ روزه را آن اندرونی دل من انجام داد که آنجا خودت بودی و خودت و هیچکس دیگر نفهمید. من هم جزای روزه را یکجوری میدهم که هیچکس خودم غیر از خودم بهت جزایش را میدهم. واسطهها را حذف میکند. همانطور که تو در روز روزه، اغیار را حذف کرده بودی، من هم در جزا دادن اغیار را حذف میکنم. با واسطه به جزا نمیدهم. از در و دیوار جزا نمیدهم. خودم بهت جزایش را میدهم.
یکی فرض کنید مثلاً یک کسی یک کتابی نوشته است. مثلاً آیت الله سبحانی کتابی نوشتهاند، تفسیر جاوید. آیت الله جوادی آملی تفسیر تسنیم غلط تایپی: تقصیر تسلیم نوشتهاند. یک وقتی نشر اسراء برای شما هشتاد جلد را پست میکند. کلی پولش را دادهایم، من میفرستم. یک وقتی نشر اسراء پست میکند منزل شما. این یک. شما را دعوت میکند. مؤسسۀ اسراء دعوت میکند. پسر آیت الله جوادی به شما هدیه با امضای آیت الله جوادی میدهد. یک وقت خود آیت الله جوادی تکتک این هشتاد جلد را با امضا تحویل شما میدهد. نفی واسطههاست. تو باید یک کاری با آقای جوادی کرده باشی که هیچکس دیگر نفهمیده باشد و نبوده باشد که وقتی میخواهد تسنیم را بفرستد یکجوری بفرستد که هیچکس دیگر نباشد. آن کاری که بین ما و خداست که هیچکس نفهمید، روزه بود. جزایش هم یکجوری میدهد که هیچکس دیگر واسطه نباشد. آن که دیگر هیچی. خودش جزا میدهد. صدقات، دست هم خودشان و هم دست کسی را که صدقه را میگرفت میبوسید. چون خدا دارد با دست او میگیرد. یک جور واسطه هنوز هست دیگر. با دست او خدا دارد میگیرد. اینجا هم آن هم نیست. خودش جزا است. ولی اگر به صیغۀ مجهول باشد: «کان کنایه ان اجر الصائم القرب تعالی». اگر «اجزاوه» باشد، جفتش هم درست است. خودم جزای روزه باشم، آنوقت معنایش چی میشود؟ به من میرسی. من جزا هستم.
یک وقتی یک کاری میکردی، یک چیز دیگری من بهت غلط تایپی: بدهم میدهد میدهم. چه کسی میدهد؟ چه چیزی میدهد؟ این دوتا دیگر. یک وقتی کتاب تسنیم آیت الله جوادی آملی بود. آیت الله جوادی آملی کتاب تسنیم میداد. تسنیم میداد. ولی اینجا میگوید بابت روزه خودم را بهت میدهم. نه اینکه فقط از دست خودم جزا بگیری ها! نه. یعنی یک چیزی بهت میدهم ولی من میدهم. یک چیزی غیر از خودم را میدهم ولی خودم میدهم. از خودش میگیری. چی را میگیری؟ خودش را میگیری. خدا همه چیز است. میز هم خدا، صندلی هم خدا. میز و صندلی میبینی؟ خدا جایی است که آنجا نه میز هست نه صندلی هست. خدا همه چیز است. نه همه چیز خداست! خدا همه حقیقت است. «هو»، خدا همه چیز. امام خمینی «علی کل شیء الله باطل». پیغمبر فرمود قشنگترین شعری که در زبان عرب سروده شده است، درست بشود، فرمود بهترین شعری که در عرب سروده شده است این است: «علی کل شیء ما خلا الله باطل»؛ غلط تایپی: الاکل کل همه چیز جز خدا باطل است. نیست. همه نمود اوست. همه ظهور اوست. همه از اوست. همه به اوست. وقتی به او رسیدی دیگر چیزی دیگر نمیخواهی. چیزی نمانده که بخواهی. فقدانی نیست. کمبودی نیست. نقصی نیست. فاصلهای نیز غلط تایپی: نیست. از چی فاصله داری؟ به خود، به آن کنه همۀ چیزهای این عالم رسیدی. به خودِ خودِ وجود و حقیقت همۀ موجودات رسیدهای. به مبدأ رسیدی. روشن است. همسر بگیری که مثلاً به واسطه همسر یک مقداری به آرامش برسی. آن سکون را چه کسی میداد؟ به همسر. مبدأ سکینه کجا بود؟ دنبال زن بگردی. آدم همسر هم میخواهد. آن چیزی که از همسر میخواهی، آن خاصیت و ثمره و آن خلئی که قرار است همسر از تو پر بکند، به یک نقطهای میرسی که آن نقطه مبدأ پر کردن همه چیز است. البته در عین حال خدا از مظاهر هم جدا نیست. مظاهر هم از خدا جدا نیست. ارتباط با خدا اینطور نیستش که از مظاهر تو را جدا بکند. تو بهشت همسر هم هست. نه! همسر جدا از خدا، همسر مظهر خدا است. همسر مظهر سکینه بودن. مظهری است که سکینه را از خدا میگیرد. سکینه الهی را به تو میدهد. تو بگو که داشته باشی، خود سکینه را داری. «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» مال کسی است که فاصله دارد. این کسی که از مبدأ سکونت دور است، سکینه باشد که یککمی آرام بشود. و تو با روزه به اینجا میرسی.
روزه جزایش خود اوست. نه تنها از خود او جزایش را میگیری. ضیافت، ضیافت پذیراییاش به چی بود؟ به لقاءالله بود. باید یک عملی در ماه رمضان طراحی بشود ما را به این غرض برساند. آن عمل چیست؟ روزه است. حالا چرا روزههای ما نمیرساند؟ چون روزههای ما روزه واقعی نیست. حالا در جلسۀ بعد بحث میکنیم که مگر روزه واقعی چیست؟ خدا فهم اینها را به ما هم عنایت کند.
در حال بارگذاری نظرات...