با یزید هرگز

جلسه اول : با فانتزی‌ها نمی‌شود به کربلا رسید

00:45:43
165

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

*نقد علامه طباطبایی بر توهم رایج مؤمنان و فانتزی‌های پیروزی آسان و جنگ بی‌زحمت.[2:00]

*هشدار! فانتزی شکست‌ناپذیری و خدایی که همیشه برد را تضمین می کند، تفکری خطرناکتر از موشک دشمن.[11:00]

*در سنت الهی، باخت‌ها و بلایا لازمه رشد جبهه‌ی حق و راهیابی به خط انبیاست، نه اینکه حق با آنها همراه نیست. [13:30]

*تحریم های خوردکننده، محکی ست برای ایمان و تمایز مومن از کافر.[16:30]

*خودمداری و ذلت ناپذیری، ویژگی ذاتی ایرانیان و موجب مقاومت و استمرار ایمان آن‌هاست.[27:30]

*روضه مظلوم‌ترین فرمانده؛ پایانی تلخ برای سفیر عاشورا در غربت کوچه های کوفه...[38:00]

متن جلسه

هوش مصنوعی :
السّلام علیکم و رحمة الله
أعوذُ باللهِ من الشیطانِ الرجیم
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم
الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
وَ صَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا أَبِی‌الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ، وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ، وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ، مِنَ الآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ

در سورهٔ مبارکهٔ آل‌عِمران، آیهٔ ۱۴۲، خدای متعال نکته‌ای بسیار تأمل‌برانگیز را مطرح می‌فرماید:
﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ﴾
ترجمهٔ ساده‌اش این است: آیا گمان کرده‌اید وارد بهشت می‌شوید، در حالی که هنوز مجاهدان و صابران از میان شما شناخته نشده‌اند؟
این آیه پاسخی است به یک توهّم رایج در میان مردم. علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در تفسیر المیزان، نکتهٔ بی‌نهایت دقیقی را پیرامون این آیه مطرح می‌کنند. ایشان می‌فرمایند: انسان‌ها غالباً گمان می‌کنند اگر در موضع حق باشند، نباید دچار سختی و آسیب شوند؛ گویی همراهی با حق، به‌تنهایی برای پیروزی و سلامت کافی است. این یک «فانتزی جنگی» است که باید شکسته شود.
نمونه‌هایی از این فانتزی‌ها را در جامعه خودمان به‌وضوح دیدیم. برخی تصور می‌کردند که اگر جمهوری اسلامی بخواهد، با یک اشاره می‌تواند اسرائیل را نابود کند. برخی گمان می‌کردند که فقط حزب‌الله کافی است؛ ما برای دوران ظهور نگه داشته شده‌ایم. اما به‌محض آن‌که چند ضربه خوردیم، همه چیز در ذهن‌ها به هم ریخت. مگر قرار نبود ما شکست‌ناپذیر باشیم؟ مگر نگفتند اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید؟
علامه در تفسیر این آیه اشاره می‌کنند به کسانی که با پیامبر به میدان جنگ می‌رفتند، اما گمانشان این بود که چون با پیامبرند، پس هرگز شکست نمی‌خورند. اما وقتی پیامبر هم زخمی شد، شک کردند. قرآن می‌فرماید: ﴿وَظَنَنتُم بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾؛ حتی به خدا هم شک کردند!
این همان آسیب‌پذیری فانتزی‌هاست. فانتزی‌هایی که فکر می‌کند بودن در جبههٔ حق مساوی است با پیروزی حتمی، بدون هزینه، بدون آسیب. در حالی که سنت الهی این‌گونه نیست. خداوند حتی به دشمنان اجازه می‌دهد ضربه بزنند تا:
۱. مومنان و منافقان از هم جدا شوند.
۲. ضعف‌های درونی ما آشکار شود.
۳. ما قوی‌تر شویم و به بازسازی بپردازیم.
دشمن هم نیاز به ترمیم دارد؛ اما ما هم نیاز به بازنگری داریم. نفوذ، اشتباهات طراحی، ضعف‌های دفاعی ما، همه و همه نیاز به اصلاح دارد. این، رحمت الهی است. تلنگر است، نه شکست.
در ادامه به بخشی از تاریخ معاصر خودمان نگاه کنیم، مثلاً توسعهٔ موشکی ایران با چه سختی‌هایی شکل گرفت. شهید تهرانی مقدم، شهید حاجی‌زاده و دیگران، با چه فداکاری‌هایی از صفر شروع کردند؛ در سوریه و لیبی آموزش دیدند، با خطرات امنیتی و شرایط سخت زیستی، پایه‌های این اقتدار را گذاشتند. آیا این مسیر ساده بود؟ خیر. آیا آن‌ها باور داشتند که حقند؟ بله. اما باور به حق، مانع سختی نمی‌شود.
یکی از روایات مهم در همین زمینه، پاسخ امام صادق (علیه السلام) به این پرسش است که «آیا بلا بر مؤمن نازل می‌شود؟» حضرت فرمودند: «آیا بر غیر مؤمن نازل می‌شود؟» یعنی بلا، لازمهٔ ایمان است. آنگاه فرمودند: «اَشَدُّ النّاسِ بَلاءً الاَنبیاء، ثُمَّ الاَمثَل فَالاَمثَل»؛ بیشترین بلاها برای پیامبران است، سپس به‌نسبتِ شباهت با آن‌ها.
این همان نکته‌ای است که باید با آن فانتزی‌های ذهنی خداحافظی کنیم. دشمن ضربه می‌زند، و ما هم گاه آسیب می‌بینیم، اما این آسیب‌ها، ما را خالص‌تر و مقاوم‌تر می‌کند. درست مثل کربلا. ابتدا صف‌بندی مومنان و کافران روشن می‌شود، و بعد از آن، خود مومنان پالایش می‌شوند. این راه حسین علیه‌السلام است.
یکی از جاهایی که این فانتزی‌های ذهنی به‌شدت آسیب می‌زند، همین فضای روانی پس از آتش‌بس‌ها و درگیری‌های نظامی است. برخی گمان کردند که چون ما گفتیم «با صلح تحمیلی مخالفیم» و «نابودی اسرائیل را وعده داده‌ایم»، پس هر شب باید ۱۰۰ موشک بزنیم، و دشمن هم هیچ پاسخی ندهد. در حالی که سنت الهی بر مدار امتحان و تَداولِ ایّام است. قرآن می‌فرماید: ﴿تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ﴾؛ یعنی این روزها را میان مردم دست‌به‌دست می‌گردانیم. یک روز نوبت شماست، یک روز نوبت دشمن. این‌گونه است که هم شما در حکومت‌داری امتحان می‌شوید، هم او.
گاهی هم، خداوند برای دشمن عمر و فرصت مقدر کرده است. مگر کارتر و ملکه انگلیس با آن‌همه خباثت، سال‌ها عمر نکردند؟ مگر ابلیس هنوز نمرده است؟ خدای متعال بر اساس تقدیر، مهلت می‌دهد، اما این مهلت نشانهٔ حقانیت نیست. گاهی دشمن هست چون تو باید با او رشد کنی. گاهی هست چون خودش هنوز مسیر امتحانش باقی مانده. و گاهی هست چون تو هنوز به قدرت واقعی‌ات نرسیده‌ای.
و اینجاست که خداوند اجازه می‌دهد ضربه بخوری تا ضعف‌هایت را بشناسی و اصلاح کنی. تا دنبال تقویت پدافندت بروی، طرح‌هایت را اصلاح کنی، و از هر آسیب، یک قدرت جدید بسازی. و این مسیر، انسان‌ها را به ابرقدرت تبدیل می‌کند.
یکی از طلبه‌های جامعه‌المصطفی از ترکیه می‌گفت: «اگر ملت ایران از این تحریم‌ها عبور کند و دوام بیاورد، دیگر می‌تواند دنیا را تحریم کند، نه برعکس.» این جمله، واقعیت دارد. آنچه تو را نکشد، قوی‌ترت می‌کند. ما از همه ضربه‌ها عبور کردیم، با همهٔ فشارها ماندیم، و حالا رسیده‌ایم به نقطه‌ای که دشمن می‌زند، ولی دیگر ما عقب نمی‌رویم.
در این مسیر، موازنهٔ قدرت به‌مرور عوض می‌شود. دشمنی که می‌زد و تو را ضعیف می‌کرد، حالا خودش با همان ضربات ضعیف می‌شود. و تو که از هر ضربه قوی‌تر بیرون آمده‌ای، دیگر مقاومی. حالا او ضربه می‌زند، اما تو از پا نمی‌افتی. اینجاست که قواعد جنگ عوض می‌شود و دست بالا از آنِ تو می‌شود.
و این همان سنت خداست. خداوند می‌فرماید: «من کسی را وارد بهشت نمی‌کنم، مگر آن‌که پیش از آن امتحانش کنم. مگر آن‌که مجاهد و صابرش را مشخص کنم.» این قاعده است، نه استثناء. هر نسلی، هر جامعه‌ای، باید این مسیر را طی کند. حتی اگر جنگ نباشد، درگیری، فشار، امتحان و مواجهه هست. چرا؟ چون باید مؤمن از غیر مؤمن جدا شود.
علامه طباطبایی تصریح می‌کنند که جنگ، مؤمن و کافر را از هم جدا می‌کند. فتنه‌ها، صفوف را روشن می‌کنند. در همین وقایع اخیر، دیدیم کسانی که ادعای یاری امام زمان داشتند، کنار کشیدند، و کسانی که در ظاهر وابسته به دنیا بودند، ناگهان فدایی ولایت شدند.
روایت مشهور در «غیبت نعمانی» می‌فرماید: در آستانهٔ ظهور، کسانی از امام زمان جدا می‌شوند که همیشه مدعی همراهی با او بودند؛ و کسانی به او می‌پیوندند که تا دیروز در اردوگاه خورشید و ماه‌پرستان بودند. این‌همه دگرگونی، محصول همان فتنه‌ها و زلزله‌های اجتماعی است که حق و باطل را از هم جدا می‌کند.
و این پالایش، مرحله به مرحله، مؤمن را هم خالص‌تر می‌کند. همان‌طور که در کربلا، در آغاز، هنوز صف‌ها درهم‌آمیخته بود، اما هرچه به عاشورا نزدیک‌تر می‌شویم، صف‌ها شفاف‌تر و مؤمنان خالص‌تر می‌شوند. هرچه فشار بیشتر، خلوص بیشتر.
یکی از خالص‌ترین جلوه‌های این خلوص، حضرت مسلم بن عقیل بود، سلام‌الله علیه. شب اول محرم است، و چه مناسب است یاد او کنیم. او سفیر امام حسین علیه‌السلام بود، در کوفه‌ای که بیعت کرده بود، اما پشت او را خالی کرد. شبانه در کوچه‌های کوفه سرگردان شد؛ خانه به خانه رفت تا پناهی یابد.
پیرزنی به نام طوعه او را پناه داد. چه غربتی! امام جمعهٔ کوفه، حالا در پستوی خانهٔ پیرزنی پنهان می‌شود. اما پسر آن زن، او را لو داد. درگیری آغاز شد، مسلم به میدان رفت، با تنهایی جنگید، و دستگیر شد. اما در هیچ مرحله‌ای نترسید، جا نزد، و خالص و خالص‌تر شد تا به شهادت رسید.
و چه تفاوتی دارد بین کشته‌شدنی با لب تشنه، و کشته‌شدنی که سیراب است! ظرف آب را جلوی دهان مسلم آوردند، خون از دهانش چکید، دندانش شکست، و در نهایت، گفتند: «قسمتش نیست سیراب شود، سرش را از تن جدا کنید...» این است که او نیز شبیه حسین شد؛ تشنه، غریب، تنها، مقاوم.

در ادامهٔ بحث، لازم است به یک نکتهٔ روان‌شناختی اجتماعی اشاره کنیم که در تحلیل وقایع اخیر بسیار راهگشاست.
در مطالعات جامعه‌شناسی، یکی از ویژگی‌های مردم ایران، «خودمداری» عنوان شده است. خودمداری، به‌معنای فردگرایی صرف نیست؛ بلکه به‌معنای آن است که ایرانی‌ها ذاتاً زیر بار تحمیل و زور دیگران نمی‌روند. ممکن است با کسی همراه شوند، اما نه به اجبار. حتی اگر مذهبی نباشند، ولی با تحمیل دشمن و زور خارجی، مخالفت می‌کنند.
ماجرای «زن، زندگی، آزادی» هم در لایه‌هایی از خود، ناشی از همین ویژگی است. نه آن‌که همهٔ این شعارها الزاماً ضد دین بود، بلکه بخشی از آن واکنشی بود به تحمیل. اما دشمن خارجی با بهره‌برداری از این خصوصیت، تلاش کرد این واکنش را به بی‌دینی و لاقیدی سوق دهد. و اینجا ما باید دقیق شویم.
استکبار جهانی تلاش کرد با القای این‌که «جمهوری اسلامی دارد شما را به حجاب و دین مجبور می‌کند»، ذهن مردم را تحریک کند. در حالی که اصل حجاب یا دیانت، در دل بسیاری از همین مردم، فطری است. اما این خودمداری، وقتی با ظرافت به سمت باطل منحرف شود، می‌تواند کار را خراب کند. و از آن طرف، همین ویژگی اگر در مسیر حق قرار بگیرد، می‌تواند انسان را تا شهادت در رکاب امام زمان برساند.
به همین دلیل است که می‌بینیم بعضی‌ها که تا دیروز حتی ضد دین به نظر می‌رسیدند، امروز فدایی ولایت شده‌اند. چون از زور بیگانه بدشان می‌آید. در مقابل، کسانی هم که به ظاهر هیئتی و حزب‌اللهی بودند، اما انگیزه‌شان فقط تحکم و سلطه‌طلبی بود، وقتی دیگر نتوانستند زور بگویند، از جبههٔ حق فاصله گرفتند و رفتند کنار یزید ایستادند.
و اینجاست که نقش فتنه‌ها روشن می‌شود. یکی از آثار مهم فتنه‌ها، از دیدگاه علامه طباطبایی، جدا شدن مؤمن و کافر است. و بعد از آن، پالایش مؤمنان از ناخالصی‌هاست. همان‌طور که در کربلا، در ابتدا برخی با نیت‌های غیر الهی آمده بودند، اما فشارها باعث شد فقط خالص‌ها باقی بمانند.
حبیب بن مظاهر، از بزرگان شیعه در کوفه، با چه سختی خود را به امام حسین علیه‌السلام رساند. نه راهی مانده بود، نه امکان سازماندهی. اما او آمد، با ایمان آمد، و ماند. تشنگی، محاصره، و فقر امکانات، هیچ‌کدام برای یاران حسین توجیهی برای عقب‌نشینی نشد. آن‌ها، فانتزی نداشتند. حقیقت را فهمیده بودند: بودن در جبههٔ حق، مساوی نیست با رفاه. بلکه مساوی است با تکلیف. با آزمون. با صبر. با جهاد.
و باز به همان اصل اول آیهٔ شریفه بازمی‌گردیم: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ...﴾ خیال نکنید بهشت بدون مجاهده و صبر ممکن است. این، سنت خداست. امتحان، بخشی از مسیر است. پیروزی، نه پیش‌فرض، بلکه نتیجهٔ پایداری و اصلاح مستمر است.
در نتیجه، اگر امروز ضربه می‌خوریم، نه نشانهٔ باطل بودن مسیر است، نه دلیل بر شکست. بلکه نشانه‌ای است از اینکه هنوز باید رشد کنیم. هنوز باید خود را اصلاح کنیم.
امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «وقتی حضرت قائم خروج می‌کند، برخی از کسانی که خود را یاران حضرت می‌دانستند، او را ترک می‌کنند. و برخی که پیش‌تر در جبههٔ باطل بودند، به او می‌پیوندند.» (غیبت نعمانی، ج ۱، ص ۳۱۷)
چرا؟ چون ظهور، یک زلزلهٔ بزرگ است. فتنهٔ ظهور، همهٔ نقاب‌ها را می‌درد. آن‌که فانتزی داشته باشد، جا می‌زند. آن‌که ایمانش حقیقی باشد، می‌ماند. این قانون، امروز هم جاری است. هرکس با خدا پیمان بسته، باید بداند که در این پیمان، آسایش بدون امتحان نیست.
شب جمعه است، شب اول محرم، و دل‌ها آمادهٔ مهمانی سیدالشهداست. چه شب با عظمتی است، و چه نیکوست که در این شب، دل را به یاد غربت مسلم بن عقیل، سفیر خونین‌پای حسین علیه‌السلام، بسپاریم.
مسلم، نمایندهٔ رسمی اباعبدالله در کوفه بود؛ کسی که مردم، به ظاهر با او بیعت کردند. اما به‌محض آن‌که دشمن شمشیر کشید، همهٔ آن جمعیت، پراکنده شدند. مسلم ماند و غربت. ماند و تنهایی. شبانه در کوچه‌های کوفه سرگردان شد، دنبال پناهگاهی، دنبال خانه‌ای امن که تنها چند ساعت در آن بیاساید.
پیرزنی به نام طوعه، وقتی مسلم را پشت در خانه‌اش دید، دلش لرزید. گفت: تو کیستی؟ گفت: من سفیر حسین‌ام. پیرزن دل داد. او را پنهان کرد. اما پسرش، که با دشمن همراه بود، بو برد. به دارالعماره خبر دادند.
نیروها ریختند. کوچه‌به‌کوچه با مسلم درگیر شدند. تنها بود، اما ایستاد. شمشیر زد، جان داد، اما عقب ننشست. بالاخره، خسته و مجروح، دستگیر شد. با آن حالت، او را به دارالعماره بردند. چهره‌اش شکسته بود، ولی چشمانش هنوز برق داشت.
وقتی عبیدالله بن زیاد او را دید، گفت: «می‌بینم که گریه می‌کنی، مگر ترسیده‌ای؟» مسلم پاسخ داد: «نه، از مرگ نمی‌ترسم. اشک من برای آن نامه‌ای است که به حسین نوشتم؛ گفتم کوفه آمادهٔ آمدن توست. و حالا او، دست زن و بچه‌اش را گرفته، به خیال این‌که ما آماده‌ایم، در راه است...»
گفتند آب بیاورید، شاید سیراب شود. ظرفی آوردند، اما دهان مسلم پر از خون بود. قطرهٔ خونی در آب ریخت. ظرف دوم را آوردند، باز هم خون در آن چکید. ظرف سوم را آوردند، اما دندان شکسته‌اش افتاد در ظرف. عبیدالله گفت: «قسمت او نیست که سیراب شود، با لب تشنه سر از تنش جدا کنید.»
و چه شباهتی، چه هم‌نفسی‌ای با اربابش حسین علیه‌السلام. حسین هم تشنه ماند. حسین هم وقتی چشم به آسمان دوخت، از شدت عطش، آسمان را چون دود دید. حسین هم، فرزند شیرخواره‌اش را به امید آب برد، اما سه‌شعبه نصیبش شد. مسلم، اگرچه در کوفه تنها ماند، اما در نزدیکی دل حسین، جا گرفت. جزو همان شهدایی شد که به امامش شبیه‌ترین بود.
و این است راه حق. راهی که از آن فانتزی‌های ساده‌انگارانه باید عبور کرد. راهی که باید در آن تنها شد، تشنه ماند، سختی کشید، اما ایستاد.
در آخر، این پیام سخنرانی است:
اگر در راه خدا باشی، سختی هست؛ اما این سختی‌ها نشان باطل بودن مسیر نیست. نشان آن است که خدا دارد تو را خالص می‌کند، پاک می‌کند، بالا می‌برد. و آنگاه تو، با زخم‌هایی که خورده‌ای، با بغض‌هایی که فرو برده‌ای، با لب تشنه، اما سربلند، وارد جنت‌الله خواهی شد؛ همان وعده‌ای که خدا در آغاز این سخنرانی از آن گفت: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ...﴾
خدایا، ما را از اهل جهاد و صبر قرار ده، از اهل وفاداری به امام، از آنان که تا آخر ایستادند، و تا آخر عاشق ماندند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00