برخی نکات مطرح شده در این جلسه
*شفقت انبیا، تفسیر رحمت الهیست، از اشک حضرت نوح بر نابودی قومش تا طلب هدایت پیامبر اسلام بر آزار امتش![3:30]
*دلایل شش گانه متقن از علامه جعفری، در ردّ شبهه اسلام هراسان، مبنی بر گسترش اسلام با شمشیر.[35:45]
*عشق به اهلبیت علیهمالسلام، به ویژه محبت امام حسین علیهالسلام، رمز اصلی گرایش عالم به مکتب شیعه.[43:05]
*مبارزه امام حسین علیه السلام؛ نه فقط جنگ ظاهری، بلکه دفاعی مقدس بود، برای حفظ دیانت و انسانیت.[47:00]
*روضه؛ روایت مظلومیت شهید شیرخواره ای که با غسل خون و کام عطشان،به لقاء خدا رفت و در شهادتش نه گلوی نازکش، که جگر تاریخ دریده شد...[57:25]
متن جلسه
هوش مصنوعی :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد،
الطیبین الطاهرین،
و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری
واحلل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی
در جلسات گذشته، درباره تقابل سازش و چالش، جنگ و صلح بحث کردیم. گفتیم که پرسشِ «جنگ بهتر است یا صلح؟» از اساس پرسش درستی نیست. این دو را نمیتوان به صورت مطلق با یکدیگر مقایسه کرد. باید شرایط و موقعیتها را در نظر گرفت. گاهی جای صلح است، گاهی جای جنگ. آنجا که باید جنگید، صلح نهتنها معنا ندارد بلکه انحراف از مسیر است.
در همین زمینه، دیشب به پرسشی پرداختیم که آیا اسلام جنگطلب است؟ آیا اسلام از جنگ خوشش میآید؟ باید گفت: اگر منظور از جنگ، کشتار و خونریزی است، خیر. اسلام نه تنها از کشتن، بلکه حتی از کشتن کفار نیز احساس رضایت و لذت نمیکند. ما از کشتن خوشحال نمیشویم. این کار جاذبهای برای ما ندارد. اینکه تعداد بیشتری را بکشیم، افتخار نیست.
نمونهای از این نگاه در داستان حضرت نوح علیهالسلام آمده است. پس از آنکه قومش را نفرین کرد و عذاب الهی نازل شد، مدتی گذشت و حضرت نوح به ساخت کوزه مشغول بود. روایت دارد که فرشتهای به شکل انسان آمد، کوزهای خرید، آن را شکست، دوباره کوزهای خرید، آن را نیز شکست... حضرت نوح اعتراض کرد که چرا زحمتم را هدر میدهی؟ فرشته گفت: تو نیز همین کار را با بندگان خدا کردی. آنان را نفرین کردی، همه نابود شدند. حق هم بود، ظلم نکردی، عدالت اجرا شد؛ اما همانطور که تو دلت برای کوزهای که از خودت جدا شده و پولش را گرفتهای میسوزد، خدا نیز دلش میسوزد برای بندگانش—even اگر کافر باشند و مستحق عذاب.
وقتی این سخن را حضرت نوح شنید، سخت گریست و پشیمان شد که چرا نفرین کرده. با آنکه کارش بحق بود، اما دلش سوخت. از همین ماجراست که به او لقب «نوح» داده شد، چون بسیار نوحهگری کرد.
حالا اگر مقایسه کنیم بین حضرت نوح و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، میبینیم که پیامبر ما، پیامبر رحمت بود. در حالی که آزارهای فراوانی دید. در جنگ اُحد، دندانش شکست. روایت مفصلی در احتجاج طبرسی هست که فرشتهای مأمور کوهها نزد پیامبر آمد و گفت: اجازه بده کوه احد را بردارم و بر سر این مردم بیندازم. اما پیامبر فرمود: «ما بُعثتُ لَعّاناً، إنما بُعثتُ رحمة.» من برای لعنت فرستاده نشدهام، من آمدهام برای رحمت. سپس فرمود: «اللهم اهدِ قومی فإنهم لا یعلمون» خدایا این قوم را هدایت کن، چون نمیدانند.
دشمنی که دندان پیامبر را شکست، پیامبری که مأمور به هدایت بود، حتی در آن لحظه نفرین نکرد؛ بلکه دعا کرد. درحالیکه قوم حضرت نوح فقط مسخرهاش میکردند. نفرین حضرت نوح بحق بود و اجابت هم شد، اما پیامبر ما در اوج مظلومیت، راه رحمت را رفت.
این است معنای رحمت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله. اولیای الهی، اهلبیت علیهمالسلام، از مرگ هیچ انسانی—even کافر—لذت نمیبرند. از اینکه کسی بمیرد و به جهنم برود، خوشحال نمیشوند. آنها دنبال هدایتاند، نه هلاکت.
در قرآن، دو پیامبر با دو سرگذشت متفاوت داریم که تضادشان، معارفی عمیق و شگفتانگیز دارد. با این حال، برخی اسلام را دین خشونت معرفی میکنند. چقدر مضحک است که با این حجم از مهربانی و رحمت، هنوز عدهای اسلام را دین جنگ میدانند!
حضرت یونس علیهالسلام، در قرآن به «صاحب الحوت» (رفیق نهنگ) معروف است. داستانش اینگونه بود که به او خبر داده شد عذاب الهی در راه است. او نیز همانند کارمندی که سر ساعت شیفت تحویل میدهد، شهر را ترک کرد. وقتی یقین پیدا کرد که موعد عذاب رسیده، حرکت کرد تا از شهر خارج شود.
اما در همان مدت کوتاهی که حضرت یونس نبود، یک عالم دینی در میان قومش ایستاد و کاری کرد کارستان. جمعیت را به گریه انداخت، مادران را از فرزندان جدا کرد تا عاطفهها تحریک شود، و وقتی همه به ناله افتادند، آن عالم گفت: حالا وقت دعاست، وقت توبه است. فریاد بزنید که خدایا اشتباه کردیم.
در نتیجه، آیه قرآن نازل شد که هیچ امتی مانند قوم یونس نبود که عذاب الهی برایش مقرر شده باشد، اما توبه کند و عذاب برداشته شود. این یعنی حتی وقتی عذاب الهی قطعی شده، باز هم راه بازگشت هست.
حضرت یونس علیهالسلام اما، چون پیش از موعد حرکت کرده بود، در مسیر دریا دچار حادثه شد و وارد شکم نهنگ گردید. خداوند فرمود: «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ». اگر اهل تسبیح و استغفار نبود، تا قیامت در شکم نهنگ میماند. تسبیح او چه بود؟ «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ». یعنی اقرار به ظلم خود. اعتراف به اشتباه.
از همین آیه برای اثبات طول عمر امام زمان علیهالسلام نیز استفاده شده. همانطور که خدا توانست حضرت یونس و نهنگ را تا قیامت زنده نگه دارد، برای بنده صالحش امام زمان هم این امکان هست.
اما مقایسه بین حضرت یونس و پیامبر ما نشان میدهد که رسول رحمت، حتی وقتی فرشته مأمور عذاب اصرار دارد که اینها را عذاب کن، باز میگوید: نه. شاید باز هم هدایت شوند. شاید توبه کنند.
این همان تفاوت پیامبر ما با حضرت یونس است. یونس با آنکه پیغمبر بود، وقتی قومش را ترک کرد، مورد ملامت الهی قرار گرفت. خداوند در قرآن فرمود: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ»؛ شبیه یار نهنگ نباش! یعنی حتی اگر پیامبری، نباید آنگونه باشی که زود صحنه را ترک کند.
در سوی دیگر، رسولالله صلیاللهعلیهوآله در اوج رحمت ایستاد و آنقدر صبر کرد که آیه آمد: بس است، یا رسولالله! دیگر باید عدهای هم عذاب شوند.
اینجا عظمت پیامبر اکرم را میبینید. پیامبر از کشتن خوشحال نمیشود، حتی از اجرای حدود هم خوشحال نمیشود. شمشیر او، ابزار انتقام نبود. جهاد او برای هدایت بود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز چنین بود. در جنگ صفین، وقتی مالک اشتر شانهبهشانهٔ ایشان پیش میرفت و دشمن را میکوبید، در دلش خوشحال شد که همراه با علی علیهالسلام پیشروی میکند. امام که امام تربیت است، به مالک تذکر داد: اینگونه به صحنه نگاه نکن. من وقتی میزنم، اول تا تهِ نسل دشمن را میبینم. اگر امیدی باشد که از نسلش کسی محب ما شود، نمیزنم. تو داری صف را میشکافی، ولی من به عاقبت نگاه میکنم.
فرمود: «آدمکشی دیر نمیشود»، یعنی عجلهای ندارم. آن طرف، داعش را نگاه کنید؛ از کشتن لذت میبرد. مثل سفیانی که در روایات آمده، به جرم اسم میکشد! اسم کسی علی یا حسین باشد، همین را جرم میداند.
یک مستند معروف درباره داعش هست که نیروهای نفوذی توانستند از رفتار آنها فیلمبرداری کنند. یکی از صحنهها این بود که داعشیها اسامی سرنشینان خودروها را نگاه میکردند. وقتی به نام «حسین» میرسیدند، دنبال بهانه میگشتند برای قتل. میپرسیدند: نماز صبح چند رکعت است؟ نماز ظهر؟ اگر طرف اشتباهی میگفت، دستور قتلش را میدادند. جرمش؟ اسمش «حسین» بود.
در مقابل این جنایتها، اسلام علوی و حسینی، حتی در میدان جنگ، به دنبال صلح و حفظ جانهاست. در خطبه ۲۰۶ نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «بهجای اینکه به لشکر دشمن ناسزا بگویید، دعا کنید: اللهمّ احقن دماءنا و دماءهم»؛ خدایا هم خون ما را حفظ کن، هم خون آنها را.
چه تفاوتی میان جهاد امیرالمؤمنین و جهاد داعشیان است. آنها از گردنزدن کیف میکنند. امام علی علیهالسلام دنبال بهانه است که نکشد.
حتی قرآن هم وقتی دستور به جنگ میدهد، فوراً در کنارش از رحمت میگوید. آنجایی که میفرماید: «فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ»، بلافاصله آیه دیگری میفرماید: اگر یکی از مشرکان در میدان جنگ به تو پناه آورد و گفت میخواهم حرف خدا را بشنوم، «فأجره»؛ پناهش بده. «حتی یسمع کلام الله»؛ بگذار حرف خدا را بشنود. بعد از آن هم نمیگوید او را بکش! بلکه میگوید: «ثم أبلغه مأمنه»؛ او را برگردان به همان جایی که از آن آمده، حتی اگر ایمان نیاورد.
این است اسلام رحمت. نه فقط نمیکشد، بلکه در اوج جنگ، امنیت و احترام برای مخالف قائل است.
ذوالفقار، شمشیر امیرالمؤمنین، هم همین معنا را دارد. خود حضرت در نامه به معاویه نوشت: «شمشیری دارم که هر که به آن خورده، روانه جهنم شده»؛ اما همین شمشیر، بهراحتی استفاده نمیشد. دنبال بهانه میگشت که نکشد. مگر دشمن را به جایی برساند که حجت تمام شود.
میگفت: اگر بتوانم فقط یکی را هدایت کنم، از هزاران ضربه شمشیر باارزشتر است.
در تاریخ هست که در صفین، وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام با عمرو عاص مواجه شد، عمرو خودش را عریان کرد تا از تیغ حضرت در امان بماند. بله، علی نکشت. نه از روی ناتوانی، بلکه چون عذر شرعی برای قتل نداشت. او دنبال حجت بود، نه لذت کشتن.
حتی در جنگ تحمیلی هم همین نگاه حاکم بود. امام خمینی بارها اجازه نمیداد شهرهای عراق بمباران شوند، با آنکه دشمن، شهرهای ما را میزد. وقتی اصرار شد، امام فقط اجازه داد یک پمپبنزین در بغداد هدف قرار بگیرد تا هم نظامی باشد و هم به مردم آسیب نرسد. و به لطف خدا، همان موشک، درست به اتوبوسی خورد که همهٔ سرنشینانش نظامی بودند.
این یعنی تقوا در جنگ. این یعنی جهاد علوی. نه آن جهاد داعشی که خونریزی برایش فضیلت است، بلکه جهادی که در آن، کمترین خون هم باید با حجت و در اوج رعایت عدل و تقوا ریخته شود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «فَلَا تُسْرِفُوا فِی الْقَتْلِ»؛ در کشتن اسراف نکنید. حتی در قصاص نیز اجازه افراط ندارید. خداوند میفرماید: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»، یعنی حتی ولیّ دمِ مظلوم هم حق ندارد انتقام بیحساب بگیرد.
در اوج جنگ هم باید دنبال راه بازدارندگی بود، نه انتقام کور. دقت کنید، جهاد علوی، با کمترین کشته و بیشترین تأثیر باید پیش برود. این یعنی طراحی. این یعنی دقت. این همان تقوای جنگ است که قرآن دائماً به آن توصیه میکند: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»؛ خدا اهل تقوا را دوست دارد، حتی در میدان جنگ.
امیرالمؤمنین علیهالسلام، در بحبوحهٔ جنگ جمل، وقتی از او دربارهٔ خدا پرسیدند، دستور داد جنگ را متوقف کنند و خطبهای عرفانی و فلسفی خواند؛ خطبهٔ اشباح. یعنی حتی وسط میدان نبرد هم هدفش هدایت بود، نه کشتن. پیامبر ما نیز فرمود: «ما جئتُ لِألعن، إنما جئتُ رحمة»؛ من برای لعنت نیامدهام، من آمدهام برای رحمت.
همین نگاه را در کربلا هم میبینیم. امام حسین علیهالسلام، در روز عاشورا تا لحظهٔ آخر به دنبال اتمام حجت بود. حتی به عمر سعد هم فرصت داد، با او صحبت کرد. ماجرای حُرّ را همه میدانیم. کسی که تا صبح عاشورا در سپاه دشمن بود، ولی وقتی حقیقت برایش روشن شد، مسیر را عوض کرد.
امام حسین علیهالسلام برای یک نفر هم که شده، میجنگید تا حجت تمام شود. برای همین بود که قرآن را به دست گرفت، عمامه پیامبر را بر سر گذاشت، علیاصغر را بالا گرفت، تا همه بدانند او کیست و دشمن چه میکند. حتی دست به دامان قرآن شد: «بینی و بینکم کتاب الله». اما آنها نه گوش دادند، نه دلشان به رحم آمد. تیر سهشعبه را در گلوی کودک رها کردند.
آن شب، امام حسین فرمود: «هل من ذابٍ یذب عن حرم رسولالله؟»، کسی هست که از ناموس پیامبر دفاع کند؟ این دیگر فقط بحث دین نبود، بحث غیرت بود، حرمت بود. اما جوابشان تیر بود. حرمله بود. و ذبحی که در تاریخ، شبیه نداشت.
ذبیح گودال قتلگاه، خودش را در خونش غلتاند و فرمود: «خدایا چون میدانم تو میبینی، صبر میکنم». همان دستهای خونین را به آسمان پاشید. امام باقر علیهالسلام فرمود: «هیچ قطرهای از آن خون، به زمین بازنگشت».
اینجا بود که کربلا، حقیقت اسلام را آشکار کرد. کربلا نشان داد که ما شمشیر میزنیم نه برای کشتن، بلکه برای نجات. جهاد ما کور نیست، جهاد ما نوری است که تاریکی را میشکافد.
و اینچنین بود که امام حسین علیهالسلام، در عین مظلومیت، مظهر جهاد، رحمت، و عقلانیت شد.
جلسات مرتبط

جلسه دوم - امتحان الهی، از احد تا کربلا
با یزید هرگز

جلسه سوم : ربانیون؛ آنان که خم نشدند
با یزید هرگز

جلسه چهارم : ربّیون در میدان جنگ نرم
با یزید هرگز

جلسه پنجم، عزت یا ذلت؟ روایت قرآنی سازش و چالش
با یزید هرگز

جلسه ششم: شمشیر نور، نه شمشیر تسلیم
با یزید هرگز

جلسه هشتم: مثل من، با مثل یزید بیعت نمیکند
با یزید هرگز

جلسه نهم
با یزید هرگز

جلسه دهم
با یزید هرگز