در این جلسات پرده از راز طاغوت برداشته میشود؛ قدرتی که در ظاهر پرشکوه است، اما در حقیقت ضعیف، محکوم و رو به زوال. با زبانی ساده و عمیق نشان داده میشود که چگونه میتوان از وابستگی به طاغوتها رها شد و به آزادی و رشد واقعی رسید. نمونههای تاریخی و معاصر از نمرود و قارون تا جلوههای امروزین، عبرتآموزانه روایت میشوند تا مخاطب حقیقت را فراتر از ظواهر ببیند. این مجموعه نه یک گفتگوی خشک، بلکه سفری الهامبخش است برای هر کسی که میخواهد در مسیر ایمان، عزت و آزادی قدم بگذارد.
* وجه تمایز ولایت الله و ولایت طاغوت؛ آن سو سراسر رأفت و رحمت، این سو سراسر خباثت و خیانت [00:13]
* روابط مسموم یا صله رحم؟!! وقتی ارحام و اولاد سارقان ایمانند... [05:00]
* صلح حدیبیه؛ برجامِ پیامبر و رَکَبی که کفار را به زانو درآورد! [11:34]
* عِرق داشتن به آب و خاک و وطن؛ کشاکش میان تعصب است و ایمان، و خدا بر سر این مرز ایستاده! [20:25]
* پتانسیل بالای زنان بعنوان برافرازنده پرچم توحید، یا کارچاق کن طاغوت! [24:20]
* روایت فراموش شده تاریخ؛ حجاب، جزو شروط بیعت زنان در اسلام [29:09]
* از توبه تا ترفیع، فاصلهی میان اغماض بصیرانه است تا ساده لوحی! [32:00]
* ایمان به آخرت، شکاف بزرگ یهود و مسیحیت و خط قرمز قرآن در روابط بینالملل! [35:46]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
یک علاقۀ زلال و خالصانه نسبت به پیامبر، متلکها و کنایهها را تحمل میکند. ناگهان چه چیزی خدا به خدیجه داد؟ این داستان محبت و نفرت، خیلی چیز عجیب و غریبی است که از آن سو بیرون میکشد، فقط ذلت محض! سوا از سبیلگرفتن، فقط با اختلاس و دزدی و رشوه و اینها نیست که از سبیل میآید بیرون؛ محبت دارد، مودت دارد نسبت به اعدا (دشمنان)؛ حالا هم دشمن خودشان است. آخر دشمنیاش با خودش را هم دارد میفهمد! حالا دشمنی با خدا را نمیفهمی، پدر خودت را درآورد تا بفهمی. خوشش میآید اصلاً نمیداند چرا. باطنهایشان کثیف است. میبینید هر طاغوتی که سر بیرون میآورد، جولانی (جولان میدهد)، دوستش دارم، دوستش دارم. بعد قتل و غارت میکند. نمیتواند. از این دست همینه. آخر من خودم هم جولانیام. سنخیت من، در محیط خانه و ادارهام، جولانیام. یک جولانی سوریه است. آقایان میفرمودند: «ما همهمان فرعونیم.» مثالمان کوچک است. مرگ بر آمریکا! خودش تو خانه آمریکا و اسرائیل است. اینور را درستش کنیم. فقط میفرماید: «ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء» (اگر شما را بیابند، دشمان شما خواهند بود). دستشان به ما برسن. الان نگاه نکنید که دورادور احساس میکنی شرایط خوبه! موقعیتش برسد، تو چنگش بیفتی، دستش بهت برسد، آن روز معلوم میشود دشمن توست. میفهمی یعنی چه؟ نمیشود کسی دشمن من باشد و دشمن تو نباشد. این را باید بفهمیم. خیلی نکته مهمی است.
تفاوت ولایت طاغوت با ولایت الله این است که ولایت الله و اولیای الهی سراسر رحمت و دلسوزی و خیرخواهی است. در ولایت طاغوت حتی یک ذره محبت و رحمت و دلسوزی پیدا نمیشود. به هر دوی آنها میگوییم ولایت، ولی این واقعاً ولایت نیست، بهرهکشی است. این اصلاً انتقام شیطان است که ولایت دارد. به اولیای خودش دارد از اینها انتقام میگیرد، دلسوزی برای اینها ندارد. انتقام ابلیس است. یک ذره خیر تو را نمیخواهد. یک ذره منافع تو برایش مهم نیست. سراسر دشمنی و کینه و نفرت است. یک ذره محبتی به تو ندارد. از هیچچیز تو خوشش نمیآید، جز همین بردگی و مزدوری که منافع او را تأمین میکند. «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی بريء منک» (مانند شیطان که به انسان گفت کفر ورز، و چون کفر ورزید، گفت من از تو بیزارم). دستور میدهد، اصرار میکند، به آدم میگوید کافر شو. این هم میگوید چشم. میگوید: «کافر شدی؟ خاک تو سرت! حالم ازت بهم میخورد.» چقدر موجود احمقی است! آقا من به خاطر تو... «غلط کردی به خاطر من!» «یخاف الله رب العالمین»! من حالیم است خدا کیست و چیست. من خودم از خدا میترسم. «و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء» (و دستها و زبانهایشان را به بدی به سوی شما دراز میکنند). دستشان را به سمتتان و... ارادۀ خودشان را دراز میکنند. بمبارانتان، تحقیرتان میکنند. شرایطش پیش بیاید، همینهایی که الان بهشان راپورت میدهی که مثلاً بچههایت را تو امنیت نگه دارند، اگر دستشان برسد، موقعیتشان به خطر بیفتد، احساس بکنند راهی جز اینکه تو را ذبح بکنند، تو را به تانک ببندند، تو را فلان کنند، ندارند. آن روز این کارها را خواهند کرد.
به سینه میزنند و «ودوا لو تکفرون» (دوست دارند شما کافر شوید.) اینها دوست دارند که کافر شوید، نه اینکه عقاید شما را محترم شمردهاند و به هر حال شما مسلمانید و این هم یک اعتقاد دیگر. به هر حال هیچ ارزشی برای ایمانتان قائل نیستند. سر سوزنی ایمانتان مفت نمیارزد. «و تکفرون»! خیال نکنی احترامت را گذاشتند و اجازه دادند تو هم مؤمنانه رفتار کنی. به تو مسجد دادند، تریبون دادند، امکانات دادند. تو همینجا مؤمن باش تا کافرت نکند، دست برنمیدارد. «لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامه» (صله ارحامتان و فرزندانتان روز قیامت به دردتان نمیخورند). روز قیامت که گفته میشود روز قیامت، این را بارها عرض کردهام، دیگر اگر زیاد مطلب از حقیر شنیده باشند، اینها زیاد شنیدهاند. روز قیامت مثل سهشنبه بعد از دوشنبه نیست که امروز تمام میشود و فردا میآید. قیامت، باطن امروز است. این روزی که ما بهش میگوییم دوشنبه، به حسب ظواهرش بهش میگوییم دوشنبه، یک باطنی دارد که آن باطنش قیامت است. آنجاست که حساب و کتاب به صورت دقیق و مویرگی دارد انجام میشود. اینجا را که نگاه میکنی، میبینی همهچیز شلخته و پلخته است، هیچچیز روی قاعدۀ خودش نیست. به باطن قضیه اگر نگاه کنی، همهچیز روی قاعدهاش است. آنجایی که حقیقت این روز است، حساب و کتاب آنجا درست است. و باطن این ظاهر، آن را در قرآن با تعبیر «یوم القیامه» بیان میکند. قیامت این است: «یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون» (ظاهری از زندگی دنیا را میدانند و از آخرت غافلند). پس این حیات دنیا یک ظاهری دارد، که همینی است که ما میبینیم، و یک باطنی دارد که آخرت و قیامت است. این ظاهر را که نگاه میکنیم، میبینیم هر که پول بیشتر داشته باشد، شرایط و امکانات برایش بیشتر است. بچه بیشتر داشته باشد، قدرت بیشتر. به باطن اگر نگاه کنی، میفهمی آنجا هرچه پول بیشتر، و بچه بیشتر، مسئولیت بیشتر، حسابرسی سختتر. به حسب ظاهرش اینها ابزاری است برای چریدن و خوردن و بردن و تأمین منافع. به حسب باطنش، اینها یک باری است برای رساندن یک وظیفهای به یک نتیجه، به یک مقصدی. امکاناتی بود بهت دادم برای اینکه این بار را به ثمر برسانی. باطنش این است. واسه همین این رابطههای اینشکلی با بچه و خانواده و اینها، که این از آن محبتهایی است که معمولاً آدم را میاندازد تو محبتهای آلوده و خطرناک. در سورۀ مبارکۀ تغابن، به این مطلب اشاره کرده: «ازواجکم و اولادکم عدو لکم فاحذروهم» (همسران و فرزندانتان دشمن شمایند؛ پس از آنها برحذر باشید). دشمن خودت است دیگر، پدر خودت را در میآورد. خیلی از این گرایشها و محبتها زمینهساز یک گرایشهای دیگری میشود. بحثش مفصل است. چون امروز یک مقدار در مورد این محبتها و اینها صحبت کردیم، دیگر بیشتر از این بحثش را نخواهم داشت.
ارحامتان و اولادتان در قیامت نفعی برایتان ندارد. نیست که فکر کنیم بچهها مثل دنیاست، بچهها جمع میشوند، از زندان نجاتت میدهند. اینجا اگر کسی هفتهشت تا بچه دارد، برنامه [اش] این است که هفتهشت تا بچه، یکی با این رایزنی میکند، یکی به آن پیام میدهد، یکی از آنجا پول جمع میکند، یکی وام میگیرد، هفتهشت تا دست به دست میدهند و از زندان میآورندت بیرون. آنجا نه آقا! این نیست که هفتهشت ساعت تو جهنم بیاورندت بیرون. دانه به دانهشان را باید حساب پس بدهی و وزر و وبالند آنجا برایت. ارحام و اولادت یک وقتی تو را از خدا دور نکنند، بالاخره فامیل من است، بالاخره من جز اینها کسی را ندارم. به خیلیها پیشآمده گفتیم بابا از این فامیل اینشکلی فاصله بگیر. آسیب دارد برایت؛ هم اذیت اخلاقی، هم از جهت اعتقادی، هم از جهت رفتاری. یک شبنشینی میخواهی بروی. ایام نوروز هم که نزدیک. حالا تو ماه رمضان و شبهای قدر خیلی دیگر واقعاً آش شلهقلمکار است. روز سال تحویل شما میخواهی پاشی بروی خانۀ اقوام، شب همه دور هم جمع شدهاند، شب قدر آنجا قرآن به سر میگیرند و پای ماهواره و با سبزی پلو با ماهی. تو همین یک دو ساعتی که میخواهی با اینها معاشرت داشته باشی، صد تا گناه انجام میدهی. صد تا غیبت و توهین میشنوی. یک وقت است اثر داری، بودن در مجلس کنترل میکند. تو که آنجا هستی، روسریها را برنمیدارند. سفرهها را صبا میکنند. بزن بکوب نیست. جشن تولدشان مدیریت میشود. عروسیشان مدیریت میشود. برایت ترمخورد نمیکنند. یک وقتی عسل اتفاقاً از لج تو اتفاقاً بیشتر سروصدا میکند. هم خودت را کوچک میکنی، هم اعتقاداتت را کوچک میکنی، هم بقیه را جری میکنی. کنترلش کن آقا! پیام بده، تماس بگیر. اگر بنده پاشدم رفتم خانه این دور تا دور عکس بیحجاب عروسیاش را زد و عکسهای لخت زنش به در و دیوار و اینها. نه چشمت را میتوانی کنترل بکنی، نه گوشت را میتوانی کنترل بکنی. سَرلخت میآید چای برایت میآورد و هزار و یک مسئله دیگر. برای چی حالا باز میروی؟ نه بالاخره فامیل من است. آخر جز اینها کسی را ندارم. کسی را ندارم، بدبخت و تنها و بیچاره و فلکزده. یک تعبیر امیرالمؤمنین در این تجربه شده است و خیلی تعبیر فوقالعادهای است. فرمود: «مَن وَیعه القریب بَیَنهُ مَن وَیعه الاَغرب اَطائهُ لهُ الاب» (کسی که نزدیکانش رها میکنند، غریبهها پیوند میخورند.) اونی که نزدیکانش ولش میکنند، از دوردورا پیوند میخورند، باهاش رابطه برقرار میکنند. به تعبیر برخی آقایان، «ابوجهل و ابولهب و اینها پیامبر را رها کردند.» عموهای پیامبر و خویشاوندان پیامبر، پیامبر را رها کردند. از ایران خداحافظ! سلمان فرستاد. از حبشه برایش بلال فرستاد. نزدیک نزدیکان ولت میکنند، اذیتت میکنند، تحقیرت میکنند. از دور دورا، رفیقایی نصیبت میشود که خواب شبشان را نمیدیدی. این قاعده را باید بهش توجه کرد که این ارحام و اولاد به درد نمیخورند. «یفصل بینکم والله بما تعملون بصیر» (در میان شما جدایی میافکند و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست.) آیه چهار و پنج و ششم که خواندیم، هفت و هشتم که خواندیم، نُه هم خواندیم. میرسیم به آیه ده، دیگر تا آخر سوره سریع تمامش کنم. «یا ایها الذین امنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرات» (ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون زنان مؤمن مهاجر به سوی شما آمدند...) یک داستان در قضیۀ صلح حدیبیه. خب، پیغمبر اکرم یک پیمانی را پذیرفتند. آن هم این بود که یک قراری با کفار قریش گذاشتند که مفادی داشت. یکیاش این بود که اگر از ما مسلمانها، که مدینه هستیم، کسی آمد به شما پیوست، تو مکه، نباید برش گردانید. اگر از شما کسی به ما پیوست، برش گردانید. خیلی فشار آمد به بعضیها آنجا تو این داستان که این چه مدل قرارداد است! که البته بعدها برکاتش را نشان داد. رفتن مسلمانها رو مکه راهشان را باز کرد. اینها هم از همین اهرم استفاده میکردند، میرفتند آنجا تبلیغ میکردند. خیلی مخفیانه و بیسرسدا. این قرارداد که بستند، خب، عدهای اذیت شدند که آقا این چه مدل قرارداد است؟ بعدها اتفاقی افتاد، اولاً برکات خودش را نشان داد. یک جایی تعدادی از این زنهای مکه پاشدند آمدند مدینه. این فک و فامیلهایشان آمدند دنبال اینها که تحویل بدین طبق قرارداد. حضرت فرمودند: «قرارداد ما چه بود؟ مردهایی که میآیند آنور، مردها. دیگر حرفی از زنها نزدی. اینها زناند. تو قرارداد چیزی [در موردشان] نیست.» برجام این مدلی باید با کفار امضا کرد که آنها هشت بلکوب شنود مکانیسم ماشه زیر بیخت باشد تا ابد هیچ غلطی نتوانی بکنی. اینجوری. خلاصه یک رَکَب جدی زد به آنها پیامبر اکرم. اولاً که زودتر مؤمن میشوند، راحتتر مؤمن میشوند. بعد از آن فشار هم اگر قرار بود اینها برگردند، کتکخور و توسریخور مردها بودند و نفل و نابودشان میکردند و خاصیت هم نداشت. یعنی میخواستند تبلیغ کنند، مبلغ هم که نمیتوانستند بکنند. روستاها و اینها مثلاً. این دو سر برد بود. لذا اینجا میفرماید که اگر حالا یک تعدادی از [زنان]، اینجا خیلی جالب میشود. اصلاً داستان زنانه میشود. [بیایید] یکم این دقایق آخر بحث را داشته باشیم. هم مرتبط با امروز که روز حضرت خدیجه سلام الله علیها است، هم مرتبط با شرایطی که امروز توش هستیم که ما با یک کودتای زنانه مواجهیم امروز. یعنی طاغوت از اهرم زنانه خودش امروز دارد استفاده میکند برای نابودی جمهوری اسلامی. این بحثها مرتبط [است].
«اذا جائکم المومنات مهاجرات» (زمانی که زنان با ایمان مهاجر نزد شما آمدند). اگر یک سری از این زنهای مؤمن آمدند به سمت شما، هجرت کردند، اولاً: «فامتحنوهن الله اعلم بایمانهن» (پس آنها را بیازمایید، خدا به ایمانشان داناتر است). اینها را امتحان کنید. اصلاً به خاطر همین اسم سوره شد ممتحنه (زنان امتحانشونده). گزینش گذاشتند که وقتی اینها اولاً جاسوس نباشند، ثانیاً روی انگیزههای دیگر نیامده باشند. رابطۀ عشقی با کسی داشته باشند، و از باب اینکه بچههایشان مثلاً اینجایند. نه! اثر ایمان واقعاً آمده باشد. حالا چه شکلی اینها را امتحان میکردند؟ بهشان گفتند قسم بخورید به خاطر این و این و این نیامدهام. خب آقا قسم دروغ ممکن است بخورد دیگر. حالا ابزارهای دیگر هم برای امتحان داشتند که چون سری بوده، لو نرفته. تا اینجا هم به ما نرسیده. الان ما خبر نداریم که به چه شکلی امتحان. «الله اعلم بایمانهن». آخرش هم آقا فکر نکنید که شما با چهار تا پرسش کتبی و اینها میتوانید بفهمید. کشف میشود؟ نه! آخرش میداند که کی مؤمن است. «فإن علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الی الکفار» (پس اگر آنها را مؤمن یافتید، نزد کافران بازشان نگردانید). دیگر اینها را برنگردانید به کفار. «لا هنّ حلّ لهم و لا هم یحلّون لهنّ» (نه آنها برای کفار حلالند و نه کفار برای آنها حلالند). نه اینها دیگر حلالند برای شوهر داشته باشند، نه دیگر این حلال است به شوهرش، نه آن شوهره حلال به این. رابطه تمام شد دیگر. علقۀ زوجیت بریده شد. «و آتوهما انفقوا» (و آنچه را که کفار خرج این زنان کردهاند، به خودشان باز دهید). حالا ممکن است بیایند بگویند آقا ما مهریه به اینها دادیم، خرجشان کردیم. اگر آمدند زنهایشان را خواستند، برنمیگردانید. اگر اینها مؤمن بودند و میخواستند بمانند اینجا، و اگر خرجی هم آنها برای اینها کردند، بهشان بدهید. مهریهها را شما پولش را پرداخت کنید.
«ولا جناح علیکم انتنکحوهن» (و بر شما گناهی نیست که با آنها ازدواج کنید). یک مشت بیوه و مطلقه و زن مجرد و اینها فقط هی اضافه میشود [به] مملکت. خب چکارشان کنیم؟ حالا اشکال ندارد، میخواهید ازدواج کنید. ازدواج کنید. مهریهات را یک بار دادند. یا شوهرت آمد مهریهات را خواست، دادیم. دیگر خبری نیست. نه! باز هم اگر عقدی و نکاحی با اینها داشتید باید به اینها مهریه بدهید. «ولا تمسکوا بعصم الکوافر و اسألوا ما انفقتم» (و ریسمان همسری با زنان کافر را نگاه مَدارید و [اگر مهریهای دادهاید] آنچه هزینه کردهاید، مطالبه کنید). از آنور اگر اینور تو جامعۀ خودتان کسانی هستند که کافر میشوند، پاشدند میروند آنور، زنهای شما هم پاشدند میروند آنور؛ یا شوهرهایشان کافر میشوند، یا زنها کافر میشوند. «اسم کوافر»! آن رشته عصمت و ارتباط با کفار و تمسک بهش را نکن. این همان تمسک به عروهالوثقی است. تعلقات دارد ریشهاش را میکند. کافر البته به این نیست که حالا یک وقتی یک فحشی هم به یک آخوندی داده. اگر کافر، بیدین، تمام شد، هرچی بین ما بود. نه! به معنای واقعیش. بحثهای فقهی شد. دیگر باید خودتان مراجعه کنید. اگر مرتد میشود و اینها، خب مشخص است تو حدود خودش. اگر کافر است، قطع رابطه زوجیت تمام. «و أسألوا ما انفقتم» (و آنچه را هزینه کردهاید، مطالبه کنید). هرچی هم که خرج کردید، بگیرید. «و لیأسل ما أنفقوا» «ذلکم حکم الله» (این حکم خداست). قشنگش این است. حضرت آقا جون، کتاب، میفرمایند که من برداشتم این است. ایشون برداشتم این است که این حرف خیلی [جدی است]. ولو آن روز تو مدینه، که آقا اگر به هر حال کسی هم مثلاً زنش کافر شده بگذارد برود، گذاشته رفته. فقط آن چیزو بگیرید. پاشید برید از آن کفار فقط نفقه و مهریههایی که دادید را بگیرید. پاشو رفته به درک! این خیلی فشار میآورد به غیرت آدم. زن آدم، ول کرده، پاشده رفته آنجا! قالب غذایی الان تو ذهنم هست که نمیتوانم تعریف بکنم. موارد عجیبغریبی که همین الانش هم مسائل تا حدودی رخ میدهد. این ولوله که افتاد، خدا فرمود: «ذلکم حکم الله». این حکم خداست! یادتان هست دو سه جلسه قبل این آیه را خواندیم که تا وقتی که اینها اینشکلی نباشند که هیچ حرجی بابت حکم پیغمبر تو وجودشان نیاید: «فلا و ربک لا یؤمنون» (به پروردگارت سوگند، ایمان نمیآورند). این خیلی مهم است. حالا اینجا حکم دیگر پیغمبر هم نیست، حکم الله است. حکم پیغمبر است. اونی که مؤمن است میگوید پیغمبر، خدا فرمود، تمام شد. میگوید این دیگر زن تو نیست، گذاشت رفت. این زن آنهاست، به درک! خواستی فقط برو مهریه که دادی بگیر. خیلی به آدم فشار میآید؛ ولی این پاپوش گذاشتن به آن تعلق است. اینجا تعلق ایمانی به آن تعلق حیوانی. به یک همسر و همسر خوشگل بود و ما با هم خاطرات داریم و دوباره برگردد. با هم! دستپختش خیلی خوب بود و اینها! اینجا آن مرزی است که این تعلقات تفکیک میشود. اینجا خودش را نشان میدهد. تا تعلق ایمانی نچربد به این تعلق حیوانی، این اخراج از ظلمات به نور هم رخ نخواهد داد. خروج از ولایت طاغوت هم رخ نخواهد داد. همینها میشود آن باگها (نقاط ضعف) و خللها و نقاط ضعفی که تو وجود ماست. طاغوت ازش استفاده میکنیم. شیطان ازش استفاده [میکند] که این زنش را دوست دارد، ولو کافر است. این شوهرش را دوست دارد، ولو کافر است. این بچههایش را دوست دارد، ولو کافرند. مفصل است. اما مرتبط با آیه اول بود. هم آیات دیگری در قرآن این را دارد: «بچههایتان هم هستند...» «لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادّون من حادّ الله» (گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمییابی که با کسانی که با خدا دشمنی کردهاند، دوستی کنند). پیدا نمیکنی کسی که مؤمن است به خدا باشد، مودت داشته باشد نسبت به کسی که با خدا و پیغمبر سر ستیز دارد، ولو بچهاش باشد. آنجا اشاره میکند تو ادامه آیه سوره مبارکه مجادله است. بچهاش باشد، فامیلش باشد، داداشش باشد، بابایش باشد، مامانش باشد. خیلی عجیب است. عبدالله بن اُبیّ وقتی که نفاقش دیگر علنی شد و شمشیر کشید رو پیغمبر، پسر عبدالله بن اُبی برگشت به پیغمبر گفت: «یا رسول الله! اجازه میدهی بابام را خودم بکشم؟» چرا؟ میترسم یکی از اینها بکشد، من بعداً این کینۀ پدرکشی نسبت به این داشته باشم. خودم بکشم که هم روی این علاقه پا بزنم، هم بعداً یک وقتی خوردهحساب با کسی پیدا نکنم. امیرالمؤمنین در خطبه ۵۶ فرمود: «ما اینشکلی بودیم آن اول اسلام که کنا نقتل آبائنا» (ما پدرانمان را میکشتیم). «عود شاخهای برای ایمان سبز نمیشد.» این مدلهایی که شماها، این را زیر سبیلی رد کنیم، آن را فلان کنیم. البته بحث توبه هم هست که آیه بعدیاش است. چون مهم است باید بهش اشاره بکنم. پس این موضعگیری در برابر اینها: گذشته رفته آقا، به درک! نه، این دختر ماست! آخر کیمیا را برش گردانیم. ما الان دو تا مدال طلا داریم تو چیز! دو تا ایرانیاند. مریم رجبی هم ایرانی است. این شرارت. یکی از این دوستان ما هم یک حرفی زد، بنده خیلی دلخور شدم. علی کریمی هم برگردد فلان میشود! این حرفها چیست؟ نه، بالاخره اینها مال همین آب و خاکند. مسعود رجوی هم مال همین آب و خاک بود. خسروپرویز هم مال همین آب و خاک آب و خاک بود. آب و خاک! کجای داستان آب و خاک بعد از ایمان است؟ فرع ایمان است. آب و خاکی که باهاش ایمانمان را حفظ میکنیم. آب و خاکی که بستر رشد ایمان ما بوده، آن ارزش دارد. آب و خاک همهجای دنیا یک کسی آب و خاکی دارد دیگر. توجه کردید؟ وقتی مبانی اعتقادی صفر نیست، این حرفها درمیآید. دیدید دیگر، این طاغوتدوستها، جولانیدوستها برای همین کیمیا علیزاده هم چه دمی تکان دادند ایام المپیک. «ما دو تا طلا داریم! این دوتاییشان یکی طلا گرفت، یکی نقره گرفت.» ها! دو تا مدال گرفتیم ما توی فینال المپیک! بعد هی اینجوری دم تکان دادند برای او. او هم دوباره یک لگد دیگر به اینها زد. فلان فلان شد! یک عکس لخت هم از خودش گذاشت. «من هیچ ربطی به شماها ندارم!» اینقدر دم تکان میدهند از بالا و پایین: «برگردد فلان بشود.» تو مسئولینمان دم تکان دادند بعضیها برایش که بیا برگرد اینجا کشور خودت است. بله، یک وقتی هست یک زمینهای هست، این هم طرح علنی اینشکلی [که] نمیخواهد! شما باید مخفیانه رایزنی با واسطه و این حرفها. راه هم باز است. آن هم تا یک جایی! راه استغفار باز است که آیات بعدی. این مملکت و جوانهایش، همه را، مؤمنین و جوانها و همه را دارد تحقیر میکنی! خیلی مهم است. باید بهش توجه داشت. «من فاتکم شیء من ازواجکم الی الکفار» (اگر چیزی از همسران شما به سمت کافران رفت...) اگر چیزی از همسران شما فوت شد، از دستتان رفت، رفتند سمت کفار. «فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِثْلَ مَا أَنفَقُوا» (و شما به انتقام درآمدید، پس به کسانی که همسرانشان رفتهاند، همانند آنچه هزینه کردهاند، بدهید). مثل ما. توضیحش را عرض کردم. «واتقوا الله الذی انتم به مؤمنون» (و از خدایی که به او ایمان دارید، پروا کنید.) «یا ایها النبی» (ای پیامبر). حالا حالا زنهایی که آمدند چکار باید بکنند؟ این خیلی مهم است. توی انقلاب پیغمبر، تو حکومت پیغمبر، زنها نقش کلیدی دارند. چه مدل؟ چند دقیقه تحمل بکنید. انشاءالله زودتر از موعدی که [گفته بودم]. «اذا جاءک المؤمنات یبایعنک» (زمانی که زنان با ایمان نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند). حالا اینها گزینش شدند، امتحان شدند، مهاجرت کردند، آمدند. اینها زنهایی هستند که آمدند با تو بیعت بکنند. حالا خود داستان بیعت یک بحث مفصلی است که اصلاً کجای کار بیعت و بیعت بکنند و چه خاصیتی دارد بیعت کردن؟ چه مدلی هم باید بیعت بکنند؟ حالا فعلاً اینجا بحثمان نیست. روی چه چیزهایی باید بیعت بکنند؟ یعنی تو عملیات براندازانۀ نظام پیغمبر، که طاغوت را دوباره برگردانده. زنها اگر چطور نباشند، عملیات براندازی رخ میدهد و اگر چطور باشند، مانع براندازی میشوند؟ خیلی آیه عجیب و جالبی است. دقیقاً حرف امروز ماست.
اول: «ألّا یشرکن بالله شیئاً» (چیزی را شریک خدا قرار ندهند). برای خدا نباید شریک بگیرند. که اینجا تو این کتاب حضرت آقا مفصل بحث شرک طاغوت اینجا مطرح میکند که این علاقه به طاغوت و اینها شرک است و اینها باید بیعت ببندند که هیچ کششی، هیچ رابطهای با طاغوت نداشته باشند. بقیه بتها جلوههای بیرونی شرکاند. این شرک هم اینجا آن شرک اعتقادی است که خب بین خودشان و خداست. آن بروزش مشرکان است دیگر. که باهاش بیعت میشود که بعداً میشود رصد کرد. بروز مشرکانه هم تو آن تبعیت و تسلیم است دیگر. نسبت به پیغمبر، نسبت به احکام. تو نیایی بگویی آقا من موحد شدم بعد دوباره چشمت به اینور و آنور باشد ببینی اینور کرهایها چی میگویند، آنور نمیدانم آمریکاییها چی میگویند، «بیتیاس» و کوفت و زهر مار و مناسک اینها و رفتارهای اینها.
دوم: «و لا یسرقن» (و دزدی نکنند). حالا همه اینها تو دل همان شرک درمیآمد ولی به طور خاص روش تأکید میکند. کار دوم «سرقت نکند». چرا؟ تو جاهلیت باب بود زنها دزدی میکردند از مردان. حالا که اینجا میآیند، که این هم به خاطر این است که وقتی که حق و حقوق مادی او پرداخت نمیشود، تأمین نمیشود، حمایت نمیشود، خانمها به هر حال بیشتر نیاز به حمایت اقتصادی دارند، وقتی تأمین نمیشود مجبور میشود که به سرقت و دزدی بیفتد. هم حاکمیت وظیفه دارد که تأمینش بکند، هم اینها وظیفه دارند که دیگر به همین حد و حدودی که برایشان تو مسیر اقتصاد تعیین شده بمانند، دیگر دزدی نکنند.
سوم: «ولا یزنین» (و زنا نکنند). از اینجا خیلی جالب میشود: زنا نکند. این روابط آزادی که تو دوران جاهلیت بود، حالا «ذوات الاعلام» (صاحبان پرچمها) و پرچم سر خانهها و با مردهای غریبه و سروصدا و برو بیا و این حرفها. الان دیگر اینها ممنوع است. این نشان میدهد که زنها اینمدلی عملیات براندازی را انجام میدهند. طاغوت را برمیگردانند. طاغوت سوار میکند. آسیبی که زن میتواند بزند به نظام توحیدی، اینهاست. برای اینکه شما از هر طرف که نگاه میکنی، میبینی زنان پایه و اساس چیزهای فراوانی را سست میکنند. پایههای خانواده را دارند سست میکنند. پایههای ازدواج را دارند سست میکنند. بعد خود پایههای ازدواج وقتی سست میشود و خانواده یا اشتغال هم آسیب میزند، پایههای نسل و نسب را دارد شل میکند. بیدر و پیکر دارد میشود این نسلها. و آنی هم که میتواند مهار بکند این آلودگی و این بزهکاری را تو جامعه، زن است. این خیلی مهم است.
چهارم: «لا یزنین» (زنا نکنند). «ولا یقتلن اولادهن» (و فرزندانشان را نکشند). بچههایشان را نکشند. چه بعد از تولد، گاهی بچه دختر بود میکشتند، گاهی بچه معلول بود، بیمار بود میکشتند. چه قبل تولد، سقط. بیعت پیغمبر با خانمهاست. از پیغمبر از زنان همین را خواست. اینها با همین نظام توحیدی را سرپا نگه میدارند. طاغوت را ذلیل میکنند و عمل نکردن به این [اصول] طاغوت را سوار میکند. حالا امروز ببینید دیگر چه وضعی داریم.
پنجم: «ولا یأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن» (و بهتان و اتهام دروغ از پیش خود از راههای دست و پایشان نیاورند). یک وقت بهتان نزنند. تو چه مسئلهای؟ آن چیزی که بین دست و پایشان شکل میگیرد، که بچهشان است، برندارند این را به یکی دیگر نسبت بدهند. الکی. اگر تو غرب الان تو جاهلیت مدرن عجیب و غریب میبینی، از دوست شوهرش بچهدار شده، یک عمره بچه شوهرش معرفی [کرده است].
ششم: «ولا یعصینک فی معروف» (و در هیچ کار نیک از تو نافرمانی نکنند). اینجاش خیلی قشنگ شد. تو هیچ معروفی هم معصیت تو را نکنند. تا حالا بحث حکم الله بود، حالا معصیت تو شد. یکی از آن معروفهایی که به طور خاص قرآن دارد و به طور خاص در مورد خانمهاست و دستور هم پیغمبر باید ابلاغ بکند، کدام معروف است؟ حجاب! «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین» (ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو...). دستور بده. تو ابلاغ کن. اول از زن و بچه خودت شروع کن. بعد به نساء مؤمنین که «یدنین علیهن من جلابیبهن» (جلبابهای خود را بر خود بپوشند). بیاورید جلوتر، یکم بپوشانند. جز بیعتهای خانمها، یکیاش این است. بعد میگویند حجاب اجباری نبوده زمان پیغمبر. جز بیعت بوده. این جز «لا یعصینک فی معروف» بوده. پس چرا پیغمبر با حجاب برخورد نمیکرد با بیحجابی؟ به خاطر اینکه نبود که برخورد بکند. همین جا مثل آدم حرف گوش داده، تمام شد. اگر بود حتماً برخورد میکرد. این جز مفاد بیعتشان است؛ زنی که تا به حال کافر بوده، تازه آمده مسلمان بشود. نه تو جامعه اسلامی بزرگ شده، زندگی کرده، سبک زندگیاش این بوده، آمده پناهنده شده به جامعه اسلامی. شما باهاش شرط میکنی اینجا میخواهی زندگی کنی باید حجاب داشته باشی. «لا یعصینک فی معروف». اگر ادبیات امروزیش زندگی بکند: شما به آغوش باز راهش بدهید. شرط هم میکنی که فقط حجاب؟ «لا یعصینک فی معروف»! خیلی موارد گستردهتری است. یکیش این است. نشان میدهد که بحث زنان و اینها هم نیست. چون آنها را جدا گفت: «لا تسرفوا» (اسراف نکنید). نه! این «لا یعصینک فی معروف». «فبایعهن» (پس با آنها بیعت کن). اگر این قرارها را گذاشتند و قبول کردند، بیعت کن. حالا خب تا به حال چی؟ تا به حال درست و حسابی نبودند. زنا میکردند، سرقت میکردند، حجاب نداشتند و خیلی مسائل دیگر. «و استغفر لهن الله» (و از خدا برایشان طلب آمرزش کن). تو برایشان استغفار کن. این نشان میدهد باب توبه! بحث مفصلی در مورد این باب توبه میکند که آقا گذشته ملاک نیست، امروز ملاک است. مال سال ۶۱ این سخنرانی ایشون تو دفترشون بوده برای بچههای سپاه حفاظتشان. خیلی چیزهای جالبی هم دارد. یک تیکههایی هم میاندازد به گزینشهای همان زمان که به چه چیزهایی گیر میدادند و رد میکردند افراد را. که آقا اینی که حالا طرف مثلاً بازیگر زمان طاغوت بوده، خندهدار این است که آن جماعتی که آن روز این حرفها را گوش میدادند، بعدها اکبر پونزها، بعدها شدند سردمدار لیبرالی که آقا این بازیگر زمان طاغوت بوده باشد، کثافتکاری هم داشته باشد. واقعاً آمده پشیمان. بلا [اشکال] ندارد. قول هم دارد میدهد. آقا! دارد تعهد میدهد، مینویسد. البته این هم بگویم یک بحثی چون روزهای قبل مطرح شد در مورد اینکه آقا طرف مثلاً ۴۰۱ سردمدار فتنه بود، الان آمده وزیر شده. ممکن است کسی بگوید آقا این هم آمده توبه کرده، با مجلس نشسته صحبت کرده. بله! این توبه این است که تو جامعه اسلامی راهش بدهند، از حقوق و امتیازاتش محروم نشود. نه اینکه رئیس کل آن بالا وزیرش بکند. شعور میخواهد اینها! یعنی بیرونش نیندازید. دایره جامعه اسلامی: «رئیس همه». یعنی حقوقش را قطع نکنید. این داستان است. کجاییم ما الان؟ چی دارند میگویند؟ ما کجاییم؟ آنجا اصلاً برخوردی که با کفار میشود، با اینها میشود. ما البته خیلی با جامعه اسلامی فاصله داریم تا اینها رفتار بشود. فقط این نیست که انشاءالله عدل علی حاکم بشود دیگر کسی اختلاس نکند. انشاءالله عدل علی حاکم بشود، کسی اختلاس نکند. عدل علی حاکم بشود [و] اینها عمل بشود. جامعه اسلامی اینجور مرزبندی بشود. کسی که خردهبرده داشته با کفار، باید طرد بشود. باید تحقیر بشود. نمیشود برگردد. تازه بدون عذرخواهی و پشیمانی و اینها! با همان دو قرت و نیمی که داشته، بهش آنتن میدهند، تلویزیون میدهند، برنامه میدهند، فیلم سینماییاش را میسازد، تهیهکننده از کارگردان جز هیئت داوران میشود. اگر فیلم سینمایی اگر دوربین مخفی است، به ما بگویید. اگر توبه کرده و واقعاً تعهد میدهد و اینها باب توبه باز است، بله، این آقا توبه کرده، شما از کارت اخراجت نمیکنیم. باشد! تازه آن هم اگر آسیب بیتالمال زدی و تشجیع کردی افرادی [که] رفتند با توییت تو آمبولانس آتش زدند و اینها، محکومیت کیفریات را باید پشت سر بگذاری. ولی بعد محکومیت کیفری، رد مال و اینها که کردی و اینها، بعدش ما از هیئت علمی اخراجت نمیکنیم. تو دانشگاه میتوانی تدریس بکنی. نه اینکه وزیرت میکنیم. هرچی بیشتر گند زده باشی، امتیاز! یهودی باشی که ۲۰ امتیاز! شیعه باشی امتیاز ندارد. واقعیت هم دارد. استعفا دادن تو یک نقطهای است که استعفا دادن و ندادنش فرق نمیکند. وقتی دولت اینمدلی بسته و همه کاره است، استعفا میدهد، دیگر فحشش هم نمیگویی که معاون غیرقانونی. خلاص هم میشود از این بار فشار روانی. «ان الله غفور رحیم» (به راستی که خداوند آمرزنده مهربان است.)
«یا ایها الذین آمنوا» (ای کسانی که ایمان آوردهاید!). این آخر «لا تتولوا قوماً غضب الله علیهم» (با کسانی که خدا بر آنها خشم گرفته، رابطه ولایت برقرار نکنید). جمعبندی از آیات این سوره و جمعبندی از بحثمان. کند! و جلسۀ آخر بیشتر تو بحث تعامل و تقابل طاغوت بود. یک مقداریش را اشاره کردیم. البته باز هم هست دیگر. خصوصاً تو روابط بینالملل. که البته آن هم جلسه قبل به میزانی اشاره شد. ولی هنوز باز نکته است. اینجا دیگر یک جمعبندی داشته باشیم. «لا تتولوا قوماً غضب الله علیهم». آقا! ولایت آن جماعتی که خدا بهشان غضب کرده است را نداشته باشید. جماعتی که غضب کرده [اند] را جلسات قبل تو «اعبدوا طاغوت» داشتیم. لعنه و غضب علیهم. آنها مغضوبند که تو آن فضای هم سوره مائده هم سوره نساء این بحث بهش پرداخته شد. اشاره که به طور خاص این مغضوب علیهم در آیات دیگر از قرآن، یهود به طور خاص اشاره شده. نمادوارث آقا! با اینها رابطه و گرما و صمیمیت و جانبداری و پیمان و اینها نداشته [باشید].
«قد یئسوا من الآخره» (که از آخرت ناامید شدهاند). بعد میگوید چرا؟ یعنی مشکل اینها چیست؟ اولاً که خب خدا به اینها غضب کرده؛ همان بحث جاذبه و دافعه. یک بخشش هیچ روزنهای برای باور به آخرت تو وجودشان نیست. و تو کسی [که] این باور به آخرت تو وجودش نیاید، ایمان نمیآید و تا آن ایمان نیاید این سنخیتها و صلاحیتهایی که تو دنبالشی شکل نمیگیرد که حقوق تو را به رسمیت بشناسد، با تو مدارا کند، احترام قائل باشد برای عقاید تو. اینها خودش یک روزنههایی از ایمان میخواهد. آن روزنههایی از ایمان یک روزنههایی از باور به آخرت میخواهد. چرا بین یهودیها و مسیحی تفکیک میکند؟ چون میگوید باز مسیحیها یا پاکترند، اینها همهاش دنیا هم نیست. به هر حال یک آخرتی هم باور دارند. میروند به آن پاپ و پدر روحانی و اینها توبه میکنند، اعتراف میکنند. حتی یک پولی میدهند، یک زمینی تو بهشت میخرند. انحراف، دروغ، خیالات. ولی باز یک چیزی از آخرت توش هست. الان میدانید اصلاً تو آموزههای یهود نه تو کتب متون عهد قدیمشان، نه عهد جدیدشان هیچ یک کلمه در مورد معاد چیزی توش نمانده. خیلی چیز خندهدار و ترسناک! یکی از بخشهایی که به صورت جدی تحریف شده، کلمه به کلمه جر زدند هرچی در مورد آخرت بوده، هیچی نگه نداشتند. این بازگشت مسیح و فلان و اینها بحث رجعت و بهشت و اینها نیست. بحث حاکمیت تو دنیاست. سلیمان را هم به عنوان کینگ سلیمان میشناسند دیگر. پادشاه. پیغمبر بودن مطرح نیست. معبد سلیمان و اینها اصلاً بحث معبد و عبادت و این حرفها نیست. بحث این است که آنجا طلسمها و تسخیرات و اینهای حضرت سلیمان بوده. باهاش میشود دنیا را اداره کرد. جنها را میشود تسخیر کرد. داستان معبد سلیمان و اینها این است. به «وقت شام» هم همینجور کوچولو «زدیم تنگش» که بهاره راضی باشد اشانتیون این جلسه. حالا اگر توفیق باشد بعد ماه رمضان انشاءالله بشود این بسته به «وقت شام» تکمیلش بکنیم. هیچ باور و اعتقادی به آخرت ندارد. تو سمت او بروی، تو هم همینمدلی میشوی. هیچچیزی نسبت به تو هم مراعات نخواهند کرد. «کما یئس الکفار من اصحاب القبور» (همانگونه که کافران از [بازگشت] اهل گور ناامیدند). آنطوری که کفار از اصحاب قبور ناامیدند. اینها نسبت به آخرت ناامیدند. شما وقتی کسی را دفن میکنی، توقع نداری شب نشسته باشی، موقع شام در بزند بیاید تو. شما مؤمنی. آن کافر که دیگر هیچ! وقتی رفت دفع [دفن] کرد، دیگر تمام شد. چطور نسبت به اصحاب قبور دچار یأس [هستند]، اینها هم نسبت به آخرت نگاهشان این است. و این باعث شده که غضب الله علیهم شدند. و چون اینها «غضب الله علیهم» [هستند]، هیچ رابطۀ ولایتآمیزی با اینها نداشته باشید.
ببخشید که این جلسات ما هم طولانی شد. این جلسات خدمت دوستان بودیم. توفیقی بود. هم دوستانی که حضوری تشریف داشتند، ازشان عذرخواهی میکنیم بابت بار زحمتها. هم دوستانی که غیرحضوری [تشریف داشتند]. انشاءالله که خدای متعال ما را به این معارف پایبند، معتقد، باورمند قرار بدهد و انشاءالله که بتوانیم تابع و تسلیم این معارف باشیم. به روح بلند حضرت خدیجه سلام الله علیها درود میفرستیم. انشاءالله که تمام این گفتگوها و این جلسات مقدمهای باشد برای جلب رضایت آقایمان حضرت ولیعصر ارواحنا فدا و تعجیل فرج مقدس ایشان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...