دلسوز

جلسه هشتم : ((رحمتِ مجسم))؛ پیامبر اکرم و تجلی کامل رأفت الهی

00:47:52
51

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

*روایت نرمی، مدارا و مهمان‌نوازی "رسول‌الرحمه"، که حتی دل‌های ناآگاه و سخت را مجذوب کرد![3:00]

*کلید دروازه دلها برای ورود نور خدا، خُلق نرم و رحمت بیکران پیامبر بود، نه استدلال‌های پیچیده و معجزات آسمانی.[9:00]

*پیروی از امام حسین علیه‌السلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام؛ نقشه راه رسیدن به رحمت خاصه و واسعه‌ الهیست‌.[15:26]

*پیامبر اکرم صلی‌الله علیه‌و‌آله، پیام آور رحمت بود و جلوه رافت الهی، در تعامل با بردگان و کودکان و دشمنان![18:00]

* سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حیوانات، کودکان و حتی مشرکان؛ " رحم کن، تا رحمت ببینی".[25:40]

*حکایت محبت به یتیمان و حمایت از خانواده‌های داغدار، در اوج رنج فراق ابراهیم خردسال و شهادت جعفرطیار![32:00]

*روضه: سنگین‌ترین وداع‌ عاشورا... شام آخر آیینه‌ی رسول خدا که دیدنش، دلتنگی اهل بیت علیهم‌السلام به رسول‌الله را رفع می‌کرد، و رفتنش آتش به جان امامش زد...[38:10]

متن جلسه

هوش مصنوعی :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، و صلّی الله علی سیدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین.
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی.
در جلسات گذشته، از رحمت خداوند و جلوه‌های آن در دین گفتیم. اینکه نه‌تنها فلسفه نزول دین، بلکه فلسفه آفرینش انسان نیز ریشه در رحمت خداوند دارد. بیان کردیم که همه احکام، معارف و احوالات دین—even آنچه در ظاهر با عقوبت و خشم و غیرت همراه است—رحمت‌اند. خواه بخش‌هایی از دین که آمیخته با مهر و محبت‌اند، خواه آن بخش‌هایی که در ظاهر با هشدار و عقاب جلوه می‌کنند، همگی مظهر رحمت‌اند.
اما امشب می‌خواهیم به جلوه‌ای خاص از این رحمت بپردازیم: رحمت تجسم‌یافته در وجود پیامبر اعظم، حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله. خدای متعال در قرآن فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾؛ یعنی پیامبر نه فقط برای امت مسلمان، بلکه برای همه عالمیان رحمتی است فراگیر. تمام وجود پیامبر، از آغاز تا انجام، از کلام تا سکوت، از حرکت تا وقار، رحمت است.
پیامبر رحمت است حتی در حضورش، حتی وقتی که سخن نمی‌گوید، حتی آن‌گاه که فقط میان مردم است. ایشان خود فرمودند: «سمّانی ربّی من فوق عرشه: جعلنی رسول الرحمة». خدای متعال ده نام برای من در بالای عرشش قرار داد که یکی از آن‌ها «رسول رحمت» است. در جایی دیگر فرمودند: «أنا نبیّ الرحمة، أنا رسول الرحمة، أنا رحمةٌ مهداة».
در زیارت‌نامه‌های متعددی نیز از این عنوان استفاده شده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب به خدا می‌فرماید: «و رسولُک بالحق رحمة». در زیارت پیامبر می‌خوانیم: «السلام علیک یا رحمة الله الواسعة». پیامبر، رحمت خدا بر زمین است.
در همان زیارت‌نامه، گواهی می‌دهیم که: «و أشهدُ أنک رَأُوفٌ بالمؤمنین، غلیظٌ علی الکافرین». یعنی ای پیامبر، تو نسبت به مؤمنان رأفت و مهربانی داری و در برابر کافران استواری و صلابت.
اصحاب نیز درباره او چنین می‌گفتند: «کان رسول‌الله رحیماً رفیقاً». پیامبر نه‌تنها مهربان بود، بلکه رفیقِ دل‌ها بود. مالک نقل می‌کند: «بیست روز میهمان پیامبر بودیم. نه تنها از ما گلایه نکرد، بلکه با نهایت لطف پذیرایی نمود. حتی یک کلمه تند بر زبان نیاورد». آن‌قدر مهمانان در خانه رسول خدا می‌ماندند که آیاتی نازل شد تا ادب حضور در محضر پیامبر را به آن‌ها یادآور شود. در سوره احزاب آمده که: «پیامبر از روی حیا چیزی نمی‌گوید، ولی خدا خجالت نمی‌کشد».
🔸 ادامه در بخش دوم...
(در ادامه، شرح زیبایی از تفسیر علامه طباطبایی درباره آیه «فبما رحمة من الله لنت لهم» و خلق خوش پیامبر، نقش آن در نگه‌داشتن مردم پای دین، و مصادیق رفتاری پیامبر خواهیم آورد.)


رحمت پیامبر، نگهدارنده دل‌های ناآگاه
آیه شریفه «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم» را بارها شنیده‌ایم، اما علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، نگاهی ژرف‌تر به آن دارد. ایشان با توجه به سیاق آیات قبل می‌فرماید: خداوند از مردمی سخن می‌گوید که فرزندانشان در راه خدا شهید شدند، اما می‌گفتند «تلف شدند». خداوند در پاسخ فرمود: نه، آن‌ها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. سپس بلافاصله می‌فرماید: «فبما رحمةٍ من‌الله لنت لهم».
علامه می‌فرماید: این مردم از نظر معرفتی تعطیل بودند؛ حتی ابتدایی‌ترین معارف شهادت و حیات اخروی را درک نمی‌کردند. اما آنچه آن‌ها را در دین نگه داشت، عقیده نبود، بلکه اخلاق پیامبر بود. اگر پیامبر سخت‌گیر و عبوس می‌بود، همه‌شان پراکنده می‌شدند: ﴿وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾.
این یعنی اگر دین خدا فقط متکی بر استدلال عقلی و محتوای معرفتی باشد، مردم نمی‌مانند. آنچه دل‌ها را نگه می‌دارد، رفتار مهربان و سلوک رحمانی است. پیامبر با اخلاقش مسلمان ساخت، نه با آزمون و جزوه. حتی در کنار پیامبر، کمتر کسی بود که بتوان نمره قبولی عقیدتی به او داد. وقتی پیامبر از دنیا رفت، بسیاری از همان افراد مرتد شدند؛ چون پای اعتقاد نبودند، پای محبت مانده بودند.
اینجاست که می‌فهمیم اخلاق و خوش‌رفتاری، خودش عین رحمت خداست. پیامبر با رفتارش مردم را پای دین نگه داشت، نه با سخنرانی‌های پیچیده.

اهل‌بیت؛ خانه‌های رحمت
اهل‌بیت پیامبر نیز تجسم رحمت‌اند. پیامبر خود فرمود: «أنا و أهل بیتی شجرة النبوة و موضع الرسالة... و بیت الرحمة». ما اهل‌بیتی هستیم که خانه رحمتیم. امام رضا علیه‌السلام، امام رئوف است؛ مهربانی‌اش را هر زائری حس می‌کند، حتی آنان که فقط چند بار در عمرشان به مشهد آمده‌اند.
علامه طباطبایی می‌فرماید: «رأفت امام رضا، رأفتی حسی است؛ با جان درک می‌شود». وقتی زائری با اشتیاق به حرم می‌آید و با دل پُر برمی‌گردد، این مصداق همان رأفت است. چه برسد به این تعبیر نورانی: «نحن أهل البیت مفاتیح الرحمة»؛ ما کلیدهای رحمت‌ایم، با ما درهای رحمت الهی گشوده می‌شود.

روایتی از امام باقر علیه‌السلام؛ نزدیک‌ترین‌ها به خدا
روایتی مهم از امام باقر علیه‌السلام آمده است که می‌فرماید: «أقرب الناس إلی الله و أعلمهم به و أرفقهم بالناس محمد و آل محمد». نزدیک‌ترین انسان‌ها به خدا و مهربان‌ترین آن‌ها نسبت به مردم، پیامبر و اهل‌بیت‌اند.
این رأفت فقط نسبت به مؤمنین نیست، بلکه نسبت به همه انسان‌هاست. وقتی یک نفر گمراه می‌شود یا به سمت جهنم می‌رود، پیامبر ناراحت می‌شود. نقل شده که شبی پیامبر تا صبح گریه می‌کرد و می‌گفت: ﴿إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ﴾. حضرت زهرا علیهاالسلام پرسیدند: پدر جان چرا این‌قدر گریه کردی؟ فرمودند: برای امتم. بعد وحی آمد که: «ما امتت را شفاعت خواهیم کرد، دیگر ناراحت نباش».
این پیامبر، دلش با شنیدن آیات جهنم، بیمار می‌شد. جهنم جای پیامبر نیست، چون دلش برای مردم می‌سوزد. نه فقط برای مؤمنان، بلکه برای همه.

چگونه از رحمت پیامبر بهره‌مند شویم؟
اگر می‌خواهیم از این رأفت بهره‌مند شویم، راهش این است: «فادخلو حیث دخلوا و فارقوا من فارقوا». هرجا اهل‌بیت رفتند، شما هم بروید. هر راهی را که آن‌ها رفتند، شما هم بروید. هرکس را ترک کردند، شما هم ترک کنید. این همراهی، ما را به رحمت می‌رساند.
و بعد امام باقر علیه‌السلام جمله‌ای فرمودند که بسیار دل‌نشین است: «إنی بذلك حسینا و وُلده». یعنی منظورم از اهل‌بیت، امام حسین علیه‌السلام و فرزندانش هستند. چراکه در وجود ایشان، رحمت خاصی تجلی دارد؛ همان که برخی بزرگان تعبیر کرده‌اند: «رحمةُ الله الواسعة».
🔸 ادامه در بخش سوم...
(در ادامه، وارد مصادیق رفتاری پیامبر می‌شویم، با نمونه‌هایی از مدارا، مهربانی با کودکان، پرندگان، حیوانات، و حتی توصیه‌های ایشان به کوتاه کردن نماز برای آرامش مادران.)
مصادیق رحمت پیامبر در زندگی روزمره
همه آنچه گفتیم درباره رأفت پیامبر، وقتی بیشتر به دل می‌نشیند که نمونه‌هایی از آن را ببینیم؛ مصادیق رفتاری، لحظاتِ به‌ظاهر ساده اما سراسر رحمت.
نقل شده که اگر در هوای سردِ بامدادان، کودکی یا برده‌ای نزد پیامبر می‌آمد و از او آب می‌خواست، پیامبر بی‌درنگ بلند می‌شد، آب می‌آورد، بر دست و صورتش می‌ریخت و او را یاری می‌کرد. حتی اگر آن کودک یا برده مسلمان هم نبود، باز پیامبر اکرم با او چنین مهربان و فروتن بود.
هرگاه کسی در برابر پیامبر می‌ایستاد و با او صحبت می‌کرد، حضرت تا زمانی‌که طرف مقابل خداحافظی نمی‌کرد، خود از جای برنمی‌خاست؛ یعنی رابطه را پیامبر هیچ‌گاه قطع نمی‌کرد. وقتی با کسی دست می‌داد، تا او دستش را نمی‌کشید، دست پیامبر در دستش بود. این‌ها همه جلوه‌های «لِنتَ لَهُم» است.
زمانی که مشرکین دندان مبارک حضرت را شکستند، برخی گفتند: آن‌ها را نفرین کن! فرمود: «إنّما بُعثتُ رحمة، لم أُبعث لعّاناً». من برای رحمت مبعوث شده‌ام، نه برای لعنت.

رحمت پیامبر با حیوانات
در تفسیر سوره دخان، مرحوم طبرسی (صاحب مجمع‌البیان) می‌نویسد: پس از آنکه پیامبر از آزار قریش دل‌خون شد، فرمود: «اللهمّ اجعلها سنینَ کسِنی یوسف». یعنی خدایا! قریش را به قحطی‌ای مانند زمان حضرت یوسف گرفتار کن. قحطی آمد، مردم از شدت گرسنگی آسمان را دود می‌دیدند، مردار می‌خوردند. سپس نزد پیامبر آمدند و التماس کردند. پیامبر به‌جای شماتت، دعا کرد و خداوند رحمتش را گستراند و قحطی را برطرف کرد.
در مورد حیوانات نیز پیامبر رحمتی بی‌بدیل داشت. روزی وارد مسجد شد، دید شتری را از صبح تا غروب دم در بسته‌اند، بدون آب و غذا. فرمود: «صاحب این شتر کجاست؟!» کسی پاسخ نداد. پیامبر سخنرانی کرد: «از خدا در مورد این حیوانات بترسید. درست سوارشان شوید، درست غذا دهید. مثل این مرد نباشید که خشم خدا شامل حالش شده است.»
در جای دیگر دیدند پیامبر نگاهی نگران دارد به پرنده‌ای کوچک که بالای سرش پر می‌زند. معلوم شد کسی تخم‌هایش را برداشته است. فرمود: «کیست که این پرنده را به ترس انداخته؟ برگردانید تخم‌هایش را! رحم کنید تا خدا به شما رحم کند.»
این مصادیق کوچک، پیام بزرگی دارد: پیامبر نیامده بود تا فقط خطابه بگوید؛ آمده بود تا جهان را از خشونت پاک کند، حتی نسبت به مورچه‌ها. روزی دیدند کسی سوراخ مورچه‌ای را آتش زده. فرمود: «لاینبغی أن یُعذِّب بالنار إلا ربّ النار». تنها کسی که حق دارد با آتش عذاب کند، خداوند است.

نماز و رحمت؛ مراعات حال بندگان
در روایتی زیبا، پیامبر فرمود: «من دوست دارم نماز جماعت را طولانی بخوانم؛ اما وقتی صدای گریه کودکی را می‌شنوم، نماز را کوتاه می‌کنم. چراکه مادر آن کودک در نماز است و دل‌نگران فرزند خویش.» این یعنی حتی عبادت، اگر بدون رحمت باشد، ناقص است.
اما ما چه می‌کنیم؟ اگر کودکی در مسجد گریه کند، مادرش را توبیخ می‌کنیم. پیامبر، برعکس عمل می‌کرد. نماز خودش را کوتاه می‌کرد تا مادر آرامش داشته باشد. این یعنی رحمت، این یعنی اخلاق نبوی.

با کودکان، چون جان خود
خالد بن سعید به دخترش گفت: «برو بغل عمو» و منظورش پیامبر بود. دخترک دوید و خودش را در آغوش پیامبر انداخت. لباسی زرد بر تن داشت و با زبان خود گفت: «سُنَّه! سُنَّه!» یعنی ببین چه لباس قشنگی پوشیده‌ام. پیامبر در پاسخ با لهجه کودکانه فرمود: «سُنَّه! سُنَّه!» و تحسینش کرد. این‌گونه بود پیامبر.
در روایتی دیگر، کودکی در آغوش پیامبر ادرار کرد. اطرافیان می‌خواستند بچه را بگیرند، پیامبر فرمود: «نگذارید بترسد؛ بگذارید کارش را تمام کند». بعد فرمود: «این لباس را آن‌قدر بپوش تا کهنه شود».

پیامبری که در سوگ فرزند اشک می‌ریخت
ابراهیم، فرزند خردسال پیامبر، تنها دو سال داشت که از دنیا رفت. روایات نقل می‌کنند شبی، پیامبر نشسته بود و ابراهیم را روی یکی از زانوهای خود نشانده بود و امام حسین علیه‌السلام را روی زانوی دیگر. جبرئیل نازل شد و گفت: «ای رسول خدا! این دو را دوست داری؟» فرمود: «آری». گفت: «یکی از آن‌ها باید فدای دیگری شود.» حضرت بدون تردید فرمود: «ابراهیم را فدای حسین می‌کنم؛ چراکه اگر ابراهیم برود، فقط دل من می‌سوزد؛ اما اگر حسین برود، دل فاطمه می‌سوزد.»
وقتی ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر گریست. برخی گفتند: یا رسول‌الله! مگر شما هم برای مرگ فرزند گریه می‌کنید؟ فرمود: «چرا گریه نکنم؟ دلم برای کودکم می‌سوزد؛ برای این پیکر کوچک و نحیف که می‌خواهند زیر خاک بگذارند. ولی بدانید، من سخنی نمی‌گویم که خدا را ناراضی کند.» و بعد فرمود: «إنّا بِفِراقِكَ یا إبراهیمُ لَمَحزونون؛ ای ابراهیم! دل‌خون و اندوهگینیم بر فراق تو.»

پیامبرِ دلسوز در غم جعفر طیار
روزی که خبر شهادت جعفر طیار به پیامبر رسید، ایشان نزد خانواده جعفر رفت. اسما، همسر جعفر، می‌گوید: «فرمود بچه‌هایت را بیاور. وقتی بچه‌ها را آوردیم، شروع کرد به بوییدن آن‌ها. اشک در چشمانش حلقه زده بود. گفتم: پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: امروز، جعفر و یارانش به شهادت رسیدند.»
پیامبر از خانه بیرون آمد و به اصحاب فرمود: «لاتَغفُلوا آلَ جعفر؛ مراقب خانواده جعفر باشید. آنان امروز مشغول داغ عزیزشان‌اند، نگذارید در فکر نان شب‌شان باشند. غذا برایشان آماده کنید، به کارهایشان رسیدگی کنید.» این یعنی رحمت؛ یعنی اینکه در غم، بار را از دوش داغدار برداری، نه آنکه خرج بر او بگذاری.

صدای گریه کودک، دل پیامبر را می‌لرزاند
روزی، پیامبر از کنار خانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها عبور می‌کرد. صدای گریه حسین علیه‌السلام از درون خانه به گوش رسید. پیامبر ایستاد و صدا زد: «فاطمه! مگر نمی‌دانی که گریه این کودک مرا می‌آزارد؟ آرامش کن.» این‌چنین بود پیامبر؛ دلش با اشک حسین می‌لرزید.
و امشب، به یاد همان کودک گریان، به روضه فرزند رشیدش علی‌اکبر علیه‌السلام می‌رویم؛ جوانی که پیامبر در وجودش جلوه‌گر بود، اشبهُ الناس به پیامبر در خَلق و خُلق و منطق.

روضه علی‌اکبر؛ یادگار پیغمبر در کربلا
وقتی دیگر کسی در خیمه‌ها جز بنی‌هاشم نمانده بود، علی‌اکبر اولین کسی بود که برای رفتن به میدان از پدر اذن خواست. امام حسین علیه‌السلام بی‌درنگ اذن داد، اما نگاهی مملو از حسرت و اشک به قامت رشید فرزندش افکند؛ نگاهی که می‌دانست، این آخرین نگاه است.
حضرت نگاهی پر اشک کرد و فرمود: «اللهم اشهد، خدایا گواه باش، جوانی را روانه میدان کردم که در صورت و سیرت، در خلق و گفتار، شبیه‌ترین انسان به پیامبر تو بود.»
می‌فرماید: «کنا إذا اشتقنا إلی نبیّک نظرنا إلی وجهه؛ هرگاه دلمان برای پیامبر تنگ می‌شد، به چهره او نگاه می‌کردیم.»
وقتی علی‌اکبر به میدان رفت، درخشان جنگید و بسیاری از دشمنان را به خاک افکند. اما تشنگی توان از او ربوده بود. بازگشت و گفت: «پدر جان! عطش، مرا کشته، دیگر توان جنگیدن ندارم.» امام فرمود: «پسرم! اندکی دیگر صبر کن، به زودی نزد جدّت پیامبر خواهی رفت و او با دستان خود، تو را سیراب خواهد کرد.»
بار دیگر رفت و این‌بار، با پیکری پاره‌پاره به زمین افتاد. صدایش آمد: «یا أبتاه، علیک من السلام؛ پدر جان! بدرود. اینک، جدم پیامبر به استقبالم آمده...»
امام حسین علیه‌السلام بر بالین او آمد، صورت بر صورتش نهاد و فرمود: «قتل الله قوماً قتلوک؛ خدا بکشد آنانی را که تو را کشتند... بعد از تو، دیگر زندگی برای من ننگ است...»

صحنه‌ای که دل‌ها را آتش زد؛ وداع زینب با علی‌اکبر
پس از آن‌که امام حسین علیه‌السلام بر بالین علی‌اکبر آمد و با چشمانی اشکبار، گونه بر گونه فرزند نهاد، ناگهان بانویی از خیمه بیرون دوید. این بانو کسی نبود جز عمه داغ‌دیده، زینب کبری سلام‌الله‌علیها.
سید بن طاووس در «لهوف» می‌نویسد: «و خرجت زینب بنت علی»، زینب از خیمه بیرون دوید، بی‌تاب، گریان، آشفته. صدا می‌زد: «یا حبیب قلبی! یا بن اخی!»؛ عزیز دلم، ای برادرزاده‌ام! خود را بر پیکر علی‌اکبر افکند، ناله زد، گریست، و وجودش را بر زخم‌های تازه جوان رشید خاندان پیامبر سایه انداخت.
امام حسین علیه‌السلام آمد، زینب را آرام کرد و او را بازگرداند. برخی از مقتل‌ها نوشته‌اند: امام سر زینب را به سینه چسبانده بود و او را تا خیمه بازمی‌گرداند؛ شاید این آخرین‌بار بود که زینب با چنین آرامشی به خیمه برگشت... چراکه دقایقی بعد، اسارت آغاز شد، گیسوان کشیده شد، تازیانه‌ها فرود آمد، و صدای ناله «وا حسینا!» و «وا علیا!» در خرابه‌های شام پیچید.

پیامبر رحمت؛ نقطه آغاز هر رحمتی در زمین
این بود پیامبر رحمت؛ پیامبری که مهر و دلسوزی‌اش، حتی در نحوه اطلاع‌رسانی شهادت جعفر طیار جلوه داشت. پیامبری که در فراق فرزندش ابراهیم گریست، اما لب به نارضایتی نگشود. پیامبری که اگر گریه کودکی را در مسجد می‌شنید، نماز را کوتاه می‌کرد. پیامبری که در برابر حیوانات، پرندگان و حتی مورچه‌ها، با رحمتی کم‌نظیر رفتار می‌کرد.
و این بود پسر پیامبر؛ علی‌اکبر، که نه‌تنها در چهره، بلکه در رفتار، گفتار و خلق و خوی، شبیه‌ترین انسان به رسول خدا بود. و آن هنگام که فرزند پیامبر، تشنه، تنها و بی‌یاور، پیکرش بر خاک گرم کربلا افتاده بود، گویا تمام رحمتِ مکتومِ نبی، در آن صحنه تلخ تجسم یافته بود.

سخن پایانی
رحمت، با پیامبر آغاز شد؛ با اهل‌بیت ادامه یافت؛ و با ماست اگر راه آنان را دنبال کنیم. هرجا که آنان رفتند، برویم. هرچه را دوست داشتند، دوست بداریم. و از هرکه بریدند، بپرهیزیم.
زیرا همان‌طور که امام باقر علیه‌السلام فرمود: «فإنّ الحقّ فیهم، و فَیْنما رأیتموهم فاتّبعوهم»؛ حق در میان آنان است، هرکجا آنان را دیدید، دنبالشان بروید؛ که آنان ما را به سوی رحمت، به سوی خدا، و به سوی فلاح و رستگاری می‌برند.

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00