«دلسوز» سفری است از آیات قرآن تا عمق دل انسان؛ از سوره «بلد» تا «حدید» و «ماعون»، از رحمت نبوی تا اشک عاشورایی امام حسین (علیهالسلام).
در این جلسات، رحمت الهی نه در کلمات، بلکه در زندگی معنا میشود؛ از زکات و صبر تا دلسوزی، انصاف و مهربانی اجتماعی.
هر گفتار آمیزهای از تفسیر ناب، روایتهای اهل بیت (علیهمالسلام) و تجربه زیستهی ایمان است؛ ایمانی که عمل میکند، میفهمد، میبخشد و میگرید.
«دلسوز» روایتی است از دینِ زنده و انسانِ دلسوز؛ برای آنان که میخواهند ایمان را در زندگی لمس کنند، نه فقط بشنوند
*بررسی آثار عظیم اخروی آزاد کردن بردگان، صله رحم و اطعام نیازمندان، در سوره بلد.[1:40]
*دایره صله رحم واقعی؛ از دستگیری عملی، حل اختلافات و مشکلات خویشان، تا کنترل زبان و اجتناب از بدگویی![8:35]
*مسیرهای متنوع تقرب به خدا و رسیدن به بهشت، از نگاه امام رضا علیهالسلام.[14:30]
*فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام، الگویی از محبت، عدالت و همدلی، عامل ماندگاری اسلام و راهگشای جامعه امروز.[19:30]
*تبیین اهمیت پایبندی به مسئولیت اجتماعی و حمایت از مستضعفان، با تکیه بر آیات سوره کهف.[25:20]
* شکستن حب خودپرستی و رعایت حقوق دیگران، کلید عبور از گردنه معنویست برای رسیدن بهشت.[29:40]
*روضه: شهادت و ایثار حضرت عباس
علیه السلام و زهیر بن قین، درس بزرگ "دیگران را دیدن" و "ایثار برای مظلومان"...[36:30]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی یفقهو.
شبهای گذشته مروری داشتیم بر سوره مبارکه «بلد» و معارف ناب این سوره. یک بار دیگر برخی از نکات را مرور بکنیم و توضیح بیشتری عرض بکنیم و انشاءالله وارد مباحث بعدی بشویم. قرآن کریم در این سوره فرمود که چرا این گردنهها (عقبهها) را با سرعت نمیآیید؟ با شتاب نمیآیید؟ بعد فرمود این گردنهها چیست؟ «و ما ادراک ما العقبه». فرمود: «فک رقبه او اطعام فی یوم ذی مسغبه». یا بردهای را آزاد کنی، یا آن روزی که گرسنه هستی، اطعام کنی.
روایت جالبی در مورد این مطلب داریم. یک اعرابی آمد خدمت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گفت: «یا رسول الله علمنی عملاً یدخلن الجنة». یک کار به من یاد بده من بروم به بهشت. از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دارد سؤال میکند. حضرت فرمودند که من کوتاه میگویم بهت: «اعتق رقبه و فک رقبه». برو بردهای و بندهای را عتق کن یا فک انجام بده. سؤال کرد: «مگر این دوتا یکی نیست؟» فرمودند نه. «اعتق رقبه» یعنی خودت آزادش کنی، «فک رقبه» یعنی پول بدهی آزادش کنند. یک وقت خودت برده داری، آزادش میکنی؛ این میشود «عتق رقبه». یک وقت برده نداری، پول کاملش هم نداری، کمک میکنی، پولی جمع میکنی به همراه دیگران، برده را آزاد میکنید؛ این میشود «فک رقبه».
بعد حضرت فرمود که: «وَالْقَفِیهِ عَلَى رَحِمٍ ظَالِمٍ». این هم جالب است. آن رحمی که بهت ظلم کرده، تو حق و حقوقش را به جا بیاوری. او یک کاری کرده که شایسته این بوده که تو دلخور بشوی، ناراحت بشوی، ازش دوری؛ ولی چون رحم است، قطع رحم از جانب تو، قطع رحم نشود. تو پیام را بده، تو زنگت را بزن، تو سال تحویل را تبریک بگو، پیامک بده. حالا بحث صله رحم، بحث مفصلی است، شاید بعد اشارهای به این بحث بکنیم. صله رحم را گفتند که: «و لو بشربت من الماء». یک لیوان آب که به طرف میدهی، صله رحم میشود. همین که توی مهمانی، توی عروسی، توی ختمی، دورهم، حالا آدم به دلایلی با این آدم حال نمیکند، خوشش نمیآید یا دلخور است، ولی مثلاً یک لیوان آب میآورد. اونوریش کند، از صد تا فحش بدتر است. آقا بفرمایید آب خنک، آقا بفرمایید شربت، آقا نوشابه. میوه را، دیسش را میآوری سمتش. همین صله رحم است. در روایت دیگری دارد: «و لو بسلام». یک سلام که بهش میکنی، میشود صله رحم. پیامک میدهی، یعنی آقا از جانب من قطع رابطه صورت نگرفته، من نبریدم از تو. علامت این است دیگر. هر کاری که تو عرف ما، تو فرهنگ ما، وقتی طرف انجام میدهد، معنایش این است که آقا من قطع رابطه نکردم، من از تو جدا نشدم، من نبریدم. آدم وقتی این کار را انجام میدهد، میشود صله رحم.
حالا یک وقتی هستش که هم رحمش نزدیکتر است، حق و حقوقش بیشتر است، هم بههرحال شایستگی این را دارد که من بیشتر بهش برسم، هم مؤمنه، هم خوب است؛ برادرم است، خواهرم است، پدر و مادرم است. پدر و مادر که دیگر اصلاً بحثش جداست. برادرم مؤمنم هم هست، خوبم هم هست. خب اینجا دیگر نباید به حد یک سلام علیک سر سال اکتفا بکنیم. اینجا آن سلام علیکی چه بسا مصداق چی باشد؟ مصداق قطع رحم باشد. سال به سال فقط سر تحویل سال یا پیامک بهش بدهیم؟ نه. سر بزنیم، رسیدگی بکنیم، از احوالش خبر داشته باشیم. حضرت فرمودند که این کارها را انجام بده. یا برده آزاد کن یا به رحم برس، و لو رحم ظالم باشد.
ادامه روایت فرمود: «فَانْ لَمْ یکُنْ ذَلِکَ». خب ممکن است شما بگویید آقا من برده نیست، الان که بخواهیم آزاد کنیم، تو این زمانه کجا گیر بیاورم این یکی؟ یا نه، الحمدلله مشکلی اینجوری نداریم، رحم ما، فامیلمای ما خیلی هم خوباند و ما هم با همهشان خوبیم و مشکل اینجوری هم نداریم. حضرت فرمودند اگه اینها نیست، من یکی دیگر بهت بگویم: «فَأَطْعِمِ الْجَائِعَ وَ اسْقِ الظَّمْآنَ». دقت فرمودید؟ یا گرسنهای را سیر کن یا تشنهای را سیراب. میدانی سیراب کردن تشنه خیلی هم کار سختی نیست. یعنی آن اطعام سختتر است، هزینهاش هم. سیراب کردن، هزینه هم ندارد. تو حرم امام حسین (علیه السلام)، سحرهای ماه رمضون، یک پیرمردی هست، چند سال ما این بنده خدا را میدیدیم که مثلاً دم سحر که میخواهد بشود، ساعتهای مثلاً حالا اگه سه مثلاً اذان صبح باشد، از ساعت دو، یک دانه نمیدانم چی هم دستش میگیرد، حالا سینی هم نمیشود بهش گفت، یک ورقهای است، حالا ورقه چی هم هست، همین لیوانهایی که بغل آبخوریهای حرم هست. ورقه میگذارد، بیست تا از همان آب شیر پر میکند، مردمی که نشستهاند، نماز شب میخوانند، قرآن میخوانند، زیارت میکنند، میآورد کنارشان آب میدهد. هیچ کاری ندارد. آدم زرنگ به این میگویند. یعنی دیگر هیچ خرجی نکرده، هیچ هزینهای برایش نداشته. همین جوری مفت و مجانی دارد ثواب سقایت به خاطر خودش جمع میکند. آب دادن به تشنه. حالا طرف تو زیارت است، بدش نمیآید آب بخورد، آب دور است. حالا گذاشته زیارتش تمام بشود بعد برود. همین که میآید، آب نزدیکش میآورد بهش، همین میشود سیراب کردن تشنه. فرمودند جبرئیل دوست داشت بشری مثل شما میماند که سه تا کار انجام بدهد. یکیش این است که بیاید به تشنهها آب بدهد. جبرئیل به شما آدمها غبطه میخورد که شما همچین کاری میتوانید انجام بدهید. اینقدر که این کار فضیلت دارد، به تشنه آب دادن، سیراب کردن تشنه. در کنارش چی؟ گرسنهای را سیر کردن، اطعام جائع، غذا دادن، اطعام کردن. چقدر تو فرهنگ ما، تو فرهنگ اهل بیت، این کار مورد سفارش است. به مناسبتهای مختلف. اصلاً اصل آن صله رحم و اینها را که گفتند، انگار همین است. صله رحم به این نیست که حالا یک ده دقیقه همدیگر را ببینیم، یک جوکی بگوییم و تمام بشود برود. خیلی این نیست، هرچند اینم بههرحال قطع رحم نشده، ولی صله رحم را نگفتند انجام بدهید فقط برای اینکه قطع رحم نکرده. صله رحم برای این است که به صاحب رحم، رحم کنید، رحمت برسانید، ارتباط برقرار کنید، مشکلش را برطرف کنید. اصل صله رحم، میدانید صله رحم را توی تقسیماتی که نسبت به اعضای بدن کردند؛ چشم و گوش و زبان و دست و پا، صله رحم را، اصل صله رحم را، عمل کدام عضو دانستند؟ میدانستید؟ جان. زبان. آفرین. معمولاً چیزی که به ذهن ما میآید، زبان است. ولی تو روایات ما، پا و دست. یعنی خصوصاً صله رحم کار دست و پا. که میرود، میرود خانه طرف، سر میزند. ولی اصل صله رحم، اصل آن کار، گفتند کار دست است. چرا؟ چون قرار است شما دستگیری کنی از طرف. صله رحم این است. نه فقط سر بزنی به طرف، نه فقط حرف بزنی با طرف. دستگیری کنی ازش. ببینی مشکلش چیست.
برای همین گفتند که صدقه ثواب دارد، انفاق فی سبیل الله ثواب دارد. همه اینها را ثواب گفتند. قرض ثواب دارد. آنی که ثوابش از همه بیشتر است، صله است. آقا چه ربطی دارد صدقه چه ربطی به صله رحم دارد؟ منظور این است که یک وقتی به بیگانه صدقه میدهی، کمک میکنی، پولی میدهی، خب خیلی هم خوب است. یک وقت قرض میدهی. قرض که میدهی طرف وادار میشود یک کاری بکند برگرداند، مفتخور بار نمیآید. این ثوابش باز هم بیشتر. یک وقت صله رحم میکنی. صله رحم این است که از آن فامیلت، از آن خویشاوندت دستگیری کنی. اصل صله رحم این است. ماها بعضی وقتها صله رحم که میرویم، بیشتر یک باری میآید رو دوش آن بدبختی که میرویم بهش سر بزنیم. ایام عید میبینید دیگر. ایام نوروز، بزرگترهای فامیل بیشتر به خرج میافتند. حالا بنده خدا خودش بازنشسته است، پولی ندارد، تو دخل و خرج مانده، مستأجر، بچه. گاهی اوضاعش هم خوب است، پولدار هم هست. همه بچهها باز جمع میشوند خانه بابا. حالا این بنده خدای بازنشسته مستأجر، چقدر هم حالا عیدی گرفته باشد، همه را باید خرج این بچهها بکند. در حالی که برعکس گفتند. صله رحم که میروی، یک چیزی ببر. یک مرغی تو ببر، یک گوشتی تو ببر، یک برنج. صله رحم بردن برای رحم است، نه خوردن کنار رحم. فرهنگی که اشتباه جا میافتد. برویم خانهشان یک چیزی بخوریم، یک صله رحمی کردهایم. نه آقا. صله رحم این است که یک چیزی ببری برایش، یک زخمش را مداوا کنی، یک مشکلش را حل کنی. گاهی مشکل اقتصادی، گاهی یک اختلافی افتاده تو خانهشان بین پدر و بچه، بین زن و شوهر. صله رحم این است که بروم این اختلاف را حلش کنم. نه یک جوری بروم خانهشان که بیشترین زن و شوهر به جان هم بیفتند، بیشتر دعوا و اختلاف. این است دیگر. زندگیهای ماها این جوری است معمولاً. خانه یکی که میرویم، بیشتر آنها را به جان هم میاندازیم، بیشتر اختلاف میاندازیم، دعوا میاندازیم. فرهنگ اهل بیت این است. اینها است که مداوا میکند مشکلات ما را.
فرمود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله): «اگه میتونی برده آزاد کن و صله رحم کن. اگه نشد، گرسنه را سیر کن، تشنه را سیراب کن. امر به معروف کن و نهی از منکر کن. اگر هم هیچ کدام از اینها را نمیتوانی انجام بدهی، آخرش خیلی قشنگ است. طاقت هیچ کدام را نداری، اینجا چهکار کن؟ «فَکُفَّ لِسَانَکَ اِلَّا مِنْ خَیْرٍ». زبانت را نگهدار. آخر پول داری برده آزاد کنی؟ نه. پول داری که کمک کنی به آزاد کردن برده؟ نه. صله رحم میتوانی بکنی یا مثلاً پولش را داری؟ نه. پول داری که گرسنه را سیراب کنی؟ نه. حتی آبی میتوانی به کسی برسانی؟ نه. جانش را داری؟ نه. پولش را داری؟ نه. فضا و موقعیتش را داری؟ نهایتش این است که زبان را که میتوانی کنترل کنی. حرفی که میزنی، حرف خیر باشد. چیزی بگو که فایده توش باشد.
اینها حالا توصیه به خود بنده است. به خودم انشاءالله عرض میکنم. بلند بلند شما هم دوست داشتید حالا گوش بدهید. دوست داشتید عمل بکنید. هرکی عمل بکند، خیرش را خودش برده، به نفع خودش است. فرمود: «زبانت را کنترل کن، جز خیر نگو». حرفهای ماها چقدر به جان هم میاندازد، اختلاف میاندازد، فتنه میکند. یک کلمه میگوییم، دو تا آدم با همدیگر خوباند، به جان هم میافتند. دو تا آدم دارند با همدیگر خوب میشوند، باز یک کلمه میگوییم، به جان هم میافتند، یعنی دو نفری که معمولاً با هم پیوند نمیدهیم، خوبشان نمیکنیم.
روایت دوم از امام رضا (علیه السلام)، ولی نعمتمان، سایه سرمان، آقا امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام). این روایت جزو آن روایتهای بسیار زیبا است. اهل بیت را ببینید چقدر محشرند، چقدر فوقالعاده. چقدر خوب است. جعفر بن خلاد میگوید: سیره امام رضا (علیه السلام) این شکلی بود. «کان ابوالحسن الرضا (علیه السلام)». خیلی عمل به این روایت سخت است ها! بنده خودم به این عمل نکردم، بعید هم میدانم تا آخر عمرم به این روایت عمل کنم. این را اول بگویم. من اهل عمل به این روایت نیستم. حالا میگوییم انشاءالله به نور امام رضا (علیه السلام) لااقل یک بار هم بتوانیم عمل کنیم، خوب است.
فرمودند: هر وقت غذا میآوردند برای امام رضا (علیه السلام)، موقع سفره، حالا یک روایت دیگری دارد که حضرت تمام آن دور و وریها را سر سفره جمع میکردند. تا دربانها هم میفرمودند باید بیایند سر سفره بنشینند با من. این یک روایت که خجالت میکشم. این روایتی که دارم خدمتتان میخوانم این است که وقتی که سفره را پهن میکردند، غذا را که جلو حضرت میگذاشتند، حضرت نگاه میکردند تو این سفره. خب، بالاخره تو دربار بودند دیگر. امام رضا (علیه السلام) وقتی که خراسان بودند، بههرحال اوضاع و احوال خوبی داشتند، مصرف ظاهر. غذای خوبی میآوردند برای حضرت. حالا این غذاهایی که میآوردند، حضرت نگاه میکرد، میدید خوشمزهترینها و بهترینهاش چیست. حالا مثلاً سالاد گذاشتهاند، زیتون گذاشتهاند، زیتون پرورده گذاشتهاند، ماست گذاشتهاند، مرغ گذاشتهاند، مرغ مثلاً هم رانش هست هم سینهاش هست ها، برنج گذاشتهاند، برنج زعفرانی گذاشتهاند، ته دیگ گذاشتهاند. ما باشیم چهکار میکنیم؟ همه خوبها را میخوریم، یک تکه گوشت، آن ته استخوان مرغها مانده و یک تکه هم برنجمان هم چرب شده و ماست هم دستخورده شده، آنقدر که با این قاشقهای روغنی زدی مثلاً رنگ سفیدش قرمز شده. و اینها را از توی غذاخوری ازت میآوریم دم در میدهیم یک بنده خدایی بخورد. بالاخره ثواب دارد. خیلی ما مهربانیم. دور نمیریزیم. بالاخره ثواب داریم. یک بنده خدایی بخورد.
امام رضا (علیه السلام) چهکار میکردند؟ صاحب خود حرم چهمیکردند؟ صاحب مهمانسرا. حضرت نگاه میکرد، خوشمزهترینها و بهترینهاش را برمیداشت. اگه مثلاً دو مدل خورش بود، آن خورش بهتر. آن جاهای بهتر گوشت اش، آن جاهای بهتر پلو. و همینطور اینها را از هر کدام یک تکه سوا میکرد. یک بشقاب سوا میکردند. «ثُمَّ یَأْمُرُ بِحَالِ الْمَسَاکِینِ». میفرمودند: «این را ببرید، بدهید. ببینید کی گرسنه است؟» حالا تو دربار یا بیرون، ببرید بهش بدهید. ما هم حتی همان خورده ریزش را بیرون نمیآورم. همه را یک جا میخورم. هیچی نمیماند. دو پرس هم میگیرم، دو پرس هم میخورم. این خیالتان تخت. کسی از ما توقع نداشته باشد. ما وضعمان این است. ولی مدل اهل بیت این جوری است. حالا فاصله ما با اهل بیت اینقد است. این تازه ظاهریاش است. فاصلهمان با اهل بیت. فاصله باطنیاش این است که غذاها را خوبهاش را سوا میکرد.
بعد این آیه را میخواند: «فلق تهم العقبه». فرمود: «چرا این عقبهها را با سرعت نمیآیید؟» بعد امام رضا (علیه السلام) اینطور میفرمود: چقدر این آخرش جالب است. این کار را که انجام میداد، میفرمود: «عَلِمَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ أَنَّهُ لَیسَ کُلُّ إِنْسَانٍ یَقْدِرُ عَلَی إِطْعَامِ رَقَبَهٍ»؛ عجب سبحانالله. از این خدا میدانست آدمها، هر آدمی قدرت ندارد یک برده آزاد کند. برای اینکه از این ثواب و این فضیلت محروم نشویم، خدا چهکار کرد؟ «فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْجَنَّهِ إِطْعَامِ الْمِسْکِینِ». را خدا قرار داد برای اینکه این جایگزین آن باشد، راه بهشت رو ما بسته نشود. «فَجَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ عَلَیْهِ». خدا یک راه برای بهشت قرار داد. دید آن راه را که ماها نمیرویم، برده آزاد کنیم. بعد هم همیشه هم که برده نیست. یک راهی قرار داد، آن هم چیست آقا؟ اطعام مسکین. اطعام مسکین یک آیه فرمود از آن اوسط، از آن چیزهایی که وسط آن حد وسطی که خودتان استفاده میکنید، یا فرمود اینها را اطعام مساکین کنید، نه چیزهایی که خودتان هم نمیخورید و استفاده نمیکنید و به خودتان هم بدهند ناراحت میشوید. آیه قرآن است. به خودتان هم بدهند ناراحت میشوید، اینها را ندهید به بقیه. حالا همینش هم الان ما تو زمانه و شرایط و دورانی هستیم که همینش هم خیر است، همینش هم خوب است. آنقدر آدمهای دنیا مادی شدهاند، آنقدر اهل طمع شدهاند، آنقدر چنگ میاندازند به حق و حقوق بقیه، همینقدر که طرف به حق خودش قانع باشد، به حق کسی دیگر چنگ نیندازد، الان اهل بهشت است. اگه یک کم از حق خودش بدهد، که جزو اولیاءالله. الان ما تو همچین دورانی هستیم. همین که ارث داداشش را نخورد، ارث خواهرش را بالا نکشد، این جزو اولیاء الهی است. حالا اینکه حالا یک صد میلیون هم ارث خودش بدهد به خواهر و برادرش، این اصلاً مرده زنده میکند. این را میشود امامزاده را برداشت، این را جایش گذاشت. فردا حاجت بگیرید. امامزاده یک هفته میروند مرخصی، ایشان را جاشان میگذاریم حاجت بگیریم. صد میلیون از ارثیهاش داده به خواهرش. روزگاری هستیم، خیلی فاصله داریم با فرهنگ اهل بیت. آنی که فرهنگ اهل بیت است، این است. خوبهایش را بدهد بقیه، درجه یکهایش را بدهد بقیه، بقیه را به خودت مقدم کن: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ». خیلی عجیب است. میفرماید این شکلی من امت اسلامی را انداختم، جامعه اسلامی شکل گرفت.
در سوره مبارکه حشر، این مهاجرین که پا شدند، از مکه آمدند مدینه. اینها بندگان خدا نه پولی داشتند نه زندگی. مثل الان نبود که کارتش را بردارد، بعد مثلاً از تهران میآید مشهد، پول نیاورده، کارتش را اینجا میزند عابر بانک، میرود بانک مثلاً پولها را برمیدارد. نه بانکی بود، نه پولی بود، نه پستی بود، پست پیشتازی بود، نه هواپیمایی بود، اتوبوسی بود بگوییم آقا وسایلمان را بفرستم بار کنند. بندگان خدا شرایط اسبابکشی نداشتند به خاطر پیغمبر (صلی الله علیه و آله). زندگیشان را گذاشتند، آمدند. کار و کاسبیشان را گذاشتند، آمدند. بدون پول، بدون امکانات آمدند تو مدینه. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که هر کدام از اینها را یک کدام از شما تو خانههایتان راه بدهید، بهشان جا بدهید، غذا بدهید. مردم مدینه هم امکاناتی نداشتند. آنها اینها را راه دادند. «یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ». به به از این قرآن، به به از این. فرمود اینها نسبت به مهاجرین محبت نشان دادند. محبت یعنی فقط این نبود که اینها را راه بدهند، با عشق پذیرایی کردند از مهاجرین. بعد هم چهکار میکردند؟ «یُؤْثِرُونَ عَلٰی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ». لقمهای که خودشان نیاز داشتند و اول میدادند به مهاجرین. اینها را خدا اکرام کرد. این انصاری که این شکلی از مهاجرین حمایت کردند، اسلام این شکلی دست من و شما رسید. اگه اینها نبودند، اسلامی نبود. مهاجرینی نبودند، انصاری نبودند، جامعهای شکل نمیگرفت دور پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که حالا بعد جلوتر بیاید و قدرتی پیدا کند و تابش. اوضاعی که امروز من و شما داریم، هیچ خبری نبود. یک سری آدم آن روز اول از خودگذشتگی کردند، از حق و حقوقشان گذشتند، از طمعشان دست برداشتند. سر سفره آن اخلاص و ایثارشان امروز من و شما نشستهایم این همه برکات، این همه فواید. اگه آنها نبود، الان تو قانون مملکت ما هم همجنسبازی بود. بچههایمان هم تو مدرسه همجنسبازی داشتند. همین است دیگر. دنیا این است دیگر. دنیای کفر است دیگر. دنیای کفر این است. کی باعث شده ما الان ننه باباهایمان را میشناسیم؟ پیغمبر (صلی الله علیه و اله). حرامزادگی فحش نیست تو اروپا، تو غرب، تو آمریکا، فحش نیست. سبک زندگی اینکه ما تو داریم زندگی میکنیم حلالزادهایم، محبت اهل بیت را داریم، خدا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سرمان میشود، وجدان سرمان میشود، اخلاق. روبروی ظالم میایستیم، کنار مظلوم وایمیستیم. اینها همش به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه این فرهنگ غنی اهل بیت دست من و شما رسیده. کیها این را رساندند؟ آنهایی که آن روز از خودگذشتگی کردند. اگه آن از خودگذشتگیها نبود، دینی نمیماند.
در اوج این از خودگذشتگان، کاری بود که امیرالمومنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) انجام دادند تو آن قضیه سوره «هل اتی» که همهتان بلد هستید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِمْ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا». حالا این «عَلی حُبِّهِمْ» را چند جور معنا کردند. گفتند آقا خیلی گرسنه بودند، این غذا را لازم داشتند. یک معنایش گفتند به آن کسی که داشتند این غذا را میدادند، علاقه داشتند. یک وجه هم این است که به خود خدا علاقه داشتند. هر سه تایش هم میتواند درست باشد. الان حب خدا، با حب خدا. این را اطعام به کی دادند؟ مسکین، یتیم، اسیر. حالا مسکین کیست؟ آقا اینها جالب است ها. تو فرهنگ قرآن، مسکین کسی است که قدرت حرکت ندارد، ساکن است. هیچ رشد و پیشرفت اقتصادی ندارد. این ده سال وضعش همین است. این بنده خدا یک اتاق به خانهاش نمیتواند اضافه کند. یک لاستیک به ماشینش نمیتواند اضافه کند. هرچی در بیاورد، نهایتاً میتواند خرج ماشینش کند. این همینقدر که بتواند ماشینش را تع ویض کند. این دیگر کلاهش را میاندازد آسمان. هیچ پیشرفت اقتصادی ندارد. بخواهد ماشینی عوض کند، خانهای جا به جا کند. اتاقی اضافه کند. این را میگویند مسکین. خب حاج آقا با این تعریف که الان تقریباً نود درصد مردم ایران، خب دیگر ما مساکینیم دیگر. مساکین آل الله. نود درصد نیستند ولی بههرحال زیادند. تو کشور ما کسانی که این وضع را دارند.
یک آیه داریم در سوره مبارکه کهف. اینها را یادگاری داشته باشید. بحثهای قشنگ تو سوره مبارکه کهف. گوشی دست گرفتیم، آیهاش را میآورم برایتان. قضیهای دارد آن قضیه کشتی را تو سوره کهف شنیدید دیگر داستانش را که حضرت خضر (علیه السلام) این کشتی را سوراخ کرد. بله، یادتان است؟ «نَعَمْ، فَأَرَادَ رَبُّکَ بَعْدَهَا أَنْ یَبْنِیَ جِدَارَهَا...» آیهاش را پیدا کنم. سوار کشتی شدند حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت خضر (علیه السلام). حالا نشستهام میخواهم بروم آنور آب. حضرت موسی (علیه السلام) بنده خدا تو یک حال و هوای دیگر است اصلاً. بعد نگاهش به این بنده خدا این است که این ولی خداست، استاد عرفانمان است، میخواهد ما را یک جایی ببرد، یک چیزی نشانمان بدهد. همین صاف نشستهام تو ماشین. مثل اینکه شما مثلاً یک ولی خدایی تو حرم با شما قرار بگذارد و بعد از طرقی به شما رساندند که این ولی خدا، استاد معنوی تو است و دستت را میگیرد و بعد میروی تو حرم و آزادی، همدیگر را میبینی، بغلش میکنی، گریه میکنی. استاد عزیزم چقدر من شبانهروز گریه کردم تا به تو رسیدم، بری، من دیگر در خدمت توام. از در میآییم بیرون، پایین خیابان یک ماشین دربست میگیریم. استاد نشسته، همینجور دارد تق تق در را سوراخ میکند. چه حسی بهتان دست میدهد؟ با چکش دارد میزند تو در، شیشه را دارد خورد میکند مثلاً. بله آیه ۷۹. باریکالله. جا خورد حضرت موسی (علیه السلام). آقا ما دنبال کی بودیم؟ این بنده خدا ابتدائیات حق الناس را رعایت نمیکند. دیگر بقیه داستان که رفتند جلوتر، بچه را گرفت کُشت. جلو چشم موسی (علیه السلام)، بچه را چرا میکشی؟ چه گناهی کرده؟ عرفان و اخلاق نخواستیم، یعنی اگه این جوری است. بعد هم که رفتند یک جا و نان خواستند از این مردم. آنها هم نان ندادند و بعد آمدند زیر سایه خسته، گرسنه، تشنه، درمانده. بعد دید که دیواری دارد میریزد یا ریخته. پا شد شروع کرد، گفت پاشو باید بنایی کنیم. گفت خب لااقل بنایی میکنم پولش را به جایش نان بهم بدهید. آنجا دیگر گفت نه دیگر، خیلی بیطاقتی کردی و هی من بهت مهلت دادم و صبر نکردی. دیگر «هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ». التماس دعا. خداحافظ شما. ولی بگذار توضیح بدهم اینهایی که سرت آوردم چی بود. که خب، آن بچه را گفتش که خدا این را میخواهد بگیرد، جایش یک بچه بهتری به پدر و مادرش بدهد که نسبت به رحمش بیشتر دلسوز باشد. آن زمین، آن دیوار هم که مال دو تا بچه یتیم بود. پدر خوبی داشتند که حالا تو روایت دارد هفتاد پشت قبلش پدر اینها بوده.
«و ابوکما صالحا»، که به خاطر آن، به احترام آن، این گنج باید حفظ بشود برای این بچهها که آن گنج هم گفتند پول نبوده. لوح بوده که توش چند جمله از معارف انبیا بود. آن کشتی را هم بگذار بهت بگویم. «وَ أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ». دقت کنید، با این کلمه کار دارم. خیلی مهم است این کلمه. معمولاً آنقدر غرق خود داستان میشویم تو داستان موسی و خضر، به این کلمه خیلی توجه نمیکنیم. خیلی کلمه کلیدی است. «أَمَّا السَّفِینَةُ...» کشتی چی بود؟ «فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ» مال چند تا مسکین بود. کشتی که «یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ» تو دریا باهاش کار میکردند. آقا وقتی طرف کشتی دارد، با کشتی تو دریا کار میکند، الان مسکین منم در برابر این. درست است؟ آقا بدبخت و بیچاره منم. این کشتی دارد تو دریا باهاش کار میکند. قرآن به این گفته مسکین. خیلی نکته طلایی است. طرف شغل دارد، وسیله هم دارد، با وسیلهاش هم کار میکند، درآمد هم دارد. خب دیگر آقا، دیگر چی میخواهد؟ دیگر این را گفته مسکین. چرا؟ چون مسکین آن است که پیشرفت ندارد. من که درآمد ندارم، اگر درآمد نداشته باشم، میشود فقیر. ما فقیر داریم، یک مسکین داریم. فقیر آنی که اصلاً درآمدی ندارد، راهی ندارد برای اینکه چیزی کسب بکند. مسکین درآمد دارد، پیشرفت ندارد. فرمود این کشتیه مال مساکین بود. جلوتر یک غاصبی میخواست کشتی اینها را بگیرد، سوراخش کردم که آن وقت دیدید بگوید آقا این که به درد ما نمیخورد، ردش کند. به این دلیل این کار را کرد. این کلمه مسکین را دیدید چطور بود؟ حالا ببینید چقدر دایره وسیعی پیدا میکند اطعام مسکین، رسیدگی به مساکین.
چی فرمود امام رضا (علیه السلام)، کمکم بحثش را جمعش بکنیم، نتیجهگیری، برویم تو روضه و بحث را تمام کنیم. امام رضا (علیه السلام) فرمود که خدا از ما آزاد کردن برده میخواست. به جایش چی گذاشت که راه بهشت بسته نشود؟ اینی که به گرسنه رسیدگی بکنیم، اطعام مسکین بکنیم. این را جایگزینش. این دو تا ربطش با همدیگر چیست؟ دیروز هم تعبیری که داشتیم تو جلسه دیشب، عقبه، گردنه. گردنه آنجایی است که مسیر برمیگردد. یک مسیر صعب العبوری است. این را که دور میزند، پشت آن کوه که میآیید، اوضاع عوض میشود. از یک جایی در به یک جای دیگر وارد میشوید. گردنه از اینور که نگاه میکنی، هیچ نمایی ندارد. شما سمت مازندران که میخواهید بروید، هم از مشهد بخواهید بروید، هم از تهران بخواهید بروید. از اینور که میخواهید بروید، این جادهای که کوهستانی میشود و اینها، این فقط جاده است و دارد میرود بالا. وارد جنگل گلستان میشوید، یک کمی نم بهتر است. از تهران که میآیید آن مسیر آبعلی، امامزاده هاشم و اینها سربالایی است. هی باید گاز بیشتر و فشار بیشتر و هی گاز و کلاچ، هیچی ندارد. یک جایی که این گردنه دیگر همان امامزاده هاشم دیگر تقریباً آن بالاهای گردنه است. آنی که رد میکنید، یکهو میبینید سبز شد. به به، جنگل شد. عوض شد. اینور هرچی بود ساختمان و از اینور به تهران که نگاه میکنی، یک سری ساختمان و دود و آلودگی و سر و صدا و شلوغی. همین که گردنه را میآیید بالا، به به، جنگل شروع شد. ابر و جنگل و باد و هوای خوب. گردنه این شکلی است. گردنه از اینور که میآیید فقط زحمت است، خستگی است. هرچی به بالاترش هم نزدیک تر میشوید، فشارش بیشتر میشود. همین که گردنه را رد میکنی، همه چی عوض میشود.
تو مسیر حرکت سمت خدا، ما گردنه داریم. دقت بکنید، خیلی این عبارت فنی و کلیدی است. گردنه کجاست؟ آن وقتی است که قرار است من دلم برای یکی دیگر هم بسوزد. گردنه است. میشود من فقط نماز بخوانم، روزه بگیرم. اینها، ولی اینها خیلی حرکت آن بالای گردنه نیست. چرا؟ چون میشود آدم نماز بخواند، دلش برای هیچکس هم نسوزد. روزه هم بگیرد، دلش برای هیچکس هم، به فکر هیچکس نباشد. ولی وقتی برده آزاد میکند، این معنایش این است که آقا مشکل یکی دیگر هم برای من مهم است. گرفتاری یکی دیگر برای من مهم است. اسارت یکی دیگر برای من مهم است. مسکین و یتیم و اسیر. اهل بیت به این سه تا، اطعام. آدمهای گرفتار، محتاج. آن اسیرش خیلی عجیب است. چون اسیر کیست؟ اسیرها را از کجا برمیدارند میآورند؟ اسیر تو میدان جنگ بوده. بعد چی بوده؟ جنگ چی بوده؟ جنگ کفار با ما بوده. مسلمانی را که اسیر نمیکنند. زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جنگ با مسلمانها نداشتیم ما. رفته میدان جنگ، کافر بوده. اسیرش گرفتند آوردند اینجا. تو مملکت اسلام دارد زندگی میکند. حالا آمده در زده، میگوید آقا من نان میخواهم. همین ایام با مهاجرین و اتباع چهکار کردیم؟ حالا چهار تا مجرم، چهار تا جاسوس پیدا میشود. مگر فقط مال این کشورهای همسایهاند؟ مثل اینکه مثلاً حالا ده تا جاسوس پیدا شده از کشور افغانستان. مثلاً ده تا جاسوس پیدا شده از کشور دیگر. بله، تو هر شهری، کرجی پیدا کردیم، بگیریم پرتش کنیم بیرون. کجای دین است؟ کجای انصاف است؟ بله آقا، اتباع غیرمجاز وارد شده، باید برگردد کشورش، باید قانونی بیاید، قانونی عمل بشود.
ولی این مدل تحقیر: تو خیابان میبینند، فحششان میدهند، تو نانوایی بهشان نمیدهند، بیرونشان میکنند، مسخرهشان میکنند، توهینشان میکنند. این کجای دین است؟ مسکین و یتیم و اسیر. تازه اینها اسیر ما هم نیستند. اسیر ما هم اگر بودند تو جنگ، از مملکت ما بودند. امیرالمومنین (علیه السلام) روز آخری، که آخرین لقمهای که داشت، روز اول به مسکین داد، روز دوم به یتیم داد، روز سوم، آخرین لقمهاش بود، هیچی دیگر نداشت افطار کند. آن روز به اسیر داد. چقدر تفاوت بین ما؟ ما بودیم به افغانی مثلاً به قول خودمان آن روز اطعام میکردیم یا روز آخر یک کم میخواباندیم تو گوشش، فلان فلانشده، من دو روز هیچی نخوردم، تقصیر شماست. این تفاوت ماست. این بیرحمیهای ماست. این بیرحمیها رحمت خدا را دور میکند. خیلی باید حواسمان باشد. یک کاری که میکنیم، روی رابطه نیست، روی قاعده نیست، دلی بشکند، ظلمی بشود. خدایی نکرده قانوناً عمل کنیم. بله. مثل آدم هم خوب بگردیم هر جایی که احتمال میرود اتباعی چیزی دارد میآید، بررسی بکنیم، گزارش بدهیم. با آنی که جاسوس است، با آنی که معلوم شده که دارد خیانت میکند، باید برخورد کرد، برخورد قانونی.
ولی این بنده خدایی که اینجا چند سال است، بیست سال است دارد تو این مملکت مثل بقیه دارد—نه مثل بقیه، با سختی خیلی بیشتر—به اسمش نمیزدند ماشین، به نامش نکردن و هزار و یک مشکلی که شماها خوب میدانید. اینجا وایستاده، زندگی کرده. مسلمان، مومن، حرم میرود، عاشورا دیگ بار میزند، شله میدهد. دلش برای همسایهاش میسوزد. این همه ما خودمان تو همسایگی خودمان تو همین مشهد داریم از این عزیزان، از این اتباع و مهاجرین. آدمهای خوب، آدمهای سالم. گاهی اعتقاداتشان از امثال بنده هم بهتر است. محبتشان به اهل بیت از ماها هم بیشتر است. دلسوزیشان برای همسایهها و دیگران هم گاهی بیشتر. برای چی باید با این آدم این جوری برخورد کرد که چون دو تا مثلاً ما افغانی گرفتیم یک جایی به این آدم باید توهین کنیم؟ اینها چوب دارد پیش خدا. با اسیر چطور رفتار کرد امیرالمومنین (علیه السلام)؟ با مسکین و یتیم چطور برخورد کرد؟ میشود مصداق رحم. بله، سخت است. با سنگ بهش میگویند عقبه، گردنه. اینی که من دیگری را هم دلم برایش بسوزد، آن هم دیگری که اینقدر زمینه دارم برای اینکه که بهش ظلم کنم، اینقدر نفسم میخواهد من را تو فشار قرار بدهد که به همچین کسی میخواهی رحم کنی. به اسیر میخواهی رحم کنی؟ اسیری که تو میدان جنگ گرفتند. اینجا وقتی رحم کنی، از گردنه رد میشوی. «الا حبهم» میشود. چرا؟ چون حب خودمان میشکند. هرجا خود پرستی در آمدیم، خداپرستی طلوع میکند. این خیلی مهم است. این میشود ایثار. دیگران را دیدن، گرفتاریهای دیگران را دیدن. انشاءالله بیشتر شبهای بعد تو این زمینه مطالبی را عرض خواهم کرد.
بگذار یک روضهای بخوانم امشب که این روضه کمتر خوانده شده. روضه طولانی نیست، مختصر است. ولی خیلی به بحث امشبمان مربوط است. دیگران را دیدن، گرفتاریهای دیگران را دیدن، مظلومهای دیگر را دیدن. قبل از اینکه روضه را بخوانم، یک اشارهای بکنم که این هم البته ذکر مصیبت درش هست. قمر بنی هاشم (علیه السلام) را ببینید چقدر این شخصیت بینظیر است. چقدر بالاست. چقدر ممتاز است. آن وقتی که خودش دستش به آب رسیده، تشنه خسته است. فرمانده است. وسط میدان در حال جنگ. همه تحسینش میکنند. اگر آب بخورد، هیچکس ملامتش نمیکند. دستش به آب رسیده، با این همه زحمت. زحمت کشیده، مفت و مجانی هم به آب نرسیده. این همه لشکر دشمن را از پا درآورده تا آب رسیده. ولی همین که دست به آب میزند، نگاه میکند، «فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَ أَوْلادِهِ». یکهو یادش میافتد آن لبهای تشنه و ترکخورده امام حسین (علیه السلام)، بچههای حسین (علیه السلام). این آب از گلوی عباس پایین نمیرود. حقش است. سهمش است. همه هم تحسینش میکنند. اهل بیت اینجور تربیت میکنند. این تربیت شده مکتب علی (علیه السلام). این فرزند امیرالمومنین (علیه السلام)، پدرش هم روز گرسنگی به اسیر رحم کرد، اینجا هم پسر دارد رحم میکند به این خانواده تشنه. ولو خوردن و نخوردن او خیلی دخلی ندارد. آب نخورد، بههرحال بچههای حسین (علیه السلام) سیراب نمیشوند با این وضعیت. ولی دلش نمیآید، میگوید: «اگر لااقل آنها آب ندارند، بگذار لااقل منم نخورده باشم. بگذار منم لااقل تشنه بوده باشم». فدای ایثار و ادب تو آقا جان. تو مکتب اهل بیت (علیهم السلام) این مدلین. بقیه هم که بودند این جوری شده بودند.
این روضه متفاوت و ناشنیده را امشب برایتان نقل بکنم از کتاب «الطبقات الکبری». روضه طولانی نیست ولی خیلی عمیق است. رویش خیلی فکر کنید. خیلی آتیش میزند آدم را. میگوید که: «کَانَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ قَدْ قُتِلَ مَعَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ». خب زهیر را خبر دارید تو مسیر امام حسین (علیه السلام) باهاش گفتگو کردند و آمد به همسرش گفت: «طلاق دادم هرجا دلت میخواهد برو. من میخواهم به امام حسین (علیه السلام) ملحق شوم». که همسرش هم اتفاقاً رها نکرد. او هم پشت این قافله تا کربلا خودش را رساند. یک غلامی هم داشت همسر زهیر، او هم همراه بود. کارهای اینها را انجام میداد. با اینکه به حسب ظاهر زهیر همسرش را طلاق داده بود، ولی این همسر احساس جدایی نکرد از او. تا آخر آن وابستگی را بهش داشت، علاقه را بهش داشت تا کربلا. این محبت بود. حالا این جای روضه را گوش بدهید. میگوید همسر زهیر برگشت به غلامش گفت که، نام غلام «شجره» بود، گفت: «إن طِل فکَفِنْ مَولاکَ». یک تکه پارچه بهش داد. گفت: «این پارچه را ببر بنداز رو پیکر زهیر، مولای تو زهیر اینطور رو زمین بدنش عریان نباشد». او رفت. برگشت. ازش پرسید: «چه کردی؟» این یک خط روضهای است که باید ناله بزنیم باهاش. میگوید: «فَرَجَعْتُ، فَرُفِعتُ لَهُ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلَامُ». «من رفتم زهیر را بپوشانم. نگاهم افتاد به پیکر، به پیکر حسین (علیه السلام)». نگاهم افتاد. گفتم: «أَأکفِنْ مولایَ وَ أَدَعَ حُسَیْنَاً؟» «من حسین را ول کنم، آقای خودم را کفن کنم، بپوشانم؟» این فرهنگ اهل بیت است که یاد دادند آنی که بیشتر احتیاج دارد، حواست به او باشد. آنجا آنی که احتیاج دارد به اینکه بپوشانندش، پسر فاطمه (سلام الله علیها). «فَکَفَنْتُ الْحُسَیْنَ». البته این تعبیر کفن، تعبیر دقیقی نیست. میگوید من پوشاندم، کفن کردم. آن معنایش این است که میگوید کفن کردم، ولی خب کفن اینجا معنا ندارد. عرض میکنم چرا. پوشاند امام حسین (علیه السلام) را. میگوید برگشتم، این بانوی زهیر از من پرسید: «چه کردی؟» گفتم: «آن پارچه را انداختم رو اربابمان، رو امام حسین (علیه السلام)». گفت: «احسنت. باریکالله. کار درستی کردی». یک تکه پارچه دیگر بهم داد، گفت: «حالا این را ببر بنداز بر زهیر». خودش تعبیر کفن به کار برده، ولی این تعبیر، تعبیر دقیقی نیست. چون در زیارت ناحیه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمود: «بِلا أَکْفَانٍ». شما کسانی بودید که شماها را بدون کفن دفن کردند. به تعبیر برخی روایات دیگر، یک تکه بوریا آوردند، پیکر پارهپاره پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را تو بوریا جمع کردند.
الا لعنت الله علی القوم الظالمین و یعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا در فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، حق الزوالرحام، ملتمسین دعا، السا را سر سفره با برکت اباعبدالله (علیه السلام) مهمان بفرما. شب اول قبر امام حسین (علیه السلام) به فریادمان برساند. شر ظالمین را به خودشان، آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و عنایت بفرما. رزمندگان اسلام را غلبه و فتح و نصرت عنایت بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان را به فضل و کرمت آورده بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت (علیهم السلام) نصیب ما بفرما. هرچه گفتی و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی، برای ما رقم بزن. بانبی رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...