جلسه ششم - بخش سوم : اهمیت جنگ نرم در برابر جنگ سخت
در این جلسات، طلبگی فقط درس و حجره نیست؛ روایت یک مسیر پرهیجان برای ساختن خود و جامعه است. از تجربههای واقعی طلاب درباره معیشت، سربازی و نگاه مردم گرفته تا فرصتهای بزرگ در تبلیغ، پژوهش، هنر و حتی پاسخ به شبهات روز. سخنران با مثالهای زنده نشان میدهد که حوزه میتواند سکوی پرتابی باشد برای اثرگذاری فکری و فرهنگی عمیق. اگر به دنبال راهی متفاوت، الهامبخش و پر از فرصت هستید، این جلسات ثابت میکند که طلبگی انتخابی شجاعانه و آیندهساز است.
شناخت و مطالعه پیش از انتخاب مسیر حوزه یا دانشگاه
• روایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) درباره ضرورت معرفت در هر کار
• سختیها و آسیبهای مالی مشاغل همچون بازار طلا
• فساد و وسوسههای شیطان در فضای حوزه و جامعه
• نقش بازاریان متعهد در پشتیبانی از علمای دین
• استقامت امام خمینی (رحمهاللهعلیه) و امام خامنهای در برابر سختیها
• اهمیت مغالطهشناسی در جنگ نرم و پاسخ به شبهات
• تفاوتهای حوزه با دانشگاه در گستره علوم اسلامی
• برکات لباس روحانیت و نقش آن در هویت طلبگی
• ضرورت اولویتسنجی و نیازشناسی در انتخاب حوزه یا دانشگاه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
احسنت! ببینید هر جایی آدم بره همینه، دانشگاه هم خیلیها میان؛ ولی مشاغل مختلف اینجوریه، میاد طرف میبینه: آقا، این مثلاً درآمدش بالاست ولی سختیشم پدر آدم رو درمیآره. تو هر فضایی که افرادی وارد میشن، مثلاً بازار طلا رو فرض کنید. آقا مثلاً درآمدش خوبه، ولی هرکه میاد موفق میشه؟ هرکه میاد میمونه؟ سختیهای خودش رو داره، بازار نوسانش، بالا و پایینش. باید حرفهای باشی تو این بازار که مالت رو نگه داری، سود داشته باشی، ضرر نداشته باشی، باخت ندی. اکثری که میان باخت میدن، اکثری که میان ورشکستهان. خیلی مشاغل اینطوریه. هر کاری آدم میخواد انجام بده، امیرالمؤمنین فرمود: «ما مِن شیءٍ الّا و انتَ فیه مُحتاجٌ الی المعرفَةِ به، یا کمیل»؛ کاری نیست، چیزی نیست، مگر اینکه تو نیاز به شناخت داری. این خیلی نکته مهمیه ها! این روایتی که براتون خوندم جزو مطالب کلیدی امروز بود.
لذا اگه میخواید حوزه بیاید، قبلش باید با چشم باز بیایم، مطالعه کنیم، حوزه رو خوب بشناسیم. حوزه چیه؟ طلبه کیه؟ چیکار میکنه؟ آخرش چیه؟ خوبیهاش چیه؟ بدیهاش چیه؟ آفتهاش چیه؟
آقا، فقط مال حوزهاست؟ نه، دانشگاه میخوای بری همینه، انتخاب رشته میخوای بکنی همینه، ازدواجم همینه، بازم همینه. همه جا شکست داره، همه جا برد داره، همه جا موفقیت است. آدمی که با ذهن باز، با چشم باز میاد، از تجربه بقیه استفاده میکنه، مشورت میگیره، مطالعه میکنه، افرادی که اومدن و موفق بودن چیکار کردن، افرادی که اومدن موفق نبودن چی شد که شکست خوردن، تو هر فضایی باید مطالعه کرد و تحقیق کرد، از بقیه پرسید. اگه اینطور بیایم تضمین شخصی هم نمیخواد، خدا ضمانت میده کاری که با فکر و مطالعه و با سنجش دقیق انجام شده، نتیجه داره، توکلم البته باید آدم داشته باشه، از توکلم غافل نشه.
جانم، حالا این خیلی به اون بچههایی که میخوان درس بخونن و اینا کاری نداره. هست کجا هست که تو هیچ فسادی نباشه؟ چیز نداره که یه گیتی نداره که هرکه وارد میشه، اتومات معصوم میشه. میخواد گناه کنه، میبینه فضای حجرهاس، فیلترشکن باز نمیشه! بعد پیام میاد: اینجا حوزه علمیهاست! فساد هست، تازه شیطون با ماها بیشتر هم کار داره. غلامرضا فقیه یزدی، عالم بزرگی بود در یزد، با لهجه شیرین یزدی میگفت: حالا من لهجهاش رو بلد نیستم اداش رو در بیارم، زشت میشه. "آی مردم، همونطور که من عاشق شماهام، شیطونِ منم شیخِ شیطوناست!" یعنی مراجع تقلید همونطور که خودشون مرجع تقلید مردمان، باز شیاطینی میرن سروقت اینا که خود اونا مرجع تقلید شیاطینان. اینجوریه دیگه، شیطون کوچولو که نمیاد که! شیطون گنده میره سر همه مون. در معرض خطریم، هرچه بالاتر میره این خطر بیشتر. ولی اینجور نیستش که همه محکوم به شکستان. اینجوری نیست که فقط مال حوزه است، جای دیگر که رفتی تضمین به اینکه درسته.
به هر حال اینجا هم فساد هست، باندبازی هست، خرابکاری هست. همه من و شما باید هنر داشته باشیم، اول خودمون آلوده نشیم، بعد هنر داشته باشیم اینا رو از بین ببریم. بله، ببینید درسهای دبیرستان که خودش مقدمه است دیگه. خودش که تمام کار شما قطعاً دبیرستان اگه میخوای بخونی بعدش یا باید بری دانشگاه، یا وارد بازار بشی، یا نظامی بشی. یکی از اینهاست دیگه، راه دیگری که نداره! این ورم یکی از گزینهها میشه حوزه. درسته.
خیلی این نیست که بگی من بین حوزه و دبیرستان... آفرین. پس بیشتر درگیری بین حوزه و دانشگاه و حالا یک کمی هم حالا برای شما الان گزینه جدی، گزینه خود نظامیگری: پاسدار بشیم، نیروی مثلاً نظامی بشیم، و خود بازار: کاسب شدن، پول درآوردن. اینجا دیگه باید شما بسنجی. اول اهدافت رو بسنجی که من یه اشاره بهش کردم. دنبال حلال یا حرام؟ دنیا و آخرتت میخواد آباد باشه یا دنیات هرقدر آباد؟ میخوای انسان باشی یا میخوای مثل حیوون زندگی کنی؟ اینهاست دیگه. نه نه، میخوام بگم اول هدفت رو باید تعیین بکنی. بعد هدف تو که تعیین کردی ببینی با کدوم یکی از اینها سازگاره؟ کدوم یکی از اینها بیشتر تأمین [میشه]؟
بله، من میتونم یه انسان بافضیلت، درستکار باشم، اهل خدمت باشم، تو یا توی ارتش و سپاه یا تو بازار. لازمم داریم، قطعاً لازم داریم. چند بار قبلاً عرض کردم شما کتاب الغدیر رو اسمش رو شنیدید. الغدیر علامه امینی، همه میشناسن. افتخار شیعه است. عظمت این کتاب؛ ولی از یه نفر دیگه که پشت این داستان بوده اطلاع نداری: سید مصطفی عالینسب. کی اسم ایشون رو شنیده؟ شما شنیدید؟ سید مصطفی عالینسب کسیه که حمایت میکرد از علامه امینی. ساپورت اقتصادی علامه امینی با ایشون بوده. مثلاً شنیدیم علامه امینی، علامه امینی برای فلان کتاب پا شد رفت هند، کتابخانه رو شخم زد که به فلان جمله برسه. خب بنده خوب خدا، با جیب خالی مگه طلبهای که پول نداره تا سر کوچه بره، تا هند میتونه بره؟ کی تأمین مالی کرد که علامه امینی تا هند پا شد رفت؟ سید مصطفی عالینسب. بهش چک سفید داد. گفت هرچی میخوای بنویس، هر خرجی داری انجام بده. کارخانهدار بود، تاجر بود، سرمایهدار بود، بازاری بود. حمایت کرد از علامه امینی. آخرش برد اصلی مال علامه امینیه، اونم سهیمه است. ولی با پول خالی هم چیزی درست نمیشه. با پول خالی، با صرف پول دادن، الغدیر در نمیآد. یه زحمت و یه فکر و یه تلاش علامه امینی میخواد. میخوام بگم کار اینم با عظمت، باارزشه. میشه کاسبی هم شد که اینطور اثرگذار بود، ولی اون کاسب اثرگذار خوب و بهدردبخور آخر باید به یه آخوندی پیوند بخوره، به یه عالمی آخر باید وصل بشه. ثمره کارش آخر باید از تو مشت یه آخوندی، یه عالمی باید بیرون بیاد. نکته مهمیه! انگار او یه شرافتی، موقعیتش یه شرافتی داره. میشود جاهای دیگه هم رفت و انسان بود، ولی اون انسانسازی و انسانپروری، آدم احساس میکنه اصلش مال عالَمه. کسی هم بخواد تو این فرایند باشه، باید یه جوری دمپَرِ یه عالمی باشه، دستگاه عالمی باشه، زیر پرو و بال یه عالمی باشه که بتونه یه خیری برسونه، یه کاری بکنه. اونم باز منشأ اصلیش خودمون عالِمه. اون نقش اصلی مال اونه. اینو اگه آدم روش فکر بکنه، به هر حال خیلی کمک [میکنه].
ولی به هر حال بنده نمیخوام بگم آقا فقط حوزه و جای دیگه نه. بهار ما تو دانشگاه افراد موفقی داشتیم، ولی نمیتونم این امتیاز حوزه نسبت به دانشگاه رو انکار کنم. جانم، دانشگاه، چرا؟ حضور، البته حوزه، از اینایی که میدن برای درس، اونقدر زیاد نیست به نسبت بقیه شهریه حوزه الان طلبه خیلی خوب درجه یک قم، آقای روحانی، تقریباً چهار تومن شهریهای که بهش میدن، تازه متأهل، درس خارج. میشه حالا بعضی مدارس، بعضی جاهای خاص، مثلاً مرکز فقهی، یه مؤسسه خاصّیه، اونا خودشون یه حمایت جداگانهای داره. طلبه پیدا کنیم که ماهی هفت هشت میلیون داره از حوزه با مجموعه جاهای مختلف میگیره. در حوزه به نام یک طلبه لاکچری و اشرافی شناخته میشه. خلاف قاعده است. حالا چرا به این، اینو میدن؟ این با بقیه جاها تفاوتی نداره. دانشگاه بورسیه که میکنه، قواعد خاصی داره بورسیه کردنش. مثلاً از یه سن خاصی، یه دوره خاصی. نکات خوبه، یعنی بنده اتفاقاً به این نکته از نظر ذهن خودم، ممکنه کسی هم مخالف از جهت نظر شخصی با این مدل شهریه دادن حوزه مخالفم. نمیگم شهریه نده، میگم بورسیه کنه. یه سنینی رو، یه پایههایی رو نمیخواد شهریه بده. از یه دوره خاصی شروع کنه به اونا شهریه بیشتر بده، ماهی ۲۰ تومن بده، اون فقط متمرکز باشه رو درس خوندن، کار دیگه نکنه. مخالف [نیستم].
ولی نکته اینه که اینم بورسیه کردنه. فلان دانشگاه بورسیه میکنه. میگه: آقا مثلاً دانشگاه امام حسین این بورسیه سپاه میکنه. میگه: آقا، هزینههات با من. خرجت رو من میدم. به شرط اینکه خدمات تو بعد از فارغالتحصیلی مال من باشه. یه جایی باید استخدام من بشی، برای من کار کنی، خرج تحصیلت با من. حوزه هم همین کارو میکنه، با این تفاوتش که بعداً خرِت رو نمیگیره بکشه بگه برو اونجا بشین. این تفاوت. بعد از اینکه یک طلبه موضوع در مورد بحث انتخاب، یک طلبه عرفاً شش محصل... یه سری رشتهها براش ایجاد میشه. ریشه میخواستم. اگر... ببینید هم از جهت درسی میتونه کارایی رو ادامه بده، رشتههای تخصصی درسی اجتناب حوزه، هم از جهت اجرایی کار کاری... خب خیلی کارا هست، مثلاً میتونه قاضی بشه، وکیل بشه، چه میدونم سردفتر بشه، معاونت پرورشی بشه.
تا ۵۰ و خردهای رشته هست. یه جا ما اینا رو جمع کردیم. آقای قاسم، یادت نیست کجا؟ توی جلسهای که خوندم، تکتک تو اون صوتهای جلسه «طلبه بشم» و «طلب باشم» با... تو جلسات داریم. اگه دوست داشتین میتونین این دو تا رو گوش بدین و اونجا مفصل خیلی از این سوالاتی که شما دارین، اونجا جواب دادیم. حالا اگه خواستین مفصل هم هست، شاید هر کدوم ۱۲ ساعت بحث. اونجا یه دور کامل خوندم ۵۰ و خردهای شغله که به واسطه طلبگی آدم میتونه واردش [بشه]. یه طرفم که ادامه تحصیلشه. رشتههای تخصصی. بره تاریخ بخونه، تفسیر بخونه، روانشناسی بخونه، علوم تربیتی بخونه، فقه، عرفان، فلسفه. تکتک اینا رو به صورت تخصصی میتونه وارد [بشه]. خب من اگه کوتاه بپرس که من این سوال شما هم خسته شدین. چند ساعت شد؟ از چند شروع کردیم؟ هشت. دو ساعت و ربع شد. میخوای یه تنفسی داشته باشیم یا تمومش کنیم دیگه کمکم؟
«علمایی مثل امام خمینی، امام خامنهای، شهید مطهری چطوری [به] مراتب بالا رسیدهاند؟ چه هدفی برای خود قرار دادند؟ انگیزهشون چی بود؟ من باید چیکار کنم مثل اونا بشم؟»
آفرین. اینا اولاً فهمیدن تو عالم چیکار [بکنند]. فهمیدن بنده باید باشن. خدا از اینا چی خواست؟ اون بندگی اینه که من مطیع خدا باشم، حرفگوشکن خدا. فهمیدن راهشم علمه. باید بدونم خدا از من چی [میخواد]. باید بدونم به من چی گفته. با این انگیزه وارد شدن. خودشونم تو اون ساعت شناختم مرتبه تعریف کردن. همت به خرج دادن. تفاوت اینا با خیلیای دیگه که ممکنه اونا هم فهمیده باشن این حرف رو، ولی به اینجاها نرسیدن، این بود که اینا همت به خرج دادن. این کتاب «خون دلایل که لعل شد» رو فکر کنم من تا حالا صد بار تو جلسات مختلف معرفی [کردم]. بخونید این کتابو. خیلی قشنگه. بنده یه دورهای این کتابو میخوندم که توی بحرانهای سخت تو زندگی قرار گرفته بودم. با خط به خط، خیلی از جاهای این کتاب اشک ریختم. انقدر که این کتاب رو من اثر داشت از این جهت که این همه استقامت توی آدم برام قابل درک نبود. تو تکتک این مشکلاتی که ایشون قرار گرفته، رهبر عزیز انقلاب، من اگه اینجا بودم ول کرده جا زده بودم، با استقامت ادامه داد. میخوان اعدامش کنن، بردن شکنجهاش میکنن، تبعیدش میکنن. سال به سال بچههاش رو نمیتونه ببینه. بچههای قد و نیمقد از اینا دوره. یه آدم جوون، سالها کنج زندان تو شکنجه، فشار. یه آدم معتبر، استاد گلی، شاگرد داره، حرمت اجتماعی داره. از جلو در کلاس میان دستگیرش میکنن، با دستبند میبرنش. دوباره آزاد میشه، دوباره کلاسش رو ادامه میده یه جوری که دفعه بعدی نتونن به خاطر اون دلیل قبلی دستگیرش کنن. این همه همت، این همه استقامت، این همه انگیزه، خیلی برام عجیبغریبه. تازه این تا پیروزی انقلابه. این کتاب تا پیروزی انقلاب. به بعدش که باز ایشون صد برابر میشه همت و انگیزه و تلاش. خیلی تو آدم اثر داره خوندن احوالات.
«چیکار کنم مثل اینا بشم؟»
احوالات اینا رو بخون. زندگینامههای اینا رو بخون. معرفی میکنم یه دوره مطالعاتی باید سیر مطالعاتیش معرفی بشه. زندگی این علما: امام خمینی، آیتالله بهجت، علامه طباطبایی، شهید مطهری، حضرت آقا. این علمای درجه یک ما. بزرگان ما. بعضی علمایی که حالا سابقتر بودن، قدیمترها بودن تو این دوران ما بودن، آفرین، شیخ انصاری، علامه حلی، آیتالله قاضی، نه که حالا سید بن طاووس، حالا تو این دوران ما، علامه حسنزاده آملی، آیتالله جوادی آملی، علامه جعفری، آیتالله مصباح. بنده الان تو چند روز، یکی دو هفتهای دارم کتاب صوتی زندگینامه علامه جعفری رو گوش میدم. تو مسیر که میرم، میام. شروع میکنه از اول. چیزایی که تعریف میکنه، چه سختیها و چه فقری، چه مشکلات. شاخ در میاری. چه همتی اینا داشتن، چه استقامتی! شیخ بهایی. دو سه روز اصفهان بودیم. بحث مدارس علمیه که شیخ بهایی ساخته بود. رفته بودیم با این طلبها صحبت میکردیم رفقای دیگه. میگفتم که فکر نکنید آقا اون زمان همه شیخ بهایی بودن. خود شیخ بهایی میگه من این کتاب ریاضیاتی که نوشتم، «خلاصة الحساب»، میگه که به این خاطر نوشتم دیدم طلبها ریاضی رو ول کردن. واسه همین شروع کردم ریاضیات نوشتن که با ریاضی و هندسه و این مسائل طلبها رو دوباره آشنا کنم. این نبوده که آقا اون زمان همه این شکلی بودن. نه آقا، اونجا هم شیخ بهایی منحصر به فرد همت خاصی داشته، یه انگیزه عجیبغریبی، یه سوز، یه عشق عجیبغریب داشتم. خدا هم یه عنایتهای ویژهای بهشون.
خب سوال بعدی: «لطفاً از مراحل حوزه، دستهبندی علوم اسلامی کتابهایی که در حوزه تدریس میشه بگید.»
چشم، اینو انشاءالله روحانی دوستان دیگه که به قول امروزیها «پرزنت کنن» براتون درسهای حوزه رو. اونا بهتون همون فکر کنم همون دوستمون با همون دست. مطلب دیگهای داشتن.
نوشته: «حاج آقا سلام علیکم. تا زمانی که تشنه نباشم، آب خوردن واسم جالب نیست. تا زمانی که نیاز به حوزه رو درک نکرده باشیم، رفتن به سمت حوزه برام جالب نیست و منطقیه که بریم سمت دانشگاه که زودبازده و مادیات روش تخمین زدهتر هست. من به عنوان یکی که دارم دیپلم میگیرم و همش بهم میگن برو دانشگاه، چرا باید بیام سمت حوزه؟ لطفاً از جوابهای کلیشهای خودداری شود.»
جوابش رو دادم دیگه. چیزایی که گفتم دیدید که کلیشهای هم نبود.
«بیزحمت یه مقدار از خوبیهای حوزه بفرمایید که بچه ها همین الان دیپورت نشن. شما بیشتر از سختی روحانیت و حوزه فرمودین.»
مفتخوریهاشم گفتم که خوب هم داره. به مجموعهای از خوبیها و بدیها و اینا رو گفتم که وقتی کسی نگه آقا ما گول خوردیم، اینا رو خبر نداشتیم. هم از اونور مزایا و برکتها و شیرینیهاش گفتم. نمونههایی هم از اینور از سختی و تلخی.
«سوال بنده اینه چرا با وجود تأثیرگذاری بیشتر یه مهندس متعهد یا یک پزشک متعهد، چرا باید طلبه شد؟»
کی گفته پزشک متعهد تأثیرگذاریش بیشتره؟ تأثیرگذاریش رو کی بیشتره؟ بنده خودم الیماشاءالله شاگرد دکتر، مهندس اینا، حالا تعبیر شاگرد تعبیر خوبی نیست ولی برای اینکه برسونم که بگم دوست، دوست مهندس، رفیقیم، نه مهندس خوب، دکتر خوب داریم. درس ما شرکت میکنه، کلاس شرکت میکنه. آدمهای خوب و اثرگذاری هم هستن ولی میگن که آقا ما اگه مثلاً فلان خوبی رو هم داریم، به خاطر اینکه از آخوندها یاد گرفتیم. به یه جایی باید وصل باشه آدم. یاد بگیره، باید بشنوه. پس آخرشم اون متعهدم که اثرگذار [است] از یه عالمی گرفته. بعد تازه باز در مجموع هم حساب بکنی، اثر اون عالم به مراتب بیشتره اگه عالم خوبی به مراتب [باشه].
«گویی تأثیرگذاری آنها در اجتماع بیشتره.»
بله مدح و ثنا و تعریف و آقای دکتر گفتن و آقای مهندس گفتن ایناشو شما میبینید. اون شکلی نیستش که نقش کلیدی و مبنایی و اثر. نقش روحانیت و علما خیلی وقتها نامحسوسه. به صورت محسوس و واضح فهمیده نمیشه. پیادهروی اربعین. اصلاً فلان دکتر مریضاش [رو] گفت پاشید برید کربلا. اربعین چهار تا مریضش رفتن. ببین چقدر تأثیرگذار! زیارت اربعین رو به مردم یاد داد. کربلا رو که به مردم یاد داد. راه کربلا رو که مردم کربلا اونوره. علما اگه نبودن مگه کسی بلد بود کربلا بره؟ همین زیارت کربلایی هم که شما میرید سالها و سالها علما زنده نگه داشتن. چهارشنبه، پنجشنبه، جمعهها از نجف میرفتن کربلا. علما باب کردن. پیادهروی اربعینُ علما اصلاً بنیان [گذاشتن]. علما اگه نبودن زیارت نبود، کربلا نبود، هیئت نبود، روضه نبود، مسجد نبود. شما میگین آقا یه دکتر مثلاً به مریضش میگه برو مسجد. وای، چقدر تأثیرگذار بود، نمازخون شد! سرپا نگه داشت که این دکتر بتونه به اون یکی بگه برو مسجد. خیلی اثرشون زیاده. مهندس مثلاً، نه آقا اینا کار علماست ولی علما اهل اینکه بیان هی دادار دودور کنن، بگن این من بودم. با این اهل اینا نیستن. خیلی وقتها نقششون نامحسوسه. اون دشمنی که میفهمه کیو باید بزنه، فهمیده که آقا اینا اصل کارن. اینا رو اگه بزنه بقیه هم ازشون کاری ساخته [نیست]. جان.
«اهمیت مثلاً حوزه با همون اول گفتیم که دانشگاه شاید به قول معروف به جسم میپردازه ولی حوزه به روح.»
اطلاعاتش رو یه کم دارم. پزشک به قول معروف درمان میکنه. پیشگیری قطعاً مهمتر از درمانه. ما یه کاری کنیم که مریض نشیم. بله من احساس میکنم حالا کار حوزه یه جورایی، کار دانشگاه یه جورایی درمانه. از یه جهت درسته. بله، البته ما تو دانشگاه هم رشتههایی داریم که با فکر و معرفت مردم سروکار داره مثل الهیات، مثل فلسفه که در مورد اینا من یه نکتهای دارم اگه وقت شد بهتون میگم که چرا من تو همینم باز حوزه رو بهتر میدونم. باید ببینم اگه حوصله داشتید در موردش عرض [کنم].
«دوم اینکه شخصی که طلبه میشه در آینده چی؟ حیثیت خودش رو باید چگونه تأمین کنه؟»
اگه درست خونده معیشتش معیشت خودشو باید چگونه تأمین بقیه تأمین میکنن. میگه که آیه قرآن: «کم من دابة لاتحمل رزقها الله یرزق[ها]»؛ میگه انقدر موجودات جنبنده تو عالم هستند که اصلاً نمیتونه روزیش رو خودش حمل کنه، یعنی برسه سر روزی فقط میتونه بخوره تو اعماق دریاها، اوج آسمونها. بهار، ما هم یکی از این خلایق دیگه ولی به هر حال باید زحمتمون رو بکشیم. روزی برای همه تضمین شده ولی روایت داریم برای اهل علم، مضمون: «مَقسُومُه مَضمون»؛ بر همه تقسیم شده. اینو یادگاری این جمله رو داشته باشید. روزی همه موجودات تقسیم شده ولی از همه موجودات یک گروهند که روزیشون هم تقسیم شده هم تضمین شده. اونام که اهل علمان، دنبال علم. خستگیتون بپره. یه کم بخندید، شارژ بشید.
گفتش که یه استادی میگفتش که یه طلبهای بود تو حوزه ظاهراً سامرا، این آقا یه کتابی دستش رسید. این خیلی کلافه شده بود بابت گرسنگی و فقر و فلاکت. طلبه میخواست ول کنه بزاره بره. یهو به یه کتابی رسید دید روایت نوشته که پیغمبر فرمود روزی اهل علم هم تقسیم شده هم تضمین شده. گفت عجب! یعنی من اینجا بشینم روزیم میاد؟ اگه اینجا روزیمون اومد که میمونم. نشست. حجرهاش هم بسته بود. روز تعطیلی حوزهام بود. همه هم رفته بودن. با خودش گفت نکنه چیزی نرسه. بعد گفت نه، روایت گفته. خودش هی کلنجار میرفت. پاشو برو، مسخرهبازیا چیه؟ برو بیرون نون در بیار. نه، گرسنه و خسته و اینا. پچپچی از پشت در میاد. دو تا تاجر اومده بودن که مثلاً به چند تا طلبه پول بدن. دید این یکی داره به اون یکی میگه که فکر کنم امروز روز تعطيلیه. طلبهای نیست. اونم گفت میخوای بریم تکتک بگردیم؟ مثلاً یکی دو تا در زده بودن، کسی نیست. یکی به اون یکی گفت: بیا بریم. آقا، کسی نیست! بفرمایید. اومدن تو، پول رو گرفت. و بعد اومد تو کتاب حاشیه روایت نوشت که البته لازم دارد! روزی طلبه هم تقسیم شده هم تضمین شده، کار خودش [رو انجام بده] وگرنه. روزی طلبه به شرط اینکه طلبه باشه، نه مثل من بَتَله باشه. طلبه اگه باشه، اهل درس و درس خوندن و آدمحسابی، درستحسابی. بقیه چیزاشو دیگه غصهاش رو نباید بخوره. آره، گاهی گفتن شخصی که طلبه میشه دقیقاً بعد از درس خوندن بسیار، «دقیقاً کجا و چگونه باید فعالیت فرهنگی بکنیم؟» که بعضیاشو اشاره کردم.
«الان اگه بریم مبارزه کنیم با اسرائیل، آمریکا مهمتره یا اینکه درس بخونیم و به قول شما اینجوری مبارزه کنیم؟ الان بریم با اسلحه بجنگیم مهمه یا جنگ نرم کنیم؟»
رهبری فرمودند جنگ نرم مهمتره دیگه. همین سخن اخیرشون فرمودند ما تو عرصه جنگ نظامی الحمدالله خیلی غصه و پریشون و نگرانی نداریم. مردم خاطرشون جمعه ولی اونجایی که محل نگرانیمونه و واقعاً کمبود داریم جنگ نرمه. ذهنها نیاز به پدافند. ذهنها قوی نیست. خود ماها یه وقتایی در برابر یه شبهه، یک کلیپ، یک کلیپ بی سروته این ور اون ورشو زدن میفرستن برامون. زود وا میدیم. زود باور میکنی. یه شبهه میاد سریع مغزمون رو اشغال [میکنه]. خیلی از خود ماها طلبهها آسیبپذیریم. بنده اینو بارها و بارها عرض کردم یکی از چیزهایی که واجبه هر مسلمانی بلد باشه مغالطهشناسیه. تحلیل یعنی علم مغالطات. متأسفانه ضعیفه. البته تو حوزه تدریس میشه. سال دوم طلبگی تو منطق درس میدن، خیلی کوتاهه. یعنی اونقدری که باید درستحسابی خونده بشه نیست. بنده خودم منطق مغالطات درس دادم. بعد دیدم این حیفه. تنها درسی که تا حالا چهار بار تو حوزه تدریس کردم همین درس بوده. بقیه معمولاً یه بار نهایتاً دوبار تدریس میکنن ولی مغالطه رو تا حالا چهار بار تدریس [کردم]، و یک بارش فکر میکنم چهار پنج ماه طول کشید. در حالی که تو حوزه معمولاً تو دو سه هفته درس مغالطه رو میخونن. جلسه بنده فکر میکنم ۵۰ جلسه، چقدر؟ یک بار از چهار دوری که درس دادم ۵۰ جلسه مثلاً درس. چون خیلی مهمه مغالطه، خیلی مهمه. تازه نمیتونم ادعا کنم منی که چهار بار مغالطه درس دادم، هرکی مغالطه کنه بلدم مچش رو بگیرم. خودمان رو دست میخوریم ولی یکی از چیزهایی که خیلی کمک میکنه که آدم هر حرفی رو سریع باور نکنه و اشکالش رو بفهمه و بتونه پاسخ بده همین که بلد باشی چه نوع مغالطهایه. مثلاً مغالطه انگیزه و انگیخته، علت و دلیل، مغالطه منشأ، پهلوان پنبه، مسموم کردن چاه. هفتاد هشتاد مدل مغالطه داریم. الان تو غربم به این رسیدن. توی تفکر انتقادی که خیلی توی غرب باب شده تازگی. میانرشته بین فلسفه و روانشناسی. درسهای به روز و جذاب دانشگاههای دنیاست. تفکر انتقادی خیلی عنوان پرطمطراقی داره. خیلی استادم زیاد داره. تو مملکت ما هم خیلی باب شده چند ساله. یکی از جدیترین بحثهایی که تو تفکر انتقادی مطرح میشه مغالطهشناسیه. کتاب چاپ کردن به اسم مغالطه کاربردی؛ غربیا نوشتنا. صد برابر اینا تو کتابهای درسی ماست. تو کتابایی که علمای ما تو منطق به ما یاد دادن قویترش رو ما اینجا داریم. مغالطه خیلی مهمه. این [بحث] تو جنگ نرمه. جایی که ذهنها درگیره. اونجایی که تن درگیره با موشک و با چه میدونم پدافند، با این چیزا، با رادار و این چیزا درستش میکنن ولی اونجایی که ذهن درگیره اونجا عالم میخواد. اونجا آدم وارد [کار] میخواد. اونجا شهید مطهری میخواد. اونجا آیتالله مصباح. اونجا خیلی کار حساسه و خیلی هم اینها که بودن رفتن، جاشون پر شد و در حال پر شدن باشه.
گفتن که: «توصیه رهبری به دانشمندان هستهای و عالمان هوش مصنوعی که فقط در تحصیل دانشگاه میسر است، بقیه مشاغل ضروری در جامعه اگه تحصیلکرده مذهبی نداشته باشه، تکلیف جامعه چه میشه؟»
بله ما بقیه مشاغلم نیاز داریم. عرضم کردم تو دانشگاه هم واقعاً بعضی جاها هست، بعضی رشتهها که باید گفت واجب کفایی و ما واقعاً کمبود نیرو هم تو بعضی رشتهها داریم. ولی مسئله اینه که وقتی اولویتسنجی، نیازسنجی بکنیم، کمبودشناسی. مهمتره. کدومش بهش بیشتر نیاز داریم؟ دوم، کدومش رو به اندازه کافی آدم داریم؟ این سه. وقتی این سه تا رو بررسی میکنیم، میبینیم آقا حوزه از همه جا مهمتره. نیاز بهش بیشتره. کمبودشم یکی اینکه و دشمن میزنه. یکی اینکه به صورت طبیعی هم افراد به سمتش نمیان. به هر حال دانشمند هستهای شدن، بله، هم فایده برای مملکت داره، هم دشمنم روش حساسه، ولی آقا حقوقم خوب میگیره. پولشم خوبه. مواهب دنیاییاش هم خوبه. خیلی هم برای رضای خدا، به جمهوری اسلامی هم کار ندارد. یعنی انگیزههای دیگهای هست برای اینکه بیاد سمت هوش مصنوعی یا مثلاً هستهای. ولی آیا حوزه هم این شکلیه؟ حوزه مواهب مادی ظاهری چشمپرکن دَاْرَه که کسی به خاطرش «پسند»، پاشه بیاد؟ آره، این حرفیه که ایچند ساله خیلی باب شده. حرف قشنگی هم هست. میگن که آقا اگه حوزه همش مفت میخورن، مفت میچرخن، خب الان ایام ثبت نام حوزه است، بچهتو بفرست بیاد حوزه مفت بخوره، مفت بچرخه. یعنی یه حرف مفتی میزنیم وقتی به کارش که میرسه. نه بابا مگه هرکی طلبه بشه، چیزی گیرش میاد؟ کلی بدبختی داره. مگه چند درصدن اونایی که حالا چه به حلال چه به حرومش بتونن به اون موقعیتهای آنچنانی برسن؟ تهش غالب طلبهها با یه سطح معیشت عادی و معمولی، حالا زیر معمولی یا در حد معمولی دارن زندگی میکنن. یه چیز ویژه آنچنانی که شما مثلاً ۳۰ درصد شهرک غرب با آخوندها پر کرده. بنده خدا بتونه جایی پیدا کنه کلاهش رو میندازه هوا. الان که روستاهای اطراف تهران رو پر کردن نعمتآباد. هرچه آخوند روستاهای اطراف تهران رو پر کرده. پول اجاره خونه پردیسان رو پر کرده. پولاشون نمیرسه داخل شهر. داخل شهر که مینشستیم مثلاً ۲۰ سال پیش قم، ۸۴، مسجدهای شهر که میرفتیم پر روحانی بود. الان مساجد شهر مثلاً برای نماز جماعت که میریم یکی دو تا روحانی جزو مأمورین اگه پیدا بشه. پردیسان که میری برعکس، ۹۰ درصد روحانی، ۱۰ درصد لباس شخصی. چرا؟ طلبه نمیتونه تو شهر زندگی [کنه]. اجاره خونه و نمییاد. به خاطر این مشکلات فراوانی که هست نمییان. البته اگه کسی بیاد مشکلاتش رو تحمل بکنه، عرض کردم یه سالهایی سختیهایی داره، گرفتاری داره. هم برکتش میاد، هم اوضاع عوض میشه. اونقدری که لازم داره و خیرشه بهش میرسه. لنگم نمیمونه. آقا، این چیزی که من میتونم مطمئن به شما بگم و میتونم بابتش قسم بخورم. حرف سنگینه ولی چیزی که مطمئن میتونم بگم و بابتش قسم بخورم و شرافتی اگه داشته باشم، بزارم اینه. طلبهای که خوب درس بخونه و خوب کار بکنه، لنگ نمیمونه. دانشجوش رو نمیتونم به این نحو بگم. البته دانشجو هم اگر با اون چون دانشجوی فضاهاش متفاوته، یعنی اون کارکرد و عملکردش متفاوته. دانشجوش هم همینه ولی چون جنس فایدهرسانی و خدمترسانیای متفاوته و فشار و مشکلات تو زندگی طلبه به مراتب از جهاتی نسبت به دانشجو بیشتره. واسه همین جنس برکتهای زندگیشونم ولی دانشگاه اصلاً غیر دانشجو، هر آدم مؤمن مسلمانی که میشه قسم خورد ولی تو طلبگی خیلی واضح و نمایان و عجیبغریب به آدم مرجع ما برای ابدیت کار میکنه.
جاهای دیگه یادم نره چون گفتم نکته مهمیه بعضی ممکنه سوال کنن آقا بالاخره کسی اگه بره الهیات بخونه چی؟ دکترای الهیات. اولا من به شما میگم آقا لباس روحانیت موضوعیت [داره]. یعنی یه برکاتی و ثمراتی و نتایجی تو این لباس هست که حتّی برای طلبهای که معمّم نباشم نیست. بالعیان دیدم و بابت اینم قسم میخورم براتون که چقدر تفاوت داره. چیزهای داستان عجیبغریب میتونم براتون بگم که وقت می... در مورد برکات خود این لباس، نفس پوشیدن این لباس، برکات مادی و معنوی برای شما. آیتالله بهجت به نوهشون فرموده بودن این قضیه رو. یه بار برای یکی دیگه گفته بودن بدون اینکه اشاره کنن برای کی بوده. برای نوهشون اشاره کرده بودن داستان مال عمامه گذاشته بودن برای طلبهای، گفته بودن آقا قدر این عمامه رو بدونید. یه آقایی بود یه جایی دراز کشیده بود استراحت کنه. اهل معنا بود. دیده بودی شیاطینی دارن میان سمتش؛ جن، شیطان. یکی از اینا اومده بود از لای در نگاه کرده بود دیده بود عمامه بالا سر این آقا. به رفیقاش گفته بود که بریم، این آقا از لشکریان خداست. نمیشه بهش نزدیک شد، به خاطر عمامهاش. ترسیده بودن. لباس رزم. شما یه سپاهی تو خیابون ببینی، سلاحم تو دستش نبینی خودتو عقب میکشی. بعداً به نوهشون گفتن: برو طلبه شو. من یه وقتی اینجا دراز کشیده بودم دیدم شیاطینی دارن میان آسیب بهم بزنن. به عمامم نگاه کردم ترسیدن. برکت این عمامه، چون لباس رزمه. لباس هویت شما. دکترای الهیاتی میگه بله ولی آخوند باشه میزنه زیر عمامه تفاوتش به اینه. تحصیلات مهمه ممکنه آخوند بیسوادی باشه اون باسوادتره. فوایدش برای جامعه هم بیشتره. بریم زیر گوشمون بزنیم اما نفس بودن این عمامه کار ما رو داره خراب میکنه.
عمامه آقا من دکتر فلسفه بشم، دکتر ادبیات عرب بشم، دکترای حقوق بگیرم، حقوق بخونم. اینم بالاخره همرشته میشم با شما دیگه. اینجا پاسخ فنی دقیق باید عرض بکنم اینه که بنده به کرات دیدم با حفظ احترام و علاقهای که بنده الیماشاءالله رفیق دارم حقوق خونده، فلسفه خونده، اساتید دانشگاه، هیئت علمی هم رفیقیم هم ارتباط داریم. عرض کنم که صمیمیت داریم. من کتابهاشون رو میخونم. حتی ترویج میکنم بعضی از رفقایی که باردن تو این با همه احترام و علاقهای که به اینها دارم به شما عرض میکنم این رشتهها درسته که تو دانشگاه معادل و مشابهش هست. ادبیات عرب رو تو دانشگاه میخونیم، فلسفه رم تو دانشگاه میخونن، فقه و حقوقم میخونن، تاریخم میخونن، عرفانم میخونن. یه سری رشتهها این شکلیه تیکه پاره هر کدومش رو دانشگاه جداگانه.
اولاً اینی که همه اینها رو اجمالاً یکی سر در بیاره با اینکه تک تک اینا رو به صورت خاص بخواد بخونه تفاوت داره. تو حوزه توی لایهای اول طلبه تو همه اینا یه آشنایی اجمالی پیدا میکنه. بعد میتونه تخصصی کار [کنه]. تو دانشگاه اینجوری نیست. شما ادبیات عرب میخونی دیگه کنارش کلام نمیخونی. کنارش فقه و حقوق نمیخونی. تفسیر نمیخونی. یا ادبیات عربه یا تفسیره. یا تفسیره یا فقه حقوق. یا فقه حقوق یا تاریخ. ولی تو حوزه سال اول از همه اینا تا یه سطحی طلبه یاد [میگیره]. پوئن دوم اتفاقاً به خاطر همین اشراف، اشراف اجمالی و ارتباط اجمالی با بقیه علوم تو همون رشته تسلطش بیشتره. چرا؟ مثلاً شما بخواید فلسفه بخوانی ادبیات عرب بلد نباشی. الیماشاءالله دیدم. بنده رفقای فلسفه خونده درجه یک دارم. ده بار میتونم اینو تکرار کنم به کسی بر نخوره. دوستی دارم استاد دانشگاه اسفار ملاصدرا یه جوری بهت میگه کیف میکنی ولی مشکلش اینه که ادبیات عرب چون خیلی قوی نخونده متن عربی اسفار رو اونقدری با چم و خم دقیق نمیتونه بفهمه. از اونور چون تفسیر نخونده جاهایی که ملاصدرا میخواد یه کار تفسیری بکنه نمیفهمه. نمیفهمه اصلاً روش تفسیری مال چیه. این مال طلبه. طلبهای که خوب درس بخونه از تمام تحصیلکردههای تمام این رشتهها قویتر [است]. حضور احس. انجام یک سری اعمال معنوی. البته این مطلبی که میفهمم که کاملاً درسته، قبول دارم.
ممکنه کسایی بگن که خب شماها ول کردین دانشگاه رو خالی کردین و باعث شده که فضاش این شکلی [بشه]. اولا که خب ما هرچقدرم فضای دانشگاه رو پر کنیم آخرش اقلیته. تعارف نداره. آخرش ما اکثریت نیستیم. البته اگه کسی وظیفشه که یه رشته خاصی رو، استعدادش رو داره، توانش رو داره، باید بره بخونه. اینها بهانه نمیشه که محیطش فاسده. چمرانی رو داشتیم که رفته آمریکا محیطش. الهه اینجا با مینیژوپ میاد ای وای این چرا اینجوریه! من فرار میکنم. اینجا نامحرم. آدم اونجا خودشم نگه داره، پاک و پاکیزه ولی واقعا این وضعیت در حوزه هست که فضای معنوی بهتری [داره]. شما تو حوزه واقعاً آدمایی رو دور و بر خودت میبینی که میتونی با یقین بگی ۸۰ ۹۰ درصد ایران از من بهتره. همت اینا نسبت به نماز اول وقتشون، نسبت به حلال و حرامشون، حتّی گاهی نماز شبشون. آدم چیزایی میبینه تو این فضا که به هر حال راهش میندازه. خیلی اثر داره. خیلی فرق میکنه فضایی باشه که هی میان از دیت اولشون میگن و از رلشون میگن و از کوفتشون میگن و از زهرمارشون میگن. هی فضای ذهنی تو رو میخواد آلوده بکنه. سر کلاس میبینی این به اون داره خط میده اون داره به این غمزه میکنه اون داره استاد رو سرکار گذاشته که این دختره خوشش بیاد. خیلی فرق میکنه فضاها. به هر حال محیط تفاوت [داره]. یک مزیت اما بنده مزیت رو به عنوان مزیت مثلاً درجه دو و سه بعد از اون یکی حساب [میکنم].
«پرسیدن که حوزه چگونه از ما آدم منتقدی میسازه؟»
خب سوال اینه که چه منتقدی. آیا قرار ما غرغر بکنیم؟ نقنق بکنیم؟ اگه اینجوری باشه که اصلاً خوب نیست. اگه منتقد یعنی اینکه به وضع موجود اکتفا نکنیم، بریم به سمت وضع مطلوب. آره اگه اینه که اصلاً حوزه اصل کارش همینه. چون وضع مطلوب اونیه که خدا گفته. اونی باشیم که خدا گفته. «وَ لَو أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ». اگه شما حرفگوشکن بشین، مؤمن بشین، با تقوا بشین، برکات آسمون و زمین بهتون، به تعبیر آیه دیگری از قرآن از بالا و پایین روزیتون میرسه. بهرهمند میشید. آباد میشه دنیا و آخرتتون اگه اونی باشیم که خدا گفت. وضع مطلوب اینه. زمان امام زمان هم همینه دیگه. یه چیز شاخدار که ازت نمیخوان. حرف خدا تو جامعه اجرا [بشه]. دین خدا پیاده تو دنیا، دنیا رو میگیره. وضع مطلوب اینه. حوزه چیکار میکنه؟ حوزه میاد همه رو به سمت وضع مطلوب سوق میده. این دین خداست. منتقد میکنه. هرجایی که ببینه با وضع مطلوب، با دین خدا جور در نمیاد داد میزنه. این میشه عالم ربانی. این همونیه که ما میخوایم. این همونیه که ما لازم داریم ولی اول باید دین رو بشناسه. خودش رو به اسم دین میگه. بعد اتفاقاً به جای اینکه بیاد جاهایی که دین اجرا نمیشه رو نقد بکنه، یه جاهایی که دین داره اجرا میشه میاد الکی سروصدا راه میندازه. الیماشاءالله از این بلاگرهای [مشهور] هم داریم دیگه که یه جایی هم که صداش بلند میشه یه جایی که دقیقاً به یه حکم خدا داره عمل میشه اونجا صداش در میاد. اتفاقاً معمولاً شاگرد... آفرین، محضر ایشونم جسارت کردم که دارم… [احساس میکنم] به هر حال ایشونم از ادب حوزه، آدم این شکلی تربیت میکنه. با سن بیشتر سواد بیشتر. اینجور با ادب چهار ساعت و خوردهای اینجا، سه ساعت و خوردهای حاج آقا نشستند. با ادب و احترام و تواضع، بلاتشبیه مثل یه مثلاً دور از جونشون مثل یه شاگرد جایگاه استادی دارم برا ما قطعاً سابقه حوزویشون از من بیشتره. هم سنشون بیشتر اینها چیزایی که آدم تو حوزه واقعاً دارم میگمها. نمیخوام براتون بازار داغی کنم واقعا اینا چیزایی که بنده ای که دانشگاه بودم و دانشگاه دیدم، استاد دانشگاه دیدم، دانشجو دیدم، فضای دانشگاهی بودم، واقعا تک و توک اگه پیدا بشه اینا فضای قالب حوزه است. این ادب، این علاقه، این احترام، این تواضع اینکه یه کسی که ۲۰ سال گاهی از تو سنش بیشتره، سوادش بیشتره، با یه احترام میخواد یه اشکالی هم به تو بکنه با احترام. فضای حوزه فضایی است که نمیگه چون استاد منه، تمام فضای دربست نداریم. اتفاقاً فضا فضای نقادیه. شهید صدر خوب کم سن و سال بود. ۱۶ ۱۷ سالش بود درس آیتالله خویی میرفت. آیتالله خویی مرجع تقلید بود. آیتالله خویی مثلاً ۷۰ ۸۰ ساله مرجع تقلید بود. شهید صدر تو سن ۴۰ سالگی مرجع تقلید شد. در حالی که استادش هم موجود بود. به هر حال به ایشون مراجعه کردن گفتن آقا ما شما رو قبول داریم حتّی ممکنه شما رو اعلم بدونیم. حالا احترام و علاقه ایشون به آیتالله خویی یه طرف. درس ایشون میرفت. به شاگرد ایشون بود. خیلی قوی بود از جهت علمی. گفتن بین نماز مغرب و عشا ایشون گاهی میومد یه نکتهای میگفت به آیتالله خویی که آقا مثلاً فلان مطلبی که امروز سر درس فرمودید مثلاً فلان اشکال. حالا آمار تو ذهنمه که ایشون بین نماز مغرب و عشا ۳۰ تا فتوای آیتالله خویی رو عوض کرده بود. همین اشکالهای ریزی که به نماز مغرب و عشا میکرد که آقا این مثلاً... عجب پس من باید اینطور بگم. فتوای مرجع تقلید عوض کردن یعنی چی؟ تز دکترای مثلاً طرف نوشته یه دانشجوی مثلاً ترم چند مثلاً بیاد به تز دکترای استاد یه اشکالی بکنه اون تز دکترا رو عوض کنه پس بگیره نظریه علمی خودش. هیچ جای دنیا غیر حوزه پیدا نمیشه. دانشجوی ترم ۴ مثلاً احترام میکنه که مطلب دقیقی بود نظرمون تو درس خارج رهبر معظم انقلاب چند بار این اتفاق پیش اومد. شاگرد طلبه ایشون مطلب علمی فنی میگفت رفته بود مطالعه کرده و کار کرده بود. آقا چون فرصتشون نمیرسید مثلاً یه موضوعی بود که باید هفت ساعت یه دور مثلاً فلان کتابو کامل میخوند به این نکته میرسید. فتوا میدادند. طلبهای رفته بود اون هفت ساعت کار کرده بود اومده بود مطلب به ایشون داده بود. دوبارشو من خبر دارم شاید بیشتر بوده. تو درس خارج آقا اومدن اعلام کردن فرمودند فلان موضوع رو یکی از این دوستان طلبه برای بنده کار کرده و فرستاده. حالا مثلاً چه موضوعی بود که تو ذهنتونم بیاد آشنا بشید بحث رجالی بوده. ما با روایت کار داریم تو حوزه دیگه. اونی که برام خیلی مهمه علوم نقلیه. قرآن چی گفته؟ روایت چی گفته؟ یعنی با این آثاری که کتابهای قبلی به ما رسیده به عنوان علوم نقلی. یه بخش علوم عقلی که اونم مهمه ولی بیشتر علوم نقلیه. میاد چی میگه؟ فکر کنیم که از این روایت چی فهمیده میشه. یه بخش مهم این روایت چیه؟ سندشه. سند رو کجا به تو یاد میدن؟ علم رجال. یه بخشش رجاله، یه بخشش درایة. تو علم رجال تکتک این افراد بررسی میشن. میگن آقا این آدم ثقهاست یا این آدم ضعیفه؟ میشه به حرفش اعتماد کرد یا نمیشه؟ یه بخش مهمی که اختلاف فتواها پیش میاد، ممکنه براتون سوال باشه که چرا مثلاً فتوای مراجع با هم فرق میکنه؟ یه بخشش اینجاست. یه کسی میاد بررسی میکنه تحلیل میکنه به این میرسه که آقای ایکس آدم قویایه میشه بهش اعتماد کرد. یکی دیگه هم میاد میگه نه به فلان قرینه معلوم میشه که به این نمیشه اعتماد کرد. سر اینجا به اختلاف میخورن. برای همین این اصلاً روایت اون آدمو قبول نمیکنه اون قبول میکنه یا فتوای دیگه. آقا تو درس خارج یه آدمی رو قبول نکردن گفتن این ضعیفه. یه طلبهای رفته بود تو یه موضوعی مثلاً یک دور کامل کتاب کافی رو بررسی کرده بود. دیده بود آقا مثلاً مرحوم کلینی روایتی که نقل کرده نشون میده که تخصصیتر از اینه. قبول داشته این باعث میشه که اون آدم معتبر بشه. حضرت آقا درس خارج فرمودند من واقعا تشکر میکنم از طلبهای که این کارو کرده. این همون روحیه نقادیه که شما میگید چیه. همین. مرجع تقلید، رهبر مسلمین. کسی که اطاعت امرش واجبه. «رهبر اگر فرمان دهد جان را فدایش میکنم». میاد طلبه تو درس خارج اشکال میکنه به ایشون مینویسه که آقا اینی که شما گفتین معتبر نیست. معتبر [است]. آقا چیکار کردن؟ درست میگه منم فتوام عوض میشه یه انگشترم بهش هدیه میکنم. دوباره یه درس دیگهشون یه اتفاق دیگه این شکلی رخ داد. حالا ما این طلبه کمسواد یه بار فرصتی بود بهشون بگم متن درس خارج ایشون رو میخوندیم یه مسئلهای رو آقا ۲۰ سال قبل کار رجالی اش رو کرده و به نتیجه رسیده بود. بعد ۲۰ سال یادشون رفته بود تو درس درس میدادن. مراجعه نکردم به مطلبی که ۲۰ سال پیش تحقیق کرده بودم. لذا اینجا بعد ۲۰ سال گفتن این آدم ضعیفه قبول نمیکنیم. ما ۲۰ سال قبلش رو چون کار کرده بودیم میدونستیم که بر اساس اون مبنا فتوای آقا عوض میشه. گفتم اینو میخوام برم با آقا بگم فتوای شان عوض بشه یه انگشتر ازشون [ بگیرم]. حالا میخوام بگم این فضای انتقادی تو حوزه یعنی این نیست که آقای آدم خیلی بزرگه نه. درس خارج اصلاً جاییه که استاد نظریه علمیاش رو میگه شاگرد باید نقدش کنه. شاگرد باید ردش کنه قبول نکنه. این اون تو حوزه به صورت خیلی جدی هست.
«کدوم حوزه بهتره؟ چه حوزهای با چه ویژگیهایی؟»
بین حوزههای موجود تحقیق کنید. به هر حال حوزه تهرانم هم حوزه قدیمیه. تهران حوزه قدیمی و سابقهداریه. «سابقهدار» معنای خوبه. و اینجا تو یک دوره مهد فلسفه بوده. بزرگترین فلاسفه شیعه بعضیهاشون مال تهران مال حوزه تهران [بودهاند]. حکیم علیآقا مدرس، حکیم هیدجی و همینطور بر ما آشتیانی. خود علامه حسنزاده که در فلسفه درجه یک فلسفه را تهران خونده. شاگرد علامه شعرانی بوده. علامه شعرانی فوقالعاده بود. آیتالله جوادی آملی تهران درس خونده مدرسه مروی. حالا مدرسه مرویه هست اینجا هم هست. حالا شما خیلیاتون سنتون به اینجام نمیخوره به مدرسه مروی [میخورید]. البته حوزه فعلی با حوزه مثلاً ۱۰۰ سال پیش خیلی تفاوتهای جدی داره. هم اساتیدش به حال تفاوتی داره هم کلا ساختار اجتماعی خیلی عوض شده. شرایط امروز با شرایط اون روز خیلی متفاوت. ولی تو این حوزه تهران خیلی بزرگامون شهید مطهری اینجا بوده، امام موسی صدر اینجا بوده. این مدرسه مروی خیلی بزرگان. و امروزم به هر حال حوزه تهران مطرحه. اساتید خوبی داره. درس خارجهایی بزرگان. حوزه قم خب به هر حال تو بین حوزههای امروز جدیترین گزینه مطرح. تعارف که نداریم. درسته ما اینجا تو این مدرسه داریم صحبت میکنیم و قطعاً بنده هم دوست دارم آقای روحانی هم دوست داره که خیلی طلبها جذب این مدرسه بشن ولی من خیانت در امانت که نمیتونم بکنم که. نمیتونم چیزی که بهتره نگم. به نظر من باشه. حوزه قم مزایا داره ولی این نیست که حالا هرکی اومد قم لزوماً موفق باشه یا برای هر کسی لزوماً خیرش به اینه که قم بیاد. ممکنه شرایط مخصوصاً با سن و سالهای کمتر ممکنه برای بعضیا یهو تو این دور شدن از خانواده دشوار باشه. شاید خیلی مصلحت نباشه. بعضیا هستن اصلاً شرایطشون طوریه باید به پدر مادر رسیدگی کنند. تک فرزندند. بهار شرایطی دارند که میطلبه اینها باشن. مجموعه مسائل رو باید با همدیگه سنجید. شما اگه میخواید انتخاب کنید باید همه رو با همدیگه بسنجید. مجموعه مطالعه کنید، تحقیق کنید. ولی در مجموع رو حساب کاغذ اگه بخوایم دو تا حوزه رو مثلاً با هم مقایسه کنیم یا چند تا حوزه رو: حوزه قم، حوزه خراسان، حوزه تهران، حوزه اصفهان. حالا بنده چون توی سه تا حوزه تدریس کردم. هم حوزه قم، هم حوزه خراسان، هم حوزه تهران. قویترین حوزهای که میبینم حوزه کجاست؟ حوزه قم. حوزه خراسان هم البته از جهت ادبیات عرب حوزه قوی. حوزه مدارس متعددی داره. ما خودمون مدرسه معصومیه درس خوندیم ولی الان من با شرایط امروز آشنایی چندانی ندارم. ما ۲۰ سال پیش درس میخوندیم. الان باید تکتک مدارس آدم بره ببینه. بررسی کنه. بفهمه کدوم مدرسه. شنیدم الان خیلی هم عوض شده. خیلی مدارس جدیدی هم شکل گرفته. شما باید برین تحقیق کنید. مدرسه حقانی خوب از اول یه مدرسه جدی مطرح بود هنوزم اسمش به عنوان مدارس قوی مطرحه. تو قم مدرسه شهیدین شهید بهشتی و شهید قدوسی جزو مدارس قوی. مدرسه معصومیان به هر حال ما توش درس خوندیم مدرسه خوبی بود و خیلی اساتید خوبی رو الحمدالله تو مدرسه امروز من نمیدونم شرایط اینها به چه نحویه. مدارس باید این حوزه قم اگر الان فقط دانشگاهی شده شنیدم ولی آشنایی چندانی ندارم تهران فیلسوف دیگه اینم شنیدم مدرسه خوبیه. فیلسوف. مدرسه مروی ثبت نام یه بخشی داره حالا هر انتخاب تمام حوزههای علمیه استان طلبههای اینا یعنی خود قم برید بچرخید مثلاً یا اگه دوستانی دارید یا اگه کسانی هستند که چند جا در ارتباطن از اینا مشورت بگیرید. بپرس. مدرسه رو که رفتی دیدی بودی درس دادی یا مثلاً درس خوندی کدومش رو دیدی قویتره. انتقالی بگیرید. یعنی مشکل اونجوری هم میشه [حل] خوند. ببینید اولاً درس حوزه یه جوریه که یه وقت مخصوص به خود میطلبه. پارهوقت حوزه خیلی از تو آنچنان چیز قوی در نمیاد. البته اینجا من نکاتی دارم حالا دیگه شماها فکر میکنم خسته شدید البته خیلی با انرژی الحمدالله انرژی شما لااقل از من که بیشتره. الحمدلله از شماها من انرژی میگیرم واقعش اینه. چون شماها سرحالید ما هم سرحال.
یه بحث مبسوطی داره اینجا که آیا ما حوزه هدفمون باید این باشه که مجتهد بشیم یا نه؟ آقا من میخوام در این حدی یاد بگیرم که خودم بفهمم دین چیه. کسب علم کنم در حد خودم یاد بگیرم یا در حد خودم بالاخره اگه قراره به کسی هم چیزی یاد بدم در یک سطح پایینتر. مگه همه مرجع؟ اول بحثم گفتم دیگه. آقا علما مراجع صد سالشونه. اونا درجه دو و سه هم داره. حوزه ستون پایینتر هم داره. من میخوام ساعت ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ حوزه باشم. بالاخره آقا مسجد امام جواد، مسجد که دیگه ۲۰ سال درس خوندن نداره که. درس خوندنم در میاد. یه بحثی دارهها. صحبت کردم طلبه بشم و طلبه باشم. حالا اگه خواستید سایت مدرسه تعالی دورش البته باید اعلام کنید پشتیبان که بگید من طلبهام یا میخوام طلبه بشم که رایگان چون دورش خصوصیه. گفتیم خصوصی باشه چون از بیرون بعضی چیزا حرفا رو بشنوند ممکنه بعداً سوژه بشه. عرض کنم که پشتیبان که آقا براتون فعال [میکنه]. دوره رو گوش بدید رایگانه. سایت مدرسه تعالی بزنید طلبه بشم، طلبه باشم دوتا دوره. «طلبه بشم» برای اونایی که میخوان حوزه رو انتخاب کنن. «طلبه باشم» برای اونایی که حوزه رو انتخاب کردهاند. طلبگی ما یاد گرفتیم فهمیدیم به هر حال تجربه شده عرض کردیم.
حالا میشود دانشگاه رم کنارش خوند. اگه کسی میخواد مجتهد بشه و اون سطوح بالاتر حوزه بره قطعاً باید متمرکز باشه رو درس ولی اگه کسی میخواد تو اون سطوح عالی نره تو این سطحهای پایینتر برای ممکنه بله. الان دورههایم راه افتاده. هم حوزه دانشجویی چند سالی راه افتاده. بندم تدریس میکردم حوزه دانشجویی مشهد جاهای دیگه هم شاید بودم آره. همینجا دوستان بودن دوره مصباحه چیه. آره اینجا هم تهرانم تدریس داشتم. قم هم شاید بودم یادم نمیاد. میگم آدم میره بالا کمکم حافظهشم. بچههای خیلی خوبی هم تو این دورهها میدید. واقعا بعضیاشون اندازه طلبه در جهت فکر و فهم و تقوا. دورههای خوبی میشه. یه بخشش اینه. یه بخشش حوزه شبانه. قدیم بیشتر بود. الانم تک و توک پیدا میشه. آقای روحانی شبانه مجتهدی هنوز هست دیگه. پارسال فکر میکنم بود. امسال، امسال نیست؟ خیلی چیز خوبی بود. شبانه بود حتی با سن بالا میومدن. ۵۰ ساله ۶۰ ساله. بعد نماز مغرب و عشا همین طلبههایی که روز درس گرفته بودند شبش درس میدادند به اون کسایی که مثلاً طرف وقت نداره کاسبه. بعدها به خیلیا معرفی میکردم من فلان جا مشغولم و کار مهمی هم دارم انجام میدم ول کنم. حوزه هم یاد بگیرم. شبانه شرکت [میکنم]. حالا به هر حال یا مثلاً طلبهای پیدا بکنه جاهایی پیدا بکنه که تدریس بکنه. میشه این کارو انجام بده کنارش بخونه ولی این دیگه اون مطالب عمیق و اون اثرگذاری عمیقی که گفتیم علمای ربانی درجه یک از تو اینها قاعدتاً در نمیاد. در حد خودش. این همون بخشی است که گفت میخوام گلیمم از آب بکشم این در این حد میتونه طلبه باشه که گفتم باید اینو بشناسی که بتونی گلیمت رو از آب بکشی. این در این حد میتونه دین رو بشناسه. احکام رو دقیقتر یاد بگیره. مسائل اعتقادی اش رو خوب یاد بگیره. در حدی که شبهه اگه وارد شد جواب بده بلد باشه بتونه با منطق دفاع کنه. اگه قبول داره امام زمانی هست. حالا من نمیخوام امروز خیلی ذهنتون رو به چالش بکشم ولی بعضی جلسات گاهی این چالش رو میکشم. همه متوجه این میشن که چقدر کار نیاز [است]. امام زمانی هست؟ کی گفته دوازده تا؟ کی گفته این دوازدهمی غایبه؟ و کی گفته به دنیا اومده؟ یه کم به چالش بکشم هم من و شما که سلام فرمانده میخونیم یه کم انگولکمون اعتقاداتمون. من شنیده بودم اینا میگفتن نکنه واقعاً نیست. حاج آقا از اینجا دیگه موضعش عوض میشه. یکم بیار سر وقتمون. با اعتقاداتمون ور برم. آقا خیلیاش به جایی بند نیست. شنیدیم یه چیزایی. اینی که حالا بتونم سفت و قرص دفاع بکنم، برای خودم واضح باشه. واضح نیست. اصلاً من کجا برام معلوم شد که امام زمانی [هست]. معاد قیامت. کی گفته قیامتی است؟ از کجا معلوم؟ با چی برات ثابت شده؟ دو تا دلیل بیار. از آیا روایتم استفاده نکن. دلیل بیاری.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...