دوگانه انتخاب میان طلبگی و دانشگاه در نسل جوان
• طلبگی به عنوان انتخابی فراتر از سن و سال
• نقش مدرسه تعالی در پاسخ به عطش معرفتی غیرطلاب
• اهمیت پیوستگی دانشجویان و متخصصان با معارف دینی
• رد انگاره «طلبه نشدن برای حفظ آبرو»
• آینده شغلی گسترده در پنج شاخه اصلی حوزه
• نیاز فوری به اساتید و معلمان طلبه در مدارس و دانشگاهها
• عرصههای تحقیق، نویسندگی و تبلیغ برای طلاب
• ضرورت اصلاح و تحول بنیادین در نظام آموزشی حوزه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
سؤالی در رابطه با عدهای از افراد مطرح شده است؛ افرادی که دانشجویند و مثلاً میگویند: «من دانشجوی رشتهای خاص، مثلاً مهندسی، هستم و دوست دارم که به حوزه بیایم.» برخی نیز به من پیشنهاد میکنند که در جامعه و نظام اسلامی، به یک مهندس مذهبی هم نیاز است. برخی هم سؤال میکنند که آیا لازم است درس دانشگاهی را در کنار حوزه بخوانم، یعنی دانشگاه را به هر صورت ترک نکنم؟
ما در طبقهبندی این موضوع، الان این سؤال پیش میآید که حوزه در وضعیت کنونی چطور است؟ آخرین اطلاعاتی که من داشتم این بود که حوزه هر سال برای پذیرش طلبهها آزمون میگرفت، اما هفته یا دو هفته پیش، یکی از مسئولان مدیریت حوزه گفت که امسال آزمون ندارد. گفتند هر کسی که آمد بیاید و سر کلاس بنشیند. شرط سنی و مانند اینها مثل اینکه اصلاً برداشته شده است. الان حوزه در معرض انقراض است و چیزی از آن نمانده.
عرض کنم خدمتتان که به مدرسه بروید، صحبت کنید، سر کلاس بنشینید؛ میگویند: «آزمون را دو سال دیگر هم بدهید، مشکلی ندارد، فقط کلاس پر شود.» یکجور سیاستهای غلطی است که بیست سال پیش عرض میکردیم و کسی حرفهای ما را خوب نمیفهمید.
ما باید افراد را طبقهبندی کنیم، رتبهبندی کنیم. ببینید، بعضیها هستند که سیکل (دورهی متوسطهی اول) و دبیرستانیاند. اینها الان در دوراهی انتخاب حوزه و چیزهای دیگر، یا دانشگاه، یا نظام (یعنی ارتش و سپاه و سربازی) و یا کسبوکار هستند.
به آنها عرض میکنم اگر طلبگی را خوب شناختید و ضرورتش را فهم کردید، و استعدادش را اجمالاً در خود مییابید - البته این استعداد را نه اینکه حالا در خودتان علامهی طباطبایی احساس کنید، بلکه در موارد مشابه آنقدر انگیزه داشتهاید و کار کردهاید – بقیهاش هم که با خداست.
اگر اینها را در خود مییابید، به شما عرض میکنم که حتماً طلبگی را انتخاب کنید. اگر دانشجو هستید و سالهای اولیهاید و هنوز آنقدر درگیر کارهای دانشگاهی و دانشجویی و اینها نشدید، و در این دوگانه هستید و ضرورت طلبگی را احساس کردید (البته در هر موردی بحث من متفاوت است، شرایط افراد متفاوت است)، ولی به صورت کلی باز هم به آن دوستی که در آن موقعیت است، میگویم: «باز هم طلبگی برای تو میتواند پیشنهاد جدی باشد.»
اما اگر سالهاست که، خب، این من موارد زیادی از بچههای نخبهای دارم که درسشان تمام شده و الان یک کار جدی و محکمی را در جامعه در دست دارند و کراتاً به بنده مراجعه میکنند. همین دیشب در حرم حضرت عبدالعظیم، یکی از دوستان ما گفت: «شما فردا شب وبینار داری؟ من پاسدارم، میخواهم طلبه بشوم. این را جواب بده که چهکار کنم؟»
خب، اگر کسی پاسدار است و از سپاه و اینها بیرون آمدن، کار حضرت فیل است (یعنی بابابزرگت را جلو چشمت میآورد) که از سپاه بیایی بیرون؛ خیلی کار... عرض کنم خدمتتان که اگر در سطوح پایین پاسداری هستید، ابتدای پاسداری و مسیر سختی ندارید، علاقه دارید، انگیزه دارید، نسبت به طلبگی شناخت دارید و میدانید در طلبگی باید چهکار کنید، خط را میشناسید، آسیبها و اهدافتان را فهمیدید و پیدا کردید، بیایید.
اما اگر نه، سالها ماندهاید و الان کارهای هستید، میدان برای شما خالی میشود؛ حالا چه در سپاه، چه جاهای دیگر. الان ما در حوزهی آیتی بچههایی داریم، بچههای نابغهای، نخبهای، که میآیند و به بنده مراجعه میکنند؛ میگویند: «ما در فلان بخش، فلان جا هستیم، دوست داریم طلبه بشویم.» حالا گاهی مثلاً سیساله، سیوپنجساله، چهلساله. از آنجایی که بحث سن دغدغهی خیلی از افراد است، در این مورد نکتهای دارم.
عرض طلبگی، سنوسال ندارد؛ یعنی تا نود سالگی، تا آنقدر که میتوانید بفهمید، بخوانید، و راه دارد. اگر اینجا کارت راه نیفتد، در عالم برزخ درسهایت را ادامه میدهی.
نکتهی بعدی این است که آن بچههایی که خوب الان در مشاغلی جا افتادهاند و در کارهایی به آنها نیاز است، واقعاً آن عرصهها، عرصههایی است که خالی کردن آنها آسیبزا است. بنده برای آنها سفارشی ندارم به اینکه طلبه به این معنای رایج و مرسومش بشوند. البته اینکه ما تشویق به طلبگی میکنیم نیز، بعدها باید بنشینیم و صحبت کنیم که ما نسبت به این حوزهی فعلی نقد جدی داریم.
بله، قبلاً هم مفصل صحبت کردیم؛ حوزهی موجود که بیا در این ساختار، نه. این هم باید تحول جدی پیدا کند، کلی کار دارد. تو هم باید نسبت به این حوزه شناخت داشته باشی، آفتها و آسیبهایش را بشناسی، توقعاتت را نسبت به آن معقول کنی، بدانی باید چهشکلی مواجه بشوی، چهکارها باید بکنی، کجاها چه کارهایی بکنی که اصلاً حوزه بهت نمیدهد. اصلاً دغدغهاش را ندارد.
آن یک بحث دیگری است؛ آن قاطی نشود این مباحث با همدیگر. به این دوستان پیشنهاد چیز دیگری است. این بچههایی که شرایط طلبگی را به این معنا ندارند، پیشنهادمان این است که اینها ارتباطشان با معارف قطع نشود، اساساً یکی از فلسفههای شکل گرفتن «مدرسهی تعالی» همین بود: افرادی که به هر دلیلی زمینهی طلبه شدن ندارند، میخواهند در حوزه بیایند و به این شکل درس بخوانند و اینها. البته «برف تعالی» بنا دارد چیزهایی را ارائه بدهد که حتی در خود حوزه نیست، معارفی، درسهایی که در خود حوزهها و دانشگاهها نیز نیست.
آن کمبود معارفی افراد را، آن عطش را، آن نیاز را، «مدرسهی تعالی» بنا داشته پر کند. بهلطف خدا، با برآوردی هم که داریم، با نظرسنجیهایی که داریم، با گفتگوها و مشاورههایی که داریم، احساس میکنیم در این دو سه سالی که از «مدرسهی تعالی» گذشته، الحمدلله مدرسه موفق بوده؛ بههرحال یک تحول، یک اثر خوبی از آن ظاهر شده است که این هم لطف خداست، به ما هم ربطی ندارد. چرا ما بتوانیم شاکر این نعمت باشیم و جوری باشد که خدا این فضل و فیضش را قطع نکند.
نکته این است که به این دوستان سفارش میشود که ارتباط معرفتیشان را داشته باشند، ولی بهصورت جدی و پررنگ؛ یعنی برنامه داشته باشند. ما در روایت داریم که امام صادق، در شهادتشان، فرمودند: «من اگر جوانی از شیعه را ببینم که یک روز در هفته را خالی نکرده برای تفقه و فراگیری معارف دینی، او را با شلاق میزنم، با شمشیر میزنم، ادبش میکنم، کتک، تنبیه بدنی میکنم، اگر یک روز در هفته را خالی نکرده باشی.» یک روز در هفته میشود هشت ساعت کاری که ما همین برنامه هشت ساعت را آوردیم در مدرسه. هشت ساعت در هفته از همین روایت، که البته دیدیم هشت ساعت فشار میآید؛ پنج ساعتش کردیم، با مباحثه و اینها بشود هشت ساعت.
بله، غرض این است که ما واقعاً با همچین کارهایی دیگر حجتی نداریم؛ «نمیشد» و «وقت نمیکردم» و اینها. شما همین زمانی که در گوشی میگذاری، همین زمانِ وقتهای پرت، سینما میروی، تلویزیون نگاه میکنی، کافیشاپ میروی و فلان... وقت بگذار. تمام کنی، مجتهد میشوی. کافیشاپ چه پاسخی دارند افرادی که با این شرایط کار نمیکنند؟ نکتهی کلیدی همین است؛ ما نباید ارتباط با معارف را قطع کنیم. البته هیچ چیز حوزه و طلبگی نمیشود.
سؤالی که مطرح کردم، گفتند: «آقا، در این دور و زمانه الان طرف غیر ملبس، با مشکلاتی مواجه میشود و اصلاً بعد زیر طلبگی نتواند آدم رعایت کند وقتی ملبس بشود.» و هم این قصه غیر ملبس بودن، و اینکه آیا رشتهی تخصصی فرهنگی و تبلیغی هم بکند؟
برخی میپرسند که: «طلبه بشویم، امکانش هست که آن را حفظ نکنیم و آبروی روحانیت [را نبریم] و زندگی معمولی داشته باشم؟ سختی برای یک زندگی معمولی... ماشین؟» این سؤالات، یا زاییدهی ذهن خلاق نویسنده بود؟
اول از خطرناکترین بخشش شروع میکنم، چون پیشفرض خیلی خطرناکی دارد. اینکه «من وارد این فضا نمیشوم، چون زیرش را مراعات نمیکنم.» عرض میکنم با این منطق، شما شیعه هم نباید باشی، چون ممکن است آداب تشیع را نتوانید رعایت بکنید و مایهی سرافکندگی اهل بیت [شوید]. اسم اهل بیت را نباید بیاوریم، انتساب نباید بدهیم، زیارت کربلا نباید برویم. شما مگر کربلا میروی افزایش پیدا نمیکند؟ مگر ریش میگذاری توقع مردم از شما افزایش پیدا نمی. مگر چادر میگذاری؟ مگر هر چادری، اخلاق متناسب با چادرش را میتواند رعایت کند؟ مگر هر ریشویی آنچنانی که از ریشو توقع میرود هست؟ این منطق و این انگاره مشکل جدی دارد.
خب، البته بخشش هم درست است؛ اینکه توقع میرود، باید کاری کرد، ولی این به معنای اینکه کنار بکشید که نیست. باید کاری کرد. بله، شما بگو آقا: «من میبینم همین اقتضائات ریشم را نمیتوانم داشته باشم، بیایم اقتدار عمامه را رعایت کنم.» بله، این نکتهی خوبی است، یک سؤال دیگری است. ولی اینکه نمیآیم چون زیرش را نمیتوانم رعایت کنم، این در هیچ چیز نباید باشد. تو هر چیزی داری؛ شما مسلمان همیشه زیر اسلامت را باید رعایت کنی.
در غرب، مسلمان به چشم دیگری [نگریسته میشود]. در غرب، صرف مسلمان بودن طرف، مبلغ دین و نماد دین است، باید مراعات کند. مسجدی بودن اقتضائاتش را دارد. شما در بازار وقتی حاجی باشی، وقتی هی حزباللهی باشی، مذهبی باشی، به رعایت همهی مشکلات اقتصادی گردن تو است، وقتی به رئیسی رأی دادی.
این اولاً این پیشفرض؛ بهترین سؤال باید بهصورت جدی بهش پرداخته شود. بعد میرسیم به بقیه. یک پیشفرضهای دیگری داشت اینکه: «آقا، من اگر روانشناسی باشم که دین را بگویم، خب، بهتر از یک آخوند است.» این هم چند تا پیشفرض دارد که مشکل دارد.
اولاً، روانشناسی که دین را میگوید، دین را از کجا یاد گرفتی؟ آن دینی که یاد گرفتی، چقدر دین بود؟ (این دو)
این دینی که ارائه میدهی، چقدر دین است؟ (این سه)
آن چیزی که به عنوان دینداری ارائه میدهی، و درست است، با فرض درست بودنش، مخاطب دارد، در چه بستر و فضایی قرار میگیرد؟ یعنی الان آن تدین مخاطبت به چیست؟ نشانهی تدینش به چیست؟ با چی رصد و پیمایش داری که این مخاطب الان متدینتر شد؟ با اینکه در جلسات شرکت میکند؟ میفهمی که متدینتر شد؟ یک سری نمادها و نمودارهایی داری از تدین او.
بحث مفصلی است، یکی دو ساعت حل نمیشود، چندین ساعت. تکتک اینها صحبت... سؤالات مهمی هم هست، زیاد هم در جامعه میشنویم، جوابم کمتر شنیده میشود.
بعد هم اینکه: «آقا، عمامه طرفدار ندارد و مخالف دارد و اینها.» ابداً اینطور نیست. یعنی بنده با قاطعیت دارم به شما میگویم ابداً اینطور نیست. ابداً در فضای عمومی اذهان مردم، مذهبیها که هیچ، همان عمومیاش، ابداً یک کتوشلواری با یک آخوند یکسان انگاری نمیشود در بیان دین و فهم [آن]. ابداً آن دلگرمی را مردم به کتوشلواریها ندارند که به یک آخوند، به یک معمم. اعتمادی که به یک آخوند دارند، ابداً به کتوشلواریها نیست.
البته اینی که حالا چقدر ما معممین موفق بودیم، در درسهای تبلیغ، در عرصهی بیان دین، رفع نیازهای مردم، پاسخ به نیازهای مردم، آن بحث دیگری است. چالش جدی داریم. ممکن است بعضی کتوشلواریها در این عرصه از ما موفقتر بوده باشند، ولی این به این معنا نیستش که این علامت این است که کتوشلوار بها دارد در قیاس با [عمامه]. ابداً اینطور نیست. این چیزی است که بنده تجربهی بیست سالهی طلبگیام و شانزده هفده سالهی معمم بودنم به من میگوید. شانزده هفده سال معمم بودن، یک عمر است. یک عمر با این لباس زندگی کردهام و این اعتماد و آرامشی که مردم دارند، به عنوان اینکه این خروجی یک مرکز رسمی است.
البته خب، هجمه به این لباس زیاد بوده و هست. تردید آفرینی، شبههافکنی، و شیوع [شایعات] نسبت به این لباس خیلی زیاد است. این هم نکتهی دیگری است.
در این پیشفرض و اساساً در فضای دانشگاه، اونی که دارد روانشناسی میخواند، چقدر به منابع دسترسی دارد؟ چقدر از جهت روشی، شناختش از اسلام درست و متقن است؟ چقدر از جهت ارائه، زمینه و فرصت دارد؟ تریبونی که یک استاد دانشگاه روانشناس دارد، کجا تریبونی [که] " طلبهی معمم دارد؟ اینها را تکتکش بنده میتوانم وارد بحث بشوم و با مواردی اثبات بکنیم، با موارد عینی اثبات بکنیم، بیاوریم موردی تحقیق کنیم و مقایسه کنیم.
استاد روانشناس، مثلاً به من بگو که اسلامشناس و حرف درست و متقن بدون اشکال میزند و فضای جامعه را پر کرده و مردم دیانتشان را از او میگیرند. طلبهی فاضل [در] فضل، مثلاً درجه چهار، به شما بگویم که فضای فکری جامعه را پر، و مردم اطمینان و آرامش [به او دارند]. قابل مقایسه است؟
اسم آوردید، اگر او حیثیت طلبگی و آخوندیاش را نداشت… حالا درست است که بعد که خلع لباس شد، یک وجههی مضاعفی پیدا کرد، ولی او آن حیثیت آخوندی را اگر نداشت، وجه اولی را کسب نمیکرد. روانشناس بود، هیچ وقت مردم جهنم [را نمیتوانست توضیح دهد].
در ضمنِ بحثها اشارهی اجمالی کردید به درآمد طلبگی، بحث آیندهام. خواندم چه شغلی میتوانم داشته باشم؟ چهکار میتوانم انجام دهم؟ خیلی برای افراد، چه خواهران، چه برادران، میگویند آقا ما آیندهی شغلی طلبگی چیست؟
آیندهی شغلی طلبگی؛ بنده در آن کتاب «پیامبر مجازی» حولوحوش پنجاه تا کاری که طلبه میتواند انجام دهد را عرض [کردم]. حالا لیستش را اگر رفقا بگذارند، خیلی کارهای مختلف و فراوانی هست. تازه آن یک بخشش است، بیشتر فکر میکنم آنجا ناظر به فضای مجازی بود؛ پنجاه تا کاری که در فضای مجازی میشود، آنجور در ذهنم است که آنجا نوشته [بودم].
عرض کنم خدمتتان که آنقدر کار زیاد است که بنده گاهی فکر میکنم که غیر از طلبگی مگر چه کار دیگری میشود کرد؟ چهکار بکنم؟ من مشورت بدهم، منبر بروم، درس بدهم. عرض کنم خدمتتان که الان آنقدر کار زیاد است واقعاً بنده نمیرسم، یعنی رفقا میدانند که حجم کار کردن و خوابیدنها، رفتوآمدها و سفرها و فلان و اینها که آرام و قرار نداریم و جایی بند نمیشویم، واقعاً آدم نمیرسد به کارها.
پنج شاخهی اصلی: تدریس، تحقیق، تبلیغ، قضاوت، مدیریت.
**تدریس:** تدریس در علوم حوزوی، یا معارف اسلامی، یا منابع اسلامی، یا علوم بشری و مطالعات اسلامی، یا مهارتهای حوزوی. خب، بروید بالا.
**علوم حوزوی:** ادبیات عرب، میزان [...](کتابی در ادبیات عرب)، بالاتر توضیح دادم، یا ادبیات عرب درس بده. علوم حوزوی، یا منطق، اصول فقه، فقه، کلام، علوم قرآن، تفسیر، علوم حدیث، تاریخ اسلام و سیره، اخلاق و تربیت اسلامی، فلسفهی اسلامی، عرفان اسلامی، ادیان، مذاهب.
**معارف اسلامی:** میخواهی درس بده؟ عقاید، اخلاق، احکام.
**منابع اسلامی:** قرآن و حدیث.
**علوم بشری و مطالعات اسلامی:** اسلام و روانشناسی، اسلام و جامعهشناسی، اسلام و اقتصاد، اسلام و مدیریت، اسلام و علوم سیاسی، اسلام و طب، اسلام و نجوم، اسلام و فرهنگ و هنر، اسلام و حقوق، اسلام و مطالعات زنان و خانواده.
**مهارتهای حوزوی:** را اگر بخواهد چه کسی تدریس کند؟ چیست این؟ اگر بخواهد مهارتهای حوزوی را تدریس کند: مهارتهای آموزشی، پژوهشی، تبلیغی، تربیتی، زبانی (زبان عربی، انگلیسی...).
این مال کسی است که میخواهد تدریس کند.
**تحقیق:** بکند؛ تازه بنده خیلی بیشتر از اینها قائلم. حالا پنج شاخهی اصلیاش را در همان تدریس، اگر فرصت میشد با هم صحبت میکردیم که چقدر ما الان نیاز به تدریس داریم و چهکارهایی استاد میتواند بکند. فضاهای داخل حوزه است. ما الان در مدارس، معلمین عجیب و غریبی [نیاز داریم]. نیازی که بنده به این ضرورت رسیدم که الان لازمه به دانشگاه فرهنگیان وارد کار جدی بشویم. ارتباط با اساتید، معلمها؛ پرورش معلم، پرورش استاد.
این را بارها در جاهای مختلف شنیدیم؛ میگویند که آقا مثلاً آدم خوب مثلاً در فلان بخش داریم، ولی وقتی یک آخوند میآید [و] این کار را دست میگیرد، هیچکس کارش [...]. کارت. آخوند الان این پسر بنده که اینجا نشسته، معلمش آخوند است. ریاضی درس میدهد، هم چه درس میدهد؟ علوم درس میدهد، اجتماعی درس میدهد، فارسی درس میدهد. و من میدانم که کار این طلبهی بزرگوار که خیلی هم بهش علاقهمندم، هم خیلی خودم را مدیون میدانم، میدانم اگر یک معلم معمولی بود، که حالا مثلاً ریاضی بلد بود، مثلاً رشتههای دیگر خوانده بود، این اثر را نداشت. تا آخوند وارد میشود، یک چیز دیگر است، یکی دیگر است، یک اثر دیگری دارد. این کاری که از همه برمیآید، بماند که الان آخوند از هیچکس بر نمیآید. تو [کار] بقیه برمیآیند. وقتی آخوند وارد میشود، یک چیز دیگر میشود.
ما در دانشگاه وارد شدیم در بحث ارتباط علم و صنعت، گفتم: «من میخواهم بشوم آخوند صنعت.» اساتید را جمع کردیم، دانشگاه را جمع کردیم. بچهها میگفتند که هیچ استاد دانشگاهی نمیتوانست این کار تو را بکند. این فقط کار آخوند بود که این ارتباط استاد و دانشجو و صنعت [را برقرار کرد] و اتفاقات بزرگی هم رخ داد، الحمدلله عیان دیدیم. حالا چه جنسی میزند، من نمیدانم.
در تحقیقش، یا در پژوهشهای عمومی وارد شود، یا پژوهشهای تحلیلی، یا اجتهاد و نظریهپردازی، یا تصحیح و احیای متون، یا ترجمه، یا مأخذ شناسی و اطلاعرسانی. حالا اینها هر کدام عرصههای تحقیقی است دیگر. بعضیها روحیهی تحقیقی دارند، حوصلهی تبلیغ و فلان [ندارند].
یکی از دوستانمان هست؛ این بنده خدا خیلی برایم جالب بود. یک گروهی داریم، آنجا روتین روزمره و اینها. بعد این دوست ما در صحبت کردن، آدم را عصبانی میکند. آنقدر که مثلاً در استخدام کلمات منومن میکند، مثلاً کُند است و فلان. دیدم که در موضوعی، چیزی را میخواست به بقیه گوشزد بکند، این یادداشت کرده بود. آقا، یک متن ادبی نوشته بود و طنز. استخدام کلمات عرفانی در فضای طنز. اصلاً یک چیز فوقالعاده. با خودم گفتم: «خدایا، این آدمی که حرفهای روزمره [اش اینطور است]، کلمات معمولی [اش هم همینطور است]، آنقدر قدرت نوشتن دارد!» [چه کار] میکنیم؟ حمایتش میکند. «تو فقط بشین بنویس!» این همه قدرت و نوشتن و خلاقیت. خب، الان ما چقدر در عرصهی نوشتن نیاز داریم؟ الی ماشاالله. چقدر کار روی زمین مانده. بیا بنشینیم در مورد تکتک اینها با همدیگر صحبت کنیم. به شما بگویم؛ من خبر دارم.
در عرصهی تدریسش، در عرصهی دانشگاه، استادی، حوزه، در نوشتنش. بعد در نوشتن چه کارهایی میشود کرد؟ چیهایش مانده که الان باید بنویسیم؟ چه ابعادی دارد؟ خود نوشتن یک عالمی است.
**عرصهی تحقیق:** در اجتهاد، در چیها میشود اجتهاد کرد؟ فقه و اصول، کلام، فلسفه، عرفان، اخلاق، تربیت، علوم قرآن، تفسیر، علوم حدیث، علوم انسانی. همه اینها جای اجتهاد است.
**در تبلیغ:** ترکیب خطابه، یا در خطابه خشاب بکشد، یا در مشاوره [خطاب بکند]. بیا [پاسخگویی] یا نویسندگی، یا فعالیتهای رسانهای. خب، برو بالا.
**در خطابش:** مخاطب عام، مخاطب خاص.
**در مشاورش:** مهارتهای تحصیلی، مهارتهای پاسخگویی سؤالات شرعی، سؤالات دینی.
**در نویسندگی:** اینها هر کدام تخصص [میخواهد]. کسی که پاسخگوی سؤالات شرعی است، یکی به من میگفت: «ما یکی از این بچههای صداوسیما، خیلی با یک لپتاپ معمولی کشیدیم به فضای مذهبی. طرف راضی شده بود که خمس بدهد. زنگ زده بود دفعهی اول یکی از مراجع. آنقدر آدم گوگولی، لطیف، شمال شهری تهران، مثلاً پولی بدهد، آنقدر بد باهاش برخورد کرده بودند.» خب، این هم یک شور و هیجان میخواهد، یک اصلاً یک دورههایی میخواهد که آدم یاد دهند که آنجا که نشستی، این الان همهی جهان اسلام [را در بر میگیرد]. کارهای سطحی میگیریم. خیر، دینشان از همان دو کلمهای که پاسخگوی سؤالات دینی [هستند]، در همان گفتگو با او میتوانی یک جوری حرف بزنی که این را تا ابد مسلمان کند و یک نسلی را متحول کند. این هم یک کار دیگر است.
**آیندههای شغلی:** ایران درآمد هم دارد. دنیا، آخرت. نویسندگی: شعر و نثر، ادبیات داستانی، نمایشنامهنویسی، فیلمنامهنویسی. اینها خیلی محدود [اند]. نوشتن رفت.
**در فعالیتهای رسانهای:** رادیو، تلویزیون، رسانههای دیجیتال، فضای مجازی.
**در قضاوت:** یکی از عرصههای خیلی مهم که همه را میترساند، در حالی که این هم کار طلبه است. طلبه باید وارد بشود. قضاوت حقوقی، قضاوت کیفری، دادرسی، مدیریت قضایی.
**در مدیریت:** مدیریت کلان، مدیریت کردنش. ولایت فقیه، مرجعیت، سرپرستی شیعیان منطقهای مثل خارج از کشور، نمایندگی ولی فقیه در استان، امام جمعهی شهر.
**مدیریت حوزوی:** پیدا کند. مدرسهی علمیه، مدارس تخصصی مشخصات پژوهشی، مراکز [تحقیقاتی]، مدیریت حوزهی علمیه، مراکز خدمات.
**مدیریت فرهنگی تبلیغی:** امام جماعت بشود، معاون پرورشی مدارس بشود، معاون فرهنگی تربیتی مدارس بشود، مدیریت مؤسسات، کانون فرهنگی، مسئول دفاتر فرهنگی در دانشگاه، در نیروهای نظامی انتظامی، در سازمانها، ادارات. رایزن فرهنگی بشود در کشور خارجی.
**مدیریت اجرایی:** پیدا کند. مسئول دفتر مراجع بشود، مسئول دفتر امام جمعه بشود، سردفتر ازدواج طلاق بشود. اینها یک نمونههایی از فرصتهای شغلی طلبههاست که بعضیهایش هم پول توش ریخته. آخریش، رئیس جمهور بشود. این خیلی مهم است.
خب، این هم از این.
یک سؤال دارم که آقا: «من احساس میکنم باید خودم را وقف حوزه و طلبگی کنم، باید مسیر را درست بدانم. از اینکه چه درسهایی هست، چه اساتیدی است، حوزههای خوب کجایند، طلبههای خوب چیست، باید چهکار کنند، چه مواردی را رعایت کنم، چهکار نکنم که بتوانم الگو بگیرم و یک طرح و هدف برای خودم برای ورود به حوزه داشته باشم؟»
افراد مختلف با سؤالاتی در رابطه با خود حوزهها پرسیدند؛ چه درسهایی میخوانند؟ چهکار ما چند تا فایل داریم، نظام دروس حوزوی، نظام چیست؟ چند تا فایل. یک چند تا فایل این شکلی داریم، آنها را پیوست باید بشود. دوستان گوش بدهند. یک چند جلسه فایلهایش هست و این هم بحثی نیست که امشب بخواهم واردش بشوم. این چندین جلسه بحث دیگری میطلبد.
روش تحصیل علوم حوزوی، روش تأثیر علوم مادر. روی سایتمان هم هست؛ روش تحصیل نحو. البته چندین جلسهی دیگر بحثهای دیگر هم هست که منتشر نشده. یک سی ساعتی یزد ما بحث داشتیم که منتشر نشده. یک تقریباً ده ساعتی هم قم بحث داشتیم که منتشر نشده. یک چند ساعتی هم تهران بحث کردیم و داریم بحث میکنیم؛ هنوز تکمیل نشده و منتشر هم نشده. حالا آن شاید منتشر بشود.
این دیگر سؤالات مال کسی است که وارد فضای حوزه شده یا کامل دیگر حوزه را پذیرفته، ابهام دیگر نسبت به اصل قضیه ندارد، یا وارد حوزه شدیم. یک بحث دیگری است؛ یعنی ما الان نسبت به کسی که بیرون از حوزه فکر کند به عنوان یک گزینه، داریم با او صحبت داشته باشیم. بله، نیاز به دورهی جداگانهای داریم. حالا باید بنشینیم روش فکر کنیم که به چه نحوی ارائه داده بشود. چون بحث سنگینی است، باید بنشینیم بگوییم تکتک این دروس چیست؟ فقه یعنی چی؟ ادبیات یعنی چه؟ استنباط یعنی چی؟ اصلاً استنباط چهکار میکنند؟ علم اصول چیست؟ یک کلیاتی از علم اصول، از فقه، از علم کلام. بعضی از اینها نیاز به یک بحث دقیقتری دارد. چون اصلاً آن چیزی که در حوزه هست، با آن چیزی که مطلوب است، فاصلهی جدی دارد.
میخواهم طرف را خلاصهی گولش نزنیم که بیاید اینها را بخواند [و] برود دنبال اصلش. به اینها اکتفا نکند. بحث دیگری. یک سؤالی که حالا پرسیدهام دوباره...
در حال بارگذاری نظرات...