این سخنرانی درباره نقش و اهمیت یاران خاص امام زمان (عج) در زمان ظهور است. بیان میشود که حلقه اول سپاه امام زمان شامل ۳۱۳ نفر نخبه و زبده است که کیفیت و ایمان بالایی دارند و بدون آنها قیام آغاز نمیشود. این عدد از جنگ بدر و اصحاب بدریون الهام گرفته شده و نشانه شکلگیری سپاه واقعی امام است. در روایات به ویژگیهای اخلاقی، شجاعت، اخلاص و مدیریت این افراد اشاره شده و توضیح داده میشود که شرایط دیگری مانند خروج سفیانی و خَسف بیداء نیز باید برای ظهور فراهم شود.
عدد ۳۱۳، ابجد کلمه «جیش» و رمزواژه سپاه آخرالزمان. [01:20]
پیروزی در یکپارچگیست نه کثرت؛ ۳۱۳ یار امام زمان باید یکدست باشند. [08:54]
نقشه راه قیام آخرالزمان: ظهور با ۳۱۳ نفر، خروج با ۱۰ هزار نفر. [11:20]
هشدار تکاندهنده! برخی از یاران اولیه امام زمان، شمشیر به روی او خواهند کشید. [12:48]
نشانههای قطعی قائم آل محمد(عج): ولادت پنهان، شخص غایب و نام حرام. [16:30]
با قدرت ولایی امام زمان(عج)، زمین زیر پایش درنوردیده میشود و هر سختی برایش ذلیل است. [22:37]
اوج خیانت: فرمانده سپاه امام حسن(ع) به طمعِ پولِ معاویه، به قاتل فرزندانش پیوست. [35:25]
راز صلح امام حسن(ع)، فرار از ننگِ کشته شدن توسط سپاه خود بود!. [41:50]
فریاد امام حسن(ع) بر سر مغیره: «فراموش نمیکنم تو بر مادرم دست بلند کردی!» [45:00]
اوج مظلومیت دو برادر: تابوت حسن(ع) را تیرباران کردند، اما پیکر زنده حسین(ع) را با تیر به خارپشت بدل ساختند. [49:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی.
در مورد یاران امام زمان، اصحاب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، گفتگو میکردیم. در مورد تعدادشون و ویژگیهاشون نکاتی رو جلسات قبل عرض کردیم.
یکی از نکات این بود که خود این اعداد موضوعیت داره، خود این اعداد حکایتی داره. مثلاً، کلمه «جیش» (جیم، ی، شین) به معنای سپاهه. تو این سرودایی که میخونن، دیدید میگن «محمد قادمون»، دیدید میگن «سپاه پیامبر مثلاً داره میاد». «جیش» ابجدش میشه ۳۱۳.
این عدد ۳۱۳ از این جهت، انگار تا وقتی کسی ۳۱۳ تا یار نداشته باشه، جیش نداره، سپاه نداره. باز خود کلمه مثلاً «قوت»، این خودش بازی ابجد دیگهای داره. این اعداد هر کدوم یه کاربردی داره، یه سطحی رو خدای متعال از اعداد در نظر میگیره برای یک آثاری.
مثلاً برای شاهد، دو نفر رو میخواد. اگر گناه خاصی باشه، گناه منافی عفت باشه، چهار تا شاهد میخواد. برای نماز جماعت مثلاً، میگه نماز جمعه مثلاً، یه تعدادی باید باشند تا نماز جمعه شکل بگیره. برای نماز جماعت، تا ده نفر که باشند، ثوابش رو گفتن میشه شمرد. به ده نفر که میرسه، دیگه ثوابش از شمارش خارج میشه.
این اعداد، این افراد، هر یه دونه یه دونهاش، یه اثری داره. این خیلی چیز مهمیه. خدای متعال اثر داده به این افراد و این تعداد عدد خاصیتی داره. خدا ماههای سال رو ۱۲ تا قرار داده، امامان را هم ۱۲ تا قرار داده، اسباط رو در بنیاسرائیل ۱۲ تا قرار داده بود. خب شما بگو چرا ۱۰ تا نه، چرا ۱۱ تا نه، چرا ۱۳ تا نه؟
میفرماید: «من به جهنم، برای جهنم، ۱۹ تا مَلَک گذاشتم؛ ۱۹ تا فرشته است که تو جهنم اینا عهدهدار جهنمند.» تو قرآن خدای متعال خودش این مسئله رو مطرح کرده، به عنوان چالش میگه: «حالا چرا ۱۹ تا؟» میگه: «من این عدد رو قرار دادم برای فتنه.» یعنی چی؟ برای امتحان.
حالا خود این داستانی داره. اصلاً خود عدد ۱۹ به فتنه ربط داره. نمیخوام بسطش بدم، ولی میفرماید: «من این ۱۹ را قرار دادم برای فتنه.» ترجمه ساده کوچهبازاریش این میشه: «چرا ۱۹ تا؟» خدا در قرآن کریم میفرماید: «۱۹ تا قرار دادم تا ببینم فضولش کیه؟» دلیل «۱۹ فتنه» یعنی این میگه که این ۱۹ای که گذاشتم، خودم مخصوصاً عمداً این کارو کردم که یه عدهای اینو دست بگیرن، این کفار اینو دست بگیرن، بگن این همه آدم تو جهنم میخوان عذاب بشن، بعد ۱۹ تا فرشته میخوان اینا رو عذاب کنن؟ چند میلیون آدم مثلاً تو جهنم میخوان عذاب بشن، ۱۹ تا عذاب کنن؟ خود همین اتفاق رو دستم گرفتن دیگه. همین مسئله رو، من این عده رو، این تعداد رو قرار دادم برای فتنه، ببینم کیا قبول میکنن.
به مؤمن که بگم، میگه: «آقا هر عددی باشه قبوله. ما چاکر خدام هستیم. بگو ۱۵ تا، بگو ۱۰ تا؛ هرچی بگی قبوله.» به کفار که میگی، عدد رو دست میگیرن.
حالا عدد ۱۹ خودش عدد مهمیه. اصلاً داستان اعداد یه عالم پیچیدهست. خیلی حساب کتابهای پیچیده تو اعداده که دیشب یه اشارهای کردم.
عدد ۱۹، عدد «بسم الله الرحمن الرحیم» است؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» ۱۹ تا حرف دارد.
بعد تازه این اعداد حساب کتابهای دیگه هم دارن. مثلاً این عددا با همدیگه جمعم میشن؛ یعنی خود عدد ۱۹ دوباره ۹ و ۱ با همدیگه جمع میشه. خود عدد ۱۰، چه عدد پیچیده عجیب غریبی! تو عالم اعداد کلی اسراره.
اصلاً خدا عالم رو بر اساس اعداد آفریده. همهچیز ریاضی داره، همهچیز قاعده و ضابطه عددی داره. خیلی مهمه.
تو عبادات ما این شکلیه. نمازها عدد داره، رکعت داره. الله اکبر رو بگو اونقدری که حال کردی دیگه؟ حالا برو سجده، رکوع اینا، دیگه هرجا دیدی خسته شدی تمومش کن؟
گفتن نه! الله اکبر رو میگی، بعد رکوع، بعد دو تا سجده. بعد نماز مغرب سه رکعت، نماز عشا ۴ رکعت، نماز صبح دو رکعت. بعد مسافرت که میری، اون ۴ رکعتیه نصف میشه، شکسته میشه. سه رکعتیه تکون نمیخوره. چرا؟ اسراری داره، حساب و کتاب داره. اعداد حساب و کتاب داره.
ما البته از سر ایمان قبول میکنیم، ولی این نیست که چون از سر ایمان قبول کردیم، اون طرف هم خدا همینجور کشکی یه چیزی گفته، گفته: «حالا تو هم دیگه ایمان داشته باش، دیگه قبول کن.»
نه آقا! خود همین حساب و کتابی که مثلاً توی سن دختر و پسر برای بلوغ [وجود داره]؛ دخترا ۹ سالگی بالغ میشن، پسرا مثلاً ۱۵ سالگی. ببینی، قشنگ یه ریاضی داره، یه نظمی داره.
مثلاً این دختر خانوم ۹ سالگی که بالغ میشه، مثلاً ۶ سال زودتر از پسر، نمازا شروع میشه. حساب و کتاب که میکنی، میبینی چه جالب!
از اونورم این دخترا یه چند روزی رو توی خانمها نماز ندارن دیگه. حالا بین سه روز تا ده روز. یه جورایی انگار این ۶ سال اینجا، اون تو اون ۶ سال سر به سر میشه، به قول ماها، «یِر به یِر» میشه؛ این ۶ سالی که اونور نمیخونه، ۶ سال جلوتر شروع میکنه.
حالا البته ممکنه دختری بیماری داشته باشه، حالا مثلاً نمازاش این قضیه سه روز و ده روز و اینا اصلاً در ماه براش نباشه. من نمیخوام اون مورد استثنا رو صحبت بکنم. کلی دارم میگویم: همه عالم توی نظم و ریاضیات و قاعده خودشه.
تو این تعداد افراد سپاه هم این شکلیه: ۲۰ نفرش، ۴۰ نفرش، ۱۰۰ نفرش، ۳۱۳ نفرش. نه، هر کدوم قاعده خودش رو دارند. این عدد حکایتی داره.
پیغمبر اکرم اون وقتی وارد جنگ با دشمن شد، اون وقتی حکم جهاد اومد، پیغمبر رفت به سمت دشمن که ۳۱۳ تا یار داشته باشد. به ۳۱۳ تا که رسیدن، پیغمبر مأمور شد بره بجنگ. تا قبلش که ۳۱۳ تا نبودن، مأموریت به جنگ نداشت.
البته اون ۳۱۳ تای پیغمبر، عددش برای ما مهمه. اون آدما لزوماً آدمای درجه یک و خوب راه نبودن؛ خیلیاشون هم تو زرد دراومدن، خیلیاشون هم مشکل داشتن.
یه نکتهای تو اون ۳۱۳ تای اصحاب بدره که اون نکته مهمیه؛ اونم اون هارمونی توشون بود. ناتو بود، تو زرد بود، منافق بود، ولی دو دستگی نبود، انشقاق نبود، اختلاف نبود، تفرقه نبود. ۳۱۳ تا یه دست بودند. این نکته مهمیه. چون ۳۱۳ تا یک دست بودن، پیروز شدند، جنگیدن و غلبه کردند.
البته یه نکتهای بگم؛ دیشب چون یه نکتهای عرض کردم، ممکنه سؤال پیش بیاد. گفتم که خدا ۲۰ تا رو به ۲۰۰ تا وعده داده که غلبه میدم، ولی وعده نداده که ۷۰ تا رو، یا صد تای امام حسین رو به ۳۰ هزار تای عمر سعد غلبه بده.
ببینید، بحث غلبه ظاهری یه بحثه، غلبه باطنی بحث دیگهست. جبهه حق و باطل، همیشه حق پیروزه. اون پیروزی یه بحثه، اون غلبه ظاهری هم یه داستان دیگهای داره.
یه نکته است. نکته دومم اینه که خدا تو قرآن وعده داده در دستور فتح که «وَ لَوْ قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ.» اگه دشمن به شما حمله کنه، این خیلی نکته جالبیه. دشمن به شما حمله کنه، اینجا دیگه تعداد نگفته، نگفته ۱۰ تا باشین، ۵۰ تا باشین، صد تا باشه.
دشمن اگه به شما حمله کرد، شما وایسادید، سفت وایسادید، جا نزدید، من اینجور برنامهریزی کردم، اینجور طراحی کردم که دشمنتون رو وادار به فرار میکنم.
حالا نه اینکه همون روز اول یا هفته اول باشد؛ آخرش اینجوری میشه که دشمن این دمشو میذاره رو کولش، فرار میکنه، در میره، محکوم به شکسته.
یه وعده است که خدا داده. این یه وعدهست، جدا. یه وعده داده که کلاً همیشه جریان حق به جریان باطل پیروزه. این هم یکی. وعده داده که دشمن به شما حمله کنه، شماها پیروزید. این یکی.
یه سری وعدههاشم رو عدده؛ گفته: «بیست تا باشید به ۲۰۰ تا غلبه میکنید.» اینجا اعدادش خودش حساب و کتاب داره.
این ۳۱۳ تا، اون حلقه اولیهست که دور امام زمان رو میگیرند و بعد دور حضرت جمع بشن؛ حلقه ۳۱۳ تاست. البته پیروزی نهایی حضرت با این ۳۱۳ تا نیست.
این ۳۱۳ تا، حاکمند، قاضیاند، اون لشکر درجه یک، و فرماندههای اصلی سپاه امام زمان. یه حلقه دومی داره. اون حلقه دوم ۱۰۰۰ نفر. تو روایت هم داره. امام صادق گفت: «آقا، حضرت ۳۱۳ تا یار دارد.» امام صادق فرمودند که: «زیر هزار تا که برای کسی قدرت ایجاد نمیشه.» اینم نکته مهمیه. قرآن گفته «اولی قوه»، «اولی قوه»، پرقدرتند.
سپاهی که هزار تا یار نداشته باشه، قدرت نداره، قوت نداره. درجه دیگهش میشه. باز داره که یه لشکر صد هزار نفرم همراه امام زمان هستند. اینا مرتبهبندیه یاران امام زمان.
اون ۳۱۳ تا، خیلی خالص، خیلی نابن، درجه یک، خیلی پاکاند. اون لشکر دومی که هزار تا هستند، مثل ۳۱۳ تا نیستن. اون ۳۱۳ تا هم قدرت مدیریت دارند، هم از جهت علمی بالایند، هم از جهت ایمانی بالایند. همه وجودشون وقف امام زمانه.
حالا انشاءالله روایت دیگهای هست، تو جلسات دیگه توصیفات اینها رو میخونیم. حالا اون لشکر هزار تا ممکنه اونقدری خالص نباشن. اون لشکر ۱۰۰ هزار تا ممکنه اونقدری خالص نباشند.
یه روایت ترسناکی داره. میفرماید که بعداً یه تعدادی از همینایی که امام زمانو کمک میکنند، یکم که پیش میره، تو بعضی فتنهها بعضی از همینا شمشیر میکشن رو امام زمان. روایت وحشتناکیه!
حتی بعضی از اینها وارد درگیری با امام زمان میشن. چند صد تا از اینها توسط یاران دیگه امام زمان ما کشته میشن. چند هزار تا! شما فرض کنید مثلاً سه چهار هزار نفر جز اون حلقه اولیهای بودند که اول با امام زمان راه افتادن، رفتن. حلقه اولیه منظورم اون ۳۱۳ تا نیستا؛ یعنی اون کسایی که اول با حضرت راه افتادن، جز اون گروه بودن، حرکت کردن.
بعد یه هفته، دو هفته، یه ماه، دو ماه، تو فتنههایی اینا چپ کردن، دشمن امام زمان شدن و شمشیر کشیدن رو امام زمان. جالبه که اینا رو تو روایاتمون حتی معرفی هم کردن که کین و چین و چیکارن و کجان و چی میگن. امام زمان همه اینا رو میدونه. خیلی عجیبه.
عاقبتمونو خدا بخیر کنه. تا اون ته تهش، انشاءالله عاقبتمون بخیر باشه. حتی وقتی که یار امام زمان شدیم و با امام زمان راه افتادیم، حرکت کردیم و اینا، همونجا هم نباید خاطرمون جمع باشه که عاقبت بخیر شدیم. خیلی عجیبه، ترسناک!
خب، چند تا روایت بخونم در مورد این ۳۱۳ نفر. روایت اول از حضرت عبدالعظیم حسنی است. حضرت عبدالعظیم حسنی، نواده امام حسن مجتبی (علیه السلام)، هم جز اصحاب امام رضا (علیه السلام) بوده، و ایشون اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) هم بوده. درسته؟
این روایتی که ایشون نقل کرده، از امام جواد (علیه السلام) است. سه تا روایت میخوام بخونم. سه تا روایتو دل بدید، بعد بریم خدمت امام حسن (علیه السلام) و چند تا در مورد یاران امام حسن بشنویم.
حالا اینجا یاران امام زمان هرچی که بگیم خوبیاشونن، یاران امام حسن هرچی میخوایم بگیم بدیاشونن؛ سپاه سست و ضعیف و پر از ترس و پر از خیانت و مظلومیتِ امام حسن مجتبی (علیه السلام).
تو روایت داره که حضرت عبدالعظیم میگه که به امام جواد (علیه السلام) عرض کردم که: «آقا، من خیلی امید دارم اونی که از اهل بیت قیام میکنه، شما باشید. اونی که «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَ ظُلْمًا»، اونی که زمین پر از عدالت میکنه، شما باشید. خیلی امید دارم شما قیام کنید.»
حضرت عبدالعظیم به امام جواد (علیه السلام) این را گفت. حضرت میفرمایند که: «یا ابوالقاسم...» خب، کنیهاش ابوالقاسم بود.
حضرت عبدالعظیم فرمود: «اگر منظورت قیام به امر خداست، همه ما ۱۴ معصوم، همه ما دوازده امام، این قیام رو داریم. ولی اون قیامکنندهای که قراره زمین را تطهیر کنه، «من اهل الکفر و الجهود» (زمین را از اهل کفر و انکار تطهیر کند)...»
عبارتها رو دل بدید. میدونم دیر وقته، خسته اید. انشاءالله که با همین انرژی و با همین توان، کنار مرکب امام زمان، انشاءالله شمشیر بزنید برای امام زمان، سرباز امام زمان باشید. انشاءالله اونجا بگید: «آقا ما خسته نیستیم.»
به امام زمان انشاءالله بگید: «ما که ارزشی نداریم...» به امام زمان انشاءالله بگید که: «آقا، ما خسته نیستیم. تا آخرشم پای شما وایسادیم.» خدا حفظتون کنه انشاءالله.
امام جواد فرمودند که: «اون قیام کنندهای که زمین را پاک میکنه، اون من نیستم. اون قیامی که همه ما، همه ما اهل بیت، داریم؛ قیام کردیم به امر خدا. اون قیامی که آخر داستانه دیگه؛ زمین را میشوریمش، پاکش میکنیم. دیگه اهل کفر و اینا همه میرن گاراژ میزنن، به قول ماها. اون من نیستم.»
«هو الذی یخفی علی الناس ولادته.» حالا میخوان معرفی کنند امام زمان رو. خوب دل بدید! چند تا عبارت میگن. جالبه!
اون کسی که اولاً ولادتش برای مردم مخفیه؛ دارن نشونههایی میگن که قشنگ دو دو تا چهار تا با استدلال است.
امام جواد رو همه بودند، دیدن، حاضر بودند، تولد حضرت رو شاهد بودن. از بچگی، از وقتی به دنیا اومده، همه شاهد بودند. امام جواد را منو میشناسن.
اونی که قراره اون امام آخری که قیام آخرو انجام میده، اونو کسی ولادتش رو شاهد نبوده، کسی خبر نداره. همه چیزش مخفیانهست، ولادتش مخفیانهست.
چهار تا هم اگر از اصحاب اهل بیت خبر دارند، اونام به گوششون خورده. تک و توکی هم بودن که امام زمانو دیدن، خود امام عسکری بهشون نشون داده.
تازه اونایی هم که خیلی دیگه صاحب سر بودن، درجه یک بودن، مثلاً ده بار رفته خدمت امام عسکری؛ مثل احمد بن اسحاق قمی.
ایشون قبرش سر پل ذهابه. اگه اونوری رفتید (مرز خسروی، پاستیل کربلا) برید، یه کوچولو البته باید کج کنی سر ماشینو، باید بدید اینور اون دوراهیه، یه ۵ کیلومتر راهتون اضافه میشه. حتماً برید مزار این مرد بزرگ رو سر پل ذهاب، احمد بن اسحاق اشعری قمی.
ایشون وکیل امام عسکری بود در قم، نماینده حضرت بود. این مسجد معروف امام عسکری در قم را هم ایشون ساخته؛ از مسجد جمکران قدیمیتر این مسجده. قدیمیترین مسجد قم.
برخی بزرگان گفتند مسجدی که امام زمان هفته یک بار تو این مسجد نماز میخونن. تشییع علما که میکنند، علما را از مسجد امام عسکری میبرند حرم حضرت معصومه. خیلی مسجد بزرگ و با فضیلتی است.
اینجا به دستور امام عسکری، با پول امام عسکری، ساخته شده توسط احمد بن اسحاق.
احمد بن اسحاق وکیل امام عسکری بود. چندین بار میرفت و میاومد؛ یعنی خوب دائم در رفت و آمد بود.
مثل الان که نبود که حالا مثلاً تماس و ایمیل و تلگرام و واتساپ باشه. نامهها رو باید جمع میکرد، مخفیانه میبرد، تحویل امام عسکری میداد. سؤالاتشو باید میرفت حضوری میپرسید یا توسط نامه میپرسید. پولهایی که جمع میکرد که به امام برسونه، باید خودش میبرد تحویل میداد.
چندین بار خدمت حضرت رفت و آمد داشت، ولی از بین این همه دفعهای که رفت و اومد، یه بار فقط امام عسکری، امام زمانو بهشون نشون داد.
یه بار فرمود: «فقط بدون که امامی که بعد از من هست، ایشونه.» که میگه: «دیدم یه چهره جذاب و دلربا.»
یه فرق، فرق سر حضرت. حضرت حسین، سه سالگی تقریباً بوده. میگه: «دیدم که فرق سرشون بازه، موهای بلندی دارند. این دو طرف موهای حضرت اینجور ریخته. این فرق سرشونم یه جوری بازه؛ «کَاَنَّهُ اَلِفٌ بَیْنَ الْواوین» توصیفش اینه. خیلی قشنگه.»
فرق سر حضرت که باز بود، انگار یه الف بود. این دو طرف موهای حضرتم که اینجوری فر داشت، موهای بلندی که اینجور فر داشت، اینام مثل دو تا واو بود. میگه: «فرق سرش یه الفی بود بین دو تا واو.»
امام زمان چهرهشون این شکلی مال کودکیش بوده. صاحب سر بودن، یه بار دیده بودن. پس اولین چیزی که از امام زمان میفرماید امام جواد چیه؟ ولادتش مخفیه.
این یکی ویژگی دیگه چی؟ «وَ یَغیبُ عَنْهُمْ شَخصُهُ.» شخص اونم غایبه.
من الان در اختیار شما هستم. این که قائم نمیشه، قیام کننده نمیشه. امامی که باهاش رفت و آمد دارید، سؤال میکنید، میرید، میآید؛ این که نمیشه قیام! اونی که قیام میکنه، شخصش غایبه، دسترسی بهش ندارید.
دیگه چی؟ «وَ یَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُهُ.» اسمش رو هم نمیتونید بیارید. آوردن اسمش حرامه.
میدونیم امام زمان همنام پیغمبر اکرمه. برخی علما فتوا دادند تا زمان ظهور امام زمان، آوردن نام حضرت ممنوع است؛ حق بردنشو نداریم.
حالا برخی گفتن اون ایام، ایام اول، ایام غیبت صغری و اینها، مثلاً اسم امام زمان آوردنش ممنوع بود. برخی گفتن الان اشکالی نداره. برخی گفتن نه، روایت به ما گفته تا زمان ظهورش حق نداریم نامش رو بیاریم، با اینکه نام ایشون همنام پیغمبر است.
بعضی جاهام دیدید که اسم ایشون رو میخوان بنویسند، مثلاً «م. ح. م. د.» اینجوری مینویسن که اسم ایشونو کامل ننویسن. پس آوردن نامشم حرامه.
دیگه چی؟ «وَ هُوَ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ.» در حالی که نام ایشون همون نام پیغمبر اکرم، و کنیهاش هم کنیه پیغمبره.
نامش، اسم پیغمبر؛ کنیهاش هم ابوالقاسم. اینا رو بدونید، بعداً امام زمانو بشناسید. یه وقتی امام زمانو «مهدی» صدا نزنید که از ادب نباشه. «مهدی» نیست لقبش.
دقت کردین؟ البته گفتن وقتی که حضرت ظهور بکنند، مؤمنین ایشونو چی صدا میزنند؟ وقتی میخوان سلام بدن، کی میدونه؟
مؤمنین وقتی بعد از ظهور امام زمانو صدا میزنند، صدا میزنند: «السلام علیک یا بقیة الله.» دیگه نه «مهدی» میگن، نه اسم کوچیک میگن، نه کنیه میگن، بلکه «بقیة الله» صدا میزنن.
دو تا عنوان خاصه: یکی «امیرالمومنین» برای حضرت علی (علیه السلام)، با اینکه همه اهل بیت «امیرالمومنین»اند، ولی این لقبی بوده که فقط مال امیرالمومنین بوده، به بقیه اهل بیت هم نمیگفتن.
یکی هم «بقیة الله». همه اهل بیت «بقیة الله» هستند؛ تو زیارت جامعه کبیره هم گفته، ولی هیچکدوم از اهل بیت «بقیة الله» صدا نمیزدن. فقط امام زمان «بقیة الله» صدا زده میشن.
دیگه چی؟ «وَ هُوَ الَّذِی تَطْوَی لَهُ الْأَرْضُ.» او کسی است که طی الارض داره.
بهبه! چقدر جالب شد! امام جواد (علیه السلام) معرفی میکنند امام زمان را. میفرمایند: «کسی که زمین دائم در حال چرخش زیر پای او است.»
امام زمان همهجای عالم هستند. البته روحشون که به کل هستی اشراف داره، احاطه داره. جسمشون هم این شکلیه که هر آنی، هر جایی اراده بکنن، هستند؛ با چی؟ با طی الارض.
حالا سختتر از اینا میشه دیگه. نمیخوام چون سختش بکنم که. امام قدرت داره که برا خودش بدن خلق بکنه. توی جلسه اینو گفتم. یکی از اهل جلسه گفت: «این حرفا رو از کجا در میآری؟» گفتم: «دکتر وقتی بهت نسخه میده قبول میکنی؟» گفت: «آره.»
گفتم: «دکتر نسخهش رو از کجاش در میآره؟ از کجا؟ گفتی دکتر میگه که ۲۰ سال درس بخون میفهمی از کجا درآورد؟» بندهخدا، گفتم که: «اینو از اینجا، از همون جایی که اون دکتر بعد ۲۰ سال در میآد، از همونجا در میآد.»
مجموعه چندین جلد کتاب حدیثی و روایی و ادله فلسفی و عقلی و کلامی و اینها است. البته بعضیش به طور خاص هم روایت داره.
اینو که عرض میکنم، مجموعه اینهاست: کتاب «بصائر الدرجات» مرحوم صفار، مثلاً یک دو جلد است. «بصائر الدرجات» چندین جلد است.
کتابهای دیگه مفصل. امام این شکلیه. امام قدرتش تو هستی این شکلیه. این توان رو امام هم طی الارض میکنه، هم قدرت داره برای خودش بدن خلق کنه.
روایت شنیدید دیگه که تو یک شب ۴۰ نفر اومدن گفتن: «امیرالمومنین دیشب مهمون ما بود.» امام این قدرت رو داره. امام میتونه در لحظه کنار کعبه باشه، کنار شش گوشه امام حسین باشه، کنار قبرستان بقیع باشه.
نه، روح امام؛ روح امام که کل عالم را پر کرده؛ روح امام که نورالله است، همه عالم رو پر کرده. جسم امام، جسم امام میتونه هم با طی الارض اینور اونور بره، هم میتونه در لحظه در چندین جا باشد.
دیالو... یکم سخت شد، ببخشید. ولی میخوام که به هر حال امام رو ما دست کم نگیریم. مثل خودمون نیستند که ۵ تا هیئت همزمان امام زمانو صدا بزنن، امام زمان تو کدوم جلسه شرکت میکنه؟
میگه: «همون جایی که روضه حضرت عباس (علیه السلام) خونده بشه، یا عباس خونده میشه، امام زمان هست.»
جایی که روضه حضرت عباس هم خونده نمیشه، امام زمان هست. اون که میگه من، میفرماید: «من تو مجلس روضه حضرت عباسم.» میخواد بفهمونه که به اون روضه علاقه دارم، توجه دارم. حضرت عباسه. فقط اینجا امام که محدودیت نداره که! امام که مثل ما نیست!
امام روح امام خواب و بیداری نداره. شما ۱۲ شب امام زمانو صدا میزنی، نماز استغاثه میخونی، دعای فرج میخونیم، «یا مولانا یا صاحب الزمان، اَلْفَرَج!» که دوستانم پخش میکنند بعد جلسه اینجا. خب بگیم آقا ساعت یک شبه، مگر حضرت خواب دارند؟ امام زمان مگر خواب دارند دیگه؟ زندگی بشری دارن؟ ۷ صبح که دیگه حضرت بیدار باشند، انشاءالله؟
بله، امام به حسب ظاهر خواب و بیداری داره، ولی روح امام، حقیقت امام که خواب و بیداری نداره.
یه ویژگی دیگه امام چی شد؟ «وَ یَذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعْبٍ.» زمین براش طی میشه. دیگه چی؟ هر چیز سرسختی تو عالم برای امام ذلیله. چقدر جالب!
کربلا باید بگردیم بلیط پیدا کنیم، بعد بلیط هفت و پانصدی پیدا کنیم. باید بریم دلارامونم برداریم که بفروشیم، خرج پروازمون در بیاد. اینا برای ما سخته دیگه.
برای امام هیچ امر سختی وجود نداره. همه عالم تو مشتشه. همه عالم خار و خفیف و ذلیل در برابر اوست، چون ولایت داره بر همه هستی.
البته امام مراعات امور ظاهری رو میکنه ها! امام مثل من و شما اگه با من و شما راه بیفته، از پله میآد بالا.
مثلاً میگم اهل بیت در زمان حیاتشون اینجوری زندگی میکردند. امام مثلاً از پله میآد بالا، امام مثلاً از دریا میخواد رد بشه، سوار کشتی میشه، سوار قایق میشه.
ولی واقعاً امام به اینا نیاز داره؟ امام اگه بره رو آب وایسه، میره تو آب که نیاز به کشتی داشته باشه؟ اینا نیست دیگه.
یکم امامشناسیمون رو باید همچین تقویت بکنیم. پس فردا حضرت ظهور کردن، یهو سوتی ندیم پیش امام زمان. یاران حضرت به ما میخندن، میگن: «بابا، کجا درس خوندی؟ چقدر پیادهای؟ امام زمان چی تصور کردی؟»
دیگه چی؟ «یَجْمَعُ إِلَیْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عَدَدَ أَهْلِ بَدْرٍ.» اصحابش به اندازه اهل بدر دور او جمع میشن.
که چند تایند؟ «ثلاث مِئَةٍ وَ ثَلاثَ عَشَرَ رَجُلاً مِن اَقاصِی الاَرض.» ۳۱۳ نفرند از جاهای مختلف زمین. بعدها اگه فرصت بشه، توی جلسهای اسامی اینها رو با کد، به عنوان معرفی نامه مطرح میکنیم.
۳۳۰۰ تا رو تو بعضی روایات داریم: هفت تاشون از این شهرن، سه تاشون از اون روستان، پنج تاشون از اون منطقه.
بعد با کد گفتن، مثلاً: «فلانی ابن فلانی.» حالا اصلاً ممکنه اسم واقعی طرف هم نباشه. حالا شاید ابجد اسمشه، شاید یه رمزی تو اون اسم است.
این ۳۱۳ تا رو این شکلی معرفی کرده: از جاهای مختلف میان. این همون آیه قرآنی که فرمود: «هرجا باشید خدا همتونو جمع میکنه.» این مربوط به ۳۱۳ تاست.
وقتی که اینا جمع شدن، «فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ.» این ۳۱۳ تا که اهل اخلاصند، وقتی جمع شدن، «اَظْهَرَ اَمْرَهُ.»
خوب دل بدید! میفرماید وقتی این ۳۱۳ تا جمع شدن، خدا امر او رو ظاهر میکنه. پس ظهور امام با چند نفر؟ با ۳۱۳. این ظهور امامه، هنوز معناش پیروزی امام نیست.
امام بین این ۳۱۳ تا جان مبارکش حفظ میشه. ۳۱۳ تا باید اهل اخلاص باشند، یک دل باشند، خالص باشند، وفادار باشن. اینا میتونن یه حلقه دور امام شکل بدن که حضرت کشته نشه.
هفتاد تا باشن چی میشه؟ حضرت کشته میشه. میشه مثل امام حسین (علیه السلام). درست شد؟ ۳۱۳ تا که باشن، دیگه کشته نمیشه.
همونطور که تو جنگ بدر ۳۱۳ نفر دور پیغمبر که قرار گرفتن، دیگه پیغمبر کشته نشد، با اینکه هدف دشمن فقط کشتن پیغمبر بود، هدف اصلی دشمن کشتن پیغمبر بود ولی نتونست.
۳۱۳ تا خاصیتش اینه. ۳۱۳ تا که جمع شدن، خدا همچین اثری میده به این لشکر: «اَظْهَرَ اَمْرَهُ.»
«فَإِذَا أَکْمَلَ لَهُ الْعِدَّةَ.» خوب دل بدید! این خیلی مهم است. ۳۱۳ تا که جمع شدن، خدا امر او را ظاهر میکنه. وقتی که گره دور حضرت کامل شد، یعنی زنجیر دور حضرت کامل شد، یعنی زنجیر دور حضرت کی کامل میشه؟
«وَ هِیَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ.» وقتی که ده هزار نفر دور حضرت جمع میشن. این روایت امام جواد به حضرت عبدالعظیم است. ۳۱۳ تا که بیان، امرش ظاهر میشه.
گره دور او وقتی کامل شد که با چی کامل میشه؟ با ۱۰ هزار نفر حلقه دوم. «خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ.» اینجا دیگه به اذن خدا خروج میکنه.
۳۱۳ تا که اومدن، حضرت راه نمیافته، حرکت نمیکنه، قیام نمیکنه. تو مکه حضرت میماند با ۳۱۳ تا. البته حضرت از مدینه شروع میکنند. آرام آرام، یه جوری هم که دیگه خبرش بین دوست و دشمن پیچیده.
ظهور حضرت یهویی نیست که پاشین، اخبار ۸ صبح جمعه رو ببینید مثل اون صبح جمعه که زدین تلویزیون، گفت: «دیشب بنزین گرون شده.» بعد خود رئیسجمهورمونم صبح جمعه فهمیده بود. منم مثل شما صبح جمعه فهمیدم!
ظهور امام زمان اینجوری نیست که صبح جمعه بفهمیم بغل کعبه، فداش بشم، امام زمان اومدن. نه آقا! آروم آروم خبر همه جا پخش میشه.
مخصوصاً صیحه آسمانی شب قدر قبل از ظهور حضرت. خبر پخش میشه که: «آقا تمام شد، حضرت ظهور کرد.»
یعنی اون خبر اولی به کل عالم میرسه که: «منتظر حضرت باشید.» معرفی میکنه با نام مبارکش. اونجا دیگه اسم امام زمان آوردنش حلال میشه.
توسط کی؟ همین اسم برده میشه توسط جبرئیل؛ صیحه آسمانی این شکلیه. البته شب جبرئیل صیحه آسمانی امام زمانو معرفی میکنه. بعدشم تا فردا غروب نشده، کی معرفی میکنه؟ شیطان. کیو معرفی میکنه؟ سفیانی.
یه عده هم باز با اون گول میخورن. صیحه آسمانی داریم، یه صیحه زمینی داریم که شیطان از زمین صدا میزنه، ولی صداش به همه جا میرسه. این دیگه شخص ابلیسه. اون شخص جبرئیله که صدا میزنه در شب قدر، شب بیست و سوم ماه رمضان. فرداش ظاهراً، یعنی قبل از غروب فرداش، شخص ابلیس صدا میزنه. درست شد؟
خبر میرسه، آروم آروم همه منتظرن دیگه، خبر دارن که امام زمان ظهور کرده. یه اطلاعیم همه دارن که حضرت مدینهاند. این خبرو حتی سفیانی هم داره. لشکر میفرسته، میگردن تو مدینه امام را پیدا کنن، بکشن.
حضرت دیگه وقتی که خطر جدی میشه، از مدینه حرکت میکنند به سمت مکه. مکه که میان، ۳۱۳ تا دور حضرت جمع میشن. البته یه تعدادی از ۳۱۳ تا قبلش به حضرت ملحق شدند، یه تعدادی قبلش هست.
اینا همش روایاتی داره که بحثش مفصله. جاهای دیگه البته من روایتش رو خوندم، الان چون وقت نیست به طور مفصل بگویم.
یه تعداد کمی دور حضرت هستند. خورد خورد افرادی اضافه میشن، ولی کل اون ۳۱۳ تا وقتی قراره کامل جمع بشن، شبی است که صبحش قراره حضرت اعلام بکنند: «اَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ.»
اون شب همه دور حضرت جمع میشن. بعضیاشون جز سپاه بودن، لشکری بودند که داشتن میجنگیدن برای امام زمان با لشکر سفیانی.
یه تعدادی، این یه تعداد از خونههاشون میان. شبانه یه کاغذی کنار سرشون رو نگاه میکنند که: «حضرت به شما فرمودند که خودتو به ما برسون.»
همین که تصمیم میگیره خودشو به امام زمان برسونه، با طی الارض میرسوننش مکه. ۳۱۳ تا که دور حضرت جمع میشن، صبحش حضرت اعلام میکنند: «اَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ.» ولی باز خروج نمیکنند.
ده هزار نفر که دور حضرت جمع شدن، حرکت میکنند. این حرکت هم اول برای جنگ سفیانی، بعدشم جنگ با یهوده. توضیح مفصل است.
بعد چی میشه؟ «فَلَا یَزَالُ یَقْتُلُ اَعْدَاءَ اللَّهِ.» من میخواستم سه تا روایت بخونم، یکیشم دیگه خواندم. حضرت دائم با دشمنای خدا میجنگه تا وقتی که خدا راضی بشه.
حضرت عبدالعظیم از امام جواد سؤال کرد که: «یعنی چی تا وقتی خدا راضی بشه؟ خدا کی راضی میشه؟» انقدر میجنگه امام زمان، انقدر دشمنای خدا رو میکشه. آدم میکشه! [نه اینکه تو کوچه خیابون که نمیکشه] از وسط جنگ میکشه.
انقدر از اینا میکشه تا خدا راضی بشه. چه جور راضی میشه؟ کی راضی میشه؟ میگه: «پرسیدم یا سیدی و کیف یعلم ان الله قد رضی؟» آقای من امام جواد، چه جور میفهمه خدا راضی شده؟
امام جواد فرمود: «یُلْقَى فِی قَلْبِهِ الرَّحْمَةُ.» از یه جای دیگه خدا تو دل امام زمان رحمت قرار میده. میگه: «دیگه بسه، ولشون کن.» دیگه از یه جایی دیگه داستان جنگ حضرت تمام میشه.
حالا اون وقتش کیه و چه جوره و کجاست و اینا یه داستان دیگهای داره. ۳۱۳ تا... انشاءالله فردا شب یه چند تا روایت دیگهش رو بخونم. بیایم سراغ داستان امام حسن (علیه السلام). شام شهادت امام مجتبی (علیه السلام).
حالا شما اینجا ۳۱۳ تا یار خالص، وفادار، فداکار دیدید. اونور چند صد تا بودن، چند هزار تا بودن تو لشکر امام حسن (علیه السلام).
ولی اولاً عمیق نبودند، احساسی بودن، هیجانی بودن، خالص نبودند، وفادار نبودند، یکدست نبودند، یکدل نبودند.
معاویه اینا رو خرید. بین ۴ تا از سران لشکر امام حسن که یکیش اشعث بن قیس بود، معاویه برگشت به اینا گفتش که: «من ۲۰۰ هزار درهم یا دینار (که الان دقیق یادم نیست) به شما پول میدم، جسد امام حسن رو بردارید برای من بیارید، جسد حسن بن علی رو.»
این خبر رسید به امام حسن (علیه السلام). خیلی عجیبه! مظلومیت امام حسن خیلی عجیبه! واقعاً در بین اهل بیت، یه مظلومیت منحصر به فرد داشته امام حسن.
این قضایا مال هیچکدوم از اهل بیت نیست. خبر رسید، خیلی عجیبه! خبر رسید به امام حسن که: «سپاه شما رو، سران لشکر تو، معاویه بهشون گفته که اگر بکشید حسن بن علی رو، من اینقدر پول به شما میدم.»
میگه از اون روز به بعد، امام حسن دیگه به عنوان امام جماعت نایستاد جلو که ترورش نکنند. اگرم دیگه چارهای نبود از اینکه حضرت به عنوان امام جماعت بایسته، با زره میایستاد نماز جماعت میخوند که یک بار که زره تنش بود، امام جماعت بود، از دور به ایشون تیر انداختن که حضرت تو نماز را بکشن. تیر خورد به زره حضرت، سالم ماند.
یه تعداد دیگه اینها ریختن شبانه سجاده از زیر پای امام حسن کشیدن که دست حضرت را ببندند، ببرند تحویل معاویه. حضرت مقاومت کردن. تعدادی از اصحاب خاصشون هم ریختن و حضرت رو نجات دادن.
یه تعداد دیگه از اینها برای اینکه بکشن، تحویل معاویه بدن، کمین کردن تو مدائن. اول سریال مختار بود، البته بنده هیچوقت سریال مختار رو کامل ندیدم. تیکههایی که دیدم، این تیکه رو اونجا دیدم. اون قشنگاش برا من همون صحنههای کربلاشه. بقیهش رو هیچوقت حوصلم نکشیده.
که اینا ریختن یه تعدادی ترور کنن امام حسن رو. نیزه و خنجر زدن به ران مبارک امام حسن (علیه السلام). کی بود خونه فامیل مختار؟ کی بود؟ عموش بود؟ کیش بود؟ حضرت اونجا بستری کردن. همونجا هم یه تعدادی برگشتن گفتن: «بیایم همین بدن امام حسن، بدن مجروح امام حسن رو تحویل معاویه بدیم. معاویه شاید تو زمین به ما پول بده.» خیلی عجیب است. با پول بعضی از سران سپاه امام حسن را خرید.
یکیش کیه؟ عبیدالله بن عباس، فرمانده سپاه امام حسن بود. پسرعموی امام حسن بود. عباس، عموی پیغمبر.
خود این عبیدالله بن عباس والی بود که در حکومت امیرالمومنین، امیرالمومنین بهش ولایت یمن رو داده بود. با پول خریدنش! خیلی عجیبه آقا! خیلی عجیبه این مظلومیت! خیلی عجیبه!
شبونه؛ یعنی سپاهی که درگیر جنگ بود، صبح اومدن پشت عبیدالله بن عباس که فرماندهشون بود نماز بخونن، دیدن نیست. گفتن کجاست؟ بعضی از اینایی که اخبار و اطلاعات داشتن گفتن: «دیشب با یه تعدادی از اصحابش ملحق شد به سپاه معاویه.» چقدر صحنههای عجیب و سخت!
حالا داستان کجاش عجیبتر میشه؟ به قول این جوونای امروزی، کجا داستان «دارکتر» میشه؟ اینجا «دارکتر» میشه که این عبیدالله بن عباس... اینو خوب دقت کنید! یه چند کلمهای بگم و عرضم رو تموم کنم، خسته نشید.
عبیدالله بن عباس فرماندار مکه که بود... معاویه، این اسما رو قاطی پاطی نکنید، خوب دل بدین، حواستون باشه اسمایی که میگم.
معاویه فرماندهی داشت به اسم بسر بن ارطاة. بسر، با سین و ارطاة هم «ر» و «ط» دستهدار و «الف» و «ت» دونقطه. یه قصابی بوده، یه جنایتکاری بوده، یه جانی بوده. جانی بوده، خدا لعنتش کنه؛ بسر بن ارطاة. دستور داد، گفت: «میری مکه، تمام شیعیان علی رو اونجا به قول ما، رنده میکنیم.»
اومد مکه. فرماندار مکه عبیدالله بن عباس بود. عبیدالله بن عباس دو تا نوجوان داشت. گرفت این دو تا نوجوان عبیدالله بن عباس رو، سر از تنشون جدا کرد. خبر این دو تا رسید به مادر این بچهها. داشت سنگکوب میکرد از شدت ترس و وحشت و غم.
همین عبیدالله بن عباس که اینجا بچههاش رو این شکلی کشتن به دستور معاویه، توسط بسر بن ارطاة، رفت با پول معاویه، رفت تو سپاه معاویه، شد فرمانده بغل دستی بسر بن ارطاة.
جالب نیست؟ یه بار معاویه از سر متلک برگشت چی گفت؟ برگشت گفتش که: «آقای بسر بن ارطاة، ایشون رو میشناسی؟ یادته این کی بود؟»
گفت: «آره، فقط یکم پیر شده. یادش بخیر! بچههاش رو کشتم، دو تا پسر داشت کشتم.»
عبیدالله بن عباس برگشت گفتش که: «سر این بحثو وا نکن، پدرتو در میآرم.» گفت: «میخوای چیکار کنی؟» گفت: «شمشیر دستم باشه، پدرتو در میآرم.»
معاویه گفت: «بشین دیگه! سر و صداشو در نیار! شمشیرو میدی به این، سر لج میندازی. اول تو رو میکشه، بعد منو.»
عبیدالله بن عباس گفت: «نه، اشتباه نکن! اول تو رو میکشم. اگه به حرف کینه و این حرفا باشه، من وضعم اینه دیگه! پول دادی اومدم.»
میدونی یکی از دلایل صلح امام حسن (علیه السلام) چی بود؟ اینو بگم و بریم تو روضه. لا اله الا الله! چقدر دردناکه این جمله! چقدر دردناکه این جمله!
فرمود: «اگر من جنگ رو با معاویه ادامه بدم، توسط لشکریان خودم کشته میشم و جسد منو برای معاویه میفرستند. و من میخوام از این ننگ نجات پیدا کنم که معاویه تا ابد ما بنی هاشم رو تحقیر کنه. بگه من با حسن بن علی جنگیدم که توسط سربازای خودش کشته شد و جسدش رو برا من آوردن.»
واسه همین به این جنگ ادامه نمیدم. این جنگ برا من ذلته. من ترجیح میدم به این صلحی که عزت باشه. خیلی اینا اوج مظلومیت امام حسن (علیه السلام) است.
کار امام حسن به کجا رسید؟ امام حسن مظلومی که اول چند هزار نفر باهاش بیعت کردند، ولی به مرور دور و بر حضرت خالی شد، رهاش کردند، تک و تنها شد.
یه جوری هم شد که اون چهار نفر آدمیم که حاضر بودن برای امام حسن بجنگن، فداکاری بکنند، اونام کم کم شک کردن. اونام بعضیا زبونشون به گلایه دراز شد.
دیگه من خجالت میکشم، شماها حتماً میدونید. بعضیاشون اومدن امام حسن رو چی صدا زدن؟ گفتن: «یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ! تو مؤمنین رو ذلیل کردی، خار کردی.»
بعد حضرت به اینا چی فرمود؟ یکی از این اصحاب حضرت، خیلی عجیب است. اسمشو نمیآرم چون میشناسیدش؛ آخر هم شهید شد توسط معاویه.
یکی از اینا که خیلی عصبانی بود از امام حسن که چرا تو قبول کردی صلح؟ بجنگیم! لااقل ما کشته میشدیم، بعد صلح رو قبول میکردیم. همین به امام حسن گفت: «یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ!»
امام حسن بهش فرمودند که: «تو به خودت نگاه نکن که اینقدر فداکاری کردی. من اگه چند تا آدم مثل تو داشتم، به جنگ ادامه میدادم.»
یعنی حتی به همچین آدمایی امام حسن راضی بود. همینایی که بهش توهین کردن. فرمود: «همینا، مثل همینا هم اگه داشتم، میدونستم که لااقل وسط جنگ منو نمیکشند، جسدمو تحویل معاویه نمیدن. همینا رو هم اگه داشتم، به جنگ ادامه میدادم.» فدای غربت و مظلومیت امام مجتبی (علیه السلام)!
کار به اینجا رسید که حالا قرار شد امام حسن منبر امیرالمومنین رو تحویل معاویه بده. منبر کوفه، منبر مسجد کوفه.
معاویه رفت نشست بالای ممبر، دونه به دونه بیعت گرفت. اولاً با خود امام مجتبی شروع کرد. دونه به دونه اومدن پای این منبری که امیرالمومنین بهش بالای منبر میرفت با معاویه بیعت کردند.
یکی از سختترین لحظهها اون وقتی بود که یه هیئتی اعزامی، به قول امروزیها، یه هیئت اعزامی، یه گروهی رو معاویه فرستاد برای مذاکره نهایی امام حسن.
اینو دل بدید! با این بریم تو روضه امشب. شام مصیبت این امام مظلوم، امام تنها، امام غریب.
یه هیئت اعزامی فرستادن، هیئت دیپلماتیک، هیئت مذاکره کننده فرستادن برای مذاکره با امام حسن (علیه السلام).
این جلسه هیئت، این گروه مذاکره کننده، تبدیل شد به جلسه توهین و تحقیر امام حسن، توهین به امیرالمومنین. سینههاشون انباشته بود از کینه و نفرت و دشمنی با امیرالمومنین. شروع کردن از اول بد و بیراه گفتن و به امیرالمومنین.
امام حسن (علیه السلام) دونه به دونه حرفایی که اینا زدن رو جواب داد. این مناظره فوق العادهای شد. کتابشم چاپ شده. انقدر که این کلماتی که امام حسن گفتند، کلمات مهمی بود در پاسخ و دفاع از امیرالمومنین.
یکی از این گروه مذاکره کننده که اومده بود با امام حسن مذاکره کنه، یکی از اون افراد کی بود؟ اسمشو بگم همه میشناسید: مغیرة بن شعبه. همون مغیره معروف که میگیم: «الهی بشکند دست مغیره!»
این جز اون گروهی بود که اومده بود با امام حسن مذاکره کنه. شروع کرد بد و بیراه گفتن، توهین کردن به امیرالمومنین. حضرت پاسخ اونم دادن، پاسخ تک تک کسایی که توهین کردن رو دادن.
ولی به مغیره که رسیدن، یه طور خاصی جواب دادن امام حسن مجتبی. بگم باهاش اشک بریزید؟ با این جمله امام حسن.
امام حسن رو کردند به مغیره، فرمودند: «اما انت یا مغیره!» «آی مغیره! بذار جواب تو رو هم بدم. اول بذار بهت بگم من یادم نمیره اونی که رو مادر من دست بلند کرد.»
جمله امام حسن عجیبه. فرمود: «یادم نمیره اونی که مادر من رو با تازیانه زد که اون ضربه باعث شد فرزندش رو سقط کنه و اون سقط فرزند باعث شد که مادرم به شهادت برسه. مغیره، اون تویی. من یادم نمیره. لا اَنْسی.» فراموش نمیکنم اون کسی که جسارت کرد، تعرض کرد، تو بودی.
این خاطره امام حسن چند سال گذشته. داستان کوچه و در و دیوار هنوز که هنوزه یادش نرفته. مغیره رو دید، یادش اومد. فدات بشم آقا جان! چه خاطرهها داره امام حسن که از جلو چشمش محو نمیشه! چه خاطرههایی داره!
بذار اول مظلومیت حضرت رو تو اون لحظه آخرش بگم، بعد برگردیم به خاطرههای امام حسن. این آقا انقدر مظلوم بود. زمان حیاتش اوج دشمنی رو باهاش به کار بستند. یارانش تنهاش گذاشتن. کار به اینجا رسید که همسرش، صاحب سرش، محرمش، رازدارش شد قاتلش.
تو خونه، اونی که سم داد به امام حسن. امام مجتبی تو خونه. دیگه آدم از هرجا رونده میشه، زخمی میشه، آسیب میبینه، دلش به محرمش خوشه، دلش به همسرش خوشه. امام حسین مظلوم بود، ولی لااقل همسری مثل رباب داشت.
فدای امام مجتبی که لااقل همسری نداشت که محرمش باشه! البته همسران خوب داشتن امام حسن، ولی این همسری که قاتل او باشه، اینجور سم بده... گفتن بعضی گفتن امام حسن روزهدار هم بود. در افطار همسر جنایتکار به امام حسن سم داد.
این شد داستان شهادت حضرت. لحظات آخر. تشتی گذاشته بودن. میدیدن حضرت دائم خونی که از گلوشون بیرون میزنه. به تعبیر روایات، میدیدند پارههای جگره که از گلوی او بیرون میآد.
فرمود: «کی به من این سم رو داده؟» گفتن: «آقا چرا مداوا نمیکنی؟» فرمود: «میدونم مداوایی نداره. کار من تمامه. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.»»
این آقای مظلوم حتی به پیکرش هم رحم نکردند. وقتی خواستن تشییعش کنن. حالا اولین پیکریه که دارن تشییع میکنند بین این اهل بیت.
پیغمبر رو تو منزلشون دفن کردن. فاطمه زهرا رو شبانه دفن کردند، مخفیانه دفن کردند. امیرالمومنین رو شبانه دفن کردند، مخفیانه دفن کردند.
بین این پنج تن، تنها شخصی که تشییع جنازه داشت، امام حسن بود که ای کاش اونم نمیداشت. ای کاش اونم شبانه و مخفیانه دفن میکردند.
تا این تابوت رو دوش گرفتن، ببرن قبرستان بقیع. برخی گفتن یهو دیدن چند صد تا تیرانداز، تیر به کمان گرفتن، پرتاب کردند به سمت تابوت امام مجتبی.
جوری بود که وقتی خواستن پیکر رو بیرون بیارن، این تیرها رو دونه به دونه از پیکر کشید امام حسین (علیه السلام). تا امام حسین پیکر رو بیرون بکشه. از این جهت مظلومیت امام حسن از امام حسین بالاتر بود. ولی یه جهت دیگهای داره مظلومیت امام حسین از امام حسن بالاتر است.
نالهش رو بزنیم. شبهای آخر ماه صفر، این سفره داره جمع میشه. امام حسن رو تیرباران کردند، ولی تابوتش رو تیرباران کردند. تیرباران کردند، ولی عباسیش بود، دست به شمشیر آماده بود اگر دستور بده اباعبدالله دمار از روزگار این تیراندازا در بیاره.
امام حسن مظلوم بود، ولی این مظلوم رو با عزت دفن کردن، با عزت تشییع کردند. واسه همین امام حسن به امام حسین فرمود: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله.»
فدای اون آقایی که زنده بود و تیربارانش کردند، وسط میدان بود و تیربارانش کردن. یه جمله میگم، روضه را مفصل نکنم. این یه جمله رو ناله بزنید عزیزم. فیض بده.
گفتن یه جوری تیرباران شد سیدالشهدا در میدان، «صَارَ کَالْقُنْفُذِ.» نمیدونم شرح بدم این جمله رو یا نه؟ قنفذ... حالا البته اسمی است که در مورد اشخاص گفته میشه، ولی این کلمه اینجا معناش اینه.
قنفذ اینجا به معنای خارپشته، به معنای جوجه تیغیه. بیشتر توضیح بدم یا بسه؟ یه جوری تیرباران کردن پیکر مطهرش مثل خارپشت. انقدر این تیرها از همهطرف به پیکر مطهرش وارد شد.
سخته، ولی دیگه روضه رو بذار تمومش بکنم. فریاد بزنیم با این روضه: بدنی که تیرباران بشه، اگه زیر دست و پا بره، چه اوضاعی پیدا میکنه؟ بدنی که تیرباران بشه، اگر زیر سم اسب بره، چه حالی پیدا میکنه؟
در حال بارگذاری نظرات...