این سخنرانی درباره نقش و اهمیت یاران خاص امام زمان (عج) در زمان ظهور است. بیان میشود که حلقه اول سپاه امام زمان شامل ۳۱۳ نفر نخبه و زبده است که کیفیت و ایمان بالایی دارند و بدون آنها قیام آغاز نمیشود. این عدد از جنگ بدر و اصحاب بدریون الهام گرفته شده و نشانه شکلگیری سپاه واقعی امام است. در روایات به ویژگیهای اخلاقی، شجاعت، اخلاص و مدیریت این افراد اشاره شده و توضیح داده میشود که شرایط دیگری مانند خروج سفیانی و خَسف بیداء نیز باید برای ظهور فراهم شود.
پروفایل یاران خاص امام زمان: ارادههایی که کوهها را از جا میکند.[2:30]
پیام جهانی قائم(عج) در کعبه: من وارث تمام انبیا از آدم تا خاتم هستم.[13:25]
انضباط پولادین اصحاب آخرالزمان: آنچنان آرام و متمرکز که گویی بر سرشان پرنده نشسته است.[19:25]
یاران مهدی(عج) نیروهای تازهنفس نیستند؛ مردانی جنگدیده با توشههای خالی و لباسهای مندرس به او میپیوندند.[29:05]
شیران روز و راهبان شب؛ سیمای دوگانه اصحاب قائم(عج) که سجده در پیشانیشان اثر گذاشته است.[33:20]
گنجهای انسانی طالقان: مردانی با قلبهایی سختتر از سنگ که ذرهای شک در دلشان راه ندارد.[41:00]
هر یک از یاران خاص حضرت، قدرت و ظرفیت ۴۰ مرد را در خود دارد.
شعار سپاه قائم آل محمد(عج) در هنگام قیام: «یالثارات الحسین».[52:35]
در روایات، یاران امام زمان (عج) مردانی با ویژگیهایی منحصربهفرد توصیف شدهاند. اینان یارانی هستند با ارادهای که اگر امامشان امر کند، کوه را از جا میکنند. لباسهایشان کهنه و توشههایشان خالی است، چرا که پیش از ظهور، مجاهدتها کرده و آزموده شدهاند. پیشانیشان از کثرت سجده نورانی است، اما دلهایشان چون پارههای آهن، محکم و استوار. شعارشان «یالثارات الحسین» است و با همین عشق، آمادهٔ جانفشانیاند.
اما اگر میخواهید نمونهٔ کامل این یاران را ببینید، باید به کربلا و به شهزاده علیاکبر (ع) نگاه کنید. همان جوانی که وقتی پدر از شهادت خبر داد، پرسید: «مگر ما بر حق نیستیم؟» و با شنیدن پاسخ مثبت، گفت: «پس از مرگ باکی نداریم.»
!! توجه : متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد الطاهرین. و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
چند جلسهای در مورد اصحاب امام زمان -مطالبی را محضر عزیزان- داشتیم و مباحثی را با هم مرور کردیم. یکی از نکاتی که اشاره شد، این بود که یاران امام زمان حلقههایی هستند. حلقه اول بر اساس روایات ۳۱۳ نفرند، حلقههای بعدی هم همینجور بیشتر میشوند تا چند دههزار نفر، لشکر امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) شکل بگیرد.
بحثی که مهم است به آن پرداخته شود، این است که ویژگی این اصحاب چیست؟ صفاتشان چیست؟ خلقیاتشان، روحیاتشان؟ ما بتوانیم این ویژگیها را کسب بکنیم، خودمان را به این اصحاب نزدیک بکنیم، شبیه بکنیم. در روایاتی ویژگیهای این اصحاب بیان شده، معرفی شدهاند. به تعبیر امروزی پروفایلشان نمایش داده شده است، در حد صفاتشان، ویژگیهایشان که اینها خلق و خویشان چیست؟ چه مدلیاند؟ چه شکلیاند؟
روایات البته متعدد است. حالا سه تا روایت اصلی در این موضوع، که امروز اگر برسیم انشاءالله این سه تا را با هم مرور بکنیم و از معارف این سه تا روایت انشاءالله استفاده بکنیم. خیلی روایات پرپیمون و پرمغزی است؛ البته اگر بخواهیم دقیق بحث بکنیم، هر کدامش یک جلسه یا چند جلسه بحث میخواهد، ولی در حدی که به هر حال در این جلسه بشود بحثی را با هم داشته باشیم، انشاءالله روایاتش را با هم بخوانیم.
اولین روایت در کتاب «غیبت نعمانی» است که بارها عرض کردم سه تا منبع اصلی -اگر داشته باشیم برای معرفی امام زمان، روایات مهدویت و آخرالزمان- یکیش کتاب «غیبت نعمانی» است، یکی دیگر «غیبت شیخ طوسی» است و سومی کتاب «کمالالدین» شیخ صدوق است. این سه تا، کتابهای اصلی شیعه است و قدیمیترین کتابهای موجود در مهدویت.
در کتاب «غیبت نعمانی»، جلد ۱، صفحه ۱۸۱ -روایت از امام باقر (علیه السلام)- روایت عجیبی است، لغت جالبی است. میفرمایند که: "یکون لصاحب هذا الأمر غیبهٌ فی بعض هذه الشعاب". میفرماید که برای صاحب این امر، یعنی امام زمان (ارواحنا فداه)، یک غیبتی، پنهانزیستی، زیست مخفیانهای _ یک قیمتی_ "فی بعض هذه الشعاب"؛ در بعضی از این درهها.
عجیب است این «ذى طُوى» که در دعای ندبه میگویید -که حرفش الان مطرح است- در این روایت به طرز عجیبی معرفی میشود. ذی طُوى در منطقه مکه، در حاشیه مکه بوده؛ الان البته در شهر افتاده، حالت مثلاً درهای دارد. حضرت میفرمایند که در بعضی از این درههای مکه، امام زمان غیبت دارد، یعنی زیست مخفیانه ایشان در این درههاست، اینجاها زندگی میکند که حضرت با دستشان به منطقه ذی طُوى اشاره کردند. تا داستان ظهور، اولین ظهور، یعنی اتفاقات اصلی ظهور در ذی طُوى شکل میگیرد، از اینجا سپاه حضرت جمع میشوند و حرکت میکنند. روایت عجیب و جالبی است، خیلی هم نکته دارد، خیلی پرمغز است.
"حَتَّى إِذَا کَانَ قَبْلَ خُرُوجِهِ"؛ قبل خروج امام زمان. حالا بر اساس روایاتی حضرت جمعه ظهور میکنند، بر اساس روایاتی جمعهای است که روز عاشوراست. روایت شنبه هم البته دارد، روزهای دیگر هم هست، غیر عاشورا هم هست ولی بیشترش این است که جمعه است و عاشوراست. اینجور اگر باشد، این اتفاق میشود دو-سه روز قبل از عاشورا در منطقه ذی طُوى.
حضرت قبل از خروجشان: "أَتَى الْمَوْلَى الَّذِی کَانَ مَعَهُ"؛ به عبارتها دقت بکنید، خیلی جالب است. یک غلامی، یک یاری، یک مولایی، همراه امام زمان، ایشان حرکت میکند. "حَتَّى یَلْقَى بَعْضَ أَصْحَابِهِ"؛ میرود با بعضی از یاران امام زمان ملاقات کند. پس نماینده ویژه و نیروی ویژه امام زمان، دو-سه روز قبل از ظهور، ارتباطات و دیدارهای خاصش با اصحاب شروع میشود.
اینجا البته حرفی از ۳۱۳ تا نیست، معلوم میشود که باز در خود ۳۱۳ تا هم رتبهبندی دارند! تا به حال میگفتیم که ۳۱۳ تا اصلند و بقیه مثلاً رتبههای بعدی؛ اینجا در این روایت میگوید که در خود ۳۱۳ تا هم رتبهبندی دارد. یک هسته ۴۰ نفره دارد که اینها دو-سه روز قبل قضیه وارد داستان میشوند. در آن چهل تای هسته ۱۰ نفره دارد، یعنی خود ۳۱۳ تا، ۴۰ تاشان خیلی ویژهاند، در آن ۴۰ تا ۱۰ تاشان دیگر خیلی نخبهاند. اینها از قبل مرتبط میشوند، متصل میشوند با امام زمان، در حالی که خیلیهایشان همان شب ظهور به حضرت ملحق میشوند، تا صبح ملحق میشوند. در روایت هم دارد بعضیهایشان با مرکبی میآیند و "طی الأَرض"؛ طی الارضشان فرق میکند به حسب مراتبشان، درجاتشان. اینها نکات جالبی است، یعنی همهشان یک شکل و در یک سطح نیستند ولی همهشان به هر حال ممتازند، همهشان درجهیکاند.
چند روز قبل از ظهور امام زمان، نماینده ویژه حضرت میآید ملاقات میکند با تعدادی از اصحاب امام زمان. "فَیَقُولُ: کَمْ أَنْتُمْ هَاهُنَا؟"؛ عجیب است این نماینده ویژه از این اصحاب میپرسد: شما چند نفرید؟ می گویند: "نَحْنُ مِنْ أَرْبَعِینَ رَجُلًا"؛ تقریباً ۴۰ نفریم. خب این ۴۰ تا از قبل جمع شدهاند، اینها از کجا فهمیدند باید بیایند؟ کی به اینها خبر داده بوده؟ همدیگر را چه شکلی پیدا کردند؟ همهاش جای بحث، دقت!
"فَیَقُولُ: کَیْفَ أَنْتُمْ لَوْ رَأَیْتُمْ صَاحِبَکُمْ؟"؛ چقدر زیباست! نماینده ویژه به اینها میگوید: اگر صاحبتان را ببینید، حالتان چطور است؟ اوضاعتان چطور میشود؟ این جواب فوقالعاده است! این یک خط پروفایل اینهاست، معرفینامه اینهاست. میگویند که: "وَاللَّهِ لَوْ أَنَا وَ بَجَنِ الْجِبَالِ لَنَا وَ نِوَاهَا مَعَهُ"؛ به خدا قسم، اگر بنا را بگذارد برای اینکه برود یک کوه را از جا بکند، همراهش میرویم و میکنیم. اینجور آمدیم پای کار، معینیم در یاری امام زمان (عج). بنا کند به اینکه یک کوه را از جا بکند، باهاش میرود.
این گفتوگو تمام میشود. "ثُمَّ یَأْتِیهِ مِنَ الْقَابِلِهِ"؛ شب بعدش دوباره یک نماینده ویژه میآید و "یَقُولُ: عَشِیرُو إِلَى رُؤَسَائِکُمْ". این نشان میدهد چقدر کارها امنیتی و اطلاعاتی برگزار میشود در سپاه حضرت. ملاحظه مسائل امنیتی در اوج! یک جوری سپاه امام زمان و یاران امام زمان –اینها را معرفی میکنیم- یک چیز شَلَمشوربا، کشکی، بیقاعده یا هرکی از هرجا آمد و هر کاری کرد، نه بابا! حسابکتاب دارد، اینقدر دقت در مسائل میشود.
شب قبلش فقط یک سؤال میکند، میرود. شب بعد که میآید میگوید که: از بین رؤسایتان و خوبهایتان، ۱۰ نفر را انتخاب کنید. ۱۰ تا نیرو بگیر، ۱۰ نفر معرفی کنیم. "فَیُشِیرُونَ لَهُ عَلَیْهِمْ"؛ ۱۰ نفر را بهش معرفی میکنند. "فَیَنْتَلِقُ بِهِمْ حَتَّى یَلْقَوْا صَاحِبَهُمْ"؛ این ۱۰ تا را برمیدارد میبرد ملاقات امام زمان. دو شب مانده به ظهور امام زمان، ۱۰ نفر از این سپاه، از این ۳۱۳ تا، مشرف میشوند محضر امام زمان.
ملاقات؛ البته این همان شب نمیبرد. "یَعِدُهُمُ اللَّیْلَةَ الَّتِی تَلَیْهَا"؛ به آنها وعده میدهد، میگوید: فردا شب آماده باشید میآیم سراغتان، میبرمتان. پس همان شب هم نیست. دوباره برای فردا. اینجا دیگر آن ملاقات شب آخر شکل میگیرد و اینها ملحق میشوند. این ۱۰ تا به امام زمان ملحق میشوند و آن هسته اولیه شکل میگیرد، دور امام زمان. در روایت هم میدیدید دیگر، این چند جلسه که بحث کردیم، حضرت وقتی که آن بیانات را دارند، این ۳۱۳ تا همه دیگر دور حضرت جمع میشوند و با حضرت بیعت میکنند، بیانات که حضرت کنار کعبه دارد.
اینجا داستان آن اتفاقات کنار کعبه است. امام باقر فرمودند که: "وَاللَّهِ لَکَانِی أَنْظُرُ إِلَیْهِ"؛ به خدا انگار دارم نگاهش میکنم. جلسه قبل عرض کردم اینها همهاش در آن مصحف حضرت زهرا (سلام الله علیها) موجود است، یعنی همه این وقایع آینده آنجا حی و حاضر، یکیش آن است. امام خودش اصلا با حقیقت مواجه است، توجه بکند، همه حقایق برایش حاضر است. فرمود: دارم میبینم چه چیزی را؟ "فَأَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ"؛ میبینم امام زمان تکیه داده به حجرالاسود. "فَیُنْشِدُ اللَّهَ حَقَّهُ"؛ خدا را قسم میدهد به حق خودش. خیلی عجیب است! به حق خودش قسم میدهد. بعد خطاب میکند با مردم: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ! مَنْ یُحَاجُّنِی فِی اللَّهِ فَأَنَا أَوَّلُ النَّاسِ بِاللَّهِ". هرکی در مورد خدا میخواهد با من حرف بزند، هرکی حرفی در مورد خدا دارد، من بهترین آدمم برای حرف زدن در مورد خدا. اگر کسی حرفی در مورد آدم دارد، من شایستهترین شخصم برای حرف زدن در مورد آدم. اگر کسی حرف در مورد نوح دارد همینطور. اگر کسی حرف در مورد ابراهیم دارد همینطور، در مورد موسی همینطور، عیسی همینطور.
"أَیُّهَا النَّاسُ! مَنْ یُحَاجُّنِی فِی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)" -صل علی محمد و آل محمد- "فَأَنَا أَوَّلُ النَّاسِ". کسی در مورد رسول اکرم اگر حرفی دارد، من بهترینم. اگر هم کسی در مورد قرآن حرفی دارد: "فِی کِتَابِ اللَّهِ، فَأَنَا أَوَّلُ النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ". این نشان میدهد پیام حضرت جهانی است. چقدر هم قشنگ خطابش به همه مردم است: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ!" دایره چقدر وسیع است.
اینها نکات اصلی است. یک نکتهاش، نکتهای بود که اصحاب به حضرت گفتند، اگر به آن نماینده حضرت گفتند بخواهد برود کوهی را از ریشه بکند باهاش هستیم، این قدرت اراده اینها را نشان میدهد. در موردش انشاءالله صحبت میکنیم. اینجا پیام جهانی حضرت را نشان میدهد. کسانی باید در این خط بیایند کمک و یار امام زمان باشند که نگاهشان این شکلی باشد، جهانی باشد، افقشان جهانی باشد.
شروع نمیکند امام زمان (ارواحنا فداه) همان اول بگوید من پسر امام حسن عسکریام، هرکی شیعه ۱۲ امامی قائل به ولایت فقیه است، در انتخابات شرکت میکند، به گزینه اصلح رأی میدهد، بیاید وگرنه خاک بر سرتان کند، نه! هرکه "الله" را قبول دارد بیاید، آدم را قبول دارد بیاید، نوح را قبول دارد بیاید، موسی را قبول دارد، ابراهیم، آدم و نوح که دیگر همگانیاند، پدر بشرند، پدر اول و دوم. حضرت ابراهیم، ادیان ابراهیمی. حضرت موسی، یهودیها. حضرت عیسی، مسیحیها. بعد میرسد به نبی اکرم، قرآن. دیگر حرفی از امامت هم نمیزند در این روایت، در این بیان. اینجور خودشو معرفی میکند امام زمان. این پیام جهانی است، مخاطب جهانی است، با همه ابناء بشر یک نقطه گفتوگوی مشترک دارد. دیگر نهایتاً در مورد آدم و نوح که میتوانیم با هم حرف بزنیم. خیلی مهم است!
البته این معنایش این نیستش که ما آن دقتها و ریزهکاریها و ظرافتهایی که کار را خاص میکند، نخبهگزینی، کارهای تشکیلاتی، کار ویژه با نخبگان را از دست بدهیم. خود حضرت هم قبلش یک گروه ۴۰ نفره را جدا، با همه هم نخبهگزینی هم غربال میکند، خاص و خاصتر میشوند آدمها در سپاه امام زمان. هم پیامش عمومی است، همه را در بر میگیرد، این دو تا را با هم باید لحاظ کرد. هر کدامش بهتنهایی کار خراب میکند.
این کلام حضرت: "ثُمَّ یَنْتَهِی إِلَى الْمَقَامِ"؛ میرود کنار مقام ابراهیم. "فَیُصَلِّی عِنْدَهُ رَکْعَتَیْنِ"؛ آنجا دو رکعت نماز میخواند امام زمان و "یُنْشِدُ اللَّهَ حَقَّهُ"؛ دوباره خدا را قسم میدهد به حقش. اینجا امام باقر فرمودند که این آیه: "أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ"، مال همین لحظه است، مال امام زمان است و مال اینجاست، این آیه مال اینجاست، اینجا نازل شده، در مورد اینجا نازل شده است. آن حالی که در آن لحظه امام زمان دارد، دعایی که در آن لحظه دارد، مصداق بارز این مضطر است. یک جلسه در مورد این صحبت کردیم، حال این حال است که آقا کار بشر گره کور خورده، سامان پیدا نمیکند. این لحظه، آن لحظه طلایی است که دارد اوضاع میخواهد یک تکانی بخورد، گرهی باز بشود، لحظه فرج است. همه بشر در اوج انقطاع، ولی اونی که فرج را میرساند، آن انقطاع امام زمان است، حال امام زمان است، آن دعای امام زمان است. همه دارند ناله میزنند، همه بیتابند، همه مضطرند ولی مضطر حقیقی امام زمان است. "أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرّ"؛ خدا جواب مضطر را میدهد، این مضطر امام زمان است. این میشود داستان ظهور ۴۰ نفر و ۱۰ نفری که آنجا بودند. این روایت اول.
برویم سراغ روایت دوم. در روایت دوم این هم باز از امام باقر (علیه السلام) میفرمایند که: "کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ (علیه السلام) وَ أَصْحَابِهِ فِی نَجَفِ الْکُوفَةِ". انگار دارم میبینم امام زمان را و اصحابش را در نجف کوفه. نجف کوفه یعنی خود نجف یک شهری، یک بخشی از کوفه، الان برعکس شده، الان کوفه شده یک تکه از نجف، در حالی که اصلش کوفه است، یعنی کل آن منطقه، منطقه کوفه است. پایگاه حکومت امام زمان هم کوفه است. حالا خود کوفه یک بحث مفصلی دارد، سابقهاش که داستانش چی بوده در طول تاریخ، هم آیندهاش که چه داستان عجیبی دارد. پایتخت حکومت امام زمان شهر کوفه است.
امام باقر میفرمایند که: انگار دارم میبینم در نجف کوفه اصحاب امام زمان را. "کَانَّ عَلَى رُؤُوسِهِمُ الطَّیْرُ"؛ به این عبارتها دقت کنید، خیلی عبارتهای جالب! فرمود: انگار دارم میبینم اصحابش را، یکجورین انگار روی سر اینها پرنده نشسته است. یک ضربالمثل عربی است، وقتی شکارچی میرود شکار کند، از شدت مراقبتش، سکونش، آرامشش، اشراف اطلاعاتی، دقتش که یک حرکت نابجا نداشته باشد، یک ذره تکان نخورد، میگویند یک جوری نشسته که پرنده اگر روی سرش بنشیند تکان نمیخورد. پرنده هر جایی نمینشیند، باید خیلی جای مستقری باشد که پرنده بنشیند.
ویژگی اصحاب امام زمان میفرمایند که اینها این شکلیاند، انگار روی سر اینها پرنده نشسته است، یعنی چه؟ یعنی اینقدر اینها مواظب این دیسیپلین و این شرایط و موقعیت حواسشان هست که یک دانه حرکت اضافی و بیخود نداشته باشند. اینقدر روی حساب، اینقدر سنجیده، اینقدر دقیق، اینقدر منظم. منضبط، انضباط اینها خیلی مهم است. هر چقدر ما بتوانیم این ویژگیها را در خودمان شکل بدهیم، به عنایت امام زمان نزدیک میشویم.
یکیش آن اراده است که اینها گفتند اگر کوه را بخواهد از جا بکند، میآییم. واقعاً ما در بعضی از این شهدایمان این ویژگیها را دیدیم. تهرانیمقدم این شکلی است، حاجیزاده این شکلی است مخصوصاً این شهدای موشکییمان، شهدای هستهایمان، مجید شهریاری اینجوری است، احمدی روشن اینجوری است. هر روز پا میشد یا چند روز در هفته از تهران میرفت نطنز، برمیگشت. خانمش میگوید: در مدت کوتاهی ۵۰۰ هزار کیلومتر راه رفته بود. نمیدانم قطر زمین چقدر است. چقدر؟ ۴۰ هزار کیلومتر؟ چند دور دور کره زمین میشود؛ ۱۲ دور دور کره زمین چرخیده برای اینکه هستهای را به نتیجه برساند. ۱۲ دور، ۱۲ و نیم. انگار ۱۲ دور دور کره زمین چرخیده است. یک قلمش است دیگر. آدم داشتیم در دو سال کرونا بیرون نمیآمد، میگفت ممکن است کرونا بگیرد، هنوز هم زبانش دراز است، ادعا. امام زمان این عمامه و ریش قشنگ من که نگاه نمیکند که روزی دو ساعت باهاش ور میروم. کار میخواهد، آدم میخواهد. احمدی روشن ظرفیتی بود، چه نیرویی بود!
اطلاع خوشبخت میگوید که: "آقا داستان ظهور کیست؟ داستان ظهور بند به همین کاری است که تو داری میکنی." خیلی حرف است! ناهار خوشبخت کم آدمی نیست، جزء علمای بزرگ معاصر ماست. یعنی همینجاها دارید خودتان را نشان میدهید، معلوم میشود چه کارهاید. آن حرفی که قرار است روزهای آخر به نماینده امام زمان بگویند که: "آقا اگر کوه را بخواهی از جا بکنی [میکنیم]"، شماها دارید الان نشان میدهید. ماهانه جلو پاتان گذاشتند میگویند آقا نمیشود به این برسی، یک حقی است، یک چیز لازمی است، میگوید من نمیگذارم مانع بماند. این مانع کوه هم باشد از جا میکنم. میشود اراده. ارادههای قوی. اولین ویژگی که معمولاً در این روایات بهش تاکید شده، جزء ویژگیهای اصحاب امام زمان، اراده قوی است. تصمیم بگیرند به یک کاری، کوتاه بیا نیستند. دیالوگ در اوجش در این شخصیتهایی که ما در تاریخ شیعه بعد از اهل بیت دیدیم، حضرت امام (رضوان الله علیه)، حضرت آقا (سلام الله علیه). تعبیری بود که مرحوم حاجآقا مرتضی تهرانی در مورد ایشان به کار میبرد، میفرمود: با تعمد همین عبارت برای ایشان به کار میبرد. اراده اینها واقعاً عجیب است. هیچی نمیتواند مانع اینها بشود. چیزی که تصمیمش را گرفته انجام میدهد، تا تهش پای کار است. دیگران هم البته به تبعیت اینها، پشتبند اینها. شهید بهشتی (رضوان الله علیه) چه ارادهای! چه همتی! چه مقاومتی! چه جدیتی! سیدحسن نصرالله، شوخی نیست با آن وضعیت، با آن موانع. ابومهدی المهندس، شهید حاج قاسم سلیمانی، هر کدام در اوج، در یک اِشِلی، در یک سطحی. مرحوم شهید رئیسی، چقدر این آدم جدی بود، پیگیر بود! روغن؟ ویژگیها را که آدم میخواند، میبیند چقدر به اینها منطبق است. چقدر اینها جنسشان، جنس اصحاب امام زمان است.
اینکه در مصیبت اینها، داغ اینها شما میبینید یکهو همه دلها زیر و رو میشود، این امر طبیعی نیست. مال دل ما نیست. این مال دل امام زمان است (ارواحنا فداه)، آن دل مصیبتدیده است که این دلها اینطور میسوزد. هم در شهادت آقای رئیسی اینطور بود، هم در شهادت حاج قاسم اینطور بود، هم در شهادت شهید حاجیزاده اینطور بود. شهید باقری، شهید سلامی، شخصیتهای فوقالعاده شهید فخریزاده. هر کدام از اینها بحث مفصل. شهید شهریاری. حتی شخصیتهایی مثل طیب حاج رضایی، اینها هم شوخی نیستند. حالا بعضی از آنها ۵۰-۶۰ سال خیز برای شهادت داشتند. ۶۰ سال دویدند رسیدند، همتشان را در ۶۰ سال نشان دادند. یکی هم مثل طیب، همتش را در چند ماه یکهو نشان میدهد. یکهو باید به همه چیز پشت پا بزند. مرد بدنی که عکس رضا شاه را خالکوبی کرده، نیروهای پهلوی تیرباران میکنند، دل و رودهاش را درمیآورد. چرا؟ برای اینکه زیر بار حرف شاه نمیرود. این هم اراده است دیگر. وایمیستد پای کار، رگ میگذارد، گردن میگذارد؛ آدم خریدار دارد. خریدارش کیست؟ امام زمان. یا همینجا میرسد یا اگر رفت با رجعت برش میگردانند. حالا در مورد رجعت و اصحاب که با رجعت برمیگردند، انشاءالله بعدها مفصل صحبت؛ البته جلسات قبل بعضی از بانوان محترمی که جزء این رجعتکنندگان هستند را معرفی کردیم.
این جنسش اینجوری است، بار را این میتواند بردارد. بار سنگین، فلز قوی میخواهد. امثال من اراده و همتمان در حد اینکه زبانمان را نگه داریم، چشممان را کنترل بکنیم، تصمیم بگیریم، تصمیم ۱۰ دقیقه دوام ندارد. نهایتاً ما بتوانیم جلوی دری جارو بکنیم. اگر هم همان توفیق پیدا همت میخواهد، اراده میخواهد. سر ساعت از خواب بیدار شویم، اینها خیلی مهم است. "یک جورین انگار روی سرشون پرنده نشسته"، اینقدر منظم، تشکیلاتی، دقیق، منضبط، حواس جمع، حرکت اضافی ندارد، یک تکانی که بخواهد دشمن را بهش حساس بکند، بازی را به هم بزند. خیلی مهم است.
دیگر چه؟ "قَدْ فَنِیَتْ أَزْوَادُهُمْ وَ خَلَقَتْ ثِیَابُهُمْ". سبحان الله! چه تعابیری! فرمود: انگار دارم اینها را میبینم، توشههایشان خالی شده، لباسهایشان هم پوسیده. یعنی اینها وقتی به امام زمان به امام زمان میرسند، اول کارشان نیست که اتوکشیده پا میشوند میآیند صبح جمعه مثلاً بعضی که صبح جمعه تازه باخبر میشدند چه شده، صبح جمعه تازه مثلاً پا میشود و "آن کار کرده" مثلاً راه میافتد میآید خدمت امام زمان که "آقا کاری باشه ما در خدمتیم." اولین تیپت با این قیافت؟ اینها وقتی به امام زمان میرسند دیگر لباسها همه پوسیده، توشهها خالی شده. این دویدنهایش را کرده، رسیدنشان به امام زمان بعد از این است که دویدنهایش را کرده، توشهاش خالی شده، ته کارش است، نه اول کارش. با ظهور حضرت کارش شروع نمیشود، ظهور حضرت آخر کار این است، آخر مأموریت این است، آخرین مأموریت این است. لباسهایش قبل از این کهنه شده، یعنی اصحاب حضرت باید یک سری لباسهای چرک بپوشند، اینها کنایه است دیگر. زورهایش را زده، کارهایش را کرده، برگ آخر این است که میرسد به امام زمان. الان استراحتهایمان امثال من استراحتهایمان را داریم میکنیم، انشاءالله حضرت بیایند یک صدایی بزنند، بالاخره در خدمت باشیم، الان باید کارها را کرد و دوید.
فرمود: اینها لباسهایشان اینجوری است. "قَدْ اِسْتَثِرَ السُّجُودُ بِجِبَاحِهِمْ". سجده در پیشانی اینها اثر گذاشته. یعنی چه؟ یعنی اینها اهل سجدههای طولانیاند، این معنویت. یک نیروی نظامی خشک عملیاتی و فلان و اینها نیست. خیلی چیز در نمیآید در سپاه امام زمان. آن هم خوب است البته، نظامی یک نظمی دارد، کارهایش فلان است، حواسش جمع است. آن هم هست، این حس و حال معنویت، جمع بین اینها خیلی مهم است.
اینجا دو سال پیش بحثی داشتیم در مورد اینکه امام زمان امام جمعه است، خاطره دوستان شاید باشد. آن آدمهایی را میخواهد که اهل جمع باشند. جمع دنیا و آخرت، ظاهر و باطن، ملک و ملکوت. خودش هم جمع اینهاست. جمع همه حقایق، جمع همه انبیاست. جمع زمین و آسمان است. آدمهایی میتوانند به امام زمان ملحق بشوند که جامع باشند. آدمهای تکبعدی نمیشود. بعضی عبادتهایشان خوب است، جمکرانهایشان، توسلاتشان، گریههایشان. در کار تشکیلاتی که میآیند مثل آجر در دریا همینجور میروند پایین، نه انعطاف دارد، نه قدرت تشخیص دارد، نه قدرت عملیاتی دارد، نه قدرت مدیریت دارد، نه قدرت تعامل دارد، نه ابتکار دارد، نه خلاقیت دارد، نه دستورپذیری دارد که به درد نمیخورد. بعضیها هم خیلی خوبند، خیلی مدیرند ولی خیلی عبادت و معنویت و اینها خبری نیست. نه.
ببین شهید رئیسی در این جهت خیلی فوقالعاده بود. آن حجم کار سنگین، آن عبادات سحر. ما میدیدیم این شهید عزیز را، مشهد خصوصاً، مثالهایی که مسئولیت داشت، از یک ساعت قبل اذان. حالا این عبادتش بود. در حرم چه اشکی، چه حالی، چه نالهای! دعای کمیلش، دعای ندبهاش، ذکرش، تسبیحاتش، توسلاتش، زیارتش. دیگر حالا حرفهایی هم دارم بخواهم بگویم، چون کوپن سیاسی ما امروز استفاده کردم، دیگر استفاده نمیکنم در مقایسه با بعضیهای دیگر.
آنها میآمدند حرم، همه هم و غمش این بود که "آن لیوان منو فقط بیارید ۵۰ میلیون پولشو دادم." یک گوشهای مینشست چایش را میخورد، پا میشد. پنکه تخصصی داشتند، باد خنک بهشان. یک حالی است، یک دویدنی. این محافظها همهاش شاکی بودند. با بعضی از محافظهای ایشان صحبت که میکردیم، پدر اینها را درآورده بود آقای رئیسی. نه شب خواب داشتند، نه روز خوراک داشتند. پنجشنبه جمعهها هم که میدانی چطور بود، سفر استانی پنجشنبه جمعه. آن حجم سنگین کار. این اواخر میگفتند از دو ساعت سه ساعت قبل اذان صبح پا میشد، عبادت و مناجات. نماز شب مفصل، قرآن مفصل، ادعیه، مناجات، توسلاتش، روضه ماهانهاش، حال خوبش، اشکش، صفایش. چه صفایی داشت!
اینجوری است. آن شدت عملش، پیگیریاش هم در روز. "رهبان بالنهار، رهبان باللیل." شبا راهباند. راهب را دیدی، در عبادتگاه از دنیا بیخبرند. کارش هم همین است. روز هم که میآید فکر میکنی اصلاً اهل خدا پیغمبر نیست. یک جوری کار میکند انگار اصلاً نماز نیست، عبادت نیست. در اوج آن از کارش، این هم از مناجات و عبادتش. اثر سجده بر پیشانی اینهاست.
دیگر چه؟ "لَوْ وَیَذَ الْنَهَارَ، رَهْبَانَ بِالّیْلِ". "کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبُرُ الْحَدِیدِ". دلهایشان مثل تکه آهن میماند. اینقدر دلها قرص است، متأثر نمیشود از اینکه این آن را گفت. اصلاً ترس و واهمه و اینکه ما را تهدید، اینطور گفت و جا بزند و شانه خالی کند، عقب بکشد. دلها قرص، یک تکه آهن است. چه حجمههایی! حالا هم شهید سلیمانی یک طور درگیر این حجمهها بود. دل تکه آهن. آن داستان آمرلی ایشان، خیلی قضایا دارد. به نظرم خیلیهایش منتشر نشده، قابل انتشار هم نیست. رجعت امنیتی چند تا اشکال لو رفته و گفته شده اینهاست.
شهید ایزدی، که شهید بینظیری بود، لحظه شهادت ایشان برای بنده خاطرهانگیز شد، چون که در همسایگی ما بود. ایشان را در قم ترور کردند. حاج رمضان. لحظه شهادت ایشان همان وقت اذان صبح بود. دو سه تا کوچه، دو سه تا خیابان بالاتر از ما بود، صدای انفجار شدیدی در خانه ما پیچید. اخبارش درآمد. این شهید بزرگوار احوالاتش را بخوانید، حالا انشاءالله بعدها باید بنویسند، چاپ بشود. از عبادات شبشان، آن سجادهای که جای زانوهایش پاره شده، سجدههای طولانی دو سه ساعته. زیارت جامعه کبیره که هر روز ترک نمیشده. روزههای نمیدانم ماه رجب و شعبان. قرائت قرآن. بعد در میدان و عملیات که میآید، آدم هاج و واج میماند. تونلهای حماس و این آدم زده این اصلاً کی رفته حماس، رفته غزه، چه شکلی رفته، با کی رفته، چه جور رفته، چه جوری برگشته. معروف است، گفته بود که: "من انتقام نمیخواهد، من هرچی انتقام بوده خودم گرفتم از اسرائیل، از قبل، انتقام قبلاً گرفتم." من یک کاری با اینها کردم، آنها بعد از من انتقام بگیرند. انتقام ندارد. هر پدری که میتوانستم از اینها درآوردهام.
اینها فوقالعاده، جلوی چشممان. اینها آدمهاییاند که خدا در این زمانه ما به ما نشان داده. از جنس اینها باید بشویم. دلهایشان مثل تکه آهن میماند، واهمه ندارد، ترس ندارد، قرص و محکم. "یَعْدُو الرَّجُلُ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلاً". به هر کدامشان خدا قدرت چهل تا، یعنی یک نفره کار ۴۰ نفر را میکند. قدرت تصمیمگیری ۴۰ نفر را دارد. قدرت راهبری و مدیریت ۴۰ نفر را دارد. به اندازه ۴۰ نفر کار میکند، به اندازه ۴۰ نفر مطالعه میکند، به اندازه ۴۰ نفر فکر میکند، به اندازه ۴۰ نفر انرژی میگذارد. حالا ما چه؟ آقا اینها برای ما مَحَک است دیگر. ما چهلتاییهایمان امثال من یکی هم نمیشود. رونالدو را ول کن غضنفر را بچسب. گل به خودمان نزنیم، سیتا به پا میخواهم. خیلی اینها مهم است.
"لاَ یَقْتُلُ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا کَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ". کسی هم اینها را نمیکشد، جناب شهید میشوند یک تعدادشان در سپاه امام زمان. کسی اینها را نمیکشد مگر اینکه اونی که اینها را میکشد یا کافر است یا منافق. آدم خداشناس، خداپرست دستش به آلوده نمیشود، بس که اینها خوبند، بس که هرکی با اینها مواجه بشود میفهمد اینها چقدر پاکند. مثل شهید بهشتی، مثل حاج قاسم. یا منافق میکشد یا کافر. "فَقَدْ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِالتَّوَسُّمِ". خدا اینها را اسمشان چه گذاشته؟ این خودش یک بحث مفصل دیگر دارد. این خط آخر این روایت. فرمود: قرآن اسم اینها را گذاشته "متوسمین". متوسمین یعنی چه؟ متوسمین یعنی نشانهشناس، یعنی نگاه که میکند دستش میآید چند چند است. از ظاهر به باطن منتقل میشود. آدمشناس است. این کاره است، حالیاش است، میفهمد با کی باید کار کند. میفهمد کی چیست. رودست نمیخورد هفت نفر پاشند بروند یک کاری انجام بدهند، چهار تا از آنها جاسوس در بیایند، آن سه تای دیگر هم هنوز فعلاً لو نرفته. حالیاش است، میفهمد کی به کی است.
این هم روایت دوم.
برویم سراغ روایت سوم. که این دیگر اصل روایت است، دیگر باید حوصله بکنید و انشاءالله این روایت را با هم کیف بکنیم. این روایت از امام صادق (علیه السلام) معروف به گنج طالقان. این روایت معروف به گنج طالقان. اولاً طالقان کجاست؟ طالقان همین رشتهکوه البرز است که حالا الان شده همین استان البرز و شهر طالقان هم جالب. "استان البرز کجایی هستی؟" بستگی دارد "بار" به کجا بخورد. کمالات کدام شهر است؟ هم تهرانی هم کرجی. من مشهدیام، هم قمیام. لازم باشد اصفهانی شیرازی هم میتوانیم باشیم، مشکل ندارد. طالقان افتاده استان البرز. میگوید من طالقانی و البرزیام، مال کرجم. اینجور وقتها ایشالا اینطور باشد. البته طالقان استان البرز فعلی ما رشتهکوه البرز. این هم آقا منطقهای بوده که "دیلم و طبرستان" که گفته میشده، اینجا بوده. پایگاه تربیت شیعیان جنگجو، سرسخت، معمولاً اینجا بوده. خلاصه این میشود طالقان.
حضرت میفرمایند که: امام زمان "لَهُ کَنْزٌ بِالطَّالَقَانِ". گنجی دارد در طالقان. ولی این گنج از این گنجهای طلا و نقره نیست. این گنجها سرمایه انسانی است به قول امروزیها، سرمایه مادی نیستند. گنج طلا و نقره نیست. و "رَایَةٌ بِالطَّالَقَانِ"؛ و یک پرچمی است در طالقان و این سپاه که "لَمْ تُنشَرُ مُنْذُ جَمْعِهَا". از آن روزی که جمعش کردند هنوز بازش نکردند. حالا کی جمعش کردند، نمیدانیم. به چه پرچمی است، خبر نداریم. یک پرچمی که از آن روزی که لول شده هنوز باز نشده. و "رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زَبَرُ الْحَدِیدِ". اینها کیاند؟ دلهایشان مثل تکه آهن میماند. چه مدلیاند؟ "لَا یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اللَّهِ". در مورد خدا شک توی دل اینها راه ندارد. خیلی مسئله، مسئله مهمی است. یکی از آن ارکان اینکه آدم بخواهد یار امام زمان باشد، این است که باید اهل یقین باشد، اهل شک و تردید و ابهام نباید باشد. این البته کار دارد. یک بخشش کار عملی و معنوی و اخلاقی، یک بخشش هم کار علمی است. به تعبیر برخی اساتید ما میفرمودند: یکی از اساتید ما تاکید بسیار داشتن مطالعه آثار شهید مطهری. این آثار، آدمها را اهل یقین میکند. آثار آیت الله مصباح همینطور. آثار علامه طباطبایی که در اوج. همهاش بر همه این آقایان شاگردان برکات علامه طباطبایی. آدم مسئله برایش حل میشود، دو دوتا چهارتا میشود. خدا و پیغمبر، دین، قبر، قیامت، اینها شفاف میشود برای آدم. یک نکته مهمی است. اصحاب امام زمان شک در دلشان نیست.
دیگر چه؟ "أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ". اینها از سنگ سختترند. آدمهای هیجانی و جوگیر و اینها به درد نمیخورد. سفت و قرص و محکم. "لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَاَزَالُوهَا". بروند سمت کوه، کوه را از جا میکنند. همان تعبیری که به نماینده حضرت گفته. "لَا یَقْصِدُونَ بِرَایَاتِهِمْ بَلْدَةً إِلَّا خَرَّبُوهَا". تصمیم بگیرند بروند به یک شهری حمله بکنند، میروند و نابود میکنند، زیرساختهایش را از جا میکنند، برمیگردند. اینجوری. برگشت ندارد.
جمله معروف شهید ابوحامد، شهید توسلی. یک یاد هم بکنیم از شهدای فاطمیون، شهدای غریب و مظلوم فاطمیون. واقعاً آدم دلش میسوزد برای این شهدا. تعجبم هست، هیچ حرفی، هیچ اسمی، هیچ عکسی، هیچ خبری از این شهدای مظلوم نیست. انگار برای ما هم هست. شهدای مظلوم و درجه یک فاطمیون، گروه اولی بودند که رفتند سوریه و "باب دفاع از حرم" را باز کردند. فرمانده غیورشان شهید توسلی (رضوان الله علیه)، ابوحامد. آن صوتی که از شهید منتشر شد، همان ایام وقتی که حمله کرده داعش. ایشان با گوشیاش دارد صدایش را ضبط میکند. میگوید: "ما اینجا الان در محاصره قرار گرفتیم و گوشیام هم خیلی شارژ ندارد، دارد خاموش میشود، آخرین صوتی که از من دارد منتشر میشود، دارد دیگر حالا آخرین حرفهایش را میزند." بعد یکی از نیروها دارد میرود عقب، همان وسط ضبطش برمیگردد میگوید: "کجا داری میروی؟" میگوید: "دارم برمیگردم." میگوید: "برگشت نداری. یا وایمیستی یا میروی جلو. عقب برنمیگردد کسی. عقب نداریم، فرار نداریم، در رفتن نداریم. هرچه حرکت است به جلو." این به درد میخورد. یُلخی! باید کار کرد. قرص میخواهد، آدم سفت میخواهد. اینجوری میزند به خط، میرود. درستش میکند، راه را باز میکند. عقب برنمیگردد.
دیگر چه؟ "کَأَنَّ عَلَى خُیُولِهِمُ الْأُغْبَانَ". انگار روی مرکبهای اینها عقاب نشسته. کنایه از اینکه هم سرعتشان، حملهشان، دقتشان، اشرافشان این مدلی است. این ویژگیهای نظامی اینها خیلی مهم است. نشان میدهد ما هم باید آمادگی نظامی هم داشته باشیم. امثال ما، امثال بنده که از جهت نظامی و اینها تعطیلیم، باید برویم یاد بگیریم، کار بکنیم. نام مهم است. به تعبیری شنیدم دیروز از یکی از اساتید که حالا کاملش را نمیتوانم نقل بکنم، نصفش این است که فرموده بودند که: هرکسی هر کاری برای امام زمان میتواند بکند، به مناسبتی با توضیحاتی فرموده بودند. "ولو در حد اینکه بتواند کمکهای اولیه هلال احمر یاد بگیرد، این هم در سپاه امام زمان به درد میخورد." که بحث آن جلسه زنهایی که در سپاه امام زمان، ولو به این کمکهای اولیه هلال احمر، این هم به درد میخورد. هرکی هر کاری بلد است بکند، هر کاری میتواند، از دستش برمیآید.
دیگر چه؟ "یَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ الإِمَامِ". رابطه با امام چه شکلی است؟ هی به این زین مرکب امام زمان دست میکشند، تبرک میکنند، یعنی اینجور شیفتهاند، اینجور عاشقند، اینجور تمرکزشان روی امام زمان است، توجهشان سمت امام زمان است. هی تبرک میکنند به این مرکب به این وجود نازنین. و "یَحْفُونَ بِهِ". دورش میچرخند. "یَقُونُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی الْحُرُوبِ". در جنگها با جونشان مراقبت میکنند از امام زمان. اینجور فداکاری.
یکی از این شهدایی که بچههای موشکی بود. چقدر اینها درجه یک! احساس میکنم گرمیام، حالمون نیست. آیندگان میآیند، حالا انشاءالله آیندگان که دوران ظهور است، اگر خدایی نکرده ظهوری نباشد و عقب بیفتد و آیندگان صد سال بعد، ۲۰۰ سال بعد میآیند این خاطرات و این شخصیتها را مرور میکنند، هاج و واج نگاه میکنند، میگویند: "مگه میشود؟ کجا تاریخ اسلامی همچین شخصیتهایی به خودش دیده؟" استاد بزرگوارمان آیت الله جوادی آملی فرمودند: "کجا در اصحاب پیغمبر تهرانیمقدم داشتند؟ مقدم بود؟ کی مثل اینها سراغ دارد در تاریخ؟"
یکی از این شهدای موشکی، همین جنگ ۱۲ روزه، ظاهراً جزء همرزمان شهید حاجیزاده است. آن لحظه آخر، هنوز زنده بوده در بیمارستان. فیلمش و عکسش در، الان خاطرم نیست شهید بزرگوار. لحظه آخر میخواهد یک چیزی به برادرش بگوید، نمیتواند. قلم کاغذ میآورد. به سختی مینویسد. نمیدانم دیدید! یک جمله مینویسد، نوشته: "آقا زنده است." میگوید بهش گفتم: "آره." گفت: "چشاشو بست، شهید شد."
شهید کاظمی که فرمانده اطلاعات بود، دوستان گفتند وقتی که این پهپاد آمد که ایشان را بزند، دو تا از این بچههایی که آنجا بودند، تیم حفاظت ایشان میروند جلوی در. خودشان را سپر میکنند که هیچی از بدن اینها نمیماند که این فرمانده لااقل کمتر آسیب ببیند. اینها شوخی نیست، اینها افسانه تلقی میشود. در زمانی هستیم که فتح و فراوان از این بچهها ریخته. گاهی در این جلسات هم هستند. ایام جنگ ۱۲ روز. آقا فلانی بود جلسه شما میآمد، مثلاً آنجا نشسته بود، این هم شهید شد. افتخاری بر ما که اینجور بچهها را در این جلسات میبینیم، مخفیانه میآیند، یک گوشهای مینشینند، میروند. شخصیتهای درجه یک.
با جونش مایه میگذارد دفاع کند از امام. دیگر چه؟ "*وَ یَكْفُونُ مَا یُریِدُ فِیهِمْ*". هرچی امام زمان بخواهد، اینا براش کفایت میکنند. نیاز امام زمان از اینها رد نمیشود. لازم باشد یک گروه دیگه بیایند، همینا کارو در میاره. خیلی حرف است! خیلی حرف. "فِیهِمْ رِجَالٌ لا یَنَامُونَ اللَّیْلَ". در اینها کسانیاند که شبها خواب ندارند. حاج قاسم میگفت: "من در چشمهایم میخواهم نمک بریزم، نکن، یک لحظه خوابم ببرد، یک بچهای را بکشم." دیدید متن؟ "لَهُمْ دُوِّیٌّ فِی صَلاتِهِمْ کَدَوِّیِ النَّحْلِ". در نمازهایشان یک فرکانس صوتی دارند، شبیه فرکانس صوتی زنبور عسل. اینجور شبها صدای نجوا و مناجات و عبادتشان بلند است. "یَبیتُونَ قِیَامًا عَلَى أَطْرَابِهِمْ". شب تا صبح یا در سجده است، یا در رکوع است، یا ایستاده است، یا قرآن میخواند، یا نشسته است. اینجور شبش میگذرد. و "یُسَبِّحُونَ عَلَى خُیُولِهِمْ". روزش چه شکلی میگذرد، روی مرکب، در میدان. "رُهْبَانٌ بِالَّیلِ، یُصْبِحُونَ بِالنَّهَارِ". هم به به به به. "وَ هُمْ أَتْبَعُ لَهُ مِنَ الْأَمَّةِ لِسَیِّدِهَا". کنیز را دیدی در برابر مولای خودش، آقای خودش چه شکلی است؟ چه جور دربست در اختیار. اینها از کنیز در برابر مولا بیشتر در اختیار امام زمانشان. رابطه قلبی عاطفی، دربست در اختیار، دربست، بی برو برگرد، حرف ندارد. چیزی نمیگوید، پیشنهاد ندارد، سؤال ندارد. اینجوری در چنگ امام است. خوش به حالشان!
خدا کند ما هم اینجوری بشویم. "کَالْمَصَابِیحِ". مثل چراغ میماند دلهایشان. "کَأَنَّ قُلُوبَهُمُ الْقَنَادِیلُ". دلشان مثل قندیل میماند، قندیلهایی که از توش نور بیرون میزند. اینجور دل روشن دارند، نورانی، باصفا دلها معنوی. این شخصیتهای شهدا را حالا زمان حیاتشان، آنهایی که دیدند شهید سلامی، شهید حاجیزاده، چهرههای نورانی، آدم را میگیرد. الان هم هستند الحمدلله، خدا انشاءالله بهشان طول عمر بدهد و به کارشان برکت بدهد.
"وَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ مُشْفِقُونَ". خیلی خدا ترسند، خیلی خدا باورند. حساب کتاب خدا سرشان میشود. "یَدْعُونَ بِالشَّهَادَةِ". دعایشان شهادت است. عاشق شهادتند. "وَ یَتَمَنَّوْنَ أَن یُقْتَلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ". آرزویشان این است که در راه خدا کشته بشوند.
آخرین جمله را بگوییم و دیگر انشاءالله برویم پایین، در روضه. "شِعَارُهُمْ یَا لِثَارَاتِ الْحُسَیْنِ". شعار این اصحاب امام زمان این است: "میخواهم انتقام خون امام حسین را [بگیرم]". اینها حسینییند. اینها بچه هیئتیاند، بچه هیئتی. اینها گریهکناند، زائر پیادهروی اربعین. اینها آتش انتقام در وجودشان است. خیلی حرف است!
"إِذَا سَارُوا یَسِیرُ الرُّعْبُ أَمَامَهُمْ". وقتی حرکت میکنند، فاصلهای که یک مسیری را یک ماه باید طی کرد، جلوی اینها، پیشاپیش اینها رعب اینها میافتد در دل دشمن. مثل حاج قاسم در اربیلش را شنیدید؟ اسمش که آمد نیروهای اطلاعاتی اربیل گفته بودند که قاسم سلیمانی آمده، ۳۰-۴۰ کیلومتر عقبنشینی کردند. اسم عماد مغنیه که میآمد، اسرائیلیها فرار میکردند. اینقدر هیبت و عظمت.
"یَمْشُونَ إِلَى الْمَوْلَى أَرْسَالاً". آزادند از هر قید و بندی. اینجور میروند سمت امام. انگار نه کسی و کار دارد، نه شغل، نه پول دارد، نه زن و بچه دارد. اینجوری میرود خودش را به امام میرساند. "بِهِمْ یَنْصُرُ اللَّهُ إِمَامَ الْحَقِّ". خدا با اینها امام حق را کمک میکند. خوش به حالشان!
انشاءالله جزء اینها باشیم، جزء آنهایی باشیم که روی ما حساب کردند. حساب، جزء آنهایی باشیم که اسممان در لیست، در مصحف حضرت زهرا، اسممان بوده. این اسم ما یک جور دیگر برای امام زمان خوانده بشود. خدا کند.
یک نمونه بگویم از این شهدای معاصر. زیاد گفتیم نمونههایی را. خلاصه همه این ویژگیها را در یک نفر اگر بخواهم بهتان بگویم؛ البته شخصیتی است که شاید برای ماها دستنیافتنی باشد ولی همه اینها در یک نفر خودشو نشان میدهد. کیست آن شخصیت؟ حضرت علیاکبر (علیه السلام).
دید که پدر بعد نماز صبح پشت مرکب، چشمش سنگین شد. چقدر حواسش به امام است! همه توجهش، همه تمرکزش امام حسین است. هی نگاه میکند حال و روز بابا چطور است. بر او بابا نیست، بر او امام است، آقا، مولا. دید پریشان شد. امام حسین چشم باز کرد. پریشان است. عرض کرد: "بابا چی شده؟" "پسرم چشمم سنگین شد، دیدم این کاروان دارد میرود، ملکالموت هم دارد با ما میآید. ما در مشت ملکالموتیم، مردم کشته میشوند." امام نه نگرانی دارد، نه استرس دارد، نه برای خودش ناراحت است. حتماً دلش برای این آدمهای پاک میسوزد که قرار است شهید بشوند، برای این زن و بچهای که قرار است بیکسوکار بشوند. برگشت گفت: "یَا أَبَتِ، أَوَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ؟" بابا مگه ما برحق نیستیم؟ "چرا پسرم! بَلی." "لِأَنْ لَنُوَلِّیَ بِالْمَوْتِ". برای چی باید از مرگ بترسیم؟ یک لبخندی نشست روی لب امام حسین. فرمود: "خدا بهترین جزایی که از یک بابا به بچهاش داده، نصیبت بکند." به قول ما سادهاش میشود: بچه چقدر تو خوبی! چقدر تو، چقدر تو حواست جمع است! چقدر تو حالیات است! چقدر من کیف میکنم از اینکه تو را دارم! چقدر من دلم قرص است با بودن امثال تو.
عاشقش بود امام حسین. بهترین برگی بود که در دست امام حسین. برای همین اولین برگی که رو کرد در کربلا. اصحاب گفتند تا ما هستیم نمیگذاریم بنیهاشم کسی میدان برود. همین هم شد. وایستادند دانه دانه کشته شدند اصحاب که همه کشته شدند. نوبت بنیهاشم شد، اول علیاکبر آمد. بابا! اصحاب رفتند نوبت بنیهاشم. همه را امام حسین یک جوری معطل میکرد. برگ آس امام حسین. "لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ". آنچه دوست داری باید بدهی. اولین برگی که داد، بهترین که داشت، همان اول داد. همین که راهی میدان کرد دیدند دست گرفته به محاسن، به آسمان نگاه میکند، دارد اشک میریزد: خدایا! تو شاهدی، تو میدانی من کی را فرستادم میدان. "اشبه الناس به رسول الله". تو میدانی این بچه کیست. تو میدانی من چقدر عاشقش بودم. "کَانَ إِذَا اشْتَقْتُ نَظَرْتُ إِلَىٰ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ". هر وقت من دلم برای چهره پیغمبر تنگ میشد، به چهره این بچه نگاه کردم. میدانی من چقدر خاطرخواه این بچه بودم. لذا همانجا که بچه راهی شد، نفرین کرد: "خدا لعنتتان کند! کار را به کجا رساندید؟ کی دارد وارد میدان میشود؟"
یک تعبیری در زیارت حضرت علیاکبر، شاید نشنیده باشید. من هم تا حالا این روضه را نخواندم. رزق این جمعه ما ماه رجب نزدیک است، انشاءالله یک زیارت رجب در کربلا نصیبمان بشود. برویم کنار قبر علیاکبر این زیارتنامه را بخوانیم. مرحوم ابن قولویه در «کامل الزیارات» این را نقل میکند. زیارتنامه عجیبی است، خیلی هم غریب است، کمتر خوانده میشود. متن این زیارتنامه را ابو حمزه ثمالی نقل میکند. سندش هم صحیح است از امام صادق (علیه السلام). اول زیارت امام حسین حضرت یاد میدهد کربلا رفتی امام حسین را چه شکلی زیارت کنی. بعد میفرمایند که امام حسین را که زیارت کردی برو کنار قبر پسرش علیاکبر، آنجا این زیارتنامه را بخوان. من چند خطش را میخواهم برایتان بخوانم. مقتل دارد. مقتلی است که هیچ کدام از مقاتل اشاره نکرده. مال امام است، مال امام صادق.
ناله بزنیم با این روضه امروز. این صبح جمعه دلمان را نورانی کنیم. رزق شهادتمان را از علیاکبر بگیریم انشاءالله. بعضی بزرگان میفرمودند قیامت آنقدر علیاکبر شفاعت میکند، اصلاً انگار دیگر نیازی به شفاعت امام حسین نیست. یک سفارش امروز به پدرش بکند ما را هم نشان بدهد بگوید: بابا! اسمش...
"السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ".
سلام پسر پیغمبر! و رحمت و برکات خدا بر تو.
و "ابْنَ خَلِیفَةِ رَسُولِ اللَّهِ، سلام پسر خلیفه رسول الله". و "ابْنَ بِنْتِ"، سلام پسر دختر رسول الله. سلام و رحمت و برکات بر تو مضاعف شود. سلام و رحمت و برکتی باشد که آن به آن بیشتر بشود. "کُلَّمَا طَلَعَتْ شَمْسٌ أَوْ غَزَتْ". هر طلوع و غروبی که از خورشید میشود این سلام و رحمت و برکت به تو بیشتر بشود.
"السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ".
سلام و رحمت و برکت بر تو. "*بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی*"، امام صادق به ما یادت میدهد: میروی کنار قبر علیاکبر وایمیستی میگویی: پدر و مادرم فدایت بشوم. "*مَذْبُوحًا غَیْرَ مُقْتُولٍ بِغَیْرِ جُرْمٍ*"، آخه تو چه جرمی داشتی که تو را کشتند؟ گناه تو. "*بِأَبِی وَ أُمِّی*"، پدر و مادرم فدایت. چه تعابیری است! "*دُمُکَ الْمُرْتَقَی بِهِ حَبِیبَ اللَّهِ*". سبحان الله! خون تو را امام حسین به آسمان پاشید. پس فقط خون علیاصغر نبوده، فقط خون خودش نبوده، خون علیاکبر هم بوده. خون تو را به آسمان پاشیدند و خون تو را بردند پیشکش به محضر پیغمبر. "أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ". انگار پیغمبر را کشتند کربلا با شهادت علیاکبر.
"بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، مُقَدَّمًا بَیْنَ یَدَیْ أَبِیکَ". پدر و مادرم، تو جلو پای بابات دفنی. انگار خودت را سپر بابا کردی، پیشکش بابا شدی. خودت را فدایی کردی، زخمها و تیرها به تو بخورد به بابا چیزی نرسد. "*یَحْتَسِبُکَ بَابَاتُ*". بابات خیلی داغ دارد در تو شد. "*وَ یَبْکی عَلَیْکَ مُحْتَرِقَةً عَلَیْهِ*". بابات آتش گرفت در تو. "عَلَیْکَ قَلْبُهُ". قلبش آتش گرفت. قلب امام را هیچکس جز امام خبر ندارد. برای همین راویان نگفتند قلب امام حسین. امام صادق میدانسته بهش چی گذشته. "یَرْفَعُ دَمُکَ إِلَى عَنَانِ السَمَاءِ". خون تو را پدرت به آسمان. "لَمْ یَرْجِعْ مِنْ قَطْرَةٍ". یک قطره از خون تو برنگشت. "وَ لَا تَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبِیکَ زَفَرَةٌ". ناله بابات هم ابداً در مصیبت تو آرام نمیشود. این یک داغی بود به دل بابات تا قیامت، جگرش سوخته است. فراق از کی سوخت؟ این سوختن آرام نمیشود.
آن لحظهای که آمد با تو خداحافظی کند، یک نگاهی کرد دیدند بچه ورق ورق شده، این بچه. گفت: "هی صدا زد: بلندی یک بار دیگه با بابا حرف بزن! مایه آرامش من! تو حرف میزدی بابا آرام میشد. پاشو به بابا دلداری بده. ببین انگشتنما! ببین دارند میرقصند، کف میزنند، هلهله میکشند." چی بود این داغ؟ چی بود این داغ؟ یک قضیهای است در کربلا اینطور گزارش شده. فقط همین یکی است. از این میتواند نشان بدهد چقدر این داغ سنگین بود برای اهل حرم. راوی میگوید: "یکهو دیدیم یک زنی شیونکنان از خیمه دارد میدود، هی میگوید: آخ داداشم! وا اَخاه! و ابن اخاه! آخ داداشم! آخ پسر داداشم!" خیلی عجیب است. ظاهرش باید اینطور باشد علیاکبر را کشتند باید بگوید: پسر داداشم. ولی زینب میدانستند هم علیاکبر را کشتند، هم حسین را. برای همین یک بار میگفت: "وَا ابْنَ أَخَاهُ!" آخ بچه داداشم. یک بار هم میگفت: "آخ داداشم را هم کشتند." جگرش آتش گرفت. زینب میدانست بین این پدر و پسر چه سری [است]. آمد خودش را انداخت روی بدن علیاکبر. البته خاطر تان جمع باشد: "غیر از [ناموسدارها] ناموسدارها!" گفتند امام حسین به تعبیری سر زینب را به سینه خودش چسبان در آغوش گرفت. زینب کبری برگردان به خیمهها. نالهاش را میزنی. صبح جمعه است. در آستانه ماه رجبیم انشاءالله زیارت رجبی ماه رجب ماه وفات زینب کبری است. این روضه پیشکش به خانوم زینب کبری. خانم جان! بین نامحرمان ناله کردی ولی خدا با امنیت برگشتی خیمهها. فکر کنم دیگر این آخرین باری بود که توانستیم. خانم جان! خوب قدر بدان. هرچی دوست داری ناله بزن. سرت را... نگم بعدها چی میشود. فقط یک جمله میگویم. از سکینه. صدا زد: "یا أَبَتَا! انْظُرْ إِلَى عَمَّتِی الْمُذْعُورَةِ!" بابا یک نگاه کن به این عمه کتکخورده.
اَللَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرت قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علم، شهدا، فقها، امام راحل، صله ارحام، ملتمسین دعا، السائلین، سر سفره با برکت حضرت علیاکبر مهمان بفرما. شب اول قبر حضرت علیاکبر به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. از رزمندگان اسلام طلب فتح و نصرت و حفاظت نصیبشان بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. بیماران اسلام را به فضل و کرمت شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. هرچه گفتیم و ماه بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. نبی و آله رحم الله فاتحه و الصلوات.
-----------------------------------
منابع :
[حدیث] امام باقر (ع): «يَكُونُ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ غَيْبَةٌ فِي بَعْضِ هَذِهِ اَلشِّعَابِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَی نَاحِيَةِ ذِي طُوًی حَتَّی إِذَا كَانَ قَبْلَ خُرُوجِهِ أَتَی اَلْمَوْلَی اَلَّذِي كَانَ مَعَهُ حَتَّی يَلْقَی بَعْضَ أَصْحَابِهِ ...» (اشاره به غیبت حضرت در درههای منطقه ذیطوی و اعزام نماینده ویژه دو روز قبل از ظهور برای ملاقات با یاران).
گفتگوی نماینده امام زمان (عج) با ۴۰ نفر از یاران خاص: «نماینده از آنها میپرسد: شما چند نفرید؟ میگویند: حدود ۴۰ نفر. میپرسد: اگر صاحبتان را ببینید چه میکنید؟ پاسخ میدهند: به خدا قسم اگر بنا بر این باشد که کوهی را از جا بکنیم، همراه او خواهیم بود.»
نحوه انتخاب ۱۰ نفر از بین روسای یاران: «نماینده شب بعد میآید و میگوید ۱۰ نفر از میان رؤسا و نخبگان خود را معرفی کنید. آنها را برای ملاقات با امام میبرد و وعده دیدار نهایی را برای شب بعد (شب ظهور) به آنها میدهد.»
امام باقر (ع) در وصف لحظه ظهور: «وَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی اَلْحَجَرِ فَيَنْشُدُ اَللَّهَ... ایها الناس! هر کس میخواهد درباره خدا، آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (ص) و کتاب خدا با من محاجه کند، من سزاوارترین مردم به آنها هستم.»
غیبت نعمانی، ج ۱، ص ۱۸۱.
[آیه قرآن] سوره نمل، آیه ۶۲ — «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَّا تَذَكَّرُونَ»
امام باقر فرمودند که این آیه مال همین لحظه (ظهور) است.
[حدیث] امام باقر (ع): «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَی اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَصْحَابُهُ فِي نَجَفِ اَلْكُوفَةِ كَأَنَّ عَلَی رُءُوسِهِمْ اَلطَّيْرَ» (اشاره به انضباط، سکون و تمرکز فوقالعاده یاران امام که گویی پرندهای بر سرشان نشسته و تکان نمیخورند).
إثبات الهداة، ج ۵، ص ۲۱۴
[داستان] مجاهدت شهید احمدیروشن در صنعت هستهای که به نقل از همسرشان، وی در مدت کوتاهی ۵۰۰ هزار کیلومتر (معادل ۱۰ دور به دور کره زمین) برای پیشبرد کارها مسیر پیموده بود.
https://ibna.ir/x6vHM
[حدیث] وصف ظاهری و باطنی یاران در کلام امام باقر (ع): «لباسهایشان کهنه و پوسیده است اما اثر سجده بر پیشانی دارند؛ راهبان شب و شیران روز هستند و دلهایی محکم همچون پارههای آهن دارند که قدرت هر کدام برابر با ۴۰ مرد است.»
کنز الفوائد ج ۱، ص ۸۷.
[حدیث] امام صادق (ع) درباره گنجهای طالقان: «لَهُ كَنْزٌ بِالطَّالَقَانِ مَا هُوَ بِذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّةٍ...» (گنجهایی از جنس مردان مومن که شک در دلشان راه ندارد، از سنگ سختترند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است).
بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۷.
[داستان] لحظات آخر عمر یکی از شهدای موشکی در بیمارستان که توان تکلم نداشت و روی کاغذ خطاب به برادرش نوشت: «آقا (رهبری) زنده است؟» و با شنیدن جواب مثبت، آرام گرفت و شهید شد.
Khabarfoori.com/fa/tiny/news-3155855
در حال بارگذاری نظرات...