‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد من الفعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی.
با دوستان صحبتی شد مبنی بر اینکه امسال چه بحثی را داشته باشیم با عزیزان. البته بحثهای پارسالم تکمیل نشد و اگر میخواستیم ادامه بدهیم، قطعاً امسال را هم کامل بحث در بر میگرفت؛ ولی دیدیم حالا از باب اینکه ذائقه دوستان کمی تغییر بکند و بحثهای دیگری هم مطرح بشود، بنا بر این شد که کتاب "شذرات المعارف" مرحوم آیتالله شاهآبادی، استاد عرفان حضرت امام، این کتاب را انشاءالله با همدیگر بحث بکنیم. البته اسمش اسم سنگینی است. مثلاً آدم احساس میکند میخواهند اسفار آدم را حقنه کنند! نه، این اسم سنگینی است؛ ولی محتوایش محتوای کاملاً بهروز و اجتماعی است. اصلاً به خودتان فشار نیاورید و به گیرندهها دست نزنید. هر مشکلی هم باشد از فرستنده است، گیرنده مشکل ندارد و اسم کتاب گولتان نزند. فکر نکنید که حالا مثلاً داریم شبها میرویم فصوصالحکم مثلاً داریم میخوانیم، طرح قیصری مثلاً. کتاب، کتاب ساده فارسی است و ایشان دهه ۲۰ این کتاب را نوشته. ولی یک جور مانیفست اداره مملکت است و باید گفتش که امام عصاره این کتاب است. امام خمینی محصول این کتاب است، محصول این نگاهه.
همه آن ۲۷ جلد صحیفه امام در واقع شرح این یک کتاب است. اصل کتاب هم ۸۰ صفحه تقریباً بیشتر نیست. حالا شرح و ترجمه و اینها کردهاند، دیگر شده صد و خوردهای صفحه، دویست صفحه. پنج تا شذره دارد کتاب. شذره به آن مرواریدهایی که در هم، یعنی با هم چیده شدهاند، به اینها میگویند شذره. و عرفان سیاسی اجتماعی این کتاب را اولاً با دوستانمان، تعدادی از نخبگان مازندران، ماه مبارک با هم مرور کردیم. شذره اول را اینجا نمیخوانیم. حالا فایلهای صوتیاش هست، دوستان میتوانند مراجعه بکنند. امشب یک مرور سریع بشود از اولاً داریم از باب اینکه حالا عزیزانی که نمیخواهند مراجعه بکنند، مطلب دستشان بشود. از جلسه بعد انشاءالله وارد شذره دوم میشویم.
ایشان میفرمایند که من آنقدر که میبینم، میبینم این جامعه، جامعه درستودرمانی نیست. این جامعه به درد نمیخورد. این جامعه اسلامی نیست. این جامعه مشکل دارد، جامعه مریضه. عقاید این جامعه خرابه، اخلاق این جامعه خرابه، آداب این جامعه خرابه، رفتار جامعه خرابه. بعدشون میفرمایند که این مرضهایی که توی جامعه پخش شده، باعث شده که اصلاً این جامعه را جامعه انسانی هم ندانیم، چه برسد به جامعه اسلامی. رفتارهای ما انسانی هم نیست، چه برسد به اسلامی.
بعد میفرمایند که به جای اینکه بنشینیم هی دور هم بگوییم آقا چقدر اوضاع بد شده، وای چقدر وضع خرابه! آقا گند همه جا را گرفته، فساد همه جا را گرفته، همه آلوده شدهاند، همه خراباند. مثل این غرغرهای اینستاگرام و نالهها. ایشان میگوید به جای مذاکره باید معالجه کرد. ما مینشینیم مذاکره مرض میکنیم. باید بنشینیم معالجه مرض بکنیم. آن ور هم جوش، آن مسئول هم خرابه، این کار هم کردهاند، آن کار هم کردهاند. آباد نمیشود. باید تصمیم بگیریم به درست شدن اسباب مرض. چیزهایی که باعث شده جامعه مریض بشود، سه تا چیز است. من خیلی سریع دارم برایتان میگویم. یک ساعت و نیمه ما اینها را بحث کردیم فکر کنم.
میفرمایند که اولین مشکل، بعد مشکلیابی ایشان خیلی جالب است. اولین چیزی که باعث شده ما پیشرفت نکنیم، جامعهمان جامعه عقب افتاده و خرابی باشه، غرور حقانیت است. «خیلی خوبیم! امام حسین داریم! دنیا که امام حسین داریم! که امیرالمؤمنین، قرآن، عترت مال ماست! نهجالبلاغه مال ماست! هر علمی هم هر جای دنیا پیدا کردیم، مال ماست! از علمای ما گرفتهاند، از کتابهای ما گرفتهاند! هر کی هم هر جا رسید، مال ما بوده، از ما دزدیدهاند!»
ته دره ماشینهای آنها مشکل ندارد، آنها هم باز بالاخره از ما گرفتهاند! مهم نیست که ما میافتیم ته دره. از ما گرفتهاند. غرور حقانیت. ما اهل بیت داریم، ما امام حسین داریم. ما بهشت میرویم، شفاعت میشویم، گناهانمان بخشیده میشود، شفاعت. ایشان میگوید اینها باعث شده که ما خودمان را شل کردیم، رها کردیم. باعث شده که منشأ تحویلدادن میدان دعوت است به معاندین. آدمهایی که خودشان را خوب میدانند، نیاز به اثبات نمیبینند. «دیگه خودمو اثبات بکنم؟ شما باید بفهمی که من خوبم. اگر نمیفهمی، دیگه مشکل از منی که خودمو خوب میدونم، تعدادی اثبات بکنم؟ اگه اونا نمیفهمن من خوبم، مشکل از نفهمی اوناست. ما چون خوب بودیم، غرور حقانیت...»
جالب اینکه فلسفههایی مولد بودند که از جهت علمی و برهانی و نظری معمولاً حرف برای گفتن نداشتند. این خیلی جالب است. اینها افتادند به اینکه مردم را قانع کنند. علت ظهور. یک بحثی کردیم در مورد کمونیست به تولید ادبیات و رمان. بههمان رمانهای کمونیست باعث شد که توانستند خوب کار بکنند و جذب بکنند. و اینها غنیمت. فلسفه اسلامی اسفار. میگویند قم از اولش تا آخرش ۱۱ جلد و تقریباً ۱۵ سال الی ۲۰ سال با دو سه جلد توی سال میخوانند. ولی معمولاً اینجوری است. ۱۶ سال این آقا دارد میرود، دارد میرود فلسفه یاد بگیرد. بعد تازه یاد میگیرد باید بروی گوشه درس بدهی، تحقیقات بکنی، پایاننامه، پایاننامه بدهی، موضوعات جذاب. تازه چقدر حرف برای گفتن است و وای آیا چقدر مطلب میرود غرق میشود.
۱۱ جلد اسفار ملاصدرا دستمان. کتاب که کتاب نداریم در فلسفه. و همین. بریم دیگه توش محو بشویم. توی تفسیر میرویم محو میشویم. توی فقه میرویم محو میشویم. ۴۳ جلد کتاب نوشتهاند، جواهرالکلام، کل فقه شیعه را از طهارت تا دیات ۴۳ جلد استدلالی بحث کردهاند. طلبه شروع بکند، این ۴۳ جلد، هر جلدی دو سال وقت ببرد مباحثش که وقت نمیبرد. چهار پنج سال معمولاً میشود دو سال. ۴۳ جلد چقدر میشود؟ ۸۶. ۴۳ جلد تازه یاد بگیری، اضافه کنی، کم کنی، تازه خودت نظرات داری. آقا جامعه دارد میرود. چقدر غنیمت نابود میشوند. یک برنامه کودک میتوانی درست بکنی. من نیست که من تئوریسینم، خطوط کلی بهت میگویم. از زمین تا آسمان چقدر راهه. مراحلی که میتوانی بروی. بازی ساخته. کلاً یک PlayStation از آسمان میکشد زمین. میتوانی همچین چیزی بسازی؟ از زمین بفرستی آسمان؟ اینها که شأن ما نیست.
کلاً غرور حقانیت باعث شده که ما نیازی نمیبینیم اصلاً کار بکنیم. کلاً همه چی داریم دیگه چه کاریه. ملتی که امام حسین دارد که کار نمیکند که. «محرم است که اسلام را زنده نگه داشته. اگه به ما بود که وگرنه اگه ماه رمضون بود که پدرم درآمده بود. محرم سفر است که اسلام زنده نگه داشته، خودش دارد کار میکند الحمدلله برقرار. نیاز به کار منم نیست. یک دو سه سال فعالیت برقرار. امام حسینم برقراره. دستم برقرار. فداش بشم. اصلاً خودش خود حقه. پیادهروی اربعینم بریم، نریم کربلا، بریم، نریم تبلیغات بکنیم، نکنیم. کلاً امام حسین خرج میکنند و میآیند و میروند. کلاً مشکلی نیست. چقدر خوبه اوضاع. همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم، چقدر اوضاع خوبه.»
آدمی که تو استدلال چیزی ندارد، میافتد به تکاپو. نگه دارد مخاطبش را از دست میرود. احساس خلأ. احساس نیاز را وقتی دارد کار میکند. کدام یک احساس قنا دارد که کاری نمیکند که همه چی هست دیگه. بچه پولداری که بچه پولدارها، یعنی بچهای که از اول هر وقت پول خواسته، بابا داده، اهل کار نمیشود. کارت باباش دستش، هر جا برود کارت میکشد و هیچ مشکلی هم برایش پیش نمیآید. کاری که انجام میدهد، کسی احساس میکند اگه کار نکند عقب میافتد. کار نکند چیزی ندارد بخورد. چرا جامعه ما پیشرفت نکرده؟ چون احساس کردیم که ما خوبیم دیگه. پیشرفت بکنیم، نکنیم، خوبه. آخرش هم میرویم بهشت. «حالا مثلاً اینجا الان گرمه، کولر نداره. خوب نداشته باشه. تحمل کن عرق میریزه، میری بهشت انشاءالله خنکه باد میاد. غصه…» این نگاه است. به جای اینکه باعث پیشرفت ما بشود، باعث تضعیفمان شده. دیگه عقب انداخته ما را. اینکه ما خیالمان جمع است که کلاً میرویم بهشت.
حرم و زیارت و هیئت و مهم اینه. نمیدانیم که اگه کفار خواستند مسلط بشوند از همین جاها مسلط میشوند. از اینجاها مسلط شدند. امام حسین ازت میگیرند. بله. (یا این کتاب ایشان کی نوشته؟) در دوره رضا شاه. رضا شاه میآید از حماقتش دیگه مستقیم دست میگذارد روی هیئت و امام حسین و اینها. «یک بخشنامه، یک سند بینالمللی درست بکن. توی مدار. خیلی یاد اموات و مردهها و مردن و اینها نکند. حله، گریه هم نکند. مدار میشه. بیا وایسا با چک ببندش. تعطیلش کن. خیلی نرم و لطیف با قانون. کل دنیا میشه اداره. قانون کی برای شما مینویسد؟ همانی که بهش محتاجی. قانون را برایت مینویسد. چون وقتی به من احتیاج نداشته باشی حرف من را گوش بدهی، آره یه نه؟ وقتی من بهت چیزی را ندادم، از هستی ساقط میشوی. باید حرف گوش بدهی. مطیع میشوی. وقتی مطیع شدی دیگه هیچی نمیماند. به همین سادگی.»
امام حسین را داریم. مملکت کی حاکم است و چه قانونی نوشته میشود. مهم این است که ما پیادهروی اربعین میرویم، پاک میشود. هر غلطی هم یک قطره اشک. اصلاً صبح تا شب زل میزنی. مدرسه مختلطه. اصلاً میرویم استخر، استخر هم لخت. اشکال ندارد. پاک میشود.
این بخش اول، پس بیماری اول، عامل اول بیماری چی بود؟ غرور حقانیت. دومیش چیست؟ بعد توی همین غرور حقانیت یک نکته فوقالعاده ایشان میگوید. میگوید مشکل جدی که ما داریم، فکر کردیم اسلام انفرادی. اسلام انفرادی قلابی، تقلبی، اصلاً وجود ندارد. دهه ۲۰ این حرفها خیلی جالب است. قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد. قرآن نگفته زنا نکن. قرآن گفته نگذار در جامعه زنا محقق شود. این دو تا با هم فرق میکند. چقدر این آدم فوقالعاده است. الکی نیست امام خمینی از دل این در میآید.
«من که خوبم، جوانها همه فاسد. الحمدلله پاکیم. بروید سمت اینهایی که آلودهاند، اینها را...» همین جا به من یکی گفته. همین جایی که به من گفت: «ماها که خوبیم، مشکل نداریم. برو سراغ اونایی که بدن.» گفتم «مشکل من شماهایید.» بعداً صحبت میکنیم. شاید اشتباه بزرگی که ما داریم میرویم شیفت میکنیم به سمت خاکستریها. مشکل امام زمان حزباللهیان است، اینها قرار است بیفتند. ۲۰ تا ماشین به ۲۰۰ تا غلبه میکنید. سیاه ۲۰ و سفید خوب باشید. صابرون. ۲۰ تا صابر بساز توی مملکت. به ۲۰۰ تا غلبه میکند. نسبت یکدهم. اکثریت را بچرخانید. امیرالمؤمنین شیفت نکرد به سمت خاکستریها. خاکستری لگد رفت سمتش. خاکستری بود که همه مایه حزباللهی را داشت. خاکستری بیخاصیت نبود.
نمازم را خواندم امروز. چقدر خوب بودم. به چیا نگاه میکنم؟ اسلام ما کج و موو. من به این نگاه میکنم که خب من امروز نمازهایم را که خواندم، کلاسهایم را هم که مثلاً رفتم، درسهایم را دادم، خدای نکرده والله زنایی که نکردم، کسی را هم نکشتم، جرم و ظلم و چیزی هم انجام ندادم. "اوکی". الحمدلله امروز خوب بود، خوش گذشت. انفرادیه.
آبادی چی میگوید؟ امروز نگاه بکنید توی جامعه، این اطراف. تو من درون تو که گذشت. خودت چه کردی؟ توی جامعه چه گذشت؟ خوابش نمیبرد. دزدی شد، ظلم شد، زنا شد، دروغ گفته شد، اتفاق افتاده. آدم آروم باشی. زنا نکن، گفته نگذار زنا واقع بشود توی جامعه. نباید زنا رخ بدهد. نماز بخوان، گفته همه با هم، جمعاً، همه با هم باید بگیرید. گفته اتوبوسها میخواهد برود. «من که نشستم، کاروان که میخواهد. من که، من که حلم الحمدلله اوکیام.» خب بنشین، اوکی باش. ۱۰ ساعت دیگه بنشین گم شدن. کاروان که نمیگوید تو هستی. میرویم دیگه. همه باید با هم بیایند. همه با هم میرویم. اسلام انفرادی اصلاً معنا ندارد. معنا ندارد. عبادت تکی معنا ندارد. هیچ عبادتی ما نداریم.
غرور حقانیت. یک نکتهای ایشان میگوید خیلی زیباست برای دانشکده مهندسی. ببینید چی میگوید: «غرور به حقانیت و زندگانی دنیوی امروز که از رشحات حیات دشمن است.» رشح از ترشح میآیند. از آنجا گرفته شد. غرور حقانیت. آنها به ما چی دادند؟ غرور حقانیت از ما چی گرفتند؟ «منشأ تحویلدادن ابواب صنایع و حرف و طرق اشاعه به آنها شده است.» خیلی جالب است. حقانیت به ما دادند، صنعت را از ما گرفتند. «آقا میشه من بیام کار کنم؟ عزیز دلم شما که بهشتی. بعد از تو ضرر. برو بخواب قربونت بشم. نمازت را بخوان. غذا نشه نماز. آخه من میخواهم کارخانه بسازم. آخه این حرف گریه دارد. بو میدهد، آلوده از دنیا. پول، وای پول. اونجا پول رد و بدل میشود. چریکی گم میدهد. نماز نماز دروغ میگویند. اونجا بعضیها میآیند از زیر کار در میروند. اصلاً ممکنه وقتای خانمها هیچی، هیچی. برو برو بهشتت که تضمین زیارت. برو زیارت. برم یک ایکسری توی جاده تو میسازی. اون وقت اطلاعات میرود. اطلاعات تو را میگیرد. حرم امام رضا. من گفتم آقا اینها که حرم میشورند، اون ماشینها اسرائیلیه. با ماشین اسرائیلی اصلاً خدا این احمقها را آفریده برای ما. از این چیزها بسازم و سوار شویم با اون بریم بهشت. پیاده میکند. خدایا! موجودات احمقی به اسم اسرائیلیها آفریده برای من. ماشین میسازد. از این ور حرم سوار میشوم، میآیم آن ور حرم. میروم بهشت. یک لگد هم میزنم پرتش میکنم جهنم.»
غرور حقانیت کار بکنیم. وقتی میرویم بهشت، بهشت اصلاً ممکن است ماشین داشته باشیم، رفاه، خوشی، بزنه زیر دلمان. اصلاً کلاً نرویم بهشت. اصلاً خطرناک است. میشود بدبخت. شما فرهیختهاید. گوش میدهید، میخندید. البته خود شما هم طلایی به اینها رخنه کرده توی فکر ما. «واقعاً برایم مهم نیست رئیس کیه. سند ۲۰ی بهشون برخورد. بچهی من بینماز بشود، تحمل کنم. حالا توی مدرسه مدیر مدرسه کی باشه؟ میگه اون که مهم نیست که. حالا مدیر یکی شخصیت. چطور معلم بچه ات میسازد تا جایی که بچهام بینماز نشه، حله. بینماز دست از حجاب برنداره.» ما کلاً شاخصهای این شکلی داریم دیگه. نماز دارد از ما میگیرد. امام حسین از ما میگیرد. فردیه، انفرادی، تکتک میتوانیم برویم بهشت.
مرحوم آقای شاهآبادی میفرماید: هیچکسی تکی نمیتواند برود. سخت شد نه؟ روایت میفرماید: آن قومی که... آن قومی که ابعدالله... قومی که آب دارد، خاک دارد، نان ندارد، گندم ندارد، خدا آن قوم را نفرین کرده است. همه با هم میروند جهنم. بعدشون نماز میخوانم و به درک توی جهنم نماز بخوانم. «جهنم نماز خواندن مثل لنین. ویل برای نماز بخواند. جهنمیه دیگه. خدایا هوا بده من نمیتوانم یک حسی نماز بخوانم. باورتان...» "ویل للمصلین" نماز نخوانده است از ما. آقا نخوانیم.
نماز تکی، نه. اولین نمازی که پیغمبر خواندند چه شکلی بود؟ سهنفره، جماعت، جلوی جمعیت، توی خیابان. ما آخرین نماز بعدش از دنیا میرویم دیگه. راحت باش. نه آخه یکجوریه نماز هست دستمان بیاید. آخه سهنفره، یک خانم، یا آقا، همین الانش یک سهنفر هم وسط نمازخونه اینجا پاشید. یا آقا یا خانم، یا آقای کوچولو با هم بهشت خیابان. ما آمدیم همه با هم نماز بخوانیم. جمعی، فردی ندارد. اسلام جمعی. گفتند مؤمن فرداش هم جماعته. فرداش هم جماعت یعنی چی؟ یعنی اینکه نمیرود. واقعاً بهانه، مشکل، عذر دارد که نمیرود. خدا میداند که این عذر دارد، نمیرود. برای همین میگوید این را جزو جماعت حساب کن.
شما نماز فردی، فرادا پا میشوی نماز صبح میخوانی. تو سوره حمد چی میگویی؟ ایاک. تنها نیامدی، نبودی. یعنی چی؟ چند متکلم؟ نعبد و نستعین، اهدنا. خواباند. اهدنا، خدایا همه ما را هدایت کن. ما داریم تو را خودت را بگو. زیارت عاشورا میخوانی جمعه. ادعیه را میخوانی جمعه. دعا، هر دعایی گفتند جمعه. بابا برای خودم میخواهم. اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیه. عرفان الحرمه ذوق آقای راننده. «مرا ببر به حرم برسان.» میگوید تو هزار بار هم بگویی، باید اینجوری دعا کنیم. «ما را ببر به حرم برسان.» تکی من صندلی چسبیده است. مفصل با هم چند ماه بحث کردهایم. جامع و فرد به هم. یکی دو تا نداریم. نسبتش نسبت قطره و دریاست. قطره بگوید من دارم این وری میروم. توی کجا؟ خطوط دریا؟ یا ببخشید من مسیر خودم را از دریا جدا کردهام. میگوید همین الان داری از زمان دریا داری حرف میزنی. «دریایی. من که الحمدلله آلوده نیستم. بابا چه قطرات بوگندویی. به خودتان برسید، اصلاح کنید خودتان را. موهای بدی میدهید به من.»
به منزلت الجسد الواحد. پیغمبر فرمود: به پیکره. نمیشود که مشکل ندارم. راه بیفتی چشمت بخوابد. چشم نخوابد. باید فردا صبح پا، جان نداری راه بروی. وصله. روایت را دستت درد میکند، چشمت نمیخوابد دیگه. شما دستتان درد میکند، میخوابد. خوابتان میبرد. نخوابد. این پا جان دارد. «من از نماز صبح دارم میدوم تا الان. نماز صبح، مطالعه، درس خواندیم. سه تا کلاس صبح داشتیم. یک کلاس ظهر داشتیم. پرسپولیس و بحث داشتیم. باز رفتیم مطالعه کردیم. الان اینجا هستیم. دو تا ممبر داریم. باز فردا هم کلاس داریم. کتاب را جمع میکنیم. یک هفته تعطیل شدی. دو جلد کتاب جمع کردیم. چند هفته پیش.»
اعضا به هم متصل است دیگه. اینکه برو خودت. «برو حاجی من شرمندتم خستهام.» مرتبطه دیگه. آن مغز الان به این پا وصل است. این پا به مغز وصل. از همدیگر تعامل دارند. با هم یکی برای یکی کم بگذارد، آن یکی کوتاهی میکند. این کوتاهی کند، او جا میماند. این کار میکند، او به کارش میرسد. دسته پارسال زدیم دیگه. دسته سیب را میگیرد، تحویل دهان میدهد. این مری میبرد، هضم میکنند، درستش میکنند، میدهد پخش میشود توی کل قوا. «پس مشغولیت دارم من. دست دیگه مشغولیتش زیاده. من مشغولیتم به من چی؟ به من میگویند معده. الان معده کار نکند، خود شما از کار میافتی.»
اسلام انفرادی را کسی میگوید که اصلاً نفهمیده جامعه یعنی چی. نفهمیده دین یعنی چی. مگر میشود تکی خوب بود، مگر میشود تکی بهشت رفت. «ادخلوا فی السلم کافةً.» قبلش «فادخلوها بسلامٍ آمنین.» فادخلوا، همه با هم بیایید. لعنت، اختها. جهنم که میروند، تکی نمیروند. امت میرود جهنم. این را داشته باش به دردت میخورد. خدا تکی کسی را جهنم نمیبرد. «یدعا کل اناس بامامهم.» با امام همه با هم میروند. یک جامعه، یک پیکر و امامش هم قلب و روح و مغز این پیکر است. همه با هم حالا یا بهشتی یا جهنمی.
چرا پیغمبر اینقدر ناله میکند برای امتش؟ مشکل ۵۰ گرم از این پاشنه پاتون. بالاخره حالا نمیآید با شما غصه نخور. ۱۰ کیلو دیگه پاتون دارد میآید. برایتان. کل سیستم مختل است. دندان میشه کشید و پیکر کنده بشود. کل مجموعه مختل میشود. یک نفر کج میرفت، یک نفر چپ میکرد، غصه میخورد. آقا بسه. کوتاه بیا. ول جا نمونه. آخه عجیب غریبی داریم دریافتمان و درکمان از دین با پیغمبر مطابقت دارد. پیغمبر یکیه. «نمازم را که خواندم، داشت نماز میخواند. پیرزنه حاج خانم خیلی آدم خوبیه. هر وقت من دیدم مشغول نماز بود، مسجد بود، مشغول عبادت نماز.» برگشت گفت: «تازه روزه هم. لوازم را که خواندیم، تازه روزه هم بودیم. توی بهشت دیگه. بهشت بخواهم به ما ندهند دیگه. اصلاً خدا بچه خلقش کرد، بیندازم؟» یا نه. بیفتد به جانمان. درد اینکه تکی خوب شدن نداریم. درگیر پیادهروی اربعین هم هستیم. غصهمان چیست؟ «من که دارم میروم و پولم را که جمع کردم انجام میدهم. خب حله دیگه. من دارم میروم زیارت. مگر گفتند شما بیا دستهجمعی ببریم؟» البته توی خود زیارت حالا توی فضای زیارت، پیادهروی، اینها تنها باشی، جمع باشی، اینها بحثهای دیگه است با اونش کار نداریم.
مثنی و فرادا. اول دو تایی، بعد یکی. یا دو تا یا یکی. هم دو تایی هم یکی. یعنی دو تا دو تا جمع بشین. آخر یک عرصههای خلوتی هم داشته باشید. اینجوری قشنگش اینه. کاروانی بروید. کاروانی بروید. تکی. امام سجاد علیه السلام حج میرفتند، کاروانی میرفتند. گفتم این را برایتان بگردید. کاروانهایی را پیدا بکنید که مرا نشناسند. خادم کاروان میشدند. این عشق خیلی جالب است. «به خدا خیلی. من دیگه خوبم. ببین دیگه چی کار کردم. من زینالعابدینم. آمدم برایت خادم چیزی، خادم کاروانم شدم دیگه.» نه عزیزم. از باب ضرورت بود. از سر شکم نبوده. عشق و حال نبود. خودی نشان بدهیم. کاروانی باید بیایی. جماعت باید نماز. میماند نماز. اصلش جماعت است. اصل آنی که نوشتهاند جماعت.
ترکوندیم. «نمازم را که خواندم، از غذا زد. یکیش هم جماعت خواندم.» خدایا چی کار میخواهی بکنی؟ ملکی تبریزی میگوید: باید بنشینی غصه بخوری بابت نمازهایی که از جماعت. «از نماز ظهرم با اینکه کار داشتم، آمدم. نماز مغرب وقت خواب و استراحت بود. پاشدم راه افتادم رفتم مسجد. راه رفتن برای نماز و برگشتم. حتماً تا هفت روز آینده اتفاق خوب برایم میافتد. بفرست برای یکی. یکی نفرستاد. کار خیلی دیگه فوق برنامه انجام دادیم. اضافه خدمت.» مگر برعکس است؟ میگوید: «خب نماز عصری که خدا از من جماعت خواسته بود. الحمدلله ظهر را توانستم. مغرب هم زور توانستم. احمد، چه آدم بدی است؟ به زور چرا رفتم. نماز صبح نتوانستم بروم جماعت. خدایا حسرت بخوری.»
حسرت کسی که اگه زمین تا عرش شمش طلا داشته، از دست داده بابت از دست دادن نماز تازه نه نماز جماعت. میگوید: اگه تکبیرةالاحرام نماز جماعت را از دست دادی، آنقدر باید وقتی رسیدی الله اکبر گفته بودند. «کلاً اشتباه است. نباید بکشد. بکشد. چرا؟ از راه افتاد. بچهها هم که خوباند. جهنم خودش را. توانستم برسانم.» این حرفها را خیلی زمان میبرد. خیلی سخت است اینهایی که از بچگی توی مغز ما فرو کردند. خیلی سخت میشود درآورد. اسلام جمعی است. اصلاً زندگی چه جمع؟ آقا تکفروشی نداریم. تکفروشی نداریم. فروشی نداریم. اگه یک ده تایش را با هم میبری، به زور تکفروشی داد.
مهم است که ما خوبیم. «الحمدلله به درک پوشک گرونه. بهشت چه اهمیتی داری؟ یکی به خاطر اینکه پوشک گرونه دارد از خدا و پیغمبر و دین و همه چی زده میشود. به من چه. مشکل کم اعتقادی خودشه. بیشعور. آدم به خاطر پوشک مگر دست از خدا پیغمبر برمیداره؟» ببین من پوشک هم خریدم. مشکل ندارم. غصه جامعه میخوریم. اصلاً برای چی اهل غصه جامعه میخوردند؟ برای جامعه غصه ... فیلم دیدید مثلاً آن شخصیت قهرمانش بنشیند غصه مردم بخورد؟ مثلاً واسه جامعه بخورد. خیلی گریه میکند. مشکل شخصی ندارد.
میشه، میشه یک نفر بیاید توی حرم زجه بزند، بعد مشکل شخصی نداشته باشد؟ حضرت ولی عصر ارواحنا فدا. کسی دیگه سراغ دارید؟ مشکلات این شکلیه دیگه. زن میخواهد، بچه میخواهد. پول ندارد. مریض. رفتم بانک دیدم طرف آمده پول دادی. توی حسابش پول نیست. پول دارد گریه میکند. دعایش را بکند. «بعد به نفر بعدی معطلمون کردی. خودشون ظهور نکردن ناراحتن. بسه دیگه بابا. ما خسته شدیم دیگه. میخواهم ظهور کنم. حکومت داشته باشم. حالش را ببرم. توی اعصابم. دورم جمع بشوند.» چرا نرسیدیم؟ برای اینکه برای فرج دعا بکنیم. چون اصلاً نگاهی را نداریم.
اربعین بحث بکنیم. «علیاجتماع من القلوب.» شیعیان باید مجتمع بشوند دلاشون. نگاه خود حضرت همین است. هر وقت به این نتیجه رسیدی که همه با هم باید برویم، آن وقت من میآیم. «همه نشستیم توی اتوبوس. میآیم میرویم. التماسش کنی. چند نفر التماس کردی؟» اگه عضو تشکیلاتی شدی، اعضای تشکیلات باید قول بدهند آدم جذب کنند برای تشکیلات. «هفته یک بار تشرف داشته خدمت امام زمان.» خبر نداشتید؟ جالب نیست؟ آدم، آدم سیاسی هم اگه تشرفات دارد خدمت امام زمان، «مرد حسابی گناه نکن. یعنی نگذار توی جامعه گناه بشود. برو توی خانهات بنشین.» حضرت فرمودند: «برو گناه نکن، من خودم میآیم.» «من میروم توی خانهام مینشینم سعی گناه نکنم.» تو شعاع وجود تو چقدر نور دارد منتشر میشود؟
«جعلناه نورا یمشی بهی فی الناس.» میگوید قرآن میگوید: «میگوید من یک نفری را زنده کنم. آدمی که زنده میشود، آدمی که مؤمن میشود، آدمی که آدم میشود، علامتش اینه هر جا راه میرود نور منتشر میشود.» بارها جلسه اینجا کلاً برای جذب نیست. فقط برای دفع. امام جمعه خیلی داغ شد. شروع کرد داد و بیداد و اینها. «بعد گفت برای هفته بعد نماز جمعه، خواهرها لطفاً تشریف نیاورید.» میخواهم از خجالت... من و شما اینجوری هستیم که خداییش بگذار اول بگویم. خدا وکیلی من اینجوری نیستم؛ ولی با همدیگر با صدای بلند با هم فکر کنیم. هستیم که اگه محلهمان را عوض کردیم، خانهمان را عوض کردیم، امام زمان بگویند: «آخ جون! این رفت توی اون. من به خودم میگویم خدایا من میروم آن محله یک وقت آلوده نشوم.»
خوب باشد، آمارها را از خارج از کشور بهتان بدهم میترسم. میگویم توی آمریکا خیلی جالب است. چی بگویم آخه. فکر کنم، نگویم. «بعداً پاکش کنیم؟ نکنیم؟ چیکارش کنیم؟» آمریکا. شیعه ایرانی خانه میخواهد بگیرد، بررسی میکند. یک ملاک فقط هست برای اینکه آن خانهای که میگیرد فقط این است که توی شعاع چند ۱۰ متری و چند تا خانه اطرافش اهل سنت آتئیست باشد، مهم نیست. عرقخور باشد، مهم نیست. پورنباز باشد، مهم نیست. هر کثافتی، اهل سنت نباشد. جالب نیست برایتان؟
بعد اهل بیت چی میگویند؟ «عودوا جنازه. جنازه علما، ارزی امشی او جنازه مساجدهم.» این روایت در مورد شیعه نیست. شیعه معنا ندارد. در مساجد آنها نماز بخوانید. دارید در مورد به شیعه دارند میگویند. در مورد چیست؟ «نماز بخوان.» مسئولیتی نداریم نسبت به نماز بود. بسیج بود. «نمیدانم چی بود. آره از اول میدانستم این جنسش مشکل دارد. از کی بهت گفتم؟ یک روز چپ میکند.» کرامت هم برای خودمان میدانیم. مسئولیت که نداریم. پیغمبر چرا گریه میکرد؟ وقتی ملت چپ میکردند، سنگش میزدند. «سنگش زدیم. از سنگ، سنگ، سنگش میزدم پیغمبر. آقا داره سنگ میخوره. این صحنه را یک لحظه داشته باشید. نمیتوانم خیلی بیشتر از این دیگه تصویرش را برایت ایجاد. رو زمین. خدایا نزنیشون ها. اینها حالیشان نیست.» آقا روایت توی احتجاج طبرسیه. امیرالمؤمنین فرمود: «اینها داشتند با سنگ میزدند پیغمبر را ملک موکل سلسله جبال نازل شد به پیغمبر. کوه بلند کرد یا رسول الله! پرت کنم بابا. خیلی فرق میکند بابا. چرا؟» ارواح کیا. ابا شهدا. انشاءالله سر خوردیم، آمدیم دنیا. چند روزی با همیم. روی هوا حلوا حلوا میکنند. ما را ببرند زودتر.
«محیط خراب شده. جامعه خرابه. بچهام خرابه. مدرسه خرابه. سینما خرابه.» دومیش یأس از ظهور سعادت دینی و دنیوی. امید نداریم که اگه کاری هم کردیم به نتیجه برسد. «تو فکر کردی میتوانی سینما را درست کنی؟ آره بابا.» عامل دوم.
عامل سوم افتراق مسلمین بین ماها. فاصله از ما. هر کدام آدمهای خوبیایم. تهش توی همین هیئت ۵۰ نفر هم. ۵۰ نفری یکی بشود. ز… یعنی چی؟ شباهت دارد. افتراق مسلمین. «انفسام خط اخوت.» بگویم، بخوانم برایتان؟ این را. این قشنگی چرخ را بخوانم. برگشتم. دیگه نمیخوانم. مهم هم نیست.
ایشان ۱۴ تا نکته گفتند. زمانی که تشکیلاتی که میخواهید درست بکنید چه ویژگی باید داشته باشد. آن هم دیگه وارد بحثش نمیشوم. کتاب شذرات المعارف توی اینترنت هست. دانلود بکن. پیدیافش هست. دانلود بکنید. خیلی هم کوتاه است. خیلی مطلب. یعنی حجم مطلب زیاد نیست. آن چند جلسه را هم اگه دوست داشتید حوصله گوش بدهید. «شهرداری همین حرفها را خیلی تندتر آنجا زدیم. بعضی جلسات را روی آبی وسط دریای دریا نشستیم. موج میزد و دیگه ما هم عصبی شده بودیم. و ماه رم...» سومین عاملی که فرمود چی بود؟ افتراق مسلمین به واسطه اختلاط با اجانب. چقدر ایشان فوقالعاده است. یادم باشه دوباره برم قبلش یک بار دیگه ببوسم در حرم حضرت عبدالعظیم مرحمتالله شاهآبادی.
کاری که دشمن با ما کرده. ما اصلاً فکر میکنیم دشمن کار با ما میکند. چی کار میکند؟ «ما را منحرف بکند. جمع منحرف. چی کار میکند؟ از شما. خود حضرت ابلیس چی کار میکنی؟ خیلی مزنه. دستم نیست. متفرقت میکند.» پارسال خواندیم. «قمار بازی نکن، عرق نخور.» خود عرقخور را بد میدانیم دیگه. خدایا میخواهد با عرق، با قمار، با انصاب، با اضلام. این چهار تا اسم میآورد. بانک مائده. «بنده خدا شما نشریهتان حیف است بخواهد با فلان نشریه یکی بشود. نشریهتان را جدا کنید. برای خودتان استقلال داشته باشید.» چقدر قشنگ! وای چرخ خوبی. اثر همان قمار است. یعنی شما بنشینید توی آن مرکز، آن قمار بازی بکنید. تهش میشود همین. بده. پولها را میگذاری. بعد شش را میاندازی. مثلاً شش نمیآید، پنج میآید. او میبرد و بعد همه را برمیدارد میرود. توی دلت میگوید: «ای فلان فلان شده. هر چهار تا مقاله هم میآمدی. همه برداشت. جان مادرت چرا اذیت میکنی خودت را.» دشمن نمیآید ما را با هم خراب. ما خراب نمیشویم اینجوری. جدا میکند.
مسجد نرو. نماز جماعت نرو. حرم نرو. اربعین نرو. چقدر روایت داریم. پارسال وقتمان هم گذشته ولی حیفم میآید دیگه نگویم. چون مربوط به بحث است. میگوید: «شیطان مثل گرگی برای گله میماند.» شنیدید دیگه. گفتم: «گرگ به گله نمیزند که یک گوسفند جامانده. آخ جون.» خصوصاً در مورد مسجد روایت داریم. «یک مسجد نری فلان فلان شده.» برای چی؟ «مسجد. من پارسال خودمون آمدند افتادند به جان ما.» پیغمبر اکرم دستور داد: «علی جان! اینهایی که نماز جماعت نمیآیند، مسجد نمیآیند، خانهشان را آتش بزن. آتش بزن. سقف را خراب کن.» یکی از رفقا رفته بود. یکی از این اساتید الهیات بحث کردم. گفته بود: «آقا اینها روایت اهل سنت جعل کردهاند و اینها.» آمد با دوپ پر. گفتم: «قبول نکرد.» گفتم: «آقا من از استاد جوادی آملی شنیدم توی کتاب جامعه در قرآن.» مسجد ببره. همه ترسیدند. مسجد عرق بخوری، از جامعه جدا میشوی. تفرقه میاندازی. فاصله میگیرد. سخنچین. حرفهای راست. توی جلسه یک سری افراد در مورد یک آدم زده شده. روایت داریم. قرار گذاشت. این آدم رفت هزار نفر مثلاً وادار به عرقخوری که همچین چیزی حالا دقیق روایت یادم نیست. تا فردا صبح کی بیشتر جرم و ظلم و جنایت و اینها انجام میدهد؟ عرقخوری تمثیل هاست. «تو چیکار کردی؟ بیا زنا جور. یک سخنچین به دنیا میآید. بسمه طی چند سالی استراحت میکنم. موریانه میماند. یک آدم سخنچین برای جمع دلار را از هم دور میکند. ذهنها نسبت به هم خراب میکند.» چقدر بعد از اینها متنفر بود. «غیبت بکنم. حاج آقا گناه غیبت بدتره یا زنا؟ گناه غیبت بدتره یا فحشا؟» از آف بالاتره. متلاشی میکند مجموعه حزباللهی با مجموعه حزباللهی مشکل دارد. هیئت حاج فلان، روایت جالب است. میگوید: «شیطان جمع کرد اصحابش را. اینها تمام.» بحث شیطان تشکیلاتمان را ریختیم اینجا. شیطان گفتش که به انصارش گفتش که: «به گناه وادار نکنید اینها گناه کنند میروند توبه میکنند. هوای بنداز توشون. گناه نینداز.»
هوا میافتد ذهنش. ذهنی مشکل ندارد که اتفاق بیفتد. فکر. حتی اجتماع آقا خیلی زیباست. «حتی اشتباهات مختلف المصالک موجب ضعف و اختلال است. اجتماعات مختلفت المصالک.» نماز جماعت دو تا مسجد توی پیرمردها نمیتوانند بیایند مثلاً. یک آپشنهای متفاوتی دارد. بهانه ساختن تفریق بینالمؤمنین. پیغمبر مسجد خراب کرد. تفریق. دو گروه کردی. مسجد قباء. مسجد ضرار را خراب کرد. تبدیلش کردند به زبالهدان مدینه. خیلی تویش حرف است. آشغال هیئتی. «حسینیه را خراب کن. بگو آقا این باعث تفریق شده.» میخواهم آشغالها را بریزم. از ۸۰ جا. آ پیغمبر شجاع بود. خر مقدس است؟ مگر نیستم. پیدا کنم شما مسجد خراب کرده. طویله مثلاً آشغالدونی.
به هرچه انفراد و افتراق بیشتر شود، اختلال و انحلال شدت یابد تا به سرحد انهدام همه جهات و حیثیت رسد. چنانچه حسن اعداد این جهت را موجب هیجان و حرکات سریع آنها گردیده. ببین چقدر با هم خوباند. «همیشه هزار تا اختلاف دارند. به رو. ملاقات مشترکی با هم داریم. با اثر اینها با هم گفتگو کنیم.» و تا میگویند فلانی بابا عینک فلان کیفیت. «یک چیزی دارد مثلاً آنهایی که توی نمازشان دعای فرج میخوانند. اه اه. حرم امام حسین دیدیم. خیلی بامزه است.» این شیطان باید توی نماز جماعت زده شود. «شیطان توی صحن امام حسین. ۴ تا نماز جمعه امام حسین اندازه صحن جامع رضوی نیست. کلاً ۴ تا نماز جماعت دارد و این وریها آیتالله فلانی و حاج آقای فلانی و شیخ فلان. کدام راحتتر؟ هر کی خواست. تنوع سلیقه. پپرونی، مخلوط، ماکارونی، مرغ، ژامبون خیابان. اختراع گرم رادیو. جماعت یکی. البته با این حالت حاضر. اساس زندگانی دینی و دنیوی شما برچیده. حالا هی برو بگو آقا نمیدانم وضع عرقخوری باب شده و نمیدانم فهمیدهاید من هم میشناسید. توی مسلمان هم نماز میخوانم. گاهی اعتقاداتی دارم. بالاخره از بچگی یک سری چیزها یاد گرفتم. بله.»
من میگویم آقا توی دانشکده مدیر اصلیمان حجاب نیست. شاخص دینداریمان هم حجاب نیست. حجاب البته قطعاً مهم است. باید اقدام کرد. باید پیگیری کرد. حله. و توی جامعه امیرالمؤمنین مثلاً زنان چادری نبودند. «بر بخوره مشکل مثلاً جامعه امیرالمؤمنین بینماز نبودند. نماز نمیآمدند مردم امیرالمؤمنین خطبههایی که به فحش میبندد. حالا فحش تعبیر منه. اینهایی که مسجد. این مخاطبها کیا بودند؟ آمده بودند نماز. فحش بده. یا اهل کوفه به جانم. نمیدانم چی چی. اطفال مثلاً آقا سخنرانی دارد. خاک توی سرتان کنند بیشعورها. بفهم و روایت دست دادن با حضرت. تاریخ. همه چادری بودند، محجبه بودند. شنیدم توی بازار کوفه یک عبای زنی هوای مردی به یک چادر زنی خورده. یعنی اینقدر حجابها خوب بود که این مسئلهشان آن بود.» مشکل چی داشت؟ «المجمّعة أبدانهم المختلفت اهواءهم.» پدر من را درآورده است. «دلاتون با هم جمع نمیشود.» شاخص دینداری این است. شاخص رشد جامعه دینی اینهاست.
چرا ما میگوییم اربعین معجزه آخرالزمانی است. ما شاخص دینداری را با اربعین نگاه میکنیم. با حجاب نگاه نمیکند. «بگذار توی خیابان هرچی میخواهند لخت بشوند. قانون دولت اربعین است. ۲۰ میلیون آدم میروند برای همدیگر جان میدهند. کار تمام است.» انشاءالله امشب شب اول سفر. فردا ورود اهل بیت به شام. جیگرتان آتش میگیرد. «این کاروان وقتی خواستند از کوفه ببرند بیرون کوفه شهر امیرالمؤمنین. از کوفه خواستنی کاروان ببرند بیرون. شب بود. کاروان گفت: شب ببرید بیرون که مردم نیایند. مردم میآیند بدرقه خانواده و این کاروان. روایت دارد مقتل. اینقدر جمعیت جمع شد توی خروجی کوفه. ساعتها طول کشید. ببین شام را داری که ساعتها طول کشید تا اهل بیت بیایند توی شام. کوفه میگوید ساعتها طول کشید تا اهل بیت از کوفه خارج بشوند. ازدحام جمعیت بود. از عاشقان اهل بیت گریه میکردند.» «هم یکون لنا و من قلنا.» «ما را کشت. پس میشه این جماعتی هم باشند. جمع بشوند، گریه هم بکنند. ولی امام زمان به آنها بگوید شما قاتل مایی. به چی داری گریه میکنی؟ ای کوفیها نبودند، شامیها غلطی میتوانستند بکنند؟ کوفیها کارها را کردند که شامیها آنجور جشن گرفتند. فردا توی شام کوفیها نکشته بودند، فردا اینجور جشن و بساط سرور و بزن و بکوب نبود.» این هم که گفت از شام، از شام. الشام درست است. «جیگر امام سجاد و شام خون کرده. ولی من حضرت توی شام که وارد شام شدند هی توی دلشون گفتند آی مردم کوفه دیدید چی شد؟ همین را میخواستیم. رها کردید، تنها گذاشتید ما را بردارم بیاورم توی شام. این مردم کوفه دیدی چیکار کردید؟ همین را میخواستید؟ شیرینی پخش میکنند، سنگ میزنند نامردها. شما اگه وایساده بودید، اگه ول نکرده بودید، جشن نمیگرفتند. شما ما را تنها گذاشتی. شما ما را بیچاره...»
در حال بارگذاری نظرات...