‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِینَا اَبُو الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٌ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. اَللَّهُمَّ الْعَنِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ مِنَ الْآنَ اِلَى قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در شانزده ثانیه از کتاب "شجرات مرحمت الهی" شاهآبادی، نکتهی دومی که مطرح میکند، "معرفت تشریح احکام الهیه" است؛ چون از جهت مصالح و مفاسد واقعیه است، قوانین اسلام خواهد بود و چون تدبیر در جهان همان مصالح و عدم ظهور همان مفاسد بوده باشد، سیاست الهیه است. گاهی که مصلحت در نفس احکام باشد، حقیقتاً تدبیر در اجرای حکم مربوط به آن است و لزوم اطاعت و انقیاد برای اوست.
با این اصطلاحات قشنگ علمایی با آدم بازی میکند. و لذا این قسمت از احکام نیز سیاست الهیه است برای ترقیات عباد با ارتباط و اتصال به آن مقام عالی. گفت که رفته بود پیش امام جماعت محل، این حاج آقا بعد نمازش بود، نشسته بود، سؤال میکند که: "حاج آقا، ما یک گوسفندی سر بریدیم، این حکمش چیست؟ چگونه اگر باشد حلال است؟" ایشان گفت: "اگر اوداج اربعه منقطع شده است حلال و الا فحرام." مشغول تعقیبات، حالا اینها هم به تعقیبات میخورد بیشتر.
ایشان میفرماید که احکام تابع مسائل و مفاسد هستند؛ یعنی چه؟ چه چیزی را میگوید انجام بده، چه چیزی را میگوید انجام نده؟ آن را میگوید انجام بده که در آن مصلحت میبینی، انجام نده که در آن مفسده میبیند. همهجا هم همین است، فرقی نمیکند بین مسلمان و کافر، گبر و موحد و اینها فرقی نمیکند. توی مدرسهای قانون میکنند آقا مثلاً این ساعت از مدرسه بیرون آمدن، در ساعت درسی خروج از مدرسه بدون اجازهی مدیر و نمیدانم کی و فلان و اینها جایز نیست. قرآن که نمیخواهد که، چرا جایز نیست؟ چون مصلحت ندارد، بلکه چه دارد؟ مفسد دارد. مثلاً غیبت از کلاس جایز نیست یا اگر غیبت کرده برای موجه کردنش مثلاً حضور ولیش لازم است، چون در حضور، حضور پیدا میکنیم، حضور ولی چه دارد؟ مصلحت دارد. لازم است، لازم نیست؟ یک مفسدهای یا یک مصلحتی اینجا در میانه است. اگر مصلحتی بود میگوید لازم است، مفسدهای بود میگوید لازم نیست. یا مثلاً حرام است، ممنوع است استعمال دخانیات در پمپ بنزین، مثلاً در پمپ گاز، مثلاً مفسده دارد، خطر دارد. بله، برای همین ممنوع است.
حالا احکام خدا تابع چیست؟ قوانین واجب، حرام، مستحب تابع مصلحت و مفسده است. مصلحتی تویش است، مفسدهای تویش است. حالا اینی که شما میآیی مصلحت و مفسده را تشریح میکنی، قانون گذاری میکنی میشود قوانین اسلام. تدبیر اینها میشود سیاست. درست شد؟ تدبیر مصالح، تدبیر مفاسد؛ اول تشخیص بدهیم مصالح را، تعیین کنی مصالح را، اجرا کنیم مصالح را. این میشود سیاست. مصالح و مفاسد کی؟ بندهها، مخلوق.
حالا دعوا اینجا شروع میشود. دین را یک جوری تعریف میکنیم خیلی قشنگ، خوشگل و مرتب که اصلاً شما اصلاً آدم متدین مگر با کسی سرشاخ میشود؟ دین اگر مثلاً با کسی دعوا فیلم هلو، اصلاً اینقدر خوشگل، ناز، ملس. البته هست ولی سرشاخ هم میشود، انبیا فیلم میسازیم، تعریف میکنیم، اصلاً یک چیز دیگر میسازیم. فیلم امام رضا علیهالسلام، مثلاً من آخرش نفهمیدم امام رضا چرا کشته شد؟ پی نبردم به این. فهمیدم ولی فیلم امام رضا را نفهمیدم حقیقتاً. یا مثلاً حالا فیلم حضرت یوسف هم خوب بود انصافاً از این جهت ولی بعضی فیلم، مثلاً یک فیلم برای حضرت ابراهیم ساخته بودم آن که اصلاً ملس بود. این میرفت اسماعیل را سر ببرد، فیلم سینمایی اینجا در ایران خودمان ساختند، خیلی ناراحت است، اینجوری دستهایش میلرزد و اینها. اسماعیل ابراهیم خیلی خوشحال است. ابراهیم خدا را پیچاندند، الان چه پیامی، چه خدایی آخه؟ خیلی قشنگ و تر و تمیز درآورده بودند و کلاً استادیم دیگر، کنار کجش بکنیم. فیلم حضرت ابراهیم نقش، یعنی جایگاه برجستهاش این است که ساره عاشق ابراهیم، اینش خیلی جالب است. مثلاً که این ابراهیم هم میخواهد ولی به رو نمیآورد. فیلم نه زن داشت، نه عاشق شده بود، نه کسی عاشقش بود. فیلم من عاشقش بود، نه کسی عاشقش بود. همهاش مناظره میکرد و نمیدانم گفتگو، از این حرفها. فیلم عشقوعاشقی اصلاً قسمت آخر باید ازدواج، عشقوعاشقی ندارد. ما اینیم دیگر؛ خدا، پیغمبر، دین، انبیا اینها.
بعد میخواهیم مثلاً جنبهی رحمانی را نشان بدهیم، عمیق صحبت کنیم، خیلی سطحی. میخواهم ازتون بپرسم جنبهی رحمانی یعنی چه؟ اصلاً دین مهربان است یعنی چه؟ مهربانی یعنی چه؟ آفرین! دقیق! تک تیراندازی بود، تک تیراندازی کی بودی تو؟ چه زدی؟ تو حال اصلاً محبت. محبت چیست؟ ماجرای دوستی خالهخرسه را شنیدید؟ این جلسه موضوع سخنرانی: تحلیل ماجرای خالهخرسه. خرس کی بود؟ این بزرگوار، یادتان است؟ یک خالهای بود که خرس بود. مثلاً میخواهد بخوابد بهش میگوید که آقا من دارم میخوابم، حواست به من باشد، ما انقدر با هم رفیقیم، مشهدیها "یخلا شدیم"، حواست به ما باشد. ما اینجا داریم میخوابیم، این کسی چیزی اینها. راحت این هم میگیرد زیر سایه و زیر درخت میخوابد، مگسی میآید. این خرس مهربان، خیلی مهربان بود، محبت میبارید ازش، شور میکرد محبت. فوتش میکند، میآید چخاش کند، غافلگیر کند مگسه را. مگسه میآید روی صورت این بابا میخوابد، مینشیند، نمیخوابد، مینشیند. بابا خواب بوده. بعد این برای اینکه مگسه را بکشد، یک تخته سنگ “یغوری” را برمیدارد میآورد پرت میکند توی صورت این دوست عزیزش. مگس با هم میروند، دوتایی با هم منتقل میشوند، دوتایی دست در دست هم از در افق محو میشوند.
مشکل دوستی این خالهخرسه چیست؟ الان مهربان نیست مگر؟ الان من این داستان را به عنوان اسلام رحمانی به شما بگویم، فحش هم نمیدهید؟ “بیایید با هم مهربان باشیم مثل خالهخرسه، مثل خالهخرس مهربان باشیم.” خالهخرسه بصیر، بصیرت احمق. یعنی چه؟ مشکل احمق چیست؟ جمع محبتی که پشتوانهی مصلحت نداشته باشد، عین خیانت است. محبتی که پشتوانهی مصلحت نداشته باشد، تو نمیفهمی من دوست دارم تو چه محبتی. الان دوست داشتنهای ما این شکلی نیست واقعاً؟ آیا محبت مگر ملاک است؟ ازدواج کنی. حالا چینی را دادند حله دیگر، ایشان، ایشان رفته مرحله بعد. با میگویم چرا میخواهی ازدواج کنی؟ میگوید خب دوستش دارم. مگر برای زندگی تشکیل دادن محبت کافی است؟ بماند که خیلیها همین هم ندارند. محبت و توهم توهم محبت، محبت نیست، استفاده و منفعت است. این را میخواهد. گرفته این را، چشموابرو و هیکل و اینها گرفته این را. بعد میرود یک مدت هستند، باز هم موارد کیسهای بهتری هم میشود بهش فکر کرد. تازه محبت باشد خوب، محبت کشی. دوستش داری که چی؟ ابولهب و زنش هم همدیگر را دوست داشتند. "تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ، مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ، سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ، وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ." خودش و زنش با همدیگر دارند جهنم میسازند، دوتایی.
انقدر خیلی آدم مهربان، اصلاً بامزهاش میدانی چیست؟ فیلم میسازیم، دشمنان خدا و پیغمبران؛ پیغمبر را یک سری آدمهای خونآشام و درنده، بداخلاق، چه؟ کریه المنظر مثل گرگ. اینها دشمنانند و هر کس که دوست دارد خدا و پیغمبر را، انسانهای مهربان، ناز، گوگولی. اسامی بازیگران را تشخیص بدهی کی، کی است. بازیگران فلانی، چهرهها و زبان بدن و مهربانی بود. وقتی میخواستند پیغمبر را بکشند، طرح ترور پیغمبر را که داشتند شب اول ربیع الاول جمع شدند حمله کنند خانهی پیغمبر، ابولهب اینها پشت در بودند. گفتند که: "از این در حمله کنیم، زن و بچهاش جلوی درند، چه کار کنیم پیغمبر را بکشیم؟" ابولهب گفت: "زن و بچهاش چه گناهی دارند؟ مظلوم، معصوماند. بیایید از در پشتی حمله کنیم. فقط برویم تو اتاق خود پیغمبر." خداوکیلی نشان میدهند. به نظرت بدآموزی ندارد؟ خوبی؟ مهربان! پیغمبر مهربان هم مهربان. بد اخم و بداخلاق باشد. پیغمبر مهربان هر کی نگاه کرد بفهمد مهربان. پیغمبر مهربان نیست اولاً "إنّکَ لَعلی خلقٍِ عظیمٍ" معنای خوشخلقی نیست این، هیچی. خلق عظیم داری، عظمت در اخلاق داری، اخلاقت عظیم است این که هیچی.
رحمت، مهربانی نیست. رحمت خدا به پیغمبرش میگوید که: "اینها را میخواهی بزنی؟ تازیانه بزنی؟ لا تَأخُذکم بهما رأفهٌ فی دین الله" رأفت نداشته باشی؟ عین رحمت است. خیلی بامزه است. تازیانه بزنی، نبینم دلت بسوزد. رفتم تو حالت دلسوزی که میخواهی یک کمکی بکنی، مشکلش را حل کنی اینها. شلاق بزن کسی که زنا کرده، در سورهی مبارکه نور. رأفت هم نگیردت. رحمت! "رحمةً للعالمین". چرا؟ چون ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان. گوسفندان! یعنی محبت نیست؟ محبت به گرگ محبت؟ بله! آقا ما اصلاً یک رئیس برای این باغ وحش وکیلآباد آمده، انقدر مهربان. "چطور؟ چه میگوید؟ چرا این شیرها را انداختی توی قفس؟" مدیر جدید. بعد فرمودند که: "در قفس را باز کنید، این شیرها راحت باشند. چه گناهی کردند؟ از زن و بچه که دور کردی. زن و بچهاش الان در جزایر بنگال دارند زندگی میکنند. این را دورش کردی. اینجا هم توی قفس، اینجا هم دیوار چهل سال دیوار کشیدید بس نیست؟ اینجا قفس، میله. راحت باشند. پایتان را از گلوی مردم بردارید نفس بکشند! نفس بکشند! چه گناهی کردند اینها دست شما افتادند؟ انداختندشان تو." علی محبت هست یا نیست؟ محبت هست یا نیست؟ چرا محبت نیست؟ ناز میکند. پس دنبال مصلحت باشد، مصلحت دنبالش باشد. ما تعریف محبت این هست یا نیست؟ اصلاً به آسیب ما کاری نداریم. به محبت کار داریم. محبت دارد؟ این مهربان است؟ چه؟
جالبش این است که همهی شیاطین و طواغیت با پوزیشن مهربان همه را نابود میکنند. یک لبخند میزند. کلاً این شکلیاند از دم. از اول این جوری بودند لبخند از صورت نمیافتد. تو باشی عاشقش نمیشوی؟ سر میبرد، خنجری زیر دندانهاش است. ازت بپرسم کدامش مهربانتر است؟ میگویی: "معلوم است این همهاش میخندد." ببین تو اوج مصیبتها و مشکلات ملت نیم ساعت استندآپ میروند، ملت میخندند. خوبی؟ مهربان! جوک میگویند نمیدانم، خاطره میگویند به زبان محلی اینها، مثلاً اعدام میکنند. فقط محبت. همهاش دارد دست میدهد، میخندد خندههاش. خندههاش گول مهربانی. ببین این خودش یک سیاست است. بعد حالا این سخت است دیگر. چرا سخت است؟ چرا سیاستورزی انبیا سخت است؟ مردم بفهمند سخت است. میخواهد به مردم اثبات بکند کی مهربان است. "میگویند این خالهخرسه چقدر مهربان است. آخرش با سنگ میخواباند توی مغزت." شیطان اصلاً این شکلی است. شیطان خیلی مهربان به نظر میرسد. کلاً پیشنهاداتش را دقت کردی؟ پیشنهاداتش خوب است. "تو که فرصت ازدواج نداری، برای چی میخواهی موقعیت را از دست بدهی؟" راست میگوید. بدت نمیآید؟ "گناه کار در مکه یک حاجی ترنس است." ترنس. BBC مستند ساخته. "یک آخوند ترنس تو ایران ممنوع بوده، محدود بوده. در رفته، آمده." ببین چقدر ما مهربانیم. "توی ترنس کجا میخواهی بروی؟ ایرانیها میگیرند، میبندنت. از مدرسه بیرونت میکنند. از دانشگاه بیرونت میکنند. نمیگذارند آزاد بشوی. کی به تو آزادی میدهد؟ منی که به تو آزادی میدهم. بگذارم بروم؟ کی به فکر تو است؟ چه برایت عمل مجانی میکند؟ چقدر به فکرت است؟ همین برای صبح تا شب دارد سایت میزند، سایت تولید میکند. فیلتر میکنند، من باز میکنم. من به تو فیلترشکن میدهم. بگذارم بروم؟" "نیاز داری، نمیتوانی ازدواج کنی و نیاز داری؟ تو عزیزم بیا بغلم." تو مهربان، چقدر خوبند اینها. "این همه پول میدهند به فوتبالیستها که ما بنشینیم شبها مفتی فوتبال نگاه کنیم. چقدر مهربانند." دسترسی داشته باشیم آن دیگر حالا از خریت خودمان است. فرمول پپسی را بهت فرمولش را نمیدهد پررو نشوی. اسمش چیست؟ نفت. مهربانش هستند اینها! واقعاً این بوده استها این را تاریخ را مطالعه کنید. توی بوشهر انگلیسیها دقیقاً همین که "بزنید به آبتان همه میمیرید." پول میدادند، سوبسید میدادند که نفت را ببرند. خیلی میشود چهرهی مهربان گرفت. نمیشود؟ گول مهربانی میخوریم دیگر. با چه باید زندگی کرد؟ با مصلحت و مفسده. اصلاً اصل بازی اینجاست. اصل سیاست هم اینجاست.
حالا خالهخرسهها، خالهخرسه که ماجرایش جداست. کلاً خرسها خیلی مهربانند. نه! نسبت به زنبورها دیدید یک چرخ خرس و هوای کندو را دارند. چرا خرس انقدر مهربانند نسبت به زنبورها؟ مدافع حقوق زنبور، سازمان شورای امنیت زنبورها. سازمان دور هم جمع میشوند. بعد یک ناتو دارند با هم. خرسها اگر کسی بخواهد به یکی از این کندوها حمله بکند، یکی از این زنبورها حمله بکند اینها با حق وتویی که دارند او این را به نفع زنبورها برمیگردانند، قانون را تصویب میکنند. قطعنامه را صادر میکنند. حکم جنگ را و ناتو میرود دشمنان زنبورها را تار و مار میکند. "این انسانهای خبیث که میخواهند عسلها را ببرند، ای نامردهای کثیف. ما میرویم دست اینها را قطع میکنیم. نمیگذاریم کسی دستش." آخرش چه بشود؟ بفرمایید که ما قرار است بخوریم. اگر شما نمیفهمید فیلم سینمایی بسازم آخرش را نشان ندهم. خمره را میرود بالا. دو واحد رسانه مفت دارم بهتون میگویم اینجا. فلسفهی غرب، رسانه، همهی اینها توی همین داستان نهفته است. الان من فیلم میسازم آن تکهی آن سکانس آخر که این خرسه میخواهد این را ببرد بالا، این را نشان نمیدهم. بعد نشان میدهم این میرود برای دفاع از این کندوها زخم برمیدارد، مجروح میشود. روی زمین افتاده، خون دارد میآید. کسی نیست پانسمانش کند. همانجور که خون دارد میآید، یک انسان دیگر حمله میکند به سمت زمین. خودش را میکشاند میآید. جنگ میاندازد. این را به دندان میگیرد. همه برایش پا میشوند، کف میزنند برای خرس مهربان. "دمت گرم تو اگر نبودی نامردها برده بودند." آخرش هم این سکانس آخر این است که این خرس افتاده، همهی تنش تیکهتیکه، زیر درخت افتاده. تازه زنبورها دارند دور صورت هی میچرخند. فیلم اینجا تموم میشود. یک سکانس ادامهاش است که نشان نمیدهم آن را؛ که این پا میشود یک دست میزند زنبورها را میاندازد کنار. قشنگ فیلم ساختم. الان فیلم سینمایی اگر عرضهای باشد در نویسندهها و کارگردان ما ان شاء الله هر ساله ان شاء الله ۱۰ تا انیمیشن این شکلی بسازید، دنیا را تکان میدهد. بچه بفهمد هر مهربانی مهربان نیست. گول نخور.
بعد آمریکا حمله کرده بود عراق. خیلی جالب! اوایل که صدام سقوط کرده بود، کاروان رفتیم کربلا ۸۲-۸۳. از مرز رد میشدیم، یعنی از مرز مهران که رد میشوی ضربت عراق. همهی تانکهای آمریکایی لب مرز ما. علامت سرباز عراقی هم خیلی آمریکایی بود. وارد میشوی سرباز آمریکایی به زبان فارسی به شما میگوید: "خوش آمدید، خوش آمدید." دست تکان میدهد، دست میدهد. پیرمردها را میآید زیر بغلشان میگیرد. "به این مدیر سلامتی آمریکاییهای عزیز که راه زیارت برای ما باز کردند." "صدام کثیف مگر حرم برویم!" "آمریکاییها آمدند الان قشنگ راحت." سرباز آمریکایی دارد شکلات میده به بچههای عراقی. میگیرد تو بغل گرفته، باهاشان بازی میکند. مهربان! آمریکایی خیلی مهربانند. شما چرا فکر میکنی؟ آخه چرا تصور؟ الان یک فیلم از زندگی شخصی ترامپ اگر بسازند همه عاشقش میشوند. اوباما که دیگر هیچی، انقدر روابطشان با زنش، بچههاشان. شیمون پرز و نمیدانم نتانیاهو، توی زندگیهاشان بعضیهاشان واقعاً موفقند. روابطشان با بچههاشان، با خانمهاشان، با همسرش. مهربان بود. مهربان بود. نتانیاهو مهربان است؟ نه! این خیلی مهربان بود. پیغمبر مهربان نبود؟ پیغمبر مصلحت را تأمین میکرد نه مصلحت خودش، مصلحت مردم. این فرقش است. سیاست آنوَر مهربانی خشونت ندارد. ذات سیاست مهربانی و خشونت است. یک جا تفاوت دارد. مصلحت کی؟ مفسده کی؟ کجا میگویی گور بابای کی؟ این میشود سیاست. سیاست بی پدر و مادر. سیاستی که میگوید گور پدر مردم! این سیاست بی پدر و مادر است. سیاست تمیز کجاست؟ مردم نمیفهمند. علی و معاویه تفاوتشان این است.
بعد حضرت میفرماید: "الدهرُ نَزَلْنا ثُمَّ نزَلْ حَتَّى يُغَالَ عَلَيَّ." جا دارد آدمهایی را باید بمیراند. انقدر من را پایین آوردند. مردم ماندند بین علی و معاویه کی را انتخاب کنند. این زالو است، دارد میمَکَد. این با دست بریده آمده، خمرهی عسل را تو دست مردم دارد میگذارد. مردم اکثرشان مطیعاند. اصل، اصل کسانی که باید ساکت باشند آن دُم کُلفتها و شکم گندهها، اینها که ساکت باشم. مردم را ساکت میکنند. خیلی حرف دارم نمیزنم. خیلی الان شرایط امروزمان دارم. آرامش، الان وضعیت اقتصادی روبه فنا است، بلکه در خود فنا است. چرا آرامش داریم؟ قبلاً یک دهم مشکلات پیش میآمد مملکت تا لب نابودی میرفت. مملکت و نظام و اینها. الان آرام است. چرا؟ ببین سیاست را تو بلد باشی، دُم کُلفت را ساکت نگهداری. دُم کُلفت است که روزنامه دارد. کُلفت است که سایت دارد. کُلفت است که چنل دارد. دُم کُلفت است که صدایش در میآید. آن کُلفت است که روی نمایندهی مجلس اثر دارد. شکلاتی که روی مسئول خودش مسئول میشود شرایط سخت میشود اینها صدایشان در نمیآید. مردم هی منتظرند که صدایش در بیاید. مثل اینکه پس نباید علی که میآید اول دُم کُلفت را میخواهد بردارد. این رحم نمیکند. بابا این "ط" است. "سیف الاسلام" علی. یک طلحه بیا عزیزم.
خیلی مرموز! بعضی بخشهای تاریخ اصلاً نمیشود خواند. کسی باورش نمیشود. معاویه با یکی از همسران پیغمبر با هم بسته بودند. تعطیل میکردم اگر وقت داشتم که ندارم. یکی از مخالفین جدی امیرالمومنین کیست؟ همسر پیغمبر. دروغ نمیگویند مردم. میگویند سیاست ندارد. راست میگویند سیاست ندارد. توی خانهای معاویه از شام باید با این ببندد. طلحه و زبیر همسر پیغمبر است. "امالمومنین" ماجراها کشته میشوند و اینها. این ایشان زنده میماند برمیگردد مدینه. اینها معاویه باهاش میبندد علیه امیرالمومنین. خوب استفادههاش را میکند. نگفت پذیرایی بکند. زیرزمین را دامی درست میکند، خالی میکند توی جلسهای که قرار بود ایشان بیاید. جلسهی خصوصی. یهو میرود پایین و ایشان پرت میشود پایین و میبندند. ترور کجا شد و چی شد و کشته شد و کجاست و اینها. سیاست داشته باش. معاویه فکر نکند من سیاست ندارم. من آدم چهرهی دیوی بساز از امیرالمومنین. چپ و راست خودش رحم نمیکرد. از مصیبتهای ما این است که در مورد شخصیتها کار نکردیم. در مورد من چند بار گفتم، شاید همینجا هم گفتم؛ یک بخشی از تاریخ که باید خوب کار بشود. ما یک سیرهی ۱۴ معصوم توی قم که خیلی الحمدالله دوستان و آقایون و علما و اینها اقبال نشان دادند نسبت به این بحث. بعد گفتم که من دوست دارم که یک سیرهی ۱۴ ملعون هم بگویم به جای ۱۴ معصوم. رشید کی بوده؟ مأمون کی بوده؟ معاویه کی بوده؟ شخصیت اینها. اصلاً نمیشناسی. شنیدی خون از گوشهی دهانش اگر بچکد و همهاش مست باشد و نعشه باشد و اینها. آکادمیکی بودند. مأمون به عنوان معادل امروزیاش هیئت علمی بوده، دانشگاه بوده. "عاشِرُهُم اَعلَمُهُم" باسوادترینشان بوده. فیلسوف بوده، فلسفهی غرب میدانسته. توی حوزهی تمدنی متخصص بوده، متکلم بود، علم کلام میدانسته. از جهت اعتقادی هم شیعه بوده. یعنی تنها خلیفهای بوده که ابراز علاقه میکرده به امیرالمومنین و سایر اهل بیت. از باب علاقهای هم که داشت گفت امام جواد را دامادم کنم که نسل امامت ذریهی من قرار بگیرد. دخترش نازا شد. نسل میخواست امام هادی از نسل او باشد. میدانستی امامت از نسل اینها ادامه دارد؟ نماز نمیخواند مثلاً، بداخلاق است، داد میزند، فلان است. یکی لبخند زد. امیرالمومنین چهرهی خشن نشان میدهند. مهربان. خیلی جالب است. راست پنبه سر میبرند. منعطف با هر کی میرسد. "چطوری شما؟ برای جلسه با هم داشته باشیم، خدمتتان باشیم؟ امیرالمومنین فلان." چه مرگت است؟ چه تان است؟ "اکاسره عجمیها با کسرا و قیصر و اینها. کسرا ایرانی." برخورد نکنیم. احترام بگذار! احترام نگذار! انقدر احترام نگذار. یک کم احترام بگذار. راحت سر وقتش میدانسته کجا چه کار بکند.
همسر امام حسن میگوید که: "یک پیشنهاد خوب برایت دارم. تو حیف است. چطور؟ حسن بن علی که طرفداری ندارد. دیدی؟ بخور. من که فعلاً رئیسم. دیدی که بخور. تو الان زن کسی هستی که رئیس نیست. دیدی که میتوانی زن یک کسی باشی که بعداً رئیس میشود. دیدی دیگر." همسر تمام بشود، همسر یزید میشود. پیام داد به معاویه گفت: "تمام شد." آدم چقدر نکبت باشد. به شوهر خودش رحم نکند. نمیشود بهش اعتماد کرد. همینقدر که "نمیکشتت، برو در رو." همسر امام حسن مجتبی بودند. احترام بگذارید. خدا رحمت کند خلیفهی شهید ما را. چه ظلمی کردند در حق او را به شهادت رسید. میگوید شاعر میآورد. "تو خیلی کولاکی نامرد!" شاعر میآورد در وصف ابوالحسن. "برای من شعر بخوان." امیرالمومنین در وصف علی شعر میخواندند. زار زار گریه میکرد. پول میداد. "میرفتم امام علی را توی نماز." از دین خارج شده ولی کمالات دارد. صحابی پیغمبر. بابت صحابی پیغمبر. بابت خیلی حرفهای بوده. دست کم نگیر معاویه را. "من خلیفهی پیغمبرم. دارد با من میجنگد. از دین خارج شده. ولی خیلی کمالات دارد علی سلام." "پسر عمو فدایت شوم. فامیل یا رسول الله. نوکرت هستم، عاشقت هستم." اینها اصلاً کلاً شکلیاند.
مأمون میگوید که: "دیدم یک آقایی را با سوار شتر آوردند." بقیهاش بشود برای جلسهی بعد. سیاست خوب دارد. سیاست چیست؟ که پدر و مادر ندارد و غربت. سیاست الهی میبینید دیگر چیست؟ سیاست خورد میکند. خیلی باید خوب باشی. نابود مظلومیت امیرالمومنین. مردم نماز اول وقت خواندید؟ چرا به ما میگویی نماز اول وقت؟ میگوید: "توی جلسه نشسته بودیم، دیدیم یک آقایی سوار شتر آورده، لاغراندام، خیلی نحیف، کوچک. پدر من از تخت آمد پایین. تمام این مسیر را حرکت کرد. رفت در آغوش گرفت. دست این آقا را گرفت، آورد نشاند روی تخت. احترام کرد و تحویل گرفت و قلمبهسلمبه احترام ریخت. هی کج شد و اینوری شد و آنوری شد. تمام شد. دوباره ایشان را برد سوار شتر کرد و یک پول درشتی هم کمک کرد و بعد آقا رفتند. و پرسیدم گفتم: بابا جان ایشان کی بودند؟ موسی بن جعفر بودند." ایشان موسی بن جعفر هم که درگیری دو زندان. بله! "کُنّا نسل رسول الله بلندایی دارد. معدن علم. باید با اینها خوب بود." ماجرا چیست؟ چرا الان الملک؟ عق. حکومت نازا است. گفت: "تو که پسر منی اگر چشم داشته باشی به این تخت، جفت چشمانت را در میآورد." احترام، احترام شخصیتهای خوبی دیده میشوند.
چکیده بحثمان به قول علما "فتحصله" خلاصه کلام این است که سیاست الهی و سیاست شیطانی تفاوتش توی فیگورهایش نیست. توی تدبیر مفاسد کجا؟ سیاست الهی تدبیر میکند مصلحت همه را و میخواهد همه را به سمت مصلحت ببرد. همه را از مفسده نجات بدهد. سیاست شیطانی آن رئیسه، آن مفسد خودمان وسط است ولی توی فیگورش یک جوری در باغ سبز نشان میدهد. همه احساس میکنند ما داریم حال میکنیم. تفاوت فرعون و موسی این است. این آخر کلام. موسی آمد گفتش که: "آقا این مردم را نجات بده." خیلی ماجرای مسافرانش ماجرای عجیبی. موسی آمد به فرعون گفتش که: "اعفا بنی اسرائیل. بنی اسرائیل را آزاد کن." شما کی باشی؟ موسی نیستی؟ آقای موسی شما کجا بزرگ شدی؟ "توی کاخم و بچه بودی انقدر بودی. آوردمت اینجا. شیرت دادم، نانت دادم، آبت دادم. بزرگت کردم. شاخ شدی برای ما." خیلی قشنگ. "تمَنُّ عَلَیَّ بنی اسرائیلَ." تو داری منت میگذاری سر من که به بردگی گرفتی؟ یعنی من اصلاً برای چی باید توی بغل تو بزرگ میشدم؟ من با بغل ننهام بزرگ شدم، توی خانهی خودم. "خانهی خودت؟" یعنی ننهام از ترس تو من را انداخته توی آب. آب من را آورده توی کاخ تو. تو من را توی کاخ خودت بزرگ کردی بعد منت هم سر من میگذاری؟ یعنی ماجرای فرعون این است. فرعون همه را از ننه باباها جدا میکند. بعد میآورد توی بحث غربشناسیاش بماند طولانی میشود. آموزش رایگان، بهداشت رایگان. فرعون هم بهداشت موسی برایش رایگان بود. موسی بورسیه شده بود توی کاخ. ماشین؟ ماشین فرعون زیر پایش. کاخ فرعون توی دستش. هر جا میخواست میرفت. هر سفر خارجی بلیت روی میز. "چه کار کنم برایت؟" چون کشاورزی اینها را داشته باشید. جالب است. چرا فرعون خدایی میکرد؟ زندگی همهی مردم با آب تأمین میشد. مردم مصر کشاورز بودند. کشور مصر بیشترین فقیر را داریم. ۴ میلیون قبرستانخواب دارد الان کشور مصر. توی قبرستان میخوابند. کشور عربی نابود شدند کلاً. وضعیت سیاست و فرهنگ و آن زمان چی بودند؟ کشاورز بودند. کشاورز هم چه میخواهد؟ آب میخواهد. آب از کجا میآمد؟ رود نیل. رود نیل از کجا شروع میشد؟ از کاخ فرعون. تقسیم آب از آنجا بود. کی آب را بهتون میرساند؟ کشاورزیات را کی تأمین میکند؟ نانت را کی میدهد؟ "انّهارُ تَجري مِن تَحتیَ" فرعون. موسی احمق بوده اصلاً! آدم از دور که نگاه میکند معلوم است دیگر حق با کی است. این موسی. نه واقعاً من هم اگر بودم جا میخوردم. من اگر بودم شک میکردم. چه کار کنی؟ "اهرامِی ساختم. حالا توی آن احوال ۱۰۰ نفرمان لای جرز گذاشتیم. رفتند دیگر. پیش میآید دیگر. طبیعی است. پیشرفت بالاخره هزینه دارد. چرخ دندههای توسعه، زیر توسعهی چرخ توسعه له بشوند." دشواری چیست؟ "دشواری داری اینها را آزاد کن؟ آموزش رایگان نداریم، بهداشت نداریم، نان، آب، توسعهی صنعت گردشگری." ۱۰ هزار سال گذشته. سختیهای کار انبیا دستتان میآید یا نه؟ بر اساس مصالح و مفاسد باید. الان بر اساس مصلحت مفسدهی فرعون، بعد مصلحت مفسدهی همهتان. بدبختیهایشان اینهاست دیگر. کمر آدم میشکند.
خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین امام عصر را از ما راضی بفرما. خدایا درک ما، فهم ما، علم ما، معرفت ما، نورانیت ما آن به آن بیشتر بفرما. فکر ما را در تراز و افق فکر امام زمان قرار بده. آدمهای فوقالعاده سیاسی و دلسوز همهی مردم قرار بده. مصلحت و مفسدهی خودمان و مردم را به ما بشناسان. دشمنان مردم را اگر قابل هدایت نیستند نیست و نابود بفرما. الهی آمین. خدایا این نظام، این رهبر، در این مملکت را از همهی مفاسد، از همهی معایب، از همهی خطرات مصون و محفوظ بدار. هر چه گفتیم صلاح ما بود، هر چه نگفتیم صلاح ما میدانیم.
در حال بارگذاری نظرات...