‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا اَبَا الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَی مُحَمَّدْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ مِنَ الْآنَ الَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ. رَبِ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی اَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی.
مرحوم آیتالله شاهآبادی فرمودند که در کتاب شریفشان: «عُدّه مقدم است بر عِدّه؛ زیرا که به عده احداث داعی شود در دیگران و به اطراف مقصد، شخص متوجه شوند، و الا عده حاصل نخواهد شد.» و چون در شجرهالمعلوم شد که مرام اسلام، مرام نوعی است؛ پس البته در این مقام، سیاستِ عده مقدم است بر سیاست. از جهت اولویتِ عده مهمتر است از جهت اولویت.
خیلی سخت است؛ از جهت اولویتِ عده، حضرت اولویت کدام را بیشتر میداند؟ غُده، گفتیم غُده چیست؟ سازوبرگِ کیفیت. چی بود؟ تعداد. سازوبرگ، امکانات، مهمتر از تعداد. فرمود: «اگه ده تا بین شما صابر باشه، اگه بیست تا صابر باشه، اگه دویست تا باشه، غلبه میکنه.» صابر مهمه، نه تعداد. بیستتا صابر باشه، اهل صبر باشه. دههزارتا باشیم، صبور نباشیم، میبازیم. از طرف مقابل شکست میخوریم. صبور باشیم، بیستتا باشیم، به دویستتا غلبه میکنیم. هر یه دونه صابر، علی صابر، باش. از تعداد اولویت نداره؛ ولی اگه میخواهین امکانات جمع کنین، باید تعداد داشته باشه تا تعداد نداشته باشی امکانات هم جمع نمیشه. پول میخواین؛ داشته باشید. باید آدم داشته باشین؛ سرمایه انسانی باید باشه. سلاح نمیتونی بسازی. تعداد مال اینجاست.
لذا علامه طباطبایی میفرماید که این حرف مهمیه. بعضیها میگن: «آقا ما مثلاً بچهدار نمیشیم، بهخاطر اینکه فضای جامعه خرابه، فرهنگ، فرهنگ بدیه. بچه بیارم خراب میشه.» علامه طباطبایی میفهمند که قرآن میگه: «اگه میخوای فرهنگ جامعه درست بشه، بچه زیاد بیاری. مؤمنات زیاد نشن، تکثیر نشن، فرهنگ درست نمیشه. زیاد بشید، فرهنگ درست میشه.» فرهنگ درست شد، تربیت راحت میشه. خود فضای جامعه، پس ما تعداد هم برای ما ملاکه؛ ولی اولویت داره. تعداد، عده، هدف نیست. هدف عُدّه است. این ابزاره.
نادری، یک کتابی از حضرت امام چاپ شده که دیگه چاپ نشده. کتاب «کشف اسرار» مال دهه سی هست. به نظرم همون دوره است. بعد از این کتاب، شجرهالمعارف را خیلی کمک میکنه بفهمش. کتاب تو بازار نیست، خیلی ساله که چاپ نشده. تو مجموعه آثار امام هم نیست. نرمافزاری که از امام زدن، اونجا هم نیست. من یه جاهای دیگهای پیدا کردم. جالب است، تو این دو تا کتاب اولی که از ما چاپ شده بود، آنقدر حرفهای زیرخاکی از امام و رهبری داشتیم و چاپ کردیم، کتاب فرستادن، پنجاه شصت تا اشکال گرفته. وزارت فرهنگ گفته: «این حرفها از امام و رهبری هیچ جا نیست. این از کجا آورده؟» به ما که میرسیم سند دادم، برید ببینید. چاپ نکرد. درسته یا غلط؟ خلاصه از امام هم یه سری مطالب ناب هست که جایی نیست. جدا کرده بودم. الان وقت کردم، رسیدم بهش، خوندم.
امام میفرمایند که ما برای اینکه چشم اروپاییها رو دربیاریم، باید حرمهامونو باشکوه بسازیم. «کشف اسرار» دهه سی. چشمشون، عقلشون تو چشمشونه. هر جا که میرن، جمعیت و کیفیت و وضعیت و ایناش چطوره؟ سیستم. این استدلالو برای مسئولین قبول نداره ها، چون خودش خونه محقر زندگی میکرده، خشت و گل و درب و داغون. که برخی از مسئولین ما میگن: «ما باید یه کاخی داشته باشیم، وقتی روابط دیپلماتیک داریم، حرمت جمهوری اسلامی حفظ بشه.» ما دقیقاً ازش برعکس بوده. گفته: «حرمت جمهوری اسلامی، نه حرمت بزرگان اسلام. باستانقدس اینور اونور میپره.» یعنی تو واسه سونا، جکوزی، مجموعه، وقتی هفتصد میلیون خرج کردی، مالیات نمیدی. امام میگن که: «ما هیچی؛ مجلل باشکوه بسازید. اینجاها باید خوب ساخته بشه. یک چهره جذابی، چهره ابتدایی و چهره جذابی باشه.» حرم امام باید مجلل باشه، ولی نه اینجور مجللی. برای اونایی که بیرونیان، عظمت اسلام بیاد؛ برای اونایی که درونیان، یاد خدا. اون مردمی که تو فضای خدا پیغمبرن، یاد خدا تو دلشون بیاد. اونی که از بیرونه، این عظمت و شکوه بگیرتش.
به نظرم حرم امام رضا (علیهالسلام) استاندارد معماری دارد، یه باگهایی داره. حرم، یکی از باگها اینه که برای قد متوسط ۱۵۰ به بالا طراحی شده. واسه بچههای زیر ۱.۵۰، احساس وحشت میکنند. لذا حرم برای نوجوانان و کودکان استاندارد نیست. سقف بلند. بعد حرم امام یه جوریه که تو دل مؤمنو خالی میکنه، برای کفار هم هیچی نداره. برعکسه. من دیدم. اولین باری که تو دوره جدیدش میخواستیم وارد بشیم، بعد همین که وارد شدیم، چند تا از این دوستان عراقی همراه ما بودند، یعنی با ما نبودند؛ داشتن با ما وارد میشدن. عکس گرفتن، فیلم گرفتن. حرم، قبر، زیارتی. کلاً یادش رفت. محو اون فضا شد؛ ولی به نظرم هر چیزی با شأن و ساختار و مدل و فضای خودش فهمیده بشه.
اونی که مهمه اینه که شکوه ظاهری داریم ما. احتیاجی فیگور داریم. اخلاص. چند وقتی است امام را بهطور ویژهتری دارم مطالعه میکنم. یه چیزهای عجیب غریبی داره ازش برام کشف میشه. فرستادم. امام فرموده بودند که در مورد ضرورت تبلیغات و کار رسانهای، اول انقلاب فرموده بودند: دولت بازرگان در جواب بازرگان، فرموده بودند که: «من به آقای بازرگان گفتم که مرغ هم وقتی میخواهد تخم بگذارد، سروصدا میکنه. شما این همه فعالیت میکنید، چرا سروصدایی ندارد؟» خدمات جمهوری اسلامی. وقتی نگی، از مرغه کمتری! شما در نگاه امام مرغی هستید در حال زایمان. خاطر انقلاب، سروصدای شما. خلاصه خیلی نگاه جالبیه. امام خیلی اصرار دارن که کارهایی که میشه، بهخاطر خودت نبود، بهخاطر خدا بگو، ولی بگو. فقرا، میریم دوربین ببریم یا نبریم؟ مخلصانهست؟ کجاهاش ریا است؟ چقدرش خوبه؟ چقدرش بده؟ یه مرز خیلی باریکی داره.
ببین، اخلاق و معنویت بعد انقلاب اصلاً قابل قیاس با اخلاق و معنویت قبل انقلاب نیست. این بده که الان ما بیایم بشینیم شجرهالمعارف بخونیم. ۱۰ دور آپدیت میشد. ویژه دارم میخونمش. رگههای اخلاق، معنویت، اینا باید اضافه بشه. یعنی باید تصحیح بشه. حدیث عقل و جهل، شرح حدیث، شرح دعای سحر، عرض کنم خدمت شما، تفسیر سوره حمد؛ همه اینا رو امام تو فضای انقلاب یه جورایی آپدیت کردن. یه سری مطالب بهش اضافه کردن. فضای به روزی باید بشه. اینکه میگین مقبره بزرگان مجلل و اینا باشه، علامت اسلامه. شخصشون، جایگاهشون، شأنشون، علامت اسلام. بعد اینکه میگه از جنبه خارجی. اون دلیل، چرا باید شعر الهی اینه دیگه. شعائر الهی به یاد خدا میندازه. توجه به خدای یاد میآد. یه عظمتی تو دل ماهاست. مثلاً پیادهروی اربعین، کارکرد بیرونیش اینه که دو تا اتفاق با هم داره میفته. جنس شعائره، نه اینکه به زر و زیور، فوکول موکولش برسیم. بحث فوکول موکول، الکی ریخت و پاش و کسافتکاری. به شدت نسبت به ریخت و پاش. تبلیغاتی با ریخت و پاش نکنید، پول خرج نکنید. سروصدا بکنیم، پول خرج نکنیم. به کارهای فردی نظر داره. میگه: «تکتک برید کار کنید.» هفت، هشت، ده بار امام شاید جاهای مختلف گفته. نگو آقا کار فرهنگی، فلان جا بیلبورد، بنر، چی؟ اینا رو بذار کنار. اینا جواب نمیده. خوبه ها! بزنی نیست. خودش، همه باید باشه. ولی اثر اون گفتگو. حضور. نفسی که میخوره، یه چیز دیگه است.
آدم جمع کن. امام خیلی به این نظر داره. من اینا رو همه رو چک کردما. امام از دهه سی حرفا رو شروع کرده تا اواسط دهه شصت. حرف بزنید. داخلیها، روستاییها، آخوندها. جمع کردنی که امام دارن میگن. فضای مجازی. اینا تهش اینه که بهعنوان پاتک خوبه. موج از طرف ما با اینا ایجاد نمیشه. اونو که ما داریم و بقیه ندارن، همین این گفتگو از همین حضوره. این حضور هیئت. اونی که ما میگیم هیئت مهمه. گل کار فرهنگی که با رفقا تو دانشگاه طراحی کردیم، اینا اینجا بوده دیگه. گفتم بارها گفتم، شاید شما هم شنیده باشین، اگه نشنیدید بشنوید. کار میکنیم، کلاسهایی که در طول هفته داریم، سخنرانی که داریم، مشاورهای که داریم، اینا همه قراره بیاد. چهارشنبه شب کرش جمعشدنش بگیریم، کرج چهارشنبه؛ خروجی اینجا میگیریم. بخندیم؛ ولی خنده غرض داره. علاف نیستیم، بیکار نیستین. هزار تا کار داریم اینور اونور هم باید همه چی مرتب برنامه داریم اینجا میایم. اثر بیکاری نیست. میایم فضا صمیمیت، رفاقت. این همنشینی، طراحی عملیات. به رفقا گفتم نگاه، شب عملیاته. یعنی اونی که تخریبچی بوده، رفته کارشو کرده، آماده است. نیروی شناسایی رفته کارشو کرده، آماده است. تدارکاتچی آماده است. پشتیبانی آماده است. همه کاراشونو کردن. شب عملیات جمع میشن. ریسه میرفتن از خنده؛ یکی فوتبالی میزده، یکی ادا درمیاورد، یکی صدا درمیاورده. خداحافظی میکردیم. میرفتن. این هیئت اینجا شب عملیاته. ببین، نگاه ما اینه ها! وقت نداریم. من که ندارم، شما نمیدونم.
حرکتی. یکی از این حرکتا چی بود؟ چقدر اضافه شدیم؟ چند نفر اضافه کردیم؟ مدل گل کوئستیک. هر یکی میاد ده تا با خودش بیاره. زور بزنی، التماس بکنیم. فلانی کیه؟ پای منبر چیه؟ برای عملیات. بسته ایکس و ایگرگ و این و اون نیست. اصلاً ضعیفه تو ماها روحیه حرص. حرص به هدایت. واقعاً حرص میزد برای هدایت. عجیب غریبیه. یعنی یعنی شده یک ثانیه، یک دقیقه رهگذر، یکی رو ببینه. برخی از اساتیدی که ما دیدیم، یک ثانیه یه نکته بهش. یادگاری، سوغاتی، مطلبی، حرف، یه تذکری بهش میداد. حریص. حرص داره دیگه. گلوله آتیشه. گلوله انرژی. اثر شکم سیری اومدن فایده نداره. صبح تا شب. مثلاً یکی از تفاوتهایی که مشهد مثلاً با یه جایی مثل تهران داره اینه: بچههای مشهد، گفتم به شدت حزباللهی، رگههای مذهبی به شدت قوی، پروپای اعتقادی خیلی درست، انرژی خیلی کم. چرا؟ چون اپوزیسیون قوی نداره. خب روبرومون همه ابراز وجودش اینه دسته فرو میکنه، میره گردنت تو مترو. اینجوری خوبه؟ اپوزیسیون قوی آدم لازم داره. رحم نکنه. تا صبح بیدار بودیم، بیانیه مینوشتیم. سال ۸۷ و ۸۶، ۸۷.
بعضی مناسبتها من یادمه، تکتک خوابگاه اتاقها رو میرفتم، در میزدم. میرفتم، مینشستم. امیرکبیر سال ۸۷. ۲۸ صفحه. ۱۸۷ جنازهها رو رو هوا میزنیم. جنازه شهدا رو. خدایا! ماجرای خاطره جالبی من دارم. ما جلسهای داشتیم یه جای تهران دانشگاه، نشریات خوبی چاپ شد. مصیبت میفته. اینا رفتن یه نشریه چاپ کردن از دفن کشتههای نظامی در دانشگاههای مختلف دنیا. تو آمریکا، فرانسه، انگلیس. یه چیز غوغایی درست کرده. مثلاً اون موقع اولی بود به نظرم که اوباما اومده بود، که اوباما مثلاً وقتی میخواسته رأی بیاره، رفته کنار این کشتهها تو دانشگاه عکس گرفته. برای به کار بگیره دانشگاه. یکی از بچهها که طلبه بود، چیذر تهران، رشید، رزمیکار، فضا اینجوریه. اینا احتمالاً بزنبزن داشته باشه. فیلم، بنده خدا سال ۸۸ جانبازش کرد. چند ماه پاره کردم. عرض کنم که یکی از خیابان حافظ. یکی رشید. یکی ولیعصر. بعد برای رسمیش ولیعصر و حافظ. در غیر رسمی آوردن. فضا به شدت ملتهب. بعد یکی از این لباس شخصیهای عزیز و دوستداشتنی اومد. سه برابر وزن و هیکل. سیگار به دست. عصبی. پَتپَت. حاجی برو. وسط بزننت، جمعشون کنیم. پشت دشت شهدا. و بعد دیگه اینا مصاحبهکننده دستگیر بشن. و بعضی از سیاسیون که بعداً تو آتیشبیار بودن، برای اونا بیانیه بدن و برن دیدن اینا تو زندان. دیگه ماجرا داشتیم. خلاصه نمیتونی آروم باشی. نمیشه. واقعاً اعصاب آدم خورد میشه. یعنی ما مثلاً یه تحلیلی نسبت به غرب داریم میدیم. بیسواد باشه. دکترا هم داشته باش. حرفایی که ما زدیم. تحریری که ما کردیم. تحلیلهای روز آمریکاست. و نقد غرب پستمدرنیست. داره میگه. حرفهای گادامر. تو فضای رسانه. آدام آلتر. مثلاً داره میگه همین حرفا رو. من اومدم گفتم. بیسواد. استاد بیسواد حرف میزنه. چقدر این جموده. واقعاً حزباللهی باشه. این مؤمنه. این نمازخونه. حزباللهی. طرفدار نظام انقلابه. بعد دانشجو از تو آمریکا به من پیام میده. پیگیری میکنیم. جدی. من از آمریکا پیام دارم، از فرانسه پیام دارم، از آلمان پیام دارم. میخندی چرا؟ انقدر جنگ و تکنیکهای جنگی رو. بابا شبیخون جنگه. خوابیده بود. جنگ. پاشو بابا. درگیریم. کی حس جنگو نداره؟ حمله شده، حمله رسانهای شده. گرفتن بیقرار بشه، بند نشه. جنگ اقتصادی هم نمیگم ها. جنگ رسانهای. جنگ فکری. دانشگاه جنگ. جنگ داریم. خاکریز داریم. درگیری داریم. حس میکنیم یا نه؟ چه حسی وارد میشیم؟ حسمون چیه؟ نه، طراحی داشته باش. عملیات داشته باش. برنامه داشته باش. طرح. الان هیئت مجموعه ما برای اینکه این جمع بشه، پنج برابر چیه؟ یه سخنرانی اول روایت داریم که اگه یه نفرو هدایت کنی، بسه. یه میلیون هدایت کردی یا نه؟ میدان عوض شده. عده. آدم میخواهیم. تعداد برایم مهمه. تعداد از اینجا بحث ما شروع میشه.
من اینو به ثالثه رو کلاً نمیخونم. اصلاً بنا ندارم که بگم؛ چون بحثش بحث فلسفی عرفانی خیلی سنگینیه. کلاس تخصصی دارم انشاءالله تا وقتی که بشه. مهمه این تیکهش: «عده جمع نمیشه مگر با برادری.» همین پنج تایی که هستین، برای همدیگه بمیریم. پنج میلیون دیگه «لا یُؤَیَّدُ إِلَّا بِالأُخُوَّهِ.» ببین، بحران عاطفی، شکست عشقی، شکست روحی تو دنیا بیداد میکنه. صورت ما باید اون چهره ما، دلبریش به چیه؟ عشق. اندیویژوالیسم بهش میگه. بله، آقا اندیویژوالی؟ همه قراره که خدمت خدماتی به من برسونن. این مبنای فکری فلسفه غرب. شما به همدیگه میمیری. ببخشید من هی تکرار میکنم این حرفا رو. کاری بکنیم. اگه حرفا تلخه، ببخشید. کسی جذب ما نداریم. میدون رفیق. روایتهاشو من براتون میخونم. روایت «خادم داری». رفیق نیاز به خادم داره. براش نفرستادی. لباس نداشته، یکی بخری. ظهور بشه، خیلی خوب میشه؛ برای شماها نه برای مردم. ما رس. شماها رو میگم. برای مردم خوبه ظهور. برای شما خوب نیست. خیلی دعا نکنید. شما دعا نکنید. حلقه اولو درمیاره. انقدر که کار میکشه از اینا. سخت میگیره. خشن. نخوش باید بخوری. با لباس پشمی درست میشیم. نخیر! اگه اینجوری نباشید، یه اتومات قاتل. الان اگه روحیه رو داری، اونجا اتومات کار میکنی. این حس هست. «اذلّه علی المؤمنین اعزّه علی الکافرین.» اگه آدم نباشید. آیه رو خیلی قشنگ گفته. هر کدوم مرتد بشید، به دَرَک برید. من یه تعداد دیگه میام. بعد مرتد بشی یعنی چی؟ یعنی این ویژگی رو نداشته باشید. من میبرمتون، برتون میدارم. یه گروه دیگه رو، که داشته باشه. حالا آیه کامل رو میخونم.
«یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه.» خدا دوستشان دارد، اینها خدا را دوست دارند. دو تا ویژگی بعد اینکه «اَذِلَّه علَی المُؤمِنینَ» پیش مؤمنین ذلیلان. ذلیلان بهمعنای توسریخور. ذلیل در واقع ذلیل نیست. «اَذِلَّه» است. ظلوم نباشه. سخته. گاوی که به همه سواری میده، به کافر سواری اصلاً عزیز. یعنی سواری نمیده. ذلت سواری دادن، عزت سواری ندادن. دوست داریم یا نه؟ گفتی: «باشه بیا.» پاپتیا، دم دست. ور بره. با مغز دیجیتال تا کمر خم میشه. بفرمایید بالا. خواهش میکنم. شاسی بلند. «اذلّه علی المؤمنین». خیلی سخته ها! برای عشق. حالا بگیم بخندیم دور هم. مردن که. رفاقت یعنی اصلاً ما با هم. خیلی قشنگه: عمار و شهادتین و ابنتیه و بقیه اینا که من دلم براشون تنگ شده؛ اینا با همدیگه پیمان رفاقتشون برای شهادت بود. «علی المَنیّه». مَنِیّه تو روایت معنی مرگ، نه منیّت. یعنی الان رفاقتشون دستبهدست هم دادن، گفتن تا شهادت با همیم. رفاقت اینجوری! با کسی شهید بلابک هستم. شهید بعضی مثلاً کَت رفیقش آویزونه. میره پول میزنه تو حساب رفته محله. یعنی چی؟ اینا. بقالی محله محروم. گفته که: «حساب دفتری چند تا دارن اینجا؟ بیا همه رو صِفر کن.» زرنگ کی بودی تو؟ آپدیت باش! این کارآفرین. یکی از کارآفرینان تلویزیون تازگی میگه که: «من بچهام میره اسنپ. مشهد آقای نبی، بچه میره اسنپ کار میکنه و با بودن اینا صرفه اقتصادی نداشته خلقت.» من اصلاً برای چی خلق کردی؟ توجیه اقتصادی نداره. مصرف کنم. برف میفرستی. الکی ابرا اذیت میشن. هزینه. این موضوعی که گفتین، انقدر مثلاً عقوبت زیاد باشه و که مثلاً بخوای حتی واسم به طرف پول بدی. انقدر صمیمیت بخواد، انقدر در حد بالا بره، توقعات هم ممکنه از طرف بره بالا. این موضوع تو اخلاق انقدر بخواد زیاد باشه. خب از یک طرف دما منفی هم داره. حالا نکتهای که هست اینه که بله. مال مشکلی که داریم مثلاً در مورد احسان به والدین، توقع داشته باشه. برادر مؤمن، این شماره کارت. سلام عمو! فرق میکنه، مسیرش مسدود میشه. اینم بده. من اول چیزی که گفتم: «اِسْتَقِمْ عَنِ النَّاسِ». از هیچکی هیچ توقعی نداشته باشی. توقعی نداشته باشه. ابوذر مهمون سلمان بود. آبو گذاشت، نونو گذاشت. گفت: «سلمان ببخشید، نمک.» آره. «الان میارم.» داشت. رفت تو کوچه، فروخت. رفت سریع نمک خرید. سر سفره این شروع کرد خوردن. خدایا شاکریم. قانع. آفتابه منم اینجا بود. نگو. هم میگه: وقتی گفتی، نمیتونم رد کنم. ببین، این ظرافت، لطافت. سواری ندن. نگیرن. سواری میده ها! ولی دیگه آقا سواری میدم دیگه. بالاخره گربه کجا رفته؟ من که نیستم ابداً جراتشم ندارم اینجوری باشم. برای بقیه برای رفقا. برای واقعاً از دل و جون میومد ازشون. اما صفایی. مثلاً این روحیاتو داشت. زیارت کردم. جمله خیلی خاص به من گفت این آقا موسی صفایی پسر صفایی. پنچر کرده بودن. تنهایی دانشگاه تهران. میخواستیم برگردیم قم. ماشین میگشتن. همایش. باباش بوده. بابا همه شخصیتها اومدن. گوگل رو کولم ببرم. خشک رسمی اداری. به هم میرسیم چند روایت داره. به هم میرسیم. دست بدین. همدیگه رو بغل کنیم. پیشونی همدیگه رو ببوسید. عجیب غریبیه. «جاده دوباره، بعد کو، به هم میرسیدن. دوباره سلام علیک میکردن.» شماره سلام علیک. یعنی چی اینا؟ خدا دستشو میذاره اون وسط. کف دستشو میچسبونه به دست اونی که داره. یعنی چی؟ خیلی سنگینه. کف دست خدا تو دستته. میدونی یعنی چی؟ مشکلی داره. «ابوه النور و امه الرحمه.» فرمود ننه بابای همتون یکیه. مؤمن پدرش نور است، مادرش رحمت است. روضه فرمود که خیلی جمله قشنگیه. تفسیر علیرضا اخوه. حقیقت و مجاز. یعنی چی؟ مثلاً میگی مثل شیر شجاعه. شیر است. شیر شجاعت. در شیر حقیقت اینو مجازاً به این آقا میگن. درسته؟ قمر مثلاً زیباست مثل چی؟ مثل شکر شیرینه. حقیقت و مجاز. حقیقتاً شیرینی مال شکره. درسته؟ ایشون میفرمایند که به مؤمنین میگن با هم برادرید. این حقیقت یا مجازه؟ میگه: «یعنی تو شبیه برادر میمانی، برای او نخواهید شد.» زندگی شما به دو بخش تقسیم میشه با این حرف. میگه که: «انا المؤمن اخوه» یعنی مؤمنان مثل برادر. یعنی یه برادر واقعی داریم، مادرته. برادر مجازاً شبیه اون کار. برعکس است. مؤمن حقیقتاً برادر مؤمنه. به اون برادرت ننه بابایی میگن برادر. مجازاً میگن چون شبیه. برعکس. برادر ندارم. دو تا برادرم از دنیا رفتن. نباید بگم که برادر ندارم. ظاهری داشتم دو تا مجازی داشتم. رفتم برادر حقیقی. مؤمن برادره. اگه با کسی برادر میشدند، اون برادر میشد. حقیقت مجاز ای با هم جمع میشه دیگه. برادرش میمونه. اگه مؤمن بود و اونجا به هم وصل بودن، اینجا من وصل. مثل امام حسن امام حسین. مثل امام حسین. هم اون برادر اونجوریه؛ حقیقی برادر حقیقی. در مجلس پدر حقیقی. تو بالا به هم جفت شدن. پیغمبر امیرالمؤمنین. اینها اهورا هم رسول. دنا. قلبه میدن برام. جون میدن. حسشون. عشقشون. چرا امام حسین مثلاً به عباس (علیهالسلام) فرمود که: «الآن انکسر ظهری یا اخی.» «الآنَ انکَسَرَ یا اَخِی بْنِ نَفْسِی أَنت». جانم فدای تو. سوار مرکب. جوش خوردن. یه حقیقت شدن. حالا اون امام نشده. پیغمبر امیرالمؤمنین حقیقتاً یکیشون پیغمبر نشده. نسبتو داشته باش ها. خیلی مهمه معرفت به اهل بیت میاره. پیغمبر امیرالمؤمنین جوش خورده. پیغمبر نشد. اباعبدالله قمر بنی هاشم به هم جوش خوردند، تا اینکه امام امام سجاد جدا کرد همه رو که اباعبدالله دفن کرد. فرمود: «عموی من عباسو بذار اونجا بمونه. گنبد بخوره. دو تا حرم باید بشه. بینالحرمین داشته.» عباس عباس. حالا جدای از برادری. خود ویژگیهای قمر بنی هاشم، دیو خواننده است. هر کسی رو مشتاق. هر دشمنی رو جذب میکنه. دشمن اخلاق و یا از یه وادی دیگه میخوام امشب وارد روضه بشم.
امام حسین که کوه صبره. طرح صبره. وقتی عباس از دست میده، چه تغییری به کار میبره؟ «کمر.» یعنی این آدم، کسی شأنش اینه. باید در شهادت او کمر شکسته بشه. در جایگاه برادر. ببین، مادر فرق میکنه. مادر کمرش میشکنه. چهار تا رو، مثلاً از میخوام برسیم به مقام امالبنین. جایگاه بینی کیه این زن. شهادت عباس کمر حسین رو شکوند؛ ولی وقتی خبرشو به امالبنین دادن، گفت: «به من از حسینم بگو. از عباس چیه؟» آقا حسین کمرش شکست. اونجا من حسین. من از بحر حسین در اضطرابم. تو از عباس میگویی؟! از حسین؟! که فهمید چی شده. بد نشسته. ادبشم بود. از ادب زینب کبری روش نمیشه. جایی که زینب هست، از حسین بگه. دیگه میرفت تو بقیع، شکل قبر میکشه. از عباس بعد از زینب، از حسینم میگفت. اون روضه حسین که مال زینبه. البته اینم بهتون بگم، امالبنین میرفت روضه میخوند. صدا میکرد شهرو. به امیر گفتن: تا مروان میومد، مینشست، گریه میکرد. دشمن گریه میکرد. امالبنین روضه میخوند. خب چرا چیزی از زینب کبری نرسیده؟ امالبنین شور و شین داشت. از زینب خبری نبود. گفتن زینب کبری بعد کربلا رفت یه گوشه، فقط به آب نگاه میکرد. گریه هم نمیکرد. مات و مبهوت. اصلاً با کسی حرف. زینب دیگه بیاد روضه بخونه بعد کربلا. رفت یه گوشه، انگار سپرد به امالبنین: «هرچی حرف تو برو بزن. من دیگه برم یه گوشه به درد خودم.»
السلام علیک یا اباعبدالله و الارواح التی حلت بفنائک. من سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. و السلام علی علی بن الحسین و اولاد الحسین.
مَردِ خاک و خون، مشکی پر از این خواب تکراری آدم کرده بیتاب.
وقتی تمام کربلا دیدهای بانو در بوسههای آسمان بر مهتاب.
وقت زبان واکردن عباس در گفتی حسین فاطمه آن میبینی.
صدایش کن همیشه نه برادر آخر کنارش حضرت زهراست میبینی.
نشانش دادهای از خود گذشتن عشق و ادب میبارد، قدمهایش در کوچه تاریخ هم پیداست.
تا بوده همیشه رد پایش.
بعد گاهی تحمل کن کمی در گردش دستات تا حس کنی امداد یک دست.
ایران عطری شبیه عطر زهرا دارد این خانه آری تماشا کن حضوری ماورا ایران.
من شک ندارم روزگاری تازه میآید در هر قدم او پا به پای تو.
مادری کردهای برای او. مادری کرده برای بچههای تو.
با فاطمه نامی و این حکمتی دارد هرچند از روی ادب امالبنین باشی.
بگم یا نه؟ با فاطمه همنامی این حکمتیست. هرچند از روی عدم امالبنین باشی.
در کوفه مسم در و دیوار بسیار است باید برای مرتضی زهراترین.
این آسمان بیکران مهتاب میخواهد باید بسازی پهلوان کربلا را.
روزی تمام کهکشان بوی تو از بس حسینی کردهای بازهایت را.
اگه آمادهای چند خط روضه بخونم. بسمالله. اشک فاطمیمونم مونده روضه. روضه امالکربلاست. هم مدینه. تا که پایم به در خانه دلدار رسید به دلم از غم بانوی بیمار رسید. تا که چشمم به در سوخته خانه گفتم آنجا نکند شعله به رخ رسید؟ متوجه شدم زی زیان میخ در که چه بر فاطمه بین در و دیوار رسید. شنیدم که تدایی شده در کربوبلا. کربلایی که به گل از طرف این. شنیدم که به بیدستی تو دست زدن و حسین بن علی با دل خونبار رسید. این دیدم که از آن ضربت عمو چقدر لخته بر گل رخسار رسید. شنیدم که شدن اندازه ششماهه تنت. شنیدم که شد اندازه شش ماه تنم تیرها از همه سو بر تو علم رسید. تو که دیدی ز روی نیز بگو که چه سال خواهر تو بر سر بازار رسید؟ این شنیدم که به دور و بر او رقص. شنیدم که به دور و بر رقصیدن تو روی او در بر زد. امالبنین از کربلا گفت: «بگو ببینم چی شده؟» اول از حسینم گفت. «بذار از عباس بگم.» گفت: «نه، از حسین.» «حسینتو کشتن.» اولین چیزی که باور نمیکنم جایی که عباسم باشه کسی نمیتونه حسینو بکشه. بازم نبود. بزرگش کردم. برات دفاع. مدافع. تربیت کردم. گفتن: «امالبنین.» است رو گفت: «باور نمیکنم بچه امیرالمؤمنین، عباسم. کسی جرات نداره جنگ روبروش کنه.» گفتن: «جنگ از چی بوده؟» امالبنین، حواست رفت. بیاره. اول دست راستو زدن. دست چپو زدن. تیربارانش کردن. فرقش زدن. یکی یکی. گفت: «فاطمه کلابی.» امالبنین. تعبیر شاید نشنیده باشی. میگه: «پسر عباس. عبید فرزند عباس بود.» تو بغل امالبنین بود. تا امالبنین بچه از دستش پرت شد. دو دستی به سر زد. لیلی عاشق امالنبین. یه چیزی زینب دیده. امالبنین یه وقت روی ایستاده بود. بریدم. من از حسین آمد به شمر او میدوید. من میدوید سوی من سوی قات. آخ! او میبرید و باور میکنی از حسین؟ از حسین. دل حسین حسین.
در حال بارگذاری نظرات...