‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، وصلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
**تدبیر خدای متعال و سیاست الهی**
مرحوم آیتالله شاهآبادی (ره) یک نمونه مثال زدند و در مورد «حدود» و «دیات» فرمودند که این قصاصی که انجام میشود، اعدامی که انجام میشود، دستی که بریده میشود، ظاهرش خشن است و ظاهرش نفرتانگیز است؛ ولی در باطن، رحمت است؛ رحمت پیشگیری میکند از جرم و فساد. اصل ماجرا هم فساد بود. مصلحت و مفسده، باید با مفسده مبارزه کرد.
یک پزشک وقتی که دارد میکروبی را در تنی میکُشد، اسم این «کُشتن» یک جوری است. او دارد میکروبکشی میکند. این عضو فاسد را قطع میکند. میشود «شارلاتانبازی» درآورد. عکس این دکتر را منتشر کرد، در حالی که یک «سنگفرز» دستش است. دارد پا ی بیمار را ... صحنه رو میشود منتشر کرد از یک طبیب که دارد یک عضوی را قطع میکند. پاهای بیمارانی که دیابتیها ناچارند قطع کنند، (برخی میگویند) روش درمان درستحسابی نیست و روشهایی هستش که دیابت را همیشه مداوا میکند، بدون قتل، بدون درد و خونریزی. میآیند بالاتر، بالاتر میبرند. فرقی هم نمیکند تا هر… اگر فقط اعتقاد به بریدن دارد. نمایشی از دکتر نمیشود منتشر کرد که الان با سنگفرز افتاده است به جان این دست و پا.
عمل قلب بازی که انجام میدهند، میدانید دیگر چه شکلی است. گویی اینجا سنگفرز است و میشکافند قفسه را تا بعد جوش بخورد شکستگی... برای همین است. خب، این صحنه را الان خیلی قشنگ میشود عکس انداخت. این ایشان، پروفسور فلانی، تو تلویزیون میآید لبخند میزند. ببین تو اتاق عمل میرود چهکار میکند. کار رسانهای میشود کرد. البته تو این مورد احتمالاً مردم خیلی نفرت پیدا نخواهند کرد. چه جالب! واکنش مردم این است دیگر. نمیگویند شما چقدر آدمهای جانی هستید! همش اعدام، چهل ساله اعدام. دکتر، قتلعام! مثلاً آیتالله، قتلعام! دکتر، قتلعام! حکم اعدام قاضی صلواتی مثلاً. نمیدانم، بزرگوار چند ده تا حکم اعدام صادر کرده است. ایشان کلاً تخصصش فقط این است. بزرگوار یک نگاه میکند، باز میکند. سینه را با سنگفرز باز میکند. دکتر هشتاد تا دست و پا تا حالا قطع کرده است. دکتر صد تا پا قطع کرده است تو دیابت! آیا دکتر رفته بود قبرستان ببیند این جوری کرده است؟ دستگاه جوش، صورتش، بدیِ روزگار. همه اینها را من فرستادم. دکتر خلاصه عین رحمت! این کار عین رحمت! دست این دکتر، دستی که دارد میشکافد، را میروند میبوسند. یک پولی هم تقدیمش میکنند. منتش هم تازه میکشند که تورو خدا وقت بده ما بیاییم. بشکافیم ما را. آقای دکتر کی میشود خدمت برسم؟ بشکافیمون. کسی بهش برنمیخورد. کسی بدش نمیآید.
اعدام و فلان و اینها، سروصدا بلند میشود. در موردش صحبت شد. آمریکاییها میآیند تو عراق این همه قتلعام میکنند. بعد هالیوود چند ده تا فیلم میسازد. تازه افکار عمومی را هم نتوانستند راضی کنند؛ ولی بالاخره کار رسانه جای دفاع ندارد وضعیتشان توی عراق. اینجا، نه ویتنام، نه افغانستان دفاع خوبی نداشته؛ ولی کار رسانه کردند. بعد پیغمبر ما رو به اسم قتلعام میشناسند. امیرالمؤمنین رو، خود حضرت امام رو. ضعف کار ماست دیگر. مشکل داریم. این نقش مداوا دارد. اعدام، چرا؟ وقتی که این حکم سیاسی الهی جاری شود، از جهت حب ذات و حب بقا، مانع خواهد شد از ارتکاب این عمل قبیح و حفظ نفوس مینماید. مردم چونکه دوست دارند زنده بمانند، اینجور برخورد سفت و سختی اتفاقاً کاملاً با فطرت مردم تناسب دارد. رسانهای که قبلاً هم در موردش صحبت کردیم و ما توش نه اینکه ضعیفیم، تعطیلیم. ضعیف یعنی دارد فعالیت میکند. ضعیف فعالیت بکنیم، معکوس داریم فعالیت میکنیم.
هفته یا جلسه تازگی داشتیم. گفتم که این اعدامهایی که الان دارند میکنند مفسدین اقتصادی را برای مملکت، اولیش را مردم خوششان میآید. همه جا میپیچد فلانی را اعدام کردند. رو بازار هم اثر دارد. یکی، دو تا، سه تا، چهار تا، پنج تا که شد، دیگر جوکهاش درمیآید. موج معکوسش ساخته میشود. سلطان، یک موجی رفتند تو خیابان؛ سلطان! صدا نزن! سلطان را میگیرند و اعدام میکنند. سلطان، پنجاه سال بعد الان مثلاً اون قاضیای که دارد حکم اینها را صادر میکند، پنجاه سال بعد در تاریخ محکوم خواهد شد. اگر خدای ناکرده توی انتخاباتی شرکت بکند، چهل سال دیگر طرفش با همین شعار میتواند رأی بیاورد: «سال نود و هفت کی بود این مردم بیگناه، جوانِ درمُنیِ بیچارهبدبخت را اعدام کرد؟ کی بود؟ مردم بین وکیل و قاضی انتخاب میکنند.» رسانهای است دیگر. یعنی چیزی که مایه افتخار است و شامل عزت، مایه افتخار میکنیم بهت. اعلام آمار به تاریخ. امیرالمؤمنین افتخار میکنیم ما به شمشیر امیرالمؤمنین افتخار میکنیم: «لا سیف الا ذوالفقار» شعار ماست. افتخار شیعه است این شمشیر. سمبُلیک است. دست امام زمان (عج) حضرت، وقتی میآیند شمشیر نشان میدهند، عزتش از این شمشیر است. نماد گوشهای تو گنجه نیست. آقا راستش رو بگو. «شمشیر امیرالمؤمنین، مسائل خصوصی مردم! دخالت نکنید!» بالاخره از پدر ما یک چیزهایی به ما رسیده. «ذوالفقاره، حواست باشه!» این بود؟
**نامه امیرالمؤمنین (ع) به معاویه**
یک نامهای دارد امیرالمؤمنین به معاویه. دایی معاویه، برادر معاویه و یکی دیگر از اقوامش الان خاطرم نیست، اینها توسط امیرالمؤمنین تو یک روز کشته شدند. معاویه شاخبازی درآورد برای امیرالمؤمنین. حضرت یک نامه دارند. حضرت میفرمایند که آقای معاویه، حضرت فرمودند که آل امیرالمؤمنین علیهالسلام، شاخ نشو! شاخ نشو! اون شمشیر بود. دایی و داداش تو، اینها بغل دستم هستند. حواست باشد دیگر. این شمشیر اینجاست. علامت قدرت است. ازش پیام قدرت صادر میشود. پیام قدرت برای مردم احساس امنیت ایجاد میکند.
کار رسانهای این است که شما بلد باشی اونی که عامل قدرت است را نشان بدهی. ترفند منافقین چیست؟ شما به محض اینکه یک فعالیتی انجام میدهی که این فعالیت مفید است، شروع میکند به «سیگنالسازی». سیگنالسازی یعنی اتفاق مثبت رو سریع سوارش میشود برای اینکه ازش پیام تلخ، اظهار ضعف بسازد. رهبر معظم انقلاب سال ۹۰-۹۱ فرمودند: «اگه اسرائیل غلطی ازش سر بزنه، ما حیفا و تلآویو را با خاک یکسان میکنیم.» جمله صالم شد دیگر. مردم داخل و بیرون چهکار کردند؟ گفتند: «ببین کار جمهوری اسلامی به کجا رسیده که به این خودزنیها افتاده است.» قشنگ اونی که عامل قدرت بود برات ایجاد حس امنیت میکند، دلتو گرم میکند، پشتتو گرم میکند، با یک خوانش دیگر، با یک سیگنال دیگر تبدیل به چی میشود؟ تو دلت خالی میشود! «واقعاً چرا رهبری؟!» یعنی چی شده؟! نکنه داریم سقوط میکنیم؟! دیگر کار به اینجا رسیده؟! مجبور شدن تهدید کنند که یکسان میکنیم! سوار شدن رو موج خیلی مهم است دیگر. ما مشکل جدیمان کار رسانهمان است. چند بار گفتم این را. خیلی هم جدی است. تکانی هم نمیخوریم. فایده ندارد! خودم که تعطیل هستم.
استاد به شاگرداش میگفتش که: «بنده که این را نمیفهمم، شما هم به طریق اولی نمیفهمید.» تا بحرانی بشود، حاد بشود، یک اتفاقی بیفتد، یک شاخی بشود، یک تیغی بشود، برود تو چشم او. آقا جدی است عزیز، جدی! ماجرای ضعف رسانه ما جدی است. دارد پدر ما را درمیآورد. ببین کف خیابان قبول نمیکنند مردم که وضعیت خوب است. با همه مشکلات، مشکلات دارد کمر ملت را میشکند. بعضیها توی خرابه کمرشان میشکند، ما توی گلستان دارد کمرمان میشکند! حماقت دارد میشکند. حماقت هم مال همون آدمهایی است که دور و برمان هستند. از خودمان است. مشکل از خودمان است، از بیرون نیست. پیام اصلی میخواهد. اینها دیگر! یک پیامی باید بیاید برای مردم. منتقل نمیشود. هنر میخواهد. اطلاعات میخواهد. واضح است. توجه نمیکنی. واضح است.
**پاسخ رسانهای به حواشی نماز میت رهبری**
مثلاً امروز یک موج رسانهای آمدند در مورد نماز میّتی که رهبر معظم انقلاب خواندند. تحلیل رسانهای به شما بدهم. ببینید ما از چیا میتوانیم استفاده بکنیم و استفاده نمیکنیم. نمازی که امروز خواندند رهبر معظم انقلاب، این جمله را تو نماز میت برای آیتالله محمد واعظ شاهرودی گفتند: «اللهم إنا لا نعلم منه إلی خیرا». بله، طیفی که خیلی موافق رهبری هم نیست، بلکه مخالف با رهبری است، یک موجی ایجاد کرد که رهبری این جمله برای هاشمی شاهرودی گفت، برای هاشمی رفسنجانی نگفت. نشان میدهد که مثلاً آقای هاشمی شاهرودی محبوب ایشان بوده، آقای هاشمی رفسنجانی که دی ماه فوت شدند، ایشون این جمله را تو نماز نگفتند. کلی موج ایجاد شد. بله، درست است. حالا ما الان این موج، ممکنه برایمان دلگرمی بیاورد، دلسردی بیاورد، امنیت بیاورد، آرامش بیاورد، امید... همه این دعواهایی که دو طرف الان با هم میکنند، این میگوید این پیامش چی بود، اون میگوید پیامش چی بود، یک مطلب درست واضح شفاف پشت همه اینهاست که اون پاس گُل ما بهش توجه نداریم. اونم چیست؟ همه موافقین و مخالفین، رهبری را به عنوان یک موجود زیرک، هوشیار، دقیق و صادق میدانند. اگه نبودند، انقدر تحلیل نمیکردند که چرا این جمله را ایشون گفت! «چه جمله نگفت؟!» گرفتی چی گفتم؟ یعنی همه اون دشمنهایی که دارند سعی میکنند از این «اللهم إنا لا نعلم منه إلی خیرا» موج منفی بسازند، حالیشان نیست، یک چیزی دارند تصدیق میکنند. اونم اینکه: رهبری جمهوری اسلامی هر چیزی را که اعتقاد داشته باشد، میگوید. هر چیزی اعتقاد نداشته باشد، نمیگوید. حرف الکی نمیزند. دروغ، شارلاتانبازی ندارد. عوام فریبی ندارد. میتواند بگوید برای اینکه عوام فریب بدهد. نمیگوید. همه اینها را قبول دارند. خیلی جالب است.
**تعطیلی رسانهای و نتایج آن**
تلگرام پیام میآید: «وضعیت مبتلا!» داد میزنیم. حرف میشنویم. میخندیم. گریه میکنیم. روضه میخوانیم. مولودی میخوانیم. روایت میخوانیم. نمیخوانیم. داستان میگوییم. نمیگوییم. اصلاً ماجراهایی! اصلاً یک وضعی! جار کعبه نشسته بودم؛ یک پیرمرد آمد. دولا شد دست ما را بوسید؛ بوسید، رفت. اصلاً: «از شما آدم حسابی آدمی که تو تلویزیون میدیدیم یک چیز دیگه بود.» گفتم: «چی شد آقا؟ این پیرمرد با این سن دولا شد دستت رو بوسید؟!» انقدر آدم متکبر! پدرت رو... به او گفتم: «رفت! پیرمرد با این سن با هزار تا آرزو. خل و خرِ ملانصرالدین که اون بچه سوار الاغ میشدند.» حرف میزنند تو تهران. معروف است. پیام اخلاقیش این بود و من پیام خودم رو صادر کردم به مخاطبین خاص خودم بگیرد. بعد از اینکه آقا جان ما کار رسانهایمان ضعیف است. یک زیرکی میخواهد. یک حکمتی میخواهد. یک تدبیری میخواهد. یک لطافتی میخواهد. بفهمی کجا چی را باید بزنی. کجا از چه چیزی چه پیامی میشود تولید کرد. نه برای شارلاتانبازی و فریب مردم. مثال زدم، واضح است دیگر. وقتی طرف دارد میگوید: «رهبری این را نگفت به خاطر اینکه هاشمی رفسنجانی را چشم نداشت رو ببینه.» خیلی خب. یک لحظه صبر کن. پس قبول داری که رهبری هرچیزی که میگوید درست است؟! یعنی قبول دارد که میگوید؟! اقرار میکنی شماهایی هم که این را میگویید داری این را میگویید. معادل «انگارهسازی» یکی از فعالیتهای اصلی رسانه است. انگارهسازی! اینی که گفتی معادل فلان است.
**هشام بن حکم و قدرت رسانهای او**
شخصیت رسانهای ناز و تپل و خوردنی! هشام بن حَکَم! یعنی من گفتم؛ گفتم این! من از دنیا بروم، من جهنم میخواهم ببرم. میگویم یک پنج دقیقه وقت میگیرم. اول یک دو تا محکم بوسش میکنم. به دست و پاش هم میافتم. بعد میروم. بسکه این آدم… آدم! آخه بچه هجده ساله. دل از امام صادق (ع) گرفته بود. «شانزده ساله مناظره اخیرت را بگو! چی گفتی؟ کجا رفته بودی؟» اونم شروع میکند: «آقا رفتیم بسته، رفتیم تو مسجد. فلانی بود. زدم لت و پارش کردم.» ای جانم عزیزم! مثل هشام باید برود تبلیغ کند. شخصیت رسانهای آقا! فوقالعاده است. با عبدالله عیاضی. شاید قبلاً گفته باشم تو این جلسات. عبدالله عیاضی، رئیس خوارج بود. خوارج امیرالمؤمنین (ع) را کافر میدانستند. به خاطر چی؟ میگویند که تو جنگ صفین امیرالمؤمنین (ع) حاضر شد که «حکمیّت» رو بپذیرد. یعنی یک آدمی غیر از قرآن، غیر از خدا، غیر از پیغمبر حرف بزند و ما حرفش را گوش بدهیم! امیرالمؤمنین (ع) گفتند: «ما با قرآن که جنگ نداریم.» امیرالمؤمنین (ع) یک حَکَم فرستاد. اینها بروند مذاکره کنند. نتیجه چی شد؟ «دو طرف! قبول میکنی مذاکره رو پذیری؟» «نتیجه مذاکره رو پذیری؟» گفتند: «خدا و پیغمبر نبود! تو کافری!» اشتباه کردند. نهروان راه انداختند. حل.
**مشکلات ما با فضاهای امنیتی**
اطلاعات موثق دارم این سران نهروان با ام آی سیکس در ارتباطند. یعنی من انقدر حالم به هم میخورد از این فضاهای امنیتی. یک جایی، هی گیرِ زور هست. به ما یک جلسه دیگر دیروز رفتیم از همین جلسات نهادهای امنیتی، که من به شدت از جلساتشان بدم میآید. بعد خودشان را خدا حفظ کند! «ولی با کدام شبکه در ارتباطی؟ و کی تو با کدام جاسوسها؟ و کی جاسوس کجاست؟» آخه این طلبه حالیش باشد! مطلب معلوم نبوده! بشناس! این مهم است. یک ساعت دیر رفتم. من دیر رفتم. دو ساعت و خوردهای جلسه طول کشید. «جریان فلانی اینها، جریان یهودیت در مشهد، جریان مناظرههای ما، مذاکرههای ما، فلانی با صهیونیستهاست و اون جاسوس با ملکه بسته و مناظره کردن.» آقا دیوانه کرده من را. حشمت نکرده بگوید «مناظره کن.» کی بودی تو. آمد گفتش که عبدالله عیاضی آمد. حالا هجده سالش است. بسمالله «برای چی؟» فرد کیبورد را اعلام کنه و بگوید برنده یکی من معرفی کنم، یکی تو معرفی کن. حرف یکی اون. آمدند گفتند هرچی این دو تا گفتند قبوله. رئیس خوارج! «قبوله!» «خلاف قرآن است!» اگر تو صدا و سیما بود میفرستادنش. هوا! بازنشستهها باید کار بکنند. عزیزم! بچه هجده ساله آمده. مجری مستعفی! اون پشت وایسا. ذخیره. اگه این مجری افتاد غش کرد، میآوریمت تو گاراژ! «هشام! برو. شاختون کیه؟» حضرت نشسته بودند که از این بحثهای اعتقادی داری. نه احکام و ادرار و مدفوع اینها. سؤال بحث اعتقادی در مورد خدا و پیغمبر، بهشت، جهنم. روحالقدس! «مادام تنتصر بلسانک انتصرنا بلسان تنصرونا بلسانک.» «تا وقتی با زبونت از ما دفاع میکنی، خدا به این زبون وحی جاری میکند و روحالقدس میدمد در دهان تو.» خب این حدیث الان چی میشود؟ میگوید: «تو اگه داری توییت میزنی، دفاع میکنی، این میآید سر این کلمات، میآید.»
**کار رسانهای و قوه قضائیه**
رسانهای! رسانهای میخواهد. بریم. این خیلی مهم است. قوه قضائیه ما گرفته طرف را اعدام کند. حالا این چقدر کلاشی کرده، رشوه، اختلاس، بازار رو نابود کرده، ارزش پول پایین آورده، چقدر ملت را بدبخت کرده. اعدامش کنند. یک وقت دوربین آمده رویش. یعنی من اول یک لحظه گفتم که خدایا من با جمهوری اسلامی نیستم! این بنده خدا دارد اعدام میکند. بعد یک کم داشتم مرور کردم. اعدامش کنند. گفتم یکی از رفقای ما تعریف میکرد. میگفتش که من تو ارتش خدمت میکردم. یک جوونی آمد برای مداحی. خیلی شوخ بود. «فشار از این ور!» این سبک دشتی و نمیدانم «چی چی» و آهنگش رو عوض میکرد و اینها. همه زوریش رو زد. مقتل باز، روضه باز. همه اینها را که خواند، تمام شد. «کوفته! جناب سرهنگ خوب بود؟» «پاشو! پاشو! پاشو!» «یک جوری روضه خوندی من به این نتیجه رسیدم امام حسین (ع) مقصر بود.» «پاشو پاشو برو بیرون!» رسانه ماست! «امام خمینی (ره) مقصر بود! امام حسین (ع) مقصر بود! جمهوری اسلامی مقصر بود! فلسطینیها مقصرند! حزبالله لبنان مقصر! یمنیها که از همدیگه خیلی مقصرند! کلاً همه مقصرند!» این کار رسانه ماست. هنر نداریم. کلیشههای گلدرشت! مشکل اصلی اینجاست. خوب نالم را زدم بابت کار رسانهای یا نه؟ فایده نداشت! خیلی مثل بقیه حرفها.
**سیاست در تمام احکام الهی**
خب بریم سراغ فصل بعدی بحث که این خیلی قشنگ است. البته یک تیکه دیگر دارد. این را بخوانم بعد بروم سراغ اون تیکه. اوه! خیلی خوشگل! «اغلب احکام واقعیه نیز مشتمل است بر سیاست.» مسئلهای نداریم که توش سیاست نباشد. «سیاسی نباشه. پای منبر مینشینی یک ساعت دو ساعت، میبینی یک کلمه از توش سیاست درنمیآید!» واقعاً هنر است! اینم شوخی است؛ ولی خب بامزه است دیگر. «من که جمهوری اسلامی اوشین رو گرفت پخش کرد مثلاً پانصد قسمت بود. یک زن بدکارهای بوده مثل اینکه. اینها مثلاً صد قسمتش رو سانسور کردن. تبدیل شد به شخصیت محبوب و محجوب و خیلی خوبی!» ژاپنیها به اینها گفته بودند که: «آقا این رو برای من بفرست! قشنگ بود.» تو تلگرام برام فرستاد. «من اینجا پخش میکنم.»
آخرالزمان از اسلام هیچی نمیماند مگر یک پوست. «لاین بقی من الاسلام الا اسمه.» از اسلام فقط اسمش مانده. حقیقتش نیست. سیاسی! همش سیاسی است. اگه ما نمازمان درستحسابی باشه، الان مخالفین ما نباید بگذارند که ما اینجا نماز بخوانیم. «تجمع سیاسی دارید! دانشگاه شما تجمع سیاسی بدون مجوز جایز است؟» بله یک نماز دشمنشکن، جمعه دشمنشکن، دشمنشکن. بیانات رهبر معظم انقلاب در طول هفته چی فرمودند؟ میخواهی تو خطبه دوم، خطبه اول باید بگویی. موعظه دستت بگیری. «فردا روز مبارزه با دخانیات! مردم نکشید.» وقتی میخواهد نگاه بکند بگوید چقدر با این «آخوندا» مخالفم. همین مسجدی که نگاه میکند شلوغ است. اون دیگر دردش پنج نفر اثر ندارد. فشارش وارد میشود بهش که عرضه ندارد. «الحمدلله به حمدالله!» عرضهای ندارد که از اینها استفاده کنیم. جهش میکند، جنبش، جریان، یک موجی راه میاندازد، یک اتفاقی میافتد.
این نماز، ماجراهایی مثل طهارت، صوم، صلات، زکات، حج و جهاد. جهاد که سیاسی است، ولی زکات ببخشید سیاسی بودنش کجاش بود؟ روز طهارت؟ یعنی شما الان خودت رو میشوری. انگشت فرو میکند تو چشم آمریکا. چرا؟ برای اینکه سبک زندگی توضیح بدهم؟ یا ندهم؟ قبوله. شما همین قدر که مردم هشتگ ساختن. گفت که یکی از این دانشجویان دانشگاه تهران به من یکی دو سال پیش، دو سه سال پیش پیام داد که: «دانشگاه حقوق. گفت که ما میخواهیم کار فرهنگی رسانهای کنیم. چهکار کنیم؟» گفتم: «برو در مورد ختنه بحث کن.» گفتم: «الان یک سری ان جی اوها دارند تو رسانه کار میکنند. ده تا دکتر و روانپزشک آدم حسابی آدم فقط برای اینکه به مردم بگن مردم بچههاتون رو ختنه نکنید.» اصل ولایت فقیه را اثبات میکنیم. برای در مورد خود خدا میخواهیم با اینها بحث بکنیم. نه! خود این جوان الان مشکلش در مورد خود خداست. چرا؟ چرا؟ سبک زندگی شروع میشود. شما بیا تو جامعه جا بنداز. «مردم! به هم میرسند سلام ندهند. کلاه برای هم بردارند.» تست کنیم. پاس گل خوبی برای اونایی که میخواهند جریانسازی علیه «آخوندا» بکنند. به دردشان میخورد. ما تو خیابان ممکنه مثلاً فحشی بشنویم، متلک بشنویم، حرف بشنویم. تو فضای مجازی که دیگر غوغاست. فیلم و مستند و کلیپ. خیلی آتیشم میزند. به عنوان یک طلبه چیه؟ وارد این دالون دانشکده که میشوم، تا میبیند که عمامه دارم، میخواهم پس کلهاش بزنم. کمترین کارکردش این است که ده هزار تا طلبه با دیدن این حالت دیگر تو خیابان با عمامه نمیآیند. معمم نمیشوی. ده هزار نفر معمم نشدند. چند میلیون آدم گمراه شدند به خاطر تویِ احمق که زدی پس کله احمقتر شد. چه غلطی کرده؟ ولی لعنت خدا به اون آدمی که این رو باب کرد. میخواستم بگم رحمت. دیدم جا ندارد.
**سبک زندگی و طراحی آن**
جوون! بگم: «برو به آخوند فحش بده.» جری میشود. آدم وقتی زخمی میشود، جریتر میشود. محکمتر میشود. «سوس کردن آخوند» اثر ندارد. گیم پس کله اثر دارد. ببین «سبک زندگی طراحی کن.» بلدی. میتوانی از آداب تولید کنیم. آداب شما مهندسی. بشین فکر کن. چهکار میتوانیم بکنیم؟ ببین الان اینستاگرام. مهندسینی که طراحیش کردند، آداب تو زندگی مردم تولید کردند. میدانی «ریپورت» یک ابزاری است برای مردم رو مودب به یک سری فعالیتها میکند. «بلا» مردم را معدب به فعالیتها میکند. میدانی «لایک» اثرش چیست و تو چه میدانی که لایک با چه میکند؟! تو چه میدانی لایک پدر از آدم درمیآورد. لایک! پانزده کا لایک کردن اون دستهگُل را که نشان دادم. فنا! نمیدانی لایک چهکار میکند. یک مهندس این کار را کرده. میدانی خلاقیتها کجاست؟ مهندس کامپیوتر طراحی کن. «من اگه این را بیارم مردم که نقاط نامحسوس هستند نمیفهمند دارند مدیریت میشوند.» سیاست یعنی این. یعنی مردم را یک جوری مدیریت کنی که نفهمند در مدیریت هستند. خدا با نماز و روزه و حج و زکات و طهارت و اینها این کار را کرده. میدانی برای همین سختش میآید وقتی میگویی: «من خودم را میشورم.» او میفهمد یعنی چی. سگ نجس است. یعنی: «خدایا ترکوندی! خدا را ببین کیه؟ میدانسته بعداً یک قوم یأجوج و مأجوج میآیند اینها سگ میآورند باهاش زندگی میکنند!» از اول چهکار کرده؟ گفته. خدا نشسته منطقی با سگه حرف زده: «ببین عزیزم دوستت دارم. عزیز دلمی. خوشم میآید ازت. تو غار هم بری با اصحاب کهف تحویلت میگیرم. شرمنده. به اینها باید بگم نجسی.» سیاست خدا را داری؟! حیوانی که به شدت جذاب است. دل نبرده ازت؟ باهاش زندگی نکردی؟ مادر نیستی بفهمی چی میگویم. دل ببرد از سگ، اصلاً با آدم دیگه نمیتوانی زندگی کنی. واقعاً اینجوری است. من میگویم میخندید. اینها میگویند: «ما بچه نمیآوریم. جایش سگ میآوریم.» ما بهشون میخندیم. راست میگویند. سگ موجود عجیب غریبی است. بیا تو زندگی نابودت میکند. برای دو نفر خیلی گریه کردم. یک بازیگر گفته بود... چون توهین به اون میشود نمیگویم. خودش نفهمیده بود دارد توهین میکند. بازیگر استاد گریه کرده بوده. سگ اینجوری است. بعد خدا آمده یک خط، یک نیم خط: «سگ نجس.» چکش! این سیاست! داری تدبیری؟ «خودت را بشور.» بشین! اینجوری بشین! چادر، روسری. اون حجاب که دیگر محشر است.
**اهمیت حجاب در غرب**
امروز با یکی از اساتید صحبت میکردم. خیلی برایم جالب است. استادی که چندین سال کانادا بوده. کانادا، استرالیا، جاهای مختلف. برنامه هفتگی با هم داریم. یک قرار. خدا حفظشان کند. خیلی من استفاده میکنم توی گفتگو با ایشان. خیلی چیزها یاد میگیرم. نشست و برخاست داشته باشید فقط. وقتی نمره و اینها نباشد، بریم ببینیم حرف بزنیم. خیلی برایم جالب بود. نکته مهم است. چندین سال غرب بوده. شخصیتهای مختلف. وقتی میخواهد آنالیز بکند آدمهای مختلف که تو دانشکده از ما مشورت هم هست، قیمت محسوب نمیشود. ایشان هم چیزهایی میگوید که مخفی نباشد. میگوید که مثلاً بهت بگم: «آقای دکتر فلانی خانمش چادری است.» «آقای دکتر فلانی خانمش مانتویی است.» چیز خاصی ازش برداشت نمیکنیم. چرا؟ برای اینکه تو غرب مرد را که میبینند، نمیفهمند این مسلمان است یا نیست. زنش بیاید. زن که میآید با مانتو، میگوید: «این مسلمان است.» جفتشان دستگیر! برای همین بازرسی مردانه سریع همه رد میشوند. بازرسی زن است که طول میکشد. یک مرد مسلمان، یک زن مسلمان. یک ساعت بعد... قرآن چی میگوید؟ میگوید که: «وَلَا تَبَرُّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ.» چقدر اینها شبیه جاهلیت اولی است؟! معیار جاهلیت تو جامعه چیست؟ قرآن میگوید چیست؟ اختلاس؟! پیج فلانی رو نکنه فالو کردی؟ دزدی؟! نگذار برگردد به جاهلیت. «تبرج الجاهلیّة الاولی.» بعضی از این مطالب گاهی ده ساعت، پانزده ساعت، گاهی ده سال، پانزده سال روش فکر شده. ده سال، پانزده سال روش فکر شده. میخندیم.
حالا زحمت خونه و دلی است. قرآن میگوید نگذار جاهلیت بشود دوباره. خدایا چهکار کنم؟ «حواست به حجاب باشه.» خدایا اختلاس مهمتر نیست؟ «چرا. باهاش مبارزه نکنم؟ چرا هیچی؟» «حواست به حجاب باشه.» در مورد بیحجابا چیه؟ «هیچی. بهش تذکر بده.» چرا؟ «مدیرها اولویتبندی دارند.» تو همینم نداری! مدیریت نگفتند به شما باید اولویتها رو رعایت کنی؟ میگوید که: «خدایا اینها اولویت نیست برات؟!» میگوید: «چرا. میگوید من چهکار کنم؟» میگوید: «ببین تا تو بخواهی اونها را درست بکنی، برده اسلامی که به چارتار بود...» ببین مخاطب خاصی دارد تو اینستاگرام ببرم بهش بدهم. تو یکی! «همه با هم! بگیر!»
**مشکلات ما با خودمان: نادانی و خودویرانگری**
با آخوند احمق چهکار کنیم؟ واقعاً این را چهکار کنیم؟ نمیفهمد، نابود میکند. نمیفهمد. کفار بدترند؟ نه. ولی اثر کدامش بیشتر است؟ سبک زندگی خراب شد. یکی از اسناد هیچ شاخصی از اسلام نداری. رک باهات صحبت بکنم. مهندس مهدی دردشتیان، رفیق عزیزمان مداح نیویورکی، میگفت تو آمریکا شنیدم پسر شهید چمران هست. «پسر شهید! ایران بودی میدانی چهکارت میکردم؟ کجا و چهکاری انجام میدادی؟» دیگر انجمن اسلامی نیویورک. دیگر! گفت دیدم که یک آدم معمولی تو آتشنشانی. بعد وقتی رفتم دیدم که هیچ شاخصی از اسلام و مسلمین ندارد. افتخار. واقعاً مضمحل شده تو فرهنگ. به چهدرد میخورد فلانی فرزند مصطفی چمران؟ یک تریلی اسم؟ سبک زندگیش را بزن دیگر. اصلاً هویت برایش نمیماند. «هویت» یعنی چی؟ هویت میخواهی؟ سیاست هویت تو اصلاً وجودت خطرناک است. این هویت خطرناک است. هویت خطرناک است عزیزان من! هویت به چی بنده؟ شیعه یعنی همون که مخالف نماز اول و کدام موزه سیاسی است. قرص با اختلاس خودش شاخص دارد. من الان پنج واحد مبارزه با اختلاس دارم. کمّی و کیفی چیه؟ چهنمودی دارد؟ ذهن مردم را کنترل بکنی. جهت بدهی. کنترل به معنای درستش. نماد، علامت، نماد. نماد چیه؟ عملیَه نمادِ. الان نماز هویتی است.
**نماز جمعه و حرکتهای اعتراضی اول انقلاب**
هشتاد و هشت. تیم اولی که کف خیابان بودند «آخوندها» بودند. بعد پشتشان میآمدند اینها، میآمدند میگفتند: «بریم!» بعد «آخوند» برند. مشکل چیه؟ یعنی چیه؟ ماجرا چیه؟ فوقالعاده بودند. یادم نمیآید تو عمرم به این سخاوت نیفتاده بودم. من تو ماشین مینشستیم خیابان انقلاب، خیابان امام حسین (ع) آزادیس ساعت پیک تهران. فقط بگی ما الان زندهایم. یک مدت تو تهران پشت موتور میآمدم، مینشستیم، یک مسیر طولانی با موتور میرفتیم، میآمدیم. «نمیترسی؟» «ارزش آخوند است.» «من میدانم تو خانواده طاغوتی بزرگ نشدی. پسر فلانی تیمسار نیستی و نوه فلان تیمسار نیستی. من هستم بابا! بزرگت محافظ شاه نبوده.» محافظ "آخوند" چیه؟ «اثر عمامه چیه؟» نمیدانی نماد چهکار میکند. بابا بزرگ من فقط کافی بود خدا رحمتش کنه. یعنی شبیه عمامه دیگر. اون آدم سابق دیگر بند نبود. باید میرفت. خجالت. این سال ۸۶ شب یلدا از دنیا رفت. ۸۷. سال آخر مؤمن بود. نماز و اینا میخواند. اواخر حیات ایشان بود. کلاً نظرش برگشت. نمیدانی اثر چیه. راه رفتنش. پول میدهند به پنج نفر: «شما با این لباس با این وزن این خیابان را نیم ساعت از این سر تا اون ته میروی، برمیگردی تو خیابان صفائیه. خیابان صفائیه لااقل ده تا دفتر مرجع تقلید دارد. بدترین بدحجابیهای قم مال خیابون صفائیه است.» میدانی اثرش چیه؟ شما یک نگاه به تابلو میکنی: «دفتر آیتاللهالعظمی فلان.» بغل نگاه میکنی. پنج تا فیلم کار رسانهای تمیز و تمیز. اینها دیگر قدرت قدیم را ندارند تو دلت. قدرت مرجعیت خیلی بیش از سابق است. زمین ناخودآگاه میفهمد، میگیرد. بعد حالا دوباره همون جمله که گفتم بگویم. یک کانال، یک پیج فقط میگوید که: «مردم! بچهتون رو ختنه نکنید.» واجب است. رساله مراجع، فتاوا، اینها گفتند اشکال ندارد. اونها گفتند واجب. «خیلی واجب نیست.» رضا خان آمد دستور داد. گفتش که: «مجلس روضه نگیرید. روضه بگیرید، اعدام میکنم.» حاج شیخ حکم کرد. دستور حُکم که فتوا داد، فرمود که: «واجب که نیست. واجب نیست؛ ولی همه واجبات بنده به این است.» پَکِ نظام حق و باطلین. واجب، حرام، مستحب، اینها همان که واجب است. اون که واجب نیست نه مستحب است، اون که مکروه است. اول از چادر مشکی، ریش. این اختلافیه. (انگشتر) در مورد عِدّه و عُده یک روایت مشتی هم آورده بودم. که دیگر بحث اینکه حالا میخواهی جامعه را اصلاح کنی، دو تا چیز میخواهد. عِدّه و عُده. آدم باید بیاورید و آدم باید بسازید. اول تعدادی آدم بیاورید و تعدادی آدم بسازید. یک بحث محشری را اینجا مطرح میکند.
**جذب نیرو و جهادگری**
آدم جذب کنیم، جمعیتمان باید بیشتر بشود. «جمعیت!» (تعداد افراد). داد و بیداد دارم. انشاءالله با همدیگر آماده باشید. اون امام جمعه گفته بود که خیلی عصبانی شده بود از آمریکا و اسرائیل، دیگر خیلی خیلی عصبانی شد. گفته بود: «خواه... حالا خواهرا نیان هفته بعد از شرمندگیتان میخواهیم دربیاریم.» اینجا دور هم میآییم برای درد و دل، شبنشینی. اینم چون باز این ور حرفی بود و اینا. جمع خودمان. سخنرانی نیست اینجا. چیز ایستاده! کمدی است! اگه واقعاً این رو من افتخار میکنم. بنده کسی بودم که طرح دادم به خندوانه. گفتم: «من صد تا آخوند برات میآورم و تو یک شب با آخوندا برگزار کن.» رامبد به شدت استقبال کرد. شبکه احمق! اهل روحانیت باید اینجوری باشه. اگه میخواهد یک چهره آکادمیک از ما دربیاید که مینشینیم بحث علمی میکنیم، خیلی غلط است. نه پیغمبر (ص) مگر این بود؟ شخصیت گردو بازی میکرد. الان اگه مافیا بازی میکردند یتیما... تو محرم خواندم. باهاش روضه خواندم. "یبعو" صدای گوسفند! حضرت بچه! میخ... بعد ما میآییم اینجا دو تا کلمه میگوییم. جمع خودمانیه، رفاقتی، صمیمی. ببخشید من عذرخواهی میکنم که کم میخندیم. باید بیشتر بخندیم ما. چهارشنبه شب اونجا دور هم جمع میشویم. میخواهم حسابی بخندیم، گریه کنیم. به کی چهربطی دارد؟ به قول آقای احمدینژاد: «کی هستی حرف میزنیم؟» بهانه است. اصل نظام و نشان است؟ مینشینی دو کلمه است، بهانه است. ببینید تضاد رو و طلاق رو حدیث خوانده میشود. حدیث خوانده میشود چهارشنبه شبها. کلاس درس کتاب صوتی. من میخواهم کتاب صوتی تولید بکنم. گپ بزنیم، صفا کنیم. دورم میگویند میخندیم. اگه پاش برسه، با هم شهید میشویم. انشاءالله با هم هم روضه میخوانیم، با هم هم گریه میکنیم. این صفاست. ما به هم بندیم. ما به هم بندیم. ماها به هم بندیم. ما با هم زندگی میکنیم. کور بشه ببینه بدبختاند. ندارند اینها. این صفایی که بین ماهاست، ندارد. اگه پورن ازشون بگیری و نمیدانم این کثافتکاریها و بعضی از این دلقکبازیها و پول و اینها رو برداری، دیگه هیچکی اینجا هیچ خبری نیست. اباعبدالله (ع) دور امیرالمؤمنین (ع)، عشق امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع) و اهل بیت (ع) دور هم مینشینیم. شب عاشورا. شوخی میکرد. نود و پنج سالش است پیرمرد. شاید شبیه شبهای ختم قرآن است. میگفت: «امشب شب عاشوراست. دیگه شب شوخی نیست. امشب، امشب شب شوخی نیست. من تو عمرم اهل شوخی نبودم. فردا میخواهم با آقا شهید بشویم.» بند نیستم. چقدر شادی! آقا طلبیده. با هم بریم، با هم شهید بشویم. با هم شهید بشویم. جنازه بیفتد که جسد نازنین اباعبدالله (ع)، خون من با این خون قاطی بشود. سمی که دارد پا میگذارد روی اون بدن، رو بدن منم پا بگذارد. چهلذتی بالاتر؟ اون دستهایی که میخواهد بیاید این لباسها را از تن بکَنَد، همون لباسی که از ابا عبدالله (ع) کنده میشود، از منم کنده میشود. همون آفتابی که به تن او میخورد، به تن منم میخورد. همون باد که به تن او میخورد، به تن منم میخورد. خاک بیابانی مینشیند. رو تن منم مینشیند. غیر از این زندهایم. آرزویمان این است که موقع مرگمان آقامون امام زمان (عج) بیاید، یک دستی رو سر ما بکشد. با امام زمان (عج) دست به دست. او شهید میشود. با هم میرویم. میشود یا اباعبدالله (ع)؟ میشود شهید بشویم؟ ما مثل محسن حججی نیستیم. اصرار بکنیم. زبون بریزیم. بلد حرم امام رضا (ع) بریم. جواز شهادت! نه. شما خادمین اصل و نسب بنی هاشمند. پسرای امیرالمؤمنین (ع). من معلوم نیست مال کیم و کجام. از کجا چه خاندانی بودم. از بچگی کردم خادم بودم. نوکر بودم. زبون ریخت: «برو!» گفت که: «من بوی بد میدهم. روم سیاه است. اصل و نسب ندارم.» سه تا دعا کردند. گفتم: «خدایا اللهم....» پوستش سیاه است. از آفریقا آمده. موش را خشک کن. خب اصل و نسبش رو چهکار میکنی؟ «وحشرهما امی فاطمه.» همین که رفت مادرم بیاید. آمدیم جنازهها رو دفن کنیم، دیدیم یک بویی از یک جایی از صحرا دارد...
**روضه و توسل به امام حسین (ع)**
السلام علیک یا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلامالله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار، و لا جعلالله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
سوز همیشه جگرم یا حسین، من میزنم سپرم باش یا حسین / در طول عمر جز تو پناهی نداشتم، مثل گذشته پدرم با یا حسین / امروز مادرم سر سجاده گفته است: «خیلی مراقب پسرم باش یا حسین!» / ای نام تو بهانه شیرین زندگی، شور محرم و سفرم باش یا حسین! / پایین پا بگذارم، تو هم بیا بالای جسمم یا حسین! جان بگیر حوالی قتلگاه، اینگونه آخرین خبرم باش! / دستم به دامنت نرسید، این باب الحسین منتظرم باش یا حسین! / باشد قرار بعدی اربعین، حرم. مهر قبولی گذرم یاسین. / سرباز لشکر یا زینب توییم. حمد مدافعان حرم باش.
گفتیم کربلا. دلمان بی هوا. آری، دل غریبه و هر آشنا. یادش بخیر یک دهه از داغ روضهها. ناله زدیم پای پای تو تا این صدا. ای خوش به حال آنکه نگاهت گرفته! ای خوش به حال آنکه برات از شما! ای خوش به حال آنکه ز دستان فاطمه اربعین زیارت کرب و بلا گرفت! آمد زیر قبه و پایین پای تو، آنقدر گریه کرد که آخر دعا گرفت! آنکه ز پای زائران تربت گرفت و برد و شفا گرفت. رحمت بر آن کسی که مرا نوکر تو. لعنت بر آن کسی که مسیر تو را... آمادهای؟ دو سه خط روضه بخوان.
خوردی زمین چنان که دل مصطفی شکست / افتادی و چنین دل خیر النسا فاطمه زهرا (س) لعنت بر آن کسی / برام کسی که به سینه موی عزیز فاطمه از قفا آمد / کسی که به انگشتر جسمت هوا گرفت.
هیچکی از این گودال دست بیرون نیامد. ارباب عالمین است. دست خالی کسی رو رد کنه. هرچی نگاه... چیزی نمونده که با خودش ببرد. من یقینم این است. باور امام حسینی که ما میشناسیم همینه. یقین همینه. اباعبدالله (ع) تصرف کرد در وجود شخص. یکهو چشمش افتاد به انگشتر. یعنی: «تو را نمیگذارم.» «دست من پسر اون آقایی هستم که تو نماز.» «انگشت بیا. انگشتر را بردار.» «هر کار کردی؟ امشب بیرون نمیآید.» خنجر را از نیام کشید.
در حال بارگذاری نظرات...