‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد فعال طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین مِنَ الاَن اِلی قِیامِ یَومِ الدّین. «رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهو قولی».
بحث "خط اخوت" از مرحوم آیتالله شاهآبادی، بحث بسیار مهمی است و بحث غریبی هم هست. من گاهی به ذهنم میآید که این «یعتی به کتاب جدید»، «یعتی به دین جدید» که در مورد دوران امام زمان (عجلالله فرجه) گفتند، همین الانم میشود فهمید. گفتند: امام زمان (عج) وقتی میآیند، از دین میگویند. یک عده فکر میکنند که یک دین جدیدی حضرت آوردهاند.
من میگویم: واقعاً دین جدید میآورند، قرآن جدید میآورند. همین حرفها را از تو قرآن میگویند؛ همه میگویند که: «آقا! این که نشد زندگی! قرآن کجا تو این چهارده قرن کسی اینها رو گفت؟ کجا دوران خود اهل بیت کسی اینها رو گفت؟ فقها روبروی امام زمان نیستند؟» از این "آقا ۲۵۰ سال زندگی کردن اهل بیت"، حرف زدن. کجا پیغمبر اینها رو گفت؟ کجا؟ کجا به ما گفتند باید مالتان با هم یکی بشود؟ کدام روایت داریم؟ آقا! "حقالناس" نیست من دست کنَم تو جیب شما بردارم هر چقدر خواستم ببرم؟ خوبی؟ میشود دین جدید دیگر، میشود کتاب جدید. برادر از برادر ارث ببرد. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) اول دوران بعثت تو مکه کاری کردند؛ این خواصی که با ایشان بودند از هم ارث میبردند. برادرها! خب، سخت است دیگر. این زن و بچه طرف صدایش درمیآید. "ارثخور" اضافه شد. من نگاه تشکیلاتی پیغمبرم.
جالب است که حضرت وقتی میروند مدینه، اولین کاری که میکنند در تأسیس حکومت، برادر! دو نفر دو نفر باید با هم هماهنگ باشی. صیغه اخوت را خواندید؟ عدهای دو... دو نفر منتظر یکی دیگر از راه برسد. بعضیها هم که سهطلاقه شدن احتمالاً حرام ابدیند. الان دوتا دوتا آمدید یا نه؟ جفتهاتون کجاست؟ این مدل کار پیغمبر است. دین اصلاً این است. "جدید یعتی به کتاب جدید قرآن جدید میاره". قرآن جدید سرکار بودید؟ این قرآن است، تا حالا سرکار بودیم؟ آپدیت تو این سالهایی که مثلاً حضرت نبودند، رفتند توسعه مثلاً تکمیلش کردند؛ این جوریه؟
جوادی، یکی از پیرمردی بود، از اثر مسجد گفت: «که آقا امام زمان قرآن جدید میآرند»، خیلی ایشان ناراحت شد. آیتالله "بروجردی" استغفار گفتند که: "اون بزرگواری که دیروز درباره قرآن جدید چیزی گفتند و برخورد ناشایستی دیدند، جلو بیایند از دلشان در بیاوریم." غِیبت، به قرآن سپردن، کلماتش فرق میکند. همین کلمات است. اینم بدانیدا.
این دوره ظهور، یک دوره تشکیکی است. این خیلی نکته مهمی است. تشبیه شده به خورشید دیگر؛ خورشیدی که ظهور میکند، خورشید که یکهو درنمیآید، آرام آرام. اول شب به اوج میرسد دیگر، تاریکی همهجا را میگیرد. آسمان که میشود فجر کاذب، بعد میشود فجر صادق. بعد تازه فجر صادق که میشود، اذان صبح یک ساعت و نیم طول میکشد. بعد باز آفتاب میآید آرام آرام. ظهر انقلاب ۵۷ ایران، "بینالطلوعین" قبل از فجر صادق. آفتاب کامل در میآید. آرام آرام یکهویی نیستیم. "کتاب جدید همین شذرات المعارف آقای شهابادی" بیایید. یک مرحله از کتاب جدید. حرفهایی که میزند واقعاً جدید است. تازه این حرفها مال بلکه بیشتر یک کلمه است. گرفتیم؟
چند جلسه خدمتش هستیم، ماه مبارک هم انشاءالله چند جلسه خدمتش هستیم. خدمتش باشیم چون بحثش ادامه دارد. البته تابستان باید بنشینیم صحبت کنیم که برنامه چه شکلی میشود. همه ماجرا توی این رفاقت است، این برادریه. بسیار سختی و این امتحان اصلی ماست. اگه امتحان پس دادیم، ازت "میآید" حضرت اصلاً گیر ظلم ظالمی نیستند، اینو خیالتان راحت باشد. همیشه ظالمین تا جایی که توانستند ظلم کردند. بدون آن ظلم آخری که دیگر همهجا را میگیرد مال وقتی است که دیگر بچهحزباللهیها با هم خیلی فیکس، خیلی چفت شدند. آنها دیگر میآیند دیگر میزنند به سیم آخر همه. کل سیستم عالم معطل من و تو است. ما هم چطور؟ حضرت نشستند دوازده قرن هی نگاه میکنند. خودشان به کار بردن: «من قلوبهم» دلهشان اگه با هم چفت بشود، تأخیر نداریم.
اول غیبت از طرف خدا بود. خدا مصلحت دید، حضرت یک دوره کوتاهی غایب بشود. طول کشیدنش بلا تشبیه است. بابایی به بچهها میگوید که: «بچهها! اتاقتون ریختید به هم. من یک پنج دقیقه میروم بیرون برمیگردم، اتاق تمیز شده باشد». بعد بابا میرود بیرون. پنج دقیقه، بیست دقیقه، چهل دقیقه، یک ساعت، ده ساعت، دو سال، پنجاه سال، صد سال، دو قرن، ده قرن، دوازده قرن. وایستاده پشت در. پنج دقیقه قرار بود آماده بشویم. «بیا تو، سر کله هم میزنند اینها». ماجرا این است. طول کشیدنش به خاطر ماست. غیبت ماست، به قول خواجه نصیر قیمتش از ماست، از جانب ماست. ما قایمش کردیم.
خوب بشیم، باید تمرین کنیم به این دوره نزدیک بشویم. باید با هم یکی بشیم. باید بفهمیم با هم یکیایم. همه قطرات یک دریاییم که وقتی همه کنار هم جمع شدیم، آن دریا اسمش امام زمان (عج) است. همه قطرات از "اضافه گل ما خلق کردن" یعنی چی؟ یکی بعد به یک قطره شما اگر توهین کنی، به امام زمان توهین کردی، میدانی یعنی چی؟ روایت فراوانی تو این باب داریم.
یک روایتی میخواهم آخر جلسه بخوانم برایتان. اولش بخوانم مزه نمیدهد. یکم صحبت کنیم و آخرشان. روایتش خیلی محشر است. عماره! آخر جلسه میخواهم بخوانم دیگر، واقعاً باید بمب با روایت زد.
رد دادی آقا؟ همینه، ببین دقیقاً همینه. جواب قانعکنندهای داری برای اینکه امام زمان رد دادی؟ «دین جدید نیست، کتاب جدید نیست». این حرفها با فرهنگ باشیم، نه. ببین، باید با هم رک باشیم. با فرهنگ باشیم. کجا پیغمبر با فرهنگ ازگل اینجوری فرهنگی؟ رک بودن خوب است. خانه پیغمبر لنگها را میانداختن. نگاه میکردن. دراز بکشه پیغمبر. انقدر خیلی جالب استها! پیغمبر روش نمیشد پاشید برید. نگاه کنید فضای حیایش بشم من پیغمبرو.
نعلات جمشید یکیه. همه قطرات یک دریایند. «فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک». «وَ مَن تابَ مَعَک»، آدم پیر میکند. من پیر شدم با این سوره. هم خودت تکی نیستی. همه با هم بیاییم. با شلاق، کتک، سیخ، میخ، با اینها نمیشود. پدر آدم درمیآید. بچه را میخواهی ببری مهمونی؟ نمیآید. دیدی؟ ماشین نداری. بعد باجناق ماشین دارد. میگوید: «پاشو بیا بریم تو راه پیادهات کنم؟» جیغ، گریه، داد. با کله میرود تو. سر صدا رفته. قشنگ وارد اتوبان شده. حالا مترو نیست. اسنپی؟ اسنپی کوفتی چیزی. چی شده؟ روز دانشجو، رانندههای اسنپ! تبریک عرض میکنم روز معلم، روز کارگر. قرائتی بوسید. پیغمبرم بالاتر از این است. چرا پیغمبر دست کارگر را میبوسی؟ تو دست بیکارم را میبوسی. ماجرا این است. این، این ادراک باید بیاید. ولایت اهل بیت یک چیز قلمبه یکهویی نیست. یک چیزی است که سرایت پیدا میکند تو همه ابعاد پایینتر از خودش. همه ما با هم ولایت داریم. ما هم از همدیگریم.
این از مبانی عجیب غریب مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر "المیزان" است که خیلی ایشان بسطش نداده. ما یک کمی، کتاب جدیدی که دارد چاپ میشود، یک کمی در موردش بحث کردیم و در تقابل با "ایندیویژوالیسم" بحث قطره و دریا، بطری و دریاست. تعریف قرآن از رابطه فرد و جامعه، تعریف قطره و دریاست. تعریف غرب از رابطه فرد و جامعه، رابطه بطری و دریاست. بطری روی دریا سوار است که میخواهد به یک جایی برود برسد. قطره تو دریا محو است. یکی از اینهاست.
دریا بحث اینستاگرام و اینها، اینستاگرام همه با هم سوارند که میخواهم به یک جایی برسند. اصل رساله از اینجاهایش مشکل دارد. نگو: «آقا! نمیدانم فیلترش نکردم، نمیدانم چیچی پورن دارد و اینها»، دعوا سر اینها نیست اصلاً. خندهدار است. در این حد جدیتر است. تعریف تو از فرد و جامعه غلط است. اولش است. آمریکا سایتهای پورنو را تعطیل کند، ما باهاش مشکل نداریم.
ولایت جالبی است. امام صادق (علیهالسلام) گفتند که: یک سری سوال آورده بود. حضرت در منطقه حیره بودند در کوفه. کوفه مینشست قبلش هم که بغداد است به حمدالله. حرم ابوحنیفه فهمیده میشود چرا. معروف: «ذاک علی بن ابیطالب». معروف: «علی منکر». آن دوتا یکی دارد گناه میکند. بعد تذکر بدیم؟ حضرت فرمودند: «فدای علی بش». امانتداری کن. علی، حج علی. آن که اصلاً خود کعبه که اصلاً به احترام علی، علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، خدا حج. مقدمه نیست. معروف علی پخش شده.
هرکی یک قطره از امیرالمومنینه. هر شیعهای یک قطره از امیرالمومنینه. گفته: «هر کدوم از شما اضافه گل ما». یک مؤمن را اذیت کنی، علی را اذیت کردی. پیغمبر را اذیت کردی. خدا را اذیت کردی. مؤمن. دین جدید نیست. کتاب جدید نیست. اینها رفیقت که بغل تو نشسته، الان یک چند درصد امیرالمومنینه؟ میفهمی؟ امیرالمومنین یک آدم جدایی از بقیه است. ما همه دامنهایم. هرکی میآید تو وادی ایمان، او امیرالمومنینه دیگر. فرمود: «هر وقت تو قرآن گفته اول به علی گفته، از علی خطاب سرریز میکند بقیه مؤمن». روایت گفته: امیرالمومنین گفته، پشت بندش مؤمنین را دیده. همه مؤمنند در علی. دیده علی را خطاب کرده، بعد میفهمی چی میگویم؟ بحث سنگین است.
امیرالمومنین دیده. بعد دیدید علی دریای کمین است. قطرات را دارد به همه قطرهها. خط دریای خزر حرف میزنی، داری با همه قطرات حرف میزنی. ولی ای دریا! قطرات یکیاند. همه ماها با هم میشویم یکی. او وجود اشرف تجلی کرده در این مؤمنین و شیعیان. میخوانم.
رابطه عجیب غریبی میتوانیم این جوری به هم نگاه کنیم. رقابت دارند. دعوا دارند. دوتا قهرمان با هم قهرند. میشود؟ ببین ای خدایا! من انقدر دوست دارم داد بزنم خودمو کنترل میکنم. میگوید: «دو تا مؤمن با هم قهر میکنند، از دایره ولایت الهی خارج میشوند. ولایت ابلیس میشود». از این قطره جدا بشی؟ ولی کی؟ وقتی که از دریا جدا بشود. لذتش را میبرید یا نه؟ از او قهر میکنی. از او قهر نکردی، از خدا، امیرالمومنین و اهل بیت بریدی. که از او بریدی.
چوب وصل بود. قطرات نفت گرفته، آشغال گرفته، ولی قطره است. مال دریاست. "نبیذ" نه، "بیز" میخورند. یک معنا "شربت آب و عسل" است. یک معنایش "عرق و ورق و این حرف". حضرت فرمودند: «اصحاب نبی، از اصحاب پیغمبر بعضیها بودند که کانون "یَشرُبونَ النَبید" میخوند». منظور که آب عسل میخورند. منظورم نبیذ آب عسل نیست. "الخمر"، منظورم شراب. مردم عرق میخورند. حضرت فرمود: «باز خوب است تو راهاند. نشستند تو راهند». به طریق شیعه نبود. یعنی محب نبود. یعنی ارادت نداشت. حضرت فرمودند که: «شیعه ماست، هر غلطی بکند هوایش را داریم». «رقم انفک». دماغ تو را به خاک میمالم. روز قیامت جلو چشم، شفا، جلو چشم. گنده باشه مال دریای ماست. یک قطره ادرار اگه بیفتد تو دریاچه خزر، دیگر بهش میگویند دریا. تا وقتی بیرون بود، ادرار. آمد پیش حضرت. جمع نمیشود بحث.
حضرت فرمودند که: «سید اسماعیل». حضرت فرمودند که: «همین سید اسماعیل پسر امام هادی بوده به نظرم، عرقخور است». دوست دارد. سیده آمد. رفت، برگشت. رفت، رسید در خانه سید اسماعیل. در زد. گفت که: «گفت که من آمدم دست و پایت را ببوسم. برای چی؟» «من مستم الان.» «خب، میدانی؟ من رفتم در خانه حضرت. حضرت من را راه ندادند به خاطر تو.» گفت: «به خاطر من؟» زنجیر، گریه، جیغ، داد. من آدم حساب کردم. عوض شد. کنار حضرت معصومه (سلامالله علیها) دفن شد. قبر اصلی حضرت معصومه. نه این فلان کلمه را یک بار گفت خوشم نیامد. دیگر تمام. اهل بیت با کدوم حمام ندارد؟
امام رضا (علیهالسلام) آمدند نیشابور. این روایت محشر است، غریب است. ماجرای آهو را همه خبر دارند. طلایی به ما بدید. توپی به ما بدین. یک "آسی" را بکنیم برای ما. ازت یک جمله گفتم: «مُحِباً لِآلِ مُحَّمدٍ و إن کُنتَ فاسِقاً، وَ مُحِباً لِمُحبیّهم و إن کانوا فاسقین». اهل بیت (علیهمالسلام) را دوست داشته باش حتی اگر فاسقی. مُحبین اهل بیت را دوست داشته باش حتی اگر فاسقند. حتی اگر فاسقند. جمله طلایی امام رضا به جماعت غیر شیعه نیشابور. طلایی بده. صاحب دارد.
علاقه را، احساس گرما را تو وجودش حس میکند. ما یکیایم خبری نیست. اینهایی که میخوانم تو بحث ازدواج خیلی به دردتان میخورد. قرآن تعریفش در مورد ازدواج چیست؟ «مَرجَ البَحرَینِ یلتقیانِ بَینَهُما بَرزَخٌ لایَبغِیانِ یَخرُجُ مِنهُما». امیرالمومنین و فاطمه (سلامالله علیهما). ازدواج یعنی دوتا دریا میخواهم. پیوند دو قطره. کوفته. نسبت ما با هم این است. قطرهایم. قطراتی که به هم میرسند، متصل میشوند، یکی میشوند. بخوانم از روایت مشتیهاش؟
بگذار یکی اول بگویم برایتان سر حال بشید. "صُدیر" میگوید: "صُدیر صیرفی" میگوید: «قُل أبی عبدالله (علیهالسلام)». خیلی قشنگ. قبلاً ندیده بودمش. «فیما مَضی قَبلَ یومَه»، تا آن روز همدیگر را ندیدیم. شدیداً میخواسته. حس متقابلیه. «إِنَّ اِئتِلافَ قُلُوبِ الأبرَارِ إذا التَقَوا وَ إن لَم یُظهِروا التَّودُّد کَسُرعَةِ اختِلاطِ قَطرِ السَماءِ عَلی مِیَاهٍ الأنهار». دو تا از ابرار وقتی به هم میرسند، انگار دو قطره از آسمان به دریا میرسد.
گرفتی چی شد؟ حتی اگر ابراز محبت با زبان به هم نمیکند. همدیگر را که میبینند، مثل سرعت "بعد دو تا قطره". چه شکلی؟ سریع به هم متصل میشوند. «سُرعَةِ اختِلاطِ قَطرِ السَماءِ عَلَی مِیَاهٍ الأنهار». قطره آسمان روی آب دریا. این چه نسبتی است ما با هم داریم؟ داریم واقعاً این حس هست. متصل شده. یک حوضچه با هم درست کردیم تو این جلسه و هیئت که تشکیل میدهیم. یک حوض را پر میکنیم. حس شناور بودن تو این حوض را داری؟ هیئت این شکلی استها. یک قطرهای وسط این دریای موج دارد، میزنی، میرود، میآید. تو هیئت هم یک نمایش را داری. تو حرمها داریم، کلاسمان هم داریم، بازارمان هم داریم. در مغازه پوشک دارد گران میشود. «دوتا کانتینر بده میبرم». قطره نیست دیگر. این کندهاست. هیچ ادراکی از مشکلات بقیه و آن بعده حالا.
بقیه چی؟ یکی از اشکالاتی که به ما میگیرند جالب استها. یک وقت تماس گرفته بودند. گفتند که: «یک انتقادی شده. میخواهیم به شما با بقیه کار نداری». بخندم؟ گریه کنم؟ میخوانم که اگه آدم دوست تجار برایش کف بزنند این چه مرضی است؟ بقیه فجارند، فاجرند. از اولی که ما اینجا آمدیم، تمرکزمان برای بچههای هیئتی و مسجدی و نماز و فلان و اینها بود. الحمدلله تو فضای دانشکده، فضا خوب پیش رفت. خدا را شکر. فدای دانشگاهم فضا خوب پیش رفت. به حمدالله تجربه شد. بعضی از دوستانمان، رفیقهایمان تو این فضا اول آدم کار بکند. ما بعضی وقتها اشتباه میکنیم. "خاکستریها، خاکستری هم اگه تو وجودش قطره باشه به این سمت میاد". قطعات دیگر فجار با همدیگر چی است؟ «قُلُوبِ الفُجّارِ إذا التَقَوا». فجار وقتی میرسند دلشان چقدر فاصله؟ نوکر هم بشوند. حرف بزنند. مثل قطره دریا به هم میچسبیدن. وصل میشدن. تیکه پاره کنند خودشون را برای همدیگر. بعد نسبتشون با هم چی است؟ «کَبَهائم مَن تَعاطَفَ نَسبَتُ نَسبَتُ گوسفند». دیدی فدای بقیه گوسفندها بشه. مفصل صحبت کردیم دیگر. نسبتهای حیوانی، رابطه حیوانی فرقش با رابطه انسانی چی است؟ حیوونیه. میرود بالا. «وَ أنتَ عَلَی» اینجا شب محشر است. «وَ أنتَ عَلَی اِئتِلافَها عَلَی مَوذَنٍ وَاحِدٍ»، حتی اگه ولو علف خوردن اینها توی یک آخور خیلی طول بکشد، آخرش اینها با هم نیستن. میکنند، میروند.
رفاقتهای ابرار با هم، چون آن پیونده از طریق ولایت برقرار شده دیگر. یکی کردن عالم دلش میرود. این جوری ما با همدیگر، ما که یعنی شماها. سیاه سفیدت. پیادهروی اربعین. سیاهش هست. نمیدانم از همهجا، همه فرم، همه شکل، ادا، اطوار، اشاره. اینها عاشقتم. نوکرتم. رفته. آمدم دیدم روستا طرف وای فای گذاشته. گفت: «من ایرانیها رو دیدم اربعین که میآیند وای میایستند. میگویند موکبی که وای فای داره میریم به عشق شما یک سال». یعنی چی؟ کی این دل را این جوری کرده؟ آذری هم هست. خود ایرانی، آن آذری با بقیه ایرانیها عجیب است واقعاً. واقعاً اینها عجیب است. معجزه است اینها. کار کی است؟
استراحت کنه؟ مؤمن کجا استراحت میکند؟ «وَ أَنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَرِیحُ إِلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ کَمَا یَسْتَرِیحُ الطَّائِرُ إِلَى شَکْلِهِ». پرنده آشیانه دارد. میرود آنجا استراحت میکند. مؤمن، آشیانهاش برای استراحت رفیق مؤمنش. همه دردها، غصهها، مصیبتها، همهچی یادش میرود. یکی میشود. وسیله. قطره تو دریا دیگر. آب تنگ دیدید؟ ماهی دارید تو خانه کثیف میشود. بو گند. بو نامی دهد. زنده میشود. گندیده بود. آدم وقتی تنها میشود میگندد. «شرار امت عزبا امت». بدترین امت، قطره ادرارش به زمین میرسد، زمین نفرینش میکند. میفهمم.
مانع هست. شرایط هست. سختیها هست. هزار و یکی مشکلات هست. حالی میشود یک چیزهایی. انشاءالله حالیم باشد. بحثم این است که خیلی فاجعه است. خیلی جالب است جمعش کرد. ولی تو یک قطره ناپیدایی خودت داری. پیج قطره ناپیدایی برای خودت داری. خدا برایت گذاشته کنار. نگاه حیوانی بعضیها خوری. دوتایی با هم علف بزنیم. از نگاهشان این است. همسفر بابام شده. سه روزه سفر. ابزارم را ببین. استفاده از من دستمال کاغذی. ببین ما قطره قطراتی هستیم که با هم باید یکی بشویم.
روایتم را بخوانم. اسحاق بن عمار، عجب رو. «لَمَّا کَثُرَ مَالِی أَجْلَسْتُ عَلَى بَابِی بَوَّاباً»، پولم زیاد شد. «فَسَلَّمْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام)»، امام صادق (علیهالسلام) سلام داد. «فَقَالَ عَلَیِّ بَوَجْهِهِ قَاتِمٌ مُزَوَّرٌ»، دیدم ابروها را تو هم کشیدن، اخم. آیا اخم و تخم؟ چهره گرفته به من جواب سلام دادن. «مَا لِیَ عَنْدَکَ؟» آقا عوض شدید. یک جور دیگر برخورد میکنی. فرمود: «تَغَیُّرَکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ». عوض شدی. عوض. تحویل بگیری. تحویل، تحویل نگرفتی که. تحویل نمیگیرد. تحویل نگرفتی که امام زمان تحویل نمیگیرد. آغوشت برای مومنین باز باشد. تا طرف کار دارد اصلاً نگذار رو بزند. راه بیانداز. نسبته دیگر. قطره و دریاست دیگر.
«فِدَاکَ، وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلَى دِینِ اللَّهِ». آقا، فداتون بشم. به خدا میدانم اینها سخت است دیگر. جواب، جواب دیوانه میکند. خیلی زیباست. اسحاق. «اَمَّا الْمُؤْمِنِینَ یَا اسْحَاقُ». یا ابوالحسن، یا اباعبدالله، یا فلان. این جوری نگفتم. اسحاق، اسم کوچک صدات کرده. اسحاق. مگر نمیدانی؟ دو تا مؤمن وقتی به هم میرسند، به هم دست میدهند. «إِنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ بَیْنَ إِبْهَامِهَا» (بین این دو تا انگشت دست، شیار) خدا بین این دو تا دست صد رحمت نازل میکند. «تِسْعٌ وَ تِسْعِینَ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً». ۹۹ تایش مال اونی که بیشتر دوستش دارد.
ادامه دارد. همدیگر را بغل کنند چی؟ «فَإِن عَانَقُوا غَمَرَتْهُمُ الرَّحْمَةُ». انگار شیلنگ رحمتو گرفتن و فرو رفتن تو رحم. «فَإِذَا لَبِسَ». دست دادند، در آغوش گرفتند. «إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ». پول هم نمیخواهند. مسائل دنیایی ندارند. به خاطر خدا بنشینند با هم حرف بزنند. بعد چی میشود؟ «قِیلَ لَهُمَا غُفِرَ لَکُمْ». حالا نشستند. یتسا، الان مینشینند با هم حرف بزنند. ملکه محافظ دارند دیگر. این دو تا ملک محافظ. این به دو تا ملک محافظ آن میگوید که: «اِعتَزِلوا بِنا إِنَّ لَهُمَا سِرَّاً». پاشین بریم. اینها حرف خصوصی دارند. پاشو بریم. دو تا مؤمن با هم خلوت. خیلی جالب است. ملائکه که محافظاند. چرا؟ برای اینکه میگوید اینها الان به عصمت رسیدند. گناهی انجام. یعنی اینها که میروند حرف بزنند دیگر ملائکهای که حافظ اعمالاند، دیگر نمیشوند. اینها چی میگویند؟ «رَقیب وَ عَتیِد». اینها میروند. خدا که هست. «قَالَ فَنَکَسَ رَأسَهُ طَویلاً». امام صادق سرشان را پایین انداختند، یک مدت طولانی.
فقط دیدم صورت حضرت از اشک خیس شده. «فَقَالَ إِنْ کَانَتْ الْحَفُّ وَ لَا تُسْمَعُ وَ لَا تُکْتَبُ وَ لَا شُمِعَ عَالِمُ السِّرِّ وَ مَلَائِکَتُهُ». ملائکه نباشند، ننویسند. خدا که هست. عالم سر. «اَخْوَاکَ اِسْتَطاعَت». طلایی که عرفا خیلی رویش بحث کردند. حضرت فرمودند که: «خَفْ اللَّهَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا». از خدا بترس. انگار یک جوری که خدا رو میبینی که اگه تو نبینی، او میبیند. این یکی از مراتب بالای مراقبه است. از دستورات بالای سیر و سلوک. معلوم میشود که این آدم تو آن سطح است. واسه همین انقدرش توقع دارد. گرفتی چی شد؟ سطح معرفتیش بالا بوده. از این توقع ندارد. یک جور برخورد کن. اینها این جوری است.
بعد ببین چقدر ما بعضی وقتها خامیم. چقدر پرتیم. میگوید: «حرم میروم. امام رضا با ما کار ندارند. ما زیر پونزیم. فلانیم.» حضرت میگویند: «تو محل نذاشتی. من تو را محل نمیذارم.» میشود خود شیعه بیاید پیش خود حضرت؟ حضرت به این محل نگذارند. شیعیان درجه چندم. ما اعتنا نکردی. به تو محل نمیگذارند. کتابی را میخواست، بیابانی آمد و ضریح مریض. گرفتی؟ بدتر میشود. غریبهها که میآیند جواب میدهیم که زده نشوند. اینها بروند. میروند جای دیگر. یک لقمه داشته باشی. یکی بیاید پیشت بچهات هم کنارت باشد. من خودم را به این دادم. لقمه را به آن دادم. ولی خودمو به این دادم. نسبت ماست.
ماه شعبان تمام شد. نیمه شعبان، میلاد و مراسم. به ماه رمضان. تو ماه رمضان آنهایی که با حضرت یکی شدند، حال و هواشون اصلاً یک حال و هوای دیگری است. حال و هوای، حال و هوای دیگر است. دعای افتتاح. بخش عمدهاش مال امام زمان است. وصلند. بیا. یک حسی دارد. بیقرار صاحب داریم. امشب یک قطره باشد. بعد بهش بگویم تو تو دریایی. ولی تاریک. دریا را نمیبینی. خیلی بد است دیگر. نور بیفتد. این دریا را ببینیم. جلوه کند. مزه کنیم. سخت است.
«عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرى». با همه حرف میزنم. با تو حرف نمیزنم. سخت است. همه را به خاطر تو تحویل بگیرم. به عشق تو تحویل بگیرم. تو را نبینم. البته میدانید کسی تو این وادی بیفتد، این سختی را احساس کند. ماجرا دارد. وقت نیست. کسی این جوری بشود.
پیامبر اکرم نشسته بودند. یک کاسه پیرمردی بود. فشار را بالا نگه داشتن. یکی گفت: «آقا! پیرمرده رو میبینی؟ بیرون کاسب است. آن به عشق دیدن من میآید پشت در وای میایستد. من را نبیند میمیرد. این جوری گرفتم. ببینه بره. نبینه میمیره.» طاقت امام زمان با پیغمبر فرق میکند؟ امام صادق چطور نهی زدن؟ پیامبر چطور؟ عشقه دیگر. به خدا. بیست نفر رفته بود مکه. وقتی بهش اذن ملاقات دادند، آمد که حضرت را ببیند. توپش پر بود. میخواست گله کنان، گله کنان آقا بیست نفر من آمدم. چرا بیست نفر آمدی؟ ما به هم که این قطرات است. به آن که خیلی شدیدتر است.
آخرین جلسه هیئتمان است توی ماه شعبان قبل ماه رمضان. آخرین چهارشنبه و آخرین شب جمعه برگزار میشود. بچهها میآیند. مینشینیم یک حساب کتابی بکنیم. آقا ماه رمضان است. ما چند چندیم؟ واقعاً چطوری؟ پیش شما؟ ما مشتاقیم برای چهارشنبهها. شما مشتاق چهارشنبههای ما هستید؟ چشات به این باشد. این بچهها که جمع بشوند. «کَانُوا فَاسِقِینَ». حتی اگه فاسق هم باشد، تیکه پاره میکنند. «إنّا غَیرُ مُهمَلین». پرت است روز. کمی با حضرت مناجات کنیم تو این دقایق آخر. آخرین جلسه ماه شعبان. دست گرفتن و یک اتفاقی افتاد. تحولی شد. یک حالی شد. یک زندگی شد.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللّهمّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وعَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفِي کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسکِنَهُ أَرضَکَ طَوعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَویلاً.
وصالت بهترین خواب عاشقان، ای دعای آسمان، الغوث یا صاحب زمان. صاحب بیرق تویی. مفهوم جا تویی. جان شیرینم. یا حضرت آرام جان. از شما بهتر ندیدیم. از شما بهتر نبود عشق ما باشد عیان. حاجتت نباشد بر جانشین نبی، شیرین علی، فضیلت از فضیلتهای آقاجان، دعوتت پیغمبری، حال و هوایت حیدری، قسمت تو فاطمی و مجتبایی صبر و تا مثل شاه کربلایی در شجاعت بینظیری، غیرتت باشد سر تا ماه کاروان در عبادت میشوی. تکرار زین دین علم باقر صدق صادق. کز وصف تو رفت سلطانی و جود جواد بن الرضا، هادی نور چشم عسگری. کن و مکان چشم در راه تا برگردی و حال ما حال، حال زمان، جهان، تکیه کن به فریاد ان المهدی بزن. الغیاث، امید قلب بیقراره عاشقان. آدم و نوح و سیاه عیسی تویی. خضر و زاد و پاد. زمان با صوت داوودی مهر دَرِ بارت. سلیمان و گدایت فاطمه (سلامالله علیها) است. پیراهنت بیایی، پیش شیعیان بسم الله. هرکی آماده است عباس روی خالهایت دیدنی نیست. مسجد کوفه مقر رهبری، آرمان پادگان کرب و بلا صحنه دارالولایت هفتگی برپاست در اردویتان. سربازان لشکر گریهکنهای حسین، حیدری، اونم پس روضه بخوان. قوت تیغ سپاهت میشود. آهی عجیب میکشد. آه از ته دل مادری آمد کمان، دست و پا میزد حسین. دست و پا میزد حسین و زار میزد مادرم. تا قتلگاه آمد موی الحسین. ای وای تشنه کشته شد. دست و پا گم کرده طفلی و صدا زد: «عمه! روی آتش گرفته رفته سر بابا حسین». ندبه بخوان.
یادم است قدیمیا به خیر. یاد دادند به ما خوندن و یک بیت قدیمیا بود خیلی جیگرها را میسوزاند. شبای شام غریبان میخوندن. بیرون میامدند، شب میگرفتن. یک غم عجیبی داشت این شعر و این روضه: «طفل حسین گم شده ساربان ساربان حسین گم. ساربان ساربان. قامت زینب سبز، قامتش خم شده».
بگویم این دو خط روضه. ماه مبارکمان باشد تو همین شام غریبان. برخی مقاتل این جور گفتن. زینب کبری بچهها رو به خط کرد. یکی یکی شمرد. امانت اباعبدالله (علیهالسلام) از جان برایشان عزیزترند. این لا اله الا الله. هرچی شمردی دو تا کمند. از این هی این طرف آن طرف بیتاب و سراسیمه زد به دل بیابون تو دل شب. لا اله الا الله. یک وقت دید کنار یک بوته دو تا بچه نشستند. خوشحال شد زینب. آخه امام سجاد (علیهالسلام) بگید این بچهها فرار کنن توی "همه فرار کرد در میخوارها". زینب اول خوشحال (سلامالله علیها) دو تا بچه رو پیدا کرده. بگویم یا نه؟ همین که نزدیک آمد دید این دو تا بچه دست به گردن هم انداختند. از شدت ترس قالب تهی کردند. حسین حسین جان! حسین جان! «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا». لعنت الله ظالمین.
در حال بارگذاری نظرات...