‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد
اللهم صل علی محمد و آل طیبین الطاهرین
و لعنت الله علی القوم الظالمین الی قیام یوم الدین
خوب، محضر سوره مبارکه یوسف هستیم؛ افتخاریه که این سوره زیبا رو خدمتش باشیم. یوسف از سور مکی است. فضای سوره، سور مکی، فضای معارف و اصول؛ یعنی کمتر فروع کار داره، مباحث فرعی رو کمتر بهش اشاره میکنه. مباحث فقهی، حقوقی، اینها رو در مدنی بیشتر داریم. سور مکی بیشتر مباحث مبنایی رو، توحید، ولایت، خصوصاً این دوتا مفهوم، دوتا مفهومی که خیلی در سور مکی روش تأکید شده.
سوره مبارکه یوسف بنا به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، غرض این سوره بیان ولایتی است که خداوند نسبت به بندهاش دارد و این سوره، سوره ولایت است. ولایت، جنبه مقابل توحید است. انسان به میزانی که توحید داره و مستغرق در توجه به خدای تبارک و تعالی است، بهرهمند از ولایت خدای تبارک و تعالی است. کتاب شریفی دارند مرحوم علامه طباطبایی با عنوان «رسالة الولایة»، گل سرسبد آثار ایشون و اثر عرفانی ایشونه. اثری که وزن عرفانی بالایی دارد. کتاب بسیار شریف و البته سنگینی هم هست این کتاب «الولایة» که در پنج فصل است. مطالب کتاب، حجیم نیست؛ ولی خب خیلی پرمحتواست. استاد آیتالله جوادی آملی این کتاب رو شرح کردهاند، دو جلد، هر جلد پانصد صفحه است؛ یعنی هزار صفحه شرح این کتاب که خود کتاب علامه طباطبایی بیش از پنجاه صفحه تقریباً نیست. آن پنج فصل علامه را خودِ کتاب علامه کم حجم است، آیتالله جوادی توی هزار صفحه شرح کرده. هزار صفحه ایشون، دو هزار صفحه شرح میخواهد. خود هزار صفحه ایشون، ما گوشههایی از مطالب آیتالله جوادی را در دانشکده مهندسی، چند جلسهای، دو سه صفحهاش رو بحث کردیم. خب، خلاصه کتاب، فصل اول، و فصل دوم خوب است. فصل سوم هم تقریباً قابل است. فصل چهارم و پنجم سنگین است. فصل پنجم، استاد، فصل پنجم استاد فهمیده نمیشود. عرض کنم خدمتتون که محتوای کتاب «رسالة الولایة» اینه که: انسان وقتی به فنا رسید، ولایت در او ظاهر میشه، غرق در ولایت میشه، بلکه خودش چون فانی شده، خودش هم به ولایت میرسه. خودش ولایت.
میدونید یه ولایت تکوینی داریم، یه ولایت تشریعی. فرق این دوتا با هم چیه؟ بنده خدا، دو کلمه خیلی سادهاش میکنم. ولایت تکوینی، تصرف در بود و نبود است. ولایت تشریعی، تصرف در باید و نباید است. تکوینی، بود و نبود. اصلاً عالم تکوین، عالم بود و نبود. عالم تشریع، عالم باید و نباید. ولایت تکوینی، ولایتی که در بود و نبود من الان تصرف بکنم. این سقف از اینجا برداشته، تصرف بکنم شما با همین جسم شریفتون کربلا برید، نماز بخونید، برگردید؛ میشه تصرف ولایت تکوینی.
یا حالا تصرف بکنم در اینکه یک چیزی برای شما، یعنی دستور بدهم یک چیزی برای شما واجب باشد، یک چیزی برای شما حرام باشد. ولی فقیه میتونه همسر کسی رو بهش حرام بکنه. شنیدید؟ این از اون حرفای معروف فضای سیاسی چند سال پیش خیلی مشهور شده بود این حرف که ولی فقیه میتونه همسر کسی رو بهش حرام بکنه. یا مثلاً ولی فقیه میتونه حج رو حرام کنه. زمان امام، بحثش مطرح بود دیگه. حج که واجبه، ولی فقیه میتونه حرام کنه، نه اینکه بگه: «در عین حال که واجبه، خدا گفته واجبه، من میگم حرامه!» نه، من تشخیص مصلحت میدم که الان انجامش مصلحتی ندارد، الان کسی نباید بره. میشه ولایت دیگه. ولایت تشریعی.
سوره مبارکه یوسف محور کلیش ولایته؛ هم ولایت تکوینی، هم ولایت تشریعی. البته کسی به آن ولایت میرسه که خودش فانی در ولایت بشه. اگر تابع محض اراده خدای تبارک و تعالی بود، خودش ولی خدا میشه. بله، طرف از اولیا خداست، یعنی این، یعنی از خودش ارادهای نداره، تابع اراده است. مراتبی داره، یکی از مراتبش مرتبه مخلصین است. در ضمن سوره انشاءالله بهش میرسیم.
ما چند جلسه کلاً داریم؟ دوازده جلسه یک ساعت و نیمه. دوازده تا یک ساعت و نیم. بله، یه جلسهاش رفته. انشاءالله حالا فکر کنم سوره مبارکه یوسف دوازده، سیزده صفحه باشد. اگه یه چکی بتونید بکنید، اگه در محضر قرآن هستید، اگه نیستید هم که خودم چک کنم. هستید در محضر قرآن، به صفحات قرآن. چند صفحه است که اگه همون دوازده صفحه باشه، هر جلسه یک صفحهاش رو ما دستور و مالک یوسف بخونیم. پس غرض سوره این بود. بله. سیزده و نیم جلسه یک سفر. انشاءالله.
پس سوره مبارکه یوسف، سوره ولایت، مظهر جمالِ نه دستوری به قتال داره، نه خیلی داستانپردازی نسبت به قتال و جنگ و فلان. مسائل جنگ و اینها رو مطرح میکنه موسی، برخی انبیای دیگه. بعضی انبیا آن دوز جمالیشون خیلی بالاست، بعضی انبیا دوز جلالیشون. مثلاً حضرت موسی رو در تعابیر روایی داره: «موسی شدید الغضب». موسی حضرت موسی خیلی دوز جلالیاش بالاست. با مشت میزنه یکیو ناکاوت میکنه و میاد ریشهای داداشش هارون رو میکشه و... اینها بیانگر جلال حضرت موسی است.
حضرت ابراهیم هر دو. قلّه انبیا در قرآن، بعد از پیامبر اکرم، حضرت ابراهیم است. تنها پیغمبری که در قرآن هیچ شماتت و تعبیر بدی، تعبیر بد به معنای اینکه سرزنش و ملامت و اینها اصلاً در موردش نیامده، حضرت ابراهیم است. حضرت موسی را چرا: «هذا من عمل الشیطان». حضرت آدم میگه که: «لَم نَجِد لَهُ عَزمًا». از مفقودا، خدا شسته و پهن کرده علیه السلام. بعد حضرت یونس رو مثلاً تعابیر خیلی رفیق نهنگ نباشیا. «وَلا تَكُن كَصاحِبِ الحوتِ». رفیق نهنگ. «كَصابِ الحوتِ». شبیه رفیق نهنگ نباش. یا «ذو النّونِ». نون هم به معنای ماهی بزرگه، حوت هم به معنای نهنگ. همنشین نهنگ. یه جا میگه صاحب ماهی. قوم و یونس که قومش رو تحویل گرفتن خلاصه.
حضرت ابراهیم نه، حضرت ابراهیم هم مظهر جلاله، هم مظهر جماله. میاد بتها رو میشکونه، تیکه تیکه میکنه. بعد ملائکه میخوان بیان، برن قوم لوط رو عذاب کنن، واسطهگری میکنه که خدا از اینا صرف نظر کن از عذابشون؛ یعنی هم در قلّه جلاله، هم در قلّه جمال. حضرت موسی بیشتر جلوههای جلالی داره. حضرت یوسف در قرآن جلوه جمالی داره. درست شد؟ از جنگ و درگیری و دعوا و اینهاش چیزی تو این آیات نیامده. مظلومیتش مطرح شده. جنبههای خلوص و عبودیتش. بعد داستان هم حول مفاهیم عشقیه. عشق یوسف به خدا، عشق خدا به یوسف، عشق یوسف به یعقوب، عشق یعقوب به یوسف، عشق... احسان؟ اصل ماجرا هم عشق زلیخا. تو فیلم بود، آره، اون تو فیلم بود.
پس سوره مبارکه یوسف مظهر جماله و مظهر عشق. از تفسیر المیزان هم که عرض کردیم، ایشون میفرمایند: آن بندهای که ایمان خودش را خالص کرده، دلش رو از محبت او پر کرده و دیگر جز به سوی او به هیچ سوی دیگری توجه نداشته باشد، خدا دو ولایت میده. مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: هر وقت واژه "نعمت" مطلق میآید—خیلی مهمه—هر وقت واژه "نعمت" در قرآن مطلق میاد، منظور "ولایت" است. دوباره، اگه خواستی، سه بار هم میگم، چون خیلی مهمه. هر وقت واژه "نعمت" در قرآن مطلق میآید، مطلق یعنی چی؟ یعنی قید نداره. "نعمت" از خالی. یه وقت میگه نعمت فرزند، یه وقت میگه نعمت نمیدونم، مثلاً امنیت. نه. نعمت خالی. وقتی اومد، در صدر نعمات الهی کدوم نعمته؟ چون مطلق که میاد، بالاترین حد. بله، بالاترین نعمت در عالم چیه؟ «أَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَأَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتي». اتمام نعمت، ولایت است. همین اول سوره میبینید، حضرت یوسف خواب میبینه. خوابش رو که برای پدر تعریف میکنه—خوابی که دیده بود، شب قدر بوده، شب بیست و سوم ماه رمضان بوده—اینم یه نکته جالبه. خوابش رو برای پدرش که تعریف میکنه، پدرش بهش میگه که: «كَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ». تعبیر خواب او چیه که حالا بهش میرسیم. خواب دیده که بهش دارن سجده میکنن، ماه و خورشید و یازده تا ستاره برای پدر تعریف میکنه. پدر بهش میگه که تعبیر خوابت اینه که خدا میخواد نعمت رو بر تو تمام کنه. اتمام نعمت چیه؟ ولایت. خدا میخواد تو رو به مرتبه ولایت برسونه. برای همین به تو سجده میکنن. چون کسی وقتی ولیالله شد، واسطه فیض و واسطه قرب میشه. به واسطه او به خدا نزدیک میشن. نماینده خداست دیگه. به واسطه او حرف او رو باید گوش بدن. تقرب پیدا کنند. بله، بله. یا نه. حل است؟
پس این سوره، علامه یه روشی داره. ما سعی میکنیم بیشتر توی این جلسه، از تفسیر المیزان استفاده کنیم. اشکالی که مرحوم علامه، یه مدل خاصی کلاً در تفسیر دارند. آنی که باید آخر حرف آخر بزنه کلاً خود قرآنه. نه اینکه به روایات نظر ندارندها، میگن روایات هم، من هر چیزی باید با قرآن تفسیر بشه. آنقدر این مدله... حالا من این مدل رو مفصل صحبت کردم، یه چند جلسه، پانزده جلسه دانشکده مهندسی جزوه شده، هنوز کتاب نشده یعنی یه ویرایش باید بشه، چاپ بشه انشاءالله. «مهندسی فهم قرآن مبانی علامه طباطبایی در فهم قرآن». اونجا بحث کردیم. علامه میفرمایند که کلاً هر چیزی باید با خود قرآن تفسیر بشه. آنقدر این مبنای ایشون مستحکم و همهجانبه است. مکی و مدنی بودن سوره را با خود قرآن کشف میکنه. سوره مکیه یا مدنی؟ خود آیاتش باید بگه مکیه یا مدنی؟ بله، بله.
این هم که اختلاف میشه، مثلاً فلان آیه مکیه یا مدنی. ایشون میگه که باید به فضای عرض کنم که مکه و مدینه بخوره. فضای مکه فضای بیان کلیات بود، همونجور که عرض کردم. فضای مدینه فضای بیان جزئیات و مدنیت بود دیگه. تمدن بود. تمدن وقتی میشه دیگه وارد قوانین و جزئیات میشه. اونجا فضای تحوله، فضای تمدن نیست. در فضای مکه فضا، فضای تحوله. متحول بشن، مبدأ میل عوض بشه. لذا مسائل کلی و به قول طلبهها بحثهای کبروی داره. بحثهای صغروی نداره. بحثهای کبروی، سیاق آیات میخوره به اینکه مکی باشه. و روایتی هم داریم که برخی آیاتش رو گفتند اینها مکی نیست و مدنیه. با اینکه یه روایتی از ابن عباس هست که گفتند چهار آیهاش در مدینه نازل شده، ولی باز چون به سیاق نمیخوره، ما میگیم مکیه. سیاق نمیخوره که این آیات مال مدینه باشه.
خوب، آیه اول سوره: «الف لام را. تلک آیات الکتاب المبین». این سوره یکی از سورهایی است که حروف مقطعه دارد. حروف مقطعه یه بحث مفصلی هست. ما دو سالی قم در مورد حروف مقطعه بحث میکردیم. رسیدیم به اوایل بحثمون که به نتیجه برسیم، میاومدیم مشهد محضر شما. کار نصفه مونده. رفقا لنگ در هوا. تمومش کنیم که حروف مقطعه چیه. بیست و چهار تا نظریه هست در مورد حروف مقطعه. تفسیر شریف تسنیم جلد یک بحث کرده، جلد دو بحث کرده، اول سوره مبارکه بقره. و مرحوم علامه طباطبایی برخلاف همه مفسرین، مفسرین هرکی اومده همون اول قرآن الف لام... ایشون فرموده که: این از حقایق بلند قرآنه، من اول قرآن بحثش نمیکنم. جلد هجدهم بحث کرده علامت طباطبایی. و در برخی از آثارشون مثل کتاب «بررسیهای اسلامی» فرمودند که: من خواستم هجده جلد المیزان بنویسم، دستم به قرآن محرم بشه. خدا این حقیقت رو بر انگشت من نازل کنه که حروف مقطعه یعنی چی. ایشون در جلد هجدهم، اول سوره مبارکه شورا که بحث میکنند: «حا میم عین سین قاف». شانزده تا نظریه رو اونجا مطرح میکنند و نظریه خودشون رو که این همه ماجرا که آقا آخر نظر ایشون چیه در حروف مقطعه که برخی بزرگان همون یه پاراگراف سریع زدن رفتن. گفتن که حرف علامه معلوم نیست ایشون چی میگه. حرف علامه رو من برای شما بگم. چکیده. توضیح بیشتر میخواین؟ باید اون دو سال رو با همدیگه بشینیم از اول بحث بکنیم که حروف مقطعه چیه.
چکیدهاش اینه: ایشون میفرمایند که بین خدا و پیغمبر و این حرفا نیست. چون «بیان للناس». قرآن میفرمایند: من همه حرفایی که زدم مال همهاست. اگه میخواست با پیغمبر خصوصی حرف بزنه، جلو عموم چیکار داری با پیغمبر خصوصی حرف بزنی؟ یه عده گفتند: این از متشابهات. ایشون اونجا فرمودند که: متشابهات در فرهنگ قرآن، حرفهاییه که شبههناکه و به فتنه میاندازه. چقدر در تاریخ سراغ داریم کسی با حروف مقطعه به فتنه افتاده باشه؟ فتنه... فتنه یعنی اینکه حرف دوپهلو باشه. مثل: «الرَّحۡمٰنُ عَلَى الۡعَرۡشِ اسۡتَوٰى». خدا رو عرش نشسته. «وُجوهٌ يَومَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلىٰ رَبِّها ناظِرَةٌ». روز قیامت به خدا نگاه میکنیم. «يَدُ اللّٰهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ». دست خدا رو دست ایناست. به اینا میگن آیات متشابهات. درست شد؟ این به فتنه میاندازه. به فتنه افتادیم. «ابۡتِغاءَ الۡفِتۡنَةِ وَ ابۡتِغاءَ تَاۡويلِه». متشابهات به فتنه میاندازه؛ یعنی این یه حرف خلاف فرهنگ قرآن فهمیده میشه ازش. اونجا باید به محکمات مراجعه کرد. پس از متشابهات هم نیست. حالا چند تا نظریه اونجا واردش نمیشم.
حروف مقطعه هر حرفی چکیده معارفی از سورهای است که حروف مقطعه داره. همانجور که قرآن کلش مفسر خودشه، همه آیات قرآن همدیگر رو تفسیر میکنند. دیگه حروف مقطع مفسر حروف مقطع. یعنی چی؟ منعقد بشه کلام. یعنی چی؟ یه بخشش اینه. یه بخش دیگه مثلاً ما یه سوره داریم «الف لام میم». یه سوره داریم «الف لام را». بله؟ یه سوره داریم «کاف ها یا عین صاد». یه سوره داریم «حا میم عین سین قاف». یه سوره داریم «صاد». یه سوره داریم «قاف». بله. حالا اون سورههایی که «الف لام میم» داره چند تا حرف مقطع داره. اون سورههایی که «الف لام را» داره چند تا حرف مقطع داره. چند تا. این دوتا مشترک بود. معلوم میشه که این سوره یوسف که «الف لام را» داره، با اون سوره مبارکه بقره که «الف لام میم» داره، دوسوم مفاهیمش مشترک است. این نظریه علامه طباطبایی توی یه پاراگراف گفته. پدر صاحب بچه رو در میاره. دو سال بحث کردیم آخر نفهمیدیم چی شد. یعنی چی این حرف؟ خیلی مبانی... بعد دیگه حالا یه سری نظریات تولید شد دیگه تو اون بحثهایی که ما داشتیم. یکی از نظریات، نظریه «شاکله سوره». در نگاه علامه طباطبایی هر سوره یه شاکلهای داره، یه شخصیتی داره برای خودش، هر سوره یه مزاجی داره برای خودش. یه بحثهای مفصلیه. شاکله سوره. هر حرفی شاکلهای داره برای خودش. هر حرفی عصاره یه معارف و کلماتیه که در روایت هم داریم.
خب، این بحث این نیستش که همین دیگه. بحث اینه که این سورهای که حروف مقطعه داره، میخواد همدیگر رو تفسیر بکنه. اینها مال یه فرهنگ خاصه. بحث سر این نیست که هر سورهای باید مفاهیمش چکیده بشه توی سری حروف. بحث اینه که اون سورههایی که این حروف رو داره، چکیدهاش رو بهت داده. حل است یا نه؟ روشن نیست. مثلاً سوره مبارکه «ق». کل سوره مبارکه «ق» از حرف «ق» در اومده. حرف «ق» نماد مثلاً کلمه اسم «قهار». سوره «ق» نماد قهاریت خداست. درست شد؟ حالا یه سوره دیگه داره «عین حاء میم عین سین قاف». یعنی این سوره «ق» همه اون قهاریتی که داشت، یک پنجم سوره مبارکه شوراست. حالا یه سوره دیگه «کاف ها یا عین صاد». یه سوره دیگه خودِ سوره. اون سوره مریم همه معارف سوره صاد رو تو خودش داره. کاف و ها و یا و عین هم داره. عین تو سوره شورا هم بود. «حا میم عین سین قاف». یک پنجم سوره شورا این بود. یک پنجم سوره مریم هم عینه. ما نفهمیدیم و بریم. خیلی حرف سنگینیه. «هجده جلد نوشتم، قلم محرم بشه به قرآن». در تاریخ سابقه نداشته، نه قبلیا گفتن، نه بعدیا فهمیدن ایشون چی گفته. معارف. ببینید میگیم که آقا مثلاً یه کسی استاد فیزیکه. اسماءالله نسبت به همدیگه مهیمن داره. مثلاً اسم رحمت خدا. هر آنچه از جمال خدا هست در اسم رحمان و رحیم. خدایا تو که اسم رحمان و رحیم داری، دیگه اسم کریم رو بردار. دیگه چه نیازی به اسم کریمه؟ روشنه. کریم هم داره، رؤوف هم داره. دیگه اسم رؤوف میخوایم چیکار؟ فلانی استاد فیزیکه، معلم اول ابتدایی رو جمع کنیم، یه استاد فیزیک داریم. هر آنچه اونا دارن، این داره. یه چیزایی اضافهتر داره. چون این همه اونا رو داره، پس اونا تعطیل؟ روشنه. اون هم سر جای خودش، با جایگاه خودش، با کارکرد خودش. یکی مهیمن بر اوست، یکی مهیمن بر اوست. این اسماءالله مهیمن بر هماند. آیات قرآن این شکلیه، مهیمن بر هماند. برخی آیات بحثهای تخصصی میشه، برخی آیات و برخی آیات دیگه خودِ آیات، خودِ سورهها. برخی سورهها به برخی سورههای دیگه ولایت داره. همونجور که محکمات و متشابهات این شکلیه. «هُنَّ أُمُّ الْكِتَٰبِ». میگه محکمات ام الکتاب است. مثل مادر میمونه. مادر چه جوری بچه رو بغل میکنه. متشابهات خالی به تنهایی وقتی رها بشه، گمراهت میکنه. بغل محکمات. تو بغل محکمات. محکمات ام الکتاب، مادر کتابه. اینها وقتی آغوش باز کردن، متشابهات رو گرفتن. متشابهات معنا پیدا میکنن تو آغوشِ... آغوش اینها. اینها در آیات متشابه سطحش فرق میکنه دیگه، سطح آیات یکسان نیست، سطح سور یکسان نیست. سورهای که حروف مقطعه داره، این شکلیه. از یه سطح بالایی برخوردار است. درست شد؟
حالا من اشتباه کردم کلاً وارد این بحث شدم، عذرخواهی میکنم، ببخشید. احتمالاً شبهه براتون فقط افتاد و بحثم به جایی نرسید. «الف لام را». پس این «الف لام را»ش. همه سورههایی که «الف لام را» دارند، دوسوم معارف این سوره با معارف اون سورهها مشترک است. حالا یه سوره هم داریم «الف لام را». مثل سوره چی؟ یوسف. سوره نساء؟ فکر کنم سوره نساء؟ «الف لام میم را» هم فکر کنم داریم. درسته؟ «الف لام میم را» هم داریم. اذیتم نکنید دیگه. سوره رعد. «الف لام میم را». «الف لام را» سوره یونس، و سوره هود، و سوره یوسف، سوره ابراهیم، و سوره حجر. جالبه که چهارتاش هم پشت سر همهاند: ۱۰ و ۱۱ و ۱۲، ۱۴ و ۱۵. سوره ۱۳ که سوره رعد بود. اینها همه با «الف لام را». معارف این سورهها از یک جنسه. باز مثلاً یکی «الف لام میم» داریم: بقره و آل عمران و باز اونور عنکبوت ۲۹ روم ۳۰ لقمان ۳۱ سجده ۳۲. یه بحثی در مورد اینکه چینش توقیفیه یا نه؟ امیرالمؤمنین این چینش مال دوران عثمان بوده ولی امیرالمؤمنین تأیید کرد.
«آیات الکتاب المبین». «آیات الکتاب المبین». این ضمیر اشاره به دور میخواد عظمت رو برسونه. یه چیزی که انگار در دسترس نیست. یه چیزی که انگار از یه جای بلندی اومده. درست. یه چیزی که دوره. چیزی که خیلی بزرگه. چیزی که عظمت داره. رفیعه. اینها همه رو با همین تعبیر «آن آیات» و «کتاب مبین». «کتاب مبین» یعنی چی؟ ما میگیم کتاب روشن و آشکار. یعنی هیچی مثل زبان فارسی نمیتونه قرآن رو نابود کنه. این ترجمهها به باد میده معارف قرآن. من در مورد آیه بعدی برسیم توضیح میدم. قرآن عربی. امام باقر فرمودند که زبان عربی ویژگیاش اینه: «یُبِینُ الأَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الأَلْسُنُ». همونجور که کلمات و حروف بود، بر هم ولایت داشت، سلطنت داشت، زبانها هم بر هم سلطنت داره. اون زبانی که بر همه زبانهای عالم ولایت و سلطنت داره، زبان عربی است. زبان عربی همه زبانهای عالم رو میتونه ترجمه کنه، ولی هیچ زبانی نمیتونه عربی رو ترجمه کنه. واقعاً اینا سختترین زبان. شما عربی و انگلیسی وقتی با هم مقایسه میکنید، اصلاً خندهتون میگیره از زبان انگلیسی. حالا فارسی خیلی نزدیکه به عربی. آلمانی هم باز از جهاتی به عربی نزدیکی داره. ولی زبونهای دیگه اصلاً شوخی میمونه. عربی زبان محکمه. شما برای یک کلمه گندیده... برای محتویات داخل خرما بیش از ۲۰ واژه داری. پوست روی اونجاش چی میگه، به این نخ اینورش چی میگه، به اون سیخ اونورش چی میگه، به این لایه اولیه چی میگه، به اون لایه تویی چی میگه، اونی که اول از همه کنده میشه چی میگه، به اونی که سفته میره زیر دندون چی میگه. پوست خرما، هسته خرما، پوسته خرما، اونی که بین... توضیح بدیم. کلمه داره. همش. به زبان فوقالعاده. واژه رو یکی میکنیم. آقا، زن یعنی چی؟ اسم یعنی چی؟ خطیه یعنی چی؟ معصیت یعنی چی؟ گناه یعنی چی؟ طغیان یعنی چی؟ همش گناه. بیکار بودن. نشسته. دوباره یه گناه دیگه وصل کنیم دیگه برای این کلمه. حوصلم سر رفت دیگه این رو زیاد گفتیم. هر کدوم معنا داره، جا داره، موقعیت داره. دقت میکنید؟ خیلی زبان لطیفی است.
«کتاب مبین». مبین یعنی چی؟ اول از حجاب زبان فارسی بیایم بیرون. در این جلسات با همدیگه قرار بگذاریم. هیچ... قرار از همین الان با هم قرار میذاریم: هیچ کلمهای رو فارسی نفهمیم. چون همه کلمات تا میاد تو ذهنمون، میگه خب این که فارسی. همینو میگیم. فضای عربی. بعد بریم تو فضای قرآن ببینیم چی میخواد بگه. واژه مبین از ماده «بَیَّنَ». «بَینَ» یه چیزی بین یه چیزی میاد. مبین، عربی کار کردی دیگه. ها؟ تو این دورهها نخوندید عربی چیزی؟ یه دونه باب داریم، باب افعال. «اَبَانَ، یُبِینُ، ِیبَاعَةٌ». مبین اسم فاعل از باب افعاله. افعال یعنی چی؟ میگن تعدّیه. بیان کننده. درست شد؟ مبین یعنی بیان کننده. بیان یعنی چی؟ بین یه چیزی با یه چیزی فاصله بندازی. الان شما فرض کنید این چند تا ماژیک با هم قرهقاطی بشه. چند تاش آبیه، چند تاش مثلاً قرمز، چند تاش مشکیه. من میام یکی یکی جدا میکنم براتون. قشنگ معلوم میشه کدومش مشکیه و چند تا مشکی داریم. جدا که میشه واضح میشه. به این کاری که من کردم میگن چی؟ میگن ابانه. جدا کردنی که واضح بشه. مبین. الان من مبینم. اینا دارن از هم جدا میکنن. بله. یک کتابی که اومده همه مسائل رو از هم یه جوری تفکیک کرده، که کامل بشه همه چی رو از هم تشخیص داد. حق و باطل رو، حزب خدا و حزب شیطان رو، نور و ظلمت رو، بله، همه رو کامل از هم جدا کرده، تفکیک کرده، شاخص داده، روشن کرده. این میشه کتاب مبین. «کتاب الحکیم». حالا حکیم یه بحث دیگه.
وارد آن من جواب شما رو توی یه پاراگراف خیلی شستهرفته جمعوجور میدم. روی این خیلی فکر کنید، خیلی روی این فکر کنید. وقتی که میگیم قرآن پیش ما اصالت داره، به این معنا نیست که در خانه اهل بیت رو میخواهیم ببندیم. با روایت دیگه کار نداریم، نزول کار نداریم. نکته اینه، خیلی دقت کنید، خیلی دقت کنید. این حرف زدنش تو مشهد خیلی هزینه داره. حرف سنگینی است. بحث سر اینه که ما با قرآن میریم در خانه اهل بیت یا با اهل بیت میایم در خانه قرآن. فضای مشهد میگه که... یعنی مکتب تفکیک میگه که با اهل بیت در خانه قرآن. فضای قم و مکتب علامه طباطبایی میگه با قرآن میریم در خانه اهل بیت. و ایشون اثبات میکنه با خود قرآن و روایات. بحث مفصلیه. ما میریم سراغ اهل بیت به خاطر اینکه قرآن گفته. قرآن گفته: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ». اونی که اعتبار داده به پیغمبر، قرآنه. نه اینکه پیغمبر به قرآن اعتبار داده باشه. پیغمبر معجزه قرآن یا قرآن معجزه پیغمبر؟ پس قرآن به پیغمبر اعتبار داده. چون گفته هرچی پیغمبر گفت، ما گوش میدیم. ما هرچی پیغمبر گفت گوش میدیم. حالا دیگه روایات هم اینجا همه اعتبار پیدا میکنند. مستند باشه و معتبر باشه. شأن نزول هم اگه جایی دخالت داشته باشه در فهم ما، اعتبار پیدا میکنه. اینجوری نیست که علامه طباطبایی... خیلی مسائل ولایتی که شما گفتی، ایشون بدون شأن نزول، بدون هیچ روایتی. یکی از عجایب تفسیر المیزان اینه که مرحوم علامه طباطبایی به آن آیه که میرسند، با خود متن قرآن ولایت امیرالمؤمنین رو اثبات میکنند بدون هیچ روایتی. در حد معجزه است. سیمکارت عجیب غریبه. برید مطالعه کنید.
نه اینکه مبین تو همه جزئیات میاد تک تک معلوم میکنه. ای روزگار، امروز ایران پیشرفتهای خیلی خوبی رسیده. واقعاً توجیه بیخودی چرا؟ نه. داره خلط میشه بین ماضی نقلی و ماضی بعید و ماضی استمراری و ماضی چی و ماضی چی. امروز رسیده. امروز رسید. امروز جمهوری اسلامی به این صنعت دست یافت. یعنی چی؟ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُم نِعْمَتِي». اکملت یعنی چی؟ کامل کردم. نه امروز کامل کرده. کردم با کردن خیلی فرق میکنه. اوستای مغالطه است. امام المشککین. و خطوط مبین به این معنا نیست که هرکه هر آیه رو خوند بفهمه. ضوابط باید دستش باشه. کلیات باید... ولی کلیات خود قرآن داده. اگه کسی مسیر رو گرفت، نقشه رو گرفت، فهمید. برای فهم یک کلمهاش آدم باید مثلاً ده تا علم رو بلد باشه. همون دو کلمه رو بفهمه. ولی بحث اینه که یه نقشهای که همه جاش همه جای دیگه رو تفسیر میکنه. گوش بدید، شاید خیلی کمک بکنه. خود اهل بیت گفتن: حرفی که ما میزنیم رو به قرآن ارجاعش بده. بله، بله. این یقینیه. این دیگه هیچ بحثی نداره. البته حالا بحث در مورد سند و دلالت و اینها. وارد اون بحثها... سه دقیقه وقت داریم.
«قرآن عربی لعلکم تعقلون». پس زبان عربی گفتم که چه ویژگی داره. ما این حقیقت رو به شکل قرآن عربی نازل کردیم. دیگه حالا من خیلی نمیخوام وقت... خود کلمه قرآن یکی از کلمههای بسیار شریفه که ما در معناش اولاً واژه معادل فارسی نداریم. بعد اون ظرافت قرآن. یعنی چی؟ خوانده شده. مقروء. خود کلمه قرآن میدونی چیه؟ مصدر. مثل برهان، مثل غفران. غفران یعنی چی؟ مغفرت. مستفعل؟ فرق میکنه. یه اسم فاعل داریم، یه اسم مفعول داریم، یه مصدر داریم. زدن داریم، زننده داریم، زدهشده داریم. زدن مصدره. قرآن مصدره. قرءت. قرءت یعنی چی؟ برای خواندن به معنای چک کردنه. دقیق فارسیش اینه: چک کردن. دیگه حالا بعضی چیزا رو بگم؟ نگم. یه آیه تو قرآن داریم. ایام زنانه رو بهش میگن «قروء ثلاثه». قرء دورانهایی که خانمها خونریزی دارند. میگن قرء. جمعش میشه قروء. از ماده قرء. ایامیه که خانم چک میکنه ببینه پاک شده یا نه. قرآن پاک شده یا نه. چقدر قشنگه. ماییم که آلودهایم. قرآن عربی. حالا خود کلمه عربی اونش دیگه نمیشم. خود کلمه عربی به چه معناست؟ که میگن اعرابگذاری. مثلاً عرب و عجم. خود کلمه عربی هم یه معنایی داره.
«لعلکم تعقلون». برای اینکه عاقل بشید. عاقل بودن چیه؟ «در مرحله إنزال به لباس قرائت عربی درآوردیم آن را. الفاظی خواندنی مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار دادیم». عاقل بشید. در مورد این هم بحث مفصلیه. اینجوری بخوایم تفسیر پیش ببریم، دوازده جلسه یه صفحه. هر جلسه بریم تفسیر باشه این کلاسه سوره یوسف که خیلی یکپارچه است و فضاش هم فضای ریتمدار خیلی خوبیه. «تعقلون». برای اینکه عاقل بشید. عاقل شدن عبارت آخر است از عبد شدن. آفریدیم که شما عبد بشید. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ». عبد کیه؟ عبد همونیه که عاقله. چرا؟ از امام صادق پرسید که آقا «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ». ابزار عبودیت، عقل. ابزار عبودیت. سوره مبارکه یوسف به شما چی میخواد بده؟ ابزار عبودیت میخواد. یه عبد رو نشون بده. این عبد تو بزنگاهها چه انتخابهای عاقلانهای میکنه که تو مسیر عبودیت هی رشد میکنه. یهو قرار میگیره توی بزنگاه گناه. همه هم دعوتش میکنن به گناه. حالا میرسیم. المیزان غوغا کرده. علامه طباطبایی یه جوری علامه طباطبایی این آیه رو تو خلوت یوسف و زلیخا تفسیر کرده انگار سه نفر بودن: یوسف و زلیخا و علامه طباطبایی. هرچی دیده بوده نوشته. با یه جزئیاتی. یه دریافت عجیب و غریبی داره علامه طباطبایی از این آیات. حالا انشاءالله بهش میرسیم این رفتار، رفتار عاقلانه است. تو این آیات داریم رفتار عاقلانه رو به شما نشون میدیم. شما هم یاد بگیرید، راه بیفتید، بیاید. عاقل شوید، عبد میشید. غرض کل قرآن اینه که عبد بسازه دیگه. غرض کل خلقت اینه که عبد بسازه. چه ابزاری باید در من فعال بشه، اکتیو بشه که من به عبودیت برسم؟ عقل. این سوره اومده برای فعال کردن ابزار عقل. تو این بزنگاهها نشون میده یه عبد، یه عاقل چه رفتاری داره.
اونی که تو سیره بزرگان مهمه، الان کتابای زندگینامه و اینها زیاد چاپ میشه دیگه. یه نقدی که به این سیرهنویسی اینا وارده اینه: اینا خروجی عبودیت رو میگن. آثار عبودیت رو میگن. مسیر عبودیت میگن... آقای بهجت که به اینجا رسید حالا چیکارا میکرد؟ با چه مسیری به اینجا رسید؟ البته مشکل اینه که واقعاً ما نمیدونیم آقای بهجت با چه مسیری. یعنی مثلاً اگه امام خمینی یه خلوت اینجوری داشتن در جوانی از دست یه دختری فرار کردن، بعداً این یوسف و زلیخا و اینا رو، جان! همه خلوتها رو رو کرده، مسیر رو گفته، نه فقط آثار عبودیت رو بگه، مسیر عبودیت رو گفته. ویژگیهای خیلی عالی سوره مبارکه یوسف، بیان و طراحی مسیر با همه جزئیاتشه که یه عبد از چه مسیری باید رد بشه و با چه خطرات و آفاتی مواجه میشه. چه شکلی از اینا باید عبور کنه. خدا انشاءالله فهم قرآن را نصیب ما کنه و انشاءالله توفیق داشته باشیم در محضر این سوره باشیم و خدمت شما برادران عزیز انشاءالله با همدیگه از این چشمه زلال بهرهمند بشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...