‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین وَ صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا اَبوالقاسِمِ المُصطَفی مُحَمَّد، اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین. لَعنَتُ اللهِ عَلی القَومِ الظّالِمینَ مِنَ الانَ اِلی قِیامِ یَومِ الدّین.
**«فَلَمّا رَأى قَمیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِن کَیدِکُنَّ إِنَّ کَیدَکُنَّ عَظیمٌ. یُوسُفُ أَعرِض عَن هَذا وَ استَغفِری لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئینَ»**
بله. بله. نه، همون بحث جاذبهشونه دیگه. جاذبه زن، چون از شیطان بیشتره، کیدشون از این جهت قویتر و سنگینتره. اینم هست ولی خب اون جذابیت باعث میشه که این تصمیمگیریهاشون اِفاقه کنه و بتوانند اثرگذار باشند. خصوصیات ذاتی اینه که مرد و میخوان به «من میتونم» و مرد هم زمینهاش را در خودش داره دیگه. وقتی که زمینه کامل فراهم بود، طبعاً چیز میشه دیگه اون روشها هم میآد. اینم میتونه باشه. بله.
«النّاسُ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ». اولیش، اولین زینت، زینت زنان. زنها زینت داده شده و اولین جذابیت تو عالم دنیا خود جذابیت زنانه است دیگه. حضرت آدم قبل از همه جذابیتهای دنیا، اول جذابیت زنانه رو خدا بهش کشید. **«نِسائُکُم حَرثٌ لَکُم»**. اینم از این.
عزیز مصر برگشت به اول. به زلیخا گفتش که کید شماها سنگینه. بعد به یوسف گفت که آقا تو هم کوتاه بیا. شتر دیدی، ندیدی. خودمون بمونه. **«أَعرِض عَن هَذا»**. اعراض کن از این مسئله. اعراض یه چیزی را "در عرض" در آوردن. اعراض بوی ادبار داریم. یه اعراض داریم، یه تولی داریم. اعراض یعنی دو تا چیز در عرض هم قرار بگیرند. این تخته با تخته بغلش در عَرض است. الان ما اینها را "اَعراض" کردیم. این در عَرض اونه. وقتی دو تا چیز من یه توی موقعیتی قرار بگیرم که چیزی تو عرض من بیفته، میشه احراز. اگه کامل بهش پشت کنم، میشه ادبار. درست شد؟
اگه پشت کنم، میشه ادبار. اعراض یعنی در عَرض قرار بده: بیمحلی، بیتوجهی، بیمحلی. **«مَن أَعرَضَ عَن ذِکری»**، بقیش: **«فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً»**. تازه ادبار نفرموده فرمانده، فرموده اعراض. اعراض از ذکرم کنه، پدرشو در میآره، میاندازمش تو زندگی سخت و تنگ و مصیبتآفرین. یوسف! از این مسئله اعراض کن. به رو نیار. به رو… به رو نیار. رو نکردن، توجه نکردن، محل نذاشتن، اعتنا نکردن، همش درسته.
**«وَ استَغفِری لِذَنبِکِ»**. اینه که زبان عربی فوقالعاده است دیگه. لازم نیست بگه کی به کی گفت. با ضمیر میشه فهمید که کی به کی گفته. کی به کی گفت؟ **«یُوسُفُ هَذا وَ استَغفِری»**. آقای یوسف! اعراض کن استغفار کن. کی؟ دیگه مشخصه. **«وَ استَغفِری»**، سریع برمیگردونه. خیلی قشنگ. از همین. آره دیگه، مستند مؤنثه. **«وَ استَغفِری لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئینَ»**. جان! به زلیخا میگه. عزیز مصر به زلیخا میگه که تو هم بابت گناهی که کردی استغفار کن. موحد نبودن که استغفار کنه. استغفار کنه. استغفار کن. استغفار از غَفر. عذرخواهی کن. غفران. کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی»، غفران تعبیر میکنند به پر کردن چاله چولهها، التیام جراحت. غفرانه. انگشت ما بریده بود، اول قشنگ یه دهن وا بود، الان به هم اومده، بسته شده. این میشه غفران. هم میآد درست میشه، پر میشه. گوش رو گوش میآد امشب غفران. حالا استغفار از کی کن؟ دیگه نگفته که استغفار از کی کن. استغفر من الله. استغفار الله. یعنی از خدا طلب غفران میکند. خب پس این خود غفرانش لزوماً همش از خدا نیست. باید اینو جبران کنی، پر کنی این گندی که زدی، درستش کن. **«وَ استَغفِری لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئینَ»**.
یه نکته هم بگم. اینم نکته خوبیه. خاطئین. این خاطئین مگه زن نیست؟ استدلال. وقتی اتفاقاً بخواد یه گروهی رو اگر خواستیم فارغ از جنسیت، توجه کنید نکته مهمیه، میگه چرا قرآن زبانش زبان مردانه است؟ شنیدید اینو؟ دین اسلام مردونه است. قرآن همش کلمات در مورد. وقتی در مورد یه قومی قوم فارغ از جنسیت تعبیری براش بیاد، تعبیر مذکر میآد در زبان عربی. مردها، **«اِنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئینَ»**، توی جزو مردان خطاکاری؟ مردان خطاکاری پوشش. مگه مگه داریم؟ مگه میشه؟ **«مِنَ الخاطِئین»**، یعنی از قوم خطاکاری. نمیخواد جنسیتشونو لحاظ کنه. حیثیت خطا فقط مد نظره. نه جنسیت. چون روح ناحیه لوازم برای اینکه روح جنسیت نداره، جنسیت ندارد. نخیر. خداوکی. روح هیچ وقت جدایی از جسم نمیشه. وقتی میگه: **«اَزواجٌ مُطَهَّرَةٌ لَهُم»**، آنجا زنها شوهر دارن. شوهرها زن دارن. پس جنسیت هست و جسم هست. قیمتهای بهشتی که میگه نعمتهای جسمی. جلسه نمیذارید دیگه. یه ماده داریم، یه جسم. مواد مادی غلطه. مواد جسمی درسته. ماده یعنی قابلیت ارتقا. یعنی شدن. بله. چرا میخند؟ ماده یعنی سی اول چی بوده؟ بذر بوده. بله. بعد کاشتیمش. بعد آبش دادیم، جوونه زده. سیب خودش اول بذر بوده. بعد درخت شده. بعد درخت سیب شده. پس چی شد؟ ماده سیب بذر بوده. بد محال شده. بعد درخت شده. درخت میوه داده. بعد میوه دوباره پژمرده میشه، پوسیده میشه. دوباره باز میآد توی چرخهای. باز تبدیل به بذر میشه. سیب بهشتی مدلی نیست. سیبه سیب خالیه. نه بذر بوده، نه خراب میشه. سیب و پوستشو بکنی رنگش عوض میشه. این خاصیت ماده است. سیب اونجا مادی نیست. سیب اونجا جسمانیه. جسم فقط داره. ماده نداره. آدمای اون طرف جنسیت دارن. ولی جنسیتشون حاملگی و زایمانی نیست. شب زفاف نداره. ماجراها نیست. چون ماده نیست. بله. دزدی بیشتر که نمیخواد. کفایت میکنه. جان! جسم یعنی صورت داره. صورت نظام تقدیم ما رو باید گوش بدید. ۹۷ جلسه فعلاً رفته. نظام تقدیم سایت زدن بچهها. ولی یکی باید بره بارگذاری کنه که نداریم آدمشو. الحمدلله. خدا خیرت بده. دنبال آدم میگردن. الان یکی بیاد. **«اِنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئین»** سایتو زده، آتش به اختیار زده. عزیز مصر به یوسف گفت: از این مسئله صرف نظر کن. به زنشم گفتش که بابت اشتباهی که کردی زن، بابت اشتباهی که کردی برو جبران کن اشتباهتو. تو جزو کسایی بودی که خطا کردند.
دو تا واژه اینجا داریم. یکی "ذنب". زبان فارسی خداوکیلی زبان بسیار بزرگوار ولی تعطیلیه در برابر زبان عربی. الان ما ۱۰ تا واژه را میگیم گناه. ذَنب، اسم، خطا، معصیت، سَیِّئَة، جُرم، اِثْم، جنایت. خطا. بقیه. خلاف. جُرم. آفرین! گناه. راحت. بابت گناهت استغفار کن تا از گناهکاران هستی. یه معنایی داره، تشکیلاتی داره برای خودش. ۲۰ جلسه واقعاً وقت میخواد. من میخوام توضیح بدم براتون. ذَنب از حیث دنباله داشتن. به "دُم" میگن ذَنب. یه کاری میکنی که بعدش همینجوری یه سری اتفاقات میافته. به گناه دنبالهدار، ماجرا بعدش داره، میشه ذَنب. معصیت از اون جهتشه که امری بوده، امر رو انجام ندادی. از حیثیت فرمانناپذیری. سَیِّئَة از جهت بد بودن خود کار. زشت بودن خود کار. جُرم از جهت وبالی که رو دوشت میآد. یه بار اضافه الکی رو دوشت میآد. وِزر هم هست. از جهت اینکه چی میشه؟ اون که زَنب بود که عزیزم، میگن ناقَتُون عاصِمَة. شتری که از کاروان جا میمونه، میگن ناقَة عاصِمَة. از یک از کاروان انسانیت، از کاروان عبودیت جا میمانی. اِثْم، طغیانگر. خلاف. جُرم. وِزر. همینها است. کلمات دیگه هم داریم. خلاف. جُرم. م. گاو. ذَنب به معنای تأَخُّر و تبعیت پیدا کردن. اسلام میشه به چیزی که در پیرو چیز دیگری به حالت تابع شدن بدون فاصله با دناءَت و پستی صورت بگیرد. خودشم دنباله ماجراعه و دنباله هم داره. در پس کشمکش و اتفاقاتی رخ داده. گناهی بوده که آدم از قبل براش یه برنامهای داشته. درست شد؟ و بعدشم ادامه داره. گناهی که در پیرو برنامههای عملی ظاهر میشه. اطلاقش میشه در اینجا عمل زلیخا که به تبع نگهداری یوسف صورت گرفته. خطا و ذَنب میبوده. لازمه از این خطا استغفار کنه. گفتن: چند ساله بود افتاد تو چاه؟ فرمودند: هفت ساله. پرسیدن که فاصله بین منزل حضرت یعقوب و سرزمین مصر چقدر بوده؟ فرمود: مسافت ۱۸ روز. و یوسف از زیباترین اهل زمان خودش بود. چون سنش نزدیک بلوغ شد، زلیخا از قلب خواستگار او گردید. یوسف گفت: پناه میبرم به خدای متعال. ما از اهل بیتی هستیم که هرگز عمل نامشروعی انجام نمیدهیم. اول بلوغ این بوده بزرگوار. یوسف اول بلوغ. زلیخا دلش رفته بود. بعداً چی شده؟ ۱۲، ۱۳ سال تقریباً. بله. بله. انبیا دیگه قدیماً قویتر هم بودن. ماشاءالله! الان ضعیف شدن. برعکس بوده. سن بلوغ بدنیشون بالا بوده. بلوغ جنسی به این معنای امروزش. سن بلوغ بدنی پایینتر بوده. سن بلوغ جنسی بالاتر بوده. الان برعکس شده. ۸ سالگی میفهمی، ۱۸ سالگی کشش داره. مثلاً عدد روایت. خب اون منفی ۱۶ نیست. ۱۶ خط تیره است. نه منفی ۱۶. ماجرای عدد روایت بوده تو تفسیر عیاشی. عدد روایت یا صفحه بوده. اینجا این حرف از زمست. نگفت که وسط شاهد بهش گفت که برو استغفار کن، البته دلیل خاصی هم برای این نداریم. خدا براش مهم نبوده که کی گفت. مهم بود که چی گفت. کار به این نداره که کی گفت. مهم بود که به این دو نفر اینو گفتن. به یوسف گفتن: تو احراز کن. به زلیخا هم گفتن که برو جبران خطا هم که معناش روشنه دیگه. خطا رو ننوشتم. خطا کاری که در برابر ثَواب با صاد. ثَواب. ثَواب یعنی به اون مقصود رسیدن. یه کاری برای غَرَضیه. برای یه غایتیه. بله. بله. وقتی به اون مقصود میرسه و تو اون مسیر داره حرکت میکنه، میشه ثَواب. مصیبت را از همین میگن. مصیبت از ثَواب میآد. از سبب. مصیبت اصابت میکنه، میآد میخوره به اونجایی که باید بخوره. اون کسی که باید بخوره. بله. خطا یعنی چیزی در اون مقصود خودش به کار نره. به اون مقصود خودش نرسه. قتل خطایی. من میخواستم این بزرگوار با گوله بزنم، اشتباه به اون بزرگوار میخوره. برق از سرش پرید خوابش. قتل خطایی. به این میگن قتل شبهه عمد. شبهه عمد، قتل خطایی چیه؟ حقوق هیچکی نخونده اینجا. عمد و خطایی. من میخوام با گلوله بزنم، ولی نمیخوام بکشمش. امشب سنگ آقا. سنگ بزنم. شما حقوقدان؟ یا سرهنگ؟ قتل خطایی. شما بگید. آفرین! میشه اونی که برسه، نرسیده. درست شد؟ این میشه قتل خطایی. **«اِنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئین»** یعنی داداش داری اشتباه میزنی. قشنگترین ترجمه علی ملکی هم نمیدونه.
**«وَ قالَ نِسوَةٌ فِی المَدینَةِ اِمرَاَةُ العَزیزِ تُراوِدُ فَتَها عَن نَفسِهِ»**. زنهایی در مدینه گفتند که همسر عزیز راه افتاده دنبال کنیزش. مثلاً حالا خیلی معنای کنیز نیست. اون جوان رعنایی که چیه؟ بچه خوشگله. مثلاً. خلاصه اینا گفتن که همسر عزیز کراش زده. اینم ترجمه "یک کیلو فتاها". همسر عزیز روی خطای خودش کراش زده. بعد توی پیج کراش فردوسی. پسره که چای میآری من عاشقتم. کراش یعنی یکی به یکی علاقه داره. اونی که مورد علاقه واقع شده خبر نداره که این بهش علاقه داره. ولی همه خبر دارن که این به اون علاقه داره. ابراز میکنه بالاخره. بله. **«تُراوِدُ فَتَها عَن نَفسِهِ»** این مراوده میکند با فتا. که گفتیم همون جوان قبراق و سرحال. سرزنده و که اهل کار و تلاش و فعالیت. این با اون جوونش که زیردستشه، براش کارها رو انجام میده، خلاصه بهش علاقه پیدا کرد. **«وَ فَتَها عَن نَفسِهِ تُراوِدُ عَن نَفسِهِ»**. این دنبالش راه افتاده. **«قَد شَغَفَها حُبًّا»**. شَغَف به معنای غلاف. این جلد روی قلب. پوست روی قلب. احاطه میکنه. انگار همه قلبشو احاطه کرده. **«قَد شَغَفَها حُبًّا»**. همه وَجود اینو علاقه و اشتیاق گرفته. اخذ و تصرّف و نفوذی که قلب رو فرا بگیره و احاطه و نفوذ درش پیدا کنه. اشتباه یعنی شما میگین اینجوره. پس همین تو روایت داریم. دیش. شبکه قرآن همین. قسمت ۳۰ ساله در زندان ۱۲ سالشه. بیشتر نشون میده. ممکنه. آقا! امام جواد علیه السلام ۸ سالگی. بچهی گمراهی. او برای این است که انسان اگر سیر طبیعی و انسان خود را ردش کرد، اینو چی میگی؟ هفت سالگی ازدواج کرده. هفت هشت سالگی ازدواج کرد. ۸ سالگی ازدواج. بچههای کوه آلپ که نیست. چی خانم امام جواد چند سالشون بوده؟ تاریخ. سوره مریم. انسان اگه سیر طبیعی و انسانی خودشو به دقت کامل انجام بده، به سیر کمالیش میرسه، نائل میآد. و زنان اشرافی که در هوستانی چیزی از همسر عزیز کم نداشتند، چون دستشون به یوسف نرسیده بود، جانماز آب میکشیدن. همسر عزیز به خاطر این عشق در گمراهی آشکار میدیدند. **«فی ضَلالٍ مُبین»**. این ضَلال هم که میگن همینه دیگه. از خط خارج شدن. یه کار بی حساب کتاب کردن. کارش رو قاعده نباشه. این میشه ضَلال. بله. هدایت نیست، میشه ضَلال. نه که از راه خدا مثلاً خارج شده نبود. آدمیه که از کارش، کارش رو حساب کتاب نیست. دریل خارج از مسیر میره. **«لَفی ضَلالٍ مُبین»**. گفتن که اینم که اومدم فاش کردن یه نقشه بود برای تحریک همسر عزیز تا برای تبرئه خود، اونا رو به کاخ دعوت کنیم و یوسف اونجا ببینه. که اونجا فکر میکردم شاید اگه به یوسف بیان، به حضور یوسف برسن، بتونن نظرشو جلب کنه.
یه نکته خوبی اینجاست. آلوسی در تفسیر «روح المعانی» مراتب عشقو گفته. بنویسید خیلی قشنگه. خیلی هم تو بحثهای فلسفی و اینا از این استفاده. اولین مرتبه هَوی. هَوی برش میداره. اول هَوی اله. خیلی علاقه داشت. کِلف کِلف، بعد عشق، بعد شَعَف، بعد لَوع، بعد شَغَف، بعد تَدَلُّه، بعد هُیام. هیَمَان عربی. شَعَف، لَوْع، شَغَف، تَدَلُّه، هُیام. هَوی یعنی تمایل. میکشه سمت یکی. **«قَد شَغَفَها حُبًّا»**. بله. دومیش چی شد؟ علاقه. عَلَقِه ایجاد میشه. محبت ملازم با قلب. بعد چی میشه؟ کَلَف. شدت محبت ملازم با قلب. تکلیف که میگن همینه دیگه. تعلق زیاد به حدی برسه که آدم به مشقت بیفته. تکلیف. بله. اول تعلق. بعد آدم خودشو مشقت هم میاندازه. بله. بله. معلومه سخته. سختی آسونه. من نادون بگو درس خونده بودی. واژه هست دیگه. یه فشاری توشه. یه تعلقی با فشاری. بعدش میشه شَعَف. قلب در آتش میسوزد. عشقه دیگه. آقا! ای بابا! عشق گیاهی در آسیای شرقی بهش میگن پیچک. میپیچه دور درخت. میره بالا. توش یه جور لجبازی و چسبندگی و اینا نهفته است. ول نمیکنه. شبیه گندم. ولی موقعی که بهت میچسبه، دیگه به هیچ عنوان. حالتی که قلب در آتش عشق میسوزه. از این سوزش احساس لذت میکنه. بله. که توضیح ندادم اینجا. به نظرم تو آثار آقای حسنزاده هست. نگاه کنم. این مراتب رو ایشونم اونجا گفتن. بحث کرد. بعد میشه شَغَف. کی اینجاست؟ کجا به تمام اضلاع؟ بعد فقط به تمام زوایا. احسنت! نوع لَوع یادم نمیآد. به تمام زوایای دل نفوذ میکنه. همه جا رو میگیره. یعنی میآد همه دل رو از خود دل. از خود دل یه لایهای. همه دل رو میگیره. این میشه شَغَف. کدوم دل؟ یه دل صَنَوبَری داریم. ببینید هر چیزی که ما هر قوهای. سرچ کردید در زبان متداول به معنای او را آزاد کرده میباشد. بیماری برسونه. لَوع خود حُب و وُد با هم تفاوت. یه مرتبه سنگینتر از شاید همه اینا. مراتب حُب و وُد باشه. برید آقا! ما هر قوهای که در نفسمون هست. بسکه معرفت نفسو نمیخوام وارد بشم. هی نمیذارن. هر قوهای که در نفس هست، یه بروزی در تن داره. نفس یعنی همون "من". منو تن. هر قوهای که در من هست در تن بروز داره. شما الان میبینید؟ کی داره میبینه؟ اذیت میشه. ببخشید. شما الان با چشم میبینید یا با روح؟ روح میبینید. ابزارش چیه؟ چشمه. شما روح میشنوه. ابزارش چیه؟ گوشه. بله. اینجا علاقه مال روح. بروزش در قلب صَنَوبَریه. اون قلبه که تاپ تاپ میافته. ضربانش میره بالا. داغ میشه. درد میآد. قلبش به درد میآد. نه. همه صفات روح مال نفس. بروزش در تنه. بله. یه آدمی که بمیره از ناراحتی قلبی. اگر نفسش بپذیرد. بحث معرفت نفس از اساتیدی که گفتن تا در بیاد بحثش چیه نسبت نفس با بدن چیه؟ البته بحثی که هنوز به سرانجام نرسیده. بحث نفس و بدن تازه سرآغاز بحث شروع شده بین فلاسفه. ملا رگههایی رو گذاشته. تازه اصل دعوا شروع شده. اصل مباحث هم تو فیزیک همینجاست. بچههای شریف، بچههای فیزیکش درگیر همین بحثها بودن که نسبت نفس و بدن چیه. سرفصل بهشون دادم گفتم اینا برید تحقیق کنید. ببینیم چی میشه. به کجا میرسید. بحث سیاه سنگین. منبع منبع خاص، کتاب خاص چیزی نداره. باید خود بحثهای حکمت صدرایی و اسفار شفا. این فایلهاش هست. بحث بچههای دانشگاه شریف اون هست. همون بحث نفس و بدن. به نظر میآد ذهن و بدن. ذهن و مغز. اسمش دقیق یادم. عرض کنم که بحثش بحث مفصلی است. تابستون انشاءالله یه بحث اینجوری داشته باشیم. وضعیت دوستان. ای خدا! تَدَلُّه. عشق عقل انسانو میرباید. بعد میشه هُیام. مرحله بیقراری مطلق. هَیمان. به این میگن هَیمان. ملائکهای رو خدا داره به اسم ملکه عالین. عالی. اینا رو میگن در مقام حَیوَان مستقر. حالا چون دوستمون گفتن اینا رو برای مردم عادی نگین. عالین. خدای متعال به ابلیس فرمود: **«اَستَکبَرتَ أَم کُنتَ مِنَ العالین»**. در مورد این آنین دو تا بحثه. یه بحث اینه که این عالی منظور اینه که تکبر کردی، علو داشتی. یه معنا هم اینه که ملائکهای بودند در مقام هَیمان که وقتی خدا به اینا امر کرد، به ملائکه امر کرد بر آدم سجده کنین، اینا انقدر غرق در خدا بودن، اصلاً متوجه. نخیر. ملک مرتبه عالیش باشه. بالاترین مرتبه هُیام مال اهل بیت. بله. ولی بحث سر ملائکه است. جزو ملائکه نبودند که بخوان سجده کنن. سجده. خب باشه. کی هم شد؟ به سجده ملائکه شدن. ابلیس جزو ملائکه الارض بود. ابلیس جزو ملائکه الارض بود. گناه داره. بعضی از جنیان در اثر ملازمت با ملائکه السما میشن ملائکه الارض. که چی؟ جزو ملائکه. بالاتر از ملائکه. **«إِنَّ المَلائِکَةَ خَدَمُنَا وَ مُحِبّینَ»**. ملائکه میآن به خدمت این. ملائکه شامل جنیان خوب هم میشه برادر شهیدم. شامل. بله. بله. میشن. ملائکه الا توضیحش بسیار مفصله. ملائکهای که مظهر اسما هستند، جنیان وارد مظهر الاسما میشن. امر ملائکه از این باب شامل جن هم. جنیان خوب هم میشده. خسته که نیستید؟ خسته نیستید؟ خستگی نیستی. دشمن. چه کسی؟ چه کسی این راز رو فاش کرد؟ خود کلمه حیوان به معنای سرگردانی. در مقام حیوان بودند. از غیر خدا فارغ بودند. نه. حیوان. نه. حیوان مُستَهام. مُستَهام. جان. هیمنم؟ اح. هیمنه. یه تسلطی که عقل از سرت ببره. کتاب. کتاب مُهیمِن. قرآن مُهیمِن. مُهیمِن. احسنت! هیمنه. گفتن که هیچ کدوم از زنهای مصر این حرفا رو از باب خیرخواهی نزدن. از در مکر و حیله بود. چون میدونیم که بیشتر زنان دچار حسد و خودپسندی هستند. همین دو جهت کافیه که نذاره آروم بگیرن. تقصیر منه که میرم. آخرش اینو بهش میگن فنای در ذات. ممکنه کسی در فنای در ذات انقدر غرق بشه، از تجلیات افعال و صفات غافل بشه. اگر کسی از تجلیات افعال و صفات غافل نشد، بهش میگن مقام جمع الجمع. مقام جمع الجمع. بعضی بهش میگن بقای فی اله. زلیخا میخواست اینا رو در عشق یوسف گرفتار کنه تا دیگه سرزنشش نکند. از طرفی میدونست، مطمئن بود که یوسف عاشق هیچ کدوم از اینا نمیشه. از طرفی مطمئن بود که کسی نمیتونه از چنگش در بیاره. چون مالک یوسف بود. نِصفهام اسم جمع برای زن. گفته: **«نِصفَةً»**. **«فِی المَدینَةِ»** از نظر عدد یا از نظر موقعیت. عدهای و یا اشخاصی بودند که گفتگوشون در انتشار قضیه مؤثر بوده. رابط فتاها هم یه لحظه خواستن بگن زلیخا به طور استمرار یوسف رو دنبال میکنه و این بدترین مراوده است. کجا بود؟ چه کسی راز فاش کرد؟ پریدیم. زبان تعزیهگردانهای اصلی. از اونجا به خارج جسته گریخته درز میکنه. طبیعیه که دیگران با شاخ و برگ فراوان زبان به زبان نقل میکنند.
**«فَلَمّا سَمِعَت بِما کَیدَهُنَّ»**. یه عملیات رسانهای انجام داد زلیخا. و زد پدر این زنهای مدینه رو درآورد که دیگه از این حرفا نزنن. اصل آلودهسازی فضای رسانه. بقیه رو بگی آلوده کن، کثافتت دیده نمیشه. وقتی همه آلوده شدن. **«فَلَمّا سَمِعَت بِما کَیدَهُنَّ»**. فرستاد دنبال و برای اینا متّکایی آماده کرد. بله. همینکه میخواست آبروی زلیخا رو میخواستن ببرن، خرابش کنن. اینا بردن دیگه. اینا پخش کردن. بعد پخش کردن اینا هم اثرش بدتر بود دیگه. اینا خودشون همه اشراف بودن. وقتی اشراف در مورد یکی از اینا چیزی بگه، خیلی بدتره. اثرش بدتره. طرحشون همین بود که حالا به قول مرحوم علامه میخواستن یوسف رو از چنگش درارن، موقعیتشو خراب بکنن. اگه موقعیت زنه خراب میشد، موقعیت شوهرش خراب میشد. شوهره خراب میشد، موقعیت سیاسیش خراب میشد. موقعیت برای اینا آماده میشد. شعرای اینا میتونستن به یه. بله. تو این خاطرات ساواکیها نوشته بود که سرهنگ نصیری که رئیس ساواک بود، با زنش دعواش شد. از خونه انداخت بیرون. برو گمشو بیرون. گفت: من برم بیرون. سردوشی که رو شونته، تو یادت رفته من چه شبهایی کجا خوابیدم که این سردوشی اومد رو دوش تو. با جزئیات گفته بود. **«فَأَعتَدَت لَهُنَّ مُتَّکَـاً»**. یه تکیهگاهی برای اینا آماده کرد. قشنگ بیان بشین، ریلکس، آرام. **«وَ آتَت کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنهُنَّ سِکّیناً»**. به هر کدومم یه دونه چاقو. داس. کینه. چاقو میگن سکّین. چون باهاش میزنه گوسفند رو پخ میکنه. گوسفنده به آرامش میرسه. به. **«وَ قالَتِ اخرُج عَلَیهِنَّ»**. زلیخا به یوسف گفت: خروج کن بر اینها. بیا بیرون. بزن پدر اینا در. **«فَلَمّا رَأَینَهُ اکبَرنَهُ»**. وقتی دیدن کبریا گرفت از یوسف، اینها رو خیلی بزرگ جلوه کرد برای اینها. **«وَ قَطَّعنَ اَیدِیَهُنَّ»**. دستها را برید. نکاتم تو کلاس گفتیم که دوستان نوشتن برای خودم تازگی داره. آیات این صفحه در عین سادگی ظاهری سرشار از معارف توحیدی. حرف پشت سر کسی مصداق مَکر. این جواب شما رو قبلاً من داده بودم. خودم نمیدونستم. فضاسازی زلیخا برای زنان مصر از نظر روانشناسی اهمیت داره که زنان در یک فضای راحتی قرار داد تا در به صورت غافلگیرانه حرفهایی زدیم. ما یوسف تجلی کنه. عجب! این فضای راحت درست کرد که اینا غفلت زدگیشون بیشتر بشه. یهو غافلگیر بشن. یه پشتی گذاشت، چاقویی داد، مشغول خوردن بشن. یهو غافلگیر بشن. تیکه تیکه کردن برای بریدن نیست. تیکه تیکه. از چند جا ببری. حواست نباشه. انقدر مَحْو شده بودن. اکبَر نَحوَ یوسف مظهر کبریایی خدا بود. این جلوه کبریایی یوسف برای آنها متجلی شد. و این ورای شیر مادرش حلال. زده نماز بالاترین جلوه کبریایی خداست. لذا تو نماز گفتن چرا امیرالمؤمنین تیر از پاش میکشیدن متوجه نمیشد؟ به همون دلیل که زنهای مصر. قرآنیش اینه: اکبر. کسی وقتی ادراک از کبریا کرد، از بدن غافل میشه. ادراک کبریا این شکلی. خدا بود بررسی کرده بود. کاملاً ۱۷۰ سال بعد از امیرالمؤمنین تازه اولین اینکه تو نماز غش میکرده. چیکار کنیم حرف اهل سنت درست کنیم که اون به این جوابشم روشنه. جواب چند نکته. مقام جمال جمعی که گفتم جوابش همینجاست. نه فرق نمیکنه. بستگی به این داره که اراده کنند بیایند پایین یا نیان پایین. اراده کنند باخبر بشن یا نشن. یه وقت روح صعود داره، اراده نمیکنه که اینجا از جسم خبر داشته باشه از وضعیتش. یه وقت اراده میکنه خبر داشته باشه. این یه بخشش یه جوابه. ۱۰ تا جواب داره. یکی دیگه اینه که صدای مظلوم در عرش شنیده میشه. این فقیر بود، مظلوم بود، درخواست کرد. امیرالمؤمنین از عرش شنید، در فرش جوابشو داد. بله. پرسیدن: فاصله تا عرش چقدره؟ به امیرالمؤمنین گفتم: فرمود: از اینجایی که من ایستادم. از جای پای من تا عرش خدا یک «لا اله الا الله» فاصله است. منظور اینه که مقام انقطاع. اگر کسی منقطع از عالم ماده و اینا شد، متصل به عالم عرش میشه. عوالم تو در تو. بله. اینا گفتن که نکات درسیمونم بگیم. زنهای مصر عاشق جلوه کبریایی یوسف شده بودند. ولی چون متوجه ملکوتش نبودن، مادی دونستن. جمله آخر آیه نشون میده که اونا فراتر اینا فایلهای صوتیش هست. ولی من خودم ندارم. هشت جزء قرآن رو گفتیم تا حالا. جمله آخر آیه نشون میده که اونا فراتر از جلوههای انسانی یوسف رو دیدهاند. «کریم» چیزی که در ذات خودش ارزشمنده. اشاره به اینکه چند بار دستش بریدن و متوجه از ماده. حاشا حُبشه. حاشا. دور شدن. تَباعُد. کنارهگیریها. شل الله. حواشی. مکر. فکر. تدبیر به قصد اضرار به دیگری. سماع که شنیدن معلومه. اکبر. کبیر دانستن معلومه. حاشا لِلّٰه منزه دونستن. مثل سبحان الله. موقع تعجب گفته میشه دیگه. خدایا این چی بود. در زبان فارسی به کار میره. حاجی مثلاً چی. مثل «سُقنَ لَکَ اَلْف» در آخر کلمه برای تخفیف حذف میشه. ملکه. کریم بودنش چیه؟ گفتم: آقا این بشر نیست. این فرشته است. جنسش به دنیا ماده نمیخوره. یه مهمونی بسیار پرتجمل بود. و اینم برنامه رو جوری چید که او بیاد. خلاصه بریز اینا رو به هم. متّکا از اتّکا میآد. پُشتی. گفتیم ما. **«حاشَا لِلّٰه مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ کَرِیمٌ»**. که گفتن که اینا بالاخره قبول داشتن خدا فرشتهای داره و فرشتهها خیلی قشنگن و اینا. این مقدار قبول داشتن. **«قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»**. اینا گفتن که زلیخا گفت: این همون ملامت میکردید. کسی کسیو بابت چیزی ملامت کند، دنیا نمیره مگه اینکه سرش بیاد. مسلمان فرمود. مسجدهای بهجت. یه آقایی گفته بود که یه آقای دیگه بود ایشون وسواسشون نمازش تکبیرش نمیاومد. نشسته بودم. بنده خدا با یه حالی نگاه کردم. گفتم: آخه تکبیر هم ای کاری داری! یه دونه الله. ۱۰ ساله تکبیر منم نمیآد. یه ملامت تو قلبم کردم. ملامت اینه. نهی از منکر با ملامت نیست. آبو نخور مریض میشی. من که خاک تو سرت از این آبها میخوری. بدبخت. لجن. این میشه ملامت. میخندی؟
**«وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ»**. نفسه. من مراوده کردم با این. **«لَیَسْجَنَنَّ»**. بله. **«لَیَسْجَنَنَّ»**. ملامت کردید. من مراوده کردم. آره. من مراوده کردم. مثل مرد وایمیستم. من باختم. بدم باختم. من مراوده کردم. بدم مراوده کردم. در منزل من سکونت داره. هیچ ننگی از این بالاتر. اعتصام کرد. خودشو سفت نگه داشت. اینجا تهدید. اونور اینا رو آلوده کرد. کلاً خانمها معمولاً شگردهای رسانهایشون خوبه. به قول شما غریزی. خدای قوه تاثیرگذاری به اینها داده و جذابیت داده. کار رسانهای هم کار مدیریت جذابیته دیگه. شما باید جاذبه ایجاد کنی. خانما چون جاذبه رو ذاتاً خدا بهشون داده، خیلی نمیخواد ایجاد مدیریتش کنن. چیو کجا بدن. اگه گوش نده چیزی که بهش امر میکنم، میاندازمش زندان. **«وَ لِیَكُونَنْ مِنَ الصاغِرِینَ»**. کوچیکش میکنم. یعنی اینا رو که از شماها بریدیم. اما خودش به شما میگم. اگه حرف گوش نده، میاندازمش زندان. افتخاره برای او. لام تاکیدم آورد. لام تاکید. نون تاکید ثقیله و خفیفه آورده. گفت تاکید شدیدی کرد. میاندازمش زندان. پایینتر گفت: کوچیکش میکنم. انگار خیلی دوست نداشت کوچیکش کنه. تهدید بود. ولی زندان رو میاندازم. کوچک کردن ثقیله گفته. خفیفه شده. یه درجه. یه دوز پایینتره. تشدید نداره. لوم هم که مشخصه. ملامت. نفس لوامه این از این. صاغر هم که یعنی کوچیک. و جالبه که تو قرآن هر وقت هرکی خواسته کسیو کوچیک کنه، کوچیک. ابلیس میخواست آدمو کوچیک کنه، خودش کوچیک شد. فرعون میخواست موسی رو کوچیک کنه، کوچیک. زلیخا میخواست یوسف رو کوچیک کنه، کوچیک شد. اینم از این. حالا نکاتش رو دیگه من چون میخوام یکم پیش بریم. یه ربع آخر یه دو سه تا رو بخونم. دوستان از خود جزوه میتونن مطالعه کنن دیگه. اصل مطلب رو داریم میگیم.
**«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»**. یوسف برگشت، گفت: خدایا زندان برا من محبوبتر است از چیزی که اینها منو بهش دعوت میکنن. بله. **«وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أصْبُ»**. اینم باز نکات درسی آوردن. دوستان یه نکته قشنگ سر کلاس ما گفتیم. دوستان اینجا نوشتن. یوسف این روایت داره. یوسف گرفتار زندان شد چون خودش در دع. اگه خودش در دعا نمیگفت، خدا راه دیگهای برای عافیت و رهاییاش میکرد. خدایا من زندانم حاضرم برم. آیت الله روحانی که من هفته پیش محمد صادق گفتم اسمشون اشتباه. آیت الله سید محمدعلی روحانی که به رحمت خدا رفتند. ایشون میفرمود که گاهی میری حرم امام رضا. من صاحبخونه بشم ولو ۵۰ متر. خدایا من زیر دست اینها نباشم ولو برم زندان. اَصبُ اِلَیهِنَّ. اَصبُ وَ الصّباوَه میاد. صَبیّ. یعنی بچه میشم مثل اینا. اینا بچهان. کودکی میکنن. صباوت. صباوت. صباوت. صباوت. کار لَهوَی که آدم به عاقبت بچهها خونه رو میسازه کارم نداره. دیدی لب ساحل؟ صباوت. آدم کاری رو بکنه بقیشو فکر نکنه، میشه صَبیّ. خلق اطفالند. ای خدا! خلق اطفالند. مرد خدا در یه نسخه دیگه داره. مَست خدا نیست. بالغ جزْ رَهیدَه از هوا. شعر از کیه؟ بله. مولوی. مولوی. مولای رومی. خلق اطفالند جز مرد خدا نیست. بالغ جزْ رَهیدَه از هوا. اَصبُ اِلَیهِنَّ. بچه میشم. جاهل میشم. پس بچه بودن. خود آدم خودشو بچه میکنه. بچه میشه. بله. آی. چه توانمندیهایی داشتی شما رو نکرده بودی برو عصر جدید. جهل در برابر عقله. نه در برابر علم. کتاب «العقل و الجهل». اصل جهل در برابر عقل. کار بیعقلی اگه آدم انجام بده، میشه جاهل. علمم در برابر جهل میآد. هم در برابر جهل میآد هم در برابر جهالت. اون جهلی که میآد همین جهله. مرتبه نازلش واسه بچهها. برای همین قرآن نظرش اینه که اکثر خلایق بچهاند، انسان نیستن. **«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»**. در کودکی هر کسی که رفتار حکیمانه نداره کودک. داغ. قیمت کارش فکر نمیکنه. تدبیر نداره، هضم نداره. ۷۰ سالش بشه انقدرم ریش داشته باشه، ۱۳ متر عمامه داشته باشه، فکر نمیکنه به کاری که داره میکنه. عواقبش براش مهم نیست. اضطرار و اکراه. امیرالمؤمنین در مورد مردم کوفه فرمود: هلو مُل الاطفال. شما بچهاید. افکارتون بچگانه است. افکار بچگانه دارید. جانم! عقل عملی. عقل نظری. عقل نظری در برابر جهل. عقل عملی در در برابر غضب و شهوت. اون حکمتی که درش عقل نظری مطرحه، بهش میگن حکمت نظری. اونی که عقل عملی مطرحه، میگن حکمت. بحث سر اینکه عقل حکم عملی داره یا نه بین فلاسفه اختلاف. دبیر اساتید ما آیت الله جوادی قائلند که داره. مصباح قائلند که نداره. خیلی قبول ندارن که داره. عقل چراغ. اَصبُ اِلَیهِنَّ جاهلین. من حاضرم زندان برم. خب الان این کارو ما کار غیرعاقلانه میدونیم. آقایی ۱۰ دقیقه حاجت رواشون راه بیفته، بره دیگه. این همه زندان و مندان. سفره پهن شده. بالاخره رزق حسنی خدا سر راهت قرار داده. بدبخت. ضرر. خدا راضیه تو ۱۵ سال زندگیتو، جوانیتو هدر بدی؟ اصلاً بچه ۱۲ ساله تکلیف نداره. چقدر واضحه. قشنگ از ابعاد مختلف. آدم زندان. کار عاقلانه اینجا که زندان بری. فشار و تحریم و اذیت و آزار و تحمل کنید، تن به خواسته شیاطین ندی. تندرو، افراط، بیعقل، دلواپس. بله. حضرت یوسف مصداق بارز همه این فحشهایییه که به اینها میدن. نه. اصلاحطلب. اصلاحطلب نداریم. هرکی این کارو بکنه اینجوریه. هر اسمی. اصولگرا هم الحمدلله بیعقل کم نداریم. همین دیگه. اضطرار نبوده دیگه. چند سال زندان میخواد بره. بعدشم اضطرار. اضطرار داریم تا اضطرار. رجایی به ناموس کسی داره تجاوز میشه. اینا دیگه بحث اضطرار برنمیداره. اضطرار تا جایییه که داره ضرر به من وارد میشه. اگر داره منو گلوله رو گذاشتن اینجا، میگن اگه فلانیو لو ندی میکشیمت. میشه اینجا من کشته میشم که او حفظ بشه. شهید هم در راه روشن.
آقا. **«فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ»**. ربش براش اجابت کرد. **«فَصَرَفَ عَنْهُ كَیْدَهُنَّ»**. بله. ربش. **«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ»**. آقا آقا درخواست میکنه. برگردون. ما هم استجابت کردیم کیدو برگردوندیم. خوب. استجابتهای خدا هم بامزه است. انداختش تو زندان دیگه. استجابت دعات بود. شلاق میخوری. استجابت دعا. مُلخ و نمیدونم مشهدی قشنگ داریم در مورد اینا. کلپاسه. کلپسه. کلپسه. از اینا. خلاصه استجابت جالبه دیگه. استجابت حدا جالبه. علیمه هم سمیعه. حرفتو شنید. با اینکه از دوستان ممکنه به زبون نیاورده باشه، در دل گذرونده باشه. خدا همونیم که به دل میآری رو میشنوه. علیمه. میدونه چه شکلی چیکار بکنه. هیچ دعای غیر مستجاب نداریم. هر دعایی که بشه استجابت میشه. فقط جوری که خودش میخواد میشه. نه اونجوری که شما.
در حال بارگذاری نظرات...