‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، الفال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
«فال یا بنی لا تخصص رؤیاک علی اخوتک تا یکی دو لک کیدًا ان الشیطان عدوٌ مبین»
همانطور که گفتیم "مکر" شدیدی است که تدبیر و فکر اول دارد، بعدش عمل و اقدام. اول آدم طراحی میکند، بعد اقدام میکند. لذا کید لزوماً چیز بدی نیست. خدای متعال کید میکند: «انکیدی متین یا اکیدو کیدا». خدا هم اهل کید است. حالا ما "کید" را یککمی در فارسی، چون کلماتمان خیلی قراقاتی است "کید" و "مکر" و اینها را با هم یکی میگیریم. همه را منفی میدانیم؛ درحالیکه "مکر" نیز منفی نیست. «الله خیرالماکرین»، خدا بهترین مکرکننده است. اینها به معنای نقشه است، حتی یک نقشهای تو سرشه. حضرت امام در مورد اهل بیت میفرماید که اهل بیت از اول برای ما نقشه داشتند، از اولی که به ما دستور زیارت دادند، نقشه داشتند برای اتحاد مسلمین. نقشهای تو سرشان است، آقای اهل بیت نقشهای تو سرشان است. خب، بله، یک نقشه تو سرشان است، یک طرحی.
پس این "کید" به معنای همین نقشه است. فقط مهم این است که نقشه را با چه غرضی داری طراحی میکنیم. این غرض است که حق و باطلش میکند. اگر غرض، غرض حقی باشد، کید شما هم حق میشود. اگر غرض، غرض باطلی باشد، کید هم باطل میشود. نه، دیگر میخواهد اجرا کند. صرف اینکه یک چیزی تو ذهنش است نیست. یک گمانی نیست، توهم نیست. نه، نیست. یک چیزی است که میخواهد اجرا کند. مینشیند فکر میکند که چهکار بکند. "مکر" حالا باز فرق میکند. چند واژه داریم. یکی "کید"، یکی "مکر"؛ عرض کنم که بله "حیله" هم هست. "حیل" به معنای راه چاره است، نزدیک است. "حیل" نزدیک راه، عرض کنم که تقریباً معنای فارسیاش توطئه است. توطئه فارسی خودمان. اینها هر کدام قید دارد. واژههای عربی عرض کردم معادل تککلمهای معمولاً در فارسی ندارد؛ مگر اینکه آنقدر در فارسی با آن واژه اُنس پیدا کرده باشیم که خود تکواژه را بتوانیم بفهمیم. واژههای عربی را تکواژه فارسی ترجمه کرده.
"خدعه" هم بله، مخادعه. میگوید بله، خدعه هم هست. عرض کنم که شیطان جلسه قبل توضیح دادیم. دیگر باید دوستان حواسشان جمع باشد. شیطان روی مفهوم «مشکک» است. ما این مفهوم «مشکک» را که میگیریم، خیلی مسائل را حل میکند. یکی از دوستان طلبه ما، که همین سوره یوسف را ما عرض کنم که امسال درسش را داشتیم، یک روز گفتش که ما اگر یک چیزی از این کلاس شما بفهمیم، برایمان بس است. گفتم: چی؟ گفت: همینی که به همه چی. همینو اگر بگیریم، راستم میگوید. یعنی این نکته، از جناب ملاصدرا و جانمایه همه حرفهای حضرت امام و نگاه امام (نظامسازی امام، جهانبینی امام). امام خمینی (رضوانالله علیه). همش تو همین یک کلمه است: «نگاه تشکیکی». که حالا مبانی فلسفی است، مثل اصالت وجود، یکی حرکت جوهری، حالا به وحدت وجود اینها هم کار دارد که دیگر ازش حرف بزنم. اینها همش میشود بحثهای تشکیکی.
یکی از خاصیتهای بحث تشکیکی این است، مثلاً میگویند که آقا وقتی خودت اهل عمل نیستی، چیزی را نگو. بله، همیشه از ما یک چند تا چیز هست که اهل عمل نباشیم. اصل انحراف از نگاه صفر و یک است. در مسائل سیاسی، تحجر مال صفر و یک است. نگاه خوارجی مال صفر و یک است. آدمهایی که صفر و یکی نگاه میکنند، «جمهوری اسلامی آخرش ظالم است یا عادل؟»، صفر و یکی. بله، نه. نگاه قرآن کاملاً صفر تا صد است: «و ما یؤمن اکثرهم بالله إلا و هم مشرکون». (یعنی چی؟) «لایؤمن» یا «ما یؤمنون»؟ الان شک کردهام. صفحه آخر سوره زاد و هود است. «آمنوا و ما یؤمنون از مرات»، بیشتر به کشک میخورد. خب، بازی همین است. فازی صفر و یک است. دقیقاً «منطق فازی». منطق فازی صفر و یک، «ما یؤمن اکثرهم بالله مشرک». (آن) مفهوم نیست، مصداق است. خلط بین مفهوم و مصداق نکنید. مصداق یک چیز است. مفهوم تشکیکی است. مصداق که تشکیکی نمیشود. مفهوم ایمان بالاخره مؤمن در یک مرتبه از ایمان است. نمیشود که تشکیکی کلاً صفر تا صد. من در یک مرتبهایاش هستم. یک درجه. من هشتادم، مثلاً ۷۹، ۷۹ باشم، ۸۰ نیستم. ۷۸ هم نیستم. مصداق که میآید، تعیّن پیدا میکند، میشود یک چیز.
ولی مفهوم چی؟ مفهوم ایمان چی؟ مفهوم ایمان صفر دارد تا ۱۰۰. میفرماید یک مراتبی از ایمان هست که مؤمنند و مشرک هم هستم. بلکه میفرماید اکثر مؤمنین مشرکاند. یعنی چی؟ چون مراتبه. شرک خفیه. مگر اینکه به ایمان محض برسد. امیرالمؤمنین که انسان کامل است. اگر ایمان محض شد، دیگر کفر و شرک هیچی نمیماند. حالا به هر میزانی که در وجودت ایمان هست و عدم ایمان هم هست، آن عدم ایمان مراتبی از حضور شیطان است که مرحوم علامه طباطبایی (رساله شریف چهارم به نظرم، رساله چهارم رسائل توحیدی اسمش را میگذارند) عرض کنم که مقام «أنا». «أنا» به معنای «عمل توحیدی نیست در برابر خدا». عربی به معنای «من» است. منیت، فارسی که من فارسی سرش نمیآید. عنانیت درست است. عنانیت درست است. انیت هم میشود گفت. انیت هم باز یونانی است. خود بنیاد. فارسیاش، مثلاً مقام انا. درباره خدا. «أنا خیر منه» و «أنا خیر هذا الذی مهين و لا یکاد یبین»؟ (در سوره مبارکه زخرف،) دو نفر گفتند. یکی ابلیس، یکی فرعون. ابلیس در برابر آدم گفت. فرعون درباره موسی. (این) یک حقیقت است.
یک دعوا بوده بین آدم و ابلیس. تمام. نه. دعوا از آن اول بوده تا الان. این هی میچرخد. نماد توحید، نماد انسانیت. یک وقت آدم بوده، یک وقت موسی بوده، یک وقت امام عصر و امیرالمؤمنین. نماد شیطنت، یک وقت ابلیس است، یک وقت فرعون است. درخت نمرود. نمرود غلط است. نمرود آمریکا شیطان بزرگ است. نگاه تشکیکی. شیطان بزرگ است. شیطان که دیگر بزرگ و کوچک ندارد که. یا شیطان است یا نیست. صفر و یکی نیست. شیطان بزرگ، شیطان مراتب. درست شد؟ با این نگاه، نگاه تو نسبت به تکنولوژی عوض میشود. خیلی مباحث حل میشود. خیلی مباحث. نقطه اصلی جهانبینی همین تیکه است. اگر این را آدم خوب بفهمد، کلاً نگاهش به عالم عوض میشود. تکنولوژی دستساز. تکنولوژی فعلی دستساز شیطان است. یعنی شیطان در آن حضور دارد. شیطان در آن حضور دارد، یعنی چی؟ یعنی «أنا»ای در برابر خدا حضور دارد. حالا باید چهکارش بکنیم؟ تولید علم یعنی چی؟ یعنی آن «أنا» را باید بیایی، متبدلش بکنیم. حضور خدا در ظاهر تکنولوژی فرقی نمیکند. فرق میکند.
حالا ما اینها را بحث کردهایم. یک جاهایی عرض کنم که یک کتابی انشاءالله تو همین ماه تمام شد. امروز الحمدلله تمام شد. عرض کنم که انشاءالله این ماه چاپ میشود، اگر خدا بخواهد و مشکلی پیش نیاید. در مورد اینستاگرام. اینستاگرام، این اسم کتاب است. عرض کنم که ۷۰ صفحه تقریباً است. با این مبانی فلسفه اولاً آرای خود غربیها را گفتیم و این مبانی فلسفی اینها را آوردیم تو مبانی علامه، مبانی امام. خیلی جزئی و ریز وارد این بحثها شدیم که تکنولوژی با ما چهکار میکند؟ رسانه با ما چهکار میکند؟ اینستاگرام چهکار میکند؟ تصویر، لایک با ما چهکار میکند؟ فالو با ما چهکار میکند؟ اینها محصول چه فرهنگی است؟ چه فرهنگی (است) حاضر است (در) بهترین تکنولوژی؟ بله. کی بحث میکرد؟ ترم اول هر جا «أنا»یی باشد، مفهوم با هم درگیرند. مفهوم انسان و شیطان. واژه «عدو» هم به چه معناست؟ به معنای دشمن نیست. به معنای مزاحم است. شیطان مزاحم انسان است عزیزم. «عدو» اصلاً «تعدی» که میگویند. تعدی یعنی چی؟ یعنی ایجاد مزاحمت. درست. «عدو» به غیر علم. یا مثلاً در «سعی بین صفا و مروه»، وقتی که یک عده مانع میشوند که بقیه بتوانند راه بروند، آنجا تعبیر «عدو» را به کار میبردند. «عدو» کسی است که مزاحم است. مزاحمت برای راه میگذارد. راه راهبری. به همه مفاهیم.
یک مفهوم کلیدی که همه اینها را پوشش میدهد، واژه «صراط» است. ما آیهای از قرآن نداریم که مرتبط به صراط نباشد. صراط، آن نسبت بین خدا و انسان است. انسان تو این مسیری که دارد میرود، مسیرش چه مسیری است؟ مسیر بالفعل شدن قوای اسماییه. فایلاش نیست. این اولین باری است که دارد گفته میشود و ضبط میشود. بالقوه همه را داریم. ما همه اسمالله را بالقوه داریم. علیم هستیم. قدیر هستیم. حی هستیم. بعضیها را بالفعل هم داریم. در مراتبیاش باز همه چی است. بعضی از اسامی را بالقوه داریم ولی نباید بالفعل بشود؛ مثل تکبر. اگر بالفعل بشود، بقیه اسامی میپرد! آن نسبت تکبر نیست. آن «زهوَة». حضرت فرمود: «زهوَة کَتَکَبّر است». خود ظرف برای بلندمنشی. عربی فارسی. عربی لطافت دارد. هر کدام از واژهها سر جای خودش. در نهج البلاغه «الذلو و الحسد»، «الذلو والبخل و الجبن». مزاحمی که تو مسیر خدا میخواهد مزاحمت ایجاد کند. به خدا پناه می برم. باز: «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم».
شرط حضور در صراط و خارج نشدن، اعتصام است. من دوست داشتم یک کلاسی راه بیندازیم، فقط بنشینیم واژههای قرآن، نسبتش را با همدیگر شبکه کنیم. پس این مسیری که میخواهد اینها بالفعل بشود، اسمش چیست؟ صراط. حالا کسی که همه اینها را در خودش بالفعل کرده، خودش میشود مظهر صراط. «یا علی انت الصراط المستقیم». تو خودت صراط مستقیمی. إن ربی الی صراط مستقیم. بله، صراط (است). آنجا «سبیل» و «طریق» فرق میکند. یک «سبیل» داریم، یک «طریق» داریم، یک «صراط» داریم. توش میافتی، دیگر میری. به مری شتر میگویند صراط (است). با سین است. اصلش با سین. «سرط». بعداً تو قرآن عوض شده. حالا ماجرا رسمالخط قرآن. مری شتر که غذا که میافتد، دیگر میرود. درست؟ بله. دستمالخطای قدیمی قرآن هست که با سین بوده.
پس این شد صراط. تو این صراط کی «مزاحم» است؟ «لهم کجا صراطک المستقیم». کجا مینشینم؟ «سر به صراط». ایشان میگوید: سر به صراط. سر به صراط. «ارسَنا». دقیقاً به صراط. آن «سوءال طرق» و اینها را میروم سد میکنم. مانع. البته تو صراطم که آمد، من تو صراط نیستم. از بیرون صراط گرا میدهم. من که دیگر مخلص بشود. به حدی برسد که دیگر صدایم بهش نرسد. آنقدر سرعت بگیرد و برود که دیگر صدای من بهش نرسد، اثر علاقه هم نیست. «إلا عبادک المخلصین». دوسشان دارم. دیگر باهاشان کار ندارم. دیگر از دستم در میرود. پس شیطان برای انسان «عدوٌ مبین» است. «مبین» هم که قبلاً گفتیم. مبین چی بود؟ ایجاد بینونت. دشمن آشکار. خب، قرآن میگوید شیطان برای شما دشمن غیرآشکار است. جالب است.
اینجا هم قرآن دارید؟ نرمافزارش را؟ نرمافزارش را میخواهم سرچ کنم. دارید؟ «یراکم» سرچ کنید. «إنه و قبیله». «إنه و قبیله یرو» شاید «یرونکم» باشد. شیطان میترسید. ضربالمثل «پدرتو». در آیه ۲۷ از عراق (۲۷) میفرماید که: ای بچههای آدم، شیطون گُلتون نزنه. همونجور که باباتون را درآورد. باباتون را از بهشت درآورد. «بابات درآمده». «ینزع عنهما لباس تازه»، لختتون هم میکند. «لیریهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم». از یک جایی نگاهتان میکند که نمیتوانید ببینیدش. اصلاً دشمن غیرمبین است. به این معنا که میگویند دشمن آشکار، دشمن آشکار نیست. بله. دشمنیاش آشکار است. آشکار نیست. «مبین» یعنی که «بینونت» میاندازد. بین شما و صراط، بینونت میاندازد. «عدوی» که مزاحمت ایجاد میکند تا بینونت بیفتد. بین جدایی. منحرف شود. ایشان میگوید: شفنه. یعنی انحراف از جاده. ببینید، از ماده شتر است به معنی دوری و میل از حق و استقامت با تحقق اعوجاج. از لغت عبری گرفته شده. کج رفتن. معوج. کج و معوج. ما فارسی اشتباه میگوییم کج و مهوش. کج و معوج. معوج. از جاده جدا میشود. خب، میخواهد انسان باشد یا حیوان باشد یا جن باشد. این هم نکته مهمی است. شیطان برای همه اینها به کار میرود. «مبین» «ابانه» میآید. یوبینو. یعنی بینونت ایجاد میکند. بین فرق میکند. یک «بین» داریم، یک «مبین» داریم. زبان عربی. آقا جان، هر بابی که برود، معنا عوض میشود.
البته بحث این که سوگل از صراط است یا قبل از صراط. بحث مفرد و فرقش با طریق. این هم از این. شیطان برای انسان عدو مبین. بریم جلو. این تعبیر خواب حضرت یوسف بود. حضرت یعقوب فرمود که تو خوابت را برای داداشات نگو. و در ادامه میفرماید که حالا این تفسیر بخشی از تفسیر آیه بعد را، تو قبلی آوردن، به مقام نبوت. «یجتبیک ربک». اجتبا. یک واژه دیگر داریم: «اجتبا». که «مجتبی» از همین است. اجتبا. جبایه میآید. میوه سوا میکنی. میگوید «در همه در همه». مجتبی نیست. اشتباه نداریم. اجتبا سوا کردن است. تکتک نگاه میکنی. «یجبا الیه من ثمرات کل شیء». آیا قرآن سوره میوههای دستچین درست و حسابی؟ همه میفرستند حج. دستچین کردن. «اجتبا» دستچین کردن. حالا صورت انسانی را همه دارند. حقیقت انسانی را همه ندارند. بلکه تعداد محدودیاند که حقیقت انسانی را دارند. آنهایی که حقیقت انسانی دارند، خدا جداشان میکند. سوار بر اینهایی که در عالم ملکوت هم انسان باشند. انسان. ولی عالم ملکوت معلوم نیست. «ابو بصیر» کنار امام صادق بود (علیه السلام). گفت: آقا، چقدر حاجی زیاد است. الحمدلله امسال، نابینا بود. میخواهی ببینی؟ حضرت دست گذاشتند روی چشمش. در «بصائرالدرجات» کتابی در حدیث و از جاهای دیگر هم هست این روایت. بینا شدم. دیدم جمعیتی که کعبه را داشت طواف میکرد، «کلهم قرده و الخنازیر». همه میمون و خوک. گفتم: آقا جان، اشتباه کردم. «ما اکثر الضجج و اقل الحجیج». چقدر سر و صدا زیاد است. حاجی کم است. حاجی کم است.
دشمن ما اهل بیت یا مخالف ما اهل بیت، وقتی که لبیک میگوید، در شما صدای انسان میشنوید، در ملکوت، صوت او «انکر من صوت الحمیر» است. صدایی که در ملکوت میآید، از صدای ناله الاغ بدتر است. صورت ملکوتی این صدا، صدای الاغ. درست شد؟ توضیح میدهند که چرا اینها به شکل میمون و خوک بودند. فرمودند: کسی که از امام زمانش رو برگردانده، در بیت عصمت را بسته، چیزی بهتر از میمون و خوک نمیشود. درد آنجا نیست که در خانه اهل بیت را سوزاندند. درد آنجاست که در خانه اهل بیت را بستند. اینکه دردش بیشتر است. که علامه طباطبایی در رساله شریف «الولایه» یک بحثی دارند. میفرمایند که اصل با هدایت بشر است؛ مگر معاندین. خیلی بحث مهمی است. خیلی بحث مهمی است. رساله، رساله خیلی مختصر و مفیدی است. در طول حیات علامه هم چاپ نشد. بعد از رحلت ایشان توسط بخشهای ایران خاص چاپ شد. تازهگی آیتالله جوادی دو جلد شرح نوشتن، هزار صفحه. از شرح کتاب در فصل سومش است به نظرم، اگر درست بگویم. در فصل سوم بحث میکند. میفرمایند که: اصل این است که مردم از حقیقت بهره دارند؛ مگر کسی که اهل جحد باشد، انکار و عناد.
خیلی نکته مهمی است. خیلی نکته مهم. لذا اکثر کسایی که حالا، ولی به معنا نیستش که انسانند آنها از حقیقت انسانیت، به جهنم نمیروند. فرق میکند. شفاعت و اینها شامل میشود دیگر. شفاعت شامل وگرنه این نیست که همه دیگر حالا انسانند و نه جهنم نمیروند. صورت انسانی را خیلیها ندارند. با شفاعت افاضه صورت میشود. تو «حالت معمای نخودکی» است. میگوید که گفته: مزار من اینجا باشد. سر همین مکاشفهاش بوده. مکاشفه دیدم حضرت امام رضا (علیه السلام) تختشون جلوی در بود. از این صحن عتیق که صحن اسماعیل طلاست. همین جایی که مزارهای نخودکی است. که مزار هم اشتباه وایمیسند. مزار هم آن وسط سنگو بردن بغل. سنگو بغل زدن. مزار وسط است. من میرم بغل (ایشان). ایشون میگوید: من خواب دیدم امام رضا (علیه السلام) رو تخت نشستهاند. مردم وارد میشوند. حضرت با دست مبارک عنایت میکنند. از این طرف به شکل میمون و خوک و حیوانات میآیند. با صورت انسانی میروند بیرون. یک بخشی از شفاعت این است: صورت انسانی افاضه میکند. مادرت متولد شده. یعنی این. شما وقتی از مادر متولد میشوی، به صورت انسانی متولد میشوی. روزی میشود که مادرش (است). خلاصه جهنم رفتن فرق میکند.
صورت انسانی اگر برگردیم به همان کارایی که انجام دادیم: «کذلک یجتبیک رب». وقتی مجتبی بشود، میشود واسطه اجتبا. همین معناست. مجتبی که میشوی، یعنی بقیه باید به تو سجده کنند تا قرب پیدا کنند. مجتبی این است. بله. (آن را) شاید: آن امام را هم میگوید. نه. یک مصطفی دارم. مصطفی از «استفائ» می آید. همه کدرها را وقتی بگیرد، صاف بشود. از صفا میآید. وقتی صاف بشود. مصطفی. بله. بالاتر تحویل. بله. مرتضی مورد رضایت. تحویل. ایشان میگوید: تحویل
یک سوال ندارید در زمینه اسامی و فامیلی؟ یکی از رفقا را اصلاً بچههای مشهد بود. فامیلی چی بود؟ گفت: قصوری. گفتم: فامیلی تو قرآن آمده. خبر داشتی؟ معنی فامیلیات چیست؟ گفت که: آره. گفتم: تو قرآن هم آمده. معنای شیر است. «فرت من القصوره». قصوره به معنای شیر. گفت: شما تو کل ایران و بچههای دانشگاه علم و صنعت، تو کل ایران دومین نفری هستی که معنی فامیلیام را گفتی. (یک) استاد کیکی تو دانشگاه بوده. یکی با شما. دیدم فامیلی منو فهمیدی. اصلاً درست خواندی. بعد فهمیدی معنیاش چیست. به معنای شیر. جالب است، که برای خود کلمه شیر عرب چند تا واژه دارد. اسد، ضرغام، قصوره، غضنفر. یک شیر را میخواهد بگوید ۱۰ تا واژه دارد. (این) محشر است این زبان. واقعاً فرق میکند. در فارسی قبول دارم. ولی در عربی لزوماً اینجوری نیست. نه عربی واقعاً بر آن ریزه. یعنی شرایط قشنگ برای شتر تو سنین مختلف و حالات مختلف اسمهای ۱۰ تا اسم دارد. شتر. دورههای مختلف. خود گوسفند هم، بره نر باشد یا ماده. اولین زایش، دومین زایش، سومین زایش. یک دندان، دو دندان، سه دندان، چهار دندان. نادرست تلفظ میکند در سومین زای: دو دندان. اسمش را بگویید شما. تازگی قرارداد شده از انگلیس و فرانسه و اینها گرفته باشند. تلفن معادل تلویزیون ندارید. سر نظام طبیعت نوع واژهگذاریشان. نه این که حالا واژههایی که جدید آمده. خیلی تلویزیون از خود تلویزیون گرفتهاند. تلفن، فارسی گرفتهاند. من تو قرآن واژههایی داریم که از عبری آمده. از فارسی آمده. زبان عربی یعنی ضعیف بوده؟ الان اصلاً عربی که صحبت میکنند، زبان عربی قرآن نیست. فارسی دامنه لغت میلیون لغت است. دامنه اثبات بشود. ترکیب.
قرآن به زبان عربی. شما یک نفری که عربی بلد باشد، الان میفهمد این جملات را. ۱۵۰۰ سال پیش. فارسیزبان امروزه نمیتواند آن را اصلاً بخواند. زمان خود پیغمبر بعضی واژهها بوده، خود عرب آن زمان نمیفهمیده. زبان فارسی بسیار زیاد است. تا حد، تا حد قرآن که هیچی. تا حد متن رسائل و مکاسب شیخ انصاری فهم نمیشود. اصطلاحات بحث تخصصی کار ندارم. اصطلاحات اصیل را خیلی. الان ما قرآن که میگوید «یقول»، هیچ عربی نمیگوید «یقول». «یقول» کجا؟ «یقول» کجا؟ نه. روایت، موقعیت به زبان فارسی. شبهه مال آقای سروش است. حالا اشکال ندارد. اصل شبهه مال سروش است. در مورد اینکه میگوید که فضایی که پیغمبر درش بوده، باعث شده که پیغمبر متأثر بشود. این حرف توابع بسیار خطرناکی دارد. اگر مقید بهش باشید، تا یک جاهای باریکی میرود. نکتهای که هست این است که ظرف بروزش عربی است. یک نکته.
ولی زبان عربی، حالا من وارد بحث زبان عربی نمیخواهم بشوم. زبان عربی بحث مفصلی است. زبان عربی یک بحثی است که اصلاً واضع این زبان کی بوده؟ در این واژهها توسط کی وضع شده؟ باز بالاتر از این است. سر اصلاً اصل وضع بر اثر اصل وزن به پسر. نه. زبان را نمیخواهیم بهش تقدس بدهیم که فارسی را میخواهیم بیندازیم کنار. هیچ بحثها اینجوری نیست. زبان فارسی، قرآن عربی، وضو دست بزنی، عربی. اکثر اسامی ما عربی است. نظام قراردادی نیست. بحث سر این است که این واژهها حقیقتی پشتش است. مخصوصاً وقتی تو قرآن حالا من خود زبان عربی کار ندارم. اینهایی که در قرآن استعمال شده، همش توش لحاظ شده. تفاوتها لحاظ شده. یعنی قصوره با اسد فرق میکند. در زبان فارسی و عربی یک جماعت اینجور باشند. ولی قرآن وقتی گفته، اولاً که ناظر به استعمالات. این بحثها بحثهای زبانشناسی قرآن. نمیخواهم بحث مفصلی است. قبلاً هم بحثش را کردهایم تو (قرآن) و اینکه اولاً از استعمال عرب گرفته. بعد یک دور درستش کرده. خودش بازتولید کرده. با این حال دیگر هرچی واژه گرفته. ولی از فارسی و عبری هم گرفته. عربی است.
همه قرآن عربی. با اینکه خیلی از واژههایش عبری است. گرفته. تو زبان عرب بازتولید کرده. و تو فرهنگ قرآن معنا بهش داده. همین که میگوید بین صراط و سبیل و مثلاً میگویم نمیدانستیم. نشنیدیم مثل استهزاء با «استحزاء» نمیگوییم. یا کبار، کبیر میگوییم. اکبر میگوییم. کبار نمیگوییم. «واضح». نادرست تلفظ میکند: اجاق اجا. اجاب. عجیب. نادرست تلفظ میکند: اجاق اطراف بادیه رفتم. آنجا یک پیرمردی بود تو بادیه. از این عشایر و اینها. احترام کرد و پا شدند اینها. رفتند. دوباره آمدند. رفتم بیرون آمدند. یک چند باری این کار را کردند. بعد چند (بار) پیرمرد عصبانی. «حجاب». من پیرمرد را مسخره میکنی؟ «کبار» هم «اجاق». یعنی هرچی قرآن گفته، یک استعمالی بوده بین عرب. ولی گرفته. بازتولید کرده. یعنی خیلی از (عبارات را) عباس سر درنمیآورم. تو قید عبد به معنای علف. «فاکته و عببا». الف به مشدد. این گفته رایج بوده. ولی هرچی که گفته، ملاحظهای دارد. و تو فرهنگ خودش یک تحویل خوبی است.
خوابت این است که خود مجتبی میشوی. خدا تو را اجتبا میکند. «یعلمک من تأویل الاحادیث». خدا به تو از تحویل احادیث یاد میدهد. تحویل، باز پس دادن چیزی است. یک چیزی را برگرداندن به نقطه اولش. میشود تحویل. بدانی سرچشمه و سرمنشأش کجاست. خدا به تو قدرت میدهد که سرمنشأ پیدا کنی. اگر کسی در مراتب انسانیت آنقدر بالا بیاید، عالم لاهوت برسد، این تو وقایع مختلف سرمنشأ و مناشئ ماجراها سرمنشأ دستش است. میفهمم از کجا آب میخورد. منشأ و علت چی بوده. درست شد؟
حالا ماجراهای عجیب و غریب هم بین علما هست. این تحویل احادیث یک بخشش خواب است. مثال، رفته یک چیزی دیده. نمیداند چی دیده. آنی که معبّر است، از عالم مثال رد شده یا مسلط به عالم مثال است. چی دیده که مثل بچّه شما میآید به شما میگوید که: بابا جلوی در یک چیزی بود. اصلاً آنقدر رنگش را توضیح میدهد. مثلاً اوصافش را توضیح میدهد. کمکم شما دستگاهی بوده، مثلاً برای جوشکاری. جوشکاری نمیداند چیست. یک چیزی دیده. نمیفهمد این چیست. شما به آن سرچشمه، سرمنشأ منتقل میشوید. چون تجربه کردهاید. برای شما حاضر است صورت این. پیش شما حاضر است. یک صورتی که نمیتواند معادلیابی بکند. این صورتی که دیده چیست. شما معادلش را میدانی. بهش میگویی. میشود یک بخشی از تحویل احادیث.
یک بخش دیگر وقایعی است که پیش میآید. این کار چرا اتفاق افتاد؟ آن ماجرا چرا پیش آمد؟ دارد که مرحوم آیت الله معزی تهرانی (بزرگان بود در قم). جوان بود نسبتاً. از دنیا ۵۵ سال از دنیا رفت. سنی نیست برای آخوند. زیر ۹۰ سال جوانمردی است. دیروز داشتم یک متنی از امام میخواندم. دعای جنتی سال ۶۳ فکر کنم بوده. امام میفرمایند که: شما عمری را در راه خدا گذراندید. خیلی مجاهد سابقهدار. آن موقع یک پیر بله. عرض کنم که (آیت الله) تهرانی بودند که تابستان و ایشان هم به خاطر بعضی کارایی که داشت، مانده بود. و یک روزی بعد از نماز صبح سکته کردند و از دنیا رفتند. (تا مردم) اگر از قم بیرون (میرفتند)، سالم. ماجراهایی دارد. اهل مکاشفاتی بود. و انسان وارستهای بود. یکی از اساتید ما شاگرد ایشان بودند. بعضی ماجراها را بیواسطه (یعنی با یک واسطه) مثلاً که جایی هم نیامده. تو کتابی نیست و این ها. من شنیدهام از ایشان. ماجراهای جالبی است.
یکیش این است. مرحوم آیت الله معزی تهرانی ارتباط داشتند با سید حسین آقای قاضی (حسین آقای قاضی، این قاضیهای شبکه). شبکه عجیب و غریب خاندان قاضی طباطبایی. کلاً یک خانواده عجیب است. این شهید محراب از این خانواده است. قاضی از این خانواده است. علامه طباطبایی از این خانواده است. برادر علامه از این (خانواده است). علامه اخویشان خب، عارف بود. سید علی آقای قاضی و اخویشان هم عارف بودند. اخوی سید علی آقا، سید احمد آقای قاضی بوده. آقازاده استاد احمد آقا، سید حسین قاضی بوده. ایشان هم از عرفا بوده. امام فرمودند ایشان موت اختیاری دارد. عنایت داشته. (در) سر دنیا آمدن حسن آقای خمینی، حاج احمد آقا در ارتباط بود با سید حسین قاضی. میگوید که: همسر ایشان سر زایش از دنیا میرفت. بعد به ایشان گفتند: آقا، کار تمام است. دیگر هر کار میخواهی بکنی، مادر و بچه با هم دارند (میروند). ایشان میآید تو خیابان و پریشان. و دم کفاشی مینشسته. جلوی در استخاره با تسبیح استفاده میکرد. نیت. قبل انقلاب از دنیا رفته. به امام سال ۵۱ گفته بوده که شما رهبر میشوی. تنها مرجع تاریخ شیعه هم هستی که عکس تو را رو پولها میزنند. بعد ایشان سال ۵۱ از دنیا رفته. تازه یک دستخط به ما بده. بعداً بریم پول بگیریم. با عکس. آمدم ایشان را دیدم. کنار آقا نشستم. یادم رفت که اصلاً مشکلاتم را. زن هم داره میمیرد و بچه و اینها. سبک شدم. گفت: حرف زدنش. سالم به دنیا آمد. حال خانمت هم خوب است. پاشو برو. برگشت و رفت. و الحمدلله رو به راه شد.
موضوع ادامه مییابد تهرانی این تحویل احادیث سید حسین قاضی و شیخ محمد حسن ماضی تهرانی. یک روزی عاشق محمد حسن داشتند از تو خیابان میرفتند. سیبزمینی پیاز دستشان بوده. بعد قبل از اینکه برای خرید اینها بکنند، دفتر یکی از مراجع بوده. تو آن دفتر مرجع بزرگوار دو نفر فقیر میآیند. سر و وضعشان هم شکل آن مرجع بزرگوار. به نفر اول مثلاً به پول آن موقع دهه ۷۰، هزار تومان میدهند. به نفر دوم ۵۰۰ تومان میدهند. برنامهی معزی فهمیده بودند که من فکرم درگیر همین بود که این آقا چرا اینجوری کرد؟ فرق گذاشت بین اینها؟ تو ذهنم سؤال بود و داشتم بازخواست میکردم آن مرجع را. یکهو کیسه سیبزمینی پیاز افتاد. دولا شدم. چپش دستی آمد کنارم. کمک. ایشان میگوید: حسین قاضی ایشان شروع کرد ریختن سیبزمینی پیازها تو پلاستیک. به من فرمود که: آقای معزی، میدانی چرا این کیسه چپ شد؟ گفتم: نه. گفت: اگر آن فکر را در مورد آن مرجع تو ذهنت نمیآوردی، اثر وضعی (نداشت). حالا یک تصور این شکلی، همچین اثری دارد. عالم، عالم ارتباطات است. هیچ چیزی در عالم محو نمیشود. یک صورت ذهنی وقتی ما داشته باشیم، تو عالم مثال سریع صورت پیدا میکند. صورت پیدا میکند. بعد شاکله پیدا میکند. با ما ربط پیدا میکند. بعد آثار وضعی دارد. ماجراها داریم تو عالم تحویل احادیث. سرمنشأ میداند چی بابت چیست. چی از کجا نشئت گرفته.
حالا یکی تو سطح خیلی بالا است. امیرالمؤمنین مالک (اشتر). رفته بودند میجنگیدند. پا به پای امیرالمؤمنین. بیا تو میدان جنگ بجنگ. مالک آمده بود شانه به شانه حضرت. با هم میزدند. یک لحظه خیلی خوشش آمد. تو دلش گفت: نه مثل که ما هم دیگه بغل امیرالمؤمنین. حضرت برگشتند گفتند: مالک، چند تا را زدی؟ غره نشو. جوگیر نشو. من اینهایی که زدم تا قیامت نگاه کردم. ببینم اگر تو نسلشان هیچ مؤمنی نمیآید، بزنم. پرپر کردی من تا نسلش. اگر تا نسلش ۷۰ پشت آنورتر یک مؤمنی میآمد، نگهش میداشتند که آن بیاید. بماند که نسلش را منتقل کند. حساب و کتاب عجیب و غریبی است این. این بهش میگویند تحویل احادیث. این مال مقام انسانیت است. یعنی وقتی آن قوا بالفعل شد، قوای اسماییه انسان میشود مظهر اسم علیم. اسم علیم که شد، دیگر از همه چی. «ما یعزب عن مثقال ذرت الا عزب». عین و ز. زنبور. «ما یعزب عن ربک مثقال ذرة الا» مرحله پیدا میکنی. یونس ۶۱. «إلا فی کتاب». هیچ چیزی در زمین و آسمان از رب تو پنهان نیست. نه کوچک، نه بزرگ. من که آمار همهشان را با جزئیات دارم. «إلا فی کتاب». اگر کسی به آن مقام مظهر اسم علیم رسید، اینجور میشود.
به یک دشتی رسیدند. سرتاسرش را مورچه گرفته بود. یک دشت. همش مورچه. امیرالمؤمنین گفت: سبحان مُحصیها. کی میتواند اینها را بشمارد؟ نگو سبحان مُحصیها. بگو سبحان خالقها. کی اینها را میتواند خلق کند؟ «انا محصیها». من همه را میشمرم. بهت هم میگویم چند تا نر بینشان، چند تا ماده بینشان. آمار همهشان. انسان کامل است دیگر. انسان کامل مظهر علیم. همین قوا بالفعل شده. اسماءالله در او بالفعل. همه ما اینها را داریم. همه بدبختی و درد ما بعد از مرگ و «خسرانإن الانسان لفی خسر». اینجا است. همه اینها را داشتیم و پرید. مثل عطر که درش باز است، میپرد. مظهر خالق. بله. خالق در طول است دیگر. خالق در عرض که نیست. به (معنی) یعنی چی؟ مقام امامت خودش تشکیکی است. باید به مقام امامت برسیم. «و جعلنا للمتقین اماما». بله. خراب میکند. امامت در اوجش را. بله. نمیتوانیم برسیم. به معنای این که محال عقلی است؟ نه. محال عادی است. یک محال عادی داریم، یک محال عقلی داریم. احادیث جمع حدیث به معنای نقل ماجرا. که اینجا کنایه از خواب. حدیث هر آنچه که جدید میآید. حدّث میشود. حادث میشود. نوشیدن. هر چیزی که نو به نو بیاید، تو میتوانی تحویل کنی. اولش چی بوده؟ از آن بالا. چون گفتیم هرچی که میآید: «ان من شیء الا عندنا خزائن». یادتان است یا نه؟ هرچی که میآید خزائن دارد پیش خدا. از آن خزائن تنزل میکند. اینجا تجلی است. ما هرچی تو عالم داریم، تجلی است. تحویل احادیث یعنی همین. سرمنشأ تجلی چیست؟ چی بروز پیدا کرده؟ مثلاً این آقا که نازاست. این نازاییاش بروز چیست؟ میرود پیش رجب خیاط. بچهدار نمیشوم. ۱۵ سال پیش یک روزی تو محیط صابکارت بچهاش را به تو سپرده بود. بعد تو دفترت بود. دست به چی زد. خوابوندی تو گوشش. هیچکی هم خبر نداشت. به بچه گفتی: اگر به بابات بگی من پوستت را میکنم. از آنجا آزاد شدی. صورت. تحویل احادیث. آن سوره آن کار. صورتش، تجلیاش اینجا شده این نازایی.
تحویل. قشنگترین ماجرا. زیاد به شدت وسواسی است تو این مسائل و حتی نسبت به احادیث هم ایشان وسواس دارد. با این حال یک کتاب نوشته. چیز عجیبی در رد کیمیای محبت نوشته. انتقادی. ۱۰ تا کتاب انتقادی لازم دارد. در رد مسئله رویا و خواب دیدن. بله. چیستی و صحنههای زشت و زیبا. وحشتناک و دلپذیر. سهرابآفرین و غمانگیز در خواب. آیا مربوط به گذشته است یا مربوط به آینده؟ گذشته، آینده. خواب یک عالم عجیب و غریبی است دیگر. یعنی آن مقداری از عالم مثال و ملکوت را که خدا اجازه داده همه بهش وارد بشوند، عالم رویا است. هر کسی میتواند با کمترین حد از انسانیت اینجا وارد میشود. حتی کافر. تو همین سوره هم داریم. و خواب میبیند. خوابش هم واقعی است. واقعیت دارد. دانلود قحطی که میآید. کمترین حدی که خدا گذاشته. عالم مثال از عالم ملکوت گیرمان بیاید. یک تجربهای داشته. خواب مفصل است. در مورد خواب لااقل ۳۰ جلسه صحبت کنیم. چشم.
کتاب «خویشتن پنهان» از آقای استاد اصغر طاهرزاده، نکات خیلی خوبی در مورد خواب دارد. خویشتن پنهان. کتاب ایشان. خویشتن پنهان. تکرار: پنهان. استاد اصغر طاهرزاده. سایت لبالمیزان، متن کتاب را مجانی دارد. پیدیاف، اندروید، و همه اینها هست آنجا. خویشتن پنهان. لبالمیزان. شاید «معدات» باشد. متعدد است. یکی از دوستان ما میگفت که: رفتم خدمت آقای بهجت. ماجرایی که بچهها در مورد معراجالسعاده. جملهای که فرمودند به ایشان گفته که خودت پشت کتاب چاپ کردم و پشتش. روزی یک صفحه ازش بخوانی، عوض میشود و اینها. یک بار آمدم. بعد یک مسئولیتی پیدا کرده بود تو یک استان لرستان. شهر دورود. درودیها و بروجردیها و اینها خیلی در ارتباط بوده نشستم. آقای بهجت چای آوردند. (بر) بپرسم. کسی هم نیست. گفتم که: حاج آقا، یک سؤال. عجیب توجه. گفتم که: شما الان به چه مرتبهای از مراتب عرفان رسیدید؟ از علمای بروجرد چه خبر؟ چای سرد نشود. خلاصه. جواب بهتر از این نمیشد.
تصویر قرآن در آیات متعددی به اینکه حداقل پارهای از خوابها انعکاسی از آینده دور یا نزدیک است. حقیقت رویا. تفسیر مادی دارد. علت خواب دیدن در نظر مادیها که نتیجه مستقیم کارهای روزانه است، یک سلسله آرزوهای برآورده نشده است. روانشناسی است دیگر. که نه. واقعی که درست است. ولی ببینید. تو روانشناسی چون اصل ماجرا را نمیفهمند، چیست؟ پرت است. (درست است) انفعالات روز. سلولهای نورونها داره فعالیتهایی میکند. یک سری پیامها را داره منتقل میکند. بعد این نورون الان مثلاً یک چیزی دریافت کرده. تو خواب داره آزاد (میکند). جسم کارایی ندارد. اگه باز خواستید مطالعه کنید و گوش بدهید. ما یک بحث دانشگاه شریف داشتیم پارسال. رابطه، رابطه ذهن و بدن. رابطه نفس به بدن. یادم نیست. دیدگاه حکمت صدرایی. همین حکمت صدرایی را اگه هشتگش را سرچ بکنی، میآید و آنجا با این رفقا بحثش را داشتیم که نسبت نفس از طریق نفس وقتی کانالیزه میشود.
تلگرام فروید و پیروانش میگویند که: ارضای تمایلات واپس زده است و سرکوفتهای است که کلاً همه چی به همینها برمیگردد. همیشه با تغییر و تبدیلات برای فریب من در عرصه خودآگاهی رو میآورند. رویا همیشه مربوط به گذشته است. از آینده هرگز خبر نمیدهد. یک حرف فروید است. قرآن دارد: هرچی خواب میگوید مال آینده است و وسیله خوبی برای خواندن ضمیر ناآگاه که از خوابهای آدمها میشود فهمید چهکارند. میگویند که یکی از این پزشکان، پزشکان غربی ظاهراً همین پزشک آیت الله میلانی بوده. تو خواجه دیدید که کجاست؟ مشهد. مشهد. هلندی. اتریشی. اتریشی یک کمی قبلش برجسته است. وسط خواجه نبی (ص) که رو قبرش هم انگلیسی است. بعد ایشان طبیب آیت الله میلانی بوده. به واسطه دیدن ایشان مسلمان میشود. ظاهراً همین ماجرا برای همین ایشان بوده. شاید هم یک کسی دیگر بوده.
گفتند که: پرسیدند که چی شد مسلمان شدی؟ گفته بود که: من عمل جراحی کرده بودم. (آیتالله) میلانی بوده یا کسی دیگر. و تجربه داشتم که اینها وقتی که من شخصیتهای مختلف عرض کنم که کشیشها و رجال مذهبی و رجال سیاسی و شخصیتهای علمی و افراد مختلفی را عمل جراحی کرده بودم، اینها تو حالت ریکاوری که قرار میگرفتند، وقتی میخواستند به هوش بیایند، چیزهای عجیب و غریب ازشان میدیدم. یکی شروع میکرد فحش دادن به ننهاش. یکی شروع میکرد نمیدانم مثلاً اقرار به تجاوز به یک بچه. تنها کسی که دیدم وقتی دارد به هوش میآید، دارد دعا میخواند، متن دعای ابوحمزه بوده و دارد با خدا حرف میزند. اینها بر حقند. ضمیر ناخودآگاه است. هیچ دخالتی ندارد. طرف چیزهایی را میگوید که باهاش عجین شده. یکی شده. اولین کلمه که تو آن حالت وقتی میخواهد به هوش بیاید. خواب هم همین شکلی است دیگر. خواب برادر مرگ است. یعنی همه ملکاتی که ما با خودمان تو مرگ میبریم و آنجا باهاش زندگی میکنیم، تو خواب میتوانیم بفهمیم. ملکات در خواب ظاهر میشود.
خوابهای حالا تفسیر فلسفیاش چیست؟ گفتند: خوابهای مربوط به گذشته زندگی و امیال و آرزوها، خوابهای پریشان. حالا خواب هم چند قسم است دیگر. گفتم از اخص و احلام. آن نه. واقعاً نمیشود. خیلی بحث مفصل است. قوه خیال مفصل بحث بکنیم. عالم مثال باید بحث بکنیم. تفاوت مثال متصل و منفصل باید بحث بکنیم. نحوه حضور صور در عالم مثال و کشف این صور را بحث بکنیم. در مورد شاکله و بعد تازه تفاوت اینهایی که آدم میبیند که اگر رویا باشد یا از اضغاث و احلام باشد. تفاوت اینها باز با همدیگر. از کجا بفهمیم رویا صادق است یا صادق نیست. اینکه فرمود: «اگر صادق باشی، رویای صادق میبینی»، یعنی چی؟ که روایت پیغمبر است که اگر خودت صادق باشی رویای صادق میبینی. اینها هر کدامش یک بحث مفصلی است. من در حد فهرست.
خوابهای مربوط به آینده. دو تا شعبه است: خوابهای سریع و روشن. تغییر شکل یافته و نیازمند تعبیر. خوب «کید» به معنای حیله زدن بود. ایشان فرمود که: خوابت را برای برادرانت نگو. میگوید: برای برادرانت نگو. شیطان برای انسان «عدوٌ مبین» است. خب، چهربطی دارد؟ آفرین. جمله بعدی، دنباله و توضیح همین است. حریم اینها محدود است. شیطنتشان. دقت. اینها محدود است. اینها محدود است. شیطنتشان غلبه دارد به محدوده انسانیت. تو محدوده انسانیتت غلبه دارد بر محدوده شیطنت. تا اینجا میگفتی: خوب است که اصلاً شیطنت نداشته است و چون شیطان مزاحم انسان است. اینها هم این محدوده برایت ایجاد زحمت (میکند). حل است یا نه؟ سخت بود؟ اینها شیطنتشان و انسانیتشان غلبه دارد. تو انسانیتت بر شیطنتت غلبه کرد. گفتیم: غلط است. باید بگوییم: اصلاً تو انسانیت کاملی، شیطنت نداری. اصلاً اینها چون شیطنتشان غلبه دارد. درگیریها مال انسان و شیطان فیزیکی و بیرونی نیست. حقیقت انسانیت و حقیقت شیطنت. اینها با هم درگیرند. حقیقت شیطانیت به شیطنت مزاحم برای حقیقت انسانیت. بله. این که سخت نیست. حقیقت شیطانیت چیست؟ حقیقت شیطانیت چیست؟ بحث مفصلی است. هیچی! حقیقت شیطنت کلمه ایشان میگوید: کلمه دارد و مزاحمت دارد برای حقیقت انسانیت. اینها هم چون در اینها تبلور پیدا کرده حقیقت شیطنت برای تویی که حقیقت انسانیت (داری) ایجاد مزاحمت میکند. حل است؟ بازم نه.
بنیاسرائیل. اصلاً بنیاسرائیل بچههای کیستند؟ آفرین. آها. اصل ماجرا به خود حضرت یعقوب. «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب است. (وقتی میگویی) مرگ بر اسرائیل، حواستان باشد. بعد محض نبودم. جلوتر بهش میرسیم. اینها را به شکل ستاره میبینند. ستاره خسوف دارد. ستاره ماجرایش این است. آخر سوره که: «لا تسبیب علیکم الیوم». جنبه شیطنتشان غلبه داشت. ولی آخر طی اطلاعاتی که برایشان پیش آمد، آخرش اینها جنبه انسانیتشان غلبه کرد. فرزندان حضرت یعقوب. تو آخرِ آخر فیلم که پینوکیو آدم شد، اینها آدم (شدند). یوسف داشتیم. امسال هم داشتیم. حوزه تفسیر قرآن به قرآن. تفسیر قرآن به فیلم که پدر سوخته (است). آثار شهید مطهری در مورد بنیاسرائیل خیلی مفصل است. بحثهای خیلی خوبی دارد. بله. خاطرم نیست. جاهای مختلف تو این گفتارها که هست. تو فرض کنم که مفصل بحثهای تفسیریشان هست. اسرار را به کار میبری.
این از اسرار است. در این مسئله اسراری. خانمم به من گفت: این اسرارِ اسرار که میگویی چیست؟ آخر به من. دلهای برادرانش سرشار از کینه و دشمنی با وی بود. همین الان وارد از اینکه نابودت کنم. بلکه فرمود: نقشه میریزند. تازه همین بیان را هم با مصدر تأکید نموده. فرمودند: حتماً برایت نقشه میریزند. توطئه میکنند. برنامهریزی. اینجوری رب تو اجتبا میکند تو را. و به تو یاد میدهد از تحویل احادیث. «علیک و نعمته»؟ نعمتش را بر تو تمام میکند. تمام نعمت یعنی دیگر تو این مراتب تشکیکی. نه، بالاترین حد نعمت را به تو میدهد. نعمت یعنی چی؟ هر چقدر دست مطالب. هر چقدر گرفتید نوش جانتان. ببینید آقا. نعمت به معنای از «نعومت» میآید. بله. نعمت از «نعومت» میآید. «نعومت» به معنای سازگاری. به حیوانات اهلی میگویند چی؟ میگویند: انعام. انعام یعنی سازگارند. «نعم» وقتی میگویی، میگوید: «نعم العبد». چه خوب بنده. «نعم» یعنی بندهای که سازگار است. حالا این سازگاری مراتب دارد. اگر کسی در اوج سازگاری باشد با عالم، یعنی در اوج سازگاری باشد با خدا. سرِ سوزنی مخالفت ندارد. در تسلیم محض است. در عبودیت محض است. در قله نعمت. قله نعمت اسمش چیست؟ ولایت. ولایت یعنی چی؟ ولایت یعنی چی؟ ولایت دو طرفه است. وقتی یک چیزی با یک چیزی آنقدر به هم قرب پیدا کنند که بینشان مانعی نماند. ولایت یعنی از بین یدکّ الی شیء. شیئا یدکّ. یک چیزی با یک چیزی یک جوری بیاید. بین اینها دیگر مانع نمیماند. هرکی با هرکی نسبتش اینطوری بود، میشود ولی او. «لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء». من ولایت شیطانم هم همین است. ولایت طاغوت هم همین است. ولایت اعداء هم همین است. ولایت خدا هم همین است. بگذار اولیای شیطان داریم، اولیای خدا داریم. هم به اینورش میگویند: ولی. هم به آنور میگویند: ولی. «الحمدلله ولی الذین آمنوا». بله یا نه؟ از هر طرف نگاه کنی درست است. از اینور مانع ندارد، از آنور مانع ندارد. مهم این است که تو یک ارتباطی مانع برداشته بشود. این میشود ولایت.
حالا کسی که باز خود ولایت هم مراتب دارد. ولایت هم مراتب دارد. چقدر نزدیک بشود. چقدر قرب پیدا کند. اگر کسی به اوج ولایت که بالفعل میشود، همه کمالات. هر آنچه که خدا دارد، مال اوست. «ولی مطلق». این هم بزرگان بهش میگویند مرتبه «قرب نوافل» در اصطلاح عرفا و بزرگان و از روایت هم گرفته که اگر بندهای با نوافل به من نزدیک بشود. خدای متعال فرمود: «کنت سمعه الذی یسمع به و لسانه الذی یتکلم به و یده التی یبطش بها». من زبانش میشوم. زبانی که باهاش حرف میزند. من چشمش میشوم. چشمی که باهاش میبیند. من گوشش میشوم. گوشی که باهاش میشنود. یعنی دیگر مانعی نمیماند. او میشنود یعنی من دارم میشنوم. بله. به پیغمبر میگوید: «ما رمیت». بفرمایید: «اذ رمیت، و لکن الله رمی». تو پرتاب نکردی. خدا. یعنی چی؟ وقتی که تو پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی. نمیخواهم توهم برایت پیش بیاید که تو نیستی. سفسطه و اینها نشود. هستی و در اینی که هستی و نیستی. آنقدر خدا در تو حاضر است و خدا در تو بروز دارد که انگار اصلاً نیستی در عین حالی که هستی. الان این تخته. آنقدر که این کلمات به چشم شما میآید، انگار تخته و سفیدی را نمیبینید. انگار تخته، انگار سفیدی نیست. انگار فقط کلمات است. بله. در عین حالی که هست، ولی انگار. آینه. نگاه میکنی لکههای آینه را نمیبینی که! خودت را توجه داشتی توش دیدی. لکه دارد. غرق در توجه میشوی. دیگر انگار نمیبینی آینه را. میبینی و نمیبینی. درست شد؟ هستی و نیستی. آنقدر که خدا در تو حاضر است، انگار اصلاً نیستی. این میشود مرتبه اوج ولایت. اوج ولایت. تعبیر قرآنی چیست؟ اتمام نعمت. با چی؟ با غدیر. غدیر را خدا داد برای اینکه نعمت «علیکم اکملت لکم دینکم و اتم علیکم علی...» تمام کردم. تمام شده بود از اولی که آمد. اشتباه نکنید شما. تمام کردم رفتهام. چون خودش صراط مستقیم است. دستت را میگیرد. میبرد. همه با هم: دستتونو بدید. بله. حل مشکل که نداریم. میآید. آنقدر میآیی بالا که من میشوم زبان، دست، چشمت، گوشت. «و یتم نعمته علیک». نعمت را بر تو. بعداً انشاءالله آخرش به ماجرای سجده اگر برسیم. سه. نه. خطاب به یوسف: تو برگزیده خدا میشوی. تعبیر خواب به تو. حالا تعبیر خواب گفتیم ترجمه دقیق نیست. تحویل احادیث.
این اول سوره یوسف سخت است. بعد سادهتر میشود. دیگر میافتد تو بازی داستانش. فضای سنگینی بود. اگر خسته شدید ببخشید. نقل خواب خودش را به طور خصوصی و دور از چشم برادران گفت. یوسف یک حس خاصی خودش از خوابش داشته. میدانسته یک خواب ویژهای است. خوابی که آدم میبیند تعبیر خواب صدقه است. اگر خوابت بد است، رفع میشود. اگر خوابت خوب است، محقق. و خوابت را به کسی نگو. خیلی ماجراها. ببخشید. (چون) در تعبیری که دیگران میکنند، بعضی وقتها محقق میشود. آثاری که روی خود آدم دارد، باعث تنزل آدم. بله. و اینکه اگر خوابی آدم میخواهد بگوید، به اهلش باید بگوید.
یکی از بزرگان یک چیزی را دیده بود. از یکی از علمای قم میفرمود. از شهیدان مرحوم آقای بهاءالدینی و مرحوم کشمیری و اینها. ایشان فرمود که: هر کدام از علما که از دنیا میرفت، من شب رحلتش هزار تا صلوات برایش میفرستادم و همان شب خوابش را میدیدم. گفت که: امام که از دنیا رفتند (رحمتالله علیه)، من هزار تا صلوات برایشان فرستادم. همان شب خوابشان را دیدم. تو خواب از ایشان پرسیدم که: آقا، اداره کردی. من خونم را نمیتوانم اداره کنم. مملکت چهشکلی؟ (امام فرمود: من) قطعاً با امام زمان در ارتباط (بودم). از مراجع (مرحوم بهاءالدینی و ...) بنده با ایشان و خودش و فرزندش و اینها در ارتباط بودم. وقتی عرض کنم که شاگردهای بهاءالدینی، شاگردهای حاج آقا فخر تهرانی، شاگردهای آیتالله کشمیری. از دوستان مرحوم تهرانی. بعد حاج آقا فخر تهرانی از انسانهای (بود که) تشرفات داشت. خدمت امام زمان میشد. گفت که: من شب این آقا. (آقا) میگوید که: من شب خواب امام را دیدم. (ایشان) گفتم: شما چطور مملکت را اداره میکردید؟ من تو خانه خودم ماندم. مستقیم در ارتباط نبودم. فرمودند که: من یک دوبیتی بهم رسیده بود که هر وقت این را میخواندم، حضرت، یکی از ابدال و اوتاد را میفرستادند. پرسیدم آن دوبیتی چیست؟ دوبیتی را برای من خواندند تو خواب. گفتند: من با گریه و خواندن بیدار شدم. در وصف امام زمانم هست. مثلاً تو کجایی؟ مثلاً من دنبالت بگردم؟ میخواندم و صبح آنقدر خواندم گریه کردم. از خانه زدم تو. (یعنی) تو خانه زندگی کرده بود. گفت که: حاج آقا فخر تهرانی را دیدم و گفتم: آقا، من آن ماجرا بود. هر شب که از دنیا میرفت هزار تا صلوات اینها. برای امامم خواندم و خواب دیدم. گفت: چی دیدی؟ آمدم بخوانم. یادم رفت. هر چی فکر کردم. ایشان فرمود: حاج آقا به من گفت: بعضی چیزها را از اهل هم باید مخفی کرد؛ چه برسد به نااهل که اهل بود. این مال خودِ خودت بوده. حتی فخر هم نباید. حساب و کتاب دارد. خب. از این ماجراها ۲۰ جلسه داریم. سیر درس حفظ اسرار هم که دیگر مشخص شد.
و امام رضا فرمودند که: مؤمن مؤمن نمیشود تا اینکه سه تا خصلت داشته باشد. سنت من ربه، و سنت من نبیه، و سنت من امامه. سنت من ربه: فکتمان السر. سنت خدا: کتمان سر. سنت از پیغمبر: مدارا با مردم است. سنت از امام: صبر در سختی و فشار. دمت گرم. خیلی قشنگ است: من بخواهم. قلب میشود. «سرتو از خون توست». مثل خونت است. «فلا یجریان من غیر». خونت را تو غیر رگهای خودت جاری مکن. این مسائلی هم که پیش میآید، خواب خوبی است. حرم چیزی دیده. اتفاقی افتاده. حال خوشی دست داده. اینها همه مال خود آدم است. به محض اینکه بگوید تمام میشود. بعضی وقتها یک جوری گرفته میشود تا ماجراها دارد. مفصل است. در داستان یوسف و برادرانش آیاتی است برای کسانی که اهل سؤال باشند. جلسه بعد بحث نکنیم و مهم این است که با سؤال بریم سراغ قرآن. با سؤال. با سؤال بیا. آیاتی میبینی.
ما مشکلم این است که پرخوری داریم. پرخوری امتلاء، سوءهاضمه این معارف. هرچی میآید. وقتی با سؤال آدم بیاید تدبر در قرآن. مدل سؤال. «استنطاع» کنید قرآن را. «فستنطقو». قرآن را به زبان بیاور. قرآن صامت است. قرآن حرف نمیزند. به حرف و بکشیش. سؤال کن. جواب میدهد. مثل بزرگ. سؤال میکردی. سؤال خوب اگه میکردی حسابی یک چیزایی میتونستی بکشی بیرون. امام زمان. دیدید؟ سؤال حرفهای است دیگر. نمیگویم ندیدم. جواب حرفهایتر است. و صلی الله علی سید.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
در حال بارگذاری نظرات...