‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی اللَّه علی سیدنا و نبینا اباالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة اللَّه علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.»
باب افتعال را عرض میکردیم و کلیت باب را جلسه قبل اشاره کردیم. این باب قواعدی دارد؛ قواعد مخصوص به خود دارد، چندتا قاعده است که اینها را باید اشاره کنیم.
**قاعده اول: حذف **ت در مضارع
در مضارع معلوم، در مضارع معلوم از صیغههای چهار و پنج مانند: _تقوم_ و صیغه شش مخاطب (که اینها همه اولش «ت» دارد)، شما میتوانید در اینها، جایز است که اینجا دو تا «ت» جمع میشود با هم مانند: تَتَلَّو،اختتال. مانند: یقهِ تتلو. بفرمایید، تَتَلّانی یقتتل، تتلو تتلَّانی یقتتل، تتلو تتلّین، تتلّان تتلن، تتلو تتلو. الان یکی ما صیغه چهار و پنج در غایب داریم، یکی هم صیغه شش مخاطب. صیغه یک مخاطب هم داریم، صیغه دو مخاطب هم داریم، صیغه چهار مخاطب هم داریم. در همه اینها، در اینهایی که جوازش را دادهاند به ما، اینهاست. بله اجازه دادهاند، حالا واجب نیست، اجازه دادهاند که ما عرض کنم که «ت» باشد، ماده _بَرَکَ_ برود به باب تفاعل، باب افعال. اینی که الان من نوشتم مال باب تفاعل و تفعل است. اصلاً در باب تفعل شما بدون علم به این که «ت» داشته باشید، مثل همین _بَرَکَ_ و بَعُدَ، تَباعَدَ یَتَباعَدُ، تَباعُدًا میشود تَباعدًا. شما میتوانی بخوانی. این قره قاطی نوشته، این مال باب تفعل است. ولی در باب افعال هم خلاصه، ما قواعد بعدی این را عرض خواهم کرد.
**قاعده دوم: حذف «ت» در مضارع**
پس حالا حذف «ت» در مضارع، به این نحو کلیاش فعلاً در ذهنتان باشد. بعد جلوتر میگوییم که کجا حذف میشود. خب، یک خورده از جزوهنویسی پریشان ما بود که، ببخشید. خلاصه اینو خاطرتان باشد، در باب تفاعل انشاءالله عرض خواهیم کرد. همینجا هم، سلام علیکم، همینجا هم باز ما بحث حذف داریم.
**نکته اول: قاعده اول**
پاک میکنیم، قاعده اول را این شکلی مینویسیم: میگوییم که هر وقت فاعل فعل این باب، باب چی بود؟ افعال. هر وقت فاعل فعل، فاؤ الفعل، یکی از این چهار حرف باشد: **صاد، ضاد، طاء، ظاء.** هر وقت فاؤ الفعل ما یکی از این چهار تا بود، اینجا «تاء-باب-افعال»، «تاء-خود-باب-افعال» کدامش میشود؟ این. اگر فاؤ الفعلمان یعنی فاؤ الفعل «صاد» باشد، «تاء-باب-افعال» چه میشود؟ «طاء» دستهدار میشود، دستهدار. روشن است؟ فاؤ الفعل ما یکی از این چهار حرف باشد، «تاء-باب-افعال» قلب به «طاء» دستهدار میشود.
**مثال:** «صبر» برود در باب افعال. «تاء» دستهدار میشود چی؟ «اصطبر». درسته؟ «اصطبر». خب آیه قرآنش را بیاورید. سوره مریم آیه ۶۵. خوب آوردند آقایان. بفرمایید آیه را: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم، رَبُّ فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ». پروژه شاهد مثال ما کدامش است؟ «اصطبر». چه صیغهای است؟ امر. صیغه چند؟ یکی صرف میکند این باب را. «افتعل، اصطبر، اصطبرا، اصطبروا». احسنت! «اصطبرت، اصطبرتما، اصطبرتم». ماضی است درست است؟ احسنت! «یصطبر» درست. «تصطبر، تصطبران، یصطبرون، تصطبرین، تصطبران، یصطبرن». خوب «تصطبرا، تصطبران»! «تصطبرون، تصطبرین». احسنت! «امرش: احسنت، احسن، لیستبرن، تصطبر. اصطبرن، لاستبر». احسن! کی مثال قرآنی صیغه «اصطبر لعبادة»؟ این مثال از حرف «ص» بود، اولش «صاد»، «صبر». خب حالا از «ضاد» مثال بزنیم. «ضرر». «ضرر» را بیاوریم در باب افعال. آن وقت میشود که، میشود «اضطر، یضطر، اضطرار». درست است.
مثال قرآنیاش سوره مبارکه بقره آیه ۱۲۶. آیه ۱۲۶ سوره مبارکه بقره. بفرمایید حاج آقای کریمی: «... اِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ ... قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النّارِ». مثال ما کدامش است؟ «اضْطَرُّهُ». چه صیغهای است؟ احسنت! از مضارع. کلش را صرف بفرمایید؟ پاسخ: بله، «اضطررت». احسنت! «یضطر، تضر، اضطره، تضر، اضطره». احسنت که شد «اضْطَرُّهُ». صیغه ۱۳ مضارع. «ثم اضطره الی عذاب النار». افتخار نگیم، ولی بعداً شما در بحث قرآن، تلاوت قرآن، الان حل میشود دیگر، قشنگ در ذهن آدم باب افعال. بله، «ثم اضطر». خوب، این از مثال «ضاد» بود که آمد در باب افعال «طاء-باب-افعال» تبدیل شد به «طاء».
مثال بعدی است از خود «طاء» دستهدار: «طلع». چرا «افتعل، طر، یضر»؟ نگفتی «یستبرن، سیر ۶ یستبرن». «افتعل، طلع». اصلش اینجوری است دیگر. «أتّلِعَ». یعنی ال، «تاء» دستهدار، «تاء» دو نقطه، «لام»، «عین». اینجا «تاء» دو نقطه را باید چیکار کنیم؟ مشدد میشود، میشود «اطلاع». پس «اطلاع» باب افعال. مثال قرآنی، سوره مبارکه قصص آیه ۳۸. خب، نوبتی هم که باشد. آیه ۳۸ فرعون: «یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ». گفتیم خدمت شما میرسیم، برای همین بود دیگر. شاید مثال «موسی» صیغه ۱۳. احسنت! از کل باب را: «أطّلِعَ، اطّلاع». کلی همین مصدر که شما منصوب آوردین توش، نکته. «مطلع» نه. «طلَع» جای همزه و لام جابجا میشود. «طلَع» توی أتّل. احسنت! «مطلعان، یطلعن، یطلعه، مطلعان». احسنت، چون شما رو خیلی دوست داریم، امرش هم بفرمایید: «لیّطلع». احسنت! خب، این هم از «طاء» دستهدار. اینا روشن است دیگر برای عزیزان.
و چهارمیاش هم «ظاء». «ظاء» مثال بفرمایید: «ظلم». اینجا معنی خیلی درست باب افعال کمتر میدهد. مثال کسی چیزی به ذهنش میآید؟ نه با «ظاء». تازه «ظلم» را که چیکار میکنیم؟ قلب، «تاء» قلب به «طاء» دستهدار میشود. «اضطلم، یضطلم، إضطلاما». احسنت. سید منصوب میخوانند. این شیوه کتب معجم، معاجم، معاجم لغوی، کتبی که لغتشناسی میکنند، اینها معمولاً همیشه مصدر را منصوب میآورند، وقتی میخواهند بگویند کلمه، بعدش منصوب میآورند. نکته ادبی هم هست که شما مفعول مطلق نوعی، تاکیدی، خلاصه تأکید اینها معمولاً تاکیدی به این نحو آورده میشود. بله، «اضطلم». من یک بیت شعر عربی مینویسم. البته وقت نکردم اینو ببینم که توی کتب روایی ما هم آیا قرآن «اضطلام» ظاهراً ندارد. بله. مثال قرآنی به ذهن نیامد. حالا باز اگر پیدا شد عرض میکنم این بیت:
«هُوَ الْجَوادُ الَّذی یُعْتیکَ نائلَهُ *** عَفْوًا وَ یُضْطَلَمُ اَحْیانا تُظْلَمُ»
جوابی است که نائلش را به شما میبخشد از سر عفو و احیاناً به او ظلم میشود و او استعالم میکند. حالا باب افعال را بعداً ترجمه و معانیاش را عرض خواهیم کرد. خب، «اضطلم، यضطلم، استعلام». نوبتی هم که باشد، نوبت من است ها! «اضطلم، استلما، تضلمو، اضطلمت، اضطلمتا، اضطلمن». نه، «اضطلمت، تضلمتما، اضطلمتم، اضطلمت، اضطلمتما، اضطلمتن، اضطلمت، اضطلمنا». «یضطلمو، یستلمان، یستلمون، فذتلمو، تضلمان، یضطلن، تضلم و تستلمان، تستلمون، تضلمین، تضلمان، تضلمن، ازتلمو، نزم». این شد قاعده اولی که ما عرض کردیم. پس در قاعده اول چهار تا حرف اگر فاعل فعل میآمد، «تاء افعال» میشد «طاء» دستهدار. «طاء» دو نقطه میشد «طاء». این قاعده اول چیزی که نداشت، ساده بود. جانم. خواهش میکنم. آیات قرآن که درست است. هم در چه مواردی ما بفهمیم؟ یعنی خودمان اگر بخواهیم بسازیم یا در قرآن؟ بله، بله، بله، بله. از همین قاعدهای که قواعدی که عرض میشود، آنجا هم میفهمیم که همین است باب افعال یا نه حالا؟
الان فعلاً با کلمات سخت خیلی ما در قرآن مواجه نشدیم. بعضی کلمات واقعاً پدر مفسرین را در میآورد. یک کلمه را ماندهاند، این چه شکلی است؟ حالا ما همینجا هم میرسیم. بعضی کلمات را، مثل «خصمه». کلمه «خصمه» کلمات سختی است که حالا میگوییم چقدر روش هی، چندین مرحله این کلمه تصفیه شده، از باب افعال رفته جلو تا شده «خصمه». که مثالهای قرآنی هم اتفاقاً هست. کلمات واقعاً سختی است نسبت به عموم کلمات قرآن. جالب هم این است که بیشتر سخت، در جزء سی است. که جزء سی را اول به بچهها درس میدهند. سختترین بخش قرآن هم همان جزء سی است. سادهترین بخش، وسطهای قرآن است. سوره لقمان و اینها، خلاصه سورههای ساده است. اینها را کار ندارم. عم جزء میروند بچهها، همان اول عم، از کلمات سختی که قواعد به هر صورت این قاعده اول.
**قاعده دوم: ادغام**
نه دیگر، در بحث تفسیر، لغت فهمیده نشود، ترجمه نمیکند. اینجوری نیست که اول ترجمه کنند بعد بگویند. بله، یک وقت سیاق به یک نحوی است که نمیشود غیر از این معنی بشود، آن بحثش فرق میکند. اگر فاؤ الفعل خب، این هم روشن بود. یعنی همینجا در «علا» اما مثالش را داشتیم. فاؤ الفعل ما «تاء» دستهدار باشد. فاؤ الفعل «تاء» دستهدار باشد، اینجا ادغام در «تاء» واجب است. ادغام واجب است. قاعده دوم در واقع یک چیز جدیدی نیست. در قاعده قبلی ما گفتیم در «طلحه» که آمد در باب افعال شد «اَتُّلا». چیکار کردیم؟ دو تا را ادغام کردیم. روشن است؟ خب، در قبلیه یا نه، مثلاً اگر «واو» باشد، «فا الف وا». اینجا سه تا وجه داریم:
۱. بدون ادغام
۲. با ادغام «ظاء» در «طاء»
۳. با ادغام «طاء» در «ظاء»
البته در ثمره خیلی فرقی نمیکند، دو و سه. ادغام نمیکنیم. «اضطلم». «پلم» قاطی شد، پاک کنم مرتبش کنم. «اضطلم». اینجا ادغام نکرد. در حالت دوم ادغام میکنیم. «ظَلَمَه». اینجا چی را در چی ادغام کردیم؟ «ظاء» را در «طاء» ادغام کردیم. در حالت بعد دوباره میگوییم: «اَضْطَلَمَ». اینجا «طاء» را در «ظاء» ادغام کردیم. این دو تا یکی استها، فقط این که چی در چی ادغام شده تفاوت دارد. پس در اگر «ظاء» باشد، ادغامش جایز است، ولی اگر «طاء» باشد ادغامش واجب است. «اَتّلِعَ». ولی در «ظَلَمَ»، «اَضْطَلَمَ» یا «اَظّلَم». درست شد؟
الان میگوییم و میرویم کجا؟ پدر آدم را در میآورد! نهج البلاغه. نهج البلاغه از آن کتابهایی است که پوست آدم را میکَند. این کلمات را میبینی، امیرالمؤمنین به صورت اسم فاعل یک جا آوردهاند، یک جا به صورت مجهول آوردهاند. آدم کمرش میشکند وقتی نهج البلاغه میخواند، بس که این عبارات سنگین است. الکی نیست که ابن ابی الحدید میگوید: «عرب را ادیبان عرب را جمع بکنم، همانجور که قرآن آیات سجدةدار دارد، میخوانند و سجده میروند، وصف خطبههای نهج البلاغه را من بخوانم، اینها سجده بروند.» بعضی خطبههای نهج البلاغه سجده واجب دارد. ابن ابی الحدید میگوید: «میگوید بعضی خطبههای نهج البلاغه سجده واجب دارد. اونی که اهل فن است، اونی که ادیب است، میفهمد این سجده واجب دارد.»
فعلاً در خم یک کوچهای اینها را حل بکنیم، حالا تا برسیم نهج البلاغه که باید برسیم. اصل را باید آنجا بگذاریم. انشاءالله، بنای همه ما به این است که اینها را بخوانیم نهج البلاغه. گفت: «طرف رفته بود ترکی یاد گرفته بود، فقط به خاطر این که شعر حیدر بابای بله، مرحوم شهریار را بخواند، بفهمد.» خب! وقتی به خاطر یک شعر حیدر بابا، ترکی یاد میگیرند، به خاطر خواندن نهج البلاغه جا ندارد آدم عربی یاد بگیرد؟ لذا نیتتان را بگذارید. این صبح آمدنها و از خواب زدن، ایام تابستان و گرما و سرما و فلان اینها، نیت به این است که انشاءالله به عشق امیرالمؤمنین و قرآن و نه، اینها را میخواهیم یاد بگیریم. به غیر از اینها دیگر خوب است، چون که صد آمد، نود هم پیش ماست دیگر. ما این را که بلدیم، آنها را میتوانیم بخوانیم. بعضی همتشان به این است که ما برویم فلان کتاب فقهی را بخوانیم، فلان کتاب عربی. نه، ما همه عشق این است که برویم نهج البلاغه بخوانیم و بفهمیم. لذا نهج البلاغه سخت است. آره همین میخواستم عرض بکنم. نهج البلاغه چون کتاب سختی است، باید هم محکمتر کار کرد در ادبیات. الان واسه همین قواعد و اینها را اگر میگوییم و روش داریم مانور میدهیم، به خاطر این که در نهج البلاغه وقت گیر نیفتیم. حالا مگر فرصت داشتم یک وقت خیلی خوبی داشتم که ندارم، متأسفانه اصلاً ندارم. یعنی آرزو دارم یک وقتی خدا نصیب بکند. اگر فرصت داشتم، همه مثالها را از نهج البلاغه میآوردم. چقدر اینها کار سخت است. خب، مثال همین ادغام «ت» در سوره مبارکه مریم آیه ۷۸. الان این کلمهای که میخواهیم بگوییم، از همان کلمات سخت است. بله، اینجا از آن کلمات سخت داریم. آیه ۷۸، ۴۳۹ آوردند دیگر. از سابقون السابقون اولائک المقربین.
آیات سخت را میخواهیم بدهیم به شما بنی هاشم دیگر. خلاصه سختی باید به بنی هاشم برسد. «أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً». «أَتَّخَذَ» جلوتر میگوییم که این چرا «أتَّخَذَ» شده است. در قواعد بعدی سوره ۱۳ باشد. ؟. همزه اینجا کریمی یک چیزی گفتند، فرمودند قبل از این فرمودند که ترجمه کنیم بعد ببینیم چه صیغهای است. من چی عرض کردم؟ سیاق. آهان! سیاق اینجا از آن بحثهایی است که اول باید سیاق را نگاه کرد، بعد فهمید چه صیغهای است. الان ترجمه اگر بخواهیم بکنیم چی میگوییم؟ آیا قبلش هم نگاه کنید. آهان! دیدی؟ آن کسی که اینجوری میگوید، در مورد یک کسی است که چی است؟ «رأیت الذی» چی؟ «قال، قال، قالت». ضمیرش اول شخص، زمین ضمیر مفرد مذکر غایب. سیاق الان در مورد چی است؟ در مورد یک شخصی است که اینجا نیست. سیاق در مورد این است. بعد آیه بعد میفرماید که این آدمی که اینجوری دارد میگوید، اطلاع بر غیب داشته؟ یا این که پیش خدا عهدی اتخاذ کرده؟ ما چی؟ «مال و ولد»! من مال و ولد دارم. در مورد قیامتم هست. قرآن ندارم باز نکردم. خلاصه این دارد میگوید که آقا من آنور وضعم خوب است، آن طرف هم ما برویم وضعمان خوب است. قرآن میفرماید که این آدمی که اینجوری دارد میگوید، اطلاع بر غیب دارد؟ وضعم خوب است. یا این که پیش خدا عهدی اتخاذ کرده؟ خدا بهش قول داده که آنور وضعت خوب باشد؟ یا اطلاع بر غیب دارد؟ پس اینجا آفرین! احسنت! این «أتَّلِعَ». پس چی است؟ روی سیاق وقتی دستمان میآید، دیگر میتوانیم قشنگ بفهمیم. این «ائتلع» بوده، «اطلاع». دو تا ادغام صورت گرفته. اول همزه استفهام است. بله، «اطلاع».
همزه اینجا کریمی یک چیزی گفتند، فرمودند قبل از این فرمودند که ترجمه کنیم بعد ببینیم چه صیغهای است. من چی عرض کردم؟ سیاق. آهان! سیاق اینجا از آن بحثهایی است که اول باید سیاق را نگاه کرد، بعد فهمید چه صیغهای است. الان ترجمه اگر بخواهیم بکنیم چی میگوییم؟ آیا قبلش هم نگاه کنید. آهان! دیدی؟ آن کسی که اینجوری میگوید، در مورد یک کسی است که چی است؟ «رأیت الذی» چی؟ «قال، قال، قالت». ضمیرش اول شخص، زمین ضمیر مفرد مذکر غایب. سیاق الان در مورد چی است؟ در مورد یک شخصی است که اینجا نیست. سیاق در مورد این است. بعد آیه بعد میفرماید که این آدمی که اینجوری دارد میگوید، اطلاع بر غیب داشته؟ یا این که پیش خدا عهدی اتخاذ کرده؟ ما چی؟ «مال و ولد»! من مال و ولد دارم. در مورد قیامتم هست. قرآن ندارم باز نکردم. خلاصه این دارد میگوید که آقا من آنور وضعم خوب است، آن طرف هم ما برویم وضعمان خوب است. قرآن میفرماید که این آدمی که اینجوری دارد میگوید، اطلاع بر غیب دارد؟ وضعم خوب است. یا این که پیش خدا عهدی اتخاذ کرده؟ خدا بهش قول داده که آنور وضعت خوب باشد؟ یا اطلاع بر غیب دارد؟ پس اینجا آفرین! احسنت! این «أتَّلِعَ». پس چی است؟ روی سیاق وقتی دستمان میآید، دیگر میتوانیم قشنگ بفهمیم. این «ائتلع» بوده، «اطلاع». دو تا ادغام صورت گرفته. اول همزه استفهام است. بله، «اطلاع».
فرمودند اینو صیغه بگیریم. یک جای خیلی قشنگی میشود اینو تشخیص داد. اگر «أتّلِعُ» یا «أُطْلِعُ» بود، ۱۳ مضارع. آفرین! این یک ماضی است. یک ماضی، این ۱۳ مضارع «أتّلِعُ» باشد، مگر این که یک عامل نسبی حالا آمده باشد. اینها دیگر ظرافت است، این ظرافت این مثالی که بنده برای شما میزنم، از یک ساعت درس حاصل تجربه چندین و چند ساله درس دادن که دارم عرض میکنم. عرض کردم دیگر. دو تا همزه با هم ادغام شده. دو تا همزه را چون کنار هم بودند. نه دیگر. همزه تشدید نمیگیرد. بله. چرا؟ تو ادغام شما دو تا را یکی میکنی یا یکی را به خاطر آن یکی میاندازی. ولی ما خود اینی که شما اصلاً مشدد میخوانید، به خاطر این که ابتدای به سکون میشود، یک کسری همزه قبلش میبیند و اینجا مشدد میشود. درست شد؟ حالا اینجا بحث ادغامش اصلاً به این نحو است که این «أتَّلِعَ» همزهاش همزه چی است؟ وصل یا قطع؟ وصل است، درست است؟ وقتی که همزه، همزه وصل است، ما قبلش یک همزه خودمان داریم. یعنی در واقع خیلی هم بحث ادغام نیست. یک همزه وصلی ما داریم که قبلش یک همزه دیگر آمده. این همزه وصل را میاندازی. مثل «فَضَلِ بُ» ؟. «أَذْرِ بُ» ؟ بود. «أَذْرِ ب». این همزه، همزه چی بود؟ وصل. یک «فا» آوردیم قبلش، باب افعال جداست. «فَضَرَبُ» ؟. درست است؟ چرا؟ چون همزه، همزه بله. بهترش این است که بگوییم همزه وصل. این هم از این.
اطلاع. بحث ادغام، یکی از بحثهای پیچیده و مهم در صرف کار ما. خیلی الان بحثمان خیلی ازش استفادهای نمیکنیم. بحثهای تخصصیتر است. بحث ادغام بیشتر تجویدی است. ولی خب در صرف هم حالا میآییم. الان چند هم خیلی کار. بله. البته حالا باید دیگر مرتبهبندی دارد دیگر. مباحث تخصصیتر که میشود خب مسلماً لازم میشود. ساعت چند است؟ ۸:۰۲. ۸۲ دقیقه؟ خوب است. بس است. کم است. زیاد است. چون این قاعده بعدی را بخواهم شروع بکنم، طول میکشد.
در حال بارگذاری نظرات...