‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
**حاج آقای کریمی:** آن مثالهایی که عرض شده، تمرین شد دیگر؛ انشاءالله. ۱۰ تا آیه را گفته بودیم، ها؟ ۲، ۴، ۶، ۸، ۱۰. بسم الله الرحمن الرحیم.
**استاد:** ۱۰ تا آیه را ما جلسهی آخر ماقبل تعطیلات عرض کردیم برای تمرین، حاجکریمی، که کار شده دیگر؟
**حاج آقای کریمی:** سلام علیکم، حال شما؟ کار شده.
**استاد:** سابسوری پیدا نکردم...
**حاج آقای کریمی:** ... با عنکبوت.
**استاد:** خوب است، همینقدر که اقدام شده. بله، انشاءالله بعد از جلسه.
خب، باب افتعال و قواعدش را عرض کردیم. سومین باری بود که از ابواب مزید اشاره شد. حالا میرویم سراغ معانی باب افتعال که خب بحث مهمی است. ما از جهت تطبیق با این جزوهی مرحوم بهشتیپور نکات را میگوییم؛ خودمان و بیشتر مباحث که خب در همین جزوه اشاره شده، به نحو خیلی خلاصه و مجسم. و دوستان دیگر باید توجه داشته باشند و به جزوه اضافه کنند.
کریمی، دوباره واگذار بکنیم که انشاءالله هر بخشی که تمام میشود، آن ترکیب جزوهای که ما گفتیم و مرحوم آقای بهشتیپور را انشاءالله، جزوهی جدیدش را حالا برای دورههای بعدی -که البته ما دیگر دورهی آخری است که صرف داریم، انشاءالله تا آخر عمر بنا به گفتن صرف برای دورههای بعدی، اگر کسی خواستند، دوستان کار بکنند و اینها-؛ خلاصه از این مباحث استفاده بشود.
خب، معانی باب افتعال. معنای اول، مطاوعت است. اولین معنا، مطاوعت است. معنای قالبی. اول مطاوعت را من یک توضیحی بدهم. این کمتر اشاره شده، کمتر معنا شده. خود مطاوعت به چه معناست؟ مطاوعت. حالا من مینویسم، دقیقاً دوستان هم یادداشت بفرمایید: صدور فعل بر وجه اختیار و اَخذ فعل از روی قصد و بدون ابا و منع است. یعنی ما در مطاوعت، تکیهمان روی چیست؟ آن اختیار، عدم اکراه. «طَوع» متابعت، طاعت در برابر چیست؟ کی میداند کلمهی قرآنیاش را؟ «كُرْه». «طوع» و «کره». اطاعت که میگوییم، از همین «اطاعت» مصدر باب چیست؟ افعال. مثل چی؟ «اقوام» و «اقت». «اتباع» و «اطاعت». «طوع» در برابر چیست؟ در بستهی لغتشناسی، یکی از بحثهای خیلی مهم این است که شما همیشه ضد یک کلمه را بشناسید. هر لغتی، ضدش چیست؟ ضدش خیلی کمک میکند برای فهمیدن معنای لغت. ضدش چیست؟
**حاضرین:** کراهت.
**استاد:** کراهت. آدم نسبت به یک چیزی میل ندارد، یعنی حالت میل داشتن، رغبت داشتن. مطاوعت به این معناست. پس ما وقتی میگوییم یکی از معانی باب افتعال مطاوعت است، یعنی چه؟ معنای قالبی باب افتعال مطاوعت است. یعنی وقتی شما یک کلمه را میآوری در باب افتعال، این به این معناست که کسی، با اختیار خودش، آن مادهی فعل را گرفته، با رغبت پذیرفته. حالا میرویم در آیات قرآن. الان این خیلی ساده است، درست است؟ این که سخت نیست؟ پدرمان در میآید یا نمیآید؟ کار سختش این است، وگرنه قواعد که کاری ندارد. مثالها میرویم، سخت میشود.
"و بدون ابا و منع است." ما دو تا باب داریم که اینها اساساً برای مطاوعت است. اینها نکات خوبی در این جزوه نیستها. نه؟ حیف است. دو تا باب داریم که اینها اساساً برای مطاوعت است: یکی باب انفعال، یکی باب تفعل. این دو تا باب را اساساً برای مطاوعت وزن کردهاند، معنای اصلیش مطاوعت است. باب افتعال این، گاهی در معنای مطاوعت. انفعال و تفعل مثلاً ۸۰، ۹۰ درصد است؛ افتعال ۵۰، ۶۰ درصد. پس افتعال در مطاوعت ۵۰، ۶۰ درصد. این دو تا در مطاوعت ۸۰، ۹۰ درصد. این هم نکتهی خوبی است.
بعد، یعنی معمولاً وقتی میخواهند یک ماده را به معنای مطاوعت برسانند، معمولاً یا میبرند باب انفعال یا باب تفعل. یک وقتهایی به ندرت میآورند در باب افتعال. پس این سه تا بیشتر شد، معنای باب مطاوعت. این هم نکتهی خیلی مهمی است. "دو تا باب را در واقع الان زودتر معنایش را گفتیم." مطاوعت در دو نوع فعل است: یک وقت فعل ما فعل محسوس است یا فعل غیرمحسوس. فعل محسوس مثل «جمع»، غیرمحسوس مثل «غم».
میگویم «جمعته فاجتمع»: جمعش کردم، جمع شد. من او را مطاوعت دادم؛ چه شد؟ جمعش کردم، او اثری را که من ایجاد کردم، پذیرفته. این ساده است، بیشتر هم به ما میسازد، کاری ندارد که روزی ۲۰ صفحه جزوه بگویم. من خودم "میمونه" نا مفهوم، چقدر سخت! «جمعته فاجتمع»: جمع کردم، جمع شد. «غم» بله، «غممته فاغتمّ»: ناراحتش کردم، ناراحت شد. «اغتمّ». حالا اگر من نگویم «غممته» میگویم «اغتمّ»: ناراحت شد. او غم را اختیار کرد، جمع را اختیار کرد. خب، تا اینجایش ساده است، خیلی چیزی ندارد. چقدر کار سخت! یک نکتهی دیگر، این در جزوه، فکر کنم باشد. «اختیار پذیرفتن». بله، یک کسی با اختیار، ماده را -ماده الان در «اجتماع»؛ مادهش چیست؟ جمع، غم-، مادهی فعل را فاعلش با اختیار بپذیرد. بله، تماسپذیری میشود دیگر. بله دیگر، من یک کاری را نسبت به کسی انجام بدهم، بپذیرد. من شکستم، و او شکستن را پذیرفت؛ میشود انکسار: پذیرفتن شکستن. درست شد؟
نگاه عادی خودمان که نگاه میکنیم، لیوان را که شکوندم، دیگر کسی نمیگوید که این لیوان شکستن را پذیرفت. درست شد؟ پذیرفتن به معنای این نیستش که مثلاً بهش گفتیم: «آقا، آقای لیوان، میشکنی؟» شما میگوید: «بله، بفرمایید.» اینجوری که نیست. یعنی این اثر را به خودش گرفت، درست شد؟ متأثر شد، تحت تأثیر قرار گرفت. مقاومتی در برابر این ماده نداشت. این میشود، بله، تعریفی که بله، وقتی که از روی قصد و بدون منع، با اختیار خودش، بدون منع، بدون ابا. «اَخذ». قسمت اولش. الان حالا مثالهای قرآنی عرض میکنم. حالا الان چند تا مثال دیگر هم عرض میکنم، روشن میشود.
خب، در باب افتعال چند تا حرف داریم که اینها وقتی فاعل فعل میآید، بیشتر کلماتی که در باب افتعال میرود برای معنای مطاوعت و مثلاً خب، چرا گفتیم که اصل باب مطاوعت کدام بود؟ انفعال و تفعل. ۴ تا حرف، اینها معمولاً در انفعال نمیرود. یعنی اگر فاعل فعل ما یکی از این ۴ تا حرف باشد، این را کمتر میفرستند در باب انفعال؛ در باب افتعال و معنای مطاوعت را در باب افتعال به کار میبریم. چیست؟ پس ۴ تا حرف. اولیش «لام»، دومین «راء»، سومین «واو»، «نون». «لَرون». لَرون بگوییم حالا یا لَرون. لورون بگوییم درست نیست، جمع لُر کجای قرآن از لرها تعریف کرد؟ گفت این همه آیات داریم: «اَلِف لام را». یک لَر. حالا اینجا لَرونه. چند ل.
خب، این ۴ تا حرف وقتی فاعل فعل میآید، معمولاً دیگر برای مطاوعت نمیبرند در باب انفعال، میفرستند در باب افتعال. «لام» مثل «لَعَمَ». میگوییم «لَعَمْتُ الجُرْح فَالْتَعَمَ»، «التِئٰام». «لَعَمْتُ الجُرْح»؛ جُرح به چه معناست؟ زخم. «لَعَمَ» به چه معناست؟ مداوا. التهام که میشود التیام. این التیام مال اینجاست. پس التیام، مادهاش چیست؟ «لَعَمَ». درست شد؟ این «لَعَمَ» چون در باب انفعال نمیرفته -مثلاً ما «اِنْلَعَمَ» نمیگوییم، «اِنْلَعَمَ» درست نیست- چون «انْلَعَمَ» در باب انفعال نمیشده، معنای مطاوعتی وقتی میخواستهاند درست کنند، کجا فرستادهاند؟ افتعال. درست شد؟ «لَعَمْتُ الجُرْح»: من جُرح را مداوا کردم. «فَالْتَعَمَ» هم مداوا را با اختیار پذیرفت، مداوا را پذیرفت. همانطور که فرمودید که معنایش چی میشود؟ اینجوری میشود: پذیرفت «لَعَمَ» را. باب انفعال نمیرود. افتعال.
خب، دومین مثل «رَمَ». میگویم «رَمَیْتُ بِزَیْدٍ فَارْتَمى». تیر پرتاب کردم، او هم پرتاب کردن تیر بهش خورد. میشود «اِرْتِمَاء».
**حاضرین:** «اِرْتَمَی یرْتَمِي اِجْتِمَاع».
**استاد:** بله. خب، باشد. نه، اینجا حالا عرض میکنم به چه معناست. او مجبورند پذیرفت... ببینید، اینجا منظور این نیستش که مثلاً کسی همین که گفتم مثلاً به لیوان میگوییم که آقا شما حاضری بشکنی؟ میگوید بله. مثلاً حالا مجبور بود بشکند یا با اختیار شکست؟ وقتی مقاومتی در برابر ماده نداشته باشد، یعنی به محض اینکه شما مادهی فعل را محقق میکنی، این محقق بشود کاملاً، او پذیرش داشته باشد. درست شد؟ تعطیل میکنیم. شما حاضری بشکنی؟ حاضری تیر ... اینها نیست که. یعنی شما وقتی این اثر را داری ایجاد میکنی، او اثر را کلاً میپذیرد. «قُلْ کُنْ فَیَکُونُ»؛ همین «کُنْ» که ایجاد میشود، درست شد؟ این به این معناست. یک وقت اشتباه نشود. مذاکره نمیکنیم، داریم یکجوری میخواهیم قبول بکنیم. تیر را پرتاب کردیم، الان دیگر در راه پرتاب کردی، فعل که از شما محقق شد نسبت به آن مادهای که میخواهد فروش محقق بشود، او تماماً پذیرفته این فعل را از شما. درست شد؟ این میشود معنای مطاوعت. «رَمَیْتُ بِزَیْدٍ فَارْتَمَى». اینجا هم عرض شد در باب انفعال نمیرود. مثلاً ما «اِنْرَمَى» نمیگوییم. «انْرَمَى» نمیگوییم چون «انْرَمَى» در باب انفعال نمیرود، آوردند افتعال. «رَمَیْتُ بِزَیْدٍ فَارْتَمَى».
خب، دو تا بعدی را هم بگویم، سریع برویم سراغ مثالهای قرآنیاش. سومین چیست؟ «واو». «واو» مثل «وَصْلَ». خب، «وَصْلَ» در باب انفعال نمیرود. «اِنْوَصَلَ» نمیگویند. افتعال. میگوییم مثلاً «وَصَلْتُهُ فَاتَّصَلَ». چرا «فَاتَّصَلَ»؟ حاجکریمی؟ مثلاً میرود در باب افتعال.
**حاضرین:** احسنتم، چون مثال واوی است، در باب «اِفْتَعَلَ» که میآید، «واو» قلب به «تا» میشود: «اِتِّصَال».
**استاد:** «یَتَّصِلُ اتِّصَالاً». «وَصَلَ». من وصل کردم، رساندم، وصل شد. پس این «اِنْوَصَلَ» ندارد.
**استاد:** و چهارمی هم «نون». «نون» مثل «نَفَیَ». خب، این «اِنْفَضَّ» مثلاً ما نداریم. «اِنْفَضَّ» گفته نشده، اصلاً نرفته.
**حاضرین:** «اِنْتَفَى».
**استاد:** «اِنْتَفَى» ینفَی. «اِنْفَضَّ» ما نداریم. «اِنْتَفَى اِنْفِعَال». این که باب تفعل است دیگر، اصلاً. آها، بله، بله، بله، بله. یعنی اگر بخواهد برود، باز ترجیح دارد در باب تفعل. بله. اگر باز دوباره تفعل هم برود، اینجا نمیآید. شنیده شده ولی باز افتخارش هم مثلاً همین توسل؛ توسل هم شنیده شده با صاد ولی اتصال رایجتر است.
**حاضرین:** «نَفَیْتُهُ فَانْتَفَی».
**استاد:** «نَفَیْتُهُ فَانْتَفَى». من طردش کردم، او هم طرد شد. حالا یک مثال قرآنی. کلمهی «نَشَرَ». چند تا مثال قرآنی. «فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا». این «فَانْتَشِرُوا». «نَشَرَ». وقتی غذا را خوردید، منتشر بشوید. چاپ کنیم؟ بچاپیم؟ چکار کنیم؟ پراکنش. این پراکندگی را بپذیرید. این «انْشُرُوا» گفته نشده، در باب انفعال نرفته. لذا در باب افتعال سازیش چیست؟ «نون». «نون» جزو کدام حروف بود؟ چهار تا حرف. وقتی که یکی از این چهار حرف فاعل فعل باشد و شنیده هم نشده باشد، و معمولاً هم شنیده نیست -شنیده نشده باشد که در باب انفعال برود- چکار میکنیم؟ میآوریم در باب افتعال و چه معنایی بهش میدهیم؟ مطاوعت.
خب، برویم مثالهای مشکل. ندارد؟ چی شده است؟ الان امرش است دیگر؟ اشکال ندارد. «فَانْتَشِرُوا» را ثبت نام کنید. «فَانْتَشِرُوا».
**استاد:** این «نَشْر» را بپذیرید، پراکنده بشوید. سورهی مبارکهی اعراف، آیهی ۱۵۵. همه نرمافزار قرآن هستند دیگر. سورهی مبارکهی اعراف. تا اینجایش کاری نداشت، درست است؟ آقا، الان میشود اینها را گفت و رفت. من میتوانم الان کل ابواب ثلاثی مزید را در یک روز همه را به شما بگویم.
**حاضرین:** صرف گفتم خدمت شما.
**استاد:** صرف و به نظرم یک روزه یا دو روزه ما گفتیم، صرفِ ساده را، نحو را یک روزه گفتیم، بلاغت هم یادم است که همینجوری، همین سرعت گفتیم. این درسها را یا باید درست خواند یا باید یک روزه خواند. این که عرض کردم، جملهی مهمی است ها. بعضیها هم طولانی میخوانند، هم نادرست. یا باید یک کتاب را یک روزه خواند یا باید درست خواند. اگر نمیخواهی کسی درست بخواند، دیگر نباید لفت داد یک سال و دو سال. یک روزه تمام میشود. میشود همه را قواعد یکجا گفت ولی آنی که بخواهد فهمیده بشود و کار بشود و اینها، زمان میبرد. آدم قشنگ باید تمرین کند. الان ۴ تا مثال قرآنی که ما حل بکنیم، روش کار بکنیم، این باب افتعال میرود قشنگ در اصلاً مطاوعت میرود در مغزمان، یعنی خوب.
**حاج آقای کریمی:** پیدا شد آیه. بفرمایید.
**استاد:** بفرمایید. صفحهی ۲۳. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، «بسم الله الرحمن الرحیم. وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِیقَاتِنَا...».
**استاد:** حالا اینجا. «وقت آها وقت داره». چیست؟ افتعال. اصلش چی بوده؟ مادهاش چیست؟ چی شده که شده «اِخْتَارَ»؟
**حاضرین:** «اِخْتَیَر». قواعد اعلال، حرف عله.
**استاد:** بله. مثل «بَیَعَ» میشود «بَاعَ». روی مثالها، اگر قواعد اعلال در ذهن بماند، قشنگ آدم حفظ میشود. اعلال «قَالَ»، اعلال «بَاعَ». این الان اعلال «قَالَ»، اعلال «اِخْتَیَر» شده «اِخْتَارَ».
**حاضرین:** در مجهولش هم باید از همان «اُخْتِیرَ» استفاده بکنیم دیگر.
**استاد:** بله. رضا مشهورش میشود «اُخْتِیرَ». درست شد؟ «اُختِیرَ»، «اِخْتَارَ». این از عبارات خیلی پرکاربرد است. بله، از عبارات به شدت پرکاربرد در مباحث فقهی. یکی از کلماتی که شاید بیشترین استعمال را در کتب فقهی داشته باشد، «فَٱخْتَارَ الْمُصَنِّفُ فُلَانٌ»، «فَٱخْتَارَ الْمُصَنِّفُ فِي كِتَابهِ الفُلَانِيِّ». توی شرح لمعه که خیلی دارد. بله، شهید اول این را در کتب کتاب فلانش این نظر را اختیار کرده: «یَختارُ فُلَانٌ» این نظریه اختیار شده در فلان جا. «اُخْتِیرَ». «اِخْتَارَهُ». معنایش میشود اختیار دادن. «خَیْرَ». حالا ما میخواهیم «اِخْتَارَ» را ترجمه کنیم. الان ما الان دو سه تا کلاس فشرده، کلاس روش ترجمه که کلاسش را نداریم البته در حوزه لازمه. ما خودمان این کلمهی «اخْتَارَ» را ترجمه بکنیم، باید چکار بکنیم؟
اول باید ماده را پیدا کنیم، بعد ببینیم که کدام باب است، بعد معانی باب. البته ما اگر کسی ممارست و اُنس زیاد با کلمات عربی داشته باشد، سریع به محض اینکه با یک کلمه مواجه میشود، معنا می کند. مادهاش چیست؟ و بعد آن معانی باب فلان چی بوده. نه، سریع میفهمی. بله، سریع میآید. یعنی اُنس زیاد قشنگ حاصل میشود. ولی حالا برای اول کار باید چکار کرد؟ اول ماده را پیدا کردیم. ماده چیست؟ «خَیْرَ». مادهی «خَیْرَ». خب، این ماده آمده، رفته در باب چی؟ افتعال. باب افتعال. معنای قالبش چی بود؟ مطاوعت. مطاوعت به چه معنا بود؟ اثرپذیری. یعنی اثر را تام و کامل بپذیرد، با اختیار، با رغبت. حالا اگر فاعل اختیار دارد نسبت به ماده، اینجا نکتهای که مطرح شد، که شما فرمودید که اختیار ندارد که تیر دارد میخورد. تمام. الان این «ارتماء»، فاعلش کیست؟ زید است دیگر. «رَمَیْتُ بِزَیْدٍ فَارْتَمَی». زید نسبت به خوردن تیر -خوردن تیر نه، خوردن تیر- نسبت به خوردن تیر اختیار دارد یا ندارد؟ ندارد. پس اینجا ما نمیگوییم او با رغبت تیر خورد، فقط میگوییم که تیر را به کماله و به تمامه خورد، هیچ مانعی برای خوردن تیر نداشت. ولی اگر فاعل اختیار داشت، فعل، اینجا میگوییم با رغبت این کار را کرد.
در ترجمهی قرآن، «اختیار» یعنی چه؟ یعنی یک کسی خیر را با رغبت بپذیرد. «اختیار» معنای عجیبی شد. تا حالا نشنیده بودیم. «اختیار» همیشه در برابر «جبر». «اختیار» یعنی چه؟ پذیرفتن خیر با رغبت. «خیر» را اختیار کردن. حالا اختیار، این اختیار دوم. اختیار اول: کسی با رغبت خیر را بگیرد، برود دنبال خیر. این میشود اختیار. میگوید: «آقا شما بین دو نفر»، بله. «فَاخْتَرْ لِمَا شِئْتَ». هر کدامش را که میخواهی اختیار کن. اختیار در آیات قرآن، خیلی معنای انتخاب میدهد. یعنی اینجا هم یعنی مرادف انتخاب است. انتخاب با رغبت، با طوع، با پذیرش. پس در ترجمهی کلمهی «اِخْتَارَ»، حالا دیگر اینها میآید در صیغههایش که میرود، دیگر باید آن معنای خودش را ملاحظه کرد. «اِخْتَارَ» یعنی چه؟ با رغبت انتخاب کرد. آن یک نفر مذکر غائب. «اِخْتَارَ»، «اِخْتَارَا»، «اِخْتَارُوا»،... «اِخْتَارَتْ»، «اِخْتَارَتَا»، «اِخْتَرْنَ»... «اِخْتَرْ»، «اِخْتَرَا»، «اِخْتَرُوا»، «اِخْتَرِي»، «اِخْتَرَا»، «اِخْتَرْنَ». «اَخْتَارُ»، «نَخْتَارُ». «یَخْتَارُ»، «یَخْتَارَانِ»، «یَخْتَارُونَ». «تَخْتَارُ»، «تَخْتَارَانِ»، «یَخْتَرْنَ». «تَخْتَارُ»، «تَخْتَارَانِ»، «تَخْتَارُونَ». «تَخْتَارِینَ»، «تَخْتَرْنُ». «اَخْتَرُ»، «نَخْتَرُ». مخت اسم فاعلش چیست؟ اسم مفعولش چیست؟ نگاه کن. اشکال ندارد.
**حاضرین:** «فَارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ». یک قاعدهای بود که اسم فاعل و مفعول در باب افتعال یکی میشود.
**استاد:** «كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ حَسِيبًا». خوب، احسنت. الان «اختیار» اجوفی است یا نیست؟ اجوف چیست؟
**حاضرین:** اجوف یایی است.
**استاد:** اجوف. وقتی میآید در باب افتعال، اسم فاعل و اسم مفعولش یکی است. یعنی همانی که انتخاب کرده، همانی که انتخاب شده، جفتش را میگوییم «مختار». یعنی شما به عنوان مؤلف، شما به عنوان مرجع تقلید، شما به عنوان فقیه، یک نظری انتخاب کردید، شما نظرتان به این است که مثلاً آبجو حرام است نوشیدنش و نجس است مثلاً. شما مختار این نظریه هستید. و این نظریه هم مختار شماست. درست شد؟ چی شد؟ افتاد قشنگ؟ شما مختار این نظریه هستید و این نظریه هم مختار شماست. مختار نظری هستید، مختار به معنای اسم فاعل. این نظریه، مختار شماست، به معنای اسم مفعول. مختار فاعلی داریم، مختار مفعولی. این خیلی مهمها. خیلی وقتها گیر میافتند خیلیها. بله، اینها دیگر نکات فنی کار است.
خب، «وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا». حالا این آیات که دریایی از مطلب و ظرافتهای ادبی و نکات نحوی و اینها در همین یک تیکه خیلی هست.
**حاضرین:** جان.
**استاد:** نه همین یک کلمه «اِخْتَارَ». «مُوسَىٰ قَوْمَهُ». پس این را ترجمه چجوری باید بکنیم؟ موسی با رغبت انتخاب کرد قومش را. هفتاد مرد. خب، یعنی چه؟ قومش هفتاد مرد؟ این بدل بعض از کُل است. از قومش هفتاد نفر را برای میقات. بله، مرحوم صدوق میفرماید: «اگر قرار بود مردم جمع بشوند، رأی بدهند، یک نفر را بکنند امام معصوم». خیلی قشنگ است این جملهی مرحوم صدوق. میفرماید: «از موسی عاقلتر داریم؟ موسی رفت گشت هفتاد تا آدم درست و حسابی پیدا کرد، جمع کرد، برد میقات خدا». ادامه اینها، آمدند آنجا، تو زرد درآمدند. موسی رفت رأی داد دموکراسی که افرادی که رأی بدهند موسی باشند. هفتاد نفر از بین همهی اینها انتخاب بکن، اینها همه تو زرد از آب در بیایند. بعد مردم جمع بشوند رأی بدهند، یکی بشود امام معصوم.
**حاضرین:** جان.
**استاد:** سبعین رجلاً میشود بدل بعض از قومه.
**استاد:** خب، آیهی بعدی. وقتم که داریم. چقدر وقت داریم؟ سورهی مبارکهی قصص، آیهی ۶۸. قصص درست است یا قصص؟
**حاضرین:** قصص.
**استاد:** قصص چیست؟ قصص چیست؟ قصص جمع قصه است. قص، قصص مصدرش. قصص مصدری. آیهی ۶۸. مثل حسد بر وزن فعل. قصص، حسد.
**حاضرین:** قرآن همینقدر بود؟
**استاد:** همه دارند قرآن، محضر قرآن هستند. «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللهِ وَتَعَالَىٰ». اما چگونه از آیاتی که نگهدارند؟ از آیاتی است که جبریون است، به این آیه میکند. یعنی آیه دلالت بر این دارد که هیچ اختیاری در این عالم نیست، همهاش جبر. در حالی که آیهی قبلی دارد زیرآب جبر را میزند: «عَمِلَ صَوْفًا فَسَوْفَ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ». کسی توبه کند، ایمان بیاورد، عمل صالح بکند. یک تعداد هستند، اینها توبه میکنند، اینها را اینها مفلحین میکند. جبر است دیگر، جبر باشد که دیگر یک تعداد هستند و اینها فلان. بله، این هم بحث مهمی است که در آیات قرآن اینهایی که بوی جبر میدهد را آدم بلد باشد یک جوری در بیاورد که جبر ازش فهمیده نشود. رب تو خلق میکند هرچه را بخواهد و اختیار میکند. اختیار، پس معنایش چی شد؟ پذیرفتن خیر، انتخاب خیر، انتخاب کردن با رغبت.
**استاد:** خب، «مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ». اینها گزینشی ندارند، خیرهی اختیاری ندارند. «خِیار» هم میتوانم از باب دیگری، باب افعال باشد. همه نکاتی که یک وقتهایی ما یک کلمهای میگوییم، رد میشویم، اینجا به درد میخورد. گفتیم باب افتعال، مصدر دیگر ندارد.
**استاد:** آیهی بعدی. سورهی مبارکهی توبه، آیهی ۶۶. خب، حالا مرد میخواهیم اینجا را ترجمه کنم. مرد جانباز جمعمان هم هستند. حاجآقای مهدوی. در بله، شاید مثالمان کجاست؟ آن چیست؟ چه نوع فعلی است؟ تجزیه بفرمایید. بله، صیغه. بعد صیغهی نهم. معلوم یا مجهول؟ بله، مجرد، مزید. افتعال.
**حاضرین:** احسنتم.
**استاد:** پس میشود مزید. خب، بله، باب افتعال. معنای اولیه چی بود؟ مطاوعت. یعنی چه؟ اگر فاعل نسبت به این فعل اختیار دارد، باید با رغبت قبول بکند. اگر ندارد، دیگری را نسبت به او انجام داده و او همه را پذیرفته. درست شد؟ الان «لَا تَعْتَذِرُوا». ماده چیست؟ «عُذْر». «لَا تَعْتَذِرُوا». پس اولاً ما باید چیز شد، نهیش رو یعنی امرش شد، اول ترجمه بکنیم. بعد آن امرش را بکنیم نهی. خب، الان من میخواهم امر از «عُذْر» درست بکنم، در باب افتعال. کنیم؟ اول ماضیاش چی میشود؟ «اِعْتَذَرَ». «اِعْتَذَرَ یَعْتَذِرُ اِعْتِذَاراً». خب، «اِعْتَذَرَ»، «اِعْتَذَرَا»، «اِعْتَذَرُوا»، «اِعْتَذَرَتْ»، «اِعْتَذَرَتَا»، «اِعْتَذَرْنَ». «اِعْتَذِرْ»، «اِعْتَذِرَا»، «اِعْتَذِرُوا»، «اِعْتَذِرِی»، «اِعْتَذِرَا»، «اِعْتَذِرْنَ». «لِأَعْتَذِرْ»، «لِنَعْتَذِرْ».
**حاضرین:** «اِعْتَذِرْ»، «اِعْتَذِرَا»، «اِعْتَذِرُوا».
**استاد:** حالا پس معنایش چی میشود، مهدوی؟ یعنی شما با اختیار خودتان عذر را نپذیرید، با رغبت. از ویژگیهای آیات در مورد منافقین است دیگر. منافق میرود هر کاری دلش بخواهد انجام میدهد، به بهانه اینکه همیشه یک عذری هست، یک بهانهای، یک توجیهی، یک چیزی. «اِعْتِذَار». این خیلی مهم است. ما یک «عُذْر» داریم، یک «اِعْتِذَار». ما نسبت به همدیگر وظیفهمان است که عذرپذیر باشیم. یعنی اگر کسی کاری کرد، اشتباهی کرد، خطایی کرد، بیاید و خلاصه از ما عذرخواهی بکند، ما اینجا اعتضار بکنیم نسبت به او. عذر او را بپذریم. ولی نسبت به خودمان نباید منتظر باشیم، انتظار داشته باشیم. یعنی من بروم هر کار دلم خواست، الان من میگیرم میخوابم، ساعت درسی. عذر هم داریم. یک چیزی جور میکنم، میگویم: «آقا شلوغ بود. سرد بود. ترافیک بود. بچهام مدرسه داشت.» همیشه اعتضار. پس اعتضار یک اعتضار داریم، جزو رذایل اخلاقی است. یک انتظار داریم، جزو فضایل اخلاقی. فضیلت اخلاقی کدام است؟ شما نسبت به دیگران عذرپذیر باشید. انتظاری که جزو رذایل اخلاقی کدام است؟ شما نسبت به خودت انتظار داشته باشید. منافقین اعتضار رذیله را دارند. لذا قرآن میفرماید: «لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ». عذر نتراشید با اختیار. هی عذر تولید نکنید. عذر نیاورید. شما بعد از ایمانتان کافر شدید. با اختیار خودتان مینشینید عذر میسازید. این میشود اعتضار. وقتی در ترجمه میآید چقدر فنی میشود کار، غیر از آنی است که پای تخته گفتی. با آن بده نمیتون. خب، این هم کلمهی بعدی.
**استاد:** آیهی بعدی. سورهی مبارکهی یونس، آیهی ۱۹. بزنیم چند صفحه جلوتر. آیهی ۱۹. خوب. پیدا شد. احسنتم، احسنتم. خب، این اختلاف چیست؟ یعنی پذیرفتن چیز آفرین، احسنت. انتخاب «اخْتِلَاف». مادهاش چیست؟ «خَلَفَ». «خَلَفَ» مادر سه حرف یا چهار؟ اگر ثلاثی، سه حرف. اگر رباعی، ۴ حرف. مادام، غیر از مسخرهها، وقتی میگوییم ماده اشتباه نشود با مصدر. ماده وقتی میگوییم، یعنی آن حروف اصلیش را بگویید. الان این «خَلَفَ» مثلاً مصدر نیست. خا و لام و فا. «اخْتِلَاف» باب افتعال است، از مادهی «خَلَفَ». درست شد؟ مادهی «خَلَفَ». ماده به چه معناست؟ مادهی «خَلَفَ» خود این ماده چه معنایی دارد؟ مادهی «خَلَفَ» این است که یک کسی یک چیزی بیاورد، یکی بعدش یک چیز دیگر بیاورد. «خَلْفَ» پشت سر هم آمدن. وقتی یک چیزی پشت یک چیز دیگر میآید، حالا مثلاً در مورد اهل بیت چی میگوییم؟ من یک جای تازگی میدیدم، یک وقتهایی در ترجمه آدم یک چیزهایی میبینی، شاخ در میآوری. اصلاً واقعاً .... بحث اختلاف و اینها بود. روایتی یک کسی یک جور ترجمه کرده بود، داشتم شاخ در میآوردم. در مورد این بود که اهل بیت مثلاً محل اختلافاند و اینها. بعد طرف نوشته بود که مختلفاند اهل بیت. بعد نوشته بود که بله، یعنی در مورد اهل بیت دشمنی زیاد میشود. همه با همدیگر. بابا «مُخْتَلِفَ الْمَلَائِکَة» در زیارت جامعهی کبیره به چه معناست؟ یعنی «خَلَفَ بَعْدَ خَلَفَ»، ملائکه میآیند.
**حاضرین:** احسنتم.
**استاد:** اختلاف یعنی شب و روز با همدیگر درگیر. نهار و دورهی نهار. فردا پدرت را در میآورم. بگذار من فردا صبح بیایم. اختلاف لیل و نهار. یعنی این میرود، خوششان میآید. شما یک چیزی نداری که نه لیل باشد، نه نهار. الان لیل رفته، نهار نیست. لیل که میرود، پشت سرش نهار میآید. «مُخْتَلِفَ الْمَلَائِکَة» یعنی نمیشود هیچ وقت این بیت، اهل بیت خالی از ملائکه. یک طایفه از ملائکه بروند، طایفهی دیگر بلافاصله میآید. میشود «مُخْتَلِفَ الْمَلَائِکَة». درست شد؟
خب، حالا اختلافی که ما میگوییم به چه معناست؟ میگوییم آقا اختلاف نداشته باشید. اتحاد داشته باشید. یعنی مخالف او بگوید مخالف. باز مخالف. یک معنای دیگر از همین مادهی «خَلَفَ». خلف است. بحث لغتشناسی سخت است. کار میخواهد. مخالف حرف قبلی را بزنی. پس اختلاف چند مدل داریم. یک وقت اختلاف این است که یکی یک چیزی میگوید، شما بعدش یک حرف دیگری بزنید. در تأیید او. «اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ». اختلاف امت من رحمت. اختلاف امت من رحمت یعنی چه؟ یعنی با همدیگر سروکله هم بزنند، رحمت. کسی اینجوری ترجمه میکند. از شق القمر کمتر نیست. این روایت میگوید «اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ» یعنی به جانم سروکله مخالفت با همدیگر داشته باشیم. یک چیزی میگوید، آن زیرآبش را بزنی. اصلاً رحمت. آقا این چقدر خوب است. نابود میشوید که بوی شما از بین میرود. نابود میشوید.
اختلاف به چه معناست؟ یک وقت یک کسی یک چیزی میآورد، بعد و دیگری یک چیز دیگر میآورد. یک وقت خب حالا این یک چیزی میآورد، در تأیید اوست یا در رد او؟ اگر در تأیید او باشد، این اختلاف قیمت. در رد او باشد، این اختلاف نقمت. اینجا میفرماید که: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً». مردم همه یک امت بودند، یکپارچه بودند، با هم خوب و خوش بودند. «فَاخْتَلَفُوا». یکی یک چیزی گفت، اختلاف به جان هم افتادند. دیگر الان اینجوری است دیگر. منتظر فلان چی میگوید، این وریها یک چیزی بگویند، اختلاف. درست شد؟ پس «اِخْتِلَاف». یک «اِخْتَلَفُوا» داریم، یک «یَخْتَلِفُونَ» داریم. فرق این دو تا با هم چیست؟ «اِخْتَلَفُوا» ماضی است. «یَخْتَلِفُونَ» فعل امر است.
**استاد:** خب، آخرش هم که دارد. میفرماید که آیهی چند بود؟ «بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُنَ». چند است؟
**حاضرین:** ۹۳.
**استاد:** بله. «یَخْتَلِفُونَ»، «یَخْتَلِفَانِ»، «یَخْتَلِفُونَ». «تَخْتَلِفُ»، «تَخْتَلِفَانِ»، «یَخْتَلِفْنَ». «تَخْتَلِفُ»، «تَخْتَلِفَانِ»، «تَخْتَلِفُونَ». «تَخْتَلِفِینَ»، «تَخْتَلِفَانِ»، «تَخْتَلِفْنَ». «اَخْتَلِفُ»، «نَخْتَلِفُ». «مُخْتَلِف». امروز تمام.
**استاد:** آیهی ۱. سورهی مبارکهی قمر، سورهی ۵۴. ۷۵. بسم الله الرحمن الرحیم. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ». «اِقْتَرَبَ اِقْتَرَبَتِ السَّا». چون کلماتی که داشتیم از این چهار حرفیها بود یا نبود؟
**حاضرین:** «اِقْتِرَاب».
**استاد:** پس «اِقْتَرَبَ یَقْتَرِبُ اِقْتِرَاباً». مادهاش چیست؟ «قَرَبَ». خب، معنای «نزدیک شدن» و یعنی مصدرش به معنای نزدیک شدن. خوب. آوردیم در باب افتعال و معنای اصلی هم که در باب افتعال مطاوعت است. حالا «اِقْتَرَبَ» یعنی چه؟ یک وقت میگوییم «قَرَبَتِ السَّاعَةُ». از «ساعة» به معنای چیست؟ قیامت. «اَلسّاعَةَ» وقتی گفته میشود، برای قیامت است. قیامت نزدیک شد. نزدیک است. قرابت. نزدیک. «اِقْتَرَبَتِ» یعنی چه؟ آها. این از آن آیاتی است که این همین شما معنای مطاوعت را که بگویی، ازش ۱۰۰ تا مطلب فلسفی در میآید. احسنت. خیلی رو هوا شما سریع زدید که مرحوم ملاصدرا از همینها، از همین ریزهکاریها، چیا که در نمیآورد. این به معنای مطاوعت دارد و این میشود فلان میشود. قیامت آمدن رو و نزدیک شدن و پذیرفته. معلوم میشود که قیامت شخصیت دارد، فهم دارد، میفهمد. عرض کنم که و آیات قرآن کاملاً بر این دلالت دارد و عالم در حرکت است. حالا بحث حرکت جوهری چقدر عمق دارد. همین بحثهای سادهای که ما میگوییم که نکتهی صرفی فلان. چرا این قدر اصرار داریم روی آیات قرآن بیاید و پیاده بشود، فهمیده بشود؟ چون از تو همین ریزهکاریهاست که نکات درمیآید. یک نفر میشود یک فهلوی در علمی، واسهی همین دقتهایش. یک نکتهی این شکلی برای مطاوعت را میکشد یک کلمه بیرون. این میشود خودش سرمنشأ اکتشافات بزرگی توی علم. «اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ». خب، حالا انشقاق قمر که کار نداریم. بحث شق القمر رسول الله. خود این انشقاق هم باز معنای مطاوعت دارد. «انْشَقَّ الْقَمَرُ». قمر شقاق را پذیرفت. درست شد؟ قمر با اختیار نبوده ظاهراً.
**استاد:** ساعت. پس این ساعت این را پذیرفت با رغبت. قُرب با رغبت قُرب. «اِقْتَرَبَ». شما نزدیک میشوم، چه بخواهم، چه نخواهم. درست شد؟ من و شما. منزلمان نزدیک هم است. میگویند «قَرِبَ فلان إلى فلان». من و شما الان کنار هم نشستیم. من و شما در خیابان بغل هم داریم راه میرویم. «قَرِبَ فلان إلی فلان». «حسن و زید قریباند به هم». نزدیکاند به هم. ولی وقتی میگوییم «اِقْتَرَبَ فلان إلی فلان»، من پا میشوم، جایم را عوض میکنم، میآیم کنار شما مینشینم. این را بهش میگویند چی؟ «اِقْتِرَاب». درست شد؟ «اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ». با رغبت دارد نزدیک میشود. حالا به کی دارد نزدیک میشود؟ اول الکلام به ما دارد نزدیک میشود، به خدا دارد نزدیک میشود. «اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ». خب، یک کلمه در قرآن است دیگر. یک کلمه گفته، بعد حالا ۱۰ سال بعد آدم برود کار بکند و این «اقتربت الساعة» را بفهمد. حداقل ۱۰ سال کار بکند. «اقتربت الساعة» یعنی چه؟
**حاضرین:** فهم قرآن را نصیب ما بکن.
**استاد:** خب، این هم از آیات قرآن. بله، نورانیتی که دارد این کلمات. خوب، سلامت باشید. انشاءالله ما پس یک معنا از معانی باب افتعال را گفتیم. معنای اول مطاوعت بود. معنای دوم فردا عرض خواهیم کرد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...