‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در معانی باب افتعال، معنای اولی که عرض شد چه بود؟ حالا در این جزوهای که دست ماست، یک نکتهای را گفتهاند. فرمودند که: باب افعال، باب تفعیل و فعل ثلاثی مجرد، این سه باب، اگر بخواهیم از آنها متابعه درست بکنیم، باید در قالب باب افتعال بیایند. نکتهای بود که... برویم سراغ معانی دیگر باب افتعال.
معنای دوم: حالا ما یکخرده جزوه را داریم به هم میریزیم! معنای دومی که میخواهیم عرض بکنیم، «اتخاذ» است. اتخاذ یعنی چه؟ «گرفتن»، «اخذ کردن». حالا اینجا در صرف، اتخاذ معنای دیگری دارد. به چه معناست؟ اتخاذ یعنی فراهم کردن و گرفتن مَبنای فعل، مشروط بر اینکه مبنای فعل اسم باشد؛ یعنی مصدر نباشد. ما از یک اسمی میخواهیم فعل بسازیم؛ این را اتخاذ میگویند. از غیر مصدر، مثلاً از هیزم میخواهیم فعل بسازیم: هیزم جمع کردن. مثلاً از کباب میخواهیم فعل بسازیم: کباب درست کردن. این میشود اتخاذ. کباب مصدر نیست، دیگر؛ اسم است. هیزم اسم است، مصدر نیست. میآییم و از این فعل درست میکنیم. این میشود اتخاذ.
مثلاً میگوییم: «اهتبَ زیدٌ». باب افتعال است، دیگر. مادهاش «حَطَبَ» است. حَطبَ یعنی چه؟ هیزم. «حمالة الحطب». «اهتبَ» یعنی هیزم فراهم کرد. (فراهم کردن هیزم). بله، زید هیزم فراهم کرد. «اختبزَ عمروٌ». خب، یعنی چه؟ «اختبزَ» از «خبز» است. خبز به چه معناست؟ نان. نان فراهم کرد. (عمرو نان فراهم کرد).
میگوییم: «امتطا خالدٌ». «امتطا»، مادهاش چیست؟ «مَطِیَّه». مَطِیَّه به چه معناست؟ مرکب. خالد بر مرکب سوار شد. مَطِیَّه به معنای شتر تندرو است. خب، «امتطا خالدٌ» یعنی چه؟ مرکب فراهم کرد. (مَطِیَّتَه غلط است. احطبَ الحطبَ غلط. البته احتبَ الحسکه!). شنیده نشد. حالا احتمالاً اشتباه تایپی بوده، چیزی بوده. خب، همین «اهتبَ» خودش یعنی «حطب» دیگر. تویش «حطب» هست.
«ارتشیٰ بکرٌ». بکر، «ارتشیٰ». مادهاش چیست؟ «رشوه». رشوه یعنی چه؟ «ارتشیٰ» یعنی رشوه فراهم کرد. الان میگویند: «ارتشاء». دیدید جزو جرایم است؟ بعضیها که زندان افتادند، از فرزندان بعضی از مسئولین، جرمشان ارتشاء بوده است. ارتشاء یعنی چه؟ رشوه فراهم کردن.
سلام علیکم. «اقتذیٰ جعفرٌ». «اقتذیٰ جعفرٌ». مادهاش چیست؟ «قُوت». «اقتذیٰ» یعنی چه؟ غذا فراهم کرد. «اجتَبَنَ فلانٌ اللبنَ». خب. «اجتَبَنَ». مادهاش چیست؟ «جُبن». جُبن به چه معناست؟ پنیر. «اجتَبَنَ فلانٌ اللبنَ» یعنی چه؟ فلانی از شیر، پنیر فراهم کرد.
«اشتکَا». «اشتکَا علیک المُعوّل»! چه بود؟ «الهی عظم البلاء و برح الخفا و انکشف الغطاء و انقطع الرجا و ضاقت الأرض...». موشکافیهایش چی بود؟ «مشتکاه» بود تویش. مشتکاهایی که تو... یادم رفت. خب، «اشتکَا». مادهاش چیست؟ «شکوه». شکوه. «اشتکَا» به چه معناست؟ اتخاذ شکوه کرد. شکایتی فراهم کرد. شکایت. (اتخاذ شکایت کرد). شکایت فراهم کرد.
«اعتمر». بفرمایید عمره. بله، «عمر اعتمر» یعنی چه؟ اتخاذ امر کرد. «اعتمرتما»، «اعتمدتم». بله، بله. مضارع: «یعتمر». «یعتمران»، «یعتمرون». امرش «لیعتمر»، «لیعتمروا». «اعتمر»، «اعتمروا»، «اعتَمِری»، «اعتمرا». خیلی خب. حالا مجهولش را هم بپرسیم: «اُعتُمِرَ». «اُعتمرا»، «اُعْتُمِروا». «تُعتَمَر»، «تُعتمران». بله. «یعتمرون»، «تَعتمران»، «یعتمر». «تَعتمرون»، «تَعتمران»، «تَعتمرین»، «تَعتمر». خیلی خب. دیگر حالا امر مجهولش هم که...
سورهی مبارکهی قصص، آیهی ۲۰. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعَىٰ قَالَ یَا مُوسَىٰ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ...». بله، کدام کلمه است؟ خب، این باب افتعال است و کدام یک از معانی باب افتعال را دارد؟ «اتخاذ». به چه معنا میشود؟ «یأتمرون». عمره. الان عربها کنگرهها و همایشها و اینها را به آن میگویند «مُعتَمر». «مُعتَمَر دِوَلی» مثلاً. «مُعتَمر» از همین «اعتمر». «یأتمرون» به چه معناست؟ اتخاذ امر میکنند.
یک مردی از اقصای مدینه، از آن جایگاه دور شهر، دواندوان آمد به حضرت موسی گفت: «یا موسی، إنّ الملأ...» این اشراف و دولتمردان، قدرت دستشان است. «یأتمرون بک لیقتلوک». اینها دارند در مورد تو اتخاذ امر میکنند تا تو را بکشند. یک طرحی دارند میدهند که چه جور موسی را بکشیم. «فَخَرَجَ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ». ماجرای قتلی که پیش آمد، حضرت موسی زد و آن طرف کشته شد. اینها خلاصه، «معتمدی» راه انداختند. یک همایشی را راه انداختند. «روشهای کشتن موسی، مقاله بدهید و پایاننامه بدهید و اینها!» خلاصه، همهی پایاننامهها را دادند و هرکی یک مدل گفته که این را بکشیم. «شما فرار کن!» دیگر فرار میکند و «خَائِفاً یَتَرَقَّبُ» و اینها که حالا نجات پیدا... «یأتمرون» کلمهی خیلی خوب. پس چی شد معنایش؟ اتخاذ.
خب، یک کلمهی دیگر بنویسیم از روایت: «کانَ أمیرُالمؤمنینَ علیه السلام و کانتْ فاطمةُ علیه السلام تَطحنُ و تَعجنُ و تخبِزُ». حدیث در وسائل الشیعه، جلد ۲۰، صفحهی ۲۲۳. کسی میتواند ترجمه کند حدیث را؟ «کان» یکخرده گیر بندازم! خدا رحم کرده. «کانَ أمیرُالمؤمنینَ». «کان» چیست اینجا؟ چه میخواهد؟ اسم و خبر. خب، اسم و خبرش کو؟ «أمیرُالمؤمنینَ» اسم «کان» منصوب است. «أمیرُالمؤمنینَ». حالا «کان» بر سر فعل مضارع که بیاید معنایش چی میشود؟ ماضی استمراری. احسنت. «کانَ یحتطبُ». پس معنایش چی میشود؟ یعنی چه؟ چه بابی؟ ماده چیست؟ «حطب». خیلی خب. باب افتعال. اینجا «حطب من» هیزم من... «یحتطب». کدام یک از معانی باب افتعال را دارد؟ اتخاذ. (فراهم کردن هیزم). چی میشود؟ هیزم فراهم میکرد. سیرهی ایشان بر این بود که هیزم فراهم میکرد؛ «و کانتْ فاطمةُ علیه السلام تَطحنُ و تَعجنُ و تخبِزُ». «تطحن» به چه معناست؟ تهنه. تهنه، آرد کردن. «تعجنه»؟ «اجنه». خمیر کردن. «تخبزه»؟ نان پخته. خب، زدی درست! ماز خبر. «تَعجنه». خمیر کرد.
خمیر. حضرت زهرا سلام الله علیها تقسیم عادلانهی وظایف زن و مرد. دیگر امیرالمؤمنین در بیرون منزل هیزم فراهم میکردند، حضرت زهرا در منزل هم آرد میکردند، هم خمیر میکردند، هم میپختند. بله. خمیر کردن. «عجین». خمیر. صرفش بکنیم حالا تا جایی... کریمی بیان. این ماضیاش چیست؟ «اهتطبَ»، «اهتطبا»، «اهتطبوا». «اهتطبتْ»، «اهتطبتا»، «اهتطبْنَ». «اهتطبتَ»، «اهتطبتما»، «اهتطبتم». «اهتطبتِ»، «اهتطبتما»، «اهتطبتُنَّ». «اهتطبتُ»، «اهتطبنا». خب. «یحتطبُ»، «یحتطبانِ»، «یحتطبونَ». «تحتطبُ»، «تحتطبانِ»، «یحتطبْنَ». «تحتطبُ»، «تحتطبانِ»، «تحتطبونَ». «تحتطبِینَ»، «تحتطبانِ»، «تحتطبْنَ». «أهتطبُ»، «نَهتطبُ».
امر: «لیحتطبْ»، «لیحتطبا»، «لیحتطبوا». «لتحتطبْ»، «لتحتطبا»، «لیحتطبْنَ». «اهتطبْ»، «اهتطبا»، «اهتطبوا». «اهتطبِی»، «اهتطبا»، «اهتطبْنَ». «لأهتطبْ»، «لنَهتطبْ». امر لازم نباشد. «یحطبُ». هیزم را «حَطبَه» را توی جزوه آوردهاند. باید ببینیم که این الان باید با «حطب» بیاریمش که خب معمولاً کمتر اینجور گفته شده. خود «اهتطبَ» فراهم کرد. حالا ببین معنایش را لازم میگیرند یا متعدی. شما اگر بگویی «احطبَ الحَطَبَه» متعدی ولی «اهتطبَ» چون در خود مادهاش هیزم نهفته است، ما ترجمه که میکنیم متعدی ترجمه میشود ولی یکخرده ظاهرش... بله، عبارتش خدا... حالا گولزننده است. چکار کنیم؟ کریمی رفتند دنبال... بله، دنبال تدارکات. درس ادامه بدهیم یا الان ساعت چند است؟ تا سر ساعت دیگر، تا ۸. خب، کریمی پس این را بگویند دیگر.
معنای سوم برای باب افتعال. گفتیم چیها بود؟ اولین: مصاحبه. دومی: اتخاذ. سومی چیست؟ مشارکت. سوم: مشارکت. همان معنای تفاعل را میدهد. تفاوت. تفاوت نگفته بودیم؟ نه، بابهای قبلی گفته بود. تفاوت را به نظرم نگفته بودم. مثلاً «اختصموا». «اختصموا» این به معنای چی میشود؟ به معنای «تخاصَموا». یعنی «اختصام» به معنای «تخاصم». «اختصام» و «تخاصم». مثلاً «اجتَبَروا». این به معنای «تجاوروا» میشود. «اجتَبَروا» و «تَجاوروا» به یک معناست.
خب، سورهی مبارکهی توبه، آیهی ۱۹. آقا دست شما درد نکند. زحمت افتادید. ببخشید. مهدوی بفرمایید. کدش را... طیب. ماهی. خب، دست شما درد... خب، کجایش محل بحث؟ آن «أَجَعَلْتُمْ»؟ همزهی استفهام. احسنت. «یستوون» چیست؟ «مَساوی درآمدند». «اسْتَوَیٰ». «یستوی». مصدرش «استواء». خط استوا که میگویند «استواء». باب افتعال. مادهاش چیست؟ «استوا». «استوا یستوی استواء». صرفش بکنیم.
«استویٰ»، «استَویا»، «استَوَوا». «استوتْ»، «استَوَتَا»، «استَوَیْنَ». «استَوَیْتَ»، «استَوَیتُما»، «استَوَیتُم». «استَوَیتِ»، «استَوَیتُما»، «استَوَیتُنَّ». «استَوَیْتُ»، «استَوَینَا».
«یستوی»، «یستَویانِ»، «یستَوُونَ». «تستوی»، «تستَویانِ»، «یستَوینَ». «تستوی»، «تستَویانِ»، «تستَوون». «تستَوینَ»، «تستَویانِ»، «تستَوینَ». «أَستَوی»، «نَستَوی».
امر: «لیستَوِ»، «لیستَویا»، «لیستَوُوا». قرآنی: «لِتَستَوِ»، «لِتَستَویا»، «لِتَستَوینَ». «استَوِ»، «استَویا»، «استَوُوا». «استَوِی»، «استَویا»، «استَوینَ». «لأَستَوی»، «لنَستَوی».
امام جماعتهای وهابی را... «استَوُوا»، «استوووا»! میزنند قبل نماز. «سدّوا الخلل و استَوُوا». این «استووا» که میگویند همین است. همه مساوی وایسین کنار هم. مصدرش میشود «استواء». باب افتعال.
خب، «استواء» به معنای چیست؟ به معنای «تساوی». تفاعل. مصدر باب تفاعلش میشود تساوی. «استواء» و «تساوی». مشارکت. «تفاعُل» و «تفاعُل»، مشارکت است. اصل معنای تفاوت، مشارکت است.
خب، پس «استواء» معنایش این است که دو تا چیز مساوی باشند. درست شد؟
«لا یستوون عندالله». خیلی آیهی زیبایی است. امیرالمؤمنین هم نازل شده این آیه. «أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ لَا یَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ». یک عده ساقی حجّاج بودند. اینها خب، دو تا مسئولیت بزرگ بوده در بین اعراب. یکی اینکه یک کسی مثلاً شده ساقی الحجاج. مسئولیت این داشته که به حجاج آبرسانی بکند. یکی هم کلیددار کعبه. این دو تا مسئولیت بزرگ بوده در بین اعراب که افتخار میکردند بهش. خلاصه آنجا بودند. ماجرایش مفصل دیگر. در تفاسیر اشاره کردهاند. این دو نفری که بودند و یکی ساقی حجاج بود و یکی عباس، یعنی بوده. یک عمارتی هم مسجدالحرام، که مقام شیبه بوده. این را خلاصه گفتند که ما همه جلوییم و خوبیم و فلان و اینها. «کمن آمن بالله». امیرالمؤمنین علیه السلام. شما کلیددار کعبه و ساقی حجاج را با امیرالمؤمنین مقایسه میکنید؟ کسی که ایمان به خدا دارد و ایمان به روز قیامت و جهاد فی سبیل الله کرده. «لا یستوون عندالله». اینها «لاینستوون». حالا «لا یستوون» مشارکت ترجمه کرد.
خب، مشارکت چند نفر؟ فاعلش کیست؟ این الان «لا یستوون» به چند نفر حداقل برمیگردد؟ به سه نفر برمیگردد دیگر. یکی ساقی حجّاج، یکی عمارت مسجدالحرام، یکی «من آمن بالله». درسته؟ سه نفر شدند. ساقی حجاج است، یکی آنی که کلیددار کعبه است، یکی امیرالمؤمنین علیه السلام. «لا یستوون». این سه تا با همدیگر مساوی... درست شد؟ این سه تا مساوی نیستند. «وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ». خب، خوب بود این اثر عرق نعنایی کریمی! خدا خیرتان بدهد.
در باب مفاعله، یک فاعل دارد. مفاعله مشارکت دارد دیگر. مثلاً «مقاتله»، «مباحثه». مثلاً «باحث فلانی فلاناً». درسته؟ فلانی به فلانی مباحثه کرد. «باحث علیون زیداً». علی با زید مباحثه کرد. در باب مفاعله، یک دانه فاعل دارد. ولی در باب افتعال، دو تا فاعل دارد. دو نفر فاعلش هستند. «تخاصَمَ زیدٌ و عمرٌو». دو تا فاعل. البته فاعل در لفظ وقتی میخواهیم بگوییم، یک نفر است. «تخاصَمَ زیدٌ و عمرٌو». زید فاعل است، عمرو هم عطف شده به آن. ولی فعل به این نحو محقق میشود که دو نفر فاعل باید باشد. در کلام فاعل، یک دانه فاعل باید ما در کلام داشته باشیم.
خب، آیهی آخر را هم بخوانیم. جلسهی امروز. یوسف، آیهی ۱۷. آیهی ۱۷ و ۳۱. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. «قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ...». احسنت. از مسابقه. حالا اینجا ما اول کُلَّش را صرف بفرمایید تا بفهمیم که این از «تَوَقُّع» است. «استبقَ یستَبقُ استباقاً». یک وقت اشتباه. آقا باب استفعال نیست. نخیر! اول مادهاش را پیدا میکنیم. مادهاش چیست؟ «سبق». استبقَ. پس بعد فاءالفعل، «ت» آمده. وقتی بعد فاءالفعل «ت» میآید مال باب افتعال است. «استَبقَ یستَبقُ استباقاً».
«استَبقَ»، «استَبقا»، «استَبقوا».
«استَبقتْ»، «استَبقتا»، «استَبقْنَ».
«استَبقتَ»، «استَبقتما»، «استَبقتم».
«استَبقتِ»، «استَبقتما»، «استَبقتنَّ».
«استَبقتُ»، «استَبقنا».
مضارع:
«یستَبقُ»، «یستَبقانِ»، «یستَبقُون».
«تستَبقُ»، «تستَبقانِ»، «یستَبقْنَ».
«تستَبقُ»، «تستَبقانِ»، «تستَبقُون».
«تستَبقِینَ»، «تستَبقانِ»، «تستَبقْنَ».
«أَستَبقُ»، «نَستَبقُ».
امر:
«لیستَبقْ»، «لیستَبقا»، «لیستَبقوا».
«لتستبقْ»، «لتستبقا»، «لیستبقْنَ».
«اِستَبقْ»، «اِستَبقا»، «اِستَبقوا». (فاستبقوا الخیرات). «فاستَبقِ الخیراتِ». همین است.
«اِستَبقِی»، «اِستَبقا»، «اِستَبقْنَ».
«لأَستَبقْ»، «لنَستَبقْ».
خیلی خب. پس اینجا «إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ» چی میشود؟ گفتند: «یَا أَبَانَا» ای پدر، به درستی که ما رفتیم... آفرین! ما همه میخواهیم مسابقه بدهیم. ما رفتیم که همگی مسابقه مشارکت در سبقت. همه از همدیگر جلو بزنیم. جان! من اولین...
مثلاً در باب استفعال باید قبل فاءالفعل «است» بیاید. درست است؟ دیگر همه بابها اینجوری است دیگر. حالا بعد باب انفعال قبل فاءالفعل «ن» آمده. در باب افتعال بعد فاءالفعل «ت» آمده. در باب استفعال قبل فاءالفعل «س» و «ت» آمده. درست شد؟ یعنی سین و ت. سین و ت قبل فاءالفعل. خب، ماده سریع دربیاید. ماده را قشنگ! این هم از این.
حالا در معنای... بله. کلمهی دیگر. سورهی قصص را که گفتیم. آیهی چند؟ قصص را گفته بودیم. آیهی ۱۵ هم بیاورید. بله، دیگر اینجا سیاه، سیاه، حکایت از ماضی میکند دیگر. عرضم خدمتتان، ظاهر... ما رفتیم مسابقه انجام دهیم. «نستبقُ» اینجور باید ترجمه کنیم. نه «ما رفتیم مسابقه داریم». مسابقه انجام میدهیم دیگر. چون این با «ذهب» آمده. بله، اینجا در واقع کار، یعنی خودش... «ذهبنا» دارد. دخالت دارد بر معنای بدخلی مدینت.
«وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ». چقدر من دوست دارم این آیه را تجزیه تحلیل بکنیم با هم. دو دقیقه وقت بیشتر ندارد. آیهی ۱۵. «یَقتتِلانِ». چیست؟ «اِقتَتَلَ یَقتَتِلُ اِقْتِتَالاً».
«اِقتَتَلَ»، «اِقتَتَلا»، «اِقتَتَلوا».
«اِقتَتَلَتْ»، «اِقتَتَلَتا»، «اِقتَتَلْنَا».
«اِقتَتَلْتَ»، «اِقتَتَلْتُما»، «اِقتَتَلْتُم».
«اِقتَتَلْتِ»، «اِقتَتَلتُما»، «اِقتَتَلْتُنَّ».
«اِقتَتَلْتُ»، «اِقتَتَلْنَا».
مضارع:
«یَقتَتِلُ»، «یَقتَتِلانِ»، «یَقتَتِلون».
صیغهی چند شد؟ «اِقتِتَال». بله. این کدام یک از معانی سه تایی که گفته میشود؟ مشارکت. مشارکت در قتل. دو تا مرد داشتند «اِقتِتَال» میکردند. «هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ». دیگر حالا تا آخرش.
خب، پس این هم دستمان آمد از «اقتتال». الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...