‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. باب انفعال را عرض کردیم. برخی سلامعلیکم. خوب، درباره معنای این باب گفتیم: معنایش مطاوعه است، غالباً به همین معنا میآید. مطاوعه یعنی فاعل اثر فعل را بپذیرد. انهدام؛ یعنی کسی مثلاً "انهدمت جبال" (جبل هدم را بپذیرد). خوب، پس مخصوص افعالی میشود که تأثیرشان حسیه است، مثل انکسر. افعالی که تأثیرشان عقلی باشد را اینجا منظور ما... سوره مبارکه انفطار، آیه ۱. بله بله. سوره ۸۲. بفرمایید: "والسماء انفطرت". اینجا "انفطرت" بله، به چه معناست؟ یعنی زمانی که آسمان شکافته شدن انفطار چی چی؟ انفطار پذیرفتن شکاف، آها، احسنت. پس "هنگامی که آسمان شکافته شود" نباید ترجمه کنیم، "هنگامی که آسمان شکاف پذیرد". اینگونه باید ترجمه کنیم. بله بله. عقلی؟ نه حسّی. حسّی یعنی با یکی از محسوسات قابل درک (حواس پنجگانه) باشد که الان انفطار چیزی است که با چشم دیده میشود، پس میشود حسی. "کواکب انفطرت"؛ "انتثرت". خوب "انتثرت" چیست؟ "انتثرت" ریشهاش "نثر" است یا "نثر"؟ آیه دوم بله، "هنگامی که ستارگان شکاف پذیرند". درست است؟ بله. زحمت کشیدند. خدا خیرشان بدهد. به نظر شما بهتر است (من در این ترجمهها، خودم ترجمه مرحوم آقای مصطفوی را خیلی پسندیدم در تفسیر روشنشان) بله، ترجمه ایشان، ترجمه خوبی است.
آیه بعدی، سوره مبارکه تکویر، همین سوره قبلی است: "والشمس کورت". و "اذ النجوم"... سه حرف اصلی کنار هم آمده، باب انفعال این شکلی است: انفعل، افتعل، افتعل! "انفطار"؛ "فطر"، "تا" میافتد. بعدش این سه تا "کدره" حروف اصلیاش است. آها، حالا اینجا من، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، زمانی که "انکدار" و "طائر من الحوا انقضا نحو الارض" میفرماید که "کدار" یعنی چه؟ ایشان میفرماید که پرنده وقتی میآید پایین، این را میگویند. منظور سقوط نجوم است، مثل "الی الکواکب المنتثرت". یا ممکن است که "انکدار" به معنای تغیّر و قبول کدورت باشد. قبول کدورت! اینها فنی است دیگر. یک کلمه مرحوم علامه طباطبایی فرمود: "قبول کدورت". "قبول کدورت" از کجا آمده؟ باید کسی بیاید ادبیات بخواند، باب انفعال بخواند، "مطاوعه" بداند یعنی چه، تا بفهمد که مرحوم علامه طباطبایی چه گفته است. "ویکون المراد به ذهاب قبول کدورت". درست شد؟ زمانی که ستارهها، آها، تاریکی پذیرند. "هنگامی که ستارگان تاریکی پذیرند".
آیه سوره مبارکه توبه، آیه ۴۶. صفحه آیه ۴۶، صفحه ۱۹۶، صفحه ۱۹۴. به این قرآن ما. آیه ۴۶: "ولو اراد الخروج لاعد له عدتا ولاکن کَرِهَ الله انبعاثهم فثبّطهم". "برانگیختن" احسنت. "انبعاث" ترجمه "قبول بعث" احسنت. "بعث" یعنی کسی را برانگیختن، حالا تعبیر دقیقترش، مثلاً (تعبیر "استارت زدن" تعبیر خوبی است، حالا شاید خیلی واژه فرنگی خیلی جالب نباشد) "استارت" میشود "بعث". چون یک کسی درش جرقهای درش بزنی، استارتی میشود "بعث". حالا کسی این استارت را بپذیرد، میشود "انبعاث". من تشویق میکنم به اینکه یک کاری را بکند1، "درس بخوانیم" فلان. مثلاً این میشود "بعث". اگر شما هم این را قبول بکنی، میشود "انبعاث". این تهدید و تشویقی که من دارم و شما قبول میکنی، میشود "انبعاث". قویترین پیشنهاد تشخیص شما که حسی نیست؟ چرا! دیگر عقلی که نیستش که، این صیغه و امر محسوس است دیگر. تشویق من نسبت یعنی خود "بعث" نسبت به چیست؟ "بعث" نسبت به درس خواندن، نسبت به متعلقش مخصوص است دیگر، متعلق "بعث". خب، "انبعاث" پس این "قبول بعث" را خدا کراهت داشت. عجیب! خدا خوشش نمیآمد اینها باشن (بروند جنگ)، "قبول بعث"، "قبول تحریک".
بعدی: سوره مبارکه بقره، آیه ۶۰. قومه. صفحه ۱۳. "ساقال نذاره به عصاک الحجر فنفجرت منه اثنتا عشرت عینا. قد علم کل اناس مشربهم. کلو واشربوا من رزق الله ولا تعثوا فی الارض مفسدین". "انفجرت" اسْتَفْعَلَ! "فجر" "انفجار" خطا. "منفجر بشود". "فانفجرت" معنایش چیست؟ "قبول فجر". فجر شک. این هم بعدی. سوره مبارکه شمس، آیه ۱۲. از اول قرآن میپریم آخر قرآن. آیه ۱۲. "اذ انبعث اشقاها" رحمکم الله. به چه معناست؟ ترجمه کنیم: "کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا. إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا". سرکشی که داشت طغیان... سلام. "هنگامی که هنگامی که منبعث کرد شقیترینش را". انفعال لازم یا متعدی؟ متعدی! نه دیگر. انفعال همیشه... حالا اینجا چرا متعدی شده؟ "اشقا" معنای ثلاثی مجرد دارد. "اشقاها" را باید فاعل ترجمه بکنیم. "هنگامی که شقیترینش منبعث شد"، نه اینکه شقیترینش را انبعاث کرد. یعنی معنای مفعولی ندارد. فاعلش باید "اشقاها" باشد، "شقیترینش خودش قبول بعث کرد". دو تا قشنگ! دو تا مبنای کاملاً متفاوت که روی آن دو تا تحلیل کاملاً متضاد در میآید و اصلاً هر کدام از اینها که باشد، یک مبنایی میشود برای بحثهای جامعهشناسی. یعنی الان در دانشگاههای دنیا این بحثهایی که مطرح است، شما اگر این "اشقاها" را فاعل بگیری، یک نظر اینها تقویت میشود، اگر مفعول بگیری، نظر دیگر تقویت میشود. دعواهایی که الان در دانشگاه است. "اذ انبعث اشقاها" اگر بگیری فاعل، خود قوم ثمود، یعنی این قوم ثمود اینها آمدند شقیترینشان را تحریک کردند، فرستادند جلو. ولی اگر فاعل بگیری، خود آن شقیترین تحریک پذیرفت و آمد جلو. خیلی فرق دارد خب. ما حالا فعلاً باید اساس "انبعاث" لازم است و "اشقاها" را بگیریم، ثمود. بله، بحثی نداریم. بحث سر این است که این فاعل یا مفعول است.
سوره مبارکه قمر، آیه چند؟ یکش (یک هم)، آیه و صفحه؟ قمر صفحه ۵۲۸. "اقتربت الساعه وانشق القمر". "انشق" اصلش چیست؟ "شقق" ماده است. خب "انشق" یعنی "شق"، "انشقاق". حالا "انشق" صرفش را بفرمایید خدا نکند! این چقدر تو... بازم خدا نکند، بازم خدا نکند. "ینشقا، تنشقانه، تن تنشق". معنای انشقاق چیست؟ شقّه! "شکافته شدن". چند تا واژه داشتیم؟ کسی دیدم نگفت، حالا خودم میگویم دیگر. یکی "فجر" بود، یکی "شق" بود، یکی چی بود؟ یک چیز دیگر هم بود که آن هم معنای شکافش از همین آیات اولی بود که گفتیم. یکی "انفطار" بود. "فطره" و "شقه" و "شقه" و فجره... بنده تفاوتهایش چیست؟ بعداً باید بحثهای لغتشناسی کار شود که تفاوت اینها چیست با هم؟ تفاوت دارند. هر سه تایش انشقاق پذیرفتن "شقّه". ما میگوییم "شقّه"، دو شقّه شدن. خوب، پذیرفتن این، این میشود انشقاق قمر.
بریم صفحه بعدش. بزنیم آیه یازدهم. ببینیم کی پیدا میکند. "منهمر". آها، "منهمر" چیست؟ اسم فاعل. خب، این را اول بفرمایید: کلاً مادهاش چیست؟ "همر". "إنْهَمَر". "یاء" مضارعه را برداشتیم، به جایش "میم" گذاشتیم، ماقبل آخر هم مکسور میشود: "منهمر". خوب، "همر" به چه معناست؟ "ماء منهمر" (کنایه از) آبی که حالا خیلی "انهمار" امر پذیرفته است. حالا اینجا مثلاً یعنی کثرت به خودش پذیرفته، خیلی حجم سنگینی را به خودش پذیرفته، میشود "ماء منهمر". جان. در همین سوره آیه ۲۰. "منقعَر" احسنت. "کانهم اعجاز نخل منقعر". "قعر" پذیرفته، "منقعر" (به معنای) "قعر" پذیرفته. ترجمه کردیم: "قعر پذیرفته". اسم فاعلش را چطور ترجمه کردیم؟ اسم فاعلش را به نحوی ترجمه میکنیم که گویی اسم مفعول است. مفعول که ندارد که! چون لازم است دیگر (اسم مفعول خودش معنای مفعولی دارد دیگر، چون مطاوعه بله). مشکل ندارد. "ذهب به، ذهب به ما ذهب فلان". این هم مثلاً میگوییم مثلاً: "أنفطر به، أنفطر بهما، أنفطر بهم، منفطراً بهما، منفطرانی بهم". این هم از این. "نخل منقعر" نکته مهمی بود. چه جور ترجمه شد؟ "نخل منقعر". "نخلی که قعر پذیرفته است". "نقر" یعنی شما نخل را سر و ته کردید، سرنگون شده. خوب، یک وقت میخواهی بگویی که خودش آمده پایین، کسی انداخته پایین. این قعر را پذیرفته است. پس میشود "منقعر". "انقعار نخل". "تنزع الناس کانهم اعجاز نخل منقعر". یک جوری خدای متعال یکی از اقسام عذابش این است که مثل نخلی که از ریشه کنده شده و یک گوشه پرتاب شده، بعضی اقوام را این شکلی میکند. از دنیا میبرد. یک قوم را میکَنَد، میاندازد دور. "تنزع الناس بریم سر هم سر هم. "فی یوم نحس مستمر قبلیش". پناه بر خدا. اینجا چند نوع عذاب را در این سوره مبارکه قمر دارد. ۴ مدل عذاب. یکی آن اول دعای هفت که "إنهم جراد منتشر". مثل ملخهایی که پخش شدند، اینها را اینجوری آواره میکنیم.
سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۴. صفحه ۷۳. "فانقلبوا بنعمه من الله وفضل لم یمسسهم سوء واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظیم". "فانقلبوا". بله. "ینقلب"، "انقلاب". "انقلاب" یعنی چی؟ قبول قلب. احسنت. قبول دگرگونی. قبول قلب. "فانقلبوا بنعمه". "به وسیله نعمت خدا اینها منقلب شدند". "قبول قلب کردند"، "قبول دگرگونی کردند". با چی؟ "با وسیله نعمت خدا و فضل خدا که سویی از بیرون به اینها نمیرسد". "واتبعوا رضوان الله". بله. مسترش انقلاب.
آیه بعدی: سوره کهف، آیه ۷۷. بفرمایید. ۴۱۴، سوره ۴۲۶. آیه دیگر هم داریم در این آیه. "انقضی". "انقضا" "القی" و "انقضا". دو تایی بود که در این سوره آیه به خب. ترجمهها "انطلقا، یمطلق طلقانه، ینطلقون، تنطلق، تن تنقانه، خانه تنطلقونه، تنطلقینه، تنطلقانه، تنطلقنه". "منتلق" خوب. "فَانْطَلَقَا". صیغه چند است؟ صدای دو ماضی موسی و خضر. "انطلقا". این دو بزرگوار "قبول طلق کردند". "طلاق" یعنی چی؟ جدایی. "انطلاق" یعنی قبول طلاق، قبول جدایی. آن یکی هم "غزه". "غزه" ماده "غزل". به معنای... آن هم باز به معنای شکاف است. چقدر با شکافتش ریختن بیشتر. معنای ریختن، آوار (آوار شدن). "ینقضه یرید ان ینقضه عن ناصبه". "ینقضا" بوده دیگر. "انقضا، ینقض، انقرض، انقضا". "غضبه" به معنای "آوار شدن". "انقضا" چی میشود؟ "قبول آوار"، "ریخت". "دیواره میخواست بریزه". "یرید ان ینقض". "انقض". خوب روشن بود از "قبول آوار کردن"، "قبول آوار شدن"، "قبول ریختن". چه لطافتهایی است! زوم نکردیم. "غض" یعنی چی؟ "انقض" نکته دارد. نکته عرفانی دارد همین یک جمله از همین باب انفعالش برداشت میشود.
خب، سوره مبارکه منافقون، آخر هم را هم بخوانیم. منافقون آیه ۷. حرف زدن. منافقون آیه ۷. منافقون، منافقون سوره چند بود؟ سوره ۶۳، ۵۵۴. آیه هفتم: "هم الذین یقولون". بفرمایید. آها، "ینفجوا" خوب. "لا تنفقوا" چیست؟ صیغه سوم. چه بابی است؟ انفعال! "لافطار"، باب افعال است. "ينفقه، ينفق، لا ينفقه، لا تنفق". باب افعال. افعال انفاق. حتی دیگر بالاخره مشخص است که این کلمات در چه بابهایی میرود. مشهور را هم باید لحاظ کرد که بعضی کلمات نرفته نمیرود. "حتی ینفضوا". "ینفذوا" مجرد. "ینفذوا" مادهاش چیست؟ معنای چیست؟ پراکندگی. خوب، "انفضاض". "انفضاض" چی میشود ترجمهاش؟ "قبول پراکندگی". منافقین میگویند: "انفاق نکنید بر کسانی که نزد رسول خدا هستند، تا اینکه قبول پراکندگی کند"، "قبول پراکندگی کند". باب افعال است. "أنفقه، ینفق، إنفاق". نهی است: "لا تنفقوا". "نفقه، نفقه" (در باب افعال)، "رفتم صیغه نخوات". نه، آن که باب افعال است، اصلاً قبول ندارد. تعدی از این از این آیات.
یک ۵ دقیقهای وقت داریم. درس جدید را بگوییم و باب تفعل. باب تفعل قواعدی دارد. من حالا فقط قاعده یکش را امروز اگر وقت بشود میگویم. بقیه در... در فعل مضارع باب تفعل هر وقت دو "تا" جمع شود (ماژیک مثل اینکه باید عوض کنیم، فرج حاصل نمیشود). هر وقت "تا" جمع شود، جایز است یکی از دو "تا" را حذف کنیم. کجاها جمع میشود؟ صیغه ۴ و ۵ غایب و صیغه ۶ مخاطب. "یفعل، تفعل". بفرمایید. یک مادهای بگویید. "تفرقه، تصرف". "یتصرف، تصرف". صرف کنیم اینجا: "یتصرف، یتصرفان، یتصرفون، تتصرف، تتصرفان، یتصرفن، تتصرف، تتصرفان، تتصرفون، تتصرفین، تتصرفان، تتصرفن، انتصرف، نتصرف". خوب، کجا دو "تا" آمده بود؟ صیغه ۴ و ۵. ۷ تا ۱۲ اولش. در اینها جایز است یکی از دو "تا" را حذف کنیم یا نه؟ بله. خب، یک مثال هم برای حذف شده و هم برای حذف نشده. سوره مبارکه "تفعل، یتفعل". سوره مبارکه "إنا أنزلنا فی لیله القدر وما أدراک ما لیله القدر. لیله القدر خیر من ألف شهر. تنزل الملائکه والروح فیها بإذن ربهم من کل أمر". این "تتنزل" باب تفعل. سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۰. "تتنزل علیهم الملائکه" بفرمایید. ملائکه درست است "تتنزل علیهم الملائکه" اینجا چی شده؟ حذف شده؟ نه! نشده. پس جایز است که حذف بشود یا نشود. خوب، سوره مبارکه عبس، آیه ۶. عبس آیه ۶. "تتنزل" این صیغه ۴ مضارع است. سوره ۸، آیه ۶. آها، "فانت له تصدی". اصل "چه" بوده؟ "تتصدى" بوده که ما انداختیم ازش آیه ۶. خوب، این از قاعده اول در باب تفعل و "و الح..."
در حال بارگذاری نظرات...