‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. از معانی باب افتعال، هفتم را گفتیم: تأکید و مبالغه. هشتمین (معنا) سیرورت است. خب اینها بعضی هایش را ما الان اینجا بله، نُه تا معنا آوردیم. در جزوه فکر کنم چهار پنج تا بود، درست است؟ بعضی از اینها اصلاً در جزوه نیست. در جزوه پنج (تا) بود ما نُه تا معنا را عرض کنم که… هشتمین معنا، سیرورت. سیرورت همینکه چیزی "زاع فلان" بشود. همین که قبلاً عرض کردیم: چیزی شیئاً بشود. مثلاً کسی "زوع" بشود، این سیرورت. مثلاً “اعْتَذَرَ”، “اعْتِضَار”. اینها واژههای کلیدی قرآنی است دیگر، معمولاً هم ترجمههایش غلط است. عموماً آدم، یکی از غصههایی که آدم دارد این است که کتابهای ترجمه قرآن را که ملاحظه میکند، عموماً ترجمهها غلط است. خیلی رایج است، ترجمه غلط خیلی داریم. برخی اساتید میگفتند ما تا حالا ندیدیم ترجمه قرآنِ بیغلط. حالا ترجمه درستحسابی که به تعبیر حضرت آیتالله جوادی، ترجمه درست قرآن معجزه است و کار معصوم است. کسی نمیتواند قرآنِ همه اینها را ترجمه کند. ولی در حد اینکه با قواعد عربی جور در بیاید، اکثر ترجمهها غلط است.
خب اعتذار یعنی چه؟ اعتذار یکی از معانی سیرورت، یعنی: سارَ ذا عُذرٍ. این آدم صاحب عُذر شد، عذر دارد. معتذر یعنی کسی که عذر دارد، عُذر مقبول دارد. مثلاً میگوییم: "اِکْتَهَلَ". ماده کهل. کهولت به چه معناست؟ کهولت پیری. یعنی چه؟ سارَ ذا کُهْلٍ. یعنی چه؟ صاحب پیری شد، پیر شد. سیرورت به معنای "شدن" است. هم در تعبیر عبارت فلسفی است، هم در لغت به این معناست. یک چیزی، چیز دیگری بشود. مثلاً یخ، آب بشود. سارَ فلانٌ فلانٌ، سارَ الثلجُ ماءً، یخ آب شد. این هم از این.
بله، در آیات قرآن هم که بعضی عبارات خیلی سنگین و "إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ". باید درباره "بِئْسَ الْمَصِیرُ" در مورد جهنم بحث بکنیم، باید یک سال فلسفه بگوییم که حداقل تا برسیم "إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ" یعنی چه.
خب، "اِتَّصَفَ الشَّیْءُ". این گاهی نکات ریزی گفته میشود که به کل درس میارزد. یکی از نکات ریز همین است. گاهی میگوییم: "اُتَّصَفَ الشَّیْءُ". فرق این دو تا با همدیگر چیست؟ "اِتَّصَفَ الشَّیْءَ". یعنی یک کسی یک چیزی را وصف کرد. "اُتَّصِفَ الشَّیْءُ" این سیرورت است. یعنی یک چیزی "وصفشدنی" شد. "صَارَ شَیْئًا مُتَوَاصِفًا". یک چیزی "وصفشدنی" شد، "متواصف" شد. "مُتَوَاصَفٌ" وصفشدنی شد. پس همه شدن در ترجمه "شَیْئًا مُتَوَاصِفًا".
این هم از معنای سیرورت. نهمی (معنا): کسی یک چیزی را وصف کرد، آن تعدیه میشود. ولی اینجا نهمیش، لُبسَ. لُبسَ یعنی چه؟ پوشیدن. یکی از معانی باب افتعال، پوشیدن است. "اِتَّدَرَّعَ الرَّجُلُ". اینها در روایات خیلی کاربرد دارد. ماده "دِرْع". دِرْع یعنی چه؟ زره. آفرین! "تَدَرَّعَ الْحُدُودُ" برداشته میشود، جدا میشود. "اِتَّدَرَّعَ الرَّجُلُ" یعنی چه؟ مرد زره پوشید. بله. "اِتَّدَرَّعَ التَّؤُولُ قَرِيبُ الْمَخْرَجِ" ادغام افتعال. "اِنْتَعَلَ الرَّجُلُ بِکَذَا"، انتعال. "تَأَرُّعُ" افت. "اِنْتَعَلَ" مادهاش بفرمایید "نَعْل". بله، کفش. "تَعَالَی" بفرمایید کفش پوشید. "اِکْتَسَی" "اِکْتَسَی" ماده "کَسَا" و "کِسْوَة". "کِسْوَه" لباس، پیراهن، لباس. "اِکْتَسَی" یعنی کسوت پوشید. در این کسوت درآمد. "اِرْتَدَی" "اِرْتَدَی" ماده "رِدَاء" که میشود کلمه "رَدَاء". "رَدَاء" یعنی عبا. "اِرْتَدَی" یعنی عبا پوشید. "اِعْتَمَّ" "اِعْتَمَّ". این در حدیث غدیر هم است. جاهای دیگر هم که فراوان است. "اِعْتَمَّ" افتعال است دیگر. تا بعد عین الفعل آمده. مادهاش چیست؟ "عَمَّمَ"، "عِمَامَة". "اِعْتَمَّ" یعنی عمامه پوشید. تابلوهای "اِعْتَمَّ" فراوان داریم. مخصوصاً در روایات... (مربوط به) روایاتی که در مورد آداب نماز، مستحبات نماز این که "اِعْتِمَام" و "اِرْتِدَاع" از مستحبات نماز است. در خود حدیث غدیر دارد که "فَاِعْتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ" حالا اگر یادم بیاید... پیغمبر عمامه فلان را ب بر سر کردند و آمدند شروع به خطبه کردند.
معنای نهم تا اینجا که روشن بود دیگر؟ پوشیدن. مصدر هم لباس. نمیدانم حالا ما ترتیباً روی جزوه داریم پیش میرویم، وگرنه خیلی مقید نیستیم که مطالبی که میگوییم حتماً مربوط به جزوه باشد. شاید حالا مصلحت ایشان دیدند، ولی ترتیبش ترتیب خوبی است. ما را هم ترتیب دادیم. فعلاً پیش میرود. این نُه تا معنا. حالا باز نکات دیگری است. این نکات، نکات مهمی که داریم عرض میکنیم، همهاش به درد میخورد. حالا این نکته را هم عرض بکنیم، بعد یک خرده برویم تمرین بکنیم. فرق "تَفَاعُل"، "افتعال" و "مُفَاعَلَه". این سه تا باب با همدیگر چه تفاوتی دارند؟ فرقشان در هر سه تا معنای مشارکت است. در "مُفَاعَلَه" ما باید دو تا اسم بیاوریم. یکی به صورت، احسنت! یکی فاعل، یکی مفعول. میگوییم: "قَاتَلَ عَلِیٌّ مُعَاوِیَةَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ". "قَاتَلَ عَلِیٌّ مُعَاوِیَةَ". "قَاتَلَ" چه باب است؟ "مُفَاعَلَه". این فاعل، این مفعول. درست. پس باب "مُفَاعَلَه" دو تا اسم میخواهد. یکی به صورت فاعل، یکی به صورت مفعول. ولی در دو تا باب دیگر، در باب "تَفَاعُل" و "افتعال" دو تا کار میتوانیم بکنیم. یکی اینکه یک اسمی بیاوریم که دارای افرادی باشد. مثل قوم. اسم چی بهش میگفتیم اینها را؟ اسم جمع. یا میتوانیم دو تا اسم بیاوریم که هر دو مرفوع باشد. یا دو اسم مرفوع (بیاوریم).
خب، از جفتش روایت بیاوریم. "مَا تَنَازَعَ قَوْمٌ فَأَسْلَمُوا أَمْرَهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا خَرَجَ سَهْمُ الْمُحِقِّ". وسائل الشیعه، جلد ۲۷، صفحه ۲۶۱. شاید (مثال) کدام کلمه است؟ "تَنَازَعَ". "تَنَازَعَ" چه باب است؟ "تَفَاعُل". گفتیم در باب "تَفَعُّل" و "افتعال" ما میتوانیم یک فاعل بیاوریم. یعنی دیگر دو تا کلمه نمیخواهد: یکی فاعل، یکی مفعول. یک کلمه میآوریم. این کلمه خودش دارای افراد است. این حالت اول: اسمی میآوریم که دارای افراد باشد. الان اینجا کلمه قوم فاعل ماست و اسم جمع هم هست. اسم جمع. کسی میتواند ترجمه بکند؟ الان اینجا "تَنَازَعَ" باب "تَفَعُّل"، کدام یک از معنای باب "تَفَاعُل" است؟ مشارکت. ترجمه بفرمایید! دو تا قوم با هم نزاع نکردند و واگذار نکنند و واگذار (نکنند)... حالا اینجا به معنای واگذار کردن، حالا نشد که دو تا قوم با هم تنازع کنند و امرشان را به خدا واگذار بکنند، مگر اینکه اونی که محق بود برنده... "خَرَجَ سَهْمُ الْمُحِقِّ" پروتکلی و مفصل توضیح (داده میشود). یعنی چه؟ حالا اون تکه اول، تکه آخرش را کار نداشته باشیم. نشد دو تا قوم با همدیگر تنازع بکنند و امرشان را به خدا واگذار کنند که فلان "مَا تَنَازَعَ قَوْمٌ". یک کلمه آمده دیگر. ما مفعول هیچی، یعنی "مَا نَازَعَ قَوْمٌ بِقَوْمٍ" دیگر. ما دو تا کلمه نیاوردیم. اینها خیلی مهم استها! ما نباید الان اینجا دنبال مفعولش بگردیم. بگوییم آقا! این الان متعدی است یا لازم؟ پس مفعولش چی میشود؟ تنازع متعدی. متعدی نیست. مگر درگیر بودن، کسی، کسی را درگیر بودن، قومی، قومی را؟ درست است. ولی ما الان اینجا مفعولی نداریم. چرا؟ این خاصیت باب "تَفَعُّل" و "افتعال" است. این یک نکته.
"فَلَا یَجْمَعُ الشُّحُّ یَجْمَعُ الشُّحُّ وَ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِ عَبْدٍ أَبَدًا". دو تا کلمه مرفوع داریم. "لَا یَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الْإِیمَانُ". باب "افتعال" است. "اجتماع". دو تا کلمه داریم. "شُحّ" به چه معناست؟ بخل. بخل شدید. نمیشود شُحّ و ایمان در قلب بنده ابداً با همدیگر جمع بشود. مفهوم آمده، بعدش به معنای مشارکت. پس این دو تا معنای مشارکتی دارد که یا یک اسم میآوریم که افرادی داشته باشد، یا دو تا اسم مرفوع میآوریم. ولی در "مُفَاعَلَه" مشارکتش به این نحو است که باید یک اسم بیاوریم به عنوان فاعل، یک اسم بیاوریم به عنوان مفعول. روشن است. خوب است. الحمدلله. جزوه اضافه بشود برای سریهای بعد انشاءالله. جانم. بله.
دیروز چند تا تمرین قرآنی... وقت هم که داریم. ۲، ۴، ۶، ۸، ۱۰، ۱۱. ۱۱ تا آیه قرآن. سوره هجر، آیه ۷۹. اگه موافقین تک تک بگیم. اگه نه، هرکی داوطلب است جواب بده. چیکارش کنیم؟ کدامش بهتر است؟ ۱۱ تا آیه داریم. حالا هر چقدر وقت میشود در این یک ربع. سوره هجر، آیه ۷۹، صفحه ۲۶۶.
الان اون نُه تا معنای افتعال را تیترش را فقط بگویند من بنویسم. اولش "مُتَابَعَه". بفرمایید. دومی "مُشَارَکَه" بود. "مُشَارَکَه" طلب. بله. چهارمین "تَصَرُّف". "تَصَرُّف". پنجمی، پنجمی "طَلَب". ششمی "فِعْلُ الْفَاعِلِ بِنَفْسِهِ". هفتمی "تَأْکِیدٌ لِثُلَاثِیٍّ مُجَرَّدٍ". هشتمی "سَیْرُورَة". نهمی "لُبْس".
آیه ۷۹ سوره مبارکه هجر، بفرمایید آیه را. "فَانْتَقَمْنَا". یا الله! سوره پانزدهم. "فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ". بله. خوب "انتقمنا" ماده "نَغْمَة". "نَغْمَة" در برابر چیست؟ ضد "نَغْمَة" چیست؟ نعمت. انتقام در برابر انعام است. ما انعام داریم، یک انتقام داریم. یکی در باب "افعال" میآوریم، یکی در باب "افتعال". خیلی در اینها ظرافت است! "إِنْقَام" میگوییم، "اِنْتِقَام". این از همین نُه تا معنای یکیش هست. با آن حل میشود مسئله. خیلی از سوألهای قرآنی با همین بحثهای ادبی جواب پیدا میکند. شبهات. "اِنْتَقَمْنَا" صیغه چند است؟ ۱۴. ما کدام یک از این نُه تا معنا را میدهد؟ طلب. در طلب چی گفته بودیم؟ گفتیم مبدأ فعل مطلوب فاعل است. یعنی فاعل میخواهد این مبدأ فعل را به دست بیاورد. مثل حجامت. طلب الحجامت. طلب و "نَغْمَة". ما طلب "نَغْمَة" کردیم. خدای متعال دارد میفرماید دیگر. خدا طلب "نَغْمَة" میکند. یعنی دوتایی ما و ایشان با همدیگر "نَغْمَة" دادیم. اول از همه اینجا باید برویم سراغ کدام معنا؟ معنای اول. در همه این بابها، اونی که میگوییم اول از همه، معنای اول اصلش بر آن است. درنمیآید. باید برویم سراغ بقیه. الان برویم سراغ "مُتَابَعَه". کسی "نَغْمَة" را بپذیرد. خب یعنی اینها "اِنْتِقَام"، "اِنْتِقَام" یعنی پذیرفتن "نَغْمَة". یعنی چه؟ یعنی اینها با عمل خودشان نشان دادند که خدایا ما از تو نعمت نمیخواهیم. ما از تو "نَغْمَة" میخواهیم. پذیرفتیم. ازش "اِنْتِقَام". خدا قشنگ خدا انعام میکند. انعام باب چیست؟ "افعال". "افعال" اصل معنایش چیست؟ "تَعْدِیَه" است. یعنی خود خدا مبدأ است و فاعل اصلی است برای نعمت دادن، بدون اینکه به مخاطب نگاه کند، به اون مفعول نگاه کند. در "اِنْتِقَام" که باب "افتعال" است، برعکس. یعنی انگار منی که فاعل کارم، دیگری دارد اصرار میکند بر اینکه این را من انجام بدهم. من هم قبول میکنم و انجام (میدهم). اصرار از طرف من است که نعمت برسانم. در "اِنْتِقَام" اصرار از آن طرف آن بنده است که "نَغْمَة" میخواهد. من هم بهش "نَغْمَة" میدهم. میشود "اِنْتِقَام". پذیرفتن "نَغْمَة" دادن. پذیرفتن "نَغْمَة" افتاد. معنا مطابق این شکلی است. "مُتَابَعَه". پذیرفتن. اثری است. یک کاری است. دیگری دارد یک چیزی را اصرار میکند، زورکی. بله، به هر نحوی، خلاصه من بپذیرم. این دارد در عمل میگوید خدایا به من "نَغْمَة" بده. "فَانْتَقَمْنَا"، نه. پذیرفتیم "نَغْمَة" دادن به اینها را. بله.
پس معنای "اِنْتِقَام" خود... ببین الان یک بحث کلامیها، یک بحث اعتقادی است. از توی همین واژه در میآید. خدا انتقام میگیرد یعنی چه؟ ای خدا عصبانی میشود. یک دونه میخواهی توی گوش آدم... آره بد میشود. هزار تا پیام واتساپی دیگر بعدش که خدایا تو که مهربان بودی، فلان بودی، اینجور نباید میکردی، اینجوری شد. از جهالت مردم. خدا سن انتقام میگیرد یعنی چه؟ خدا شدید الانتقام است. خدا مُنتَقِم است. امام عصر مظهر اسم "انتقام" خدای متعال. یعنی چه؟ یعنی خدا هی توی خودش میریزد. ما الان داریم به خدا بدی میکنیم. اعصابش ریخته به هم. توی خودش میریزد. یک روز سرمان تلافی میکند. نخیر. ما هر چقدر هم همه عالم اگر معصیت خدا را بکنند، ذرهای به خدا ضرر وارد نمیشود که خدا بخواهد عصبانی بشود. از این باب ما داریم با فعل بد خودمان به خدا میگوییم خدایا ما لیاقت نعمت نداریم. نعمت را از ما بگیر. به ما خدا قبول میکند. میشود "اِنْتِقَام". خدا پذیرفتن "نَغْمَة". پذیرفتن "نَغْمَة" دادن. درست شد؟ الان اینجا "اِنْتِقَام" یک نکته خوبی گفتیم. گفتیم باب "افعال" "مُتَابَعَش" نسبت به باب "افعال" جواب. سه تا باب را گفتیم که کم جزوه است. یا ثلاثی مجرد، یا "افعال"، یا "تفعیل" بود به نظرم. درست است؟ همینجا بود دیگر. یا "تفعیل". الان این "اِنْتِقَام" "مُتَابَعَه" باب "افعال" است. یعنی "اِنْتِقَام" را من بپذیرم. بپذیرم که "إنْقَام" کنم. این میشود "اِنْتِقَام". باز هم بگوییم یا نه؟ از خودتان. از خودتان شادی دعوت کنید. استقبال نشان بدهید. بله میشود، ولی خب یک اصلی باید باشد دیگر. یک معنای اولیه باید داشته باشد. بله. "مُتَابَعَه" را خود "مُتَابَعَه" ماشن دادیم. حساب پذیرفتن. الان با ترجمه کردیم. بالاخره صیغه را توش آوردیم یا نیاوردیم؟ ما... ما به آنها "نَغْمَة" دادیم. ما پذیرفتیم "نَغْمَة" دادن را. ما "نَغْمَة" دادن را پذیرفتهایم.
آیه ۱۴۸ سوره مبارکه بقره. این چهار تا مثالی که ما گاهی آخر بحث از کل نکاتی که توی درس میگوییم، ارزش و اهمیتش بیشتر است. بفرمایید: اعوذ بالله. بله. احسنت. صیغه چند است؟ صیغه سوم از امر حاضر. یعنی صیغه ۹. امر میشود. اگر "اِسْتَبَقُوا" باشد، در سوره یوسف هم دارد. "فَاسْتَبْقَ" باب "فَاسْتَبِقَا" موسیقی ۲. "افتعال". این "افتعلوا". "فَاسْتَبِقُوا" میشود فعل امر. خوب. "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ". این فاعلش کدام؟ مفعولش کدام است؟ فاعلش که همان واو باشد. خب "الْخَیْرَاتُ" مفعول. مفعولش چرا کسره گرفته؟ جمع مؤنث سالم. نصبش به کسره میشود. اتخاذ. "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ". اولین کاری که همیشه برای معنا باید بشود، اول سریع آدم ماده را میکشد، بعد میبیند چی باید به ماده اضافه بشود. چه معنا بدهد؟ پذیرفتن سبقت. اتخاذ سبقت. مشارکت در سبقت. تصرف در سبقت. طلب سبقت. اینکه کسی سبقت را خودش انجام بدهد. همان معنای ثلاثی مجردش تأکید بشود. سیرورت به چه سبقت... چیزی بخواهد بشود یا بخواهد صاحب سبقت بشود. یا سبقت را بپوشد. کدامش است؟ کدام معنا درست است؟ مشارکت. مشارکت در سبقت. سبقت. مشارکت در سبقت. میشود "استباق". با هم مشارکت داشته باشیم. یعنی او از شما سبقت بگیرد، شما از او. مشارکت داشته باشیم در این ماده. درست شد.
"فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ". خب آقا! "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ" گیر پیدا میکند که این الان فصل... یک گروهی از یک گروه، مثلاً شماها از فلانیا سبقت بگیرید. ولی فقط یک دونه گفته "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ". الان مشکل دارد برای اگر بخواهد مشارکت باشد باید دو تا اسم بیاید. خوب پس چرا یک دونه اسم آمده؟ آها! اولاً که این فاعلش که خودش جمع است. این یک. ثانیاً مفعولش هم دوباره جمع. لذا گفتیم همین نکتهای که آخر، آخرین نکته بود که عرض کردیم، فرقش با باب "مفاعله" همین است. در "مفاعله" دو تا میخواست. "قَاتَلَ عَلِیٌّ مَعَ مُعَاوِیَةَ" نمیشد. یکی بیاید. "قَاتَلَ عَلِیٌّ". علی با کی؟ ولی میشد بگوییم: "اِقْتَتَلَ عَلِیٌّ وَ مُعَاوِیَةُ". "اِقْتَتَلَ عَلِیٌّ وَ مُعَاوِیَةُ". عوض میشود. کاملاً عوض میشود. الان ما بگوییم: "قَاتَلَ عَلِیٌّ مُعَاوِیَةَ" با "اِقْتَتَلَ عَلِیٌّ وَ مُعَاوِیَةُ". فرق این دو تا چیست؟ "و معاویه" فرق (دارد). اگر بگوییم: "قَاتَلَ عَلِیٌّ مُعَاوِیَةَ"، یعنی علی جنگ را با معاویه شروع کرد. دیگر ما کاری نداریم بعدش مع علی معاویه جنگ (داشته). ولی در "اِقْتَتَلَ عَلِیٌّ وَ مُعَاوِیَةُ"، یعنی هم علی زد، هم معاویه زد. این زد و او زد. درست شد؟ فرق "افتعال" و "مفاعله".
خوب "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ". حالا ما اینجا دو تا کلمه نداریم. "فَاسْتَبِقُوا" مثلاً "فَلْیَسْتَبِقْ بَعْضُ الْمُؤْمِنِینَ بَعْضًا" مثلاً اینجوری نگفته. "فَاسْتَبِقُوا". "فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ" روشن است. یک کلمه آورده. نگفته مثلاً "فَاسْتَبِقُ"، "فَاسْتَبِقُوا بَعْضَکُمْ". اینکه یک فاعل بیاورد، یک مفعول معلوم بشود کی از کی سبقت بگیرد، این را نیاورده. کار نداشته باشیدها. خیرات. کار الان خود این ماده فعل را قرار است کی و کی توش مشارکت بکنند؟ اگر "مفاعله" باشد باید اسم هر دو تا بیاید. یکیش فاعل بیاید، یکی مفعول. اگر مقاتله است باید شما بگویید علی و معاویه میخواهند مقاتله بکنند. ولی اگر باب "افتعال" است شما اگر یک کلمهای بیاوری که اون خودش جمع باشد، همان کفایت میکند. اینجا توی واو فاعل است دیگر. این حاکی از جمع است. یعنی شما مؤمنین، شما مسلمانها. همین کفایت میکند. دیگر لازم نیست دو تا گروه بیاوری. جا میافتد اینها یا نه؟ وقتمان تمام شده. آقای کریمی ساعته را نگاه میکنم. ۳۰ ثانیه دیگر وقت نمیشود چیزی.
۳۰ ثانیه. من دو تا روایت میخوانم شما بفرمایید که فرق این دو تا با همدیگر چیست؟ "مَنْ حَفَرَ لِمَیِّتٍ قَبْرًا کَانَ کَمَنْ بَیْتًا مُوَافَقًا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ". التماس است. "مَنْ حَفَرَ لِمَیِّتٍ". ترجمه بفرمایید! (اگر) قبری بکند، به او جا بدهد. "بَیْتًا مُوَافَقًا". یک خانهای که به دردش بخورد، باهاش موافق باشد تا روز قیامت. کسی برای مؤمن یک قبری بکند، انگار یک خانه مسکونی، مسکن مهر بهش داده تا روز قیامت هم آنجا ساکن بشود. صبا بشویم. خب. "مَنْ حَفَرَ لِمَیِّتٍ". این "حَفَرَ". حالا "مَنِ احْتَفَرَ". "اِحْتَفَرَ". اون "حَفَرَ" بود. این "اِحْتَفَرَ لِمُسْلِمٍ قَبْرًا مُحْتَسِبًا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ". کسی برای مسلمانی "اِحْتِفَار" بکند (در حالی که به حساب خدا)، خدا او را بر آتش حرام خواهد کرد. حالا اینجا "حَفَرَ" و "اِحْتَفَرَ" فرقش چیست؟ خوب از کجا این لغت را ما در بیاوریم؟ از معانیش است. یعنی کدام یک از معانی را برایش بار کنیم؟ "تأکیدِ مُجرَّد". یک چیزی اضافهتر دارد که حالا زحمت بیشتری دارد. مثلاً "حَفْرِ قَبْر" که اجرت ندارد. واجبات است دیگر. واجب کفایی. بابت خود حفر قبر (کسی) نمیگیرد. اون بابت اینکه از اون اداره بابت استخدامش حقوق میگیرد که من مستخدم، مستخدم شما هستم و برای شما کار (میکنم). بابت کار حقوق نمیگیرد. حالا بحثش در مکاسب مطرح میشود.
جان. نماز جماعت میماند دیگر. امام جماعت بابت نمازی که میخواند نمیتواند پول بگیرد. بابت رفت و آمدش میتواند پول بگیرد. خب این هم از این. حدیث همش ماند. حالا ببینیم اگر پخش شد جلسه. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...