‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. از قواعد باب "تفعُّل"، چند تا را گفته بودیم، دو تا را عرض کردیم. دو تا آیه را هم که خدمت عزیزان شد که ملاحظه بفرمایند. این دو تا قاعده، یکی این بود که دو تا "تا" وقتی جمع شد، یکی از این دو تا "تا" را میشد جوازاً حذف کرد. یازده تا حرف اگر در این موضع میشد جوازاً با "تای" باب ادغامش کرد.
قاعدهی سوم: اگر فعل ثلاثی مجرد ناقص... فعل ثلاثی مجرد ناقص، مثل چی آقای کریمی؟ "رمیَ" ... "رمیَ"، "رضوُه"، احسنتم! بعضیها هم میفرماید: "خشیَ"، "ولیَ"، "رقیَ"، "رقیَ". این "ولیَ" از همه مثالها بهتر است. "ولی عصر" ... "ولی"؟ معمولاً کمتر گفته شد. خب، اینها وقتی بیاید توی باب "تفعُّل"، مصدر باب بر وزن "تفعُّل" میشود. "تفعّل جان" "تفعُّل" ... "تفعّل".
یه تفاوت دارد؛ اگر... اگر ناقص واوی باشد، باید واو لام الفعل، مثل چی؟ مثل "رضو" ... واو لام الفعل به "یا" قلب بشه. واسه همین، ماقبلش هم مکسور میشه. میآد توی باب "تفعُّل" چی میشه؟ اول "تَرَضَّوُ" ... "تَرَضَّوُ" ... بعد واو را قلب به چی میکنیم؟ "یا". میشه "تَرَضُّی". بعد چی کار میکنیم؟ ماقبل "یا" را مکسور میکنیم، میشه "تَرَقِّی" ... "تَرَقِّی" ... مثلاً میشه "تَدَلِّی" از "دلْو"، "تَدَلِّی". حالا اگه یایی باشه چی؟ یایی دیگه قلب نداره، فقط ما قبل آخر مکسور میشه. این فقط "تفعُّل" میشه. هر دو تا "تفعُّل" میشه. اول باید واو قلب به "یا" بشه و "تفعُّل" بشه. توی واوی، یکی همینجور صاف "تفعُّل" میشه. "تولّا"، "تولِّی" ... "تولُّا" "تبرّا و تولّا" این غلط. "تَولِّی" درست. "تبرّی و تولّی". بله، بله، اشتباست. یا مثلاً اگه "جلوه" بیا تو این باب، چی میشه؟ "جلّی یتجلّی". کلاً "تفعّل" وقتی ناقص بشه، جانها به فدای امیرالمؤمنین. آیه: "*ازهد فی الدنیا کلما ازدادت له تجلیّاً، ازدادت له عنه تولّیاً*".
ترجمه چی میشه؟ در دنیا بیشتر بشه... زیاد... سلام... تجلی ... کسی که زهد نسبت به دنیا داره، هر آنچه که تجلی برای او بیشتر شود، یعنی دنیا بیشتر بهش رو بیاورد، "*ازدادت عنه تولیاً*". هر چی دنیا بیشتر رو میآورد، این بیشتر پشت میکنه. برعکسه. کردن تنها "تولیاً" ... "تولّی" معمولاً «به پشت به پشت بودن» ترجمه میشود. حالا گاهی پشت به پشت بودن به معنای حمایت پذیرفتن، گاهی به معنای حمایت کردن، گاهی به معنای اعراض کردن. همه اینها در قرآن آمده. "تولّی" هم به معنای این دارد که کسی حمایت دیگری را بپذیرد. مثلاً ما "تولّی" داریم نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام، تولّی و تبرّی (ولایت علی را میپذیریم، پشت به پشت بودن). گاهی امیرالمؤمنین ولایت دارند به ما، "تولّی" دارند (پشت به پشت بودن)، او حمایت میکند. گاهی معنای اعراض دارد. های هی ... اینکه با "عنه" معمولاً گفته میشه از یه چیزی اعراض میکنه کسی، یه عده از چیزی اعراض میکنند. "تَولّی استکبر و تولّی" آیات قرآن دارد.
خوب، "*ازدادت عنه تولیاً*". تولیش نسبت به او بیشتر میشود. این تجلی و تولّی بود که در این روایت به کار رفته بود. این قاعدهی چندم ما بود؟ بفرمایید. قاعدهی ۳ بود که فعل ثلاثی مجرد ناقص وقتی آمد تو این باب، مصدرش بر وزن "تفعُّل" میشد. "تفعّل" را (آهنگ روایت را پاک نمیکنم) که یادداشت بفرمایید. خب، بریم سراغ قاعدهی چندم؟ چهارم خودمان. ۴. فعل مضاعف، به مضاعف یعنی چی؟ کدامش همجنس باشه؟ همجنس باشه. فعل مضاعف وقتی به باب "تفعُّل" بیاید، ادغام میشود یا نمیشود؟ نمیشود. همچنان که در باب "تفعیل" هم ادغام نمیشد. یه مثال از مضاعف بفرمایید. "زنّنه" ... حالا این چون یه قاعدهی دیگهای دارد، مثال "تَفعُّل" به کار نرفته. دیگه "ردّده" ... "ردّده" فعالیتش چی میشه؟ "تردّد" ... "تردّد" دیگه، دارد ادغام. "تردّد" درست شد؟ ادغام نمیشه، دو تا جدا آمده "تردّد". این درست. اولیش مشدد شده. مشدد شدنش به خاطر بابش است. "تفعُّل". بله، تو این باب چون عین الفعل مشدد میشه، ما این را مشدد کردیم. خب، "تردّد". سورهی مبارکهی بقره، آیهی ۲۶۷. "زنّن" مثالش "تَزَنُّن" هم باید باشه. حالا عرض میکنیم، قاعدهی بعدی ما. آیهی ۲۶۷ سورهی بقره. مگر سورهای داریم که آیهی ۲۶۷ داشته باشه غیر از بقره؟ ادغام نمیشود. با "زنّن" اگه میشد "تزَنُّن" بوده، شده "تزَنّی". قاعدهی بعدی ماست. پادشاه بفرمایید مهدوی. تازه نفَسَم، افتخار کلاسم، دیگه بالاخره بوی شهدا را میدن. مخلص شما. همین قدر که بیاین، ما ببینیمتان، برامون بسه. شما جانبازید و نعمت فزون، شکر نعمت کردیم فزون شد. الحمدلله. دست ایشون را پس باید ببوسیم. بله، بله.
بسم الله الرحمن الرحیم. احسنت. "*حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وقوموا لله قانتین*" ... "*ولا تیممّوا الخبیث منه تنفقون*" ... احسنت! "*تَیَمَّمُوا*". باب "تفعّل". ریشهاش چیه؟ "یمّمه" درسته؟ "*ولا تیممّوا الخبیث منه تنفقون*". "تیممّ" خودمان هم که میگیم داشته باشیم، بحثش را ... چیزهای ناپاک را قبلش معیّن نکنید؟ تعیین کردن، غش کردن. احسنت. "تیممّ" به معنای قصد. "تیمُّم" "یمّمَ" ... بله، معنای رایجش همان قصد. "تیمم یَمّمَ" که آمده، نگفتیم "تیمُّم". یه "میم" مشدد. ادغام نمیشه. "تیمُّم". همانجوری که توی "تفعیل"، "تردّد" که گفتیم "ردّده" توی باب "تفعیل" میرفت، چی میشد؟ "تردید". ادغام صورت نمیگرفت. اینجا هم توی باب "تفعُّل" که میآید، ادغام صورت میگیرد. قاعدهی پنجم همین بود که فرمودید. پنجم همینه. فعل مضاعف میآید، گاهی تو بعضی فعلهای مضاعف ... پنجم. فعل مضاعف در باب "تفعُّل" در بعضی موارد، یکی از دو حرف همجنس به "یا" تبدیل میشود. همین که فرمودید: "تَزَنُّن" "زنّنه" که میآید و "تَزَنُّن" ... بعد چی کارش میکنیم؟ میشه "تَزَنّی" ... "تَزَنّی" ... "تُزَنّی" ... "تَزَنّیَ یَتَزَنّی تَزَنّی". بله. "تُفَرّی" ... "فُوّ" ... میآید میشه چی؟ "تَفَعُّل" بعد میشه چی؟ بفرمایید. "تَفْری". "تَفْریج" ... جوازاً است نه وجوباً. جواز... همین که گفتیم بعضی، یعنی در بعضی موارد. سورهی مبارکهی نجم. بله، مثل همون "تردّد" اینجوری نبود دیگه. مضاعف بود "تردّد" نشد. شد "تردّد". ولی اینجا "تَضَنّی" میشه "تَزَنّی". جوازش به معنای اینکه در بعضی موارد یعنی وجود ندارد در همه موارد باشد. سورهی مبارکهی نجم، آیهی ۸ و ۹ منظور از عمومیت چیه؟ تو جزوه ۱۶۲، ۸ و ۹. آیهی ۶۲. نه. بله. این "ادّنی" بوده. "دلاّله" "دلّل". مصدرش میشه "تدلُّل". "تدلُّل" ... "تَدَلّی" شده. "*ثُمّ دَنا فَتَدَلّی*". صرف بکنیم یک بار. آیا نوشان، پکان، تکان... "*قاب قوسین اَو اَدنی*". که اسم فاعل نزدیک شده. "قَلاّع"؟ نزدیک شد و دلالت پذیرفت. ترجمه کردیم اونجا چی ترجمه کرده قرآن؟ آهنگ، نزدیک آمد. نازل کردی. چند تفاوت دارد. پایین آمد. "تَدَلّی" معنی دلالت پذیرفتن. نزدیک شده. "دلالت پذیرفت". این قدر که به اندازهی دو کمان فاصله بود، بلکه نزدیکتر. خوب، بعدش قلب را به پایین آمد. به تدریج نزدیکتر شد. آموزش تدریج گرفته. اصلاً معنای نزدیکی. نزدیک، همون در "ادّنی" یعنی آدرس ... آدرس که بهش داده بودن، آمد. "اَدّنا فَتَدَلّی". نزدیک شد. تمام آدرسی که بهش داده بودن، همانجا که علتش کرده بودن، تا همانجا رفت. تا اون آخر مسیر رفت. خیلی ترجمه اصلاً عوض میشه. ترجمه درست میشه در واقع اینجوری. یعنی چی؟ نزدیک شده، نزدیکتر رفت؟ یعنی چی؟ این از سنگینترین آیات قرآن است. پیغمبر رفت، به اندازهی دو کمان با خدا فاصله داشت. یعنی چی؟ خیلی ناحیه سنگین است، اصلاً قابل فهم نیست.
مثال بعدی. سورهی مبارکهی قیامت، آیهی ۳۳. سورهی اول جز ۲۹. ۳۳. "*ثم ذهب الی اهله یتمطّی*". چی بوده؟ مصدر چی بوده؟ "تمتّع" شده "تمطّی". صرفش کنیم. اول کل بابش چی میشه؟ "تمتّعَ یتمتّعُ تمتّع". درست. "تمتّعَ یتمتّعُ تمتّع". "تُفَرْی" "تَتدلّی" "تَفا" "تدلّی". الف. "تمتّعَ یتمتّعُ تمتّع". بفرمایید. بقیهاش را ... "تَمَطَّیَ یَتَمَطّی ... تمطّی" ... دو تا "تا" بود، یکیش را حذف کرد. "تمتّعَ" بود، "تمطّع" کردیم. "تمطّیانَ" یا برمیگردد؟ "تمطّعونَ" "تمتّعینَ" "تِمَطّعانِ" "تمطّعونَ" "تمتّعینَ" "تِمَطّعونَ". این را داشتیم. دوازده شمعه. "*تمطّعینه*" یکی شد. "*تمطّعین*". تمطّعین. تمطّعین. تمطّعین. "*تمتّعَ یتمتّعُ تمتّع*" ... "تملّی" ... "تمتّعینَ" ... "تمتعینَ" ... تکبّر. خب، آن میکند حال است در حالی که مینازید در حالی که چی مینازید. "متاتِه" "تازادَ" "تاپا". بله. ایشون برای مصطفوی نگرفته. "متَی" قاعدهی "این مثال" را نباید برش بیاوریم. البته کتب صرفی این را اینجوری گفتن، گفتن. ولی از جهت لغوی جور در نمیآید. "متیا" معنای "متَیَّه" را مرکب. بله، بله. کتب صرفی مضاعف گرفتن، گفتن این "متّاظر" بوده. در صورت مثال، یه خورده مثال گیرداریه. مثال مشکل دارد. خوب. "امتداد در سیریه" "یتمطّعُ" (سیر سریع ممتد). آره، اصلش "فعل" ... "تفعّل" شده. کفایتش را گفتیم. "تفعُّل" میشه "تمطّی" مثل "تولّی". قاعدهی سومی که گفتیم. ولی این قاعده به پنجم نمیخوره. به قاعدهی سوم. اگه "مُطّه" باشه، به قاعدهی پنجم میخوره اگه "مُطّی". سوم. سیر سریع ممتد با شعف و تکبّر، بدون اینکه به نقطهضعفی از خودش توجه داشته باشیم، و بدون اینکه ذرهای ککش بگزد. دعوتی، هدایت کردن، تکذیب کرد، تولّی کرد، با سرعت برگشت سمت اهل خودش. اصلاً هیچی نشنید، نمیشه "تمطّی"؟ مع علی ابن ابراهیم. تفسیر قمی. سبب نزول این آیه این است که در روز عید غدیر خم، مردم را برای بیعت کردن با علی خداوند ... معاویه بر مغیرة بن شعبه و ابوموسی اشعری تکیهدار خانوادهاش به راه افتاد در حالی که میگفت: به خداوند سوگند به هیچ وجه به ولایت علی علیه السلام و گفتهی محمد صلی ... از خداوند عز و جل این آیات را نازل ... اولاً لک فاولاً. ادامهی همین آیات یا تفسیرش. بندهی فاسق. این بندهی فاسق چی میشه؟ آنگاه با تکبّر، نخوت ... بعد از اینکه این کارا رو کرد، تموم دیگه. سمت خانوادهی خودش رفت. "*یتمطّی*". با حالت تکبّر. بنای تکبّر این را گرفتن، اینجا "اذَنمِتْ" وقتی بگیریم "متِیَّه" من مرکب گرفتن. "متِیَّه". کی گفته؟ خود ایشون از معتبر گرفته بود. "متِیَّه" را هم پس باید معتبر بگیریم. اشتقاقات دیگهاش را نگاه کنیم. خوب. بله، از معتبرترین تفاسیر. کجاست؟ پاساژه؟ وسط پاساژ. ضریحتره. بله، روبهروی همین. یعنی پشت شهدای خرمشهر میشه. خوب. تذکر. وقتمان هم که پنج دقیقه. بله. قاعدهی ۴ ادغام نمیشه. تو قاعدهی ۵ ادغام که نمیشه هیچی. یه وقتایی میآید، یکی از حرفهاش به "یا" هم تبدیل میشه. اصلش حالا حواسمان باشه، همین "تَزَنّی" مثال خوبیه که وقتی دیدیم، بدونیم که یا "تَفْویح" یا "تَفْیی". دیگه باید تو استعمالات عرب خودمان توی کتب صرفی مثلاً مطهر گفتن بعضیها، در حالی که الان دیدیم از معتبر بود. لغت را هم اشراف داشته باشید که عرض کنم که مادّهاش چیست.
قاعدهی ششم. تذکر. قاعدهی ششم فردا. ای خدا! کلماتی که آخرش الف. کلماتی که آخرش الف است، بله. این یه تذکر برای همین قاعدهست. مثل "تَصَدّی"، مثل "تَدَلّی"، مثل "تَوَفّی". این ممکنه در اصل ناقص باشند. همین که عرض… ممکن است در اصل ناقص باشند. همین سؤال آقای کریمی را داریم جواب. یا الله. ممکن ... سه تا مثال از سه تا آیهی قرآن که الان ملاحظه میکنیم: نساء ۹۷، عبس ۱۰، لیل ۱۱. اینها یه وقتایی هم ممکن است مضاعف باشند. باید تشخیص داد دیگه. נוך. آخرش الفه. همین قاعدهی ۳ و قاعدهی ۵. مردّد بین این دو تاست. مضاعف بوده مثل "زنّنه" شده "تونا". چرا این کمتره؟ مضاعفی که این شکلی بشه، اون یکی بیشتره. ناقص بوده. اصل را بگذاریم برای ناقص. آره، اصل بر ناقص بزنیم. اگر دیدیم ناقصش جور در نمیآید، باید پیدا کنیم در مضاعف. این هم نکتهی مهمی که سریع بخونیم. سورهی نساء آیهی ۹۷. یه کوچولو تموم شده. ولی خب، حالا دیگه بحث را تمومش کنیم. "*ان الذین تتوفاهم الملائکة ...*" خیلی لیل ۱۱. ل زیاده. بله. "*إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ...*" خب، "تَوَفَّاهُمُ". همهش که ضمیر. ضمیر چیه؟ منصوب. اسم فاعلش که اینجا الملائکه. "*تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ*". "توفّا یَتَوَفّی توَفّی". درست شد. "*إِنَّ اللَّهَ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا*". "یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ" هم داره. اینجا "*تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ*". این اصلش چیه؟ "تُوَفّاهُم". خوب. اصلش چیه؟ مادّهاش چیه؟ دومیش: عبس ۱۰. "*تَلَهَّى*". "تَلَهَّى" مادهاش چی میشه؟ "لهو". و بعد لیل ۱۱. "*وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى*". "تَرَدَّى" چیه؟ مضاعف یا ناقصه؟ "ردعه" بله. "ردّه". اسلم. ناقص یایی. "تردّی". این هم از این. هر سه تا شاخص. "توفا" و "فیه" ناقص یایی. "تلهّا" "لهوَ" ناقص واوی. "تردّی" "ردّی" ناقص (تولّا هم از "ولیَ"اش ناقص یایی و الحمدلله رب العالمین).
در حال بارگذاری نظرات...