‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در باب تَفَعُّل بودیم. معانی باب تَفَعُّل را عرض کردیم. در قیاس با مُطاوَعَه، معانی چند قسم میشود. برخی از این معانی را گفتیم تا معنای اتخاذ. خوب! در اتخاذ دو تا روایت ذکر بکنیم، در معنای اتخاذ: «تَوَسَّدَ الرَّجُلُ یَمِینَهُ فَلْیَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ. إِنْ قَالَ ثُمَّ یُثَبِّحُ تَسْبِیحَ الزَّهْرَا فَاطِمَةَ سلاماللهعلیها.» (مسائل، جلد ۶، صفحه ۴۴۶)
کی میتونه ترجمه کنه؟ من تَوَسَّدَ، بله! تَوَسَّدَ. معناش چی بود؟ بنای تَوَسُّد اتخاذ است؛ یعنی چیزی را بهعنوان چیزی گرفتن. خوب! اتخاذِ وِساده چه چیزی را بهعنوان وِساده گرفتند؟ آها! احسنت! یَمینه. یَمین یعنی دست راست. «اِذا تَوَسَّدَ الرَّجُلُ یَمِینَهُ...» خب این مدل خواب اینه دیگه. اصل خواب بحث عجیبی است. آنی که تو روایت سفارش شده و سیره و اینها بوده، بالش و متکا و اینها نبوده؛ دست راست زیر سر میگذاشتند و صورتش رو به قبله. مثل قبل، مثل میت، عرض کنم که دست راست تو قبر این شکلیه دیگه، صورتش رو به قبله است. به پهلوی راست، صورت رو به قبله؛ یعنی همین. نه مثل حالت محتضر که پاش پاکنژاد ... آخرین دانشگاه... دقیقاً اولین دانشگاه، آخرین پیامبران، یا آخرین دانشگاه؟ کدومه آقا؟ همشهریشون بودند. آخرین پیامبر، اولین دانشگاه... مرده به این صورته. بحثهای فضایی. خدا رحمتشون کنه. توی انسان حیّ زنده رو میگه: «مُتَّنَه کَلْمَیْتِ فِی الْقَبْرِ.» متن روایت. روایت حمایتم زیاد داریم. سیره بر این بود دیگه از این شفافتر چیزی نیست. «اَنْ یَتَوَسَّدَ الرَّجُلُ یَمِینَهُ.» اثبات میکنه که اون رسوبات قلبی، ایجاد مشکلات قلبی، نه. به سمت راست خوابیدن، به سمت چپ خوابیدن، مشکلات قلبی میآره. چون فشار نحوه خوابیدن که شما پات به سمت، یا اینکه عمود بر این مسیر باشه... الان شما به این صورت که دارید میگید، عمود میشه دیگه. این قبله. یه حالت اینه که من اینجوری بخوابم. این سر من باشه، این پای من. یه حالتم اینه: سر من، این پای من، صورتم رو به قبله. بله! شمس در روایات. آره. اینجا قول لغوی. بله! این اصلاً مشخصه سیره علما بر این بوده. قسم چهار مدل خواب. چطور روایت فرمودند: انبیا به پشت میخوابند، حکما به راست میخوابند، منافقین، حکّام، بله! حکّام به چپ میخوابند، شیاطین به شکم میخوابند. رفتند بحث کردند که چقدر توش نکته است که به پشت خوابیدن چه آثاری داره؟ به سمت راست خوابیدن چه آثاری داره؟ و چرا سفارش به سمت راست خوابیدن شده؟ بحث تو خواب نیست.
انسان وقتی میخواهد بخوابد... خیلی حکایت جذابی هم اینجا داریم. داره که توی بهار که هست، جاهای دیگه هم هست، جلد ۵۰ بهار، نقل کردند از امام عسکری علیهالسلام. طرف اومد گفتش که: آقا این روایت از اهلبیت نقل شده. خواب انبیا به این نحو و خواب حکما و اینها. من هر کاری میکنم نمیتونم به سمت راست بخوابم. وقتی میخوام بخوابم، به سمت چپ میخوابم. داره که حضرت دستشون زیر عبا بود، از زیر عبا آوردند بیرون. با دست چپشون روی شونه راست این شخص یه دستی کشیدند. و بعد یه مدت گفت: آقا شما چهکار کردین؟ من هر کاری میکنم، نمیتونم دیگه به سمت چپ بخوابم، به سمت راست میخوابم. خلاصه دست گذاشتن... ما توی اون بحث سیره که سیر چهارده معصوم که داشتیم، حالا دوستان خواستند گوش بدهند، بحث سیره امام عسکری، گفته مشخصه به شکم خوابیده. خواب شیاطین. خلاصه «اِذَا تَوَسَّدَ...» روایت انقدر زیاده که اصلاً دیگه بیش از این حرفهاست. اینکه به سمت راست خوابیدن و ادله، شواهد در سیره اهلبیت. پیغمبرا، انبیا، اونهم دلیل داره. به خاطر اینکه اینها وحی تلقی میکردند. یه روابطی بین وحی و خواب این شکلی هست. بله! حالا توش نکات... حکما سمت راستاند، سمت چپ شیاطیناند، شیاطین شکم. انبیا هم که به پشت. رَسْکَ مُونْ بَرکت در چهار جهت. دکتر دیگه بالاتر. مهدی زهرا آزاد میشه. وقتی انسان به سمت چپ میخوابه، غذا پرخوری میکردند، فشار میاومد به معدهشون. واسه همین سمت چپ میخوابیدند که معده راحتتر باشه. راحت بتونم بخوابن. خلاصه دلیل شکمی هم داره. خلاصه در هر صورت «اِذَا تَوَسَّدَ الرَّجُلُ یَمِینَهُ...» خب! ترجمه بفرمایید! مردی سمت راست، دست راستش را، به سمت راستش را- حالا اینجا چون وِساد از بالش دیگه و یَمین رو دست راست بگیره- بله. یَمین خودش حالا تو بحث تفصیل امروز عرض خواهیم کرد: یَمین یسار که وجود خارجی نداره. یه متعلقی باید داشته باشه. خوب! راست چیه؟ راست سمت راست، دست راست، گوش راست، پای راست. چی؟ هیچ. متعلق باید داشته باشه. یَمینش را وِساده چیه؟ یَمینش را پس بگوید: بسم الله. «قُلْ بِسْمِ اللَّهِ.» باید بگوید بسم الله. یعنی اون کسی که روایتو نقل کرده، یه تیکه رو انداخته ولی میشه از اینها بود، یا مثلاً آخر روایت: «الْخَبَرُ آخِرُهُ.» «کَالْخَبَرِ الِآخِرِ.» یعنی همین روایت ادامه داره، من یه تیکهشو گرفتم. آهنگ. ببین، وسط بوده، یه چیزایی مناسب به بحث ما نداشته. من نقل نکردم. «بِسْمِ اللَّهِ...» الی انق: تا ادامه روایت. فرمودند که: «ثُمَّ یُثَبِّحُ تَسْبِیحَ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ.» در سمت راست بخونه بسم الله و اینها رو بگه و از اِکاری که وارد شده و تسبیحات حضرت زهرا تو همون حالت خوابیده و درازکش، چلنجان با ظرایفی هست که اگه کسی تسبیحات حضرت زهرا رو بگیره، یه تسبیحات دیگری هم داریم. حالا تسبیحش غیر تربت باشه، اینجا بهتره. تسبیحو بگذار زیر بالش. تربت چون میشکنه و اینها. دیگه اِکاری داره. توی اینهم در بهار هستش. اِکاریِ سفارش تو ماجرای امام سجاد علیهالسلام و یزید که یزید گفتش که: من دارم باهات حرف میزنم. شما اهلبیت این کارهاتون همیشه عجیبغریب. حضرت فرمودند که: جدم رسولالله فرمود: اگه کسی بعد از نماز صبح فلان ذکر را اگر بگه، دیگه تسبیحشو تا شب خالی خالی بچرخونه، ملائکه به عدد فلان، «بِعَدَدِ مَاوْدِی رُبِّی بَیْنَ سَبْحَتَیَّ.» یه همچین تیکهای تو روایت ذکر شریف: من تسبیح میکنم خدا را به تحلیل و فلان، به عدد آنچه که این تسبیحم را میچرخونم. دیگه تا شب هرچی شما خالی بچرخونی، همینجور میندازه برات زیر بالش تا صبح برات میندازه. بله! خلاصه. تسبیح حضرت زهرا سلاماللهعلیها چرا شده تسبیح از زهرا؟ «یُثَبِّحُ تَسْبِیحَ الزَّهْرَاءِ.» نحویش، نصبش، نصبش به چیست؟ کار نشده اینا. مفهوم مطلق، مفعول مطلق نوعی است؛ مانند تسبیح زهرا فاطمه. مته غیرمنصرفه. فاطمه بدل الزهرا. غیرمنصرف. خوب! بانک... خود الزهرا بدَلِش فاطمه. روایت دوم. تا اینجاش که خوب بود. انشاءالله هر روایتی بخونیم، بریم تو سبک زندگی و مدلول روایت، تعادل، تراز و اینها دیگه. بله! حالا انشاءالله خود این نکته باب... بله، گاهی بعضی درسها رو من یادم میآد اساتید نکتههای اخلاقی از اون درس میگفتند. نه، کتاب اصول. یادمه که من مراجعه میکنم میخندم. اصول فقهمون بود. اصول مظفر از اونایی که میخوندیم. بسکه استاد نکات اخلاقی و عرفانی و شعر و علوم غریبه و اینها گفته بود، اصلاً کسی باور نمیکرد این کتاب کتاب اصول باشه. همه تو حاشیه شعر نوشته، علوم غریبه و اول کتاب، آخر کتاب، فلان عالم چی گفته؟ اون یکی... بله!
«رَجُلٌ یُصَافِرُ فَیَمُرُّ بِالْمَنْزِلِ لَهُ فِی الطَّرِیقِ. اَتَمَّ الصَّلَاةَ اَمْ یُقَصِّرُ؟ قَالَ یُقَصِّرُ. اِنَّمَا هُوَ الْمَنْزِلُ الَّذِی تُوَتِّنُهُ.» (وسائل، جلد ۸، صفحه ۴۹) ترجمه بفرمایید! احسنت آفرین! «سافَرَ» یعنی مسافر. «یَمُرُّ» میرسه. «مَرَّ» مرور، میگذره. «رَمِقَ» از در راه داره میره. مسافرت. من دارم مثلاً از یزد میرم تهران، خونه دارم. خب! حالا اومدم قم، نمازمو چهجوری بخونم؟ «اَتَمَّ الصَّلَاةَ.» من نمازم این مرد تمام کند نمازش را، اتمام کند. یا «قَصْر» بخواند؟ شکسته؟ «یُقَصِّرُ؟» حضرت فرمودند: شکسته بخونه. «مَنْزِلُ» همون اونی براش منزل «اَلَّذِی تُوَتِّنُهُ.» وطن. احسنتم! احسنت! خیلی این تیکه آخر خیلی فنی ترجمه کردین. حرفهای ترجمه کردی دکتر.
«اِنَّمَا هُوَ الْمَنْزِلُ الَّذِی تُوَطِّنُهُ.» «وَطَنَ» جذر گرفته. قرائتش به سمت تهران محل سکونت نیست. خونه. بله. بندرعباس میره، تمدن داره هنوز. ولی مثلاً دکتر میخوان برن دبی. حالا منزل کسی جایی داره. «مَنْزِلُ الَّذِی تُوَطِّنُهُ.» «تَوَطَّنَ» آها! اتخاذ. اتخاذ وطن. چیو اتخاذ وطن کنه؟ ببینید تو اتخاذ به این نحو است که شما یه ماده دارید از فعل ماده فعل و یک مفعول دارید. یه فاعل هم که این وسط هست. با فاعل کار نداریم. «رَجُلُ الْبَلْدَهْ.» «تَوَطَّنَ الرَّجُلَ الْبَلْدَهَ.» «تَوَطَّنَ الرَّجُلَ.» اضافه مصدر به فاعل. «رَجُلَ الْبَلْدَهْ.» این خیلی مهمه. مصدر اضافه که میشه فاعل و مفعول. بعداینکه بعدش مفعول میآد منصوب میآد. تو کتابهای فقیر بحثهای بهشدت پرکاربرد. خوب! «تَوَطَّنَ الرَّجُلُ الْبَلْدَهَ.» اینجا یه ماده داریم. مادمون چیه؟ وطن. تو اتخاذ یعنی چی؟ یعنی اتخاذ این فاعل مفعول را بهعنوان این ماده. چی شد؟ اتخاذ فاعل، مفعول را بهعنوان این ماده. اتخاذ رجل، بلد را بهعنوان وطن. اتخاذ میشه. تو اون قبلی. بله! تو اون قبلی اتخاذ رجل، یَمینش را بهعنوان وِساده ترجمه کردند. فنی بودم. اتخاذ رجل، بلد را بهعنوان وطن. این میشه «تَوَطَّنَ». فاعلش همون رجل، همون منزلی که ماقبلش بود. بلد را بهعنوان وطن تو این مثالها. «تَوَطَّنَ الرَّجُلُ الْبَلْدَهَ.» یا «تَوَطَّنَ الرَّجُلُ الْبَلْدَهَ.» اتخاذ رجل، بلد را بهعنوان وطن. اتخاذ رجل، یَمینش را بهعنوان وِساده. توی مثال خودمون دیگه. مثال خودمون که بلد داشتیم. بله! تو اون مثال «تَوَطَّنَ الرَّجُلُ الْمَنْزِلَ الَّذِی فَلَانَ.» این منزلی که اونجا توش هست و اینها رو اونو بهعنوان وطن گرفته.
بریم سراغ بحث بعدی: معنای تَجَنُّبَ «بَابٌ» نیست. یکیش هست، یکیش نیست. کمه. خیلی ارزشی نداره. دیگه روایت و قرآن و اینها. تَجَنُّبَ. آیه قرآن. آقای رئیسجمهور گفتند که: بعد توافق حرفی نمیشه زد. آیاتی که بعد از توافق نمیشه خوند را خوندیم. توبه رو گفتیم اینجوره. سوره احزاب یه سری آیاتش اینجوریه. سوره نمل یه سری آیاتش. این تَجَنُّبَ، اجتناب کردن فاعل از معنای فعل. اجتناب فاعل، معنای ۳. اینجا درواقع تَجَنُّبَ دوباره مُطاوَعَه است. برای مُطاوَعَه تفعیل. نسبت تفعیلی که معنای نسبت بده، مطابقش یه وقتایی تَجَنُّبَ نسبت بده، اجتناب میکنه یخ میپذیره. من میخوام شما رو نسبت بدم مثلاً به قمی بودن مثلاً. درست شد؟ «قَممته.» من او رو قم میدونستم. «فَتَقَمَّمَهُ.» «فَتَقَمَّمَهُ.» یه معناش اینه که این نسبت را پذیرفت. یه معناش اینه که از این نسبت اجتناب کرد. گفت: نه نه! من قمی نیستم. «تَقَمَّمَهُ.» قبول مُطاوَعَه. یه وقت تَجَنُّبَ، تَجَنُّبَ هم یه نوع مُطاوَعَه است، مُتَوَسِّط با یه قیدی، با یه قیودی. تو تَجَنُّبَ پس اجتناب میکنه از معنای فعل. یعنی ما تفعیل نسبت داریم و او اجتناب میکنه از این. خب! مثالهای خوبی هم داریم و این مُطاوَعَه هم هست برای تفعیلی که تقریریه دیگه. تو کلام نیومده. مثلاً میگیم: «اَثَّمَتْهُ. اَفْثَمَتْهُ. فَتَعَسُّمَهُ.» ترجمه بفرمایید! او را به گناه نسبت دادم یا گناه را به او نسبت دادم. دانستم. معانی بعدی عرض خواهیم کرد. خب! اجتناب کرد از اینکه از این نسبت، اجتناب کرد از گناه. احتمالاً این کتاب کنکور احتمالاً زیاد گرفتیم. «حَرَّجْتُهُ فَتَحَرَّجَ.» خب! اینها کمتره دیگه. اصلش همون مُطاوَعَه است. اصل اصل مُطاوَعَه است. قیود مُطاوَعَه است و نادرم هست. خیلی هم نادر نیست. حالا عرض میکنم. شاید مثال قرآنی. «حَرَّجْتُهُ فَتَحَرَّجَ.» من بهش نسبت حرج دادم. یا من او را حرج حراء. آره دیگه. اون داره حرج؛ یعنی بار اضافی. «لَا حَرَجَ فِیهِ.» «لَا حَرَجَ فَلَانِ بَیْنَ فَلَانِ.» مثل: «لَا حَرَجَ فی.» در این مثلاً وزر و وبالی نیست. حراج یعنی قیمت نداره. سنگین نیست. خرید خرید. حالا اینجا توی این یه نکته اینجا داشته باشین که اینجا تفعیلش را باید دیگه نسبت نگیریم، سلب نسبت بگیریم. یه نکتهای پس اینجا تَحَرُّجَ یعنی درواقع سلب از این نیست. تو خود اصلش سلب است و ما تو تفعلش همون معنا همون سلبش از کجا میآد؟ سلب مال تفعله یا مال این تفعیله؟ مال تفعیل. «حَرَّجْتُهُ.» یعنی او بگیریم؛ یعنی او را از گناه بری دونستم. «فَتَعَسُّمَهُ.» او هم قبول کرد بری بودن از گناه رو. ترجمه: من او را از حرج بری دونستم. عدم نسبت. عدم. اینجوری بگیم بهتره: نسبت عدم نسبت. بریم سراغ روایت و آیه قرآن.
سندش را متأسفانه ننوشتم. توی نهجالبلاغه است. حالا من بگردید پیدا کنید. «اَلْسَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً فَاَما مَا کَانَ مِسْئَلَهً حَیَاءً وَ تُذَمُّمًا.» از سخاء «مَا کَانَ ابْتِدَاءً.» ترجمه بفرمایید! بخش اصلی یادگیری تو همینیه که شما ترجمه میکنید. هرآنچه که ترجمه کردی تو ذهنتون میمونه. از تجربههای عجیبی که ما در تو این چندسال درس و فلان و اینها، اونجور به علم حضوری توش نرسیده بودیم. زبان انگلیسی را که رفتیم مشغول کار و اینها شدیم، دیدیم که هرچی که آدم میگه و میخواد القا کنه به دیگری بفهمونه، این باعث میشه که بفهمه، به همونم تو ذهنش میمونه. وقتی میشنوه میفهمه دیگه. وقتی میفهمه دیگه موند دیگه. یاد گرفتیم. ولی وقتی پای گفتنش میآد وسط، میبینه اوه! هیچی، هیچی دستش نیست. لذا ما فهمیدیم که بخش اصلی یادگیری همینه که آدم میگه. خیلی دیگه نباید توجه کرد. این گروه امسال ماست. خیلی به توجه دیگران و سر تکون دادن و چهمیدونم اینها نباید باشد. اونی که میگه، یعنی فهمیده. نکته مهمی بود که زبان انگلیسی فهمیدیم. خب! «اَلْسَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً.» بفرمایید! سخاوت. بل، بخشندگی. خیلی ادبی فرق داره با ادبیات نهجالبلاغه یه چیز دیگه است دیگه.
سخاوت آن چیزی است که ابتدایی باشد. ابتدائاً باشد. موسول است. «فَاَما مَا کَانَ عَنْ مَسْئَلَةٍ.» «مَسْئَلَةٍ» معنای چیه؟ درخواست. درخواست. یعنی «فَاَما مَا کَانَ» اون سخاوتی که از سر درخواست بشه. یکی درخواست کنه، من بهش چیزی بدم. بفرمایید! «فَحَيَاءً وَ تَقَمُّمًا.» «ذَمَّمَ» مذمت. مصدر ثلاث مجردشه. «تَذَمّمَ» باب تفعلیش. «حَيَاءً» یعنی چی؟ خجالت. «تَذَمّمَ» یعنی چی؟ «ذَمَّمَ» یعنی چی؟ «ذَمَّمَ» مذمت. خوب! «تَذَمُّمَ» حال چی میشه؟ تَجَمُّعَ بشه دیگه. فرار از مذمت. تَجَنُّبَ از مذمت. سخاوت اونی که آدم ابتدا به کسی ببخشه. وقتی از شما چیزی بخوان، بهش بدی، که این اثر خجالت و دوری از مذمت وقتی کسی نخواستن، میدی سخاوته. وقتی میخوان، بدی. خجالت بکش. آدم میخواد کسی سرزنشش نکنه. این چقدر قشنگه روایت. «تَجَنُّبَ» از. خب!
این یکی نهجالبلاغه بخونیم. بیا دیگه. نمیخوان. کمرتونو شکست، ها! نهجالبلاغه پاک کنم. خطبه ۲۰۱ نهجالبلاغه. اون نهجالبلاغه بود سندشو ننوشتم. این یکی ۲۰۱ نهجالبلاغه.
«رَجُلٌ مُنَافِقٌ. مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ. مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ. لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ.» واقعاً تو روایات نهجالبلاغه کمرشکنه. «لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ.» رجل منافق. ولایت حرج. اظهار ایمان میکنه. مصمت اسلام. مَصنوعی. تصنع. ساختگی. ادا درمیآره. از اسم میآره. تعسم یعنی چی؟ چه کسانی اجتناب از «لَا يَتَأَثَّمُ» یعنی چی؟ عدم اجتناب از منفی در منفی مثبت. «لَا يَتَأَثَّمُ» یعنی چی؟ یعنی گناه. منفی در منفی مثبت. «لَهُ» مثبت. «تَحَرَّجَ» یعنی عرض کنم که پول حرج. یعنی همین سختگیری پذیرفتن. «تَحَرَّجَ.» «تَحَرُّجَ» یعنی اجتناب از حرج. بگیم اجتناب از حرج. بانک. بین اسم و حرج کلی تفاوت. اظهارکنندهٔ ایمان است با اسم. ساختگی. ادای اسلام رو درمیاره. اینم دو تا منفی میشه مثبت. یه سختی باشه. میشه در آسایش. اجتناب از گناه و اجتناب از حرج نداره. خوب!
این هم سوره مبارکه اسراء آیه ۷۹. در محضر قرآن هستید. «رَجُلٌ» مبتدا. «مُظْهِرٌ» خبرش. نصب. تصوق. نکره. مصوبات ابتدایی به نکره. مصوباتش مجوز. خبر دوم یا بدل از مظهر لِلْإیمانِ. آیه ۷۹. جمله جمله. در بدل جمله خبری. جمله فعلی بدل از جمله خبریه. اینجا چیزی نیست. وقتی که فاعلش یکی باشه، فاعل اون جمله همین باشه که همین نکره باشه. یه حال. صفحه ۴۰۹ ماده وجود. «هِجرُدَ.» ۷۹. «تَهَجُّدَ» یعنی اجتناب از «حُدُودَ.» «حُدُودَ» یعنی چی؟ «نَوْمَ.» «نَوْمَ» یعنی چی؟ «تَهَجُّدَ» یعنی چی؟ اجتناب از خواب. «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ.» از خواب «جَدَّ» بابش. «تَهَجُّدَ.» «تَهَجُّدَ.» «تَهَجَّدْ.» «تَهَجُّدًا.» خوب. «تَهَجَّدْ.» «حِجَّتَه.» «تَهَجَّدْ.» «حِجَّتَه.» «تَهَجَّدْ.» «یَتَحَجَّدُ.» «یَتَحَجَّدانِ.» تاشو بندازیم. نه. «یَتَحَجَّدُ.» یا «تَهَجَّدُ.» «تَهَجَّدانِ.» «تَهَجَّدَ.» بدون «تَهَجُّدِینَ.» «تَهَجُّدانِ.» «تَهَجَّدْ.» نه. هم «تَتَحَجَّدْ.» نه. هم «تَهَجَّدْ.» نه. حالا امرش: «لِيَتَحَجَّدُ.» جدا. «لَتَهَجَّدَ.» یا «لِتَهَجَّدْ.» «لِتَهَجَّدَا.» یا «لِتُجَدَا.» «لِیتَحَجَّدَنَّه.» حالا امر «تَهَجَّدْ.» «تَهَجَّدَا.» «تَهَجَّدُوا.» «تَهَجَّدِی.» ته پس بهای معنای تَجَنُّبَ، ترجمه بفرمایید! اجتناب از خواب کن. «وَمِنَ اللَّيْلِ.» بله. «وَمِنَ اللَّيْلِ.» فکر کنم انشاءالله این سر تموم بشه. ترجمه ادامش: «عَسَي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا.» درسته. «مَقَامًا مَحْمُودًا.» خب! «مِنَ اللَّيْلِ.» مِنِ مَن تبعیه. بعضی از شب رو. یه بخشی از شب رو «فَتَهَجَّدْ.» به چقدر قشنگه الان. این نکته رو اگه یعنی ارزشش کسی بیاد کل صرف رو یاد بگیره. چه بسا عملشهها. حالا به فهمش خیلی مهم نیست. عملش. بخشی از شب رو شما قید خواب رو بزن. امید است که خدا شما را به مقام محمود برسونه. الله اکبر! «عَسَي أَنْ يَبْعَثَكَ.» چه بسا شما را برانگیزد. «رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا.» به مقام محمود. خوب! مقامی که ستایش شده. مقامی که صدای خدا ستایشش کرده. چیه؟ خودش فهمیده مقام محمود. لذا ما دو جا فقط توی ادبیات دینی دو جا تعبیر مقام محمود داریم در کل اسلام. کجا و کجاست؟ یکی اینجاست. یکی دیگهاش کجاست؟ زیارت عاشورا. مقام محمود. اختلاف. نه اختلافی نیست در بین مستحبات بالاتر از نماز شب و گریه بر سیدالشهدا. من چیزی به سراغ گریه بر سیدالشهدا. بله. همه قبول دارند یا نظر آقای بهجت بود؟ معمولاً بله. لسان روایات همینه. مقام محمود. دو تا از مستحبات که انسان و به مقام محمود میرسونه: نماز شب و گریه بر سیدالشهدا. توسل به سیدالشهدا! انشاءالله اهل جفتش باشیم. ماه محرم که نزدیک. بریم سراغ معنای بعدی. تو روایات توضیحش دادن چه مقام؟ مقام شفاعت.
پنجمین، پنجمی: تدریج. ۴ بود؟ این ۵. تدریج؛ یعنی عملی را بهصورت مکرر و با فاصله انجام دهد. خوب! تدریج همینجا دوباره مُطاوَعَه است. مُطاوَعَه تفعیل. تفعیل به چه معنا؟ نه خیر! تفعیل معنای بگید اینجا الان تفعیل را به چه معنای اصلی؟ معنای اصلی تفعیل چی بود؟ تکثیر. تکثیر. همین تکثیر رو میپذیره، میشه تدریج. بله. بله. اولیش تکثیر بود. دومی تعدیه بود. درصد جزو معانی اصلی تفعیل. تکثیر. پس تدریج؛ یعنی پذیرش تکثیر. این میشه تدریج. میگم: «جَرَّعْتُکَ الْمَاءَ. جَرَّعْتُکَ الْمَاءَ.» «جَرَّعْتَهُ» چیه؟ تَجْریع. تَجْریع به چه معناست؟ تکثیر در جرعه. «جَرَّعْتُکَ الْمَاءَ.» یعنی چی؟ به کثرت جرعههای زیادی به تو آب دادم. درست. مطاوعهاش چی میشه؟ «تَجَرَّعَ.» «فَتَجَرَّعَتْهُ.» تو هم او را «تَجَرَّعْتَ.» «تَجَرَّعَ» یعنی چی؟ مُطاوَعَه تکثیر؛ یعنی جرعه جرعه تدریجاً خورد. نوشید. یا مثلاً: «تَرَقَّی فِی الْعِلْمِ.» «تَرَقَّی.» ترقی. ترقی یعنی چی؟ پیشرفت. «اِذا رُقِیَتْ.» «رُقِیَتْ.» «رُقِیَتْ.» یعنی چی؟ «رُقِیَتْ» پله پله رفتن. بالا رفتن. «رُقِیَتْ دَرَجَتًا.» تدریج؛ یعنی درجه تدریج. رو باید چه شکلی معنا کرد؟ درجه ترقی. یعنی چی؟ «تَرَقَّی فِی الْعِلْمِ.» «تَرَقَّی.» یَتَرَقَّی ترقی میشه. «تَرَقَّی.» «تَرَقَّی.» «تَرَقَّیْتَ.» یا «تَرَقَّتْ.» «تَرَقَّتْ.» «تَرَقِیَّتَ.» یا «تَرَقِیَّنَ.» «تَرَقِیّانِ.» «تَرَقِیّونَ.» «یَتَرَقَّی.» یا «تَتَرَقَّی.» چقدر قر وقاطی. چند تا قاعده پیاده شده. «تَرْقِیَةُ.» «تَرْقِیَةُ.» «یَتَرَقَّیَانِ.» «یَتَرَقَّیْنَ.» دوباره «تَرْقِیَهٌ بِیَانَهٌ.» «تَرْقِیَةٌ» «تَرْقِیَةٌ.» «اُتْرُقَبِیهَا.» نَه «تَرْقِیَةٌ فِقْهٌ تَرْقِیَةٌ.» این «تَرْقِیَةٌ» تو روایت و «تَرْقِیَةٌ» قرآن بخون. برو بالا. این «تَرْقِیَةٌ.» ترقی یعنی چی؟ آقا ترقی داره. اهل ترقی؛ یعنی درجه داره میره بالا. تدریج به تدریج داره میره بالا. صیغه این «تَرْقِیَةٌ فِی الْعِلْمِ.» موسیقی یک بازی.
«يُسْقَي مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ يَتَجَرَّعُهُ.» خب! بیاریم ببینیم. آیه ۱۶ سوره مبارکه ابراهیم. ۳۶. «يُسْقَي مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ يَتَجَرَّعُهُ.» «یَتَجَرَّعُهُ» یعنی چی؟ جرعه جرعه جرعه. به تدریج. «تَجَروُعَ.» مُطاوَعَه چیه؟ تَجْریع. تَجْریع یعنی چی؟ جرعههای کثیر دادن. «تَجَروُعَ» یعنی چی؟ جرعههای کثیر نوشیدن. پس «تَجَروُعَ» اینه که شما اون نوشیدنی رو جرعه جرعه بنوشید. از ماه سدید جهنمیها. پناه بر. جرعه جرعه مینوشه.
اتخ، اتخاذ و مادهاش اسمش اسم جامد باشه، مصدر گرفته نمیشه. غیر مصدر میآد از نهجالبلاغه هم بنویسیم. صفحه ۳۴۵ ننوشتم. حالا کدوم حکمت. «تَجَرَّعَ الْغَیْظَ. تَجَرَّعَ قَیْءَ فَلَمْ أَرَ جَرْعَةً اَحْلَي مِنْهَا عَاقِبَةً.» «لَمْ أَرَ» رویت. «لَمْ أَرَ.» یعنی چی؟ ندیدم. خیلی زیباست. «تَجَرَّعَ الْغَیْظَ.» خشم. «تَجَرَّعَ.» «تَجَرَّعَ.» ما معنای کلاس صرف داشتیم. نصف فارسی درس دادیم، دومش صرف به عربی درس میدادیم. از اول تا آخر همه رو با تمرین. تجربه. جان! یک ساعت و نیم هر جرعهای احلا منها عاقبتاً. «تَجَرَّعَ.» این مدلی که نه. بله. این دیگه یادگاری داریم میگیم دیگه. آخرین حرفی که داریم میگیم: «تَجَرَّعَ الْغَیْظَ.» «تَجَرَّعَ الْغَیْظَ.» جرعه جرعه. کم کم. «تَجَرَّعَ.» «تَجَرَّعَ.» ما معنای جرعه جرعه. جرعهگیر. جرعه جرعهنوش. چه چیزی را؟ غیظ را. «تَجَرَّعَ الْغَیْظَ.» غیظ رو جرعه جرعه بنوش. امر. بله! پیوسته. تدریجاً بنوش. «فَلَمْ أَرَ جَرْعَةً.» من جرعهای ندیدم که عاقبتش از این از این جرعه، کدام دوره؟ همین جرعه غیظ، از این نوشیدن غیظ. من هیچ جرعهای ندیدم که عاقبتش شیرینتر باشه. خیلی عاقبت خوبی داره. یک عاقبت شیرینی داره. بعضی چیزها خورد خورد میخوری خوشمزه است، آخرش مزه بد میدهد. این اول گند مزه است، بد میخوری، آخرش خوشمزه میشه. یه دونه امیرالمؤمنین خدا داشت، اون هم داد به ما. شیرینتر. احلی من العسل. یه نکته هم درمورد این بگیم و تمام. توی بحث تدریج. بله. هنوز تازه ما تو معانی باب تفعل به نصفش رسیدیم. حالا همچین تمرین هم داریم. انشاءالله میشینیم روش کار میکنیم. شیرین و «تَجَرَّعَ غَیْظَ.» کنید انشاءالله.
تو این بحث گاهی عمل از افعال باطنی. یادداشت بفرمایید! توی بحث تدریج گاهی عمل از افعال باطنی است. افعال باطنی و غیرمحسوس است. مثل کدوم؟ آره. «تَجَرَّعَ قِیْسَ.» حالا جرعه معمولاً اینجا تشبیه استعاره است. محسوس هست. ولی مثلاً میگیم: تفکر. «تَفَکُّرَ.» یا «تَفَکُّرَ.» «تَفَهّمَ» بهتره. «تَفَاهُمَ.» «تَفَاهُمَ» یعنی چی؟ فهم درجه درجه. خورد خورد فهمیدن. «تَفَهّمَ.» آروم آروم بفهم. ماده شیر محسوس یا غیرمحسوس؟ محسوس. اینجا هم تکرار. تکرار بردار هست. پس همیشه تکرار تو افعال محسوس نیست. تدریج تو افعال محسوس نیست. تو افعال غیرمحسوس. اما تدریس داریم. این هم از این نکته. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...