‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. باب تَفَعُّل را به حمدالله تمام کردیم. باب بعدی که انشاءالله آغاز خواهد شد، باب تَفاعُل است: تَفاعَلَ، یَتَفاعَلُ، تَفاعُل.
در باب تَفَعُّل ما چند قاعده مشترک با باب تَفَعُّل گفتیم. این قواعد شامل ۱ و ۲ و ۴ میشد. کدامهاست؟ حذف تاء در صیغههای ۴ و ۵، مانند تَغایَرَ، یَتَغایَرُ، تَغایُرُ. همینجا مثالش را بزنیم، دیگر، مثال باب تَفَعُّلش را همینجا بگوییم و تا برویم جلو. سوره مبارکه کهف، آیه ۱۷ بفرمایید (آیه مورد بحث تفسیری هم بود). «تظائر» این چی بوده؟ چی شده؟ «تظ» بله، تظاهر! تَظاوُرُ، تَجاوُرُ، تَجاوُرُ، تَظاهُرُ، تَضادُّ. آن «توازَرَ» در زیارت اربعین هم یک چیز دیگر است، یک تظاهر داری، یک تواضع داریم. خب، تَزاوَرَ و تَزاوَرنا. **به سمت** «لَقَدْ عَلِمَ أَهْلُ الدُّنْیَا». چیست تعبیر اربعین؟ «تَوَازَرَ» یعنی پشت هم دادن، آمدن به جنگ امام حسین. «تَظَاهَرَ» یعنی آمدن به ملاقات رفتن. بله، زیارت.
یَتَضاوَرُ، کَتَبَت، رَانَه، تَجاوَرُونَه، تَتَلوُ، تَداوَرَنَه، تَظاوَرُ، تَداوَرَنَه، تَدَابرُونَ، تَجاوَرینَ، تَداوَرَنَه، تَزاوَرَت. خیلی خوب. بعد اینجا تَزاوَرَی که ما در تظاهراتی که داشتیم، اینجا کدام صیغه است؟ صیغه چند است؟ در موسیقی «تَزاوَرُ» **در موسیقی** هفدهمین خورشید که از مهندس مجازی است معنایش را بعداً فرض خواهیم کرد که چه معنایی میدهد.
این از قاعده مشترک با باب تَفَعُّل: حذف تَزاوَرُ. یکی دیگر از قواعد مشترکش جواز ادغام است؛ وقتی که فاءالفعل ۷ حرف بود: تاء، ثاء، جیم، دال، ذال، سین، شین، صاد، ضاد، طاء، ظاء (۱۱ تا حرف). وقتی فاءالفعل بود، جایز است که ادغام کنیم چی؟ فاءالفعل را با تاء باب. آها، خوب این هم مثالش را عرض بکنیم. سه تا مثال قرآنی خوب است. خیلی خوب. یکیاش همین آیه. این آیه را برخی قرائتها به این نحو خواندهاند: «تَزَاوَرَ». یک عده اینجوری قرائت کردند. همین آیه را کَذَا درست است؟ چرا؟ چون فاءالفعلش زای یکی از این یازده حرف شده که شده تَظَارَ؟ «زاوَرَ» بوده، تاء را در زاء ادغام کردیم. یعنی این تاء و زاء مشدد شده، شده تَزَاوَرَ.
خوب، حالا دو کلمه قرآنی که بعضیها اندر کف این آیه ماندهاند که دو کلمه چیست و در این بحث انشاءالله حل خواهد شد. جفتش هم آیه ۳۸ یکی در سوره توبه، یکی در سوره اعراف. سوره توبه آیه ۳۸، صفحه ۲۶۸. خب بفرمایید کدام کلمه است؟ کتاب خوبی است ها، مگر نه؟ کتاب قرآن، تست باسوادبودن است. «فِی سَبِیلِاللَّهِ». تمام توان، حیات دنیا «فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلًا». «ثَاقَلْتُمْ» "ثَقِلَ در باب چی باشد؟ " تَفاعَلَ باشد، "تَساثْقَلَ". یَتَثاقَلُ، تَثاقُلُ است. "ثَاقَلْتُمْ" از کجا این را درمیآورید؟ **از** ضمیر «تم» که دارد، چیست؟ ماضی "تَفَاعَلَ" "تَفَاعَلُوا" "تَفَاعُلٌ" "تَسَاقَلَتْ" "تَسَاقَلَا" "تَسَاقَلْنَا" "تَسَاقَلْتِ" "تَسَاقَلْتُمَا" "تَسَاقَلْتُمْ" "وَفَاقَلْتُ" "تَسَاقَلْنَا". این صیغه چند بود؟ **صیغه دوم جمع مذکر مخاطب** خب، "تَسَاقَلْتُمْ". قل، حالا اینجا ما در این "تَسَاقَلْتُمْ" تاء و ثاء را چه کار کردیم؟ "ثَقَلْتُمْ". ولی ابتدا به چه دارد؟ ساکن. یک همزه چی میزنیم؟ همزه چی اسمش است؟ همزه وصل. دومین آیه دیگر در سوره اعراف، آیه ۳۸. "تَوَادَّ" دال ادغام شده، شده "ادَّارُوا". همزه داریم شده "ادَّارُوا". اینها بحثهای خوبی است ها. خیلی دو تا واژه مخصوصاً خیلی واژههای مفید و مهمی بود.
و سومین قاعده مشترک بین باب تَفاعُل و باب تَفَعُّل بله. کل مداخلات «حَتَّی تَدَارَکُو فِيهَا جَمِیعًا». «لِکُلِّ أُمَّةٍ» ادارکُ. مصدرش چیست؟ تَدَارَک. تَدَارَکَ، تَدَارُک. معانی باب تَفَعُّل عرض خواهیم کرد (درک به معنای رسیدن، دربرگرفتن اینهاست). خوب، و سومین قاعده مساوی همین «مساوی» است. در مصدر ناقص واوی، لامالفعل قلب به یاء میشود. مثلاً تَوَلَّدَ میشود چی؟ در باب تَفَعُّل، تَوَلَّی. تَبَرَّأَ میشد تَبَرِّی. حالا در باب تَفاعُل، مثلاً تَساوی میشود تَسَاوِی. تَعالَى میشود تَعالِی.
خب، یک روایت هم از نهجالبلاغه بنویسیم، محضر مولا بهرهمند بشویم: «مَن أَعْطَی التَّوَانی ضَیَّعَ الْحُقُوقَ». «تَوانی» چیست؟ مادهاش چیست؟ «ونَیَ»، از توانایی بوده دیگر. توانایی که شده چی؟ «هَوَانِی» مثل تبانی و خیلی کلمات دیگر که این شکلی است. به معنای سستی. جای دیگر در قرآن داریم: «وَلَا تَنیَا فِی ذِکْرِی». جالب قرآن، «فَلَا تَنِیَا فِی ذِ». صرف فرمان «لَا تَنِیَا» از کجا آمده؟ نهی است دیگر، درست است؟ خب، این اول ماضی مضارعش را بفرمایید: «وَلَا تَنِیَا». چیست؟ «لَطِیفَه مَفْرُوق». «وَنَیَ». «وَلَعِیَ». یکجوری است. «مَن» و «تُوَانِی» و «وَنَیَ» چه فرقی میکند؟ الان «تَفَاعَلَ»، «یُفَعِّلُ»، «یَعْنِی» «یُوَانِی». «یُوَانُونَ». «یَعْنِی». «یَانَه». «وَنِیَ». «تَنِیَ». «تَنِیَانِ». اینجاها سخت است، مال اینجاهاست. «تَنُونَ». «تَنِیَانِ». «تَنُوانِ». «وَنِیَ». «تَنِیَانِ». «تَنَّا». خوب بود آقا؟ ظرفش خوب بود. پیلافکن بود. حالا امر و نهیش، این امر و نهیش خوردنی است. «لِیَعْنِی». «لِتَنِّی». خستگیام در رفت. شما، ماشاءالله، اینقدر بزن شارژش کن. أحسنت میشود «حَسَابُ نِیَانُهُ» مثل «قُوَا» یا «وَقَى». «لَا یَعْنِی». «لَا تَنَه». «لَا تَنِیَا». «لَا تَنُونِ». «لَا تَنهَ». «لَا تَنِیَا». «لَا تَنُونِ». «لَا تَنُونِ». أحخ، خستگیمان در رفت. «خدا خیر دهاد». «غَرِیبُالْقُرْآنِ»: «لَاتَنِیَا فِی ذِکْرِی». تا حالا من جایی ندیدم کسی بحث کرده باشد در مورد اینکه یکی از نواحی خدا همین بحث سستی در ذکر است. خود واژه «وَنا» از بحثهای قشنگ قرآنی است.
خوب، حالا آقای دکتر زحمت میکشند این را، باب "توان"ش را، آنجا چه اتفاقی میافتد؟ تَفاعَلَ، هر جور راحتی. "توان". "توانا". "یَتَوَانَى". "توانا". "توانا" بود هر که "دانا" بود. "توانا" ماضی "تَفَاعَلَ" "تَفَاعَلُوا" "تَفَاعُلٌ" "تَوَانَى"، "دَوَانِی". "توان". بله یا تتوا یا "توان". آخرش نمیخواهید تایتانیست. ترانه، ترانه. خیلی خوب. حالا باب مضارعش توان. مصطفی علی، "یَتَفاعَلُ" "یَتَوَانَى". "نِیَانَه". بتوانانه. نئون. "تَتَوَالَى". که سالیانهای "توانایی" "توانا" که "توانا" فعل پدر دربیار یا کلاً ماده پدر دربیار. «در عینحال سستی، سست میشود آدم». یک بله، مثال قرآن، بله. «نَتَوَانَى» که میشود «توانا». «مُتَوَالِی». «تَوَانَایَانَهُ». «تَوَانَایَانِ». «تَفَاعِلَ». «تَقْنِین».
خب، حالا امر و نهی همین حیدر. هر روز ریزشها داریم ما اینجا. بله، بفرمایید. «لَا یَتَوَانَ». خوب، بعد مجذوبش کنیم دیگر. جذبش به چیست؟ حذف. «لَا تَتَوَانَ». «یَتَفَاعَلَ». «تَوَانَى». «نِیَا». «تَوَانَى». «یَتَوَانَى». «نِیَا». «نَاتَوَانَمْ». «نِیها». اخوان و نهی از امر. «لِیَتَوَانَ». «تَوَانَ». نبود. «تَوَانَ». تتوا، «دِیلَه» ندارد. مجموعه صرف را آدم باید بیاورد در ذهنش. یک کلمه بسازد. «تَوَانَ». «تَوَانَ» نه، «تَوَانِیَ». «هَوَانِیَ». «تَوَانَایِی». «مَن أَعْطَی التَّوَانی». سادهترینش است دیگر، با این همه توضیحات. خوب ترجمه بفرمایید، خیلی کاربردی است این حکمت. «أَعْطَاعَ» سستی را ضایع میکند حقوق را. یعنی این الان در بحث مدیریت و بحث مباحث مختلفی که الان در دنیا هست، این روایت غوغاست. بعد چند قرن الان نظام غرب به این حرفها رسیده و دارد اینها را در فضاهای مختلف توصیه جامع کوفی میکند. تواهی بحث اِهمال کاری و سستی. أطعَت از «تَوَانِیَ» خیلی جالب است، نه اینکه مثلاً «مَنْ یَتَوَانَ ضَیَّعَ الْحُقُوقَ». «مَنْ یَتَوَانَ» کسی توانی داشته باشد، حقوق را ضایع میکند. نه. هر کی أطعَت از «تَوَانِیَ» داشته باشد، کانه توانی یک شخص، یک آدم، یک غول است. این میآید دستور میدهد، یعنی شما یک رئیس داری، ضد رئیسات یک توانی است. یا باید حرف رئیس را گوش بدهی یا حرف توانی را. حرف توانی را گوش بدهی، دیگر از این حقوق، حالا حقوق مطلق، همه حقوق را.
خوب، این تا اینجا. بریم سراغ قواعد مخصوص این باب. سه تا قاعده مخصوص این باب میخواهیم عرض کنیم. قاعده اول که این قبلاً اشاره شده، میگویم و سریع رد میشود. بعد از فعلی که از باب تَفاعُل است، دو تا اسم ذکر میشود که هر دو تا چیست؟ فاعل و مرفوع است. بله، مرفوع را میخواهیم ببینیم که هست. بعدش اینجوری نیست که یعنی با واو میآید و هر دو هم مرفوع است. عطف است دیگر، بله. بله. هر دو هم فاعل است. نکته مهم مثل «تَضَارَبَ زَیْدٌ وَ عَمْرٌو». فاعل و مفعول معرفه با نکره چیست؟ تعریفش به الف و لام باشد یا نه؟ در جمله که نه. از جهت بلاغی تفاوت دارد، ولی از جهت ادبی، صرفی، نحوی تفاوتی و جهت صرفی در ذهنم نیست. تفاوتی داشته باشد. هیچ. یعنی ۹۵ درصد، ۹۸ درصد احتمال میدهم که تفاوتی نداشته باشد. وضعیت همان که حالا ما فعل را بتوانیم عرض کنم که حالا خیلی دخالتی ندارد. فعل را بتوانیم مفرد بیاوریم یا نیاوریم و اینها دخالتی ندارد این الف و لام و اینها ولی در بلاغت تفاوت دارد. نکته بلاغی دارد در آن.
قاعده دوم: هر وقت مثال واوی به باب تَفاعُل برود، مثال یعنی چی باشد؟ کجا حرف واو باشد؟ این بیاید در باب چی؟ تَفاعُل. اینجا این فاءالفعل قلب به الف بفرمایید، یا نمیشود؟ نمیشود. مثل چی؟ مثل «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». این «تَوَاصَوْا» را صرف کنیم. مادهاش چیست؟ رفیق مسعود هر چی میکشیم ما از این صرف. بفرمایید. «تَوَاصَیَ»، «یَتَواصَی»، «تَوَاصِیَ». حواست «خواصیا». خو. فعل «تَفَاعَلَ»، «تَفَاعَلْتُمْ»، «تَفَهِمَ»، «هُوَایَ» ادامه صیغه شش است. «تُوَامَتُومَاتُونَا». نه. «یَتَوَصَّی»، «یَتَوَصَّیَانِ»، «یَتَوَصَّوْنَ». بله. فعل جدیدی بود. دیشب یکی از دوستان میگوید که آمریکا ببر و شیر را با هم قاطی کردهاند، محصول جدید درآوردهاند به اسم «تایگون»، بین تایگر و «لایه» (لاین) تایگر و لاین قاطی کردهاند. چه «تایگون»! حالا این هم «تَوَاصَیَانَه». «تَوَاصَیَ»، «تَوَاصِیَانَه»، «تَوَاصَینَ». لیتوا آخرش سین است. یا. «لَتَوَاصَوا»، «لَتَتَوَاصَیَا»، «لِتَتَوَاصَوا»، «لِتَتَوَاصَوْنَ». آدم تازه میفهمد که «تَوَاصَ»، «تَوَاصَیَا»، «تَوَاصَوا»، «تَوَاصِی»، «تَوَاصَیْ»، «تَوَاصَینَ». لِتَوَاصِه، لِتَوَاصِ.
خب، حالا این «تَوَاصَوْا» در چند جا تکرار شد. یکی در همینجا بود، در امرش بود. «تَوَاصُوا». وصیت، «تَوَاصِی» داشته باشید. یکم در صیغه ۳ بود که آقای دکتر فرمود. ماضی کسانی که «تَوَاصِی» کردند: «اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا عَمَلَ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». بله، یعنی وصیت بکنید، «تَوَاصِی» بکنیم. خب اینجا ببینید که «واو» داشتیم ما. مثال «هَوَاوِی» قلب الف نشد. نکته این مثال واوی بود. یک مثال از مثال «رفلایش»، جنس جنس «تَوانی» با همه افرادش، جالب است. حالا یک ظرافتهای ادبی ما داریم. وقتی در همین عبارات ساده «الف و لام التَّوانی» با «الف و لام الحقوق» اینها را کنار هم بگذاریم، «الف و لام جن» شما به هر نحوی توانی داشته باشی به یک نحوی حقوقی ضایع شده. «الف و لام» درمیآید. ظرافت آن مثال چی بود؟ مثال «یائی» مثال بزنیم. مثل «یَمُنُ» و «یَسُرُ» چی میشود؟ بفرمایید. «تَیامَنَ»، «یُسْ» بیاید میشود چی؟ «تَیَاسَرَ». «تَفَاعَلَ»، «یَتَفَاعَلُ». «یَامَنُ». «تَیَاسَرُ». «یَتَیَاسَرُ». «تَیَاسَرَ». حالا روایت ملاحظه بفرمایید از امام مجتبی علیه السلام. روایت خیلی قشنگی است. میفرمایند که «إِنْ تَیَامَنْتَ حَیَامَنتَ وَ إِنْ تَيَاسَرْتَ حَيَاسَرتَ». ترجمه فاعل «تَیَامَنَتْ» کیست؟ این فاعل «یَمَّنَ». پیغمبر خوب است. آن «هی» کی بلد است؟ پیغمبر «اَکْ رَسُولُاللَّهِ». این «پیامنت» به سحاب برمیگردد. سحاب یعنی چی؟ ابر! «إن تَیَامَنَ»، اگر «تَيمَنَ» میکرد. «تَيمَمَ» میکرد یعنی چی؟ میرفت به سمت راست. «یَامَنَ» و «تَیَاسَرَ» سمت راست. «ابرا» با او میرفتند سمت راست. «إِنْ تَيَاسَرْتَ، تَيَاسَرَتْ»، پیغمبر سمت چپ میرفتند، ابرها به پیغمبر میرفتند سمت چپ. چرا؟ دیگر روایت بود. ادامه در بحار، جلد ۱۷، صفحه ۳۰۸. «تَیَامَنْتَ». «یَمَّنَتْ». امروز تا دستمان گرم است، «یَمَّنَتْ». مضارع «یَمَّنَ». «یَمَّنَ». «یُیَمِّنُ». «یُیَمِّنُونَ». «تایَمَّنَ». «آها، احسنت، یَمَّنَتْ». «احسنتم». عطا من همین بود. یک لحظه چه کار کردید؟ خیلی عطا من. خیلی زمین فراهم باشد. عطا من. ولی ما إعلال روی یاء اجرا... روی مثال یائی بود، قلب الف نشد. خب، «أَعْطَیَ مَنَ». «تَیاسَرَ». این را هم سریع صرف بکنیم دیگر. «سرتو»، «ریستو». «یَاسَرَ»، «تَیاسَرَ». «اَللهُ سَرَنَا». «یَاسَرَ»، «یَاسَرَانَه». «یَتَیَاسَرُونَ». «فَیَا». «تیاسَرَانَهُ». «تیاسَرُونَ». «پیازرین». «حَیَاتَسَرَانَهُ». «تَیَاصِل». «أَعْطَیَ سَارَ». «یَاسَرَ». صرف کردن چقدر فرق میکند. آدم قاعده را بگیرد برود. خداییش الان ما امروز قاعده خاصی گفتیم. سه دقیقه بگوییم برویم. میشود کل صرف را اینجوری در یک ماه خواند. هیچ کاری هم ندارد. ولی آدم وقتی میآید میرود در یک کلمه، تازه میفهمد که چه خبر است. همه ادبیات را آدم باید یک جا جمع بشود که یک فعل را بتواند بسازد. سرمایه دیگر. وقتمان هم ظاهراً تمام است. این هم از قاعده دومی که اینجا داشتیم. یک قاعده سوم هم داریم که انشاءالله جلسه بعد عرض خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...