‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. معنای «مفاعله» را عرض کردیم. درسته؟ معنای دوم از باب تفاعل. بنا بر این شد که انشاءالله اینها را بهجای اینکه در حین بحث ارجاع دهیم به قرآن، دیگر سرعتش را بیشتر بکنیم در بحث و نکات را سریع بگوییم. آخرش بیاییم در یک جلسه، همه مباحثی که مطرح شده را تمرین کنیم. این خب هم سرعت بیشتر میشود، هم تمرکز روی مطلب بهتر.
«مفاعله» را عرض کردیم. بریم سراغ نکتهای که بود، توی مجهولش. تا حذف نمیشود. دعای ۴ و ۷۴۲. چه جوری میشه؟ «فی طَلاَق مِ» و حذف کنیم. افزایش توی «مَاذِیانْ» که میکنی، ماضی مجهول میکنی. «لاوم طلا و قلوب من طلوب من». خدا خیرتان دهد. ای «یدک الله فی الدارین. تظاهر صرف میر کلاف التاره کتاب چون فاحش تئاتر تظاهر»! معنای سوم. یک نکته خیلی کنکوری، خیلی خیلی کنکوری. ببینید، اینها که عرض میکنیم، فلسفه اینی که ما داریم این بحث را خدمت شما عرض میکنیم، همین نکاتش است. وگرنه میشه همه را خواند و رفت.
برای بار صدم عرض میکنم، میشود همه اینها را ۲۰ بار گفتم. من صرف ساده را توی دو روز یا سه روز درس دادم. از اول شروع کردم، همه را پای تخته نوشتم و رفتم. هیچ کاری هم ندارد. میتوانم همین الان شروع بکنم، تو ظهر نشده نصف صفحه بگویم. تمام. التماس دعا. درس "لمعه" چند ساعت، چند صبح؟ درس خارج. با هم تشریف ببریم، بریم آنجا. هیچ کاری ندارد! تجربه این سالیان و این بحثها و اینها این بوده که تا این نکات در نیاید، تا این ریزهکاریها نشود، هیچ ثمرهای آدم در بحثهای طلبگی نمیبیند. خیلی مهم است. مخصوصاً اگه کسی ذوق روایی، قرآنی اینها داشته باشد، میخواهد لذت ببرد از قرآن، از روایات. طلبههایی که فاضلاند، توی عباراتخوانی و اینها هم بلدند، ولی اون لطافتهای روایی اینها را خیلی حاصل بعضاً نمیشود. این نکات است دیگر. اینها دخالت دارد، تأثیر دارد. یک نکته عرض کردم: «ضیاع الحقوق»، الف و لام جنسی. چند نکته ظریفی بود. به هر میزان که انسان توانی داشته باشد، به همان میزان تضییع حقوق میکند. الف و لام جنس. اینها ظرافتهای روایی میشود.
خوب. «تظاهر» غیر از «تکلّف» است. ما یک «تکلف» داشتیم، تو کجا؟ جزء کجا بود؟ «تفعّل». در تشبّه. مثلاً تشبّه، میگفتیم که «تکلّف» یا «تَحَلُّمًا فَتحَلَّم». خاطرتان هست؟ «تظاهر»، جفتش یعنی ادا درآوردن. میگوید: «تمارض میکند». درست شد؟ «تغافل میکند»، «تجاهل میکند». خب، این فرقش با «تکلّف» چیست؟ «تحلّم» با «تجاهل». اون تو باب «تفعّل»، این تو باب «تفعّل». اینها تفاوتش چیست؟ «تظاهر» و «تکلّف»، اینجوری که بنده اینجا نوشتم ۱۲۳ تا تفاوت دارد. البته یکیش را خودمان قبول نداریم، ولی خب حالا میگوییم. سه تا فرق بین این دو تا:
۱. «تظاهر» درش مشقت نیست. در «تکلّف» مشقت است.
۲. «تظاهر» در صفات نکوهیده است. ( «تکلف» در صفات نیکو پسندیده. خیلی قبول نداریم.)
در «تکلّف» صاحبش میخواهد متکلّف، آن متکلّف میخواهد «متخلق» بشود، ولی در «تظاهر» فقط میخواهد مردم او را به این صفت بشناسند. نمیخواهد متخلق بشود. این صفت در او ملکه بشود. در «تظاهر» نمیخواهد متخلق شود. یک جورایی یکی میشود؛ تفاوت لزوماً در صفات نیکو نیست. ممکن است صفت بدی باشد. «متعلّق» میشود در فرض خودش نیکوست دیگر. در فرض دیگران نیکو نیست. میخواهد این را صاحب «تظاهر»، این نمیخواهد متخلق بشود، فقط میخواهد مردم او را بشناسند به این صفت. بله. این از این.
آیه قرآنش را جلسه قبل به نظرم گفتیم. سوره توبه آیه ۳۸: «أَثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ». خب، آقای دکتر، چی بود؟ صیغه چند است؟ صیغه ماضی. «تَسَاقَلْتُمْ» بود. تا قلب بسته شد. ساعت یازده. سای مشدد، ابتدا به ساکن میشد. همزه دادیم. «استثقلت». درست «ثقالت». الان معناش کدام یک از این معانی است؟ «تظاهر». «تظاهر» یعنی چی؟ یعنی حالتی را اظهار کنی که در باطن آن طور نباشد. تعریف «تظاهر»: اظهار حالتی است که در باطن آن گونه نباشد. این چه فضایی است؟ در باطن اینجوری نیست، اظهارش میکند. «تثاقل» یعنی اظهار ثقلی که من ندارم. ادای ثقل درآوردن. «ثاقلتُم إِلَى الْأَرْضِ». وقتی جنگ که میشد، اینها ادای سنگینی و کندی درمیآوردند. ادای کسانی که مشکل دارند. نمیتوانند، حال ندارند، مریض میشوند. «تصاقل»: خود را به ثقل زدن. ادای سنگین درآوردن. سنگینی درآوردن. این از آیه قرآنش.
یک روایت بنویسم. حله؟ روشن است. معنی توی ادای ثقلش مشکل دارید با این روایت؟ بهتر. بله. «تساهل»، حالا یک جوریه دیگر. مشارکت میشود نه؟ «مفاعله» میشود. کسی ندارد، سنگین میکند. اینها سنگینی میپذیرند. «تکلّف». تو «تکلف» معمولاً مریضی و اینها را نمیآوریم. معمولاً ادای خوش اخلاق درآوردن. ادای حلیم درآوردن. اینجوری. اینجا بعدشم اینجا مشقتی توش نیست. «فساغر» توش مشقت نیست. تو «تحلّم» مشقت. زحمت بکشم. موافق با اصالت و تنبلی. خیلی با اصالت تنبلی جور درمیآید و هیچ مشقتی.
روایت: «فیوجدته جمیع ما بها ناس»، ترجمه: «زندگی کردن درمیارد» این گول نزنه. این الان مثال نیست. «و به یتعاشرون و به یتعاشرون». این هم دوباره نیست. «مل مک یالن سولو ساه استحسان و ثلثهو تقافل». آخرش تازه معلوم شد. وسایل جلد ۱۲ صفحه ۲۰۲. «تغافل». حالا سه تا تفاوت. «تغافل سولو ساح و استحسان سولو ساح» یعنی چی؟ دو سوم «ملهم»، یعنی چی؟ یعنی پیمانه پر. یک پیمانه پر در نظر بگیرید، دو سومش میشود استحسان. جواب سفال بدنسازی انشاءالله. یک سومش «تغافل». حالا آن دوتای دیگر «تعایش و تععاشر» و اینها. آنها تأکید ثلاث مجرد عرض خواهم کرد.
معنای روز. معانی بعدی که بهش میرسیم. «تعایش و تععاشر». «تعایشا، تعایشو، فعالیت، تعایشه». «تعایش» نه. «یتعا یش یتعا یشانه تحت آیشو یا تعایشو تعایشانه یتعایشو نه تعایشو تعایشانه تعایشن عطایش و نتایش تعاشره تئاتر شرو تعاشرت تعاشرا تعاشرو تعاشرت تعاشرتا تعاشر نه یا تعالی شرو یا تعاشرانه تتعاشر یا تاشرو تععاشرانه ادعا عاشقانه عاشقونه عاشقونه عاشقانه عاشق عاشرو تقافل و قافلا یتقافلو تقافلانه تغافلان تغافلون تقاافدین لیتقافل تقاقل تغافل تقا فلا تغافلو تغافلی تقا تقاافل لله». دست شما درد نکند. عربی «صمدیو»، «صفحه میر» و هر چی بود دیگر. از این عبارات خوب نصیب شما شده امروز.
«تغافل»، «تغافل» یعنی چی؟ یعنی ادای غفلت درآوردن. «تعاشی» یعنی چی؟ «تعاشی»، «تعاشی» از «عشا» میآید. «عشا» یعنی چی؟ «أفعل وصفی». «افعل وصفی» نخواندین؟ «افعل خوندی». افعال وصفیه دیگر. یک کلمه بر وزن «افعل» میآید ولی تفضیل نیست. و مثل چی؟ مثل «أعمی». کور. کور. حالا «أعش» کسی است که چشمش ضعیف است. حالا «تراشی» یعنی چی؟ یعنی ادای آدمهایی که چشمشان ضعیف است را در بیاوری. «طراشی» و «تمارض» یعنی چی؟ تو فوتبال آدم زیاد میشنود. از «اشوس اشوه و من یعشو و من یعش عن ذکر الرحمن». معنایش: هرکه ذکر رحمان کور باشد، «اشبه».
در مورد خفاش، امیرالمؤمنین توی نهجالبلاغه، امیرکبیر به کار میبرند که تو روز اگه بیاید بیرون «عشوه» دارد. چیزی تو شب فقط میبیند. از عجایب تو روز کور میآید. نور، نور که باشد کور است. هیچی نمیتواند. «تراشی» یعنی ادای آدمی که چشمش ضعیف است و نمیبیند را در بیاورد. «تمارض» یعنی چی؟ خود را به مریضی زدن. «تسام»، اصطلاحات پدر مادر دارد ها! «تسام» از «عصم» میآید. «عصم» یعنی چی؟ «تسام» یعنی چی؟ خود را به ناشنوایی زدن. «تناوب نظم اصطلاحات» اینها.
«تناوب چهارم، طارم، هرم». «هرم» یعنی چی؟ تو اهرام ثلاثه وقت نرید پی. «هرم» یعنی پیری. «ثَلَاثَة» چی؟ «یُوجِبُ بَنَ حَرَمٍ». تو روایت زیاد داریم. چیزهایی که پیری میآورد. اون «هرم» با این «هرم». شاید اون خیلی بالا رفته، این هم سنش دیگر به اون اوج خودش شباهت این شکلی میشود برایش در نظر گرفت. خب، «طارم» یعنی چی؟ ادای پیری درآوردن.
معنای چهارم. این بحث «تظاهر» من میخواستم رو مثالها بریم کار کنیم، یک روز وقت میبرد. دیگر داریم سرعت. برای این است که از این بدتر. چهار: اتفاق بر امری، بدون اینکه معنای مشارکت برخی با برخی دیگر صادق باشد. اتفاق هست ولی مشارکت نیست. یعنی بدون اینکه اینها آنها را، آنها اینها را. همه با همدیگر دارند این کار را انجام میدهند. تو مشارکت یک عده دارند کار را انجام میدهند بر یک عده و یک عده بر یک عده. توی اتفاق همه دارند با هم یک کار را انجام میدهند. میشود اتفاق بر امری. مثل «تعالی» در روایت امیرالمؤمنین. البته من سند روایات را بررسی نکردم. در شرح «شافیه ابن حاجب» این روایت را نقل کرده: «آیا اهله خریدم؟ لباس سنگین است به صفت ذاته. امیرالمؤمنین چیست؟ کی بوده؟ آیا اهله به صفت ذاته؟ اهله بالله. تعایع» یعنی چی؟ مادهاش چیست؟ «ای ای» یعنی چی؟ یک چیزی بگویند. یک سنگی تو تاریکی شب بخورد. نه، آدم پیر میشود دچار «ای» میشود. ناتوانی. «تعایند» یعنی چی؟ همه با هم ناتوان بشوند. آیا همه اهل الله ناتوان میشوند به صفت ذات، نسبت به صفت ذات، به صفت ذاتم با شیعه و صفت ذات و اینها. دیگر هیچی دیگر. پدر حساب، بچه. پس «تعایی» بله. همه ناتوان. اتفاق همه با هم «تساهل» کردند. یک جوری ادای «ثقل» درآورد. چون «ثقل» از ملکات نیست. از این باب است که مرض. مرض از عوارض بر انسان است. ولی «سقل» از عوارض بر انسان که نیست. مگر اینکه حالا صفت بگیریمش، وصفش دربیاید. حله. مشکلی توش نیست.
«تعایی» را گفتش که طرف دعای ریش بغلی را گرفت، تکان داد. شروع کنیم. جسارت، نشناختی. هواپیما نشسته بودم. خانم اعلام کرد که بلند میشود و ساعت فلان مینشینی مثلاً فلان جا. انشاءالله بگو. خب، بفرمایید. «تفاعُل»، «تعاونی» بوده. گفتیم «تفاعٌل» وقتی که ناقص باشد، میشود «تفاعٌل». آقا سعید گناه دارند. آقای دکتر مفصلهای دکتر استفاده کنند. آیا «تعالی» دعای «تا تعنه»؟
آموزش آیه «تعالی تفعلو یتعا»، آیا بله؟ آیا پایانه، آیانه، آیا ادعاییانه، «تعیین آیانه»؟ اگه تو این بحث اعلان ۱۰ و ۱۲، عطا نت. آیا میخواهیم جذب کنیم برای جذب کردن. لطفاً تصور میکنم قیافهاش را، خندهام میگیرد. نگاه کنید. این چیست خدایا؟ «تعای یا تع تعیین دعای ژاپنی» صحبت میکند. بریم سراغ معنای پنجم. پنجمین معنا، حصول تدریجی است. یعنی درش معنای تدریج نهفته است. حصول تدریجی. آیه ۱۷ سوره کهف: «تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ». خاطرتان هست؟ هم توی بحث تفسیر داشتیم، همینجا داشتیم. «تزاور عن کهفه»؟ چنده؟ فایلش چیست؟ «شمس». «تزاور»، باب «تفاعل»، مصدرش «تزاور»، «تزاور». مادهاش چیست؟ این توش تدریج نهفته است. میل تدریجی از غار. «کهفهم تزاورا» یعنی تدریجاً میل دارد. «ظهر» به معنی میل بود. خاطرتان هست؟ زیارت یعنی میل. نشان بده. اینم از این.
ششمیاش، تأکید مبالغه است. بگویم فردا انشاءالله فقط دیگر تمرینهای قرآنی را حل کنیم. شش: تأکید و مبالغه. مبالغه معنای ثلاثی مجرد آیه ۱۰۰ سوره انعام: «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ». «تعالی» چنده؟ صیغه ۱. بازی صرف بفرمایید. خداوند هستش. تو ذهنم این جوری نیستش که فقط برای خدا میشود. حالا بررسی کرد. بله. برو. «تفعّله» قبلتر است. ماشاءالله! فعل متصرف، فعل جامد. «تعالی». بررسی عالی است. پس چرا تو قرآن امر کرده: «تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ». بهتر. آیه ۱۵۱ انعام، اگه اشتباه نکنم. «اتْلُ عَلَيْكُمْ». سوره آیه ۱۵۱ باید باشد. اگه اشتباه نکنم. درسته؟ فعل امر «تعالی» چی میشه؟ بله. وقتی کسی بالاست، به اونی که پایینتره میگوید: «بیا». البته الان دیگر استعمالش عام شده. هرکی از هر جا بگوید «بیا» میشود «تع». از بالا کسی میگوید: «بیا. بیا بالا.» حالا «تعالی» با «علو» یکی است. فقط درش یک مبالغه. مبالغه در «علو». خیلی بالا رفتن. خیلی بالا. «بیا. تعالی الی». «تعالی» برایتان تلاوت کنم. «آنچه که خدا بر شما حرام کرده». بیاین بالا. «تعالی اونو قد سبحان و تعالی عما یصف». سخت ما باید انجام دهیم. «تعالی» همان «علو». مبالغه در «علو». «سبحان و تعالی» یعنی «علو الا عما یصفون». بالاتر از آن چیزی است که دارند میگویند. حالا نه «علو تعالی». خیلی بالاتر از آن چیزی که «علو ارتفا ۱». دومی: آیا یک سوره فرقان؟ «تَبَارَكَ الَّذِي…» چرا صبحانه خوب گفته، ولی «تعالی» را «سبحان»؟ اینجاها دیگر کمکم بهخط ما از شما دارد جدا میشود. امروز دیگر کمکم «سبحان» را که توضیح دادیم تو بحث تفسیر الرحمان، گفتیم «سبحان» چیست؟ «سبحان» چی بود؟ مصدر «فعلان». بله. خاطرتان هست؟ گفتیم «فرقان»، «قرآن»، «حسبان»، «غفران». اینها همه مصدرند. «قرآن فعلان». مفعول مطلق. مفعول مطلق. «سبحان» یعنی: «سبّحتُ سبحانًا، اُسبِّحُ سبحانًا». تصور میکنم مدل «سبحان» خودش نوعی اگه باشد چون اضافه شده، نوعی میشود. کار شده یا نه؟ الحمدلله مسلط بر مباحث بعدی. از قصدی نیست. گرفته بود. مفرد. «سبحان» اضافه میشود. این هم به جمله، ولی این اضافه میشود، ولی چیزش مفرد هستش. مفرد همیشه «سبحان الله». حالا اینکه مصداقی ندارد یک بحث است. یعنی برای غیر خدای متعال مصداقی ندارد. حلّاج داریم: «سبحانی شنی سبحانی». حالا بحث سر اوناش نیست. بحث سر این است که این اسم فعل نیست اصلاً.
«سبحان» انشاءالله در تفاسیر که هست، فراوان است. بله. در تقدیر گرفتید. «سبحان و تعالی» مفعول مطلق است دیگر. مفعول مطلق نوعی. بله دیگر. تقدیر یک فعل. «سبحتُ صبحانه». نه دیگر، همین است دیگر. نکته این است که «تعالى» عطف به همان دارد میشود. «سبّحته سبحان و تعالی». ما حالا یک بحثی که اصلاً اینها متعدی معنای باب «تفاعل» یا لازم. «تعالی» یعنی «تعالی نفسه». «تعالی» برتر است. یعنی شما دنبال متعلق دیگر نباید بگردید. «تعالی» چی چی؟ چه چیزی را؟ «تعالی» چه چیزی را؟ دیگر ندارد. لازم است. متعلق یعنی یک اصطلاح دیگر باید بگویم. بله. اصطلاح دیگری معمولی میخواهد. آره. مامور دنبال معمولش دیگر نباید بگردیم. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ». «تبارک»، «تبارک» چیست؟ «تبارک و تبارک» مبالغه در برکت. «تبارک» لازم است. متعدی نیست. «تبارک الذی فلان». «تبارک» چه چیزی را؟ که چه کسی؟ «بیده الملک». «تبارک الذی بیده الملک». مبارک. بله. مبارک است. شدت برکت. نه تنها وجودش عین برکت است، بلکه وجودش عین کثرت برکت است. «تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ». «احسن الخالقین» یا «احسن الخالقین»؟ «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ». اگه اشتباه سوره مؤمنون: «مِن شَنَاهُ خَلْقًا». آخر، اما اوایل سوره: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ». «احسن الخالقین». بله.
«تبارک»م که همین است دیگر. کسی شدت برکت. آخرم بخوانیم. نه، خوب است. قرآن است دیگر. ما فلسفه اینکه دور هم نشستیم که قرآن یاد بگیریم. «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا». «علوّون» که تو «تبارک» ما دنبال «مفا». «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ...» لازم است. «تعالی» را میتوانیم لازم بگیریم دیگر. «تعالی» چه چیزی را؟ دیگر ندارد. «تعالی» شدت علوش است. خوب. «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا». اینجا یک نکته تو این آیه هست دیگر. حال ندارم بنویسم. «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا». «علواً کبیراً». «علو» چیست؟ مصدر ثلاثی مجرد. اینجا مفعول مطلق تأکیدی است. درست؟ «عُلوًّا کَبِیرًا» مفعول مطلق. مفعول مطلق باید مصدر از جنس فعل باشد یا جنسش یا هم معنی. چون «تعالی» معنای ثلاثی مجرد را میدهد. یک نکتهای خوب. این هم از این آیه. آیه ۴۳ سوره مبارکه اسراء: «علوًّا».
در حال بارگذاری نظرات...