‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. باب تفاعل و نکاتی از آن عرض شد، و دو قاعده مخصوص این باب را اشاره کردیم. قاعده سوم را اشاره کنیم: فعل اجوف، چه واوی چه یایی، در این باب اعلال نمیشود. واوی مثل "تَأوَّل"، یایی مثل "تدایَنَ". قرآن نمیدهم؛ مینویسم، بعد آخر کار (یک، دو، چهار، شش، هشت، ده، دوازده، چهارده، شانزده، هفده قرآن) انشاءالله تمرین میکنیم. ارجاعمان به قرآن و باز کردن آن را میخواهم به این حرف بزنم که در حین بحث دیگر قرآن باز نکنیم، آخرش دفعهً برداریم و با سرعت بیشتری پیش بروم.
سوره مبارکه قصص، آیه ۴۵ میفرماید: «فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْأَمْرُ». «تطاول» باب تفاعل است، مادهاش چیست؟ «فَتطاولَه» واو مفتوح قلب به الف بفرمایید، نشده است. در باب تفاعل، اجوف واوی اعلال صورت نمیگیرد. دومین کلمه «تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ» سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۲. «تداینتم» یاء مفتوح قلب به الف نشده است. باب تفاعل. خب پس در این باب اعلال نه روی «تَدَایَنْتُمْ» صورت میگیرد، نه روی «تطاوَلَ». یاء مفتوحه ولی صورت نگرفته؛ خب همین دیگر، به خاطر الفی که دارد. تو این باب صورت کلاً در این باب نمیشود دیگر، چون الف دارد، قبل از حرف اله الف دارد. تفاعل، یک چیزی گفتند فاصله یا قبل از باب تفاعل دو تا مصدر داریم، اینم به قول شما گفتن ندارد ولی خب دیگر حالا میگوییم.
باب تفاعل دو مصدر دارد: یکی «تفاعُل»، یکی «تفاعُل» بله، «تبانی» و مثلاً «تکاسُر». «تفاعُل» میشود برای ناقص. «تفَاعُل» «یومالتلاقِ». «تلاقِ» چیست بفرمایید؟ «تلاقی» بوده دیگر. «تفاعُل» یاء که میافتد، الف و لام که گرفته «تلاقی». یک «تلاقی» دیگر. حالا این طبق قاعده نباید الف و لام نداشته باشد وقتی میخواهد یاء بیفتد، ولی از عجایب این است که در قرآن چند جا الف و لام گرفته و یاء هم افتاده. حالا بعضی از آنها را اشاره خواهیم کرد.
خب بله، قرآن، «تفاعُل» مثل «تکاسُب». برویم سراغ معانی باب. معنای اول باب تفاعل: مشارکت. مثل باب چی؟ کدام باب مشارکت بود معنای اولش؟ مفاعله. در باب تفاعل ما دو تا فاعل داریم و هر دو مرفوعند. در باب مفاعله یک فاعل داریم، یک مفعول. حالا تفاوت معنایش را عرض خواهم کرد که چقدر باز دوباره ما اینجا در قرآنها و ترجمهها مشکل داریم. خیلی آدم واقعاً یک وقتی اعصابش خرد میشود ترجمهها را میخواند بس که گیر داریم. باب افتعال را مثل مفاعله ترجمه کردهاند و تفاعل.
در باب تفاعل اصل معنایمان مشارکت است؛ یعنی متشارکان داریم. متشارکان ما دو تا حالت دارد: یک وقت هستش که در قالب یک لفظ آمده، یک وقت به صورت جداگانه و دو لفظ جداگانه، بهتر غالباً این شکلی است. اغلب ما در باب تفاعل نمیبینیم فلان و فلان باشد، باید لذا تفکیک بکنیم، فاعل را دو تیکه کنیم. خوب باید دقت بفرمایید، این تیکه خیلی بحث مهم و خیلی فنی است این تیکه. مثل چی؟ «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ». «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ» یک لفظ است. متشارکان ما در قالب یک لفظ یا دو لفظ؟ یک لفظ. الان اینجا ما یک فاعل داریم، مگر نگفتیم در مشارکت دو تا فاعل میخواهیم و به مرفوع باشد؟ گفتی به خاطر اینجا، خب ما گفتیم دو تا لفظ میخواهد، باید فاعل باشد و هر دو مرفوع باشد. اینجا یک لفظ داریم، یک فاعل داریم، این را باید چکار کنیم؟ این را باید دو تیکه کنیم، بکنیم «بَعْضُهُمْ بَعْضًا». «یتساءل بعضهم بعضاً». تازه این «بَعْضًا بَعْضًا» هم دوباره باز به این نحو نباید بنویسیم، چون این که الان شد مثل چی؟ مثل باب مفاعله، «بَعْضَاً و بَعْضاً». چون «بَعْضًا بَعْضًا» یعنی اینها از آنها میپرسند، آها! ولی در «بَعْضٍ و بَعْضٍ» یعنی اینها از آنها میپرسند، آنها هم از اینها میپرسند. این خیلی مهم است در ترجمه. پس وقتی در قالب یک لفظ آمده، این خیلی مهم است. حالا ما در ترجمهها برسیم، این را در ذهنتان باشد، بعداً تطبیق آیات که برسیم، این به همین نحو ترجمه بشود. «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ» یعنی «عَمَّ یَتَسَاءَلَ بَعْضٌ وَ بَعْضٌ»، یعنی اینها از آنها میپرسند، آنها از آنها میپرسند. بله دیگر، بله، بله. فاعل را که میخواهیم ما تیکه تیکه کنیم دیگر، فعلش را مفرد میآوریم دیگر. «أَمْ یَتَسَاءَلَ بَعْضٌ وَ بَعْضٌ». این مال تک لفظی بود.
حالا یک وقتی جداگانه میآید. جداگانه میآید، این از آن آیههای پیل افکن است. سوره مبارکه بقره، آیه ۲۳۵. این که مشخص بود کدام آیه است دیگر. آیه ۲۳۵ سوره بقره. من سرعت را بردم بالا، یعنی الان درس سه چهار روزه را دارم در یک روز میدهم، بعد آخرش یک دفعه ترجمهها گفتند که از چی میپرسند؟ ترجمه ما فارسی است دیگر، باب افتعال و تفاعل و مفاعله و همه را با هم. همه یک ترجمه دارد. این لفظ و آن لفظ میگوید لطف و رحمت و وَدّ و رأفت و همه اینها یک معنا دارد. به خدا بیکار بودند که ده تا لفظش کردند، جاهای مختلف.
این آیه خیلی جالب است: «لَا تُوَاعِدُوهُنَّ». ببینم کی ترجمه میکند این را. «هُنَّ» سرا در مورد این «هُنَّ» فقط همین قدرش را بگویم، به کی برمیگردد؟ به زنهای بیوه ظاهراً در ایام عده هم هستند، این جور در ذهن. خب حالا ترجمه بفرمایید، قرار شد که جداست. آها احسنت احسنت، بله. «تواعد» یعنی چی؟ مشارکت در وعده. بله، قرار مدار سری با همدیگر نداشته باشند. «لَا تُوَاعِدُوا» ترجمه فرمان دقیق شماها، تفاوت نکنید با کی؟ خوب با زنهایی که با شما وعده میکنند. نه شما با آنها تفاوت کنید، نه آنها با شما. این تیکهاش که در ترجمه نیست، اصل ماجرا اینجاست. «لَا تُوَاعِدُوهُنَّ». نمیخواهد فقط مردها بگوید شما تواعد نکنید. خب حالا اگر خانمها قرار گذاشتند چی؟ آها، باب تفاعل خیلی این تیکه مهم است. حال است، در حال سِرّی. بحث حال که کار نشده، انشاءالله بحث حال هم خیلی بحث خوبی است، آدم را سر حال میآورد. سِرّی، تباعد نکنید شما با آن خانمها. آها، و آنها هم با شما تفاوت ترجمه بشود. وقتی ما مثلاً میگوییم «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ»، یعنی «یَتَسَاءَلَ بَعْضٌ وَ بَعْضٌ». حالا اگر نهیش کردیم، «لَا تَسَاءَلُوا»، یعنی چی؟ سوال نکنند بعضی و بعضیها. یعنی نه شما از آنها بپرسید، با اینکه مخاطب، مخاطب «لَا تَسَاءَلُوا» یک دسته است، جمع مذکر است دیگر. الان اینهایی که الان مخاطب ما میگوید «لَا تَسَلْ»، «لَا تَسَاءَلُوا» یعنی همه شما. نه، «لَا تَسَلْ» از من، یعنی شما با همدیگر نه شما از او بپرسی، نه او از شما. این میشود «لَا تَسَاءَلُوا». این ظرافتهای ترجمه اینهاست که خیلی مهم است. زبان عربی واسه اینهاست که برجسته است. این یک جاهایی دارد که مشخص میشود چرا هیچ لفظی نداریم که من بگویم دو تا به لفظ کاملاً به هم نزدیک که یکیاش به معنای این است که از من سؤال نکنید، یکیاش به معنای این است که از همدیگر آقا سؤال نکنید، سؤال نکنیم. سؤال نکنید. کی از کی؟ ما از تو سؤال نکنیم؟ از هم سؤال نکنیم؟ ولی در عربی میگوید «لَا تَسَلْ»، «لَا تَسَاءَلْ». سؤال نکن از من، «لَا تَسَاءَلْ» از همدیگر.
شش، بله دیگر. میخواهد بگوید که ابتداییتش با شماست؛ یعنی شما شروع نکنید، شما نکنید، آنها هم نکنند. مخاطب شمایید، شماها باب تواعد را باز نکنید با آنها. آنها با شما. ولی این جور نیستش که فقط شما همه کاره باشید، فقط از طرف شما. نه نسبت به شما باشد. یعنی شما اگر با آنها وعده نگذاشتید، دیگر حل است؟ نه، آنها هم با شما وعده نگذارند و نگذارند، تفاوت نکنند اینها با آنها، آنها با اینها. مخاطب دیگر، ابلاغ به کی میکنید؟ مثل پیامی که رهبر معظم انقلاب به مردم شریف اردکان دادند، همسر آیتالله خاتمی که از دنیا رفتند همین چند وقت پیش، پیام تسلیت به مردم اردکان داده، من تسلیت میگویم که همسر آیتالله خاتمی از دنیا رفته. این بحث یعنی مفاد یک چیز است، ولی کی دارد ابلاغ را میپذیرد؟ شما داری به کی خطاب میکنی؟ سریال ابلاغی میشود دیگر. بله دیگر. تلفظ دوباره خانمها، در لفافه باید با آنها صحبت کرد. لفافهای صحبت، خیلی ظرافت دارد، ولی ترجمهاش با دقت ترجمه میشود، ولی خب این ظرافت معمولاً در ترجمهها اصلاً لحاظ نمیشود. بله، به تفصیل لازم.
خوب، یک چند تا مثال از معنای مشارکت. «تلائنَ». «تلائنَ» یعنی چی؟ لَعْن دو طرفه. احسنت. «تعاوَنَ». این خیلی اینجا، این آن قدر بحث فقهی دارد الان، آیه ۲ سوره مائده: «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَىٰ وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ». «تعاوُن». خیلی فقها این بحثهایی که میشود که آقا مثلاً این فلان چیز این تعاون بر اِثم است، استنادشان به این است. شما یک مسئله جالب بهتان بگویم. مثلاً شما اگر میدانید که من ساندویچی دارم، یک آقایی بیاید در مغازه من، من میدانم که این میخواهد ساندویچ بخورد که قوت بگیرد برود گناه کند، اینجا فروشش (ساندویچ) به او چه حکمی دارد؟ حرام. شما میدانی که این انرژی الان ندارد میخواهد برود عربده بکشد، شیشه بشکند، جان ندارد. از چه بابی حرمت دارد؟ حالا اینجا فقط میگویند اعانه بر اِثم. معمولاً تعبیر اعانه میآید، استشهادشان به کدام آیه است؟ «لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ». و امثال حضرت امام رضوانالله علیه، آها، حضرت امام رضوانالله، تعاون. این استناد به تعاون یعنی جزء مسلمات فقهی ماست؛ شما نباید اعانه بر اِثم کنید. ولی استشهاد به این آیه غلط است. آیه بحث اعانه دارد؟ بحث تعاون دارد؛ یعنی حالا منم آن که دارد ساندویچ میخورد به منم یک کاری دارد میکند که منم دارم بروم سمت پولی که شما صلاحیتش را نداری دیگر، پول حرام است. یعنی شما داری اعانه بر اِثم میکنی، آنها هم دارند اعانه برای اِثم میکنند. به خاطر اینکه شما در ازای کار حرام، شما در ازای اعانه بر اِثم داری پول میگیری که این خودش باز پول دادن من میشود اعانه برای اِثم به شما. دو طرفه میشود برداشت میشود، ولی خب این خیلی جور در نمیآید. «تعاونوا علی البر و التقوا» به این آیه. حالا من آره بله، از آن وقتی که ما مکاسب میخواندیم یادم است که هیچ وقت به هم نمیچسبید این استناد به این آیه. یک جایی آدم احساس میکند، حالا خدا رحمت کند فقها را، سرسری با آیه برخورد میکنند. این همه ظرافت در این کلام، کلمه تعاون.
کلمه بعد «تَنَادَ». یک «تَلاَقَ» داشتیم، الان «تَنَادَ». چی بود «تَلاَقَ»؟ «تَلَاقِیَ». این «تَنَادِ» بوده. «تَنَادِ» یعنی چی؟ ندای دو طرفه. خب روز قیامت اسمش «یَوْمَ التَّنَادِ» است. این گفتگویی که ما در فارسی میگوییم گفتگوی تمدنها، نمیدانم فلان و اَل و بَل و اینها، این عبارت عربی و قرآنیاش «تَنَادِ» است؛ گفتگوی دو طرفهای که حالا در این ظرافتهایی هست دیگر. منادات غیر از مناجات است. از دور خواندن، از دور همدیگر را صدا زدن؛ یعنی فاصله. ندا با فاصله، نجوا میشود از نزدیک. اگر شما، یعنی در قیامت همه از هم فاصله دارند و با فاصله همدیگر را صدا میزنند. گفتگو به این معنی نیست که ما مناجات میکنیم، نجوا میکنیم. مجازاً اطلاق میشود اصطلاحاً به آن گفته میشود. ولی «وَنُونُ اذْهَبْ مُغَاضِبًا فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ». مناجات است دیگر. بله، فیلم در گوشی حرف زدن، در گوشی نیست وقتی که نزدیکند به همدیگر. «رَبِّ إِنَّکَ بَعِیدٌ فَأُنَادِیکَ، عَنْ قَرِیبٍ فَأُنَاجِیکَ». حضرت موسی به خدای متعال عرض کرد که خدایا تو دوری که من ندا بدهم بیا نزدیکی که نجوا کنم. بعد حالا آنجا در روایت تعبیر خیلی قشنگی داشت که الان خاطرم رفته: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی». همچین تعابیری. کسی به یاد من باشد، من همنشینش هستم و نزدیکشم. منادات و مناجات. اینجا منادات آن معنای خودش را دارد، یک وقتی دیگر از آن معنای خودش در میآید؛ یعنی آن ظرافتش نیست یا مجازاً گفتگوهای نزدیک هم ندا گفته میشود. منادات میگویند در زبان عربی مشکلی ندارد، ولی این که ما به این گفتگو «منادات» بگوییم این مجاز است. حقیقتش این است که با فاصله باشد. خوب در قیامت همه از هم فاصله دارند دیگر، مشغول کار خودشانند و فاصله میافتد و انسانها خلاصه «تَقَطَّعَتِ الْأَسْبَابُ» آنجا صورت میگیرد. با فاصله همدیگر را میخوانند، این میشود منادات. و بهتر است به جای منادات بگوییم چی؟ نه نه، «تَنَادِی». چون منادات این است که کسی کسی را بخواند. «تَنَادِی» یعنی کسی کسی را و آن هم این را بخواند.
خب این هم از اسم «تَنَادِی» که در سوره غافر، آیه ۳۲. آیه ۳۲، «یَوْمَ التَّنَادِ». «تَنَادِی» فیزیکی. دست شما درد نکند. خدا خیرتان بدهد.
برویم معنای دوم. بله، بله. نگاه میکنیم اتاق مطالعه. برای کدام باب؟ همیشه وقتی «مطالعه» میگوییم و مطابق نسبی است دیگر. نسبت به چی مطالعه است؟ آها، اینجا «مطالعه» باب مفاعله. دنیا در معنا و مطالعه مفاعله گرفت. خود یعنی مال یک لفظ از باب مفاعله در تقدیر باید بگیریم. اگر باشد که هستش. اگر نیست باید بگیریم. «فَتَبَاعَدَ». «تَبَاعَدَ» یعنی چی؟ یعنی پذیرش چی؟ پذیرش مباعده. «تَبَاعَدَ» یعنی پذیرش مباعده. یک کسی مباعده کرد، من پذیرفتم. منی که پذیرفتم یعنی چیکار کردم؟ «تَبَاعَدْتُ» کردم. درست شد؟ روشن است؟ کسی مباعدت الان این «توعد» یعنی پذیرش توعد. «لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا». «توعد» تفاعل که مشارکت بود. حالا بر فرض اگر بخواهیم «مطالعه» بگیریم، میشود «مطالعه مواعده». «مواعده تباعد»، «مطالعه مباعده». که یک وقتهایی اینکه از باب مفاعله است در تقدیر است. خیلی وقتها این شکلی است. معنای مطاوعی میدهد و آن با مُفَعِّلش در تقدیر است. مثل سوره قلم، آیه ۳۰. میفرماید: «بَعْضُهُمْ أَلْفُ بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ». قرآن هم یک اصطلاحاتی دارد که اصلاً آدم یک دفعه ساده میآید، میآید یک دفعه ته آیه میزند این چی بود؟ از کجا آمد؟ خوب یک شیرمردی این آیه را برای ما ترجمه کند ببینیم چی میشود. پایتخت هم کسی دوست داشته باشد میتواند بیاید مشکل ندارد. به اعتبار قبلش معنی کند. بله این واو که اینجا فاعل است. «یتلاومون» را بخواهیم بشکافیم دیگر نمیخواهد ما یک چیزی را بشکافیم و بنویسیم. خودش در کلام هست. آن شکافته شدهاش هستش. از روی علاء باید بگوییم. اگر بله، بله. ولی جهنمی است. بله. میپذیرد بعضیشان از بعض دیگر ملامت شدن را. احسنت. از کجا ملامت آوردیم؟ «لَامَ»، «مُطَاوَعَة». چی است الان؟ یعنی چی؟ مادر تقدیر بگیریم یعنی بعضی، اصلاً وقتی «مُطَاوَعَة»، چی؟ مفاعَلَتمان چیست؟ ملامت بگیرم. آها! «لَاوَمَ»، پس «فیتلاومون»، «یتلاومون» صیغه چند است؟ سوم سوره سوم؟ مضارع است، واوی. این «تلاومون» اعلال هم که رویش صورت نگرفته؟ اجوف الف. بله. حل است دیگر. ترجمه چی شد؟ تلاوم یعنی چی؟ قبول میکند؟ یعنی اینها آنها را ملامت میکنند، آنها قبول میکنند. آنها اینها را ملامت میکنند، اینها قبول میکنند. در یک کلمه چقدر؟ یعنی یک جمله ترجمه میآید دیگر. این دو تا را هموزن قرار نمیدهد. یک عدهشان میشوند فاعل، یک عدهشان میشوند مفعول. بله. ببینید، این میشود مطاوعه مفعول.
مشارکت داشت، ولی مشارکتش درجهاش کمتر بود از مشارکت باب تفاعل. یک عده یک عده دیگر را ملامت میکنند. دیگر اینجا به آن تیکه دومش کار نداریم که آنها هم اینها را ملامت میکنند. یک عده. با دقت ترجمه کنیم. یک عده یک عده را ملامت میکنند. اینها را میپذیرند. بی مشارکت نیست. مشارکت کدام باب؟ باب مفاعله. بله.
یک روایت بخوانم. محشر! عجب روایتی! خیلی زیباست. بله دیگر، مال خود کلمه. بله، بله. یک وقتی واقعاً اضافه است. بله، بله. آن میخواهد که مثلاً کسی معادلسازی کلمات که میکند، کلمه ترجمه کرده. «قال: قَالُوا: لِمَنْ نَجْهَرُ؟» «جَهْرَ»، آرام، «جَهْرٍ» و «اخفات». «لِمَنْ نَجْهَرُ سَلَاسَ صلوات؟» چرا ما در این سه تا نماز جهر داریم؟ کی معصوم؟ «لَعَنَهُ»، هو به چی برمیگردد؟ «یوجع»، امیر. «شان». «لَعَنَهُ» شان چنین است. «لَأَنَّهُ یَتَبَاعَدُ مِنْهُ لَهَبُ النَّارِ وَ یَتَبَاعَدُ مِنْهُ مِنْهُ». «مِنْهُ» به چی برمیگردد؟ جهر. بله. که شان چنین است. ضمیر شان همیشه «هُوَ» نیست. یک وقت «انَّهُ» من. واژههای قرآن چی بود؟ «نَهُوَ مَنْ یَسْبِرُ». و ماجرا این است. «لأَنَّهُ یَتَبَاعَدُ مِنْهُ لَهَبُ النَّارِ». «لَهَبُ النَّارِ» فاعل است. فاعل «لَهَبُ النَّارِ» «یتباعد» دارد. خود آتشین، زبانه آتش «یتباعد منه لهب النار». خب «تَبَاعَد» اینجا به چه معناست؟ کل عبارت را بنویسم. الان احساس میکنم که خود ترجمه چون حل نیست، در این عبارت بمانید. «لأَنَّهُ یَتَبَاعَدُ مِنْهُ لَهَبُ النَّارِ مِقْدَارَ مَا یَبْلُغُهُ صَوْتُهُ». خیلی زیباست. به جلد ۸۲، صفحه ۷۹. «لَهَبُ النَّارِ» از او «تباعد» دارد. «مِنْهُ» را اینجا این را به «جهر» برنگردانید. به «مُصَلِّی» برگردانیم بهتر است نه؟ «مُصَلِّی» تفاوت دارد. «لَهَبُ النَّارِ» تفاوت دارد. اینجا «تفاوت» چیست؟ سیاوش هست. باید همان «مطاوعه» از چیست؟ از «مفاعله». مفاعلش اینجا چیست؟ مباع. کی دارد «ماود» میکند؟ بخورد یا «اود»؟ «یَبَاعِدُ»، «یُبَاعِدُ»، «یَتَبَاعَدُ». «یُبَاعِدُ» این «مُصَلِّی». «و یَتَبَاعَدُ مِنْهُ لَهَبُ النَّارِ». «یُبَاعِدُالمُصَلِّی لَهَبَ النَّارِ وَ یَتَبَاعَدُ مِنْهُ لَهَبُ النَّارِ». «لَهَبُ» زبانه ابولهب که میگوید: «مَبْلَغُهُ صَوْتُهُ». به مقدار آنچه که به او برسد. به کی؟ به آن «لهَب». صوت او، صوت کی؟ او مصلی. «یَبْلُغُهُ» این لحمصلی به مقداری که صدای مصلی به «لهَبُ النَّارِ» میرسد. واسه همین در سه تا نماز، خیلی جالب است، در سه تا نماز «جهر» داریم. خانم! مال وقتی که نامحرم خیر. منظور دیگر جهر و اخفات. چی شد آقا؟ ترجمه درست قشنگ جمعوجور. کسی تحلیل کند این را برایمان. روایت ببینیم چی شد. گفتم برای چی بلند میخواند؟ در سه تا نماز چیست؟ مجهول است. جهر داریم. به جهر ادا میشود در سس صلوات. برای چی بلند خوانده میشود؟ بله. فال معصوم: «لَأَنَّهُ». برای اینکه «یتباعد منهم» دوری میپذیرد از، دوری میپذیرد. یعنی مصلی، مصلی دارد پس میزند لقب نار را. این پس افتادن و بعد را میپذیرد. ظرافت ندارد؟ مشغول ذکر خودش دور میشود. ولی شما دارین با این ذکر اصلاً او را دور میکنی. دور میکند، تفسیرش میکند دیگر. آن دیگر کیفیتش را دارد میگوید، به چه مقدار دور میشود. قیمت برای اینکه ارزش آن اینگونه است که لبد دوری میپذیرد از مصلی، به مقداری که صوت مصلی به او میرسد. «یُجْهَرُ» را باید منافع فاعل بگیریم. بعد آن فاعل را بکنیم دوباره آنجا فاعل که میگیریم باید فعل و فاعل بیاریم. این چند کار باید صورت بگیرد. «یُجْهَرُ» چرا «مجهول»؟ خب یک فعل معلومی داشته. فعل معلومش فاعل و مفعولش کی بوده؟ «یُجْهِرُ الْمُصَلِّی». اینجوری بوده دیگر؟ فاعل این بوده که افتاده. لازم بوده. نخیر. خیلی افعال میآید که متعدی. بعدش فعلش فاعل است. بعد «یُجْهِرُ الْمُصَلِّی تَبَاعَدَ مِنْهُ لَهَبُ النَّارِ». یعنی مصلی مبائده میکرد، لهَب مبائده را پذیرفت، شد «تَبَاعَدَ لَهَبٌ» از مصلی. لذا من تأکید داشتم که این «لَهَبٌ» باید فاعل باشد. واسه همین خیلی دو تا مثال اینجوری که گفته میشود قشنگ بحث حل میشود. الان خوب بود. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...