‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. باب جدیدی را امروز، انشاءالله، آغاز خواهیم کرد که از مهمترین ابواب صرف است: باب استفعال. انشاءالله آغاز خواهیم کرد. بعدش هم افعال و افایْلال. انشاءالله آن دو تا را هم با هم فرض خواهیم کرد. بعد از این: استفعَلَ، یستفعِلُ، استفعال مانند استغفرَ، یستغفرُ، استغفار.
استغفَرَ یستغفرُ استغفار. استغفرُوا مثل این آیه: «استغفرَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم فی الوتر سبعین مرة» در وسایل، جلد ۶، صفحه ۲۸۱. دومی: «یستغفرُ. کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یستغفرُ اللهَ فی الوتر سبعینه مرة». این هم همان وسایل، جلد ۶، صفحه ۲۷۹. استغفار. «مَن اعطی الا استغفار لم یحرم توبة». وسایل، جلد ۷، صفحه ۲۸. استغفرَ یستغفرُ استغفار.
خب، ترجمه بفرمایین: «استغفرَ رسول الله فیلوتر سبعین مره». وتر چیست؟ بعدش یکرکعت نماز شب. «کان رسول الله یستغفر الله فیلوتر سبعین مره». این چیست؟ یک نکته فقط توش است: ماضی استمراری. رسول الله استغفار میکردند؛ سیرهشان بر این بود. «کان» وقتی سر فعل مضارع میآید، میشود «سیره». سیرهشان بر این بود که در وتر هفتاد مرتبه... استغفار. خب، آن آخری هم که «مَن اعطی الا استغفار لم یحرم التوبة». استغفار و توبه را با هم یکی میدانیم دیگر. کسی بهش استغفار داده بشود، از توبه محروم نمیشود؛ انشاءالله بعدش توبه هم میکند. مرحله اول است.
در قرآن هم استغفار را غیر از توبه میداند: «استغفرو ثم توبه الی». اول استغفار کنید، بعد توبه کنید. توبه کردن دیگر نه. یک مرحله از استغفار، مرحله اولش است. یک مرحله آدم باید پاک شود از گناه قبلی. بعد حالا رجوع کند از گناه مویش توبه. «مَن اعطی الا استغفار لم یحرم التوبه». خب، بریم سراغ قواعد باب استفعال. سیزده تا قاعده میخواهیم بگوییم. در جزوه تقریباً هیچ یک از آنها نیست؛ یکیاش مثل اینکه هست. عرض کردم که اختلال و افایْلال را با هم عرض میکنیم؛ جفتش یکی است در واقع. اینجا فاصله نباید میانداختند بین این دو تا. قواعدشان یکی است؛ حکمشان هم یکی است. آن تخفیف افعال، تخفیفیافته افایْلال است.
بریم سراغ قواعد. قاعدۀ ۱. قواعدش بعضیهاش حول و حوش هشت، نه، ده قاعده آن جوری نیست ولی خب، یعنی ناظر به برخی صیغههاست فقط. قاعده نمیشود بهش گفت ولی حالا عرض میکنیم.
فعلِ اجوف چه واوی، چه یایی، این اگر به باب استفعال بیاید، اعلال میشود. هوایی مثل «قوم» یا این مثل «بین». اعلالش چه جوری است؟ یک دور بعد کلاً صرف کنیم. بعد قواعد همه را توی صرف میآوریم. مثلاً در این صیغه حالا چه قاعدهای است. این جوری فوایدش. ده، نه تا قاعده، ده تا قاعدهاش این شکلی است. استقوم از طریق یک شروع کنیم: استقمَ استقامَ استقا، اینَ استوانَ. صیغه دوش: استقوما استقاموا استقامت استقامتَ استقامتِ استقامتِ. در کدام آیه قرآن است؟ «الذین قالوا ربّنا الله ثم استقامه تـ». خیلی خوب استقامَ استقلالَ استقامتُ استقامتَ استقَْوتِ استقامت می شود... نه تموم میشود. آها! استقامُ واو مخصوص انتقال ساکنین و استقم نه استقم نه تو ماضی است. صیغه شش که در میآمد دیگر. مدل خودمان ضربتی میزدیم و میرفت.
حالا استوانَ را صرف بفرمایید برای بنده. بفرمایید. از فیلم بازی استفاده میکنیم. آقای دکتر، انشاءالله به خدمت هر دو بزرگوار میرسیم. بفرمایید: استابانَ، استابینَه، کلاً استابینَ است... آقا، محکم! چرا با دلهره، دلواپسی؟ استبنَ استابنا استبنَت استونتم مستوند استوانَ استونَتُها استبنتُ استبنا بود. نمونه سؤال قرآنی پیدا کنیم. چند تا مثال نوشتم: استفیزَ بینه بود، دیگر خودش یه ن نون، یه نون هم که مال شش بود. استبنَ غیر از نون که قشنگ حل بشود، فیض فیض بیاید. میشود استفاضه.
استفاضَ استفازَ و استفازوا. استفازَت استفازَ و استفازَنَ. مصطفی، در صیغه شش هر پلهای میافتد، گفتیم. تا بریم سراغ صیغه مضارع. صیغه مضارعش.
قاعده دوم. صیغه مضارع اسامی. استقلَمَه. مضارع چی میشود؟ یستقو یَستَقو بکنیم میشود یستق. کسره واو را میدهیم به ماقبل. واو با ماقبل مکثور، به یا قلب میشود. بعد حالا در صی یستقیمُ. یستقسمُ یستقمانَ یستقسمونَ تستغفمُ تستقمانَ یستقومُ. حالا باید چی بشود؟ یستقیمُ یستقیمانِ یستقیمونَ یستقیمانِ. دوباره اینجا به خاطر انتقال ساکنین، حرف عله حذف. دوباره صیغههای مخاطبش: تقییمُ تستقیمانِ تستقیمونِ تستقیمینَ تستقیمانِ. فاستقم جا افتاد. دوباره فیضش را صرف بفرمایید. به چی تبدیل نمیشود؟ یستفیذُ. یستفیذانِ. آها! تستفیضُ و تستفیضانِ تستفیذینَ تستفیضانِ تستخذنَ استفیضُ نستفی.
*نور* را صرف بفرمایید. «یستنیرُ» که میشود. آن «استندق» میشود. آها! «استندرُ» میشود «یستنیرُ». را صرف بفرمایید. *بازیاش: استنارَ استنارَت استنرتُ استنَرَنه میشود استنرنَ. بله. استنِر یستنرنَ یستنرونَ. مُستنِر. استنِرُ و استنِرونَ. استنِرونَ*. از آن صیغههای پدر مادر دارد. آره، اذیت میکند. ساده. پس این هم قاعده دوم بود که در مضارعش را عرض کرد.
بریم سراغ قاعده سوم. قاعدههای ما قاعدهای عرض کردم که نیست. بیشتر در صرف نکاتی را باید لحاظ کرد. همین چیزی ما ننوشتیم در قاعده دو. بله. سومیاش مصدر است. مصدر که در مصدرش اجوف. اینجا مثلاً استقامَ. ما داریم مثل باب افعالِ گَجوف. حرف عله میشود. استقا استِقْوام. حرکت واو را میدهیم به ماقبل. بعد واو به الف قلب میشود. الف به خاطر التقای ساکنین تا آخر کلمه میآید. میشود روایت امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۵: «العملَ العملَ. ثمّ النهایةُ النهایةُ. و إلّا استقامَ استقام». ۱۷۵. استقامش این به جای واو است، دیگر. حالا ۱۷۵. استقامَ. استقوام. بله، علامت مصدریتاش باشد. بله. روح استقامت میشود.
بریم دیگر. حالا از اینجا پدر و مادر دارتر میشود. سراغ مجهولاتش. قاعده چهارم: ماضی مجهول. اسطقوَمَ. طوق طَوق. کَسْرِ واو را میدهیم به ماقبل. قلب یاش. استوقی. حالا آها، فیض را بفرمایید: آها، کس... آها، بله، خیلی خوب.
پنجمیش: مضارع مجهول . با سرعت میگوییم که اشکال ندارد دیگر. داریم تمام میکنیم دیگر. این انشاءالله یک روز دیگر تمامش کنیم. یک روز هم، دو روز هم روی باب افعال و افایْلال باشیم. دو روز هم رباعی مجرد. بحثهای صرفیمان تقریباً تمام. صرف دیگر پروندهاش تا حدودی بسته میشود. یک سری نکته میماند و بعد دیگر نه. ثمرات کم کم ظاهر میشود. بله، دوستانی که رها کردند و استفنا.
خوب. مضارع مجهول اجف واوی. یستقمُ. مضارعش چی میشود؟ مجهول. یستقامُ. استقامَ. صبر بفرمایید. استعلامَ. صیغه اعتدالی سا. یستقمُ. کلاً صیغه ۶ و ۱۲ باید حذف شود . استالین حاج کریم! فیض را بفرمایید. فیض بدهید. به فیس. یستخیذَ. و سفیدانه. آها! مصطفی فاز مجهول یوسفازُ. یوسفازانِ. یستفا یُستفَعَل. یستفازونَ. جز تفاازونَ. تستفازونَ. تو safazane. آها، احسنت! تستفازُ و فازانِ تستفازونَ. تو صفازینَ. جستفازانِ. آها، خیلی!
بریم سراغ امرش. در امر. امر غایب معلوم. اول سادهترینش. امر غایب: لیستقومُ. لی یسطقُ. میشود چی؟ "پلی استقم". بله بله. تقستقیمُ الان. لیست چی فرمودین؟ صیغه دوش چی بود؟ لیستقاما. چرا؟ مضارع چی بود؟ یستقیمُ و یستقیمانِ. یستقیمُ و یستقیمانِ بود دیگر. از مضارع میسازیم ما. یستقیما. یستقیمُ. بله. "علت تقیمُ". بله. خب، حالا از فیض دکتر. بله بله. نهیش را حالا بسازید برای... از یستقیمُ. نهیش مستقیمُ. احسنت! از فیضش لا تست...
بریم امر حاضر معلوم. امر حاضر معلوم آقای کریمی که گفتند دیگر پیشاپیش فرمودند سلامت. تستقیمُ. تصیمُ. میشود چی؟ تاریخ که برمیداریم یه همزه میدهیم استقیمُ میشود. میشود چی؟ "استقم". خیلی خوب. صفحه... بله بله ادامه همان غایب میشود که درست است . بله غایب. آها! استاتیزا. استفیذ. استات. بله. ساده است. همین یه بار تمرینش بس است دیگر. آره. حالا باز آخر کار قرآنی بیاوریم، انشاءالله.
حلّ. بریم سراغ امر غایب مجهول. حالا اینها را میخواهیم مجهولش کنیم دیگر. کمربندها را سفت ببندیم. آخر کار، البته دیگر که این دو تا را بگویید. ثقلش در اول مجهولش را بفرمایید. مضارع مجهولش را. یستقامُ. استقامَ. حالا امرش میخواهیم بسازیم. لیستق. آقای دکتر! این را صرف بفرمایید. شما سلامت باشید. یستقامُ یستقامُ یستقامانِ. تقارن. لیستق. لیستقامُ لیستقامُ. بله. به تو استقامُ. بله. آها! حالا بقیهاش هم که دیگر اینجا ما حاضرش هم همان است دیگر. لام دارد. بله بله مستقیم.
*خیلی من میتوانم قسم بخورم که بعضی از این صیغهها را اگر به یک عرب زبان بگویید، میماند توش. یعنی چه؟ لَتُستَـ* یعنی چه؟ بله بفرمایید. قضیه کلاً اعراب را گذاشتند. خیلی استعمالاتی ندارد. به ندرت حالا در خیلی کم. خوب. یستفازُ. خوب. آها! *یستفُ*. استَوفا. بله. احسنت! لَتُسَوِّف. خیلی خوب. بله.
بریم سراغ اسم فاعل و اسم مفعول. این هم که دیگر کاری ندارد. اسم فاعل. اسم فاعل چه جوری میساختیم؟ مزیدٌ مفتون. حالا در اسفعل. بر وزن مصطفعِل. مصطفعِل میشود اسم فاعل. مصطَفعَل میشود اسم مفعول. حالا در مورد قمه ریشه غمم. من میخواهم اسم فاعل بسازیم. چکارش میکنیم؟ مستقیم. از قبل من میشود مستقوم. حالا چکار میکنیم؟ اِعلام میکنی. میشود مستقیم. اثرات مستقیم صراطیه. که اسم فاعل است. استقامت را خود این صراط فاعلیت دارد در استقامت. خیلی نکته است! خیلی نکته است! «الصراط المستقیم». مستقیم که راه راست طلب تاکید چیست؟ انشاءالله میرسیم آنجا. طلب باشد.
صراط مستقیم را روی کار حضرت آیتالله جوادی مطالعه کردهاند، دیگران بحث کردهاند. زمانی که مستقیم معناش چیست؟ باید اسم فاعل توش لحاظ شود. بله. حالا اینجا اسم فاعل وزن فاعلی است و معنای صفت مشبهه است یا نه، واقعاً معنای فاعلی دارد؟ خیلی خیلی مهم است! خیلی مهم است! پس مستقم بود، شد مستقیم. مستفیض میشود مستفیض. شش صیغهاش هم که مستقییمانَ مستقییماتانَ مستقییماتُ. خیلی خوب. مستفیض چی میشود؟ شش صیغه، مستفیضَتونَ. خیلی عالی. مستفیض شدیم. یه مقدار توش غلط است دیگر. مستفیض شدیم. نیست. مستفیضیم. مظنون شدیم. ما به شما مظنون شدیم. مفعول، یعنی من الان در شما باید به من ظن داشته باشی.
خب، از این ایرادات داریم. بریم سراغ اسم مفعول. اسم مفعول مصطَفعَل میشود دیگر. خب، قمه مصطَفعَلش میشود مستقم که میشود مستقام. مستکام. مصطفی. مصطامان. سامانه. گوشت خاممان. مصطفی متن. استقامَ. خیلی خوب است! فیض روزانه: مصطازونَ. مصطَفاضَ. خیلی خوب است! بحث استحاضه جمعه بود. به نظرم بحث بود که این را چه جور باید بخوانیم. مستحیض. مستحاضه. اسم فاعل. این خودش فاعل استحاضه است. مفعول استحاضه است؟ مورد استحاضه قرار گرفته. حالا در بحثهای فقهیاش میرسد انشاءالله. ببینیم که چقدر کار دارد. مستحاضه میگرفتم مفعول میگرفت. بله. مورد مورد استحاضه قرار گرفته. غیر از استحاضه است. در فقه به معنای «طلب» نمیدهد. کسی که طلب حیض کرده. نه، یک درجه پایینتر از حیض و احکامش هم کاملاً متفاوت است. حائض نماز حرام است. بر مستحاضه نماز واجب. خیلی سخت است! یعنی وقتی خانم در شرایطی بین وجوب و حرمت نماز، اگر یک وقتی یک جوری است که اگر نمیداند بخواند یا نخواند، علیایحال کتک دارد. کثیره که واقعاً نابود میکند احکام را. در ذهن من دارد میآید احکام. رفتم در استحاضه دیگر. بله، واقعاً فاجعهای است! چطور درمان و کنترل چکار بکنیم؟ بالا و پایین کردن. حاج آقا محمدی میگفت که همه چیز فواید خیلی قاعدهمند است. در این یکی که میرسیم، چهار تا متخصص، سه چهار نوع درمان اصلاً با مبنای مختلف میگذارند. چون واقعاً نمیتوانیم جمع بکنیم که الان در چه وضعیتی از نظر هورمونی، شخص کدام یک از موارد باعث این قضیه است. وقتمان ظاهر یک پنج دقیقه بگوییم. بعد دوباره ده دقیقه استراحت.
فعل جهد. فعل جهد چیست؟ خیلی فعل جهد این اعلال و صرفش مثل امر و نهی. مستقیم. لم یستقم. لم یستقیما. لم یستقیموا. لم تستدم. لم تستقم. تستقیما. لم تستق. این از لم. حالا اگر نهی باشد، فعل جهد نباشد، فعل نفی باشد، یعنی «لا» بیاید. «لا مستقیم». این هم که مثل خودش. اگر «هل» بیاید، استفهام بیاید. «هل یستقیمُ؟» «هل یستقیمانِ؟» جان؟ «لا یستقیمُ». دیگر نفی است. نهی نیست. «لا یستقیمُ». «لا یستقیمُ». «لا یستقیمانِ». «لا یستقیمون». همان فعل مضارع یستقیمُ بود دیگر. خب، این هم از این.
حالا یک نکته خوب. این نکته قیم. یک وقتی هم آقای کریمی به نظرم پرسیدند. این فعل «حیا». این اگر بله. اگر توام که بله. شما ادبیات را خوردید دیگر. تفالههایش را هم انداختید بیرون. الحمدلله. در مورد «حیا یحیی» بگوییم بهتر است. «حیا» همان «حیای» خودمان. خب، دو تا معنا دارد دیگر. این ماده محمود مصطفوی البته قبول نمیکند. فقط محمود صفوی مخالف اصل واحد داریم. به معنای زندهبودن. یکی معنای خجالت کشیدن. بگذارید «استحیا» که میگوییم هم به معنای طلب حیات، هم به معنای خجالت و حیا کردن. خوب! این اگر به باب استفعال بیاید، دو تا وجه درش هست. یکی اینکه واو حذف بشود. و چه اول آن یکی از «یاء»ها را حذف کنیم. حذف یک «یاء». دومیش این است که «یاء» بماند. بله. حذف «یاء». این مال لغت بنیتمیم است. بنیتمیم اشتهی یستحی استحیا. استهانا استها. خب، این را کلاً یه دونه صرف کنیم با هم. یه دونه کلاً دیگر. بریم این دو تا وجهش را همه را پیاده کنیم. استحیَ صحیح. آها! استحیتَ استحیتما استحیتمَ. یستحی صحیح. صحیحون. یستحون. تستحی. یستحین. فستح. آها! استها. اسوفل. استهی. بله. استح. با اینکه آن با کسرهاش افتاده دیگر. اولش هم ساخت. بعد حذفش کرد. بله. خسرویا. پستوهت. پستتا. پستینه. تو. نه، مجهول مضارع روستاها. استفعل بِتُ. است. استحانه. بله. استخوان. ۱۲، ۹ و ۱۱. بله. ۱۱، ۹/۱۱. توست. ۱۰ و ۱۲ غُصهها. رستم. استخوان. خیلی خوب.
امر بفرمایید: استغفرالله. آها! استحيا. اسها. استحی. استحیَا. اسلحه. خیلی خوب. بله بله. لَتُسَوِّف. به تَو سحر. بله. یُ لِیَستَحِح؟ امر مجهول. همش دارد. بِتَوسه. لِیَستَحِن. بِتَسه. آها. بله! اسم فاعل حاج آقای کریمی «فِی فَاِلُ». مستح. مسیحیان. مستحی. مستحن. اگر «الف و لام المستحی» نیاید، تنوین «مستحن». استخوانانه. مستحیانه. مستحون. مستلحتن. مستحَت. مستطانه. مست. مصطفی طاهات ریا. بله. بله. آیه ۴۹. آی ۴۹ بقره. آنها آها! اونی که حذف شده. بله بله. انشاءالله. تکه دومش را میگوییم. این لغت بنیتمیم بود. اونی که «یاء» بماند. خوب. لغت اهل حجاز را هم فردا انشاءالله عرض میکنیم که «یاء» میماند. با مثالهای قرآنیاش انشاءالله. اهل حجاز. بعدش اهل حجاز. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...