‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
**آیه ۳۲ سوره مبارکه یوسف**
سوره یوسف، آیه ۳۲: «قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ».
بله، آیه ۳۲. حالا تعبیر چی به کار ببریم، تعبیر خوبی باشد؟ آیا "چغلی"؟ (حالا عبارات، عبارات تو دست نمیآید.) خیلی، یکخورده برو. تیکه آخرش هم که اصلاً غلط املایی دارد: «وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ».
۳۲. پیدا شد. "فذا لکنّ" چیه؟ نشسته بودند توی جمع. «ذَلِكَ» خود «ذَلِكَ» که اسم اشاره است. حالا اسم اشاره خود این اسم اشاره، سه تا حالت دارد: نزدیک و متوسط. کار شده؟ نه، متوسط که باشد چی میگوییم؟ "زا...". بعد آن "کافش" چیه؟ آها، ببینید. من به چی اشاره میکنم؟ به کی اشاره میکنم؟ این خیلی مهم است. این تیکه خیلی مهم است. به چی اشاره میکنم؟ به کی اشاره میکنم؟
«ذَلِكَ» این به شما آقا یک نفر.
«ذَلِكُمَا» این به شما دو نفر.
«ذَلِكُمْ» این به شما چند نفر.
حالا میگویم: «ذَانِكَ» این دو تا به شما یک نفر. درست شد؟
«أُولَئِكَ» این چند تا به شما یک نفر. درست شد؟
خیلی مهم استها! «أُولَئِكُمْ» مثلاً، «أُولَئِكُمْ» وقتی میگوییم این چند تا به شما چند تا.
حالا که مثلاً «تِلْكَ» چی؟ «تِلْكَ» داریم. «تِلْكَ» خودش چیه؟ حالا آن "زا" و "تا" و "لامی" که وسط چیه؟ متوسط. یعنی یکوقت میگوییم "ذلک"، یکوقت میگوییم "ذاله". حالا "تا" که تا، تا شد "تل". یعنی "زا" شد "ذاله" این شد "تل". "تلکه" نمیشود داشته باشیم. "تِلْكَ" نمیشود داشته باشیم. خود "کجاش" مؤنثه؟ چرا؟ به خاطر اینکه بحث قابل تغییر نیست. حالا به علت اینکه متصرف نیست. آها، حالا نکته همین است که این اینها اسم اشاره است چون اسم مبنی است. حالا آن دیگر بابت اعرابش مبنی در برابر اعراب. ولی در بحث متصرف حرف که نمیشود جابجا بشود. ولی اسم نمیشود.
حالا نکته اصلی همین است که توی «ذَلِكَ» ما سه تیکه داریم. سه تیکه، یعنی سه تیکه. "زاو" و "لامو" و "کاف". آن "زایش" یعنی "ذَ". درست شد؟ عرض کنم که "ذَ" دوباره "ذَ". و موسیقی ششم. آن تیکه، آن "کافش" مال تیکه آخر است. خود این "زا" متصرف. بعد باز میشود تا تهی. "زا"، "ذا"، "ذی"، "تا"، "تی" برای مؤنث باشد، برای مذکر باشد، مثنی باشد، جمع باشد، این قشنگ متصرف است دیگر. حالا تو سه تا قسمت بله.
«ذَلِكَ» چه چیزها؟ "ذهی بزاز". "ذهی و طاعتهی". به چی چیاش؟ یک شعر معروفی است که میگوید: اول بگذار، بعد بزرگش کن، بعد شیرش بده. مسخره میکردی بیت الفیه. "ذهی قطعاتی". بله، آنجا صیغههاش را گفته. آن تو سکه اول است. لامش لام متوسط. لام آوردیم. «ذَلِكَ»، "لوموکو". البته لام وقتی میآمد دور بود. «ذَلِكَ»، «ذَلِكَ الْکِتَابُ». که اصلاً بحث مفصلی میکرد که چرا میگوید "ذال" متوسط هم داشتیم. ولی متوسط. "متوسطم" بود. یادم نیست. "متوسط" چیزی داشت. یک مراجعه بفرمایید.
پس «ذَلِكَ»، «ذَلِهِ». لام که میآید دور میشود. «ذَلِكَ» ما چه چیزی را داریم؟ به کی اشاره میکنیم؟ «ذَلِهِ» آن را که به شما یک نفر. حالا میگوید «ذَلِكُنَّ». «ذَلِكَ»، «ذَلِكُمَا»، «ذَلِكُمْ». همه آنها، آن مشیرمون، "مشیر علیه"، "مشارون علیهمون" اینکه داریم بهش اشاره میکنیم، آن چیه؟ مفرد است. «ذَلِكَ» آنز تیکه آخر که مخاطب کیه. «ذَلِكَ» دارم اشاره میکنم به یکچیز مذکر، به شما یک نفر مذکر. درست؟ خود "زا" یعنی به یکچیزی که مذکر است. حالا اگر بخواهد مؤنث بشود میگوییم "تا یاتهی". درست؟ "تاک"، "تاکوم"، "تاکم". تا حالا "تاک" وقتی میگوییم اگر لامش بیاید میشود چی؟ «تِلْكَ». و «تِلْكَ» داریم. «تِلْكَ»، «تِلْكُمَا»، «تِلْكُمْ»، «تِلْكَ»، «تِلْكُمَا»، «تِلْكُنَّ». به اعتبار چی؟ "تل"، "ت"، "ت". به اعتبار اینکه آنچیزی که اشاره میکنیم مؤنث است. آن "کاف" و "کمائو" و "چی" به اعتبار چیه؟ مخاطبمان است.
حالا «ذَلِكُنَّ» به یکچیز مذکر دور دارد اشاره میکند. به کیا دارد خطاب میکند؟ به جمع مؤنث. «ذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ». این تیکه خوبی بود دیگر. بحث پدر و مادر دار بود. «لُمْتُنَّنِي فِيهِ». « لُمْتُنَّنِي» چیه؟ آیا از آن کلمات "لوامس اجر" واقع؟ حالا چرا به این روز درآمده؟ حرفهای زلیخا است دیگر. اینجوری حرف زده. لام تأکید دارد، ترکیب ثقیله دارد که میگذاریم کنار. یک نون وقایه دارد که آن را هم کار نداریم. «نَّنِي» دیگر. «نِي» یعنی «لُمْتُنَّ».
**تجزیه و تحلیل بلاغی و صرفی**
صیغه ۱۳ ماضی. صیغه ۱۳ ماضی از ماضی مجهول یا مجهول محضر خودتان. محضر شما استفاده کنیم که خیلی ساده است. معلومش که خیلی ساده است. «لَامَ»، «يَلُومُ»، «لَمْ»، «لَامًا»، «لَا مَتْ»، «لَامَتَا»، «لَامُوا»، «لَامُوا»، «لَامَ»، «يُلَوُمُ»، «يَفْعِلُ»، «يَفْعَلُ». تند. «لُمْتُ»، «لُمْنَا». حالا لقمه اداره میشد. آها، "ریم نیمار"، "ریمو"، "ریموت"، "ریموتو". چرا "لم طوطی" از وفا مَثل خلق قلعه هم امر است، هم ماضی است، هم مجهول. امروز از آن بحثها بودا! یعنی یک تیکه ادبیات عالی عالی. خب. تند. «رُمْتُ». خیلی.
«لُمْتُنَّنِي فِيهِ». حالا این «لُمْتُنَّنِي»، «لُمْتُنَّ» نبوده. «لُمْتُنَّ فِي». «يَا لُمْتُ». آن نونش نون ترکیب کدومش؟ «نَه» یا «لُمْتُ». اگر نون تأکید ثقیله باشد باید چی بشود؟ خب اینجا نشده. پس این چیه؟ «سِیَ» یا «سَیْ». «نُهُ» بازی درنمیآید. موسیقی. پس چی میشود؟ «رُمْتُنَّ». چند بود؟ ۱۲ ماضی. اگر با آن سیستم قبلی که داشتیم میرفتیم که به ناکجاآباد داشت میخورد، نون تأکید شده و فلان و اینها. ولی الان «لُمْتُنَّنِي». «نِي»اش که خب معلوم است. شما ملامت کردید مرا. معلوم است. بله. «لُمْتُنَّنِي». بچه بودیم قرآن و ضمایر زن و اینها میآید، قرآن میریزد به هم. سخت. قرآن جایی است که زمان مال زنها است. «فِيهِ» درباره او. خداییش آیه سختی بود.
«وَلَقَدْ رَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ» حالا چیه؟ صیغه فعل «رَاوَدَ» و «يُرَاوِدُ». «مُرَاوَدَةٌ کُبْرَى وَ دَةٌ رَاوَدَا». «رَابَدُوا». «رَابَطَ»، «رَابِطَةٌ»، «رَاوَتْ». «هُوَ النَّفْسُهِي». «فَاسْتَعْصَمَ».
کدام یک از معانی استفاده؟ صیغه ۱. «اِتِّخَاذُ عِصْمَةٍ» جان؟ «اِتِّخَاذُ عِصْمَةٍ». معمولاً اتخاذ را جایی میآورند که ماده فعل معنای اسمی داشته باشد، نه مصدری. «اِسْتَعْبَدَ». «اِسْتَعْبَدَ» ماده «عَبْدٍ». چیه؟ اسم یا مصدراست؟ «عَبْدٌ» اسم ذات است. نه که اسم ذات باشد. وقتی ماده فعل میآید، اتخاذ و اینجان "عبودیت". "عبودیت". برو به عنوان «عَبْدٌ» اخذ کرد. نه به عنوان عبودیت اخذش کرد. یعنی مادهاش اسم است. فرکانسمون با عرب یکی نیست. آره دیگر. واقعاً یک جاهایی خیلی سخت است. کسی که ببین شما یک عربزبان یا یک انگلیسیزبان، هرچقدر که زحمت بکشد، بین ایرانیها بچرخد، کار بکند، آخرش فارسی نمیشود. یعنی یک ظرایفی فقط خودمان میدانیم کجا چکار میکنیم. این زبان را به قول معروف گفتاری هم نیست. آره گفتاری هم نیستی. قواعدی دارد. اینکه مثلاً میآییم توی زبان الان رایج تو این فضای واتساپ. «بیا با همدیگه به حرفیم، بگپیم، بزنگ». آره، «به اساماس بزنگ». از این حرفها. «بلبخند». مثلاً سریع برای خودمان تجزیه و تحلیل میشود که این چی بود؟ «بار و سر بن میگرفت». و این اصلاً "بن" ندارد. این حرف «بزنگ» و چی شد. ولی مثلاً تو زبان عادی فارسی عربی عادی صحبت میکند. از این اصطلاحات خوزستانی هستین اصالتاً اهواز و اینها؟
«عِصْمَةٌ» به خرج داد. اینجا بله. پس اینجا «اِسْتِعْصَمَ» را به معنای چی؟ اصلش را بگیریم، طلب عصمت کرد از خودش یعنی با معنایی که خودش از خودش خواست عصمت را. ادبیات سامان میدهد. حالا به نظر میآید مطابقه هم خوب است. ولی معمولاً جایی میآورند که خود این فعل به کار رفته باشد. یعنی مثلاً «فَاسِمْهُ». «فَاسْتَعْصِمْهُ». ولی اینجا خب، این نیست. یعنی او را وادار به عصمت نکردند که بخواهد بپذیرد. وادار به گناه کردند. درست شد؟ یعنی «اِسْتِحْصَامُ» او میتواند معنای خوبی بدهد توی مطابقه. او را وادار به این کار کردند. از او عصمت نخواستند که استعصام کند.
«وَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ». بقیه. «وَإِنْ». و «لَعَنَ». و «لَعَنَ» چیه؟ این چی بود؟ این کجا بود؟ نداشتیم تا حالا از اینها! اَهالِ؟ احسنت! احسنتم! لامش چیه؟ لام تأکید. «لَعَنَ لَعَنَ». شرط و «لَعَلَّ». «لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ». سه تا حرف اینجا سر هم آمده. از آیات. "لام" و حالت "علَفی" میخواسته نشان بدهد که این مکسور است دیگر. همانجوری با الف مینویسیم. بله، ذوقی. بیشترین. «لَمْ يَفْعَلْ».
**نکات نحوی**
«إِنْ» شرطی است. «لَمْ يَفْعَلْ» لم جازمه. «يَفْعَلْ» مجزوم شده. موسیقی چند؟ اول مضارع ما. «آمُرُ». "ماما"ی موصوله. اگر انجام ندهد آلآن آنچه را که، خب آنچه را که، «آمُرُ» دوتا همزه بغل هم آمد، قلب به الف. ۱۳. «مَا آمُرُ». «لَيُسْجَنَّنَّ». اینجا لامش لام چیه؟ اسلام جزاء است. جواب شرط. اینجا خب جزای شرط چکارش کنیم؟ «لَنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ». «لَيُسْجَنَّنَّ». وجهین با هم نیست. همه در طول هم نیست. «لَيُسْجَنَّنَّ» اگر انجام ندهد آنچیزی را که بهش امر کردم. این چی را ترجمه کردم کلاً؟ «مَا آمُرُهُ». آنچیزی که بهش امر میکنم. آنچه که بهش امر کردم. چرا به خاطر سیاق؟ ولی مضارع سیاه، سیاه شرطی است. «إِنْ جَاءَ زَيْدٌ لَأَكْرَمُهُ». در حروف بحث شد.
خب. «لَيُسْجَنَّنَّ». سیاه ما را برد به سمت ماضی. ترجمه کردنش نمیشود. مضارع بهتر است چون نشان دهنده استمرار است. حالا یک بحث در مورد شرطی که شرط در "إن" صیغه ماضی باشد یا غیر ماضی. حالا بحث کن. وقتی میآید میبرد به سمت ماضی یا مضارع یا حال. باز فرقش با "لو" چیه؟ این به حال میآورد. با ازا. سه تا شرط که این سه تا کلاً معناش فرق میکند. «لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ». یعنی اگر این کار را نکند. یا اگر این کار را نمیکرد؟ نکرد. اگر این کار را نکرد. نکردی که شما فرمودین. اگر نکرد یعنی در آینده نکرد. اگر نکند، نه نکرد. اگر نکرد. خب یعنی چی؟ اگر نکرد. مفصل. بحث «مَا آمُرُهُ».
«لَيُسْجَنَّنَّ». صیغه یک مجهول. اصلش چی بوده؟ «جَنَبَ» که آمده اینجا شده «لَيُسْجَنَّنَّ». «وَلَيَكُونًا». تنوین ورد سر فعل از علائم فنّی که تنوین نمیگیرد. اینجا تنوین سر فعل آورده. نون خفیفه است. به صورت تنوین آورده. غلط تمرین. خوب.
و «لَيَكُونًا». باز نونش چیه؟ نون تأکید خفیفه. «لَيَكُونًا». صیغه چند؟ «مِنَ الصَّاغِرِينَ» هم که مشخص است. خیلی یادم نمیآید. چشم من.
**آیه ۱ سوره نحل**
آیه ۱ سوره نحل. محضر شما صاد پایه ۱۶. سوره ۱۶. **بسم الله الرحمن عط**. بله. احسنت! احسنتم! نامش چیه؟ نام امر است. اینجا مضاف مضافالیه. بله. «عَطَاءٌ» فعل امر. فاعلش چی؟ مضافالیه. خوب. «فَلَا فَاُولَا». بله. «لَا» هست. «لَا تَسْتَعْجِلُوهُ». با همدیگر. فعل امر و نهی. نقش «لَا تَسْتَعْجِلُوهُ». «تَسْتَعْجِلُهُ». صیغه چند است؟ «تَسْتَعْجِلُونَ» نبوده. اضافه میافتد. بله. آن به خاطر "نه"ای که آمده. گوشش میگوید نهی مخاطب میشود. «تَسْتَعْجِلُونَ»، «تَسْتَعْجِلَانِ»، «يَسْتَعْجِلُونَ»، «تَسْتَعْجِلُ»، «تَسْتَعْجِلَانِ»، «تَسْتَعْجِلُونَ». «سَقَيْنَا». نه، چون صیغه نهی آمده. پس استعجال نکنید آن را. «آن را» یعنی همان امر خدا. آره. حالا معنایش را چی بگیریم؟ طلب عجله نکنید. آره دیگر. نهی طلب استعجال. ولی اگر ما اینجا معنا را مبالغه در ثلاثی بگیریم، مبالغه در عجله. استعجال مبالغه در عجله. خیلی عجله نکن. به نظر میآید که اینجوری بهتر است. بله. امر خدا آمد. عطا. معانی باب استعمال. معنای آخری که عرض کردیم این است که مبالغه در تأکید و مبالغه در ثلاثی مجرد. عطا همراه آخر. جالب است. جالب است. امر خدا آمد. خیلی عجله نکنید.
**آیه ۳۲ سوره جاثیه**
آیه بعدی سوره مبارکه جاثیه. آیه ۳۲. طلب شتاب. طلب از خود دیگر. از خودت طلب عجله نکن که آن را هم کی از خودش طلب عجله میکند؟ از پیغمبر عجله طلب عجله.
آیه ۳۲. رضا. «قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ».
خب، آقای دکتر محضر شما هستیم. «مُسْتَیقِن» میشود اسم فاعل. بله. صیغه چند است؟ اسم فاعل است. سوم. سوم چی بود؟ «مُسْتَیقِنَانِ». آها، "رو قنات". خیلی خوب. خوب. حالا زمان «مُسْتَیقِن».
**نکات بلاغی و تفسیری**
"ماکی ماین" ؟. «وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ». و «نَحْنُ» مبتدا. کدام خبر؟ با آمده سرش به «مُسْتَيْقِنِينَ». معنایش چی میشود اینجا؟ نظر باز دوباره میآید که بحث استجابت. یعنی طلب یقین نکردیم. از خودمان تأکید باشد چطور است؟ تأکید مجرد. فرکانسم با این قضیه سیاق باید کمک بکند دیگر. اصل منو سیاه استیقان را که دیروز گفتیم. «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ». استیقان و یقین یکی. تأکید میشود دیگر. چون بعد از "ظن" و اینها آمده. یعنی مطلب قبلی را تأکید میکند که یقین نداریم. خب، حالا تأکید در یقین نداشتن آخه. خود واژه «مُسْتَیقِن» تأکید. تأکید یقین است. حالا «وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ». ما خیلی یقین نداریم. آره دیگر. و ما چون «مَا» دارد، آنجا بحث قبلش هم ظن آمده. «مُسْتَیقِنُ» چکارش کنیم؟ همان تأکید در همان ثلاثی. یعنی خیلی، یعنی شدت یقین. «مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ» یعنی ما آن شدت یقین را نداریم. درست؟
من که مرادف بگیریم ما یقین نداریم. نه شدت یقین. ما یقین نداریم. «مَا مُوقِنينَ». یعنی «مَا متيقن». نیستیم. یقین نکرد. «وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ». شدتش را نگیر. خودش را هم معنایش مجرد. ما یقین نداریم. یقین شدید نداریم. دقیقا بتونیم معنای یک کلمه دیگر را برایش حتماً یک، یکچیزی را میخواسته به ما برساند. این همان است. خب، اگر آن حالا یک نکته بلاغی دارد. وقتی که حالا میگویند که مثلاً چی میخواهد حفظ بشود؟ وزن آیات. سجع آیات میخواهد حفظ بشود. نشناز. برخی بزرگان خودم اینکه خیلی برایم دیگر گنگ است. با خدا نمیشود معامله ظاهر به باطن کرد. یعنی باطن قطعاً برای خدا مهم است. احتمال اینکه بیاید صرف ظاهر یکچیزی را بیاورد، یکمقدار حالا اینجا «مُسْتَيْقِنُ» را معانی دیگرش هم آخه. مطالعه مطابقه هم خوب است. به یقین نرسیده. مطابق هم خوب است. یعنی کسی دارد ایجاد یقین میکند. ما یقین نمیپذیریم. «مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ». این یقین تو کتمان نمیرود. یعنی «إِنْ ظَنٌّ إِلَّا حَالَةٌ اِتَّقِ». یعنی کسی دارد ایقان میکند. یقین پذیرفتن. ما یقینپذیر نیستیم. اینجا نمیرویم سمت یقین. خیلی قشنگ. این یک چیز خوبی است.
جدید تفاسیر نبود؟ اتخاذ و اینها هم که خب معلوم است. «يَقِينٌ شَمَرَ مَفْعُولاً وَصِفَةً وُجِدَتْ». تحول هم که طلب هم اینجا خیلی معنا نمیدهد. مطابقه به نظر میآید که خوب است اینجا. محسن. یقین تو کتمان. دنبال یقین نیستی. حالا طلب یقین. ما طلب نکردیم یقین را. ما دنبال یقین هم نیستیم. «تَلَفَ مَا طَلَبْنَا يَقِينًا». ما طلب یقین نداریم. طلب چه بسا بهتر باشد اینجا. مطابقه باز تو کلام وقتی ذکر بشود، مطابقه بیاید بهتر است. ما اینجا الان باید برای مطابقه یکچیزی در تقدیر بگیریم. ولی برای «مُسْتَیقِنِينَ» برای طلب دیگر چیزی نمیخواهد. دشتکش هستی. «لَازِنَ» یعنی ظنمان نسبت به یک مسئله خاص است. ولی وقتی میگوید «مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ». گمان نمیکنیم مگر گمان را. حالتی غیر از ظن نیست؟ باشد اشکال ندارد. ما نسبت به همهچیز در ظن ما اصلاً چی میگویند؟ الان اصطلاح جدید. مطلق کل صحبت راجع به اعتبار. ما نداریم نسبت به آن ساعت اعراب جدول. الان میگوید این عبارت «لَا مَحَلَّ لَهَا». استیناف است. «بِحَيْثُ الْقَوْلُ بِجُمْلَةِ مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ». جمله قبلی جمله را بدل از جمله قبلی است. جمله ای که معطوف است.
**آیه ۵۴ سوره یوسف**
«لَا مَحَلَّ لَهُ». محل ندارد. اعراب ندارد. جمله اعراب جز جمالی که اعراب ندارد. سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۴. آیه ای که ابزار شمیم حکایت کرده. آمده تو بحث اعرابش. اعراب چهار تا اعراب. شمیم کجا بوده؟ ما بگیریم شمیم پاساژ سی دی فروشی پایین. اعراب درویش. اعراب فارسی. اعراب جدول. اعراب نهم. نرمافزار بیاید تفاسیرم "گلم". تفسیر دارد دیگر. تفسیر ادبی، «المیزان»، لاهیجی. «المیزان» عربیاش را دارد. «المیزان» فارسی. نمونه نور قمی. صافی، صفی. علی خیلی خوب است. «التبيان». شب عربی دیگر. فارسی تفسیر «التبيان» هم تفسیر خیلی قوی. «گل شیخ طوسی».
**آیه ۲۹ سوره جاثیه**
سوره مبارکه چی شد؟ «هَذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ». این کتاب ما است که نطق میکند بر شما به حق. سریال از آیات سنگین قرآن هم است. آیه ۲۹ که آقا فرمودند بالاترش است. «وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً». به زانو افتاده. از پا افتاده. میافتم به زانو. میافتند. حالتی که تعظیم میکنند. مقام، مقام خلاصه متهمی است که تو محضر قاضی آمد و همه امتها این شکلی میشود. «كُلَّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا». هر امتی دعوت به کتابش میشود. معلوم میشود که هر امتی خودش یک کتاب جدا دارد. یک کتاب برای افراد داریم دیگر. بحث تفسیری نمیخواهیم بکنیم. از آنجایی که میشود قشنگ، مشتی تیزر رفت. طلبش خوب بود. بله. ما طلب یقین نداریم. دنبال یقین نیستیم.
خوب. اینجا هر فردی کتاب دارد. هر امتی هم کتاب دارد. از بحثهای عجیب قرآن و مبنای جامعهشناسی قرآنی است و خیلی هم خاص. این خیلی استفادههای مهمی میکند. قانون اساسیشان را میآورند. حالا اینجا کتاب به معنای آن قوانینی است که اینها باید روش عمل میکردند. یعنی زمینهای که باید عمل روش میشد یا نه. زمینهای که بر آن عمل کردند. یعنی محصول اعمال اینها را ما نوشتیم. کتاب قانون میآوری، میگوید آقا شماره عرضه کنیم این کارها را کردین یا نه. یکوقت اعمال اینها را کتابش را میآوری چکارها کردید. آنکه حق که روشن است. آنکه برایت انجام که روشن است. بیا من بهتان بگویم چکارها کردید. خیلی فرق میکند. خب، این کدامش است؟ این کتابی است که از اعمال نوشته، نه برای اعمال نوشته.
«الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». امروز خود آنچه که عمل میکردید جزا میبینید. حالا «كِتَابُنَا». حالا این کتاب ما است. انبیا و ملائکه و خدای متعال. این کتاب، کتاب ما است. «يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ». خودش هم حرف میزند. این کتاب حرف میزند. «يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ». علیه شما حرف میزند. به حق هم حرف میزند. «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». آیه فوقالعاده سنگین است. آقای جوادی یادم است که سر درس فرمودند که کسی بخواهد تو متن این آیه برود، تو اعتقاداتش به مشکل برمیخورد. بحثهای کلام است. آن تیکه «نَسْتَنْسِخُ» استنساخش از جای فوقالعاده سنگین است. خیلی واردش نشوید که کار به جبر میرسد. استنساخ از این استنساخ. کار به جبر میرسد.
حالا استنساخ یعنی چی؟ نسخهبرداری. نسخ معنایش یکی. «نَسَخْتُ» و «اسْتَنْسَخْتُ» یکی است. «يَسْتَنْسِخُ»، «نَسْتَنْسِخُ». یعنی استنساخ میکنیم. «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ». چون میآید استنساخ میکردیم. استنساخ میکردیم، آنچه که عمل میکردیم. حالا آن شبهه را بندازم تو ذهنتان یا نندازم. هرکه خودتان باید تحمل بفرمایید. استنساخ فرع بر چیه؟ کی انسان استنساخ میکند؟ الان من میگویم که شما این را استنساخ کن. خب، یکچیزی باید باشد که انسان از او رونوشت کند دیگر. رونوشت فرع بر چیه؟ فرع بر این است که یکچیزی داشته باشد. حالا استنساخ میکردیم آنچه که شما عمل میکردید. این ظاهر باطل کردن ما. از رو دست شما مینوشتیم. استنساخ میکردیم آنچه شما عمل میکردید یا نه. استنساخ میکردیم آنچه شما عمل میکردید یعنی یکچیزی داشتیم. قبلاً گفته بود شما چکار کنید. عمل شما را نگاه میکردیم. «نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». یعنی ما عمل شما را استنساخ میکردیم. یکچیزی داشتیم. اصلی بود. آن را تطبیق میدادی به عمل شما. به ما گفتند اینها قرار است چکارها بکنند این امت. نه عمل شما را بنویسیم. باشد. «مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». نسبت به آن اصل ریشهای که به ما داده بودند. حالا اینجا به اعتبار اینکه قیامت است. بله. ما هرآنچه که شما میکردید انجام میدادید، این را از قبلش به ما گفته بودند. یک کتابی داشتیم. میدانستیم این امت قرار است چکار بکند. از نظر ماضی مضارعی. الان ظاهرش که همین که عرض شد اول درست است.
**بحث اعتقادات و فلسفه استنساخ در قرآن**
اعتقادات. آها. استنساخ میکردیم آنچه شما انجام میدادید. یعنی هر دو گزینه فعل ماضی استمراری. ولی اگر ما یکچیزی داشتیم. آها، یکچیزی نوشته شده بوده از اعمال شما. دیگر آن بحث تخصصی از کجایش در میآید. تفسیر یکجور دیگر هم میشود خواندش. بله. یعنی آن هم از تو این در میآید. همانکه یعنی ما یکچیزی داشتیم به عنوان کتاب عمر، کتاب امت. کتاب امت چیه؟ همینکه کتابی که برای عمل یا کتابی که از عمل امت است. یعنی کتابی که پیشاپیش به ما میگوید که این امت قرار است چکار بکند یا کتابی که پسپس به شما میگوید این امت چه کرده است. خب دیگر همین است دیگر.
وقت تمام شده. سلامت باشید. وقت شما چطور؟ از امروز شما زودتر. برنامه ۶ انشاءالله در خدمت بحث بعدی «استفعال» را ادامه میدهیم. آیات قرآن فعلاً تمرین میکنیم. بله. تا بحثمان تمام بشود و بعد باب «افعال» و «اف ایلال» را هم یک جلسه اشاره میکنیم. بعد سوره ملک را قرار شده یک دور تمرین بکنیم. بحث ابواب ثلاثی مزید. بعد دیگر میرویم تو بحثهای ادامه صرف و نحو و صرف شکایت. جزوه هست. حالا اگر آن را بتوانند دوستان برسانند به شما. ما بر اساس و ترتیب آن جزوه داریم. انشاءالله خداحافظ.
**آیه ۵۴ سوره یوسف (ادامه)**
خب، بریم سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۴. «قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ». سوره یوسف آیه ۵۴. همین تو سوره نساء، سوره یوسف. آیه ۵۴. سوره ۱۲ در قرآن ما صفحه ۲۴۲. «اِسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِيَ». این هم یک نکته. اینجا ببینید فعل امر آورده ولی برایش جزای شرط آورده. بتونی «اِسْتَخْلِصْ» اندروید. انشایی بود اسم دیوار. اصل قرآن. اگر نشد که ملک گفتش که «ائْتُونِي». «ائْتُونِي» چیه؟ موسیقی چنده؟ موسیقی نو ناقصیایی هم هست. ناقص یاهی. عطیه. یک بنده خدایی میگفت که ما با پدر خانم که میرفتیم مسافرت بعد بستنیفروشی «تا حاجی میرفتی حساب کنیم، حاج آقا اختیار داره، خجالت». چلوکبابی و غذا میخوردیم اینها وجود بستنی بفرمایید. هرکدام من به وسط نگاه میکنم که هر بزرگوار خواست. بله. «عَطا»، «اَتَتْ». بله. «اَتَيْنَ»، «يَتِيَانُ»، «سِيُونَ»، «تِينَةٌ»، «تَعْطِي»، «تَاتُون»، «مَتِينٌ»، «آتِي». حالا بخش کبابش را. کریمی، فل امر. «ئْتُوا». چرا گفتیم همزه وصل. ضمه قبلی. وگرنه اصلش چیه؟ «ائْتُونِي».
**تحلیل فعل «ائتونی» و «استخلصه»**
«قَالَ الْمَلِكُ». نکته: «قَالَ الْمَلِكُ»، پس نگیم «قَالَ الْمَلِكُ أَعْطُونِي». نداریم. و «قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ». یا «قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ». به خاطر اینکه چیز شده. بله. بله. مق ؟. یکتب. «اتونی به استخلص». این چیه؟ «اِسْتَخْلَاص». هفته. «اِسْتَخْلَصُوا» بوده. مجزوم شده به خاطر جزای شرط. «اتُونِي بِهِ اِسْتَخْلِ». بیاوریدش من استخلاص کنم او را. خب دیگر همین بود دیگر. فعل امر و دفاع. مسعود دیگر. «يَنْقُلُ الْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ». بگو این کار را بکند. جازمه یا مجزوم باشد یا منصوب. الان اینجا ادات نصبش چیه؟ ادات جازمه اش آدرس نصب دارد. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ». اگر یادتان باشد تو همان سوره نور بحث کردیم. چرا این جزاء، مضارعش «يَغُضُّونَ». مضارع مجزومی گرفته. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ أَبْصَارَهُمْ». پروژههای امر مضارع است. آره. یعنی مضارع مجزومی است که اینجا حالا همیشه معنای امر نیست. مجزوم یعنی جزای یک امر است. بگو تا اینطور بشود. شما بگو تا اینطور بشود. بگو تا غض بصر کند. اینجا میگوید که بیاورید تا استخلاص کنم. این تاریخهاش را از کجا آوردین؟ از همین مجزوم بودنه. درست شد؟ اینجور کنید، اینجور میکند. کأنه یک مفهوم شرطی توش هست. قله. بله. دیگر به عنوان بدل که میشود باشد. و «يَحْفَظْ». بگیریم. «اِسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي». استخلاص کنم من او را برای خودم. استخلاص معنایش چیه؟ طلب. طلب خلاصی کنم او را برای خودم. تأکید خلاص کنم. «تَعْدِيَةٌ أَجَلَهَا ذَا خَلَاصٌ لِنَفْسِيَ». اجلها خلاص. صاحب خلاص کند. خلاص صاحب خلاص کنم برای خودم. خیلی ممنون. قشنگتر میشود. یکی دیگر هم بخوانیم. بریم همین سوره مبارکه نور خودمان که اینقدر دوستش داریم. آیه ۵۲. اینجا پرسپولیس گرفته. مخصوص مقرّب کنم برای خودم. «تَعْدِيَةٌ». معنای مادهاش را عوض کرد. «خَلَصَ». آن از «لِنَفْسِيَه». از قرینه «لِنَفْسِيَه». "قرب" را گرفتند. «خَلَصَ يَخْلُصُ». میشود خلوص خالص. «خَلاص» همان است. هم خلوص همان است. «يَخْلُصُ». بررسی. شاید دوتا باشد. حرکت عین الفعل. یکی از راههای کشف اینکه یک ماده دو تا معنا دارد همین است که در عین الفعلش دو تا حرکت داشته باشد. اگر سه حرف سالم و فرق داشتم توی باب سفارش فرق میکرد. بله. دیگر کلاً باید بگردیم ماده را پیدا کنیم. ولی به حسب اینکه استفعال چه ثلاثی مجردی است؟ امروز یک دور فکر کنم ادبیات را کلاً دیگر گاز زدیم. شخم نزدیم. سیاه بله. از زندان برای خودم. نه «جَعَلْتُهُ ذَا أَجَلٍ خُلُوصٍ لِنَفْسِي». میخواهم بیاورمش. خودم بچسبانمش نزدیکش.
**آیه ۵۹ سوره نور**
خوب آیه ۵۹ سوره مبارکه نور. ۹ سوره ۲۴. صفحه ۳۵۸. این ترتیبی که ما نوشتیم دیگر سرم را بشکن. نرخم را نشکن. صفحه ۳۵۸. نور آیه ۵۹. قرآن خوب است. «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ» این سوالی است که چیزها میکنند از حضرت عیسی علیه السلام. قضیه حضرت مریم. نمیدانستند این سوال را کردند. لابد میدانستم دیگر. بعید است که صلاح میداند. مثل همان مادر شما مثلاً. یعنی تو بحث عدم مانع بود نه تو بحث وجود مقتضی. در خود مقتضی موجود است. یعنی خدا میتواند. نه تو بحثمون که مانع مفقود نداریم که خدا بفرستد. بله. بله. چون یکی از موانع این بود بین رزق معنوی که میخواهد بیاید مادی بشود. شرایط موجود است یا نه؟ یعنی اساساً اینکه خدای متعال در ظرف خارج همچین کاری میکند برایشان. حالا «يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ». برای ما «عَلَيْنَا». یعنی اینجا باید با این لحن خواند. خیلی مهم است. مرحوم علامه اینی که تکیه میکنند به سیاه. یعنی شما باید لحن خیلی نکتهای که دارم عرض میکنم حالا ادبیاتش هزار سال است. این خیلی مهم است. شما کشف سیاه. یعنی کشف لحن قرآن. کشف سیاه در قرآن. اساس سیاق است. همهچیز باید با سیاق حل بشود. یک مسئله را من این را از اول طلبگی که رویش فکر میکردم. بعد بعداً تو درس استاد آمدیم و استاد این را فرمود. دیدیم که خب یکچیزی بوده که درست بهش فکر میکردیم. «علی آمد». خوب، این چند تا لحن دارد: «علی آمد». «علی آمد». «علی آمد». «علی آمد». از کجا کشف بکنیم؟ کشف سیاه. کشف لحن. کشف سیاه. کشف لحن. انسان بتواند صحن خدا را کشف کند.
**بحث بعدی و پایان جلسه**
که خب فضای آیات ترتیب آیات کنار هم. این خیلی کمک میکند در کشف لحن. در کنار هم این کشف سیاه میکند. کشف سیاق هم کشف لحن. حالا این آیه «عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ». آیه بعدی سوره مبارکه نور هم باشد انشاءالله جلسه بعد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...