‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در باب استفعال بحث میکردیم و معانی «باب استفعال» را گفتیم. شش معنا را ذکر کردیم. معنای اول و اصلی در باب استفعال، طلب است؛ چه نوع طلبی؟ «طلب فعل، نه طلب افعل». این طلب.،دومین معنا، تحوّل است.،سومین معنا، مفعول را بر صفتی یافتن بود. کنار همه اینها، مثالهای قرآنی و روایی ذکر شد. چهارمین معنا، اتخاذ بود. پنجمین، مفعول را بر صفتی متصف نمودن و ششمین، مطاوعه است.
و حالا هفتمین معنا — از آن چیزهایی که خیلی خوب است، ولی کمتر جایی گفته شده؛ این معنا تقریباً شاید خیلی جایی نیامده — معنای بسیار عالی، هفتم این است: «مختصر کردن و حکایت از جمله». مثلاً استرجاع یعنی چه؟ یعنی کلمه «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» را گفتن. «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» را گفتن. در مورد حضرت اباعبدالله(ع) زیاد است، در مقاتل: «فلما رأه فلان استرجع». استرجاع کردن؛ استرجاع یعنی طلب رجوع کردن، اتخاذ کردن، تحول، مفعول و صفت یافتن. یعنی «إنّا لله و إنا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، حکایت و بیان یک جملهای را میکنند. حالا «فعل منحوت» را انشاءالله در جلسات بعد میخوانیم؛ آن هم ربطی به اینجا دارد. ولی این در باب استفعال، فقط ما در معانی این را داریم، دیگر ابواب نداریم. پس استرجاع، کلمه «إنّا لله و إنا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» است. «استرجع فلانی، استرجع فلان»، یعنی چه؟ یعنی «إنّا لله و إنا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» گفت، این کلمه را ادا کرد.
معنای هشتم، تعدیه. تعدیه قبلاً عرض شد که به چه معناست؟ خود تعدیه یعنی چه؟ یعنی چهکار کنیم؟ یک عبارتی داشتیم: «جعل و شیء ذا شیء». «جعلَ و شیءٌ إنشاءَ مادّه را» مثلاً، حالا در باب افعال داشتیم دیگر؛ مثلاً میگفتیم: «إطعامُ أسامی»، یعنی چه؟ یعنی «جعلَ و شیءٌ ذات عامل». کسی را صاحب طعام کنید. حالا ما این معنا را در باب استفعال هم دوباره داریم. مثلاً میگوییم: «استخلفتُ فلاناً». «استخلفتُ فلاناً» یعنی چه؟ یعنی «جعلتُ فلاناً ذا خَلْفٍ یا خلیفة». استخلفت یعنی خلیفه کردن، استخلاف یعنی خلیفه کردن. فلانی را استخلاف کردن، یعنی او را خلیفه قرار دادن. «استخلفتُ فلاناً» یعنی «جعلتُ فلاناً خلیفة». فلانی را خلیفه کرد، «استخلفه جعله خلیفة». این هم معنای هشتم، تعدیه بود.
معنای نهم و معنای آخر. این را تمامش بکنیم. یکی دو جلسه انشاءالله بحثهای تمرینی داریم و یک جلسه یا دو جلسه، یک جلسه باب افعال و افعالیل مزید هم تمام. معنای نهم باب استفعال چیست؟ «تأکید و مبالغه معنای ثلاثی مجرد». این تقریباً در همه، خیلی هم رایج است. همان معنای ثلاثی مجرد میآید، همان را میدهد. یا گاهی تأکیدش میکند. مثلاً «استنساخ» یعنی چه؟ استنساخ یعنی نَسخ. «نسخت الکتاب»، استنسخ الکتاب. کتاب را نَسخ کردم، یا استنساخ کرد. مثلاً «استیقاف» یعنی همان طواف. «استیقاف»، استیقاف معنای طواف میدهد. مثلاً «استقرار»، معنی قَرّ را میدهد. یعنی استقرار با قرار، معنایش یکیست. «استحضر»، همان معنای حَضَرَ را میدهد. استفعال طلب مسخره کردن. مسخره کردن، استعلاء یعنی علاء. استعلاء و علو یک معنا میدهد. استعطاء و عجب. استعجب و عجب، معنای تعجب. جفتش یکی.
مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی میفرمایند که این کلمه قیاسی نیست. قاعده بر این نیست که کلمه در ثلاثی مزید، در باب استفعال، معنای ثلاثی مجرد بدهد. در آن حدی نیست که ما بخواهیم بیاییم بگوییم یک معناست. ولی خب بالاخره گفته شد و گاهی همینجور محاسبه شد.
سوره مبارکه بقره، آیه چهاردهم. با قرآن باشید. اول قرآن، آیه ۱۴ سوره بقره: «...وَيَسْتَهْزِئُونَ بِهِمْ». «آه، اَللّهُ یَسْتَهْزِی بِهِمْ وَیَمُدُّهُم فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ». این چی میشود معنایش؟ مسخره کردن. معنایش یکی است. «إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ، إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ»، مستهزئون هم که اسم فاعلش است، معنا در عشق یکی است.
خب، سوره مبارکه نمل، آیه چهاردهم. صفحه ۵۳۶ کتاب ۳۷۸. آیه چهاردهم: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ». احسنتم. اینجا معنایش چیست؟ یعنی یقین. استیقان با یقین یکی میشود. استیقانِ تأکید بگیریم. یعنی گفتیم تأکید و مبالغه. معنای استیقان شدت یقین را میرساند. حالا اینجا خیلی آیه عجیب میشود. از آیات عجیب قرآن. میفرمایند که آیات مبصره را دیدند. قوم موسی، فرعونیان و اینها. دیدند که به چه نحوی خلاصه معجزات حضرت موسی رو کرد. و اینها انکار کردند. جحد، انکار، در حالی که واو، واو حالیّه است. در حالی که «استیقنتها أنفسهم». یعنی در شدت یقین بودند. مسئله با یقین حل نمیشود. انسان میداند. یقین داشته باشد. روبهروی شدت یقین؟ چرا؟ «ظلماً و علوّاً». بهخاطر ظلم و علو. پس این گیر اصلی اینجاست. نه توی یقین و شک و اینها. مسئله شک و یقین نیست. مسئله در ظلم و علو است.
خب، «استیقنتها» چیست؟ شما بفرمایید. استفاده کنیم. بدون تنگ شده برای صرف کردن. بفرمایید. استفاده کنید. کلاً یه هفته جبران باید بفرمایید. «استیقنَ»، «استیقنَ». یکخرده صیغه سختی است. چون شما بالاخره حرفهای هستید، از شما میخواهیم دیگر. بقیهاش هم که مضارع بفرمایید استفاده کنید. «یستفعلُ». «استیقنَ»، «یستیقنَانِ». «استیقنُونَ». اول یا بعد قاف است؟ یکخرده سخت است دیگر. حالا غ. «اُستُ قَنَّ»، «تُستُقَنّانِ»، «تُستُقنَان». بله، «یستفعلُ» از طریق «نا» «تستقنَ»، «تستزنانَ». خیلی مسخرهاش هم که احسن. «استیقال» که میشود «استیغال». این هم از این.
آیه بعدی هم حالی است. جمله حالی است، ولی معترضه است. در نظر داریم... «نبی» اصل معنا رو همینه، متضاد دیگر نیست. «حالی است. هشت نوع جمله داریم». اینها در عرض هماند. «حالی، معترضه در عرض آخر صمدی است». بله، این از جملاتی است که محل اعراب دارد. «معترضه» هم محراب. بله، «مفعولله، طلب للاجله». بله، حالا اصل تکیهکلام روی همین بستن غلطها است، نه توی معترضه. نه، تکیهکلام روی این نیست. تبدّل باب را دارد میگوید. ولی اینجا همه حرف روی همین است. میگوید: «اینها با یک همچین حالی...». یکی از اساتید توی بحث تفسیری با همین آیه، بحث شیطان را برگرداند. بحث شد که میفرماید قرآن میفرماید از قول ابلیس: «رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي». که خدا! بهخاطر اینکه من را اغوا کردی، من میروم و همه را خلاصه از راه به در میکنم و فلان. بعد استاد ما فرمودند که: «آره، اینجا این بیاحترامی کرد به خدا. گفتش که: «تو من را گمراه کردی.»» بعد ما گفتیم که: «نه آقا! بیاحترامی نکرد، حرف درست است. خدا گمراهش کرد!» گفتم که: «در آیه دیگر سوره نوح میفرماید که: «إِنَّ مَشِیهُ إِلَّا غَوِیکُم» از نوح میفرماید: «من چهکارتان کنم؟ خدا میخواهد شما را اغوا کند.»» اغوا را به خدا نسبت داده حضرت نوح. یعنی خدا میتواند اغوا بکند کسی را؟ نه، اینجا منظور این نیست و فلان و اینها. خیلی دیگر تعریف از ابلیس میشود شما بگویید.
یعنی اینجا جنبه توحیدی را مدنظر داشته. حالش میشود. تعریفی ازش نمیشود. سیاق حرفهایش همهاش توحیدی است. هرجا که حرف زده توحیدی حرف زده. دیگر خلاصه، یکخرده با استاد چکوچونه زدیم. آخر من این آیه را خواندم، گفتم: «از قوم فرعون، از فرعونیان دیگر بدتر نیستیم؟» که: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا». که اینها یقین داشتند، ولی ظلم و علو بهشان اجازه نداد. ابلیس هم یقین داشت که خداست. همه کاره است و توحید افعالی و در حد یقین و نظر که مشکلی نداشت. ظلم و علو و شوت که اجازه نمیداد میخواست تن بدهد. استاد سکوت کرد. بله.
یکی از بحثهایی که دیگر کلی منبر و مطلب باهاش رفتیم و پولش را هم خوردیم. بله، شوخی میکنم. خوردیم. در بحثهای مخصوصاً جریانشناسی سقیفه به درد میخورد. در ماجرای ایام فاطمیه و حضرت زهرا سلامالله علیها، خلاصه اینها و ظلم و علو بود که روبروی اهلبیت ایستاد.
برویم سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۰. با این قرآن ما که محضرش هستیم، صفحه ۲۴۵. خب آقای دکتر، بفرمایید. استفاده کنیم. «فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ». خب، وقتی از خلاص شدن آن مأیوس، یأس شدند. از نجات یافتن خلاص شدن. ترجمه این جور نوشته: «خلصوا نجّیا». وقتی که مأیوس شدند، مأیوس که عائس شدند. مورد یأس قرار گرفتند. وقتی که ناامید شدند از چه؟ «قال معاذَ الله». تو ماجرای بنیامین اِند، این برادرها ناامید شدند از اینکه بتوانند نجاتش بدهند. «خَلَصُوا نَجِیّاً». در حال نجوا خلاص شدند. پچپچ کردن. آمدند بیرون. آمدند بیرون، رها کردند، ول کردند. دیگر از آن کاخ حضرت یوسف بیرون آمده. دیگر اثر ندارد. هرچی پدر پیر دارد و فلان. گپوگفت کردن. آمدند بیرون. چی گفتند؟ «نجّیا» یعنی چند تا معنا آورده: از مردم دور شدن، خلوت کردن، خصوصی شدن.
«منه» را به چی برگردانم؟ از برادرشان ناامید شدند. متعلق بگیریم دیگر. از چیست؟ او از همان آزادی است. «استیأس». صیغه چند بود؟ صیغه ۶. سه. چی؟ ماضی. بخواهیم یک درخواست صرفی بکنیم از شما. آهان، احسنت. خب. خیلی.
برویم سراغ... آهان، یک نکته فقط. این باب استفعال گاهی بهصورت متعدی میآید، گاهی بهصورت لازم. معنی مجرد. بله. «استیاس» یعنی «یاس». یکخرده حالا شدیدتر. حالا یک نکتهای از المیزان میخواهم عرض بکنم. محشر، تیزر. توی بخش تمرین میآوریمش.
خب، پس باب استفعال بهصورت متعدی و لازم میآید. متعدی مثل «استعصام». مثل «استعلام». اینها متعدیاند. «استعصم» مادهاش چیست؟ «عصمَ». «عصمَ فلاناً». نگهداشتن چه چیزی را؟ ماده چون متعدی است، در باب استفعال دنبال مفعول برایش بگردیم. «استعلمَهُ». سَلام. «علمَ». دانست چه چیزی را؟ «استعلمَ» متعدی. از این ور «استحسنَ». «استحسنَ» مادهاش چیست؟ «حَسُنَ». «حَسُنَ» که لازم است. زیبا شد. چه چیزی را زیبا شد؟ نداریم. و در صورت بله. حالا آنهم عرض شد که توی باب طلب، معنای طلب وقتی میآید، متعدی میکند. حالا استیحسان را با معنای ثلاثی مجردش بگیریم. به معنای طلب، طلب حُسن. طلب حُسن کرد از چه کسی؟ «فلاناً» مثلاً. خوب. و یکی دیگر هم مثل «استقبح». «استقبح» مادهاش چیست؟ خوب. هم که لازم.
خب، این پس هر دو بود. برویم سراغ آیات شریفه قرآن. ۲، ۴، ۶، ۸، ۱۲، ۱۴، ۱۶، ۱۸. ۱۸ تا آیه داریم. دو تا روایت میخواستم. آخر این باب ثلاثی مزید که تمام شد، یک سوره را تمرین کنیم با هم. حالا نمیدانم حسوحال داریم؟ یک سوره کوتاه را بنشینیم. همه آن بحثهای قبلی باب افعال است، آن باب تفعیل است. چی؟ یادمان نرود. خوب است. خیلی خوب است. حالا سوره الان باز کردم. سوره مبارکه ملک آمد. انشاءالله این بحثمان که تمام شد، سوره مبارکه ملک. ۳۰ تا آیه هم بیشتر نیست. این را پس دوستان آماده باشند. اگر خواستند تمرین کنند. همه اینهایی که در ثلاثی مزید خواندیم و معانی که بود و صیغههایش و قواعد اعلال. یک ذهنیتی حالا پیش مطالعه، جزوهای که به او گفتیم و اینها، مطالعه شود. یک بحث اینشکلی روی سوره ملک داشته باشیم. خیلی سریع که دیگر مزید را ببندیم و برویم.
خب، برویم در محضر قرآن. سوره مبارکه حمد، آیه ۵. سوره مبارکه حمد، آیه ۵. اصلاً باب استفعال ندارد. با دقت ملاحظه فرمودید؟ حمد آیه پنجم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». ترجمه بفرمایید! روتین. خب، «استعین». ما ۹ تا معنا برایش گفتیم. اینجا کدامیک از معانی صدق میکند؟ طلب که خوب است. طلب عون میکنیم از تو. «طلب عون». فقط تو را میپرستیم و فقط از تو طلب عون میکنیم. این یک. مرحوم حاجآقا مصطفی که واقعاً تفسیر ایشان هم تیزر است. از آن تفسیر تیزریهاست. روغن. فوقالعاده است. محشر است. خدا لعنت کند. من هر وقت تفسیر ایشان را یادم میآید ملاحظه میکنم میگویم: خدا لعنت کند صدام بازرگانی و رژیم بعث ملعون را. واقعاً اگر جز همین یک جنایت، کاری نکرده بودم که ایشان را شهید کنند، بس بود برای اینکه... به عالم اسلام ... که دیگر من حاجآقا مصطفی در تفسیرشان میفرمایند که اینجا معنای بهتر-بهتر از طلب-خیلی عجیب است حرف. حرف عجیبی است. بهتر از طلب این است که ما معنای سومی که گفتیم: «مفعول را بر صفت یافتن». آن معنا را بگیریم. مثلاً «استعظام» یعنی چه؟ یعنی بزرگ دانستن. مثلاً «استحقار» یعنی چه؟ یعنی حقیر دانستن. آهان، یعنی او را، یعنی دانستم او را به حساب آوردن. او را به حساب «یَحْسَبُهُ أَنًّا فِی الْأَمُورِ». او را آن به حساب بیاوری در امور. این چون آن طلب فعل است و دائمی نیست، اینی که شما به حساب بیاوری، صفت و ملکه است و این دائم است. این بهتر است. خیلی قشنگ. «عبدالرب عوناً»، که رب را بهعنوان عون به حساب بیاوری، بشماری. خیلی قشنگ. «مفعول را بر صفتی یافتن». ایشان این معنا را گرفت.
فیلم سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵. آهان. تنها تو را میشود عون به حساب آورد. بقره پانزدهم. «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ». چون در آیه قبلیاش، آیه ۱۴، اشاره کردیم دیگر. این را رد میشویم. برویم آیه هفدهم را. «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً». خب، شاید مثال چیست؟ معنایش چیست؟ احسنت. «استیقاد» به معنای طلب، معنا میدهد. طلب و قوّت. طلب آتشافروزی. خب، این خوب است. تحول خوب است. «استوقَدَ ناراً» یعنی نار و قوّت بشود. معمولاً «وقود نار» میشود. «مفعول بر صفتی یافتن». وقود دانستن و قوّت شمردن آتش را قوّت شمردن. این هم معنا. اتخاذ نار. اتخاذ هم که مفعول بر صفتی متصل کردن معنا نمیدهد. مطاوعه هم که معنا نمیدهد. حکایت هم که نیست. تأکید ثلاثی مجرد چند میشود؟ تعدیه هم. «ابوقدر و قدر». به معنای «ابوقدر» بگیریم. این هم خوب است. سه تا معنا را میشد که حالا طلب بهتر.
سوره مبارکه آلعمران، آیه ۱۷۰. آتش. آتش طلب قوت کرد. آلعمران، ۱۷۰. «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ». مصدرش چیست؟ «استبشار». بنای «استبشار» چی میشود؟ مفعول را... «یستبشرون بالذین». مفعولش را... مفعول در واقع ندارد. مفعول نمیشود گرفت. جانشین مفعول نیست. «یستبشرون». درباره نه اینها را، نه از اینها طلب بشارت میکنند. درباره اینها طلب بشارت. این لازم است. بشّرَ. جار و مجرور متعلق به متعلق به نقش است. خب، «بالذین». درباره کسانی که به اینها ملحق نشدند، اینها استبشار... جان؟ خب شفافترین معنایش میشود طلب. طلب بشارت میکنند درباره اینها. حالا اگر بخواهیم به آنها میگویند: «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ». من از سیاق «من خلفهم» دارد دیگر. به اینها. «من خلف». کسانی که پشت سرند به اینها ملحق نشدند. از خدا طلب بشارت میکنند درباره اینها. بشارت بده! ببینیم اینها که پشتمان دارند میآیند، مسیر ما را... اینها چهکار کردند؟ شهدا؟ شهدا! این را دوباره: «وَيَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ»، دوباره باز از خدا طلب بشارت میکنند به نعمت! و نعمتی درباره نعمتی از جانب خدا. طلب بشارت میکند. بشارت از خداست. آن چی میگفت؟ شادماناند. بشارت و مژده دهند به آن مؤمنانی که هنوز به آنها نپیوستند. به مؤمنان خدا. رحمت در عالم برزخ عوض شده. میگویم نظرشان در عالم برزخ عوض شده. شادمان میشوند. بشارت میدهد رفقایشان که هنوز ملحق نشدند. شادماناند.
طلب بشارت. همرزمانی که هنوز با آنها ملحق نشدهاند. میدانند که نه بیمی بر آنهاست و نه اندوه. «یستبشرون» را معنای ثلاثی مجرد گرفت، شاد. ولی اگر معنای طلب بگیریم، آن هم احتمالاً توی مفعولش. از کی معنای طلب بگیریم؟ مفعول میخواهیم. چون اینجا مفعول نیامده. لذا ایشان شاید نظرشان رفته به این سمت که «یستبشرون» را به معنای ثلاثی مجرد مفعول لازم باشد. خوشحالاند دیگر. درباره کسانی که ملحق نشدند خوشحال بگیریم. «و فی سبیل الله الله». حالا اینجا. «بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ». دوباره چگونه؟ یک جور مفعولش را درست کنیم که به «الله» بخورد. «یستبشرون» از «الله» درباره کسانی که یا مطلقاً طلب بشارت را از کس خاصی؟ نه، کلاً اینها طلب بشارت دارند درباره کسانی که بهشان ملحق نشدند و خوشحالاند از این. اگر باشد خوب است. ولی میفهمند که در کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدند و پشت اینها. خوشحالاند درباره کسانی که... آخه ملحق نشدن فرق میکند با قرار ملحق بشوند. چون «لَم» و «لَمَّا» تفاوتش. «لَم» یعنی ملحق نشدند. «لَمَّا» یعنی هنوز ملحق نشده. با «لَمَّا» مناسب است. یعنی هنوز ملحق نشدند. اینها خوشحالاند درباره آنها که قرار است ملحق بشوند. ملحق نشدند خوشحالی ندارد! اتفاقاً با طلب بشارت بیشتر. یعنی نگرانی هست و طلب بشارت میکند. جوابش هست دیگر: «أَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ». اینکه اینها بله دیگر. اصلاً خود خوشحالی را خودش ذکر کرده بابت خودت. واژه «فرح» اینجا خوشحالی را که دارند. دوباره خوشحالاند و خوشحالاند. نگرانی باز بیشتر میآید. آره، بیشتر. بعد اینکه «أَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» باز بیشتر مناسب است با اینکه نگراناند، خدا میخواهد نگرانی اینها را برطرف کند.
آیتالله جوادی اینجور تقسیم میفرمودند. فرمودند که این از باب ملکه و عدم ملکه. ملحق نشدهاند. ملحق نشدن یعنی کسانی که در مسیر شهدا ملحق نشدند. بعد اینها خب نگرانی دارند. عاقبت اینها چه میشود؟ اینها مسیر را ادامه میدهند؟ نمیدهند؟ ول میکنند؟ چه میشود؟ اینها هی «یستبشرون» از خدا، طلب شهدا، شهدایی که رفتند، طلب بشارت میکنند که آنهایی که پشت تو مسیر ما بودند، پشت ما بودند ما ملحق، بله. یک خوفی دارند. بعد برطرف میکند. «بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ». اینها طلب بشارت میکنند درباره نعمتی از جانب خدا. میفرمایند که در قرآن هر وقت واژه «نعمت» مطلق میآید، به معنای ولایت است. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». اصل نعمت را ولایت. برای نعمتهای دیگر دلیل میخواهد. از آن حرفهای علامه است. از آن حرفهاست. اینها درباره ولایت الهی است. درباره نعمتی از جانب خدا. یعنی ولایت. ظاهراً بله. ۲۴ آبان، رضوانالله. اینها درباره نعمتی از جانب خدا که حالا همان ولایت باشد، درباره آن هم نگرانی دارند. استبشار میکند. یکی دیگر به نظر میآید که معنای طلب بهتر باشد. هرچند معنای ثلاثی مجرد را هم میشود گرفت. مطاوعه که معنا... معانی دیگر هم که خیلی چیزی نمیخورد.
یک دانه دیگر آیه را هم بررسی کنیم. سوره مبارکه یوسف، آیه... آیه بعدیاش هست: «الذین استجابوا لله». استجابت بحث کردیم. ما چند روز قبل وصل شد. آقای دکتر یادشان هست؟ چند روز وقت؟ استجابت که بحث خیلی خوبی هم بود. ماه عسل کلام به کجا رسید آقای دکتر؟ در استجابت؟ «استجابت طلب». آهان. «طلب فعل منجر». ثمره خیلی خوبی داشت که چی بود؟ تفاوتش چی میشد؟ «طلب جواب» با «طلب اجابت»؟ عبارت فرمودند که متن المیزان. اگر «طلب اجابت» باشد خود او هم از خودش بخواهد. درست است. «استَجِب لَکُم». خدا طلب جواب میکند. اگر «طلب اجابت» باشد که اصلاً خدا معنا نمیدهد. «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ». شما من را بخوانید، من برایتان طلب اجابت میکنم. از کی؟ خود منبع و معدن اجابتی طلب اجابت کنیم؟ ولی اگر «طلب جواب» باشد، خودمان از خودمان طلب جواب میکنیم. یک تفاوت جواب بدهد. «کَتَبَ عَلَیٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». خدا بر خودش واجب کرده رحمت. خدا خدا بر خودش هم تکلیف دارد دیگر. فردا اسماء الحسنا. الهی. برقی. و برقی. مسلط. یک چیزی گفتیم و رفتیم.
سوره یوسف، آیه ۱۱۰. از آن حرفهایی که کفریات دکتر درمیآید. یوسف. «حَتَّیٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ». یوسف آیه ۱۱۰. «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاءُ ۖ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ». جزء ۱۳ سوره ۱۲، صفحه ۱۳۸. اینجا چیست آقا؟ بله. «استیاس». یاء و حمزه و سین. «استیاس». «استیاس» معنایش چی میشود؟ احسنت. با معنای ثلاثی مجرد نزدیک است. حالا یک تکه از المیزان میخوانم. واقعاً نمیدانم چی بگویم. از اول بخوانم بعد تیزرش را بروم. من علامه در جلد ۱۱، صفحه ۲۷۹ میفرمایند: «ذَكَرُوا أَنَّ اليَأْسَ وَالاسْتِيَاسَ بِمَعْنًى وَاحِدٍ». گفتند که آقا، یأس و استیاس معنایش یکی. یعنی اینجا استفعال معنای ثلاثی مجرد است. «وَلَا يَبْعُدُ أَن يُقَالَ أَنَّ الاسْتِيَاسَ هُوَ الاغْتِرَابُ مِنَ الْيَأْسِ بِظُهُورِ آثَارِهِ وَهُوَ مِمَّا يُعَدُّ حَسَناً عُرْفاً وَلَيْسَ بِالْيَأْسِ القَاطِعِ حَقِيقَةً». بعید نیست که اینجور گفته بشود که استیاس. یکی از معانی استفعال چی بود؟ «مفعول را بر صفتی یافتن». «مفعول را بر صفتی یافتن». یعنی او را اینگونه دانستن. او را اینگونه بهشمار آوردن. درست. مرحوم علامه میفرمایند: بعید نیست اینجا هم استیاس به همان معنا باشد. حالا استیاس به آن معنا باشد چی میشود معنایش؟ چیزی را یأس شمردن. تیزر یأس دانستن. این یعنی چی؟ چیزی را یأس دانستن. چیزی را یأس شمردن. یعنی اینکه آثار یأس کمکم دارد ظاهر میشود. آها! در مردم. خیلی عجیب است اصلاً. یعنی تفسیری که ایشان کرده هیچ. فکر نمیکنم در طول تاریخ کسی انجام داده باشد. خیلیها در این آیه ماندند. در این آیه سوره مبارکه یوسف. اصلاً آیه واقعاً از متشابهات قرآن است.
میفرماید که انبیاء مأیوس شدند. بعد گمان کردند که بهشان دروغ گفته شده. دروغ گفته شده نه، «کُذِّبُوا». تکذیب شدند. «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا». فکر کردند اصلاً بهشان دروغ گفته شده. آقا، تا اینجا پیش رفتند که آقا به ما اصلاً دروغ گفته شده. بله، ظاهر آیه است. از متشابهات دیگر. اینها مایوس شدند. انبیاء کم آوردند. آقا، گفتند آقا به ما دروغ گفتند! «جاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ ۖ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ». تا نصر آمد. هر که خواستی نجات دادیم. حالا این متشابه را ما چهجور درستش کنیم؟ بله، مراجعه محکمات که میکنیم درستش میکند. انبیاء که در مسیرشان شک نمیکنند. به خدا گمان بد ندارند. ظن جاهلیت ندارند. اینها همه. خود عبارت یک جور فنی درستش میکند که مسئله حل میشود. استیأس چیست؟ باب استفعال. استفعال یکی از معانیاش چیست؟ «مفعول را بر صفت یافتن». اینجا رسل چه چیزی را؟ آها! ظاهر آیه که چیزی نیاورده. لذا ظاهر آیه خود انبیاء مأیوس شدن. آها! از مردم یا اینها دیدند که آثار یأس دارد ظاهر میشود. نزدیک دیگر. یأس شمردند. رسل یأس شمردند. یأس به حساب آوردن. یعنی فضای عمومی جامعه را فضای یأس به شمار آوردن. «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا». کین جان. این را برگردان به مردم. «اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ» درباره مردم. رسل گمانش اینجور که اینها دارند مأیوس میشوند. به قرینه بعدش. مردم گمان کردند که بهشان دروغ گفته شده. مردم فکر کردند. به مردم برگردد. خود لفظ میشود درآورد. فنی میشود. از آن چیزهایی که عرفاً یأس شمرده میشود. یأس قاطع نباشد حقیقت. «وا بَزْنُو». بله. استیأس به معنای این است که اینها یأس به حساب آوردن. یأس شمردن. به چه اعتباری یأس شمردن؟ به اعتبار اینکه آثارش دارد ظاهر میشود. آثارش نزدیک است که ظاهر بشود. خیلی مردم... بله، دیگر. یعنی این حالت را رسل در مردم دیدند. دیدند که مردم دیگر این فضا را فضای یأس شمردن. خیلی خیلی فنی است! خیلی قشنگ است! خیلی مسائل را حل میکندها. حمید، استفاده دقیق از یک قاعده صرف. «ظنّوا» در حالی که گمان داشتند. در حالی که مردم گمان داشتند میشود؟ چرا اشکال ندارد. بله. اینجا «ظنّوا» را میتوانیم ما فاعلش را اهل القراء. آیه قبل بگیریم. «ظنّوا» فاعلش کیست؟ و اینها خلاصه آیه. نه. یعنی به کی برمیگردد؟ مردم. اینجا که اگر به «الرسول» عطف کنیم ظاهرش این است که به رسول برگردد. چون نزدیکترین بهش رسول است. بله، فرستادگان از ایمان کافران نومید شدند. و مردم پنداشتند که به آنها دروغ گفته شده. نزدیک به حرف المیز. یک چیزی میشود.
در حال بارگذاری نظرات...