‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. سوره مبارکه نور، آیه ۵۹. سوره ۲۴، آیه ۵۹.
این سری از آقای دکتر تازهنفسم. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بله. صیغهی سوم امر. اَمرِ مضارع در برابر مضارع امر غایب. "لیستأذن، لیستأذنا، لیستأذنوا." بله، بله. امر حاضر. "اِستأذن." "اِستأذنا." "استأذن."
استیضاح. احسنت. معنایش چی میشود اینجا؟ طلب اِذن. پس باید طلب اِذن کنند؛ آن اطفال وقتی دیگر بالغ شدند، باید طلب اِذن کنند. همانگونه که "استأذن" (مستلزم صیغهی اول) "الذین" (جمع بله) احسنتها! احسنت. فعل بر فاعل جان مقدم شده است. مثل "جاء الرجال." ما توانستیم فعل را مفرد... اگر "الرجال جاءوا" بخواهیم بگوییم و "جاءوا" باشد، ولی "جاءَ الرجال" یا "جاءَتِ الرجال." این دو تا وجه. "جاءَ" فاعل برای "لاو"؛ فاعل بر فعل مقدم بشود که دوباره یک ضمیری فاعل داریم، فعل که عود کند به همان "لا". نمیشود. با تسامح میشود. خوب.
"کما استأذن الذین من قبلهم." پس معنای که صیغهی یک ماضی بود، دیگر بد شد. همانگونه که استیذان کردند کسانی که قبل از ایشان. طی "الذین" قبل از آن، اطفال قبلی هم همین کار را میکردند. مثل قبلی. این سنتی بوده همیشه. یعنی ادب اجتماعی؛ دیگر بچه میخواهد وارد اتاق پدر و مادر بشود، باید در بزند، اجازه بگیرد. مصادیق روابط اجتماعی که اسلام تأییدش میکند، نشان میدهد که جامعهی پیغمبری، جامعهی بدوی نبوده است. یکی از دروغهای تاریخی بدی که به خورد ما دادند، این است که جامعهی پیغمبر، جامعهی وحشی و درنده و بیادب و نفهم معرفی شده است. جامعه خیلی مؤدبی بوده. درست است که آداب تو بعضیهاشون یک سری چیزها بوده است، مثل زندهبهگور کردن و فلان و اینها. ولی آن فضای عمومی جامعه، فضایی بوده که خلاصه ادبپذیر بوده است.
احسنت. جاهلیت و این دو تا تفاوت… بحث بشود سر جای خودش، نکات مهمی دارد که این مستشرقین چقدر خیانت در حق ما کردند. "استأذنوا" اجازه گرفتند به اعتبار "الذین."
سورهی مبارکهی هود، آیه ۵۷. سوره ۱۱، آیه ۵۷. "فإن تولوا فقد أبلغتکم ما أرسلت به إلیکم ویستخلف ربی قوماً غیرکم ولا تفرونه شیئاً إن ربی علی کل شیء حفیظ." بله، "استخلَفَ، یستخلِفُ، استخلاف." احسنت. صیغهی اول، اول میشود اولین مضارع. و معنای "یستخلف" در همین معانی که به معنای – معنایش اینطور میشود که: خداوند به جای شما یک قوم دیگری را جانشین شما خواهد کرد. خواهد کرد، قرار خواهد داد. واژهی قرار خواهد داد. "جَعَلَ." "جَعَلَ" که میآید، یعنی چی میشود؟ معنای تعدّی. "یستخلفُ" یعنی "یجعلکم خلیفته." "أعلم فلانی" یعنی "یجعله عالمی." فرمودید تعدّی. هر وقت میگوییم "یجعله فلان" یا "جَعَله فلان"، همیشه اینجوری نیستش که وقتی ما میخواهیم لازم را بیاوریم، متعدّی بکنیم. "یستخلفُ ربی قوماً غیرکم." استخلاف میکند رب من قومی را. چون قوم غیر شماست. استخلاف میکند به جای شما. دیگر استخلاف میکند رب من قومی را به جای شما. به جای شما را انداختیم.
"ولا تضرونه." مثالی که ذهن را ورزیده میکند. جان! تأکید بگیریم. خوب. خلیفه لازم است؟ متعدّی نیست؟ جانشین شد. پشتش آمد. پشتش رفت. جایش نشست. جان!
آیه بعدی. سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۰. سوره ۳۳، آیه ۵۰. "یا أيها النبی إنا أحللنا لک أزواجک اللاتی آتیت أجورهن وما ملکت یمینک مما أفاء الله علیک وبنات عمک وبنات عماتک وبنات خالک وبنات خالاتک اللاتی هاجرن معک وامرأة مؤمنة إن وهبت نفسها للنبی إن أراد النبی أن یستنکحها خالصة لک من دون المؤمنین."
خوب بفرمایید. بله. حالا کی برمیگردد؟ آلو. بله. ترجمهاش کلّاً میشود این هم یک تکه چیز شدن. "استنکاح" اینجا "نکاح" از معنایش یک چیزی است که نمیشود گفت، فراتر از ازدواج. لب ازدواج. بله. "إن أراد النبی أن یستنکحها." اگر اراده کرد پیامبر استنکاح او را. اگر اراده کرد پیامبر طلب نکاح او را. "جعله نکاحاً." "جعلت، جعلها نکاحاً." گل. به عنوان نکاح قرار بده. درخواست. "اتخذه نکاحاً." "اتخاذ" گفتیم بیشتر در کجا میآید؟ جایی که معنای مصدری. نکاح مصدر است. استجابت از خودش طلب نکاح کند؟ نه، مطالعه نفسهی طرف خودش دارد انکاح میکند، خودش را دارد میبخشد به پیغمبر. پیغمبر هم اراده میکند استنکاح را میپذیرد. نکاح او. دارد زن خودش. چرا از پیغمبر میخواهد که او را بگیرد؟ قبول میکنند. او را میگیرند. "إن أراد النبی أن یستنکحها." در واقع "وهبت نفسها"؛ را به معنای انکاح باید بگیریم. در معنای انکاح آمده. "امرأة مؤمنة" ای که آمده خودش را بخشیده به پیغمبر. درست شد؟ خودش را به پیغمبر بخشیده. پیغمبر هم... پس اینجا استنکاح فقط مخصوص پیغمبر است. "خالصة لک من دون المؤمنین." تنها نوع ازدواجی که در عالم یک نفر میتواند انجام بدهد (ولی یک نفر حلال است، حتی برای سایر اهل بیت هم حلال نیست)، استنکاح است در برابر انکاح. یک زنی بیاید هبه بکند خودش را. پیغمبر هم قبول بکند هبه... هبه کند پیغمبر بدون مهریه. مؤبد مهری، عقدی نداریم. ولی اینجا خوب نمیشود دیگر. مگر اینکه مهریه را ابراء کند. حالا آنها بحث فقهی است. ترکیب همهاش با "إن" آمده فکر کنم. بله. دو تا "إن" (شرطی) بغل "نفسها، إن أراد النبی." جزئیاتش چی میشود؟ آیا آیه سختی است؟
استنکاح (هود که بودیم، سوره ۱۱، آیه ۶۱) طلب گرفتن. اینجا پیامبر اراده کند طلب نکاح او را. آن هم با تسامح میشود. کدام معنای طلب؟ معنایی که خوب از دل باب استفعال درمیآید. معمولاً شستهرفته میشود کشیدش بیرون. مطابق... بهتر است. چون او دارد انکاح میکند خودش را. نکاح هم که میدانید از زن شروع میشود و مرد قبول میکند. ایجاب از زن است، قبول از مرد است. قبول بکند هرچند تا که شد؟ تفسیر آیه مفصل بحث میشود که یعنی چی؟
"وإلی ثمود أخاهم صالحا." بله. مستعمل فیها اسم. فعل ماضی. بله. آیه ۶۱. مدش چیست؟ آیا "عمر" یا "عمران"؟ درست. بله. "عمر عمران." طلب عمران از شما. بله. زمین را شما را از زمین انشا کرد. "واستعمرکم فیها." از شما طلب عمران کرد در زمین. یعنی زمین خودتان را باید آباد کنید. از آیات خیلی جالب است که دربارهی محیط زیست، فعالیت و کار و فعالیت... عجیب است دیگر. ما باید بگذاریم حتماً یک موضوعی را خدا صد بار در قرآن اشاره کند تا آباد کنیم. دیگر جایی برای تنبلی و بیکاری و علافی و دستور دشمن دراز کردن و مذاکره و این حرفها نمیماند. خودت. اقتصاد مقاومتی. "استعمرکم فیها." بروید خودتان. جادوگران میروند آباد میکنند. به اینها میدهیم. بعد ما هم آباد میشویم. بنشین تا بنشینی. "فیها." جان! عمر یا عمران؟ استعمار است. استعمار یعنی چی؟ یعنی طلب عمران. خودتان. استعمار اهل استعمار باشید. خودتان، خودتان را استعمار کنید. خیلی جالب. بله. استعمار. پس معنای طلب. خوب. بدیش؟ "فاستغفروه." طلب غفران کردن از خدا. "واستعمرکم." صیغهی یکش. "فاستغفروا." صدای نوحه امر حاضر است. استغفار کنیم. بعد توبه کنیم. استغفار غیر از توبه است. استغفار کنیم. بعدش توبه کنیم. "ان ربی قریب مجیب." یک کلمه پایین دارد. کلمهی فرعی. ولی خیلی دوست دارم این را بپرسم.
طلب، طلب استغفار. "استغفار" طلب غفران. "قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوا." این را از آقای دکتر خیلی دوست دارم بپرسم. "مرجوا" چیست؟ آیا پایینیش این "مرجوا" چیست؟ "رجا." اسم مفعول. احسنت. احسنت. اسم مفعول ثلاثی. "رجا." "مرجو" شده است. "مرجو" مفعول. "مرجوو" بوده است. شده "مرجو." بعد خلاصه مجرد هم که هست. "قد کنت فینا مرجوا." "مرجوا" یعنی چی؟ آقا ما بهت امید داشتیم. تو را آدم حسابی فرض میکردیم. یا صالح! چی شد رفتی پیغمبر شدی؟ خیلی آیه جالبی. دکتر میشوی. مهندس میشوی. یک چیزی میشوی. با استعداد بودی. سوره مبارکه بقره. دبیرستان نابغه بود. نابغهی ریاضی بود. نماز جمعه... من به چه علتی نماز جمعه تعطیل شده بود دیگر. مردم حیران بودن. و خلاصه معنی طلبه ایستاد. جلو. آمدیم نماز را بخوانیم. دانشجوی نابغهی ریاضی چهارم ... دلم را خون کرد. دل ما خون. خون. طلبه آمده.
"الملائکة تسجد لآدم فأسجدوا إلا إبلیس." آیه ۳۴ سوره ۱۰. سال درس بخوانی بروی فلافلی بزنی. جیگرکی بزنی. تخصص جراح مغز و اعصاب داشتیم. رفته بود ماشین... بله. ولی سیستمی باشد. نتواند روزی بدهد. این به خودش هم برمیگردد. تخصص مغز و اعصاب گرفته بود. اینقدر خودش را بروز بدهد که بابا دیگر آخه تو کجایی بودی؟ بله. بیعرضگی است. ولی گاهی هم نظام... نظام درسی نظام فرسودهای است.
"أسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس أبی واستکبر وکان من الکافرین." موسویان. آیه ۳۴ سوره بقره. کدام کلمه را شما بفرمایید؟ کدام کلمه است اینجا؟ خوب. "استکبر." بله. معنای "أبی واستکبر وکان من الکافرین" کبر ورزید. خوب. که یعنی چی؟ تعدیه که نیست. یعنی همان به معنای اتخاذ نیست. "کبر." چون کسی او را اکبار نکرده که بخواهد استکبار کند. مبالغه هم نمیشود آقای دکتر. طلب کبر کرد. اتخاذ خیلی بهش میخورد. مفعول را بر صفت یافتم. خودش را استکبر. خودش را بزرگ شمرد. "اتخذه کبیرا." مثل "استعظمه." مثل "استضعف." درست شد؟ مثالش را داشتیم دیگر. مفعول را بر صفت یافتیم. مفهوم خودش است دیگر. خودش، خودش را... اتخذ نفس را انداختیم. مثلاً میگوییم که "استحمقه، استحمق اخلاقی احمق شم." "استعظم الأمر" امر بزرگ یافت، بزرگ شمرد. "استکرم" او را کریم یافت. باشد. اشکال ندارد. ظلم تو نفسی. کافران گردید. سار از کافرین کرده به معنای ساره کفرش بروز پیدا کرد. نه اینکه کافهی حدوث نبوده. بروز بوده. دو خیلی تفاوت بین هما. فرق عظیم. بر صفت یافتنی قبلاً عرض کرده بودیم.
در همین سوره، آیه ۱۹۶. "استیسر" بازی (سری اول مدیر). بله، بله. ترجمه بفرمایید. "وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ." هر آنچه که طلب کرد ازیسر. تحول هم که نیست. میسر بشود. هست یا نیست؟ تحول یک چیزی، یک چیز دیگر بشود. اینجا نیست. یعنی آن هادی یسر بشود. آن که نیست. طلب هم که نیست. طلب یسر. مفعول بر صفت یافتن. یسر شمردن. اتخاذ هم که نیست. چون اصلاً مادهاش مصدری. اسم و مفعول را بر صفتی متصف نمودن. تعدّی است. خیلی تفاوتی ندارد. "متاع" هم که اینجا معنا نمیدهد. "یستر." "فستره مختصر" کردن حکایت از جملاتم که معنا نمیدهد آهنگ. برهان صفر و تقسیم. یعنی تکتک بررسی. فینال آدم با حضور ذهن داشته باشد. کثرت باید با تمرین. اصل تمرینهای ما برای همین است دیگر.
"هَمْ أَوْ یَسْطًا مِنَ الْهَدْیَةِ." حیواناتی که میفرستند برای قربان در منا. جنسیس. از جنس هَک. هر آنچه که میسر شد از جنس حَدی. شتر، گاو، گوسفند. هر چیزی که بشود فرستاد. آخرش شدت. یسر. خیلی دیگر راحت باشد. یعنی اصلاً به زحمت نیفت. هر چی گیرتان آمد. حالا برای یکی ممکن است میسر باشد که از کشورهای اطراف بگوید: آقا برای من بفرست. یک شهر، دو شهر. تو مکه میروی. طائف میروی. مدینه. اینور، آنور. پول میدهد: آقا برای من یک قربانی بفرستید بیاید. استیسار. استیصار. ولی یک وقت هستش که شما باید بروی مثلاً اتیوپی و چهمیدانم کشورهای اطراف و یمن و سوریه و اینور و آنور و بگرد. آنجا به یک حدی پیدا کنی. آن دیگر یسر نیست. اینجا میفرماید که: "فمن لم یجد." دور دور و بر منا که جایی نیست که کسی گاو و گوسفند داشته باشد. حالا مدینه را خیلی نکن. اطراف خود مکه کدام شهرها میشود؟ طائف، مدینه است. آره. جدول خوشم میفهمند که اگر استیصال نبود، هرکه نیافت، سه روز روزه بگیرد در ایام حج. و صدتا. کجا؟ اگر محاصره شدید در حصر قرار گرفتید، چیزی نبود. بسته بود. بله. منعکم خوف او مرض. بعد ما حرمتین. بعد از اینکه احرام کردید، ترسی آمد یا مرضی آمد. محصور در حصر قرار گرفت. باز دوباره "من حَدیَ" هَدیَ پایین که اگر برای کسی دیگر همانقدر میسر نبود، چیزی روزه بگیرد.
سوره مبارکه نساء، آیه ۲۴. نوبت از کی بپرسم؟ هرکه آمادگی دارد. "فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً." خیلی خوب. "استمتعتم" صیغهی چند است؟ ماضی که هست. الان صیغهاش "استمتعَ، استمتاع، یستمطع. ادامه... نه همان "استمتعنا" استمطعَنَّ. "استمتعنا." همان ادامه. اسنپطعنه شش تا صیغه را رفتی دیگر. ماضی. ادامه هفتمی چی میشد؟ "توماس نه." ماضی. معنایش یعنی اینکه اگر شما مردان تمتع بردید از زنها، به هر حال مهریهشان هر چیزی که "بهی" یعنی توضیح بفرمایید. یعنی میخواهیم ببینیم که این معنای همان تابع اتاق پذیرش. یعنی یک کسی یک کنشی دارد، ما میپذیریم. یک اثرگذاری دارد، میپذیریم. الان جایی کسی دارد "تمطیع" میکند و ما میپذیریم. تازه آن هم باید ذکر بشود در کلام. یا مرادف. خوب اینجا که ندارد آقای دکتر. شما بفرمایید. مطالعه نشد. بهرهمندی طلب. ببینید دو تا معنا میشود گرفت. میخواهم عرض کنم که بعد ثمرهی فقهیاش را بگویم. اگر استمتاع کردید از اینها، باید مهریهشان را بدهید. استمتاع را اگر معنای طلب بگیریم، یعنی همینقدر که خواستید از اینها بهرهمند بشوید، طلب بهرهمندی کردید. یعنی مقدمات غریبش هم اگر صورت بگیرد، مهریه واجب میشود. ولی اگر استمتاع را به معنای تأکید ثلاثی مجرد گرفتیم، یعنی دیگر کاملاً بهرهمند شدید، یعنی باید حتماً کل ماجرا صورت بگیرد تا مهریه واجب بشود. حد وسطش را گرفتند که گفتند این طرف بله اگر نباشد نصف اجر را باید بدهد. بله. خلاصه "فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ" به آن اموال، منهج، اموال. بله. استمتعتم. نکاح المتعه. نکاح به وسیله... نکاح به وسیله... ازدواج. "وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ." این آیه مسکن کاه آورده.
"وَلَا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ" آن نکاحی که در دعای قبله کیها را نمیشود؟ بحث محرم بودن. "حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ." شما محرمید. و "الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ." این همسرانتان و شما محرمید. "أُحِلَّ لَکُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ." پولاً بخواهیم حس ایجاد کنی. نه اینکه مدثر به کسی. نکاح، نکاح مذکر است. سوره مدَّثِّر آیه. تأکید بهتر است. تأکید. ۷۴، ۱۷۴ آیه ۵۱. اواخرش. این از آن این از آن کلماتها. "مستَنفره." اسم فاعل صیغهی اول. بله. "مستَنفله، مستَنفرات، مستَنفران، مستَنفرون، مستَنفره، مستنفره." مستَنْفَرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ مصدرش چیست؟ شتر "استنفار." "استنفار" یعنی چی؟ نصرت دوری. نَفْر. جدا شدن. "مستنفره." "فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ." یعنی چی؟
شیر. به دانشجویی از بچههای دانشگاه علم و صنعت بود. گفتم فامیلیات چیست؟ گفت قصوری. گفتم که معنی فامیلیات را میدانی؟ گفت که بله. گفتم خب چیست؟ گفت که شیر. گفتم که میدانی کجای قرآن آمده؟ گفت میدانم. گفت نمیدانم. بعد گفت شما در کل ایران دومین نفری هستی که معنی فامیلی من را میدانستید. اولیش فلان دکتر بود در... گفتم که او بهم گفت. "مَنْ قَسْوَرَةٍ." قسور شیر که خیلی شیر است. "لیس" و "أسد" و "أزفر" و اینها همه معنای شیر است. حالا نژادشان تفاوت دارد یا اعتبار منشأشان تفاوت دارد. "ضِرغام" هم به معنای شیر است. بله. پس چی شد؟ "هُمْ مُسْتَنْفِرُونَ" که اینها گویا الاغهای مستنفران که از شیر فرار کرده. تشبیه کی به کی است؟ چی به چی است؟ ذکر خدا را تشبیه به شیر کرده. اینهایی که از ذکر فراری هستند، تشبیه به الاغ کرده. خیلی جالب است.
از کشفیات عجیب قرآن. ذکر خدا پیراهن تذکر. "معرضین بالذکر" قیامت. بله. ذکر قیام مطلق ذکر. از ذکر فراری هستند مثل الاغی که "مستنفر" است و فرار میکند از "قسور". تأکید است. یعنی تأکید در نفرت دارد یا طلب نفرت دارد؟ تأکید. پس خیلی کم است و قیاسی نیست. خیلی همچون نیست حمله معنای تأکید ثلاثی مجرد خیلی کم است. به ندرت ما در استفعال داریم. خیلی هم به ندرت. هم خیلی نبود. از بعضی موارد که خیلی بیشتر بود. مستن... پس معنای طلب را هم به یک معنا میشود گرفت.
سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۱۶. این هم آخرین آیهمان باشد و دو تا روایت کنار دیگر فردا میخوانم. اعراف آیه ۱۱۶. سوره هفتم. "قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ." بله. یک سؤال. "استعمرکم" با "استرحبتهم" استرهبوهم چه فرقی دارد؟ استعمرتم و استعمرکم. موزیک اول نو. موزیک اول بازی. استعمرتم یعنی آها آن طلب آبادانی. استرهبوهم. ارهاب یعنی زارحب. معنای خوبی مفسرین این را گفته باشند. "جعلهم زارحب." فرمان تعدیه باشد. تعدیه خوب است. ولی خوب معمولاً اینجا معنای چی گرفتند؟ طلب. طلب رحم کردن. ساحران. لب ترس نداشتند. میخواستند بترسانند. جان. چرا؟ دیگر. میخواستند قصد ترس داشتند. نه. میخواستند بیندازند. دیگر نمیشود. وقتی انداختند، میشود. قصد مهم است در استفال خسته و نیت و انگیزه. "سرهبوهم." یعنی قصد داشتند که آنها را طلب ترس در آنها داشتند و "جاءوا بسحر عظیم." ترس انداختند. یخ میگوید میخواستند بیندازند. حین عمل دیگر انداختند. خوب این میخواهد به آن انگیزه. کدام یک ترسیدند چشم مردم بستند؟ کار انجام شد دیگر. یعنی تعدیه صورت گرفت. سحر کردن محدودهی چشم مردم بود. چشمبندی بود. همچین طرف چشمبندی کرد مردم را ترساند. شما گفتی رسیده به آنجا دیگر مردم ترسیدند. طلب گرفتن مفس... ولی خب ته دیگ هم خوب است. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...