نیت، نقطه اتصال باور و عمل
روح الایمان چیست؟
علامت ایمان و نفاق
راه تقویت ایمان چیست؟
دو نکته طلایی در مورد نیت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
ماهی بخورد، خوابش را تنظیم کند، به اینها نیست. قلب! امیرالمؤمنین فرمود: «اینی که میبینید، اینی که دیدید، من این درِ خیبر را کَندم، قوت بدن نبود، با قوت قلب بود.» دلیل «درِ خیبر» یا شبیهسازی یا خودش است. من آن قدری که مطالعه کرده بودم، کلاً سند ندارد. درِ خیبر تو یکی از موزههای فرانسه موجود؟ امیرالمؤمنین تو ماجرای خیبر، در را برداشت، از جا کَند، قلعت را قلع پرت کرد! قلب وقتی قوی بشود، بدن به کار میاندازد، انرژی، انگیزه، روحیه مال قلب است.
نود سالش است، از یک آدم بیستساله باطراوتتر، شادابتر، سرحالتر. سنگینترین وقایع زندگی ما رحلت ایشان بود. من چند ماه قبلش، پدربزرگمان رفتند. مصیبت وارد نشد که مصیبت سنگینی بود. سر ظهر بود؛ تو اردیبهشت سال ۸۸. یکی نوشته بود که گنده یعنی قدیس آقای بهجت، سال ۸۷، پیرمرد ۹۵ ساله، درس سنگین بعد از ظهر مسجد ایستاده میخواند. اول فرادی، اتاق خودش همه را میخواند، بعد میآمد به جماعت میخواند، یعنی اول فرادی با نوافل همه را میخواند؛ تو آفتاب، با نافله و مقدمه و مؤخره و تعقیبات و اینها. ما یادمان است نماز روزی ۱۰ ساعت نماز بخواند. نوافَل صبح و شب. بعد از مرگم، یک دور به اندازه سه نسل نماز خواندی!
۹۵ سال حضرت امام رضوانالله علیه ۸۰ سالش بوده، جلد ۱ صحیفه امام. سن بازنشستگی، امید به زندگی دنیا. من اجدادم امیرالمؤمنین، پیغمبر. نرسیدن همه تو همین سِن از دنیا رفتند. من دنیا یعنی هدفم دنیا و حکومت نیست. ۱۵ سال تبعید، میرود؛ تازه ۸۰ سالگی رهبر میشود. ۸۰ تا ۹۰ سالگی اون فشار و اون زحمتی که امام تو مصاحبه ۵۷ انجام دادند. خیلی برای من جالب بود. تو مصاحبه سال ۵۷ خبرنگار فرانسوی ازشان میپرسد که شما برنامه روزانه تان چیست؟ روزی ۱۶ ساعت امام ۸۰ ساله! ۵۰ سالگی به زور یک ادارهای رفته بودیم، رفتیم و ماجرا درست نشد. چروک بازنشستگی تو چشاش میآید، بازنشست میشود. امام ۸۰ سالگی اول سرحالی. قلم امام بدون احتیاط و ترس و هیچ چیزی. امام سال آخر عمرش فتوای قتل سلمان رشدی میفرماید. "دیگه پیر شدم، دوست داشتم شهر به شهر میرفتم خودم میکشتمش، برمیگشتم." انرژی، انگیزه، روحیه، صلابت، نشاط! روز آخری که بردندش بیمارستان، مطالعهاش، درس، حضور ذهنش...
رحیمیان میگوید که امام لااقل ۳۰ سال بود که فلسفه درس نداده بود. کوران ماجراهای انقلاب و درگیری کف خیابان و منافقین و بنیصدر. خود اساتیدش توش ماندند. قلبش است، نور، نشاط. آدم افسرده، دمق، بیرنگ و رو، درمان میشود با ایمان. کدام ایمان؟ ایمان یعنی هرچی میگویند گوش بده، تعبد؟ سرت تو لک خودت باشد، به کسی کار نداشته باش. این ایمان نیست. ایمان یعنی شور، یعنی حرارت، یعنی عشق! «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق». ایمان یعنی نور، اینها انرژی. یادآوری بکنم، امام صادق فرمود که هر وقت ایمان طرف افزایش پیدا میکند، معضلات خانوادگی کم میشود. این بیعلاقگی، یک سال، دو سال، سه سال، نهایتاً علاقه هست، کمکم سرد میشود. مرد تو محیط کارش ۱۰ تا آدم میبیند، تو فضای مجازی هم که دیگر ماشاالله همه پلنگند. خانمم تو محیط کار آقایی همینطور باهاش گرم صحبت میکند. شب میرود شوهرش لش و پش میآید میافتد رو زمین؟ درمان اصلی مشکلات خانوادگی این نیست. درمان عشق است.
شهید چمران رضوانالله علیه، آمریکا همسری داشت و سه تا فرزند داشت و انقلاب و اینها. همسرش را طلاق میدهد، سه تا بچه را ول میکند، پا میشود میآید. استادی که تو عمرش بالاتر از ۱۶ را کسی نمیداد، ۱۸ را کسی نمیداد؛ به چمران ۲۲ میدهد! دانشجوی ایرانی. این کی هستی؟ مستی؟ اینها که ما داریم، مبتکر اولی و اساسیش چمران بوده. فعالیت کرد. خانمه اهل اسلام، مسلمین، این حرفها نبود و بیحجاب بوده، اسمش «قاعده جابر» با غ غین. بعد این خانمه یک باطن لطیف و نورانی داشته که شهید چمران با آن نورانیت خودش خوشش آمد و سرش انداخت و کمکم علاقمند شد به این ایمان درمانی. یعنی میگوید که این قاعده جابر، یک دوستی داشت. حالا این هم ماجرا دارد که این اول قبول نمیکرد. گفت: «آقا! من مال یک خانواده مرفهم. من صبح به صبح مادرم با یک آب پرتقال میآید بغل تختم، من تختم مرتب میکند. شب میشود هم یک قهوه تلخ داغ بهم میدهد.» جابر بهش میگوید که این خنده است. خاصیت عشق. عشق بالاتر. اگر آن عشق بالاتر نباشد، کی عاشق یک آدم ضعیفی مثل خودش میشود؟ خوشگلتر، تمیزتر، بهتر، سالمتر، روپاتر؛ الی ماشاالله از اینها داریم. به محض اینکه خانم سرماخوردگی پیدا میکند... چقدر ما از این موارد داریم، ماشاالله زیاد است. تو فضای مجازی، ارتباط مخفی و پنهانی و تمام.
جواد، دانشجویی ۱۸ ساله، آمده پیش ما. ۱۸ سالش! بیوفایی و بیمحبتی. و محبت با چی میاد؟ خیلی بامزه است. غرب چی میگوید؟ همزیستی داشته باشیم، همخانه باشی، پارتنر بودیم، یک مدت با هم بودیم. ۷۰ درصد، ۸۰ درصد جوانهای مجرد، فامیل، خانههای تکی دارند. تکی زندگی میکنند. دختر ۲۰ ساله تکی زندگی میکند. تهران کجا گیر میاد؟ اصلاً مگر میشود آدم عاشق یکی دیگر بشود؟ ما کانال اتصال محبت شما به همدیگر. ما را که دوست دارید، به همدیگر علاقمند میشوید. از این کانال همه به هم، آن عشق بالاتری متصل میکند. کربلا، یا عراقیها و نجفیها و اینها کار ندارد. این فقیر است، پولدار است، باباش پمپ بنزین دارد تو کانادا، دستفروش است. تو عمرش نمیبیند دیگر طرف را. «یک باره ببینمت! مشهد آمدم ببینمت!» مشهدی تازه دو برابر ماساژ میدهد، میگوید: «به عشق امام رضا آمدم. من بیایم مشهد ببینمت.» هیچ منفعت شخصی و هیچ طمعی توش نیست. خالص خالص. عشق کی؟ عشق اهلالمؤمنین.
یعقوب، آن زنبور عسل، ملکه زنبورها است. سر کندو رفتی، کسی پوریا انداختیم و تو لرستان کندو خریدیم. سرحال، با انرژی. گفتند که به آن حشره که خیلی زحمت میکشد عربی، پرستار و کارگر چیست؟ آن ملکهای که کار میکند که غذاشم یک ژل رویال خاص و عجیب غریب و اینها. آن ملکه وقتی تو کندو میافتد، میمیرد. گفتند تمام زنبورهای کندو از بین میروند. نهایتاً زنبور ملکه دارد کار میکند. تکتک این خانههای ششضلعی را میآید نگاه میکند، خوشش بیاید. مؤمنین تو این کندوی عالم. مؤمنین اگر کار میکنند، فعالیت میکنند، زحمتی دارند، به عشق من است. منافقین چی؟ نرد رفاقتی چیزی؟ پول نباشه، تموم! رأی دادن بر محور پول، انتخاب، ازدواج، بچهدار شدن، پولی نگاه میکند.
شرمنده امیرالمؤمنین. میخواهم اضافه کنم. مؤمن بچه که میآورد، به عشق امیرالمؤمنین میآورد. مؤمن زنش را دوست دارد، عشق امیرالمؤمنین. منافق... علامت ایمان و نفاق اینهاست. محبتها بر محور امیرالمؤمنین، بر محور ولایت. و چون اینجوری است، ثابت است. علامه طباطبایی رضوانالله علیه فرمود که از کتاب میخواستیم بخوانیم، جلسه بعدی محضر ایشان هستید انشاالله. من علامه طباطبایی عرض کردم بعد از اینکه همسرشان را از دست دادند، خیلی حال عجیبی داشت. یک سکته خفیف کرد بعد از رحلت همسرش. بعدم هر روز گریه، هر روز میرفت کنار مزار همسرش. تو ۸۰ سالگی هر روز گریه. و اسمش میآمد، بیقرار و بیتاب میشد.
علامه عرض کردم که آقا! مگر نگفتید همه محبتهای غیر خدا برچیده میشود؟ قیامتش خبری از هیشکی نیست، به تعلقات باید کند و تعلق به هیچی نباید داشت. تعلق به زنم، تعلق از جنس ماده و چه میدانم این جور مسائل. جادوگر بهتر پیدا میکنم، جاروکش بهتر... یادش نمیآید. عشق من به او یک جنس دیگری بود. نوشتم کمککار من زنم. مطالعه کنم. بعد بازبینی بشه حساب کردم هر صفحهای نقطهگذاری کنم ۳۰ ثانیه وقت میگیرد. از مطالعه تفسیرالمیزان خودم و خانمم با هم نوشتیم. من مشغول نوشتن میشدم، درگیر مطالعه، سپیده نگاه میکرد و میگفت: «شما اصلاً به من کار ندارید!» یکی از اساتید، شاگرد خصوصی علامه، این خانمی که گاهی برای شما فوقالعاده درس میگفتند، مرحوم قمرالسادات طباطبایی که دخترعمو میشدند، با هم ازدواج کردند. ایمان از جنس محبت امیرالمؤمنین.
یک روزی، یک روزی، ظهر عاشورا... عاشورا برگشتم خونه. گفتش که ما امسال اولین سال بود که از نجف برگشتیم تبریز. گفتم دلم شکست. گفتم: «یا امام حسین! ما ۱۰ سال ظهر عاشورا کربلا بودیم. نجف که بودیم، ظهر عاشورا کربلا بودیم. امسال من جدا افتادم تبریز.» زیارت، پشت ضریح امام حسین ایستاده بودم، وسط ازدحام جمعیت، نماز زیارت به زیارت به ضریح چسبیدم. ایمان وقتی باشه، دلها یک جا دیگه به هم بَنده. از اینجا به هم بَند نیست. اگه به چشم و ابرو و خط و لب و دهن و قد و قواره و مدرک و... یک تصادف میکند، صورت زخم برمیدارد، قیافه هزار تا ماج را خراب میکند. این پیرتر میشود، خانم پیرتر، روزبهروز عاشقتر. معضل و کمبود اساسی زندگی چیه؟ ایمان است. یک مقدارش را توضیح دادیم. جلسات بعد، اصل بحثی که جلسه بعد انشاالله خواهیم داشت، تو یک جمله بگویم در مورد جلسه بعد صحبت خواهیم کرد. چرا ایمان خیلی کلیدی و حیاتی است؟ چون ایمان باعث میشود ما وارد عالم جدیدی بشویم. عوض نشود، اتفاق خاصی برای ما نخواهد افتاد. عالم باید عوض بشود. تفاوت انسان و حیوان در ایمان است. آدمی که ایمان ندارد، عالمش عالم حیوانیت است. این بیشتر از خورد و خوراک و خشم و شهوت و از این حرفها هیچی نمیفهمد. زندگی و رفت و آمد و رابطهها و رفاقتها و تو همین فضا میفهمد، با همین شاخصهها میفهمد. کوتاه بیایم، تواضع، فداکاری، عشق، اینجوری رفتار میکنند. گمان میکنم مولوی پردهفروشی دارم. مولوی تهران. چقدر رابطه قربان صدقه میرویم، کلی مثلاً میگیم، میخندیم. هیچ حسی هم ندارد.
گفتم تو از امیرالمؤمنین بهتری؟ امیرالمؤمنین به حضرت فرمودند که زنها گفتند که آقا! تو همه چیزت خوبه. ما یک کارت یعنی یک کارت اخلاقی خوشم نمیآید. اصلاً اینها گفتند که پیغمبر به دخترای جوون سلام میکرد. پیغمبر پیر بود، من جوونم. میترسم به شما سلام بکنم، تو جواب سلام شما دلم بلرزد. اگه به دختر میرسد، سلام میدهد، دلش میلرزد، یک جوریش میشود، لرزش میگیرد. این مریض. چرا نمیفهمد؟ نور ایمان. چون نور ایمان تو خطر میبیند. من که مریض، جنسیت را نگاه میکند. مثلاً یوسف سرمایه دیگر دارد، از آن سرمایه میترسد. این بدبخت هم ندارد، «سکه دارم، نه عرض دارم، نه دلار دارم.» ایمان عالم انسان را عوض میکند. تا این عالم شکل نگیرد، انبیا هیچ حرفی با ما نمیتوانند بزنند. ادراک، آن نقطه، آن عالم برامش شکل نگرفته. مادر نیستی بفهمی. دیدی عالمش قرار نگرفتن تا بفهمند لذت ایمان. عالم ایمانی را نصیب ما بکند و در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرماید. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و آل محمد.
در حال بارگذاری نظرات...