نیت، نقطه اتصال باور و عمل
روح الایمان چیست؟
علامت ایمان و نفاق
راه تقویت ایمان چیست؟
دو نکته طلایی در مورد نیت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین. من الآن قیام.
در ابتدای بحث، سؤالی که از بخش خواهران به دست ما رسیده، را اول میخوانیم و بعد به سراغ بحثمان میرویم. در مورد جلسه قبل پرسیده بودند که ما گفتیم آقای بهجت نماز صبح را دیر میخواندند. یک شاهد هم داریم. گفتند که باورمان نمیشود، آیا خودتان شاهد بودید یا از کسی شنیدید یا در جایی خواندید؟ بیشتر توضیح بفرمایید. آقا شاهد گفتند که بعید است از ایشان حقالناس را رعایت نکنند و مردم را معطل کنند. بله، ما همه میدانستیم ایشان دیر میآید، یعنی همه خبر داشتیم. مثلاً ما در گذرِ خان میرفتیم؛ یک مسجد دیگر نماز ظهر و عصر را کامل میخواندیم، به جماعت تمام که میشد، میآمدیم. تازه یک ربع از نماز ظهر گذشته بود. و دلایل دیگری گفتند. گفتند: "امام از ایشان خواسته بود که شما نماز صبح را دیر بخوانید تا هوای امنیتتان محافظت شود." قبول نکرده بودند، آقای بهجت! معنا ندارد. این نمازی هم که عرض کردم، دیر میشد، وجهش این بود. و حالا نماز صبح به نحوی و نماز ظهر و عصرم به نحوی. و همه هم خبر داشتند که آقا نماز دیر میخواند و معطل کسی نمیشد. در مسجد، من که غریبه نبودم. البته نماز از یک ساعت دو ساعت قبل اذان، مردم میآمدند و میایستادند. اگر دیر میرسیدی، یعنی شبهه هفته پیش حقالناس واقع شد. مطلبی اگر هست، به خودمان منتقل بفرمایید. سعی میکنیم انشاءالله اگر بلد بودیم.
ما در بحث ایماندرمانی که چند جلسهای در دانشگاه فردوسی این بحث را ارائه کردیم، در جلسه چهارم آن بحث (که حالا نمیدانم چقدر از عزیزان آن بحث را پیگیری کرده و گوش کردهاند)، در مورد مراتب روح بیشتر صحبت کردیم. ما پنج مرتبه در روح داریم که من با آن دو تای آخرش کار دارم: مرتبه چهارم روح الایمان، مرتبه پنجم روح القدس. روح القدس برای انبیا و اولیا و معصومین است. و این ما پنج تا روح، یعنی مثلاً پنج تا روح کنار هم، اینها را که نداریم. پنج مرتبه روح است. نکتهاش را برایتان میخوانم که علامه طباطبایی کجای این ارائه؟ یک کمی بحثها ممکن است یک کوچولو فضایش سخت و سنگین شود. اصلاً مشکل از فرستنده است، نه به گیرنده. اصلاً دست فرستنده است. و انشاءالله آنقدر توضیحات داده میشود در موردش که بحث حل خواهد شد. کلمات یکم سنگین و بحث یکم خاص است.
پس ما یک روح الایمان داریم و یک روح القدس. روح القدس بالاترین مرتبه روح است که "تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ" در قرآن آمده. شب قدر، این همه مراتب روح، خصوصاً روح القدس، شب روح القدس نازل میشود. انبیا و اولیا روح القدس دارند. در روایت فرمود: علم انبیا و اولیا و معصومین (علیهم السلام) به خاطر روح القدس است. روح القدس بالاترین مرتبه روح انسان است؛ آن قلهای که روح انسان میتواند به آن ارتقا پیدا بکند، روح القدس است. ما میتوانیم به آن برسیم یا نه؟ بله، میتوانیم برسیم. چهشکلی؟ بعداً عرض خواهم کرد. فعلاً سعی کنید به روح بعد بدن، اگر عمری ماند و رسیدیم و رد شدیم، به روح القدس هم انشاءالله خواهیم پرداخت.
مرتبه چهارم روح، روح الایمان است. روح الایمان مخصوص مؤمنین است. بعد با این روح الایمان، انسان دریافتهایی دارد، لطافتهایی دارد، باطن ملکوتی و نورانی پیدا میکند که در موردش انشاءالله بیشتر صحبت خواهیم کرد. سه مرتبه پایینتر، روح الحرکه و اینها. اینها را موجودات غیر از انسان هم دارند. حیوانات و اینها اینها را دارند. شهوتی که مثلاً حیوانات دارند، از همین است. آنها روحی دارند که قابل شمارش نیست و قابل جواب دادنم نیست. آنجا یکی از سؤالاتی که از ما پرسیدند، همین است که این روح بعد از مرگ چی میشود و عالَم برزخ بحث مفصلی است. فعلاً نمیتوانیم واردش بشویم. حیوانات روح دارند. و بعد از اینکه میمیرند، روح کجا میرود؟ حیوانات هم روح دارند، عالم برزخ میروند، قیامت دارند، حشر دارند.
علامه طباطبایی میفرمایند: اگر کسی کافر باشد، این همان سه تا روحی را دارد که حیوان دارد. این بدنش قلبش کار میکند، موهای روی تنش دارد رشد میکند، اینها همه از چیست؟ از همین روح القوت است، مثلاً. درست شد؟ این روح را در نباتات هم ما داریم. یک گیاه رشد میکند، گیاه زنده است. یک گل، میگوییم زنده است، این گل مرده است. زنده و مرده بودن گل به چیست؟ چه روحی دارد؟ همین روح را، درست شد؟ روح الحرکه دارد. حرکتش در حد حیات نباتی. گیاهان هم دارند. بعضی از اینها که میروند در کما، روحِ روح الحرکه را دارند، دیگر. محاسنش دارد رشد میکند، موهایش دارد در میآید، ناخنهایش دارد بلند میشود. زندگی نباتی در این حد، روح را. خوب، حیوانات چی؟ حیوانات سه مرتبه روح را کامل دارند. انسان غیر مؤمن، این سه مرتبه روح را دارد. خدا به هر موجودی، به هر انسانی این سه مرتبه روح را داده. حیوانات و کفار اینجا مشترک میشوند. جالب! زندگی انسان از کی شروع میشود؟ از وقتی که روح الایمان پیدا میکند. زندگی ملکوتی برای انسان.
یک نکته فرعی بگویم. این هم از آن بخشهایی است که بهش دست نزنین، اشکال از گیرنده است. این را باید بگویم که از کنارش رد شویم، برویم. حالا اگر کسی مطلب را کامل دریافت کرد، نوش جانش. اگر هم دریافت نشد، ولش کنید، کاریش نداشته باشیم، مهم نیست. ولی این بحثمان را خیلی کمک میکند. ما یک بحثی داریم در فلسفه به اسم "حرکت جوهری". جزو شاهکارهای گرههای فکری بشریت را حل کرد. واقعاً هم یک حرکت جوهری دارد و یک نظریه "جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء". انسان با جسم وجود پیدا میکند، بعد میآید این جسم، ظرفی میشود، روح بروز پیدا میکند. ذهنتان باشد. مفصل اصطلاحات را داشته باشید. دوست دارند مطالعه کنند، بروند دنبالش.
خب، حرکت جوهری. انسان دائماً در حرکت است. عالم ماده، عالم حرکت است. از قوه یک دانه حرکت میکند، میرود سیب میشود، درست است؟ وقتی هم که سیب شد، باز حرکتش ادامه دارد. این سیب میآید خوراک میشود. این خوراکی میرود در تن یک حیوانی. همین گردش ادامه دارد. این همش حرکت، حرکت جوهری. یک نطفه میآید تبدیل میشود به جنین. این جنین رشد میکند، رشد میکند، رشد میکند. دست، چشم، گوش، ابزار و قطعاتی پیدا میکند. کمکم به یک جایی میرسد، روح را در خودش مییابد.
حرکتش شیر میخواهد. به خاطر روح و شهوت است دیگر. نیاز روح شهوت، مثلاً بین زن و مرد، آن منظور، میل به خوراک دارد، میل به آغوش دارد، خوابش میآید، بدنش اذیت است. اینها هم از روح و شهوت است، درست شد؟ رشد میکند. اطلاعاتی از بیرون میگیرد. به میزانی که علم به او داده میشود، هی رشد میکند. حالا خدا این سه تا روح را به او داده و هر حیوانی هم داده. اما به این انسان از یک نقطهای به بعد، مراتب حیات دیگر با خود آدم است. انسان خودش باید عالمش را عوض کند. از عالم حیوانی دربیاید. انسان کی از عالم حیوانی در میآید؟ از وقتی که ایمان پیدا میکند. همه مراتب سیر و سلوک و این حرفها دیگر وادی ایمان است. درجات ایمان، کمترین مراتب تا بالاترین مراتب، همش درجات ایمان است. امیرالمؤمنین قلّهی ایمان است. امیر مؤمنین خود ایمان است. سلمان درجه ده ایمان، ابوذر درجه نه ایمان است. میآید تا پایین، درجات ابتدایی که یک مسلمان شد و خدا را همینجور ذهنی قبول دارد، این هم کمترین درجات ایمان، پایینترین مراتب ایمان، درجات ایمان. وارد یک عالم جدیدی میشود.
اگر مثلاً یک نفری دستش مشکل دارد، پایش مشکل دارد، چشمش مشکل دارد. اگر چشمی نابیناست، معنایش چیست؟ این چشم که در این بدن است، در این جسد است، این چشم انگار حیات ندارد، درست است؟ انگار چشمش مرده است. چشمش مرده است. روشن است؟ بله. الان یک کسی نمیتواند. حیاتش بود و نبودش خیلی ارزشی نیست. امکانات مختلف، ابزارهای مختلفی. مفصل. اگر کسی دارد، معلوم میشود که تکلیفش بیشتر است. مثل اینکه شما چند نفر را میآورید، به هر کدام یک سوئیچی میدهید. از این سوئیچی که میگیرد و ماشین و وسیله حملونقل که میگیرد، میفهمد تکلیفش چیست. به یک نفر وانت میدهی، به یک نفر تراکتور میدهی، به یک نفر موتور میدهی، به یک نفر دوچرخه میدهی. دوچرخه دادی، خب بنده خدا! دوچرخه دارم، فقط محل کارت برو! با آن تراکتور... ابزارش متفاوت است. افتخار نیست که بگوید آقا دوچرخه چقدر است؟ دو میلیون. تراکتور چقدر است؟ دویست میلیون. پس این هیچ تفاوتی، اینجا مزیتی نیست. به یکی پا داده، به یکی پا نداده. اونی که پا ندارد، انگار چیست؟ انگار این پا حیات ندارد. پا زنده نیست. کارایی ندارد. حیات در عالم ماده.
حالا شما اگر خواستی این را درمان کنی. الان یک حرفهایی میزنند، میگویند انرژیدرمانی و از این حرفها. حیات برگردانند. میخواهند خون جاری کنند. میخواهند در این عضو خون جاری کنم. وقتی خون جاری میشود، حیات برمیگردد. این دست وقتی خون درش جاری است، حیات دارد؟ بله! حیات دارد. نقطه اول درمان چیست؟ بخشیدن حیات. وقتی حیات نداشت، هیچ مداوایی نمیشود کرد. اگر مثلاً از دنیا رفته، اول زندهاش کنند. قلب کار کند. خون پمپاژ بشود. حالا مثلاً این خون کثیف است، این کبد مشکل دارد، این چهمیدانم دیابت دارد. این عضو باید قطع بشود، نگه دار. حالا پا و دست و اینها را یک کاریش میکنیم. مهمترین مداوای که باید بکنیم، روحمان را چیست؟ باید اول از همه بهش حیات بدهیم. حیات که آمد... قلب روح... صحبت خواهیم کرد. روح عبارت قرآنی است، قلب. قلب کسی وقتی قرار شد خوب باشد، حال کسی خوب باشد. فلانی حال آدم را خوب میکند. حالم خوب نیست. من وقتی پارسال یک بحث داشتیم در مورد حوصله. حوصله یعنی چی؟ حوصله ندارم. اعصاب... یک کتاب خوبی دکتر حکمت، کتاب قشنگی دارد. همین اسمش ایماندرمانی است. کتاب قشنگی است. یک بخشی از کتاب مفصل در مورد این بحث کرده که میگوید: "من اعصاب ندارم"، یعنی چی؟ "اعصاب ندارم"، همان "اخلاق ندارم" است. "اعصاب ندارم"، منظورش این است که "اخلاق ندارم".
حالا چی میشود آدم اعصاب ندارد؟ اعصاب نداری؟ اعصابش کار نمیکند؟ چرا آن کار را نمیکند؟ مشکل از کجاست؟ بیماریهای اخلاقی از کجا نشئت میگیرد و چهشکلی مداوا میشود؟ از مرگ قلب نشئت میگیرد. با حیات قلب مداوا. بیماری اخلاقی روی ایمان. هر کمالی که شما دنبالش میگردید، هر خوبی که دنبالش میگردید، کجا باید پیدایش کنید؟ در ایمان. یک درجهای از ایمان، یک جلوهای از ایمان. آقا! چهکار کنم اخلاقم خوب بشود؟ تواضع داشته باشم، قناعت داشته باشم، صبور بشوم، حوصله داشته باشم. حواسش نیست. چون همه خوبیها مال وقتی است که انسان وارد عالم روح الایمان میشود. حیات جدید، قبلش. این نکته را بگویم. عالم جدیدی میکند. از عالم حیوانیت در میآورد ما را. وقتی ایمان نباشد، عالمِ آدم، عالم حیوانیت است. آدم در عالم حیوانیت میچرخد. مگر عالم حیوانیت خوبی ندارد؟ حیوانات؟ بله. مشکلش چیست؟ حیوانی است. مثلاً اسب نجیب است، میگویند نجیب است. شتر صبور است. البته کینهای هم هست، حواستان باشد. این بزرگوار بیست سی سال کینه دلش را مخفی میکند، بعد از بیست... بعد سگ باوفا، امانتدار، شکار. گاز نمیزنند. امانتدار. زنبور عسل منظم. من زنبور هفته پیش اینجا نکاتی گفتم. آقا! زنبور وجدان کاری، گاو خدا برکت بدهد. وجدان دارد در حد لالیگا. یک کلیپی منتشر شده بود که این گاوه آمده، آن گاوآهن را، سیستم آهنی که باید بیندازی گردنش، برود مثلاً کله را بالا پایین، بالا پایین، بالا پایین. جاب... ساعت اداری چهمیدانم اضافهکاری انجام... کمال نیست. کمال و چه کمالی؟ کمال حیوانی. انسان یک سری کمالات را، تازه بعضیها نقطهی اوجشان به این است که بیایند بعضی از این کمالات حیوانی را پیدا کنند. وجدان کاری دارم، منظمم، فلان. تازه میشود زنبور عسل. تازه عدالت. حضرت امام (رضوان الله علیه) میفرمود: ما دنبال عدالت حیوانی نیستیم، ما دنبال انسان هستیم. آغل فلان جا، آغل مش قنبر. یک گوسفندی اختلاس کرد، همه کارها را برداشت و رفت. تجسس نمیکند مثلاً دختر آن گوسفند... مثلاً برایش خواستگار آمده، بچهدار نمیشود. زندگی سالم، بانشاط. بعد هم یک کلهپاچه میشود سر سفره من و شما. به لقاء پیوندد. زندگی باشرافتی دارد. یکی نه ظلمی، نه جنایتی، نه خیانتی، نه حق و حقوقی، نه دروغی، نه غیبتی، نه تهمتی. گوسفند بشوند. غرب حیوان میسازد. غرب حیوان پرورش میدهد. گوسفند خوبی باش. خیلی جملات امام (ره) این حکیم الهی، مرد بزرگ، روح القدس را درک کرده بود. با آن مراتب رسیده بود. عالم تقسیم شده به دو نوع موجود: همه یا گرگاند یا گوسفند. انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی میخواهد... آدم عالم جدیدی آمده برای بشریت باز کرده. عالم ایمان. ایمان نداری؟ زندگی گوسفندی داشته باشی، زندگی انسانی داشته باشی. کبابی ۱۰۰ گوسفندی. خطاب به من نوشته بود ۱۰۰ درصد گوسفند. ۱۰۰ گوسفندی است. مرتباً سر وقت میدهد. خدا و قرآن آمده ما را به چه منطقهای برساند؟ گفته ببین، زندگی از وقتی شروع میشود که تازه میخواهی...
صحبتهایی کردیم قبلاً. مردم زمان... این را بگویم، ربطی به انقلاب و اینها هم دارد. عملکرد مسئولین را هم توجیه نمیکنم. آنها که دارند کم میگذارند، خیانت میکنند، به آن هم کاری ندارم. خدا انشاءالله به احسن وجه عذابشان کند. خیانت میکنند. حضرت موسی (علیه السلام) آمد انقلاب کرد، درست است؟ مردم داشتند با فرعون زندگی میکردند. قرآن میگوید فرعون اینها را خفیف کرد. عقل اینها را پایین نگه داشت. خب فرعون تهدید میکرد. قرآن میگوید "استخفاف و استضعاف". این دو تا کار را میکرد. مدیریت میکرد این حکومت فرعونیه را. یک تمدن حیوانی. خاصیتش چی بود؟ اهرام ثلاثه ساخته. هزار سال است که دارند کار میکنند. که این از چی ساختن که اینجوری عجایب هفتگانه یا هشتگانه هم هست. چیزهای گردشگری دنیا در صنعت توریسم همین اهرام ثلاثه مصر. همان ملتی که تحت فشار و یوغ فرعون آدمیت... آدم باشید. آدم. مردمی که با فرعون بودند، اهرام ثلاثه ساختند. هم آنها وقتی آمدند پیش حضرت موسی، دیگر آفتابه هم نمیساختند. درست. در سوره مبارکه طه. حیف از این پیغمبر خدا، حضرت موسی، گرفتار یک همچنین قوم عجیب و غریبی شد. گفتند شما آدمید. رنگش چی باشد؟ سنش چی باشد؟ چهشکلی باشد؟ پیر باشد؟ جوان باشد؟ نرم باشد؟ فرعون بود. چرا گفتی؟ به موسی (علیه السلام) رسید، زبان درآوردی؟
ماجرا و مصیبت از کی شروع میشود؟ انبیا میخواهند بیایند بگویند آقا! یک عالمی بالاتر هست. یک روح الایمانی است. یک عالم جدیدی است. تازه دعوا و درگیری و مشکلات شروع میشود. تا قبلش ساکت، آرام. مشکلات اقتصادی... وضعیت جاهای دیگر را ببینید. کسی نطقم نمیزند. کشور مصری که الان اشاره کردم، پنج میلیونشان در قبرستان میخوابند. پنج میلیون مصری در قبرستان میخوابند. در قبرستانها این مقبرهها، طاقی که میزنند، اتاقک درست. قبرستان. وضعیت اقتصادی عجیب و غریب دولت و ملت. اگر من با شما بیعت کنم، از روح الایمان جدا میشوم. آنجا حیاتم را از دست میدهم. آدم زندگی میکند که به روح ایمان برسد، نه اینکه روح و ایمان بدهد که زنده نماند. ملت کوفه که تن دادند به عمر سعد، آخر چی شدند؟ هیچ. خیانت و جنایتی نمیکند. ازل در عالم، مرتکب گناه و خطایی شده، بدتر از گرگ است. یک گرگ میرود یک گله را میزند و میآید. ولی آدمیزادی که گرگ شده، یک بمب میسازد، هیروشیما را میزند. پس چی شد؟ حیات ما از کیست؟ از وقتی که به روح ایمان میرسیم، وارد یک عالم جدید میشویم. خیلی چیزها را نمیفهمد. عشق مال آن عالم است. زندگی مال آن عالم است و آن عالم. صداقت مال آن عالم است. این صداقتهای اینجا، صداقتهای حیوانی است. دروغ نمیگویند. دروغ نگفتن سگی است. دروغ نگفتن آدمیزاد، دروغ نگفتن ایمانی است. دروغ بگوید. درست شد؟
تفاوت بین انسان و حیوان را بخوانم که این خیلی بحث قشنگی است. کتاب هفته پیش را معرفی کردم، کتاب "انسان و ایمان" از شهید مطهری. ایشان چند تا تفاوت را میگویند. میفرمایند که حیوانات آگاهیشان از بیرون فقط با حس است، با خواصی که دارند. انسانی هم که حیوانی زندگی میکند، حسی است. با حسش، حواس پنجگانه. با اینها زندگی. لذتها و خوشآمدهها، بدآمدهها، علاقهها، نفرتها، ترسها، امیدها، اینها همه همینهاست. یک حس. با حس زندگی میکند. بیشتر از حس هیچی نمیفهمد. واسه همین سطحی و ظاهری. سکهها را میزد. ثانیاً فردی و جزئیاند. به درون و روابط درونی اشیاء نفوذ نمیکند. حقیقت چیست؟ پشت پرده چیست؟ این آب واقعاً چیست؟ این آبی که ما دادند برای چیست؟ حیوانات نسبت به این فکر نمیکنند. از کجا آمده؟ حلال است؟ حرام است؟ میگفت: طرف نشسته بود در زمین کشاورزی همسایهاش. آن رفیقش گفت: آقا! نخور. حرام است. بفهمد. احساس میکردم دیگر. بعد حس فقط میفهمد مزه تلخی، خوبی، اینها. یک فیلمی ساخته بودند، ترکیه، کلید اسرار. هر که کار بد میکرد، تو را از عالم روح الایمان جدا کرد. عالمت عوض شد. عالم تعلق نداری. در روایت دارد: آدم وقتی گناه میکند، از عالم روح ایمان جدا میشود. اگر توبه کند، برمیگردد. اگر توبه نکند، هی دورتر میشود تا جایی که دیگر ثابت میشود دوری او از عالم روحانی. حالا یک سری نکات دارد که اگر یادم باشد، برایتان بگویم. خیلی قشنگ است در مورد عالم ایمان و ورود به آسمان.
نکات خیلی... چهکار کنیم رزقمان؟ استغفار. گناه رزق انسانی است که میبندد. برگردیم به روح ایمان که برمیگردیم وارد «وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» مفصل در آسمان قرار است. به روی کفار بسته است. کافر را به آسمان راه نمیدهند. ترمینال زدند. ملکوت این قلب رویش بسته است. با روح الایمان حاصل. میخواهی معرفت؟ میخواهی ملاقات با امام زمان؟ میخواهی پول؟ میخواهی آرامش؟ آسمانی که بشوی، توسعه پیدا میکنی. حیات پیدا میکنی. مسخره است. تفریحی، تفریحی است. درکش نمیکند. آن مسجد، بنده خدا. من اول ماه ریختم به حسابم، مغازه گرفتم. رفتم. دغدغه، آن اضطراب و تشویش، آرام نمیشود. قرص بینداز. دیوانهبازی. عالم غرب قرص میدهد، آرامت کند. قرصی نیست که. دعایی است. عوض بشود عالم. عاشقی مادر نیستی، بفهمی چی میگویم. آن بچه مدرسه است. مادر. بچهام از مدرسه میآید گرسنه است. تازه بابا هم نمیفهمد، بچه ندارد. عالم مادری عالم دیگری است. درست است؟ مادری یک عالم است. جدیدترین! در کتاب استثنایی و بینظیر "جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)" که یکی از شاهکارهای کتاب، اثرات عشق دارد. مرغ وقتی که مادر نشده، غیرت نشان میدهد. خودش را میخواباند. مجرد است، بیدار میشود، هر جا خواست میرود. همین که عاشق میشود، متأهل میشود، نامزد میکند، حساب و کتاب پیدا میکند. یک تعلقی به یک جایی دارد. خاصیت عشق است. عالم آدم را عوض میکند. ایمان عالم آدم را عوض میکند. آدم وارد یک عالم جدیدی میکند. خیلی اصلاً درک نمیکنید.
لباس روحانیت آمده بود. نشسته بودیم. بله. موردی که از کما درآمده. که ما هفته پیش از اینجا رفتیم. جلسه جمعه که حرم داشتیم، مفصل توضیح. جلسه سه دقیقه در قیامت. اخبار کجا منتشر کردند؟ انتشارات شهید هادی. دیروز از رادیو تماس گرفتند. یک مصاحبه بیست دقیقه، نیم ساعتی از ما گرفتند در مورد همین کتاب. وسایل این شکلی بود. بعد خدمت شما عرض کنم که کراواتی میزند و زن و مرد اصلاً همه کیف عروسی به همان زن و مرد قروقاتی اینهاست. عکاسی و آن چهمیدانم گِلِه و آن رستوران و آن فلان و یک چیزی هم حالا آبکی کنارش باشد و گرم بشویم. راحت بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم. در جلسهی مجلس دامادی ما مقایسه میکردیم. مسخرهترین عروسی عمر ما بود. بعد بعضی از دوستان گفتند: "این قشنگترین عروسی عمر ما بود." عروسی آن در آن کتاب «یادت باشد» (کتاب خیلی قشنگ است) قرار میگذارند. نذر کنیم که در مراسم عروسیمان گناه اتفاق نیفتد. نذر میکنند دو تا جوان. کتاب «یادت باشد» زندگینامه شهید سیاهکالی مرادی. شهدای مرادی سیاهکالی از شهدای مدافع حرم قزوین. ایشان. انتشارات شهید کاظمی هم چاپ. رهبر انقلاب در یک جلسه خیلی مهمی بهش اشاره کردند. در تاریخ ثبت شود. دو تا جوان دهه هفتادی اینها آمدند نذر کردند. خب، خیلی مسخره است دیگر. جدا. یکی از اینها نوشته بود که باقالی نخور. با عالمی وقتی نگاه میکنی، حالت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که جواب سلام دختر را سلام بهش نمیکند. یک چیزی در من بیفتد، من همه چیز را از دست میدهم. ایمان، ملکوت، قداست. مهم نیست خوردن و خوراک و شکم و همین محسوس.
اختلاس یعنی نون. خیلی مهم است. نون مهم نیست عزیزم. نور مهم است. بعضی وقتها آدم نونش را میدهد که نورش را نگه دارد. مفصل صحبت خواهم کرد در مورد عالم نور. آدم وارد عالم روح الایمان که میشود، دیگر عالم را جور دیگری میبیند. خطاهاش کم میشود. اشتباهاتش کم میشود. مسائل را درست تشخیص میدهد. هفته پیش یادتان هست گفتم انتخاب یکی از مسائل کلیدی زندگی است؟ آدم چهشکلی میتواند انتخاب درست بکند؟ آقا! استخاره، اینور، آنور، این مشاور، آن مشاور. خوب است. یک روایت فوقالعاده برایتان بخوانم از نهج البلاغه. بخوانم و از شهید مطهری بگویم و یکم دیگر صحبت کنیم، تمام. «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُومِنِينَ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى أَجْرَى الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَةِ الْمُومِنِينَ». احتمالاتي که میدهند مؤمنين، جدی بگیر. مؤمن میگوید: "احتمالاً اینجوری نشود، شاید آنجوری بشود. خوشبین نیستم نسبت به آن." خدا حرف حق را به زبان اینها جاری میکند. خدا جاری.
عالم دیگر نور. تو باطنش این تشخیص میدهد. این میفهمد. میگوید: "احتمالات مؤمن." ظنون مؤمن، نه یقین. دل داریم تا دل. وظیفه و نتیجه. دوراهی وظیفه، نتیجه داشتیم. واقعیت و جذابیت. به دلم نمینشیند همسری که آدم میرود خواستگاری، خوشش نمیآید. همانی که خدا برایش نوشته. عالمش عوض شده. سالم پاک. چهشکلی میشود به آنجا رسید؟ راهکارش خیلی ساده است که البته امشب نمیگویم. چند جلسه بعد. معلوم نیست بگویم. دنبالش برود. راهکارش درش مشخص است دیگر. گفتم دیگر، درست شد؟ پس زندگی انسانی میفرماید: تفاوت انسان و حیوان در علم و ایمان است. کتاب. وگرنه آدم با حیوان هیچ فرقی نمیکند. انسانی انسان که مؤمن است، دلش مال این عالم و در حد آخور و آغل و کاه و جو اینها نیست. دنبال یک چیز دیگر، بالاتر از این حرفهاست. عشقش به یک جای دیگری است.
تمام میشود. یک چیزی میخواهم بگویم، یک خاطره. الان یادم آمد. خاطره حیفه. این یک مشاوره بزرگوار. اینها دیگر از آن ماجراهای خاص است دیگر. گوش بدهند. "خانم من خیلی اضطراب روحی و اینها پیدا کرده و الحمدلله نداریم دیگر." یک نیم ساعت، یک ساعتی حرم قرار گذاشتیم و آخرین باری بود که خیلی کمالگرا. زن بسیار مؤمن. یک قدم برم بالاتر. اینجوری. این کمالگرایی خیلی افق بالا و اینها. بعد این بنده خدا مثلاً سرشار از انرژی و توانایی و اینها. "کامپیوتر من دارم هدر میروم. اصلاً دارم نابود میشوم. افسردگی گرفتم." مختصرش این است: "دنبال کار میگردی؟ یعنی مثلاً چهکار باید بکنی؟" بچهداری این کاره نیست. عوض شد. خیلی خوب بود. یکم فکر کرد. گفتم که شما وقتی حرم میآیی، احساس کنی قلبت به امام رضا (علیه السلام) متصل شده. احساس میکنی که از حرمت بهره بردی. در حرم باشی، بهره قلبی نبرده باشی، احساس میکنی هدر رفت. اگر مثلاً پانصد کیلومتر پیاده آمده باشی، حرم بیایی، آن قلب اتصال پیدا نکند، باز احساس میکنی هدر رفت. زیارت نکردی. درست است؟ بزرگترین کار، کار قلب. مکان تن. بزرگترین کار قلب چیست؟ تحلیل کردیم. پس به اینجا رسیدیم که به این چیزهای کوچک آرام نمیشود. قلب بزرگترین چیز عالم را میخواهد. آدم کار بزرگ که میخواهد بکند، یعنی پیوند بزند. این هم قبول کرد. بال میزد. ابراهیم یک جمله طلایی در قرآن دارد. این دیوانه میکند. زندگی آدم زیر و رو میشود با این جمله بینظیر. فرمود: «إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ». من افولکننده دوست ندارم. افولکننده نمیخواهم. خوشم نمیآید.
بعد جالب اینکه (پرستیدن ماه). پرِستها دیدند ماه را میپرستند. افول کرد. ما. من افولکننده نمیخواهم. فرمودند که همه وقتی برهان میآورند، خدا نمیتواند افولکننده باشد. و برهانش استدلال اینجوری باشد: خدا نمیتواند افولکننده باشد. من دوست ندارم. من میتوانم عاشقش بشوم. اونی که میشود عاشقش شد، آن خدا. به هیچکسی هم غیر از این نمیشود عاشقش شد. همه افول میکنند. همه غروب میکنند. همه تمام میشوند. شما مشکلت این است که تو پوشک. پوشک عشق خدا. عوض. بزرگترین کار قلب. بعد قلب حالا ما ایمان داریم، یا دیگر کوچولو موچولو است دیگر. امام حسین (علیه السلام) و کربلا، زیارت اینها را داریم. همان خدا و پیغمبر و اهل بیت، اینها در متن زندگی نیامدند. انجام میدهد، لذت میبرد.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). عالم وقتی عوض میشود. پیغمبر اکرم یکی از اصحابشان را دفن کردند. در قبر این سنگ لحد را میچینند دیگر. مفت نمیارزد. پیغمبر اکرم این لحد را چیدند، فرمودند: "گل بیاورید. بند میاندازم با انگشت صاف." آقا! ملت منتظرند ناهار در رستوران. یکی آمده دارد میکند. یکم خاک میریزد. یکی لوله بگذارد. یکی خاک بریزد. آن نفر وسط نیامده. امروز پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)! با انگشت. گفتند یا رسول الله! داشته باشید محشر است. آقا! وجدان کاری. زندگی. کار چهشکلی درمان میشود؟ خاک. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ عَبْدًا...» خدا دوست دارد آدم کار میکند. درست. خدا دوست دارد. من رسول الله. پیغمبر در تشکیلات بنشینم. انگشت. پول میخواهد. قدیمی شدیم. پول که تمام شد، آن هم که خیلی به درد نمیخورد. یک چیز بالاتر. آفرین! یکی بعد از دیگری تا آخر عمرم. استرس، غم. غم از دست دادن، غم به دست نیاوردن. آن یکی نه، آرامش قلبی که به خدا متصل است. هیچ احساس عجله در مورد انشاءالله بعداً صحبت میکنیم. غرب همش آدمهای بسیار نا آرام. ولی کل زندگی اضطراب و سرعت و اسپید و برسی و نرسی. یک دقیقه دیر نشود. در ژاپن قطار سی ثانیه دیر آمد.
آدمی دیگر. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در رساله "آداب الصلات"شان (به نظرم) میگویند: اگر کسی بداند در ملکوت چه خبر است، نماز جماعت که شرکت میکند، به «الله اکبر» امام جماعت که نمیرسد (مثلاً به رکوع میرسد، که به رکعت نماز رسیده) ولی آنقدر از ثواب به حضور در ملکوت را از دست داده که اگر بابت از دست دادن این دق بکند، رواست. بعد از قطعنامه ۵۹۸ اعلام کردند طلا ارزان شد. نصف این بازار طلا و سکه و ارز تهران سکته کردند. بردند. یک قطعه سکه و ارز از دست داده. امام خمینی (ره) بچهاش را از دست داده. حاج آقا مصطفی را.
وقتمان هم دارد تمام میشود. چهکار کنم من؟ تفاوت امام (ره) وقتی حاج آقا مصطفی را از دست دادند. حاج آقا مصطفی خیلی فوقالعاده، بینظیر، علامه سید مصطفی خمینی. حاج آقا مصطفی در جوانی مجتهد شده بود. کسی بود که سر درس امام که فقها مینشستند، نمیتوانستند اشکال کنند. اشکال میکرد به امام. و امام میگفت: "اشکال بهجاست." خط صداش؟ بله: بحث میکردند. در تاریخ شیعه بینظیر است. ۳۰ علم را در این پنجره تفسیرشان ارائه دادیم. صرف، نه بلاغت، جفر، رمل، اسطرلاب، عرفان، فلسفه، کلام، ریاضی، نجوم، هندسه. آینده عجیبی داشتند. امت اسلام. شبانه گرفتند. کشتند. ایام روز وحدت حضور دانشگاه و روز سالگرد حاج آقا. به امام خبر دادند: "من خبر بدهم، سکته میکند." در خاطرات امام (ره). عالم وقتی عوض شد، آدم چی میشود؟ سمت قلبش هیچ وقت دیگر دیده نشد بیمارستان بغداد از دنیا رفته. زیر گریه. سمت قلبشان. یک اینجوری فشار. اینجوری گرفتم. بعد حالا ماندند چهشکلی به مادر حاج آقا مصطفی خبر بدهند. یکی بیاید باد بزند. آب بیاید. یک چیز بهت میگویم. گوش بده. "امانتی بود. گریه نکردم. گریه نکنید. امانت."
فاطمه کوثری را میآوردند. دکتر گفت: "ایشان احتمالاً دکتر، خودش سکته کرده. دربیارید. احتمالاً غده شده، لخته شده. هیجانی بوده." واسه همین گریهاش نمیآید. غده از کار افتاده. حاج آقا مصطفی را از دست داده. گریه نکرده. امام از بعد نماز صبح تا اذان ظهر یک ریز دارد بلند بلند گریه میکند. به مادرم گفتم: "چی شده؟ مشکلی شده؟ کسی از دنیا رفته؟ اقوام، دوستان، آشنایان؟ کسی به آقا چیزی گفته؟" آقا! دیشب نماز شب خواب مانده. ابدیت را از دست دادیم. پول و ماشین و خونه اینها چیست؟ دلار. امام که یک کلمه در مصیبتش ذره، یک کلمه گله، شکوه، گاهی درد همه وجودش را میگرفت. بیمارستان قلب جماران. گفتیم: "امام باید چند قدم راه برود." آقای دکتر عارفی میگوید (در خاطرات): "بیرون در این راهرو بیمارستان قلب، این مریضهای دیگر که بودند در بیمارستان و مریضیها و مشکلاتی که داشتند، حالش چه صنفی غصه دارد از بقیه." مال اوست. از خودش هم مال خودش است. رفته. بعد آن یکی جرثقیل از تو شکمش رد شده. این مال چیست؟ مال عالم حیوانی آدم است. اصلاً غیر از خودش نمیفهمد. نمیبیند. نمیفهمد عالم حیوانی.
پس اولین ویژگی عالم حیوانی چی شد؟ شد حس. چهار تا تفاوت دارد با عالم انسانی. اولیش را گفتم. بخش تفسیر المیزانمان هم که... کلمه طباطبایی. همه مطالب از کجا؟ میگویند که هر کی ایمان و عمل صالح داشته باشد... «فَلَهُ حَيَاةٌ طَيِّبَةٌ». فقط اشاره کنم، جلسه بعد انشاءالله توضیح میدهم. حیات طیبه یعنی یک مرحله جدیدی از زندگی. نماز شب چهکار است؟ کیم کاره نیست. بدن چی میشود؟ الان چی بگوید؟ یک حرفی که میزند تا صد سال پشتش را نگاه میکند. این حرف صد سال بعد ازش چه برداشتی میشود؟ صد سال بعد چه آثاری دارد؟ میآید. تجربه شد. از آن در دیگر نمیآیم. این همه کشور به کشور، امت به امت، ملت به ملت دارند میدرند. آن فلسطین، آن فلان، فلان، فلان. این همه مذاکرات دور و برم. عالم ایمانی و انسانی در نظر قرآن و روایات مهمترین درمان، ایمان و مهمترین مرض، عدم ایمان. جلسات بعد صحبت خواهیم کرد.
خداوند در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...