تبییت عبارت سوم حک شده بر درب سوم جهنم
اقسام ظلم، مصادیق ظلم، معنای ظلم به خویشتن
حکایت هایی پیرامون سیره عبادی و عظمت روحی و احوالات معنوی آیت الله بهجت رضوان الله علیه
مصادیق ظلم به مردم و سایر موجودات
قسم خوردن از عادات ناپسند در بازار و معاملات
بیزاری و پرهیز از ظلم حضرت علی علیه السلام در خطبه 22 نهج البلاغه
خاطره ای از حاج میرزا جواد تهرانی عالم بی نشان
دلشکستگی حضرت علی علیه السلام و نفرین حضرت بر مردمی که عهدشکن و نافرمان بودند
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
در شبهای گذشته عرض کردیم پیغمبر اکرم از معراج که برگشتند، فرمودند: "من را جناب هَلَبَرد بهشت و جهنم را به من نشان داد." بهشت را دیدم، هرآنچه در بهشت بود دیدم. درهای بهشتی را دیدم. نعمتهای جهنم را دیدم. اوضاع جهنمیها را دیدم، درهای جهنم را دیدم. عرض کردیم پیامبر فرمودند: "هر دری از درهای جهنم عباراتی نوشته شده." روی در سوم، عرض کردیم چند جمله است. دو جمله خواندیم. جمله آخری که روی در سوم جهنم حک شده این است: "لعن الله الظالمین." خدا ظالمین رو لعنت میکنه.
ظلم، پناهگاه خدا از ظلم. ظلم اقسامی داره: گاهی انسان خودش به خودش ظلم میکنه. گاهی به دیگری ظلم میکنه. گاهی خدای نکرده به پیغمبر و اولیا خدا ظلم میکنه. در مورد اینها باید بحث کرد.
ظلم به خود؛ با خدا قهرند. با خدا قهر میکنه. جالبه! داریم: "مصیبت براش پیش اومده، با خدا…" مورد بود، مشهد تماس گرفته بودند. میگفت: "برای مریضمون خرج کردیم، دادیم. مریضمون مُرد." خدا رحمت کنه مرحوم علامه جعفری را، اون با لهجه شیرینش داستان تعریف میکرد. میگفت: "یه آقایی بود، این مزرعه داشت و اینها. مریض شد." خدایا! حالا ایشون با لهجه شیرین آذری تعریف میکرد، رضواناللهعلیه. میگفت: "خدایا! من یه سه روز روزه میگیرم." سه روز روزه گرفت. آقا روز چهارم گاو مُرد! "خوب، حالا این سه روز من روزه گرفتم، گاو کشتی! یه سی روز که پیش من داری، اوغوز! ماه رمضون که پیش من داری اونجا تلافی میکنم. سی روز بیاد، اون وقت بهت میگم گاو کیو گرفتی." بنده خدا فکر میکنه مثلاً داره با خدا تلافی میکنه. مثل مثلاً من بگم با آسمون قهرم: "بارون که اومد، آب به سرم نپاشه. میرم روکش میکشم رو سرِ باغم، چون با آسمون قهر." "یه قطره آب این بارونا توی این باغچه من نریزه." لج آسمونو میخوام دربیارم. میخوام لج خورشیدو دربیارم.
ظلم به خودشون میکنن: "و ما ظلمهم الله و لا کن کانوا أنفسهم یظلمون." اینا به خدا ظلم نکردهاند. نماز! آقا جان! من کی بفهمه چیه این نماز؟ رحمت خدا بر مرحوم آیتالله العظمی بهجت. چقدر این مرد بزرگ بود! عزیز و کریم بود! بینظیر بود! از سیزدهسالگی در نماز غش میکرد. هجدهسالگی "موت اختیاری" داشت. در مورد موت اختیاری باید یک شب صحبت بکنم. موت اختیاری یعنی هر وقت اراده بکنه، میره تو عالم برزخ گشت و گذار میکنه، اراده کنه برمیگرده. هجدهسالگی شصت سال تو نمازش گریه کرد؛ تو همه نمازها. یکی از دوستانی که تو بیت ایشون رفت و آمد داشت، یه فیلمی رو به ما داد از نماز ایشون. روزی ده ساعت نماز میخوند! فقط مرجع تقلید بود! چند میلیون مقلد داشت! چند تا درس میگفت! روزی زیارت عاشورا، یه زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام میخوند! زیارت جامعه کبیره میخوند! نماز جعفر طیار! زیارت میرفتی، هر زیارتش دو ساعت طول میکشید. نشستم که خواب بر من غلبه نکنه. آقا! صاحب حقایقی بود. دیده بودیم! مرد بزرگی بود.
یه بار یه جوان عربی اومده بود، اِختراع کرده بود. به ایشون، آقای بهجت، نماز قرائت که میکردند، این جوان عرب اون طبقه بالا وایساده بود. آقای بهجت "ذال" رو یه جوری گفته بودند، این جوان "سین" گفته. "ذالک و سالم" تموم شده بود، اومده بود بره. آقای بهجت همونجور که میرفت، یه نگاهی بهش کرده بود. "بین ذالک و سالک چه فرقی است؟" قریبالمخرجند، "ذال" و "سین" به همدیگه مخرجشون نزدیکه. آدم گاهی اینها رو با همدیگه اشتباه میگیره. نماز طبقه بالا! هیشکی هم نفهمید. ولی خودش یه چیزی به گوشش اومد. پیرمرد نود ساله که گوشش صدای معمولی را نمیشنوه، اونجا تو خیابون بهش گفت. هر روز از تهران میاومد به ایشون اقتدا میکرد. از تهران هر روز! ماجرا چیه؟ از مشهد هفته یه بار میاومد. از چین اگه کسی بتونه بیاد، دو رکعت پشت ایشون نماز بخونه. برده! ماجرا چیه؟ هر روز میآد. گفته بود: "که من اولین باری که اومدم اینجا پشت ایشون نماز خوندم، گفتم خدایا! این پیرمرد چرا انقدر گریه میکنه تو نماز؟!" شروع میشد، تا آخر "السلام علیکم و رحمة الله" که میگفت، دیگه صدای گریهاش بلند میشد.
یه سوالی تو ذهنم اومد. نماز تموم شد، اومدم برم. آیتالله بهجت از مسجد خارج شدم، یه نگاه عمیق به من کرد، یه نگاه عمیق به من کرد. رفتم خونه. شب خوابش رو دیدم. معروف بود اگه کسی به بهجت نگاه بکنه، یه عنایتی بهش میشه. اون موقع هم اساتید ما سفارش میکردند: "برید، وایستید." مشهد خدمتشون بودیم، گاهی قم خدمتشون بودیم. کجا دیگه مثل این؟ نگاهی به ایشان! شب رفت خونه، خواب دید. آقای بهجت "اللهاکبر" رو گفت. میگه: "دیدم دری از آسمون باز شد." دیدم رفتی بهشت. صدای قرائت نمازشم میاومد، دیدم او همینجور که داره قرائت میکنه، ذکر رکوع رو میگه، ذکر سجده رو میگه، میره تو یه باغ. همینجور میگشت، در گشت و گذار و سیر. دیدم در داره کمکم بسته میشه، بسته میشد. دقت کردم، دیدم صدای ذکر تشهد و سلام آقای بهجت: "السلام علیک ایها النبی." دیدم در داره بسته میشه. اون لحظه آخر دیگه درو داشتن کامل میبستن، ایشون با گریه و زجه گفت: "السلام علیکم و رحمة الله و برکاته." هشتاد سال! دوازده باغ بهشتی مال کی بود؟ کجا بود؟ مال خودش! بهشتی!
ظلم! من موقعیتی پیدا بکنم، یه سود شیرینتر! دروغ میگه راحت. مغازه میگه: "به جون بچهام، جنس خودمونه." گفتم: "تو که بچه نداری." گفت: "دیگه اینها جزو فواید کاسبی!" روایت: شیطان تو بازار منبر رفته بود. میگم: "شیطون. یک پاتوقش بازاره." بازار خیلی دوست داره. بازار، جای خوبیه برای شیطان! منبر رفته بود، گفته بود به اون بازاریای اونجا. گفته بود: "عزیزان من، نور چشمیهای من! خیلی من شما رو دوست دارم. من به دروغ راضیام، شما جهنم برید! من به کمش راضیام. خیلی دست بالا میرید جهنم! دست بالا تقلب میکنید!"
امیرالمؤمنین، صاحب این شبها، فرمود: "اگر هفت تا اقلیم عالمو به علی بدن، بگم علی! علی! اقلیم عالم مال تو. این جو رو از دهن مورچه بکش بیرون!" نهجالبلاغه برای شما بخونم! این امیرالمؤمنین ماست. فرمود: "والله لعن ابیت علی حسک سعداً مسهدّاً." یه خاری بود در عرب، خار "سعدان." خار سه شاخه است؛ یه طرف میره به راست، یه طرف به چپ، یه طرف بالا. کسی انگشتش بخوره، داغون میکنه این خار! بیچاره میکنه آدمو. فرمود علی امیرالمؤمنین: "والله قسم حاضرم شب روی این خار سعدان تا صبح روی این خار بخوابم، مصوّداً، زنجیر ببندن تو خیابونا بکشن، ولی اَحبُ الیه من ألقَ الله و رسوله یوم القیامة ظالماً." به خار سعدان شب تا صبح بخوابم، تو خیابون منو با گل و زنجیر بچرخونن، بهتر از اینه که روز قیامت ظالم محشور بشم. به کسی ظلم کرده باشم، حقی به گردنم.
بعد در ادامه همین خطبه ۲۲۴ نهجالبلاغه است، میفرماید: "برادرم عقیل، علی! سهم من از بیتالمال بیشتر کن." حقوق نجومی میخواسته عقیل. "سهم منو بیشتر کن." چیه؟ "به من فلان برده سیاه، حبشی، یه قیمت نابینا بود." امیرالمؤمنین نزدیک شد، دستشو گذاشت. دست حرارت گرفت که دستشو کشید. گفت: "چیکار میکنی؟" برادر بزرگتر! از این بزرگتر بود از امیرالمؤمنین. حضرت فرمودند: "همون کاری که تو داری انجام... تو داری میگی من تیکه آتیش بگیرم تو دستمو، تو دست خودت!" "اومدن به من پیشنهاد رشوه دادن." رشوه یعنی اینکه یه مالی رو، مثل این میمونه که افعی... آقا! ببینید شما رو به خدا! نگاه امیرالمؤمنین به عالم رو نگاه! میفرماید: "مثل اینکه افعی طعمهای رو بخوره، قی کنه بالا بیاره." ما نوشتی، جریمه میکنه: "میزنی بغل، میگه پنجاه تومن بنویسم یا بیست تومن میدی." افعی مالو بخوره، طعمه رو بخوره، یه موشی رو افعی بخوره، چقدر تعفنآوره! چقدر تهوعآبه! این امیرالمومنین برای اینکه یه روز حکومت...
ایام ۳۱ خرداد: عزل بنیصدر. بنیصدر ملعون! خدا انشاءالله زودتر ریششو بکنه! با شهید بهشتی چقدر اهانت کرد! قشنگ! بهشتی آدم میفرستاد اهواز، خوزستان، سر گرمای تابستون: "بریزیم دکلهای برقو بکنید! چرا دکلو میکنی؟" میگفت: "بهشتی! چطور؟!" برای اینکه کینه بهشتی رو بندازه تو دل مردم. همون روشی که معاویه داشت. معاویه و عمروعاص میبرد به این بچهها برای اینکه بغض امیرالمؤمنینو بذاره تو دل اینها. میگفت: "برید به هر فرستاده معاویه، پس بگیرید. پس بگیرید! علی! معاویه فرستاد. شب برو، پس بگیر. بگو: علی گفت نزول." حالا معاویه کو؟ عمر کوشن اینا؟ امیرالمؤمنین عالم میدرخشه. لعنالله... بیشتر صحبت خواهیم کرد.
بعضی بزرگان اینم بگم، یادگاری داشته باشید. خدا رحمت کنه مرحوم آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی. ایشون از علمای بزرگ مشهد. خیلی انسان وارستهای. مزار ایشون بهشت رضای مشهد. اگر مشرف شدید، بنده هر وقت بتونم بهشت رضای مشهد برم، مقیدم، اصلاً به خاطر مزار ایشون میرم. ایشون وصیت کرده بود: "روی قبر من هیچی ننویسید." هر جبهه رفته بود. هشتاد ساله بود. با امام مشکل علمی داشت، حضرت فلسفه و اینها. امام رو قبول نداشته. "امام! فلسفه ما فلسفه رو قبول نداریم، ولی من به دستور روحالله، جونمو میدم." کفش رزمندهها رو جفت میکرد. پیرمرد هشتاد ساله. وصیت کرده بود: "هر جا که مردم، لغو کنین، ولی زیر پای شهدا." عالم، مجتهد! "پشت تویوتا خواستید ببرید جنازه. از اون بالا افتاد، همونجا دفن کنید." ایشون مشهد از دنیا رفت، بهشت رضای مشهد دفن کردن. تنها قبر بهشت رضای مشهد که اسم نداره، یه قبره، روش سیمان کشیدن. حالا کارای خدا رو ببینید. این مرد بزرگ وصیت کرد. رو قبر سیمانیه، وایمیسته، اینور و نگاه میکنه. میبینه نوشته که: "آقای فلانی، پسر مرحوم آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی که کنار مرحوم پدرشان دفنشان کردند." قبر آقای فلانی، پسر مرحوم آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی که بنا به وصیت خودش. تهرانی! این مرد بزرگ. این ظرف شیرینی رو وقتی ایشون مصرف میکرد، ته ظرف، "بردارم بخورن؟ اذیت نشم!"
تروریست لیلا میگن سبزی خریده بود، رفته بود منزل، دیده بود سبزی مورچه داره. پیرمرد هشتاد ساله با قد خم، نیم ساعت راه رو گشته و رفته به سبزی فروشی گفته: "این سبزی رو از کجا برداشتی؟" برگرده خونش. حالا آمریکاییها ترور بیولوژیک میکنن، لپتاپتو مسموم میکنن. داعشیان بچه سه ساله رو به دیوار میبندن، جلو چشمش پدر و مادر رو سر میبره و ببینید دیگه چه خبره. صهیونیستها دارن چه... رهبر معظم انقلاب: "آل سعود نابود میشه، به خاطر ظلمایی که او شیخ مظلوم شیخ نمر رو گرفتن، سرش رو برید، حذف کردن." خدا به حق این شبها، شبهای قدر، شبهای امیرالمؤمنین، نابودی ظالمین انشاءالله به همین زودی برسه.
امیرالمؤمنین ما مظلوم. "السلام علیک یا اول مظلوم." اول مظلوم عالم امیرالمؤمنین. سگ آقا! فرصت نیست بگم از ظلمهایی که به امیرالمومنین شد. فرمود: "از روزی که به دنیا اومدم مظلوم بودم." امیرالمومنین فرمودند: "من بچه شیرخواره بودم، برادرم عقیل مریض شده بود. بعد بهش دارو میدادن. دارو رو میآوردن به عقیل بدن، میگفت: من نمیخورم، اول باید به علی بدی بخوره." بعد بچه شیرخواره رو به زور بهم داروی تلخ میدادن. فرمود: "از همون موقع مظلوم بودم، تا همین امروز، تا همین روزی که امیرالمؤمنین شهادت رسید. ولی امشب خلاص شد از شب این روزهای آخر." اومد تو مسجد کوفه، فرمود: "مردم کوفه!" به نظرم امروز هفدهم ماه اومد. گفتم: "مردم کوفه! بعد نماز صبح چشمم سنگین شد. رسول الله رو خواب دیدم. گفتم: یا رسول الله! دیگه من علی طاقت ندارم." دیگه پیغمبر فرمود: "یا علی! علیهم نفرینشون." پیغمبر! امیرالمومنین فرمود: "منم نفرینتون کردم، مردم کوفه! گفتم: خدایا! علی رو از اینا بگیر. یه بدی مثل خودشون نصیبشون."
علی رفت از بین اینا. هرچی که میگفتن امیرالمومنین باهاشون تا میکرد. کی اومد تو فاصله؟ حجاج بن یوسف ثقفی اومد. شکر! با مردم کوفه. هر که اسم علی داشت، ذره محبت امیرالمؤمنین داشت، میگرفتن زنده زنده تو دیگ آب جوش میسوزوندن. خونی کردن. السلام علیک یا امیرالمؤمنین.
شکر خدا که حب علی در وجود ماست.
درباره علی همه گفت و شنود ماست.
سلوک الی الله میکنیم علی علی که سیر صعود ماست.
حسن حسین ماست، امین ماست.
رمز و نیاز ماست، دلیل موعود ماست.
حب جواز صراط است روز حشر محشر.
نهایتاً همه جایش، هر کس دلش به عشق کسی وصل نمیخورد.
این عشق حیدر است که در تار و پود ماست.
محشر قیامتی است جلوی در بهشت.
یا علی! علیست که رمز ورود ماست.
نام امیر را همه جا جار میزنی.
شاه نجف تمامی بود و نبود ماست.
امشب منزل امیرالمؤمنین. این بچهها شدن بدون بابا. لا اله الا الله. بین ما هم همینطوره، وقتی عزیزی رو از دست میدیم. سلام! من که جای خالی چه احساس میشه. همه جمع میشن اونجایی که بوی عزیزشون رو میده. لا اله الا الله. اتاق امیرالمومنین، سجاده، محل عبادت، جمع شدن. ای! نگاه میکنه: "چه بابایی رو از دست دادم." به قربانت. مؤمنین، جمع. اون کیسهای که امیرالمومنین سحرها به دوش میگرفت، بار خرما میبرد برای یتیما، گذاشتن. نگاه کرد، گریه کرد: "یا امیرالمومنین!" آماده یه روز دیگه هم بودیم. بچهها جمع شدن دور. مدینه که اون شبی که مادر از... هی به جای خالی نگاه کرد. لا اله الا الله. همه یادگاری. چیزهایی که بوی مادر میده یه طرف. یه بود، هر وقت نگاه کردن، جیگرشون کباب شد، اون میخ. "لَه چ پهلوی مادر رو شکست."
در حال بارگذاری نظرات...