روح عبادت
ورود به رحمت الهی با دوستی اهل بیت و اهل ایمان
دشمنی به خاطر ایمان مومن، دشمنی با امام زمان(عج)
به دنبال این آقا می گشتم
مهمترین نیاز انسان در عالم برزخ
خاصیت دوستی با دوستان اهل بیت
فوائد دوست داشتن مومن به هر دلیل
بهشت بر ایشان واجب است
امیرالمومنین، با این خبر شادمان شد
دلال محبت باش
یادگاری امام رضا علیه السلام
دوستی اهلبیت بی قید و شرط
احترام به عزادار امام حسین علیه السلام
حالات عجیب و غریب رسول ترک
دو تا امضا در نامه عمل
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
مرحوم آیتالله العظمی بهجت فرمودند که روح همه عبادتها، ولایت خدا و ولایت اهل بیت است. ما عبادت میکنیم تا باطنمان به خدا نزدیکتر، مقربتر و ولایت خدا را بیشتر بچشد. ایشان بعد میفرمایند که برای اینکه به خدا نزدیک شویم، باید محبت اهل بيت را داشته باشیم؛ حتی باید محبت مؤمنین را داشته باشیم.
به همین دلیل، اگر کسی با مؤمن بهخاطر ایمانش دشمنی بکند، این با انبیا و اوصیا دشمن است؛ انگار که با آنها دشمنی کرده است. این هم انگار لامپ کوچکی از آن نور عظیم است. آنها خورشیدند و این هم حالا مثلاً یک لامپ ده وات است. با نور دشمنی کرده، با چراغ دشمنی کرده. با یک مؤمن مظلوم و ضعیف که مثلاً جایگاهی هم ندارد، خیلی ایمان آنچنانی هم ندارد، اگر آدم به خاطر ایمانش، چون این طرفدار خدا و پیغمبر است، چون مؤمن است، چون به احکام خدا مقید است، اگر کسی به خاطر این با او دشمنی کند، با امام زمان و با پیغمبر دشمن است. این در بحث دشمنی.
ولی در بحث دوستداشتن چه؟ آنجا اگر کسی به خاطر... پس اینجا را دقت کنید. یکوقت آدم با یک مؤمنی به خاطر ایمانش دشمن است؛ این دشمن خداست. ولی آن طرفش چی؟ مؤمن را به خاطر ایمانش دوست داشته باشه. نه، مؤمن را به هر دلیلی که دوست داشته باشی، میآید در دایره محبت اولیا. به هر دلیلی، از اخلاقش خوشش میآید. مثلاً آدم مؤمن خوشاخلاق است، طرفدار خداست و از اخلاقش خوشش میآید. از مدل کار کردنش خوشش میآید. گاهی مثلاً میگوید: «آقا این چه دستخط خوبی دارد!» از یک مؤمن این شکلی تعریف میکند، همین باعث عاقبتبهخیری است. اگر آدم یک مؤمنی را به هر دلیلی به او علاقه داشته باشد، این میآید در دایره... دایره رحمت خدا. چقدر وسیع است!
روایتش را بخوانم برایتان. آیتالله العظمی بهجت برعکس، در طرف عفو و بخشش خدا ظاهراً این قید (یعنی برای مؤمن) مطرح نیست و فقط همین محبت کافیست. بهخاطر ایمانش دوستش داشته باشی. نه، شما مؤمن را به هر دلیلی که دوست داشته باشید، شفاعت شامل حالتان میشود.
یک داستان جالبی را مرحوم آیتالله سید محمدحسین تهرانی -اینو بگویم برایتان بعد بیایم تو کتاب معادشناسی- نقل میکند. میگویند یک طلبهای بود. به منطقه اهل سنت برای تبلیغ میرفت. این را بدانیم، نکته مهمی هم دارد: بعضیها فکر میکنند که اهل سنت دشمن اهل بيتاند. ابداً، این ابداً اینطور نیست. بعضیها ممکن است، آنها دیگر ناصبیاند، تکفیریاند. آنها بحثشان جداست! ولی بسیاری از اهل سنت علاقه به اهل بیت دارند. همین هم دستشان را میگیرد. نه فقط اهل سنت، مسیحیان، ارمنیهای ایران، شما نگاه کنید چقدر علاقه به حضرت عباس (علیه السلام) دارند. پیادهروی اربعین شما مسیحی میبینید. مسیحی پیادهروی اربعین میرود. ما جزء شهدای الان هفته دفاع مقدس، در شهدای دفاع مقدس شهید ارمنی داریم، شهید کلیمی داریم، شهید زرتشتی داریم. چندین شهید زرتشتی داریم. علاقه به اهل بیت نیست؟ رفته جبهه. علاقه به ولایت فقیه نیست؟ بله هست.
آیتالله تهرانی در این کتاب نقل میکند: یک طلبهای میرفت مناطق اهل سنت برای تبلیغ. یک پیرمردی را در یکی از این مناطق دید. گفت: «این استعداد خوبی دارد، تعصب ندارد، انکار ندارد.» گفت: «بگذار یک کمی باهاش حرف بزنم.» آماده شد. بهش گفت: «یک کمی باهاش ارتباط برقرار کنم.» آن پیرمرد به این طلبه علاقهمند شد. خردهخرده از اخلاق، رفتارش، آداب معاشرتش و اینها... بعد یک روزی آن طلبه برگشت. گفت: «حاجی، اگه میبینی مثلاً برخوردمون خوبه و اینا، به خاطر اینه که یک امامی داریم و آقایی داریم. جوری بوده که خوب بوده. به ما یاد داده خوب باشیم.» گفت: «که بوده؟ آقای شما، رئیس شما، رهبر شما؟» حالا او هم فکر نمیکرد کسی را دارد میگوید که از دنیا رفته و زنده است. «ما رهبری داریم این شکلیه. یک آقایی داریم.» گفت: «کیه این آقا؟» «آقای ما کسیه که خیلی یتیمنوازه، خیلی هم سخاوتمنده. هرکه بیاد اونجا ازش چیزی بخواد، دست رد به سینهاش نمیزنه. خیلی هم شجاعه.» «من از کمالات امیرالمؤمنین برای بابا گفتم.» گفتم: «میروم سال بعد بیام. این یک سالی بپزه، خیس بخوره به اصطلاح معروف. سال بعد بیام ببینم اگه این حرفها خوب تو دلش خیس خورده.»
سال بعد آمدم و سراغش را گرفتم. گفتند: «حاجی فلانی از دنیا رفته!» گفتم: «ای دل! ما میخواستیم اینو شیعه کنیم، این از دست رفت!» «قبرش کجاست؟» گفتند: «این قبرستان روستا، فلان قبر.» میگفت: «رفتم کنار قبرش و خیلی گریه کردم. همانجا خوابم برد.» خوابش را دیدم. خیلی وضعیت خوبی دارد و سرحال و قبراق است. به نظرم جلد ۳ یا جلد ۴ کتاب معادشناسی این ماجرا آمده است. مؤلف کتاب هم خودش یک علامه و یک مجتهد تمامعیار است. میگوید که به این بابا گفتم: «حاجی، اوضاعت چطوره؟» گفت: «مرد حسابی! پدرتو درآوردی! چرا گفتی و نگفتی؟» گفتم: «یعنی چه؟» گفت: «این همه ویژگیهایی که گفتی، چرا اسمو نگفتی؟» گفتم: «چطور مگه؟» «اون شب اول قبر اومدن از من پرسیدن امامت کیه؟ گفتم: همان آقایی که خیلی سخاوتمنده، خیلی یتیمنوازه، خیلی شجاعه. اسمشو نمیدونم. من اونو دوست دارم.» میگفت: «دیدم امیرالمؤمنین حجاب از چهره کنار زدند، فرمودند: انا امامک. من امام اینم.» «من دنبال چیز دیگری بودم. اولش اوضاع من خوب نبود. خیلی میترسیدم. ولی این آقا که فرمود: من امامشم، دست منو گرفت برد تو باغ بهشتی. تو چرا اسم منو نگفتی؟ من اونجا معطل نشم.» من اسمو نمیدونم.
خیلی اهل بیت را دوست دارند، نمیدانند اسم همانی که نوه همانی که مظلوم بوده. مهمترین چیزی که آدم برزخ نیاز دارد، محبت اهل بیت است. سرمایه اصلی محبت اهل بیت. به کنار. محبت به محبین اهل بیت هم خاصیت دارد. محبت به محبین اهل بیت هم... هوگو چاوز پا شده بود آمده بود اینجا، حرم امام رضا علیه السلام. کتاب میگویند: میگویند اگر کسی کافر بود و محب علی بود، این قطعاً وضعیت برزخش فرق میکند با کافری که حب علی ندارد.
حالا این آقای هوگو چاوز، به ظاهر مسلمان نبود، ولی محبت اهل بیت را داشت. اسم امام زمان را که میآورد، گریه میکرد. حرم امام رضا رفته بود. علاقه به اهل بیت داشت. قطعاً برایش خاصیت دارد. قطعاً خاصیت دارد. این آقای پوتین به رهبر عزیز انقلاب ارادت و علاقه عجیب و غریبی دارد. خیلی به رهبر انقلاب ارادتمند است. در ایران هم برایش با همه کشورها فرق میکند؛ یعنی آداب و رسومی که همهجا رعایت میشود، برایش، پروتکلهای تشریفاتی اینجا رعایت نمیشود. از باب احترام، هواپیمایش که نشسته بود، گفته بود: «قبل از اینکه هرجا بری، منو ببرید دیدار آیتالله خامنهای. اول از همه بریم اونجا.» بعد وقتی آمده بود، اون سری اول که دیدار کرده بود، گفت: «من هر آنچه که در مورد مسیح شنیده بودم، تو چهره ایشون دیدم.» خیلی علاقه خاصی دارد رهبر انقلاب... محبت به محب امیرالمؤمنین است. این قطعاً برای آدم خاص است.
روایتش را ببینید عزیزان. نگویید این حرف است. پیامبر اکرم فرمودند. خیلی روایت، روایت زیبایی است. «یا علی! اِنّی سَلَّلتُ الله اَن یَجعَلَکَ مَعی فِی الجَنَّهِ.» «علی جان، من از خدا خواستم تو در بهشت با من باشی.» «فَفَعَلَ.» «خواست منو برآورده کرد.» «وَ سَأَلتُهُ اَن یَزیدَنی.» «از خدا خواستم بیشتر از این بهم بده.» «فَزادَنی ذُریَّتَکَ.» «خدا بچههای تو را هم در بهشت با من قرار داد.» «وَسَالتُهُ اَن یَزیدَنی.» «از خدا خواستم بیشتر.» پس اول با امیرالمؤمنین باشد قبول، «بیشتر.» «خدایا، بیشتر بدهید.» «ذریه علیای هم در بهشت.» «خدایا بیشتر بدهید.» «فَزادَنی زَوجَتَکَ.» «همسر تو را هم در بهشت.» «وَسَلتُهُ اَن یَزیدَنی.» «خدایا بیشتر بدهید.» «فَزادَنی مُحِبّیکَ.» «خدا بیشتر کرد. محبین علی را هم در بهشت قرار داد.» «فَزادَنی مِن غَیرِ اَن استَزیدَهُ.» «دیگر از خدا نخواستم بیشتر بدهد، خودش بیشتر کرد.» تا اینجایشو من خواستم. هی بیشتر گفتم: «خدایا بیشتر بدهید.» خدا تا محبین تو را بهشت برد. واجب. دیگر بدون اینکه من بیشتر بخواهم، خود خدا بیشتر کرد. چی؟ «مُحِبی مُحِبّیکَ.» محبانِ محبانِ تو را هم خدا بهشت را بهشان واجب کرد.
یعنی شما امیرالمؤمنین را دوست دارید... یکی اصلاً امیرالمؤمنین را نمیشناسد. عرض کردم دیشب. چون اگه او هم شما را به خاطر امیرالمؤمنین دوست داشته باشد، که خود همین هم میشود محبت امیرالمؤمنین. نه، شما را دوست دارد، امیرالمؤمنین را نمیشناسد، چون شما را دوست دارد، بهشت میرود. بهش میرسد. «فَفَرِحَ بِذَلِکَ امیرالمؤمنین.» امیرالمؤمنین خیلی خوشحال شدند. گفتند: «بابی انت و امی، مُحِبُّ مُحِبّی.» به پیغمبر گفتند: «پدر و مادرم به فدایت، محبینِ محبین من هم در بهشتم؟» «بله، علی! محبینِ محبین تو را هم روز قیامت میآورند.» میگویند این آقا زائر کربلای اباعبدالله را دوست داشت.
ماجراهای عجیب و غریبی در این باب داریم. در روایت دارد: «روز قیامت بندهای را میآورند. هیچ عملی ندارد. این یک جایی به یک مؤمنی آبی... مؤمن آب میخواسته برای وضو، این یک لیوان آب به مؤمن داده.» حال شما فرض کنید یکی پول بدهد برای مجلس امام حسین. یکی پول بدهد برای زائر پیادهرو. یکی خودش راه بیفتد. آن که دیگر پیادهروی اربعین، زیارت کربلا. میگوید: «قدم اولی که از خانه بیرون میگذارد، همه گناهها زیر پایش جمع میشود. پا میگذارد رو گناهان. گناهها سفت میشود. از آنجا به بعد دیگر هی ملائکه تقدیسش میکنند. قدمبهقدم که جلو میرود.» با همان قدم اول پاک شده. «گناه...» میفرماید: «که در روایت دارد: استزدته فزادنی المحبین ثم اس...» «استزادته فزادنی مُحِبّ المُحِبّین.» «از خدا بیشتر خواستم، محبین اهل بیت را بهشت را بهشان واجب کرد، بیشتر خواستم، محبینِ محبین اهل بیت.» بیشتر. همان جمله که عرض کردم. فقط از رو بخوانم. «اگر محب المحبین لکونهم محبین باشد، اینها هم از محبین هستند.» یعنی اگر بنده شما را به خاطر امیرالمؤمنین دوست داشته باشم، خودم میشوم محب امیرالمؤمنین. هیچی بالاتر از این نیست. بنده امیرالمؤمنین را نمیشناسم، شما را میشناسم، شما را دوست دارم. همین هم باعث شفاعت میشود.
نه، محب المحبین هستم به واسطه اینکه مثلاً این محب به من احسانی کرده است. بنابراین من او را دوست دارم. تازه اون هم شما را دوست دارم چون به من پول دادی، خونه ارزانتر دادید، کاسهای بکنیم. برای امیرالمؤمنین این همه آدم میآیند مشهد. بنده و شما که اینجا ساکنهستیم، اگر خدایی نکرده یک کاری کردیم اینها فراری شدند از مشهد، خاطره تلخ برایشان ماند، اسم مشهد آمد پشتشان لرزید، اینجا حساب و کتابمان با امام رضاست. از آن یکی آمد با تاکسی، داشتیم سوار تاکسی کردیم، مسافر بود، زائر امام رضا بود، از کار بنده خوشش آمد. به خاطر کار بنده از مشهدیها خوشش آمد. مشهد امام رضا بهش خوش گذشت. ببینید امام رضا چه تلافی برای ما خواهد کرد. انشاءالله دلال باشیم، دلال محبت و چون در واقع و نفس الامر او دوست خدا بود، از سعه رحمت خدا و لطف خدا به خود آن اصل این محبت محبین. همینطور تا آخر.
از نیشابور که امام رضا (علیه السلام) راه میافتادند بروند، این جماعت آمدند دنبال حضرت. گفتند: «آقا، یک چیزی برای ما بنویسید. یک جمله مهم یادگاری.» این جمله خیلی مهم است. حضرت این جمله را نوشته. فرمودند: «کُنْ مُحِبّاً لِآلِ مُحَمَّدٍ.» «محمد و آل محمد، و اِنْ کُنْتَ فاسیقاً.» «فمحیّ بِیَهِم و اِنْ کَانوا فاسیق.» خیلی روایت میفرماید: «اهل بیت پیغمبر را دوست داشته باش، حتی اگر فاسقی.» «دوستداران اهل بیت پیغمبر را دوست داشته باش، حتی اگر فاسق باشند.» دوباره: «اهل بیت را دوست داشته باش، حتی اگر فاسقی.» «اونی که اهل بیت را دوست دارد، دوستش داشته باش، حتی اگر او فاسق است.» مثلاً تقی، نقی، جعفری. این آقا علاقهمند به اهل بیت است. آدم رو به راهی نیست. سینه هم میزنه، خرجی هم میده. این را دوست داشته باش. این باعث شفاعت میشود.
بعضیوقتها در مورد اینها بد صحبت کردن باعث عاقبت به شری میشود. یک بزرگی به بنده میفرمود، میفرمود: «من توی هیئتهای امام حسین تعداد زیادی را دیدم از این میاندارایی که سینهزنی میکنند که اینها عاقبتبهخیر نشدند.» چرا؟ «به خاطر اینکه این تو سینهزنی میگفت مثلاً درست سینه بزن امام حسین.» چون بد صحبت میکرد، عاقبتبهخیر نشد. خیلی مهم است. با سینهزن امام حسین درست صحبت کردن.
ماجرای رسول ترک را شنیدید دیگر. مست. همیشه میخورد. قبل از اینکه هیئت برود، احترام میکرد. دهانش هم ... یکی از محلههای تهران. مسئول جلسه برگشت بهش گفت که: «آقا، اینجا مجلس امام حسین است. دهان این مجلس شأن این چیزها بالاتر است.» این هم دلش شکست و رفت و میگوید: «نصف شب دیدم رسول ...» درو باز کردم، مسئول هیئت نصف شب افتاد به پای من. گفتم: «چیه آقا؟» گفت: «فقط بگو حلالم کردی یا نه؟ الان خواب تو عالم خواب دیدم صحرای محشر است. خلایق چشمشان به اباعبدالله الحسین. من دنبال امام حسین میگشتم. دیدم یک سگی آمد سمت من که این راه بلد بود. خیمه امام حسین را نگاه کردم. دیدم تنش تن سگ است، ولی سرش سر توئه، رسول.» «فهمیدم اگر میخواهم به امام حسین برسم، باید تو را راضی کنم چون دستمو بگیری.» حسین منو به عنوان سگ خودش قبول دارد. خیلی حرف است. گفت: «آقا، من دیگه از امروز عوض شدم.» صاحب کرامات شد. استخاره میکرد. نیت طرف را بهش میگفت. به بعضیها نگاه میکرد، میگفت: «آقا، تو چهل سال پیش فلان عاشق امام حسین شده بودی.»
حالات عجیب و غریبی. دم مرگ گفتند که حالش بد بود. گفت که: «من از دنیا نمیمیرم. یک عهدی دارم.» گفتند: «عهد چیه؟» گفت: «من از خدا خواستم من چون گناه زیاد دارم، دو تا امضا باید پای نامه اعمال من باشه. من با این دو تا امضا... امضا اولیش امضای امام حسین است. آقا باید بیاد. امضا دومیش هم یک امضای کوچولو، یک دست کوچکی باید بیاید امضا بزنه؛ دست شیرخواره اباعبدالله.» لحظات آخر دیدن با اینکه بیهوش بود، از جا بلند شد. با همان لهجه ترکی داد زد: «آقام گلدی! آقام گلدی!» آقام آمد، امام حسین آمد بالا سر.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت به فنائک
السلام علیک یا مولی، سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی...
هر که از لجّه غم این جرعه مکرر نخورد
روز محشر به جز این حسرت دیگر نخورد
پدرم گفت به من مثل حسین علی
هیچ شاه دگری غصه نوکر نخورد
چوب هم باشی نشوی باختهای
آنچه به درد تن منبر نخورد
بشکند دستم اگر گوش من این
پای مرکب به تنم شدو بر سر نخورد
گریه کردم که فقط زخم تنش... روایت میگه تو عالم رؤیا گفت: «از تو خواب دیدم، فرمود این زخمهای تنم زیاد است ولی اشک گریهکنای من باعث میشود زخمهای من آروم بشه.» گریه کردم که فقط زخم تنش...
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
نیست که چیزی بشود. خون به غرور نوهشیر خدا برنخورد
هر کی با دست بسمالله اول شش ماهه
به خود گفت کسی کاش این مرتبه به اصغر نخورد
به روی دست... و به سر نیزه سه شعبه... به پدر به مادر نخورم... آخه شاعر میگه: «بس کن رباب سر به سر غم. بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی. خیال کن که اصغر نداشتهای.» امان از دل... غروب عاشورا، آب به روی استرا باز شد. احتمالاً اونجوری که از ادب رباب فهمیده میشود، لب به آب نمیزد. اگرم خورده باشد، عمر زینب بوده. یک وقتی در ... آرومآروم نشسته پاک میکند. بیبی جان، چی شده؟ آروم بودی تا سر یکهو دوباره اشکت گرفته، ناله میزنه. فرموده: «باشه، تا ظهر امروز داشتم شیر نداشتم، الان شیر اصغر ندارم.» رضا برقی.
رباب خواست از اهل بیت همانجا کربلا بماند. عرضه داشت: «من دیگر کسی رو ندارم مدینه، از دار دنیا هر جفتشون رو ازم گرفتی.» همونجا موند. زنهای بنی اسد میگویند: «روزها زیر آفتاب سوزان مینشست، گریه میکرد.» سایه برایش زدند. زیر سایه بنشیند. گفتند: «خانم جان بیا تو سایه، آفتاب اذیتت نکنه.» «عزیز دل فاطمه زیر آفتاب سوزان رها شد.» زیر شیرهای... حسینجان، حسین حسین.