روح عبادت
معنای ولایت
راه حل مشکلات خانوادگی
آهنربای عالَم
اگر پای امام وسط باشد
پیاده روی اربعین، جلوه ولایت
به عشق اباعبدالله
قلبی که با امام باشد
دیگر روی خوش نخواهند دید
عبای امام زمان عجَّل الله تعالی فرجه الشریف
قدم هایی که داعشی ها را نابود کرد
نیرو های امام سجاد علیه السلام
اصلِ تربیت
اَبرهای رحمت
معرفتی بیش از اهالی شام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
کلمات مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت را میخواندیم؛ به این بخش میرسیم. میفرمایند: روح عبادت، ولایت الله است. ولایت ولیالله هم ولایتالله است. ما عبادت میکنیم برای اینکه متصل بشویم به ولایت؛ ولایت خدا، ولایت اهلبیت. ولایت یعنی چه؟ وقتی دو نفر یکجوری به هم متصل بشوند، یکجوری ارتباط برقرار کنند که مانعی وسط نباشد، این دو تا رابطهشان میشود رابطهی ولایت. هم این میشود ولیِّ او، هم او میشود ولیِِّ تو.
در زیارت عاشورا میگوییم: "وَلِیٌّ لِمَنْ وَالَاکُمْ، عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ". یعنی همین. یعنی هر که به شما متصل است، من هم به او متصل هستم. آهنربا را دیدهاید؟ آقای آهنربا اگر مانع نداشته باشد، آهن را میگیرد، درست است؟ آهن میچسبد به آهنربا. آهنی که چسبید به آهنربا، حالا دقت کنید؛ آهن دوم را اگر نزدیک بگیریم به این آهن اولی که چسبیده به آهنربا... آهن دوم که چسبید به آهن اول... آهن سوم با آهن دوم میچسبد. آهن خالیخالی که چیزی را نمیگیرد. شما الان یک آهن خالی داشته باشید و یک آهن دیگر... نمیچسبد؛ ولی اگر آهن چسبید به آهنربا، آهن دوم میتوانی با آهن قبلی بچسبد، آهن سوم به آهن دوم، آهن چهارم با آهن سوم. ولایت یعنی همین. این مغناطیس وقتی افتاد، همه به هم متصل میشوند.
راهحل اینکه مشکلات خانوادگی برطرف بشود چیست؟ ولایت. اگر دو تا زن و شوهر، پدر و مادر، بچه، دو نفر آدم، دلها وقتی بند شد به ولی خدا، ولی خدا این دو تا را به هم وصل میکند. زندگیها مثل این است که دو تا آدم که دو تا قطعه آهناند؛ ولی آهنربا که آمد، جفت اینها را به خودش میچسباند. اهلبیت آهنربای این عالماند. خدای متعال میخواهد همه را با اینها به هم متصل کند. قرآن فرمود: "وَ اصْبِرُوا وَ صابِرُوا". و در روایت فرمود: رابطه، یعنی به واسطهی امام به هم مرتبط بشوید، وصل بشوید. امام شما را به هم وصل میکند. اگر در زندگی امام، دو نفر را به هم وصل کرد، این دو تا دیگر ابداً به مشکل نمیخورند.
کسی به بنده میفرمود که ما اوایل زندگی، از بزرگان، به نحوی هم فرمود، حالا در لفّافه و کنایه و طُرُقی... اوایل زندگی مشکلاتی داشتیم، مسائلی داشتیم. هر قطعه از داستان را یکوقت به یک نحوی گفتند. بنده همه را کنار هم متصل کردم به اینی که دارم عرض میکنم میرسم.
بعد فرمودند که یک وقتی در یک کوهی که حالا جایش را هم گفتند، دیگر حالا من اشاره نمیکنم، در دامنهی کوهی، بنده و همسرم به مناسبتی تشرّف برام حاصل شد محضر امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و حضرت سیبی به ما دادند. بنده و همسرم از آن سیب خوردیم. از آن روز به بعد همهی مسائلمان حل شد. زندگی اگر پای امام بیاید وسط، امام دو نفر را به هم... کار این آهنربا اگر آمد، دیگر این دو تا را نمیشود از هم جدا کرد. ما همه نماز خواندن و مسجد آمدن و اینها برای چیست؟ برای اینکه متصل به ولایت بشویم.
شما ببینید پیادهروی اربعین چه غوغایی است؟ کی اینجوری میکند؟ کی میتواند؟ کار بشر اصلاً میتواند این شکلی باشد؟ ۲۰ میلیون، ۳۰ میلیون آدم! انگار همه از یک خانوادهاند. پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر اینجور به هم محبت نمیکنند. کی به زائران امام حسین (علیهالسلام) محبت میکند؟ هر خانهای را شما نصف شب در بزنی ازت پذیرایی میکند. ۲۰ میلیون آدم تقریباً توی ۲۰ روز! آقا جون، شوخی نیست اینها. شما الان فرض کنید ۲۰۰ سال پیش در یک کتابی این حرف را میزدند، کی باورش میشد؟ ۲۰ میلیون آدم در ۲۰ روز سه وعده غذای گرم میخورند و یک نفر بدون جا نمیماند. مشت و مال میدهند، پذیرایی میکنند، قهوه میدهند. عراقی که خانهاش اطراف جاده بود، آمده بود کنار جاده ایستاده بود، هی داد میزد، میگفت: "مبیت! مبیت!" وایفای، "مبیت! وایفای!" یعنی چه؟ سالها ایرانیها را وقتی میخواست ببرد مبیت، میدیدم اینها نمیآیند. گفتم چرا؟ گفتم: "وایفای نداری! ما اینترنت میخواهیم." میگفت: "به عشق شما ایرانیها یک سال پول اینترنت میدهم که چهار پنج روز خانهی این وایفای من را استفاده کنی؛ این بیت من، شماها وارد این خانه بشین، شب اینجا بمانید." به عشق شما رفتم پول... عشق کیست؟ عشق اباعبدالله (علیهالسلام). این ولایت، این محبت اگر بیاید دنیا آباد میشود. دیگر لازم نیست برویم پیش این وحوش، پیش این درندهها دست دراز کنیم، التماس کنیم یک چیز کف دستمان بگذارند.
ببینید چه وضعیتی! مسئول مملکت اسلامی با یک خرواری ریش و عمامه، هر شیطانی که در این عالم میرود جلویش آویزان میشود، خم میشود، قهقهه میزند، آویزون میشود، کج میشود. ولایت محروم ریش و عمامه و این حرفها نیست. قلبی که با امام زمان (عج) باشد، برای اینها تره خورد نمیکند. اگر به بحث منافع مملکتی دیدی چه بلایی سرمان آوردند! این برجام ماست، و مذاکرات، وضعیت گوشت و مرغ و دلار، این وضعیت زندگی ما. ۶ سال مذاکره کردند، روزبهروز ذلیلتر، روزبهروز ضعیفتر، روزبهروز بدبختتر. حالا میخواهند بروند با آن آدم نشئهی عوضی کثیف، آن ترامپ... چند سال پیش ازش میپرسند که این دخترت خیلی جذابیت جنسی دارد؟ میگوید: "برای خودم هم جذابیت جنسی دارد." حالا الان دو ماه است که حرف این است، این بابا برود با آن بابا دیدار کند که مشکلاتمان حل بشود.
رهبر انقلاب فرمودند: "اگر مسئول جمهوری اسلامی پای میز مذاکره رفتند با آمریکا، دیگر مردم ما روی خوشی و آسایش نخواهند دید. خدا برکت و رحمت را برمیدارد." دشمنان ما همینیم که الان داریم. به برکت امام حسین و اربعین و کربلا و روضه و اینها است. نائینی در عالم معنا دیده بود ایران میخواهد آتش بگیرد. امام زمان (عج) عبا... نائینی بزرگ پرسیده بود: "آقا، چی شد؟" فرمود: "که این مملکت به واسطهی عبای ماست که حفظ شده وگرنه دشمنان تو را چندین بار خورده بودند و تف کرده بودند." اینی که داریم، و اینی که هست، این آسایش و امنیت... ما رئیس روضه میگیریم. الان در بحرین یک نفر اسم امام حسین (ع) را بگوید، زندان! این حرفها نیست. کجای دنیا الان شما مجلس امام حسین (ع) به این آزادی میتوانید بگیرید؟ هر وقت دلتان خواست، هر خانهای خواستید. مجوز میخواهد، بعد بروید تأیید بکنند، کیا میخواهند بیایند، چی کار میخواهیم بکنیم، سخنانتان چی میخواهد بگوید؟ اینجوری نیست که هر که سیاحی بزند جمع بشوند، در خیابان بیایند دسته راه بیندازند.
امنیت و آسایش... یک زمان، زمان رضاشاه، حتماً از بزرگترها و قدیمیترها شنیدید، مجلس نمیشد گرفت. در آبانبارها میرفتند، ۵ نفر جمع میشدند، صدا بیرون نرود، گریه میکردند با هم. این الان وضعیت ماست. دنیا دارد با اسم اباعبدالله (علیهالسلام) تکان میخورد. این اربعین ماست. ولایت اهلبیت، و با ولایت اهلبیت زندگی ما آباد میشود. نه شعار نیست. آقا جون، ما داریم میبینیم در پیادهروی اربعین، کشور عراق یک کشور ضعیف است، یک کشور فقیر است. مگر چقدر اینها این داعش را نابود کردند؟ به برکت همین پیادهروی، همین قدمهایی که رفت کربلا، قدرت ساخت. داعشیها نابود شدند. شما الان میبینید موکبهایی که اربعین دارد کار میکند، همینها دارند در این زلزله و سیل کار میکنند. فکر نکن فلان مسئولی که تا خرخره خورده و بچههایش کانادا، تق و توقی بشود اول از همه درمیرود. سِجارم دارد برای پناهنده شده. ۱۰ تومن پاسپورت دارد. از اینها کاری در نمیآید. آن بچه حزباللهی بسیجی، اربعین پیاده میرود کربلا، دارد برمیگردد، بهش میگویند آقا، کرمانشاه زلزله آمده، همان کرمانشاه چند ماه میماند. زلزلهی کرمانشاه میرود، آب، سیل، میرود پل دختر. همین این محبت امام حسین (علیهالسلام) است که دل میسوزاند برای بقیه.
فلان استاد دانشگاه غربزدهی ما که پایش را روی پرچم اسرائیل نمیگذارد (دانشگاه تهران دعوتش کردند، پرچم اسرائیل گذاشتند زیر پا)، میگوید من پا روی این نمیگذارم. به مردم اعلام میکند من میخواهم برای زلزلهزدهها خانه بسازم، چند میلیون پول واسش میریزند. چند ماه از این پول خبری نیست. میگویند چی کار میخواهی بکنی؟ میگوید: "بعداً برایش تصمیماتی میگیرم." عاشقان غرب و شرق آمریکا و اسرائیل از اینها چیزی در نمیآید، مگر مملکت را دودستی نفروشند، تحویل ندهند همهی ما را. از اینها کار دیگری برنمیآید. امام حسین، همین سینهزنان، همین نوکران، همهی گریهکنان، از اینها کار میآید.
امام سجاد (علیهالسلام) در این سال، شام شهادت امام سجاد (علیهالسلام) است. در این سالهای بعد از کربلا، نیرو تربیت میکردند. چه شکلی؟ حضرت در دوران بنیامیه، بنیامیه میرفت با کشورهای دیگر میجنگید. اینها را میگرفتند به عنوان برده میآوردند در مدینه، مدینه و مکه و جاهای دیگر. امام سجاد (علیهالسلام) یکییکی میخرید. میآوردند بردهها را در خانه، کنار دست خودشان تربیت میکردند، آزاد میکردند. بلاد کفر بودند دیگر. از آفریقا بودند، از آسیای شرقی بودند. مبلغ اصلاح... بعد از امام سجاد میشود دورهی امام باقر (علیهالسلام)، عالم تشنهی معارف شیعه و اهلبیت. کاری که امام سجاد میکرد... شب عید فطر، هزار نفر را آزاد میکرد. در طول سال به کرات. امام سجاد (علیهالسلام) که بعضی وقتها این بردهها را جمع میکردند، یک لیستی داشتند. لیست جالبی است. یک لیستی داشتم، میگفتند: "آقای فلانی، من اینجا در لیست برای تو نوشتم شما فلان روز فلان وقت فلان کار را کردی. تو مستحق تنبیه بودی ولی من نزدم." میگفتند: "حالا من به شما میگویم شما باید برای من علی بن الحسین دعا به خدا بگویید: "خدایا تو هم از علی بن الحسین..." یکییکی از این چیزها نوشتی، از کمکاریهایش. چه شکلی تربیت میکرد؟
امام سجاد (علیهالسلام)، آن اصل کاری که امام سجاد داشت در تربیت، چی بود؟ محبت اهلبیت. اینکه عرض میکنم ولایت، چه شکلی؟ این خادمان جدید که میآمدند، بردهها و نوکران جدید که میآمدند، مثلاً یکیشان غذا برمیداشت میآورد برای امام سجاد. امام سجاد نگاه میکنند، گریهی... این خادم جدید تعجب میکرد: "آقا، چی شده من چی کار کردم که گریه میکنی؟" خادم قدیمی دستش را میگرفت، میبرد واسش توضیح میداد: "ببین، این آقا پدری داشت در کربلا به این وضع به شهادت رسید." یکییکی این خادمان را یک دورهی فشرده و پیشرفتهی روضهی کربلا، مصیبت امام حسین، محبت امام حسین را بهش میدادند، آزادش میکردند، برمیگشت. این کاری بود که امام سجاد میکرد.
بعضی از این بردهها، بردههای ویژهای بودند. راوی میگوید: آمده بودم اطراف شهر، دیدم چند وقتی بود قحطی شده بود، خشکسالی بود، باران نمیآمد. دیدم یکی از این بردههای سیاه امام سجاد (علیهالسلام)، سر به سجده گذاشت. ببینید امام سجاد چی تربیت کرده بود! سر به سجده گذاشت، گفت: "خدایا، ما که آبرو نداریم. به آبروی بندههای خوبت باران رحمتت را بفرست." پر از ابر سیاه حسابی باران آمد. این برگشت. من هم ردش را زدم آمدم خانهی امام سجاد (علیهالسلام). گفتم: "آقا، من این برده را میخواهم ازتان بخرم." حضرت بهش گفتند: "شما چه میگویی؟" گفت: "من از خانهی شما بیرون نمیروم." گفت: "آقا، به هر قیمتی بگویید من میخواهم بخرم." گفتند: "چرا اینقدر اصرار داری؟" گفت: "من دیدم بیرون شهر این برده آمد سر به سجده گذاشت، ابر شروع کرد به باریدن." این را شنید. گفت: "یا امام سجاد، من از اینجا بیرونرو نیستم. من بردهی شما." این آقا گفت: "نمیخواهم تو را بخرم که بردگی من را کنی؛ میخواهم بخرمت که من نوکری تو کنم." برده برگشت گفت: "خدایا، تا امروز یک سری بود بین من و تو. کسی از این ماجرا خبر نداشت. حالا که این سر منتشر شد نمیخواهم در این عالم بمانم." یکی دو روز بعد این برده از دنیا رفت. این آدمایی که امام سجاد، این محبتی است که امام سجاد در این دلها میگذاشت.
بنده اولین بار کربلا یکی از دوستان شنیدن، رضوان خدا بر این دوست ما که در وادیالسلام نجف هم دفن شد. از رفقای خیلی خوب مشهدی ما بود. مرحوم حاج آقای شهرک، حاج آقای موسوییکتا، مکه رفته. از دوستان خیلی خوب و عاشق ما بود. روایت دارد که شتر امام سجاد، امروز امام سجاد را دفن کردند، این شتر، شتری بود که ۲۰ سفر با امام سجاد حج رفته بود. محبت چه؟ امروز که امام سجاد را دفن کردند، این شتر شتری بود که در این ۲۰ سفری که امام... امام سجاد با این شتر رفته بودند، یک بار هم حضرت نه لگد بهش زدند، نه تازیانه. ۲۰ سفر باهاش... که در روایت دارد این شتر مشغول علف خوردن شد، عصای چوبیشان را دست گرفتند، تکان دادند، فرمودند: "اگر از خدا نمیترسیدم بهت یک دونه میزدم! دارم از کاروان جا میمانم. ولی چه کنم از خدا میترسم. تو علف تورا..."
امروز که امام سجاد از دنیا رفتند، این شتر دواندوان خودش را رساند به مزار امام سجاد (علیهالسلام). اینقدر با سر به این مزار کوبید، کوبید، کوبید... گفتند: "این شتر از دنیا رفت." کنار امام سجاد دفنش کردند. این محبت انگار معرفت این حیوان به امام سجاد بیشتر از این مردم شام بود. وارد شهر شد سنگبارانش کردند. هر چی دشنام بلد بودند نثار این آقا کردند. اما امام سجاد فرمودند: "ای کاش مادر منو نمیزاید." بیشتر از همه کجا به شما سخت گذشت؟ فرمود: "اَشَدُّهَا وَ اَمَرُّهَا1: شام."
امشب وقتی امام سجاد را خواستند غسل بدهند، امروز دفن بکنند، راوی میگوید: "بدن امام سجاد را غسل میدادیم دیدم جلوی بدن کامل سالم است ولی پشت بدن کبود است." به امام باقر (علیهالسلام) عرض کردم: "آقا جان، این زخمهای پشت پدرتان، روی شانهی پدرتان، روی کتف پدر... این زخمها از چیست؟ بیماری داشتند؟ مشکلی بوده؟" امام باقر گریه کردند. فرمودند: "بس که پدرم سحرها برای فقیران مدینه بار نان و خرما را شانه کشید، این شانههای مبارکش، این کتف مبارکش زخم شد، کبود شد." لا اله الا الله.
امام سجاد را امروز غسل دادند. آقایان عزیز، امروز دفن شد. نمیدانم شاید تربت اباعبدالله را هم در مزار امام سجاد گذاشتند. ولی دلها بسوزد برای روزی که امام سجاد آمد برای دفن اباعبدالله. السلام علی المغسل بدم الجراحات. غسل داد بابا... سلام بر آقایی که در خون خودش غسل داده شد. همهی این بدنها کفن داشت، نه به والله! به این جماعت بنیاسد فرمود: "برید یک بوریا بیارید. بوریا برای وقتی که این گندمها را جمع میکنند (یک چیزی شبیه همین گونیهای خودمان)، وقتی میخواهند حملش بکنند در این میگذارند." در آن بیابان کفن پیدا نمیشد. پنبهای پیدا نمیشد. "بوریا بیارید بدن بابام را جمع کنم." برخی گفتند دیدند آقا نگران شد، مضطرب شد. "آقا جان، چی شده؟" فرمود: "یک قطعهای از بدن را پیدا نمیکنم، آن انگشتی که انگشتر به دست است. انگشتر در نمیآید. انگشتر را با انگشت..."
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل والنهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
***
1 اشاره به فرازی از کلام امام سجاد (علیهالسلام) در پاسخ به سؤال شامیها بعد از بازگشت از کربلا