قرائت کننده قرآن از هر نیازی غنی است
قرآن، عترت و مسجددر قیامت از چه کسانی شکایت میکنند؟
سیر علمی در برزخ نیز ادامه دارد
قبر دروازهای است برای ورود به عالم برزخ
عالم برزخ همان عالم قبر است
فراگیری آموزش قرآن ، درجات معنوی انسان را افزایش میدهد
افزایش درجات بهشت بر میزان چیست؟
ولایت باعث اثر گذرای اعمال است
نورانیت مکانی چیست؟
چرا تربت کربلا اثرگذار است؟
رابطه اثر عمل و ولایت
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِيٌّ».
حدیث هفتم را خواندیم و به حدیث هشتم میرسیم. بسم الله الرحمن الرحیم. حدیث هشتم از معاویه بن عمار است. او گفت: «قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِيٌّ وَلَا فَقْرَ بَعْدَهُ». برخی نیز بدون "واو" نقل کردهاند، مثل من مازندرانی و وسایلم. «کسی که قرآن را قرائت بکند، غنی است و دیگر فقری هم بعد از این (نخواهد داشت).» و «إِلَّا مَا بِهِ غَنَاء» (اگر کسی قرآن را قرائت نکند، این اصلا غنایی ندارد؛ این فقیر است). کسی که انس با قرآن ندارد، (این را) فهمید.
مرحوم فیض در حاشیه میگوید: «وَ ذَلِکَ لِأَنَّ فِی الْقُرْآنِ مِنَ الْمَوَاعِظِ مَا اسْتَغْنَى غَیْرُ اللَّهِ». چه موعظههایی در قرآن است! کسی که متعظ به اینها بشود، از غیر خدا مستغنی میشود؛ اگر مستقیماً با قرآن باشد... . (بعد) آن روایت را از پیغمبر نقل میکند که: «مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ فَلَیسَ مِنّا». عدهای در مورد این روایت بحث جالبی میکنند: در بحث غنا، از ادله جواز غنا همین است؛ غنای موسیقی، که «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ فَلَیسَ مِنّا». هر کس در قرآن غنا نکند، از ما نیست. مرحوم فیض، به نظرم همانجا، در حاشیه میفهمد که بابا، این "غنا" از آن غنا نیست؛ از این "قناعت" است، قناعت درباره فقر؛ یعنی کسی که احساس غنا نکند، احساس غنی شدن نکند با قرآن، این از ما اهل بیت نیست. برخی گفتند که دو روایت با هم تعارض پیدا کرده. آنها میفهمند که: کسی که غنای به قرآن بکند، از ما اهل بیت نیست و آخرالزمان که تغنی به قرآن میکنند، کنار بحث غنا است؛ یعنی کسی موسیقی و اینها را، موسیقی مطرب را، توی (قرآن) بیاورد. بله، یکی «غناء» با حمزه آخر دارد (یعنی خوانندگی مجلسی)، یکی «قنّ». کدام حمزه است؟ موسیقی "غنا" با هندز (نوشته میشود). مصدرش تفاوت بین مادهاش است که یکی جفتش «قنایه» است. مادهاش، بعد عرض کنم که یکی مثلاً بیشتر در باب استفعال میرود: «استغنا». یکی در باب تفعل میشود: «تغنی». و معانی هم کاملاً متفاوتاند. البته یک اصل واحدی در مجموع باز با هم دارند. (اگر به) مصطفوی بگویی، سریع اصل واحد پیدا میکند که این دو با هم چه اصل واحدی (دارند).
پس این غنای به قرآن همین است که کسی احساس بینیازی کند. همان تأیید همان روایت آن جلسه میشود. تسخیر بکند اونی که خدا تعظیم کرده؛ یعنی خدای متعال بزرگ داشته. کسی که انس با قرآن داشته باشد، از همه عالم بینیاز میشود، از جهت معرفت.
روایت بعدی از پیغمبر اکرم است. فرمودند: «یا مَعاشِرَ الْقُرّاءِ، إِتَّقُوا اللَّهَ فَیما حَمَلَکُمْ مِنْ کِتابِهِ». ای قاریان قرآن، تقوای الهی داشته باشید در آنچه خدا از کتابش به شما سپرده است. «فَإنّی مَسْؤُولٌ وَ أَنْتُمْ مَسئولُونَ». من مسئولم و شما نیز مسئولید. از من سوال میشود. «إِنّی مَسْؤُولٌ بِبَعِيضِ الرِّسالَةِ». از من بابت اینکه رسالت را رساندم یا نرساندم سؤال میشود. «وَ أمّا أَنْتُمْ فَتُسْأَلُونَ عَمّا حُمّلْتُمْ مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّتي». شما بابت آنچه به شما رسیده، مسئولید: از قرآن و سنت؛ که با آنها چه کردید.
قرآن و عترت و مساجد؛ این سه روز قیامت گله میکنند. عترت میگویند: «قَتَلُونَا» (ما را کشتند). قرآن میگوید: «هَجَرُونَا وَ حَرَّفُونَا» (ما را مهجور گذاشتند و ما را تحریف کردند). و مساجد هم میگویند: «حَدَمُونَا» (شان ما را ملاحظه نکردند و رعایت نکردند). هر سه، روز قیامت، نسبت به قاری قرآن گلهمندند. «تُوبُوا مَنْ بَایَعَ فَإِنّی أُبَایِعُهُ بِسَلَّامٍ» (تو با هر که در مسالمت باشی، من با او در صلحم.) با کسی که قاری قرآن و مأنوس با قرآن است (باید در صلح باشی)، چون مبنای او قرآن است. مبنای سلف و حربش قرآن است. لذا شما باید مبنات را (شبیه) قاری قرآن کنی؛ مأنوس با قرآن.
(حالا) بخوانیم تا این باب را تمام بکنیم. حدیث بعدی از حبص است. میگوید: «سَمِعْتُ مُوسَى بْنَ جَعفَرْ عَلَيْهِ السَّلَامُ یَقُولُ لِرَجُلٍ: أَتُحِبُّ الْبَقَاءَ فِی الدُّنْیَا؟» (از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که به مردی میفرمود: "بقا در دنیا را دوست داری؟"). «فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَ: وَ لِمَ؟» (او گفت: بله. حضرت فرمود: چرا؟). «فَسَکَتَ». آن حضرت سکوت کردند. «فَقَالَ عَلِیٌّ بَعْدَ سَاعَةٍ». حضرت تمرکزی کردند، یک سکوتی کردند، بعدش (حضرت فرمودند): «یَا حَبِصُ، مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَمْ یُحْسِنْ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ». (یا حبص، کسی از اولیا و شیعیان ما، اگر از دنیا برود و قرآن را خوب نتواند بخواند، در قبرش به او یاد میدهند.)
خیلی حدیث (عجیبی) است! از روایاتی است که دلالت بر تعلیم برزخی دارد؛ از اینکه سیر علمی در برزخ هم ادامه دارد. کسی از اولیا و شیعیان ما، اگر از دنیا برود و خوب قرآن نتواند بخواند – «لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآنَ»؛ تجویدش میلنگد یا مثلاً ترجمه نمیفهمد، هر چه – این در قبرش به او یاد داده میشود. باز از روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه (ما) سه مرحله نداریم: دنیا، قبر، برزخ. قبر و برزخ یکی است. در قبرش این را یاد میدهند. این را باید خیلی کاربردی (بررسی کرد). «عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ»، یعنی همان شب اولی که در قبر است، به او یاد میدهند. چون روایت دلالت دارد بر اینکه اول (بعد از) حساب و کتاب تو قبر، از قبل فاصله دارد که روز هفتم میآید، به جسد یک سری میزند، میبیند جسد متلاشی شده، دوباره چهلم میآید یک سری میزند و دیگر انفصال پیدا میکند، دیگر ارتباطی با جسم ندارد و فقط خبر دارد از کسانی که دور قبرش میآیند یا هدایایی میدهند؛ از دور اشراف بر قبرش (دارد). شب اول که فقط تو این قبر و ارتباط اصیل با قبر دارد (این تعلیم صورت میگیرد). در حالی که به نظر نمیآید اینطور بشود.
پس قبر در روایات که (عنوان) دارد، نکته بسیار مهم: قبری که در روایات دارد، منظور این است که اینجا دروازهایست برای ورود به عالم برزخ و همه این برزخ اوست؛ از قبر او شروع میشود تا مراتب بهشتی یا برزخی یا هر چه. همه اینها برزخ اوست. لذا سؤال او میتواند (از) همین قبر باشد، بدون سؤال. اصلاً رفتن. بعد ملائکه مثلاً آنجا میآیند سراغ او. (روایت) دارد که حضرت فرمودند: «حَنْظَلَه رَسُولُ الْمَلائِکَةِ». دیدم که ملائکه غسلش دادند و (او را) بردند. خوب این هنوز (کجا) بردند؟ بردند بهشت؟ غسل نکرده بود دیگر. ماجرایش معروف است؛ شب عروسیاش بود و جنگ احد بود. بعد نمیدانم واقعاً یکی از سؤالات جدی بود. من رفتم با عقل جور درنمیآید. این نقل تاریخ خیلی هم عجیب است؛ شب عروسی بوده، رفته تو حجله، بعد آمده بیرون. دو تا شاهد گرفته برای اینکه اگر بچه منعقد شد، بچه من است. (او) در میدان جنگ کشته شده، بدون غسل. خب این چطور بوده؟ نماز صبح این وسط نمیخورده؟ نماز اصلاً وقتش نبوده؟ این رفته محضر پیغمبر، این وقت داشته شاهد غسل بکند؟ (یعنی) تا میدان جنگ رفته، جنگیده، یک غسلی، تیممی، چیزی، تیمم کرده. عرض کنم که اینجاست که حضرت فرمودند که این غسل نکرده، ملائکه دارند غسلش میدهند. خب پس با این حساب، پس میشود که (اینطور) بشود گفت که این چون شهید بوده، اصلاً سؤال نداشته. شهید سؤال ندارد و مستقیماً وارد بهشت میشود. به نظر میآید همین (باشد). یا نه، اگر حساب و کتابی داشته، بعد تو بهشت آمدند، حساب و کتاب کردند. یک ماجرایی بوده که مرحوم شیخ عباس (قمی) در کتاب برزخی خود، (در مورد) شیخ عباس (اینطور) بوده که ایشان شنیده بوده که جنازه را آورده بودند توی وادی السلام و (با) میلهای داغی خلاصه داشتند عذابش میکردند. (ایشان) صدای روح را شنیده. یکی از اساتید میفهمد که از مرحوم کشمیری پرسیدم که این ماجرا چطور بوده؟ (آیا) در بهشت برزخی چطور (عذابی) میکرده؟ ایشان گفته بوده که ایشان خودش در وادی السلام بوده (اما) صدا مال برزخ بوده. (ایشان) (در) سلام شنیده. سلام (ممکن است). کسی عذاب سرپایی داشته باشد. اصلش بهشت است، ولی سرپایی حالا یک مداوایی بشود و بعد... . با منزل و ابعاد و بحث بسیار سنگین است.
به هر صورت، کسی که احسان در قرائت نداشته باشد، یعنی خوب نمیتوانسته، (البته) حالا قرائت هم فقط نیست. «یُحَسِّنُ الْقُرْآنَ»، خوب نمیتوانسته حالا ارتباط برقرار کند، در قرائتش، در تلاوتش، در مندرجاتش تا با او ترفیع درجه بشود.
پس این علمی هم که آمده: «یَرْفَعُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ». آن «أُوتُوا الْعِلْمَ»اش که درجات دارند، علم مربوط به فیلم (نیست)، مربوط به حقایق است. «عِلْمُ الْکِتَابِ»، ملاک علم الکتاب است. «وَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، یا «اَلّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ». (خدا) علم را با قرآن میآورد، با کتاب میآورد. معیار علم این است. این هم که در فضیلت علما گفته میشود، اصلش قرآن است. فقه و اینها همه در تبع میآیند. عالم، دانشمند، دانشمند، همه علما محسوب میشوند. اونی که حامل معارف باشد و حقایق، یا کتب باشد، آن عالم در فرهنگ قرآن و روایات و اصلش هم علم قرآن است. اینها تعلیم داده میشود. لذا ممکن است یک کسی (مرحوم بهاءالدینی) فرموده بود که یک آقایی بود، درسها را شرکت میکرد. خیلی هم ضعیف بود توی (علم). و فقط میآمد این درس (و) میرفت آن درس. (این درک) عوالم برزخ و ارتباط با این آدمها و اینها خیلی ایشان واقعاً بینظیر (بودند) و فرموده بود که من این را دیدم. بعد از اینکه از دنیا رفت، بعد از (گذشت) مدتی از او پرسیدم که: "وضعت چطور است آنور؟" گفت: "تو دنیا از همه مراجع پایینتر بودیم، از اصاغر طلاب هم پایینتر (بودیم). اینور از همه مراجع بالاترین (هستیم). مراجع شدند شاگرد (ما)؛ به خاطر همت و استعدادی که نشان دادم و اخلاصی که داشتم در طلب علم. اینور انقدر بهم، برام کلاسهای ویژه گذاشتند که الان مراجع بعضی درسها میآیند اینجا پیشم." حساب و کتاب علم، آنطرف (دارد). «فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ». خیلی خیلی این تعبیر فوق العاده (است). «قَدْرُ آیَاتِ الْقُرْآنِ» (به قدر آیات قرآن)، کسی به میزانی که عمل کرده یا فهمیده، این درجاتش آنطرف (افزایش پیدا میکند).
«ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: اِقْرَأْ وَ ارْتَقِ». به او میگویند: بخوان و بالا برو. «إِرْتَقِ» از ترقی میآید. بخوان، برو بالا، ترقی کن. میخواند و میرود بالا. «فَالْحَبِسُ فَمَا رَأَیْتُ أَحداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعفَرٍ». حبص میگوید: من احدی را ندیده بودم که اینقدر خوف شدیدتر از موسی بن جعفر داشته باشد. «وَ لَا أرْجَی لِلنَّاسِ». (هم خوفش از همه مردم بیشتر بود و هم امیدش.) «وَ کَانَتْ قَرَائَتُهُ حُزْناً». قرائتش با حزن بود. (خود) قرآن هم با حزن نازل شده بر پیغمبر اکرم، پیغمبر به پهنای صورت گریه میکردند. (وقتی) قرآن را با حزن داشته باشید، محزون بخوانید، «قُرْآنِ إنْسَانًا». خیلی این تعبیر تعبیر نصیحتبخش، بخشایش، اینها است. واقعاً اثرش گاهی از صد ساعت سخنرانی بیشتر است. امام کاظم علیه السلام، وجود نازنین موسی بن جعفر، وقتی قرائت قرآن میکردند، یک جوری قرائت میکردند انگار یک مخاطب انسانی دارد؛ انگار دارم حرفی به خورد یک انسانی میدهم. ممنون از امام. در همچو حدیثی هم در آداب و صلات شاید در صدر صلات هم ذکر شده. مثل لقمه گرفتن، (لقمه را) به خورد خودت دادن (است). ذکر این است که لقمه بگیری، خورد خورد هضم بکنی، بخوری، برود پایین. بعدی... . هر ذکری اینطور باشد. یک «لا اله الا الله»، یک «لا حول و لا قوه الا بالله»، این اول آدم مزه مزه کند، بخورد، هضم بشود، قورت بدهد، بعد. وگرنه سوءهاضمه (میآید). بعضیها میگویند: بعضیها سوءهاضمه ذکری دارند. قبلی حذف نشده، بعد هی ذکر (میآید)، دچار بیماریهای ذکری میشوند. خیلی جالب است. پیچیدگیهایی دارد عالم طریقت هم، چیزی است برای خودش. بیماریهای ذکری این است که یا دچار اعراض میشوند، مبتلا میشوند به اعراض، اصلاً دیگر ذکرش نمیآید. زدگی، وازدگی، سرخوردگی، یا توجه نمیآید، یا تشدد میآید. خود ذکر برای ایجاد تشدد میکند. خیلی جالب است. مثل کسی که غذا را خوب هضم نکرده، این غذا مانده. غذای بعدی که میآید، یک جوری اختلال توی دستگاه هاضمه ایجاد میکند که آن وقت دیگر هر غذایی بخورد، مریض میشود. بعضی ذکر عامه (اینگونه است.) حالا در مورد ذکر هم بحث داریم که ذکر اگر توجه نداشته باشد، چه اثری بر او بار میشود. بزرگان معروف بوده که ذکر بیتوجه قساوت (میآورد). ملکی نقل کرده. ذکر بیتوجه قساوت میآورد. ذکر عام ظاهراً اینطور نیست. مثل صلوات و "لا اله الا الله" و تسبیحات اربعه و اینها. در مورد ذکر خاص به خصوص اینگونه است. برخی میگویند: نه، در مورد ذکر عام هم همین است، چون با توجه نیست، اثر ذکری بر او بار نمیشود. دستگاه هاضمه ذکر، اصطلاحاً دچار (اختلال میشود). اساتید ما که معمولاً قائل به ایناند که نه تنها این، بلکه بقیه ذکرها، از باب یک مرتبه ذکر همینقدر که طرف متوجه میشود که لفظش را بگوید، این خودش یک مرتبه ذکر است. بگذار به همین میزان بهره دارد. ما اصلاً اینجوری نیستیم که بگوییم دستگاه هاضمه ذکر آسیب میبیند، چون اصلاً به حمله ذاکره، چون ذاکره به همین میزان بهره دارد، بهرهاش کمتر است. به نظر میآید که حرف خوبی هم باشد. ولی آن هم حرف خوبی است در جای خودش که برخی از کار، مخصوصاً اگر ذکرهای سنگین باشد، این را ما دیدیم. دیگر آدمهایی که ذکرهای سنگین برمیدارند و مدتدار (هستند)، این وقتی معمولاً مبتلا میشوند به عدم توجه، تو یک هفته آدابی دارد، برنامههای روز دوم، سوم عملاً دیگر توجهی نیست، فقط میخواهد که این به آن حدش برسد، تمام بشود. سر تایم باشد، عقب نیفتد، جلو نیفتد، بعداً دچار زدگیها و سستیها (میشوند.) چقدر زمینهها قوی باشد، استعداد (قوی) است. خیلی استعداد خوبی (لازم دارد).
نکته این روایت اینجایش این بود که «یُخَاطِبُ إِنْسَاناً»، همین است. قرآن خواندنی که آدم به خورد خودش بدهد. آیه را بخواند و به تعبیر استاد ما، برگردد به خودش بگوید که: "فهمیدی؟" سخت است واقعاً. اگر کسی اینجوری قرائت بکند، این دیگر همان است که درجات جنت، «إِقْرَأْ وَ ارْتَقِ». اینها همه مال اینجور قرائت است. وگرنه وهابیان قرائت قرآن دارند، مهرجان چقدر دارد. دیدید دیگر، مهرجانهای وهابی، جشنوارههایی که مینشینند تو یک روز حتی ختم قرآن میکنند، جایزه میدهند "کی بیشتر ختم قرآن کرد؟"، "کی چقدر میخونه؟". خیلی به کمیت توجهی نیست، کف توجه باید (باشد). و نکته بعدی این است که ولایت است که باعث میشود اعمال اثر داشته باشد. خیلی نکته مهم، اثر اعمال منوط به ولایت است، مترتب بر ولایت میشود. اثر عمل تو عالم ولایت است که مترتب میشود. یک نکته بسیار بسیار مهم است. خیلی نکته نکته قیمتی است. اگر ولایت نباشد، اثری بر عملی مترتب نمیشود. اعمال معنوی. بله، تو آثار اعمال مادی آثار مترتب میشود. آب خیس میکند. شما مثلاً چه میدانم فلان قرص را میخوری خوب میشوی. فلان گیاه را میخوری خوب میشوی. فلان دارو را میخوری مثلاً چی میشود. آثار خوردن انار صبح جمعه (که) نورانیت قلب میآورد، چهل روز شیطان را از شما دور میکند. (آن) دوری شیطان که اثر این عمل است، وابسته به چیست؟ وابسته به ولایت. اگر ولایت نباشد، «لَا تُقْبَلُ الْأَعْمَالُ إِلَّا بِوَلَايَتِهِمْ». (یعنی) چی؟ عمل قبول نمیشود. قبول عمل چیست؟ قبول عمل، ترتب اثر پیدا کردن عمل است. تکوینی هم تشیعی. کسی اهل ولایت نباشد، برای او اثری (نیست). ممکن است که یک عملی، عمل بیاثر نداریم ها. عمل قطعاً اثر دارد، هر عملی یک اثر (دارد). در مورد حج دارد که دارد. بله، بله، در روایت دارد که مخالفین ما. در روایت حضرت فرمودند که (دیدید) این حالا به نظرم اعراب و اینها چقدر پول دارند، چقدر ثروتمندند؟ میدانید برای چیست؟ به خاطر اینکه اینها حجشان را میآورند. اینها وقتی مهره میشوند، اثر لبیک اینها این است که خدا دنیا به آنها میدهد. پذیرفته نیست. حج مقبول که گفته میشود، همین حج مقبول در قیاس با ولایت. «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ». (بله)، اثر مادی توی محدوده مترتب میشود. لذا خود بخشندگی که سامری مثلاً داشت، در روایت دارد که حکم اعدام برای او صادر نشد، به خاطر اینکه او بخشنده بود. ماجرا، به ماجرای لا مساس شد. دچار بیماری تب شد. توی بیابانها راه میرفت. بامزه است (این داستان). از سامری مبتلا به بیماری شد که از مردم جدا بشود و کسی میآمد سمتش، تب او شدت پیدا میکرد، میگفت: "به من دست نزن." در روایت دارد که سامری امت ما، ابوموسی اشعریه. «لَا مَسَاسَ». این سامری میگوید: «لَا قَتَالَ». روایت این «لَا مَسَاس» امت من است. این سامری امت من است. خودت واژه سمور هم (ببین). سمور، سمور، سمور. «سَمَرَ» (آن که) در سامرا (است)، تحجر، «سَمَرَ»، کسی که فاصله میگیرد، جدا میشود. سامری این امتم به همین معنا است.
عرض کنم که پس اعمال یا آثار مادی دارد برای اینها. این قرائت قرآن برای این است که آثار مادی کفی دارد. بالاخره بیاثر نیست. کما اینکه «کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ» بود ابلیس. ولی عبادت ۶۰۰۰ ساله او برایش طول عمر آورد. یک عمر تا قیامت، تا دوران ظهور حضرت (بود). ولی آن آثار حقیقی اعمال که عمل به خاطر آن وصل شده است، یعنی صلات را برای چی خدا گذاشته؟ «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ». به قول مرحوم شیخ در رسائل (اصول)، سلاطیت صلات به چیست؟ به آن آثارش. این آثار مترتب (است). یک بحثی در صحیح الاعم در مباحث الفاظ اصول. (بحث) تفاوت صحیح و اعم و تفاوت (دارند). میگویند که این سلاطیت است، این است، وابسته به این است. صلاحیت مال صلات کامله، مال صلات صحیح، صلات، صلات است. اثر لذا تفاوت این دو قول اینجاست. صلات، صلات است. حج، حج است. قرائت، قرائت است. ولی آیات قرآن معادلهاش جنت است. برای او نیست. چرا؟ چون این اثر حقیقی عمل است. ۶۰۰۰ آیه خوانده، ۶۰ بار هم خوانده، هیچ دریایی از جنت به او نمیدهند. چرا؟ در روایت دارد که کسی تمام عمرش را بین رکن و مقام سجده بکند، نماز بخواند، روزها روزه و شبها هم قیام. این به اندازه خردلی از او قبول نمیشود. خود همین که تمام عمرش بود بین رکن و مقام بوده، این توفیق الهی است، به لطف خداست. جای دیگر باشد، وسط گناه باشد (که کسی) بین رکن و مقام نبوده. خود همین اثر عملش است. خیلی نکته مهمی ها. سال بعد هم دعوت شد، آمد. فضایی که ملائکه دارند تف میکنند حول این خانه. او هم آمده تو این فضای ملکوتی. این خودش یک اثر مادی است برای عمل. ولی آن ترتب آثار حقیقی، لذا مثلاً دارد که دو رکعت نماز تمام سجده بر تربت سیدالشهدا، تمام حجاب هفتگانه را برطرف میکند. خب چرا برای ما میسر نمیشود؟ اتصال با خود آن ذات مقدس نیست، در ولایت اتصال حقیقی نیست. لذا این عمل ترتب اثر برایش پیدا نمیکند. کسی هر چقدر تو ولایت عمیقتر میشود، فانی در معصوم میشود، ذوب در معصوم میشود، اعمالش، آثارش (ظاهر میشود). عمل ساده، یک صلوات میفرستد، یک «لا اله الا الله» میگوید، (فقط) یک تنفس میکند، یک نفر را زنده میکند. دیگران باید صد ساعت کار بکنند که مثلاً بخواهد یک نیمچه اثری از این (کار) ظاهر (شود). تو ماجرای میرزا حبیبالله خراسانی بوده، به نظرم پایین پای (حرم) مشهد، (کنار) سید هاشم نجف آبادی. سهتاشان نجف آبادی اند. (ایشون) جد آقا بوده که شاگرد حسینقلی میرزا حسینقلی همدانی بوده. (اینها) پدر مادر حضرت آقا (سیدعلی خامنهای) از طریق مادری (به او میرسند.) پدربزرگ ایشان سید هاشم نجف آبادی بوده و عارف خیلی فوقالعاده خراسانی. ایشان در عالم رویا دیده بود که بیماری داشته ظاهراً. دیده بود که حضرت رضا علیه السلام آمده بودند عیادت. از دست حضرت گلی گرفته بودم. خراسانی ایشان گفته بود که من با آن دستی که از دست امام رضا گل گرفتم، بعدش که مثلاً هوشیار شدم و اینها، بغلی (من) بیماری داشت. و گفت مثلاً پای من نمیدانم چیست و فلج مثلاً. گفت: "دستت به من (الهام) شد که این دستی که گل گرفته از امام رضا را گذاشتم." پیچید بین مردم که این آقا، ایشان همینجور مریضها را شفا میداد با همین دستی که گل گرفته بود از امام رضا. ایشان گفته بود که: "من این سالهای اخیر چون دست به گناهکار زیاد زدم، آن اوایل به محض اینکه دست میگذاشتم اثر ظاهر میشد. الان آن موقع یک دقیقه بود، الان نیم ساعت باید دست (بگذارم،) اتصال به گناهکارها اثرش را کم کرد." آقای «وحید» به ایشان گفته بود که: "شما اگر دستت به دست خود امام رضا میرسید چه میکردی؟" گفته بود: "به خدا قسم، مرده زنده میکردم."
گل گرفتن در مورد حجرالاسود هم هست که این سفید بود، بس که گناهکارها دست بهش زدند، سیاه شد. بحث آثار خیلی بحث فوقالعادهای است. آثار اعمال آثار دارد تا این حد که گناهکار اثر دارد روی یک چیزی که مبدأ طهارت است، اثر او را کم میکند. ببین چقدر عمل اثر (دارد). تفاوت مثلاً نماز بالاسر (امام رضا) با مثلاً توی خانه چقدر است. تفاوت مکانها مثلاً انقدر فلان کشور (آنگونه است). یک همچون حسی. این دقیقاً مبنای قرآنی و روایی دارد. شما ببینید در مورد مکان؛ حالا بحث آثار شد، برویم اشکال ندارد. اینها نکات خوبی (است و) ربط دارد به بحثمان. اتفاقاً داریم در مورد حرم اهل بیت. چی دارد. خانه اهل بیت، «بُیُوتِ أَهْلِ الْبَیْتِ». «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ». این خانه، خانه رفیع است. رفعت دارد این خانه، بالاست. حالا حرمهای اهل بیت از این خانههاست و شهر قم، خود شهر اینطوری (است.) چون خود شهر حرم است (نه) فقط حرم (امام معصوم). اینجا در مورد شهر تعبیر «حرم» و «کل شهر حرم». خود شهر قم رفعت دارد. این مکان بالاست. حالا برخی جاها گناه باعث شده که این مکان آمده پایین. شما فاصلهات با ملکوت زیاد است. آقای جوادی میفرمود که: "ما تو قم که هستیم، تو یک ساعت ده صفحه اسفار را میخوانیم، (و) همه را میفهمیم. دماوند که میرویم، تو یک ساعت یک صفحه (میخوانیم)." مکان آنقدر اثر دارد. نورانیت مکان فهم را باز میکند. دماوند (است) بعد تازه منزل آقای جوادی، جایی که پنجاه سال است یک عالم دارد میرود. بیت عالم است که نگاه به درش گناه یکی را میبخشد. خود این هم باز اثر دارد. باز او برای خودش احساس میکند (که) چقدر تفاوت بین این دو تا مکان! لاس آنجلس که بشیند، آن یک ساعت که یک صفحه میشود، برای ایشان لابد میشود یک ساعت یک خط. هی حجابها بیشتر است، دیگر توده آثار اعمال غالب (است). اینجا توده آثار اعمال بندگان اینجا قالب (است و) حجابها را بیشتر کرد. لذا تربت سیدالشهدا چرا اثر دارد؟ چون اثر عمل سیدالشهدا توش است. اثر عمل سیدالشهدا توش است. شما متصل به عمل سیدالشهدا میشوید. لذا حجب هفتگانه برای امام حسین (وجود) حجب معنا دارد. برای عمل امام حسین حجابی هست؟ شما سجده میکنی پیشانی میگذاری روی تربتی که عمل امام حسین توش است. عمل امام حسین توش است. چرا؟ چون تربت توش خون حضرت است. وصل کردن. فق (فقها) گفتند که این شش فرسخی که گفته شده (است)، ۳۶ کیلومتر را گفتند که تربت (است). اصل تربت (بله)، بالای سر (حضرت) با دستورات خاص (است). تمام این شش فرسخی که ۳۶ کیلومتری که محدوده کربلاست، این را گفتند که همش تربت (است). شما از هرجا برداری میتوانی این آداب و اینها را در آدابی که شما احترام باید بگذاری (انجام دهی). اکلش اشکال ندارد البته. هرچه دورتر است. اگر از زمین کربلا شما تو آب بریزی. اونی که خودش را مستقیماً میشود تربت خود قبر. «طِینَ الْقَبْرِ» و طین بالای سر مخصوصاً از فلان جایی که (خاک) بکن از آن نقطه، انقدر برو پایین. تو کامل الزیارات هست. آن نقطه را (باید) تر (کرد). بحث مفصلی است. من هی تو ذهنم دارم این مباحث را سلسلهوار مطرح (کنم.) خیلی توش نکات خوب است. مثلاً در مورد همین تربت دارد که شما وقتی تربت (را برمیداری)، آیت الکرسی بخوانید، فلان سوره را بخوانید، فلان (سوره را) بخوانید. چون اجانین شیاطین از جن آمدند با این (تربت) ور رفتند، آثار تربت را کم کردند. لمسش کردند، مسش کردند. شما این را بخوان که اینها (اجانین) حجابها برداشته بشود ازش.
گفتند که خب چرا این اثر دارد؟ گفتند که چون خون اباعبدالله در این فاصله ریخته شده است. چون حضرت در حرکت بود، تمام این مسافت را طی میکرد. خون مبارک در این زمین پخش است. لذا تمام این زمین متبرک به خون حضرت است. تمام این زمین تربت حضرت محسوب میشود. این عمل حضرت توش است. برای همین است. آن مجاهدت حضرت در این خاک، آن خون حضرت، آن جانبازی حضرت، آن جانفشانی حضرت، همه توی خاک. برای او حجاب دارد؟ نه این تربت هم (همینطور است). حجاب آثار اعمال اینطور است. آثار اعمال. ولی در ولی (فرد)، شما ولایت کسی داشته باشید، تو اعمال او شریک هستید. حالا ولی یا ولی در عرض یا ولی در طول. ماها در اعمال همدیگر شریک هستیم. چون «هَوَى أَخِیکَ مَعَکَ». او در اعمال میجنگد، ما داریم خون میریزیم، ما داریم عرق میریزیم. او تو خانه نشسته مریض است. او چون ولایت، ولایت این است. ولایت اثر میدهد به عمل شما. همین که آمدی تو این دایره ولایت، هرکه از هرجا عملش دارد میریزد تو این حوض بزرگ عمل، اصطلاحاً این حوض ولایت (است). همه اینها (شامل میشوند). خیلی نکته مهمی ها. خیلی ابعاد، خیلی معارف از توش در میآید. از آنطرف، تمام طواغی تو اعمال همدیگر شریکاند. اولیا طاغوت تو اعمال هم (شریکاند). اینجا یکی میرود زیارت، همه تو زیارت او شریکاند. اینجا یکی دارد نماز شب میخواند، همه تو نماز شب شریکاند. همه ما تو اعمال امام زمان سهم داریم. ما تو اعمال امام زمان شریکیم، چون ولایت او را داریم. ولایت اعمال را به هم متصل (میکند).
مکان که چقدر اثر دارد، تو همان تکمیل آن بحث قبلی که حالا دیگر وارد بحث «المیزان» شده. روایت دارد که امام جواد علیه السلام به نظرم فرمودند که: "آوه، یک روستایی هست." آوه اینجا نزدیک تفرش، سمت ساوه. ساوه و آوه. آب. تعبیر روایت «آب» بوده توی این روایت (کتاب) گلدان (ظاهراً). ۵۰، شاید جلد ۷۰ بهار (الان)، ۷۴ بهار. «آب» میفرماید که: «اَهْلِ وَ آبَةَ مَغْفُورٌ لَهُمْ». مردم آبه همه بخشیده شدند. چرا؟ چون اینجا مردم، یک افرادی توش هستند که «لِکَثْرَةِ زِیَارَةِ أَبِی». چون تعدادشان هستند، (و) زیاد میروند زیارت پدرم (یعنی) امام رضا. مشهد زیاد میروند. چند تا تو اینها هستند، (که) مشهد زیاد میروند، به واسطه اینها این شهر بخشیده شده است. حجابهایی از این شهر باید برداشته شده. این شهر تو سطح ملکوتی یک درجه آمده بالا. رفعت پیدا کرده شهر. افرادی میروند و میآیند. لذا خود همین پیادهروی اربعین، تمام این مسیر نورانیت پیدا میکند. از آنجایی که (این) راه کشور نورانی میشود. طرف از مشهد راه افتاده آمده پیاده. ما آنجا بودیم. ۵۰ روز تو راه بودند. تازه برگشته بودند. دو سه روز پیش. دیروز ظاهراً یا هفته پیش. هفته پیش پنج شنبه تازه برگشته بودند. ۵۰ روز پیادهروی کرده بودند از حرم امام رضا تا کربلا. وقتی پیاده میرود، تمام این شهرها و این مسیر دارند رفت و آمد. اینها (و) قدم اینها (دارد). این اثری که روی مکان دارد، خیلی اثر (دارد). از آنور گناه اثری که دارد. آن اثری که آدم احساس میکند از اینکه چرا تو یک کشور دیگر میرود، احساس میکند افتاد، پایین آمد. تو کشور خودش احساس میکند همین بودن تو این مکان یک نورانیتی برای او دارد. احساس میکنم: "من اینجا ملکوت بیشتر در دسترسم، نزدیکترم به ملکوت تا آنجا. ملکوت برسم." این فاصله از ملکوت چرا احساس میشود؟ پرت شده تو دل ملکوت. تو فقط خودت را باید ول کنی، از ملکوت بهرهمند (شوی). این بر اساس رفعت مکان است. مکانها رفعت دارد. «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ». بعضی بیوت رفعت پیدا کرده، (بعض دیگر) آمده پایین. بیتی که بیت طاغوت بود و در این بیت (در زمان) خدمت (حضرت) امام صادق علیه السلام (به ایشان) گفتش که: "آقا من خونم بیبرکت است. برکت ندارد. فروش نمیرود. هرچه هم میآید زود تمام (میشود و) فلان." شاخه درخت از فلان درخت، فلان جای خانه (نشان داد.) برو بالا. یک تکه استخوان را پیدا کرد، پرت کرد بیرون. آمد دود (کرد و خانه برکت یافت). خیلی زندگی در کسانی که تو این منزل سابقا زندگی میکردند (فرق داشت). یک بینماز بوده. یک تکه از استخوانش مانده بوده است. استخوان (یک) بینماز برکت از خانه برداشته بود. استخوان یک بینماز اثرش توی خانه این است. تو مکان. قد (قداست). حالا دشمن اهل بیت (هم باشد). زیارت امام صادق علیه السلام کافی نیست. تو بهار باشد، به نظرم دیدم باز از این سنخ روایات. خواستم بگویم آن هم جالب است.
امام عسکری علیه السلام که دیروز شهادتشان بود. تو ماجرا دارد: طرف آمد گفتش که: "آقا، یک مسیحی عالم مسیحی آمده. میگوید که من هر وقت بخواهم باران نازل میشود. اراده میکنم باران میآید." و مردم را جمع میکند و همینجوری دارد احتجاج میکند. مردم دارند گر مسیحی میشوند. (این در زمان امام) عسکری علیه السلام خیلی فضا، فضای مسیحیت بود. مسیحیت مخصوصاً توی فضای سامرا خیلی غلبه (داشت.) چون شمال عراق هم میشود دیگر. شمال عراق به سمت ترکیه و اینها نزدیک است. آن فضاها، فضای مسیحیت (بود.). حضرت فرمودند که: "این سری که آمد، برو دستش را بگیر. لای انگشتش هرچی بود (را بگیر)." گفتش که: "آقای من به من فرموده که تو این را میگیری." گفت: "تو از کجا فهمیدی؟" چی (گرفت)؟ اینها. بعد گفتش که: "حضرت به من فرموده که این استخوان (است.) استخوانی از انبیا الهی. این رفته (و) کنده، قبل (اً خاک را) بیرون (کرده بوده و) استخوان را درآورده." قاعده این است: هر وقت استخوان به سمت آسمان گرفته بشود، آسمان (باران میبارد.) ابرها متراکم (میشوند.) استخوان نبی الهی هر وقت به سمت آسمان گرفته بشود باران میآید. چه قواعدی (است)! تو چه چیزهایی استفاده (میشود)! آیا "بهجت" در مورد مسعود احمد آقای خوانساری فرموده بودند که: "استخوانهای ایشان حکم کیمیا دارد. اگر مردم میدانستند تو این قبر چه خبر است!" سینه خیز (میرفتند) بغل علامه. یعنی (اگر استخوان) آسمان گرفته بشود، کار میکند. (این) نام اثر عمل است. یعنی این اثر توی این استخوان و تو این گوشت و تو این پوست و تو این بزاق دهان و تو این قطره. بله بله. ایشان هم دوره با امام و اینها بوده دیگر. همین دوره متأخرین. سال مثلاً شاید ۶۰، ۶۵. بله بله. اینهایی که ضد انقلابند، ضد ولایت فقیهاند، در زمره ضد فقها، ضد ولی فقیه، ایشان را میآورند. (میگویند:) "مسجد چیست بازار؟" بله. که به امام گفتند: "آقا ایشان عادل است؟" پرسیدند: "آقا ایشان به نظر شما عدالت دارد؟" (ایشان فرمودند:) "ما فقط (عقیده داریم) در عصمت ایشان تردید دارم." شما تو خیابان وقتی میرفته، هوا را جمع میکرده، میآمده برای نماز میتکانده، میگفته: "تو مسیر شاید منزل یتیمی بوده، گرد و غبار رو هوای من نشسته بوده. (تا) نشسته باشد، نمازم مشکلدار نشود." اول. (ایشان) آنقدر اهل اعتیاد بوده. عجیب غریب.
غرض اینکه آثار اعمال آنقدر حیطهاش زیاد است. استخوانی که بعداً از این شخص میماند، اثر دارد. روی قطره خونی که ازش میریزد اصلاً عمل (است.) ارومیه اثر میگذارد روی نفس او، اثر دارد روی نگاه او. (و) است (که) در مورد برخی اعمال دارد که مثلاً کسی که زیارت کربلا رفته، وقتی به هرکس که این زائر نگاه کند، آن شخص بخشیده میشود. زائر کربلا، کسی که چشمش به قبه اباعبدالله، به مدفن اباعبدالله افتاده، این چشم ط (او پاک است.) به هر جا که نگاه بکند، آن طرف بخشیده میشود. عمل اثر دارد روی اینکه چشم به چیزی خورده. حالا این چشم چقدر (اثر دارد). تا وقتی گناه نکردی، این زاویه از اثر بر او هست. آثار اعمال چیزهای فوقالعادهای است. تا «الْمُجْتَهِدُونَ قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ رُسُلُ أَهْلِ الْجَنَّةِ». حاملان قرآن عرفای اهل بهشتند. مجتهدان کسانی که تلاش کردند، «قُوَّادُ» و قاعدان بهشتیان، و «رُسُلُ سادَةٌ». حالا تفاوت «سید» و «قائد» چیست؟ سید شرافتهای معنوی (دارد). قائد فقط جلوتر، پیشرو (است و) میبرد یک تعدادی را. ولی سید هم میبرد و هم اشرافی دارد بر اینها (و) برتری و مزیت نسبی معنوی نسبت به اینها دارد. حالا ممکن است که تو این سلسله مثلاً یک عالمی، خب به تبع او خیلیا آمدند. بهش ممکن است این تابع درجات معنویش از خود آن عالم بیشتر باشد. به تبع آمده. اینطور نیست کاملاً طبیعی است. الان ممکن است برخی از مقلدین مراجع از خود این مراجع بالاتر باشند. مرحوم سید هاشم حداد، (از) سید محمد حسین تهرانی تقلید میکرد، تقلید فقهی. مقلدِ (او) است. نسبت شما ملاحظه بفرمایید چقدر است. این مقلد است ولی (از مرجعش) بالاتر. به واسطه حضرت (سید) محمد حسین میرود بهشت. قاعده او، قائد او سید محمد حسین (تهرانی) است ولی او (خودش) سید است. تفاوت قائد و سید این است. حالا تمام اینها ته ته سلسله سادات به کجا میرسد؟ «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة». که آنها دیگر در اوج سیادتاند. روایت تمام.
در حال بارگذاری نظرات...