قرآن، عهد خداوند با بندگانش
حقیقت قرآن چیست؟
هر شخصیت یک معادل قرآنی دارد
اثرپذیری اعمال از مکان
خانه ای که در آن قرآن تلاوت نشود مانند قبر است
ادعیه مستحب توصیه شده از آیت الله بهجت
اجتماع افراد بر مبنای صفات
خائن در بیان امام جواد علیه السلام
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم.
اللهم اجعل ثواب مجلسی و منطقی عن ابی عبدالله علیه السلام قال: القرآن عهدالله الی خلقه.
امام صادق (ع) فرمود: «قرآن عهد خداست به مخلوقات.»
«الم اعهد الیکم یا بنی آدم لا تعبدوا الشیطان.»
اینهایی که گفته میشود، اینها همه همین است؛ آن عهد الهی و عالم عهد و عالم ذر و اینها. چون شاکله را متناسب با قرآن ساختهاند. لذا این خودش «عهدالله» است. معرفت نفس، معرفت به نورانیت و اینها، همان حقیقت قرآن است؛ یعنی انسان میرسد به آن حقیقت قرآن. وجود خودش قرآن است. «فیه ذکرکم و ذکر آبائکم». در این قرآن ذکر شماست. حالا این هم مطالبی. فقط: «ینبغی للمرع المسلم ان ینظر فی عهده.» هر کسی شایسته است برای انسان مسلمان که در عهدش نگاه کند؛ به عهدش نگاه کند. یعنی کأنّه مثل فیلمنامهای که هر بازیگری برای خودش دارد و برود یک ساعتهایی را روی فیلمنامهاش کار بکند، تمرین بکند، بیاید اجرا بکند. این فیلمنامه ماست.
باید برویم با این نگاه. واقعاً انسان وقتی با یک نگاه خاصی مواجه میشود، عجیب است. من الان در این سفر رفت و برگشت، تفسیر سوره یونس و هود را رفت و برگشت شنیدم. بعد الحمدلله امسال نصف قرآن، شاید تقریباً، تفسیرهای قرائتی را گوش کرده ام. تفسیر نور صوتیاش کرده؛ دیگر کلش را گفته است. بعد در مسیر، خیلی از این سورهها مطالعه شده، درس گرفته شده. و این، یک دور دیگر آدم باز مینشیند، یک مواجهه جدید با یک ذهنیت جدید، با یک رویکرد جدید.
اصلاً این قدر مطلب زیاد است. یک کلمه امروز فقط روایت را ایشان خواند، این را نشنیده بودم تا حالا. اصلاً یک چیز جدیدی شد برای من: حضرت هود منجی آل نوح بوده؛ یعنی حضرت نوح وعده داد که من یک منجی دارم، قیام میکند و شما را نجات میدهد. آن هود است، حضرت هود است. این همین روایتی است که من شنیدم. حالا تفسیر سوره هود را، ماجراهای حضرت هود را، اتفاقاتی که افتاد، خود هود، شخصیتش. بعد آدمهایی که در نجف دفناند، اصلاً که چقدر چینش اینهایی که در نجف قبورشان شناخته شده است، جالب است: امیرالمؤمنین (ع)، حضرت آدم، حضرت نوح، هود، صالح؛ پنج تن معروف نجف. آدم و نوح که خوب باجاند، سلام. بله. حالا حضرت صالح مثلاً میشود گفت ادامه دهنده، مثلاً مکمل کار حضرت هود. آدم و نوح با هم، هود و صالح با هم. بعد چقدر جالب است که آن بافت شخصیتها چقدر اثر دارد روی اینکه اینها جوار بشوند. قبورشان، خود اینها دخالت دارد؛ یعنی خود معصومین، کیا بغل هم دفن شدند، روی حساب است. عیار متناسب با هم دارد. این خیلی نکته است، خیلی چیز مهمی است. ائمه بقیع، یک دفعه یک نفر بینشان فاصله افتاده: امام حسین (ع). بعد شما میآیی باز میبینی بین موسی بن جعفر (ع) و امام کاظم (ع) فاصله افتاده: امام رضا (ع). بعد خود موسی بن جعفر (ع) با امام جواد (ع). چون فضای زیارت، فضاهایی است که مدیومی دارد. شما خود زیارتنامهها را که نگاه میکنی، زیارتنامههای دوتایی یک فضا دارد، زیارتنامههای تک نفره یک فضا دارد، زیارتنامههای جمعی یک فضا دارد. خیلی مثلاً پنج تن یک فضا دارند. اصلاً این خیلی عجیب است. تناسبات را همه را هی توجه میکند.
این مطلب، آیه «نجینا» ناجی بودن، بحث نجات مطرح شد. و این که ما حالا گفتم چون داغ است اشاره بکنم، اشکال ندارد، از آب گذشته یکی دو ساعتی. دوست داشتم فکر میکردم در سوره هود، تعابیرش خیلی جالب است درباره حضرت. دیدم که چقدر قرآن کدهای عجیبی میدهد در مورد امام زمان (عج). چون منجی است دیگر، منجی آل نوح. حالا منجی آل پیامبر. و در مورد حضرت هود، روی سری ویژگیها: «و لما جاء امرنا نجینا هودا و الذین آمنوا معه». نجات دادیم به واسطه رحمت. کیا را؟ کسانی که ایمان آوردند با او.
خب حالا مثلاً این را ما بخواهیم تطبیق بدهیم نسبت به امام زمان (عج)، قاعدتاً باید بگوییم که آن رحمت حضرت اباعبدالله (ع) باشد. «و الذین آمنوا معه». حالا ایمان آوردن با این، خود «معیت». نه «آمنوا»، یا «آمنوا به» داریم، یا «آمنوا له» داریم، یا «آمنوا عهد» داریم. ایمان آوردن با او. خود بحث معیت بحث مفصلی است. تعبیر نجات را دارد. تعبیر نجات را هم خیلی، دو بار هم تاکید میکند: «نجینه هوداً و نجیناهم من عذاب غلیظ». باز عذاب غلیظ مطرح میکند. چند نوع عذاب داریم: عذاب شدید، عذاب علیم، اینجا عذاب غلیظ را دارد. «و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و رسله و اتبعوا امر کل جبار عنید.» حالا قوم روبروی حضرت هود، قوم عادند. بعد اینها هم شاخصشان این است که هر جبار عنیدی را دنبال حرفش راه میافتند؛ یعنی مواجهه تمدنی هود با عاد این است. مواجهه تمدنی امام زمان (عج) هم با خمینی مخالفانش روبروشان این است، ویژگیشان: هر کی جبار عنید باشد، اینها حرفش را گوش میدهند. این «ایمانِ معه» میشود همین؛ یعنی در برابر جبار عنید ایستادن. ایمان دائماً استقامت داشتن، همه اینها در این تطبیقاتش، از یک کلمه روایتی که گاهی برخی روایات به شدت کاربردی است در تطبیقاتی که میدهد و اصلاً فضا را کامل عوض میکند، یک بحث جدیدی باز میکند که این منظور این روایت این است. این شخصیت ویژه، خود شخصیتها.
من همین امروز باز فکر میکردم که خب اگر ما قرار باشد واقعاً یک جاهایی گم میشویم دیگر در قرآن که میآییم، میرویم در تاریخ مجرالشمس. قرآن مثل خورشید که دائم خورشید ظاهرش تکرار است، رو ظاهرش تکرار است، ولی حرکت مستمران دارد میرود، فرمود آیات قرآن این طور است. ماجرایی باشد که تمام شده باشد و شما یک آیاتی را مرور میکنی، اینها دارد هی اتفاق میافتد. و حالا این جاری بودن حضرت نوح مثلاً به چیست؟ جاری بودن حضرت هود به حضرت صالحش. اینها شخصیت، نماد چیست؟ نماد چه ویژگیهایی است؟ این قوم، قوم ثمود، فرعون، قارون، هامان. بحث نمادسازی قرآن. بعد آن ملکات، شاکلهها، شخصیتها، خیلی به نظرم اینها مهم است و ما رویش مانور نمیدهیم. نوح را در حد یک شخصیت تاریخی معرفی میکند و تمام شد. نوح یک جریان است، همان جور که قوم نوح یک جریان است، اینها تمام نشده. اصلاً حضرت به این احتجاج کردند، فرمودند: «این جوری که تو داری آیه را تفسیر میکنی، یعنی این آیات وقتش تمام شده.» این چه قرآنی است؟! امام صادق (ع) یا امام رضا (ع) بودند: «چه قرآنی است که وقتش تمام شده؟» اینکه منعزل شده، اینکه وقت منقضی شده. قرآن باید جاری باشد.
بعد حضرت تطبیق دادند مثلاً گفتند این اگر چی بوده، سامری بوده؟ «لکل امت سامری». هر امتی سامری. تا روز قیامت ما سامری داریم؛ یعنی یک شخصیتی نبود بیاید و برود. ما تا قیامت قارون داریم، تا قیامت فرعون داریم، تا قیامت نوح داریم. یکی از نکاتی که ناصری رویش به شدت تاکید دارند که هر شخصیتی معادل قرآنی دارد: «این بارز است، باید بگردی پیدایش کنی.» یعنی این جوری نیست که من حالا بروم یک ملغمه از همه انبیا دربیاورم. نه، یک سیر کلی همه انبیا است که قرآن همان را به صورت کلی نشان میدهد، یک کم جزئی. یک سلوک است.
ایشان میگوید که ما ذکر یونسیه فقط نداریم، ذکر ایوبیه داریم، ذکر سلیمانیه داریم، ذکر نوحیه داریم. فقط ذکر یونسیه نیست. این اشتباه است که فقط ذکر مال یونس است. نه، آن موقعیت یونس است. حالا موقعیت ایوب هم این است، موقعیت نوح هم همین است. یکی ابتلایش در بچهاش است، در زناش است، یکی ابتلای مالی داری، یکی ابتلای آبرویی دارد، یکی برایش تهمت میزند، یکی ابتلایش به ریاست حضرت سلیمان. این ابتلا به ریاست کمتر مطرح میشود. خود این ابتلا هم، خیلی ابتلای سختی است. شما باید حسابرسی بکنی از زیردست و همه اینها. از خودت حسابرسی میشود که حالا ابتلایی است که بیشتر جنب و جوشش، بروزش در قیامت است، سختیاش به این است. بقیهاش همین جا صاف میشود و میروند. آخرین پیامبری که وارد بهشت میشود. چون همه کردهاند، صاف شدهاند، رفتهاند. شروع بشود سختیها که حالا چه کردی، این حالا. خب درست است که اینها همه در اهل بیت (ع) جمع و همه بروز و ظهوری دارند، ولی در مورد ماها نوعاً یک ظهور اولیهای است.
حالا این هم برخی بودند که میگفتند مثلاً میگفتند شما به حضرت ابراهیم متوسل باشید. هر کی هم، همانجور که یک اسمی از اسماءالله کلید اوست، یکی از اسماءالله تکوینی که همین حضرات معصومین (ع) هستند، هم کلید اوست؛ در تطبیق با او، در اسوه بودن او. حالا بعضی که اسوه عاماند، مثل پیامبر (ص) و حضرت ابراهیم، بعضی اسوه خاصاند و تاثیر خاصی کردند در برهههایی یا در یک سیر کلی زندگی. یکی باید لذا این را دارد که حضرت اباعبدالله (ع) به امام سجاد (ع) فرمودند که: «تو اشبه به ابراهیمی.»
«زاهیتک ابراهیم». یک همچین تعبیری. بعد شاخص تو فلان برهه، تو فلان حادثه، تو فلان ماجرا. عبدالله فرمودند که: «پسرم، مازاتُش چه چیز میخواهی ته چی میخوای؟» مریض بود حضرت. امام حسین (ع) به عیادتش آمد. بعد «ماذا ترید»؟ چی میخوای؟ عرضه داشت: «ارید ان لا او». «میخواهم که هیچی.» این جوری حضرت فرمودند: «تو چقدر شبیه به ابراهیم هستی در ماجرای وقتی که او را در آتش پرتاب کردند و جبرئیل به او گفتش که من در خدمتم.» و اینها، گفت: «اما الیک فلا.» و اینها. حضرت فرمودند: «تو آن، آن در تو کاملاً بار ابراهیم خوب معلوم میشود.» که یک حادثه مشابهی پیش آمده. کأنّه اگر ابراهیم (ع) آن ابتلا برایش پیش آمده، این ابتلا برای همه هست؛ یعنی اطلاعات قرآنی مال همه است. حالا در آن ابتلا ابراهیمی، من باید سلوک ابراهیمی داشته باشم. ذکر فقط به این نیست که بگویم: «ذکر یونسیه بگویم لا اله الا.» ذکر عملی میخواهد، یک مواجهه عملی میخواهد. آن مواجهه عملی باید مطابق باشد با همان که آن معصوم (ع) در فلان حادثه داشته. حالا بعضی وقتها همین هم به صورت ذکر، عدد هم گاهی دارد؛ فلان مشکل بر من پیش آمده، مثلاً نسبت به والدین، مثلاً مبتلا شدهای. میگوید شما میروی فلان ماجرایی که برای فلان کس پیش آمده بود و در ماجرای والدینش مبتلا شده بود، فلان آیه را به این تعداد مثلاً میخوانی. این خودش کلیدی است، گشایش ایجاد میکند. یکی نسبت به فرزندش، یکی نسبت به فراق، مثلاً مواجهات مختلف است دیگر، در مورد حضرت یعقوب و یوسف.
خلاصه اینها یک سری ماجراهای تاریخی نیست که ما بخوانیم و بگوییم اینها بود و برویم کشف بکنیم. نه، اینها زندهاند. حقیقت رضا (ع) تعبیر به عهدالله میکند. «عهد شماست.» و میفرماید که هر روز باید در این عهد نگاه بکنید. چون هر روز مواجهه و ابتلای جدیدی دارم، باید بگردم. همان تعبیری که دارد امیرالمؤمنین (ع) در خطبه متقین: «که اینها استشفاء میکنند به قرآن.» دنبال میگردند، دنبال یعنی هر شب دنبال درد داروی خودشان با یک مواجهه جدید با این اتفاقاتی که امروز افتاد و فردا میخواهد بیفتد. حالا بروم ببینم در این داروخانه چی گیرم میآید. حالا برنامه فردامون چیست؟ برنامه دیروز چی بود؟ هم تطبیق و محاسبه دیروز، برنامه ریزی و هضم برای فردا.
«وانیقرا منه فی کل یوم خمسین آیه» روی این مبناست که بحث خمسین آیه مطرح میشود که روزی ۵۰ تا آیه باید خوانده بشود. خود این ۵۰ به نظرم یک وجهی دارد. چرا ۵۰ آیه باشد؟ حالا خود عدد ۵۰ بین ۴۰ و ۷۰ است. و خود ۴۰ عدد ثبوت است؛ یعنی چهل حال میآورد، هفتاد مقام میآورد. حالا بین ۴۰ و ۵۰ خاصیتی که هست این است که شاید این طور باشد. نمیدانم حالا خیلی هم نباید. به نظرم این طور میآید، حالا از دستورات و آیات و روایات و اینها: ۴۰ عدد حال است و ۷۰ عدد مقام؛ یعنی با ۴۰ تحول حاصل میشود، در ۷۰ این تحول به ثبوت میرسد؛ یعنی ثابت میشود. تحول ثابت میشود، آنجا تحول حاصل میشود. حالا عدد ۵۰ شاید یکی خود همین بحث ثبوتش باشد. در دستورات به شدت حساب شده است، به شدت حساب شده است. این جور نبوده که اهل بیت (ع) یک چیزی بگویند، یک عددی بگویند و این عدد مبتنی نباشد به اسرار و حقایق.
حالا مرحوم شهید مطهری، یکی از انتقاداتی که به شهید مطهری میکردند، شهید مطهری را میخواندیم به ذهنم آمد، همین بحث ایشان. ایشان میگوید که ما در اسلام تقدس عددی نداریم. یک بحثی دارد، خیلی مباحث مطرح میکند. میگوید این را نداریم، این را نداریم، این را نداریم، اینها را نداریم چیزی درآورد. در حالی که به نظر میآید ما تقدس عددی داریم؛ یعنی خود عددها حساب شده است. مثلاً عدد ۳، همان بحث سه لایه بودن وجود. اعمالی که به عدد ۳ تکیه دارد، سه حوزهای است: حوزه ذات و صفات و افعال. لذا مثلاً در مورد اعتکاف، برخی اساتید ما میفرمودند که در این سه روز طهارت، این سه حوزه حاصل میشود. روز اول طهارت افعال، روز دوم طهارت صفات، روز سوم طهارت ذات. و اعمالی که این طوری، یعنی با پایه ۳ عمل را بستند، گفتند که با پایه ۳ شما کار را انجام دهید. اعمالی که اربعینی است، اینها معمولاً به ملکات نظر دارد. مثلاً خود حضرت روایت معروف در مورد اربعین اخلاص: «من اخلص لله اربعین صباحاً...» خب، اخلاص در حوزه افعال نیست، در حوزه ملکات و صفات و نیت و اینهاست. با بحث ۷۰ معمولاً دیگر آن جنبه آخر کار را دیگر نشان میدهد. خانه پر است؛ یعنی دیگر ۷۰ باید. «تستغفر لهم سبعین مره» تو 70 بار هم برایشان استغفار کنی. ۷۰ بار هم استغفار بکنی، من نمیبخشم. چون دیگر این عدد ۷۰ دیگر عدد انفجار است؛ یعنی دیگر منفجر میکند کار را.
خود همینها به نظر میآید، حالا هزار هم باز از آن طرف وجهی دارد، سی (۳۰) وجهی دارد، ده (۱۰) وجهی دارد. بعد مثلاً دارد که حضرت فرمود: «روزههای ماه رمضان یک ماهه.» آنی که ماجرایی که با لقمان (ع) گفتگو کردند و اینها. «روزه دهر اصلا چرا بهش میگویند دهر؟» فرمودند: «سه روز در ماه را روزه میگیرد.» ولی سه روز: «من جاء بالحسنات.» ببین قواعد این، قاعدهاش خیلی مهم است. «من جا بالحسنات فله عشر امثالها.» هر کس حسنه آورد پس او را ده برابر آن است. یک حسنه بیاورد، ده برابر. کسی سه روز در ماه بگیرد، انگار یک ماه روزه گرفته. بدین در مجموع، میشود ۳۶۰. یعنی خود اینها حساب شده است که گفته سه روز در ماه بگیر. با این نیت، با این نگاه بوده که این سه بشود آن ۳۰ تا سال را پر بکند. خب، این را اگر ما آمدیم مناط شرط را گرفتیم، آن وقت میگوییم اگر کسی نتوانست در یک ماه سه روزش را بگیرد، ماه بعد میتواند شش روز بگیرد. نگیرد؟ چرا بگیرد؟ مبنا. بعد این دیگر در بحث جفر و رمل و اینها غوغا میکند. کسی توانست به این ملاکات عددی برسد، خیلی مسائل برایش باز میشود.
حالا این بحث خود استمرار و معانست و مداومت بر قرآن یک بحث است. ۵۰ آیه هم به نظر میآید در آن بحث تطبیقات است. این را چون حضرت نفرمودند که: «لااقل این قدر بخوان.» سیاق روایت سیاق این است که این چون عهدش است، باید تطبیق بدهد، این قدر بخواند؛ یعنی ۵۰ تا را این جوری بخوانند. ممکن است یک کسی روزی یک جزء بخواند، بخواند. روزی یک جزء قرائت باشد. یک مقدار تلاوت باشد، ترتیل باشد. این دیگر اینها نیست. ما چون اقسامی دارد تدبر در قرآن. مرحوم علامه طباطبایی فرموده: «من یک مدلی در تدبر در قرآن دارم. هر سوالی که داشته باشم در آن مدل تدبرم میگیرم و جواب میگیرم.» خب، این یعنی غیر از همین است که میگیرند دست را تند تند میخوانند و میروند و تدبیر میگویند، چی میگویند؟ یک سری میخوانند و اینها. چند مدل دیگر قرائت. حالا در ترتیل و اینها آهستهتر است، با تمرکز. اینجا «نظر در عهده» است. این ۵۰ آیه باید با این نگاه باشد؛ یعنی تطبیق بدهم، من خودم را عرضه بکنم بر قرآن.
واقعاً من خارج از مبحث نیست. با خودم میگویم اگر ما رفتیم یک فضایی برای کار تبلیغی، کار فرهنگی، یک تحولی ایجاد کردیم. حالا میخواهیم اینها را به کی بسپاریم، چه کار بکنیم؟ همه را بیاییم بسپاریم به یک استاد عرفان و اخلاق؟ بیا به آثار اخلاقی و عرفانی. یک سوال، واقعاً مدل تربیتی ما باید چطور باشد؟ سپردیم به استاد اخلاق. چقدر اینها دسترسی دارند به استاد اخلاق؟ این همه آدم بخواهند همه به این استاد اخلاق زنگ بزنند، حرف بزنند، گفتگو بکنند؟ چقدر فرصت دارید استاد اخلاق؟ این آدم بهره میبرد؟ چقدر آن استاد اخلاق میتواند در دسترس باشد؟ چقدر با همه جزئیات میتواند به این راهکار بگوید؟
خیلی من نشستم روی اینها فکر کردم. به آن جواب نهایی که رسیدم دیدم که واقعاً ما راهی نداریم جز اینکه وقتی تحولی حاصل میشود، مبدا و مبنای کسی عوض میشود، فقط او را بسپاریم به قرآن. جز این راهی نیست. مراتب خودش: مرحله اول همین قرائت و انس و در حد ظواهر و تجوید و ترتیل و اینها. و هی عمیقتر، عمیقتر، عمیقتر؛ یعنی با تمرکز بیشتر. بعد اگر کسی بتواند این جوری برنامه بدهد، بنویسد، سیر دربیاورد. اگر این بشود که واقعاً فوق العاده میشود. یک سیر دربیاورد. آقا مثلاً تا یک سال مبتدئین مثلاً در این مرحله، روی این سورهها فکر بکنند. در روایاتمان هم هست. خانمها این سورهها، جوانها این سورهها. خود آثاری که برای سورهها ذکر شده. مشکلات عفاف و فلان و اینها، مثلاً از این جهات احساس آسیب میکنند، سوره نور را مثلاً. آنهایی که مثلاً مسائل خانوادگی دارند، آنهایی که مشکلات اقتصادی دارند، آنهایی که بحثهای... هر کدام حوزهبندی. خود این مطالب وقتی محتوا را تمرکز میکنیم، قشنگ دارد راهکار میدهد၊ دارد پیش میبرد.
نکتهای بود از قرائتی شنیدم امروز، خدا حفظش کند. بحث تفسیر ایشان. ایشان گفت: «همه جا در قرآن «اقام الصلات» یعنی «اقام الصلات با ایتا با پرداخت زکات» است. یک جا فقط «اقام الصلاتِ» خالی آمده، آن هم در سوره لقمان است.» چرا این جوری آمده؟ خیلی جالب بود. یعنی بعضی برداشتها ایشان واقعاً خیلی لطیف است. لقمان دارد با بچه حرف میزند دیگر، مخاطب این بچه سوره و این آیات یک بچه ۱۰، ۱۲ ساله است. بچه ۱۰، ۱۲ ساله که پول ندارد زکات بدهد. برو امر به معروف. «اقام الصلات»، امر به معروف.
اگر واقعاً با این نگاه نگاه بکنیم، که همین طورم هست؛ یعنی واقعاً یعنی این سوره دارد برای این سن حرف میزند. در عین حال که برای همه حرف دارد و دارد همه حرفها. همین که بحث یکی از نکات اینهایی که قائل به استعمال لشکری واژگان دارای چند معنا در اکثر از معنا هستند، همین است. از لطافت قرآن این است: دارد با شما حرف میزند. اینها که صاحب نفس قوی هستند، این طورند دیگر. همزمان که دارند با یکی حرف میزنند، به یک کسی دیگر دارند یک چیز خاصی را میگویند. ولی آن هم که میداند، این آدم را میشناسد، این روابط پیشفرضی بین این دو تا قشنگ میرساند مقصود را؛ به این میرساند بدون اینکه امروز در این جلسه قرار است که این آقا نکته خاصی برای من بگوید یا اصلاً همان جا نیت بکند. جلسات خاص خدمت اولیای خدا، کسانی که صاحب نفس هستند، میروید. ولی جلسات عمومی شد، خوشبختیم. ما خودمان هم امتحان میکردیم بعضاً، واقعاً جواب میداد. ولو حرفها عام است. شما نیت خاص بکنید. حالا یک هدیه اگر بتوانیم قبلش بفرستید، حالا برای پدر آن آقا، برای خود این آقا. بعد در لا به لای مطالب رزق خاص را میدهد. حالا یک وقتهایی با عنایت، با گوشه چشم، یک نگاهی، یک چیزی. این خاص مال من بود. قشنگ این الان حرف من بود. خب، حالا اینها که اولیای خدایند، قرآن این را دارد. هم برای این سن میگوید، هم دارد مال این طایفه میگوید، هم مال این آدمِ بالخصوص.
در این نوبت دوم بخوانیم بابش تمام بشود. امام سجاد (ع) فرمود: «آیات القرآن خزائن». «آیات قرآن گنجینه است.» «فکلما فتحت خزانه ینبغی لک ان تنظر ما فیها.» یعنی هر آیهای که باز کردی، این یک خزانه است. هر خزانهای که باز کردی، باید توش عمیق بشوی. هم بزن بگرد، این یک چیزی برای من دارد. یک چیز جدید دارد. «خزانهای است که تمام نمیشود.» «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا.» بعد اینها رزق لاینفد است. دیگر تمامی ندارد. حالا آن که ظاهرش بود و غذا بود و چه بود و اینها، از آن میوه هر چی برمیداشت تمام نمیشد. آن هم تازه یک وعده. خیلی جالب است، خیلی عجیب است. یک وعده میوه میآوردند برای حضرت مریم، از آن یک وعده هر چی برمیداشت تمام نمیشد. آن هم تازه اینها رزق طعامی ظاهری. فکری و معرفتی که خب حالا خود حرم اهل بیت (ع) هم این طور است. هر ورودی، ورود به هر سلامی، زیارت جدیدی است با آثاری غیر از زیارت قبل. آن پرونده زیارت قبلی بسته شد رفت. آقا، رفتم بیرون، دوباره برگشتم. باشد، یک سفره جدید پهن کردهام. «من احب ان یجلس علی موائد نور، فلیزور الحسین علیه السلام.» هر که دوست دارد بر سر سفرههای نور بنشیند. تعبیر «موائد» آوردند، سفره. سفره را پهن کرده. دوباره برگشتی، سفره جدید پهن کرده. بعد وقتی کسی کریم باشد، مشتش پر باشد دیگر، در آن سفره بعدی تکراری قبلی را نمیگذارد، یک چیز جدیدی میدهد. اسراری هم دارد، حرف تو زیاد است.
باب بعدی فرمود، این هم خیلی زیباست: «قال نبی صلی الله علیه و سلم: نوروا بیوتکم بتلاوه القرآن.» «خانههایتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید.» این هم باز یک بحثی: اثرپذیری مکان از اعمال و اعمال از مکان. ناصری فرمودند: «با یکیاش میرفتیم یک جایی کنار حوض. ایشان نشست، گفت که: تاریک است.» گفتم: «برای چی؟» گفتش که: «اهل اینجا بخل دارند. بخل اینها روی این آب اثر گذاشته. آب روی من اثر گذاشته، تاریک شده. اهل اینجا بخل دارند.»
روایتم هست: «النظر الی البخیل یقسی القلب.» «نگاه به بخیل قساوت قلب میآورد.» نگاه به بخیل. ببین ما چقدر آثار فرادی داریم که اصلاً خبر نداریم. نفس حضور یک آدم. در مورد اصحاب امام زمان (عج) داری که خاک در روایت، در بعد از ظهور حالا خصوص دارد که از گرد و خاک زیر پای اینها حضرت (عج) اینها را پخش میکند در سراسر عالم. اینها به محض اینکه وارد میشوند، یک باد و رایحهای پیشاپیش اینها حرکت میکند. از گرد و خاک پایشان، این گرد و خاکی که پخش میشود، آن سرزمین سبز میشود از اثر پای اینها. خب حضرت خضر (ع) مثلاً این طور بود دیگر؛ یعنی خود آن قدم اثر دارد، نفس آن حضور اثر دارد.
علی بن ثابت یا کسی دیگر. میگوید خدمت امام عسکری (ع) رسیدم. حضرت روی گلیمی نشسته بودند. فرمودند که: «دوست داری ببینی این گلیم چه خبر است رویش؟» گفتم: «بله.» گفت: «هذا اثر قدم آدم، هذا اثر قدم سلیمان، هذا اثر قدم فلان.» یکی تک تک جایهای مختلف را نشان میداد. آثار هم با هم فرق میکرد. چه بسا نورانیتشان هم با هم فرق میکرد. این اثر پای آن پیامبر است، آن اثر پای این پیامبر است. این با آن فرق میکند. اینجا یک آثاری دارد. لذا علامه طباطبایی وقتی رفتند مسجد سهله، مقام حضرت ادریس (ع) که رفتند، مشغول ذکر بودم که روح از تنم جدا شد. رفتم آسمان و برگشتم.
علامه حسن زاده فرمودند که: «رمز اش این بود چون ایشان در مقام ادریس نشست و «رفعناه مکاناً علیاً» او را به مقام والایی بالا بردیم.» قرآن دست آدم است. مقام ادریس به اینکه ما عنایت خاص به ادریس، این بود: «رفعناه مکاناً علیاً.» مقام ادریس این بود. جای دیگر اتفاق دیگری میافتاد برایش. اثر مقام ادریس این است چون عنایت ویژهای به ادریس این است. عنایت ویژه به تبع چون مکان میشود به تبع او دیگر.
«داره که وقتی میت از دنیا میرود، اماکنی که او درش نماز خوانده تا ۴۰ روز گریه میکند.» چون تعلق دارد به او و همان جور که این به او تعلق دارد و برایش گریه میکند، نورانیت هم دارد. لذا استشفاء به این میشود کرد، تبرک به این میشود کرد، توسل به این میشود کرد. و واقعاً هم آثار دارد. اینکه مثلاً با چفیه حضرت آقا را به سر و صورت میمالیم و افتخار بهش میکنیم، واقعاً چون این بهره دارد از حقیقت. این دیگر چفیه معمولی نیست. این با آن یکی چفیه فرق میکند، نورانیتی درش نهفته شد.
جلسه پرسید که: «آقا ما اگر زیارت برگشتیم، لباس تبرکی را بردیم، شستیم، دیگر آن آثارش میرود؟» گفت: «نه، این لباس تا قیامت این مال فلان زیارت. آن نور است. آن زیارت رفت توش. تمام شد.» و خود همینها حکایتی در اینکه حضرت به بل دبل؟ پیراهنی را میدهند که خبر نداشتم، جالب بود برایم مزارش. حالا اینی که حضرت ۴۰ سال، ۴۰ سال نه هزار رکعت نماز شب توش خوانده. حالا آن پیراهن چه نورانیتی دارد؟ بعد چه آثاری دارد برای «بهجت»؟ به کسی فرموده بودند که امام رضا (ع)، اینی که فرمودند خب امام زمان (عج) خیلی از اینها دارند، ۱۲ قرن نماز شب خواندهاند، عبادت کردهاند. بعد فرمودند که «بهجت» فرموده، فرمودهاند: «امام زمان (عج) از اینها زیاد دارند. بابت هر روضهای و هر روضه خوانی یکی از اینها میدهند.» «روضهای و روضه خوانی» یکی از آن پیراهنهایی که مثلاً هزار رکعت رویش نماز شب خوانده شده بود و اثر روضه است، اثر چی با چیز دیگر. این خیلی مهم است. بحثهای مهمی است که اماکن تاثیری که میپذیرند از نفس آن صاحب مکان. «شرف المکان بالمکین.» او در افقی دارد سیر میکند، اثرش روی این مکان این است که این مکان در این زاویه و افق اثر پیدا کند. خیلی عجیب است. یعنی او الان صاحب نفس عالیه شده. «مکاناً علیاً» رسیده. مکانی که او از این مکان رفت. «بارکنا حوله.» خیلی عجیب است دیگر. «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصا الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا.» برکت دادیم حولش را. تفسیر کردند، اینها خیلی توش مهم است. خود مکانها دست گذاشته میشود روی یک سری ویژگیهای خاصش، یک سری بعد یک سری کارها فقط باید در آن مکان باشد، این خیلی مهم است. فلان کار اینجا اگر این اتفاق افتاد، افتاد. دیگر جای دیگر این گشایش ایجاد نمیشود. جایش فقط عرفه است. نشد مثلاً کربلا. نشد دیگر هیچی. یک کسی در روایت دیگر، کسی اگر ماه رمضان بخشیده نشد، «ایشهد عرفه» بخواند. این مال عوام است این حرفها: دعای عرفه بیا بخوان. نه. یا عرفات نرفتی، کربلا. دیگر نه حالا مگر با جعل عنوان ثانوی و الحاقات و اینها بتوانیم جای دیگر برایش درست بکنیم. خود این آثار. لینک عرض کردم مثلاً جایی که امام زمان (عج) درش حضور پیدا کردند، تنفس کردند، مثلاً عبادت کردند، نماز خواندند، اشک ریختند. ارتباط مکانها. حالا جایی که درش قرآن خوانده شده، جایی که درش لهو و لعب بوده. نظام عالم نظام علاقه است دیگر. همه پیوندها از «قل مقامات» ترشح میکند. این خیلی جالب است. مثلاً ولایت مح مرتبه ولایت محبت و وقتی با کمترین محبت ولایت حاصل شد، مقامات سریع ترشح میکند. همین قدر که به او متمایل شد. تعبیر رکون همین است دیگر. «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار.» رکون به ظالم که میکند، این آتش او میآید سرایت میکند. ترشح میکند چون حقیقت نار است دیگر. حقیقت نار ولایت طاغوت. اولیا طاغوتند. به محض اینکه به او رو میکند، اقبال به وجه میکند، اقبال به قلب میکند، میآید نار به او میریزد وجود. کما اینکه در زیارت هم برعکسش است. دارد به محض اینکه زائر اقبال میکند به زیارت، طهارت برایش حاصل میشود. ملک میآید بگو، چی میگوید؟ چه اتفاقاتی میافتد؟ قدم اول او چی میشود؟ خیلی نظام عالم نظام عجیبی است. ما در حجاب زندگی میکنیم. راحت میرویم، خدا میداند چه آثاری است. نیت این را بکنید. نیت دیشب من در منبر عرض کردم. مرحوم کربلایی کاظم وقتی که آقا کبود گفته بودم ممنوع! کربلایی کاظم وقتی بهش عنایت میشود، خوب چون خیلی واقعاً عنایت عجیبی است. گله هم کرده بود: «هیچ کس نمیآید سراغ آن حقایق. همه در: چی بخوانیم پولدار بشیم؟ چی بخوانیم خانهدار بشیم؟ خواص طبی و اینها. مثلاً چی چی برای سردرد خوب است؟ چی چی برای چی خوب است؟» آیه چیز خوب است: سوره «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لخاشعا متصدعا از هم فروپاشیدگی». حالت فروپاشی. آره کلش. حالا من این را بگویم. ماجرا را چی عرض میکردم؟ یک چیز داشتم میگویم. یک چیزی داشتم میگفتم.
یک مطلبی جالب بود، کلمات کربلایی کاظم. به ایشان یکی، خب خیلی امتحان میکردند ایشان. کلمات مختلف قرآن، غیر قرآن. خیلی جالب است. می گوید: «یک نفر آمد گفت آقا من دو تا واو مینویسم. شما بگو این کدامش قرآن است؟» خیلی عجیب است! واو خالی است، بدون فتح و اینها. گفت: «یکی را به نیت قرآن مینویسم، یکی را به نیت غیر قرآن. شما نگاه کن ببین کدامش قرآن است.» قرآن یعنی واو خالی دیگر. این که حرف و کلمه و اینها که دیگر نیستش. هیچی ندارد که بخواهد معلوم بشود. این نور ببین چقدر دایرهاش گسترده است که او نیت میکند. این گرفت نور. حالا فکر خب حالا خودم هم نور میگیرد دیگر. الان آن نیت کرد. یک حرف از قرآن را گفت که آن نور دارد. خود آن نور دوباره برگشت به او. رابطه متاکس است دیگر، دو طرفه است.
حالا در حجاب هم همین است؛ یعنی اثر رسانهای و سینمایی، کتاب و سخن و همه اینها هم همین است. او یک تاریکی و ظلمتی را منتشر کرد، او ظلمت برگشت به تضاعف به خودش. این الان دیگر بعد از این ۱۰۰ برابر تاریکتر شد. هر کی میگیرد باز او دارد تاریکتر میشود. «یقدم قومه یوم القیامه.» هر کی هر جا میبیند این اثر فیلم را میگیرد و تاریک میشود، این دارد هی تاریکتر میشود. دارد قوز میکند در سیاهیها. دارد غرق میکند در ظلمات و تاریکی.
خب ادامه روایت: «نوروا بیوتکم به تلاوه القرآن.» «قبورند والنّص» و «خونه وقتی توش قرآن نیست، قبر است.» «خونه یهود و نصارا این طوری است.» «لا تتخذوها تعبیر عجیبی است.» ببینید خیلی تعبیر عجیب است دیگر! نمیگوید اگر نخوانید میشود، میگوید «یا خانههایتان را روشن کنید». «خانههایتان را منور کنید، اتخاذ قبر نکنید.» خود اعراض از این یک چیزی است. خودش یک فعل است. یک کاری را انجام دادم یا آن را انجام ندادم. نه، شما یک کاری را انجام دادی. یا ضد آن را انجام دادی. یا منزل را به نور قرآن روشن کردی یا منزل را قبر کردی. نه اینکه: «یا روشن کردی یا نکردی، یا روشن کردی یا قبر کردی.»
بله، ادامه روایت: «ان البیت اذا کثرت القرآن کثر خیره.» روشن. دیگر حالا من ماجرای میرفندسکی هم که حتماً شنیدهاید. مرحوم نراقی در مثنوی طاقدیس شعرش کرده مفصل. خیلی شعر زیبایی هم هست. اثر ذکر: این است که خرابی به بار میآورد. همه مال خانههای ما، کنا اسم و صومعه و چه و اینها. همه خوب و مرتب و خوشگل. مال شما مساجد همه درب و داغان. اثر یکی از اساتید ما این روایت را این جور تفسیر میکرد. روایت دارد که: «لو عقلوا اهل الدنیا لخربت الدنیا.» «اگر مردم دنیا عاقل بشوند، دنیا خراب میشود.» چند تا وجه دارد این روایت. یعنی چی دنیا از پیغمبر؟ اگر اهل دنیا بالاخره دنیا خراب نمیشود. استاد ما میفرمود که: «یکی از وجوهش این است. فرمود که چون خرابی اثر ذکر است.» فرمود: «جایی که ذکر باشد، خرابی به بار میآورد.» همین ماجرای گفتن آقا ببین چه شکیل مرتب و تمیز. شما هیچی نداری. دو رکعت نماز بخوانم ببینم چی میشود؟ ۲۰ بیشتر؟ عجب. یعنی اصلاً به ذهن آدم نمیآید که این به خاطر این باشد. اثر ذکر این است. تسبیح اینها همین خرابیش است. ترک آیه قرآن فرمود که ترک برمیدارد. «من خشیت الله.» «من خشیت الله». کوه که شکاف میخورد از خشیت خداست. دل شما یک شکافی نمیخورد؟ شکاف میخورد. «قلوبکم و الحجاره واشد قسوه.» سوره بقره. احسنت. شکاف است. این خودش علامت چیز خوبی است. این که دارد خراب میشود، میریزد. اینها اصلاً یک چیز خوبی است. این واکنش نسبت به ذکر و حقایقی است که در عالم دارد اتفاق میافتد. وقتی خراب نمیشود، یعنی واکنش نشان نمیدهد. چرا واکنش نشان نمیدهد؟ چون اهلی وجود ندارد. چون مکان به مکینش تعلق دارد. چون مکین واکنشی نشان نمیدهد نسبت به ذکر، مکان هم واکنش نشان نمیدهد. سالم مانده. چون او در برابر ذکر همین جوری مانده، هیچ خشیتی پیدا نکرده. این هم همین.
لذا میگفتند مثلاً شما مفاتیح بزرگانی که نگاه کنید، همه پاره پوره است. یک خرده که میخواند. قرآنهای صحیح سالم دارند. یک خرده که کسی خراب بشود، مهرش باید بشکند. یک گوشهاش باید مشکل داشته باشد. «خلخرم دنیا دنیا من خراب بشه.» محصول عبادت و ذکر اهلش، اتصال اهل آن بیت، اتصال پیدا میکند. حالا اتصال باب افتعال «افتطار» به معنای مطاوعه است. «از وسعت» یعنی وسعت پذیری اهلش وسعت پذیر میشود. حالا وسعت پذیری، حالا یک معنایش این است که دایره مثلاً خانواده او، چون اهل او هم وسعت پیدا میکند دیگر، به چه معنا وسعت پیدا میکند؟ ملائکهای میآیند دائماً اهل خانه او میشوند. این هم هست؛ یعنی دائماً هی دارد توانا میشود. آن هم میتواند باشد، بله. یعنی حالا خانوادهاش وضعیت خوبی پیدا میکنند اینها. ولی یک بحث دیگر این است که اصلاً ما خانوادهمان هم اشتباه فهمیدهایم.
«سبحان من یتدی علی اهل مملکته» من اولین بار از آقای اراکی خوب این را تفسیر کرد، خدا دعا کند. فکر کرده بودم از ادعیه مستحبه دیگر. بعد نماز آقای بهجت خیلی سفارش به این میکردند. برای ازدیاد حافظه و دفع بلا و اینها، خیلی دعای خوبی است. حالا وقت استجابت دعا هم است. گذشت وقت اذان. بله، حالا ان شاء الله که فهم قرآن را نصیبمان بکند. در این وقت استجابت فرج امام زمان (عج) هم ان شاء الله.
«سبحان من لایتعدی علی اهل مملکته.» بابا ما همه اهل یک مملکتیم، شهروند خداییم. اصلاً ما دیالوگ احسنت. ما تعریفی که از خانواده برای ما شده، تعریف متفاوتی است. ما محدودش میکنیم به این و آن و این زن است، این بچه است، آن فلانه. در حالی که آنی که برای ما در نظر گرفتند، اصلاً این نیست! این اهل نیست. تعریف دیگری از اهل شده. اصل تعریف اهل، خود کلمه اهل و آل را مبنای صفات قرار میدهد. «کدب به آل فرعون اغلقناهم». دارد آل فرعون را چه تکهای میکند؟ «آل» را دعبشان. آدمهایی که دعبشان این است: یک خانواده، یک عالم، یک معلم دارد. معلمشان به این صفت است؛ یعنی آنی که خانهبندی میکند، محدود میکند افراد و صف مردم را بر اساس صفاتی که با هم یک جا جمع میشود. این خیلی نکته مهمی است، خیلی! یعنی یک دهه منبر دارد.
رضا (ع) به حضرت آدم (ع) میفرماید که: «تو از این درخت نخور که اگر بخوری «فتکونان من الظالمین».» یعنی میروی ملحق میشوی به این ظلمه. نه اینکه حیز ما نه اینکه ما را آزرده خاطر کنی. نه اینکه تو ظلم میکنی، از ظالمین میشوی. یعنی یک آل جدیدی پیدا میکنی، یک اهل جدید. تو اهل ظالمین میشوی. «کفی به خیانه ان تکون امین للخائنین.» امام جواد (ع) فرمود: «برای اینکه کسی خائن باشد، همین قدر بس که امین خائنان باشد.» خوب روایت زیبایی است! یا او خائنان را امین بداند، یا خائنان او را امین بدانند. همین کفایت میکند برای اینکه طرف خائن باشد. خوب یعنی چی؟ اشتباه تفکیک کردهایم. فکر کردهایم مثلاً اسرائیلی بودن به این است که مثلاً طرف باید شناسنامه اسرائیل داشته باشد. نه! اسرائیل از قرآن همین است. میگوید: «صفات ابا نافرمانی و استکبر و کان من الکافرین.» هر کی دارد، شیطان است. هر کی دارد، طاغوت است. این ور یک سری صفات تو، تو خانه نوحی. «ولد نوحی نداری انه عمل غیر صالح.» نیستی. «لیس من اهلک.» «عمل غیر صالح.» خیلی مهم است. بچه باشد، ربطی نیست. من باید این اهلبندی کنم. اهلبندی من اینها نیست که این بچه آن است، این فامیل آن است، آن داداش این است. من با اینها با صله و اینها به هم متصل نمیکنم. من با صفات به هم متصل میکنم. با اعمال به هم متصل میکنم.
رضا (ع) امیرالمؤمنین (ع) فرمود که: «محمد بن ابی بکر پسر من است.» نگویید پسرت. «ابوبکر از آن طرف فلان هم پسر ما نیست.» این پسر فلانی، این جوری هم مال ما نیست. چون آنی که ملحق میکند صفات، افعال، اعمال، این خیانت دارد. اصلاً در بیت این آقا بزرگ شده. اصلاً این چی چی است؟ اصلاً بچه امام زمان (عج)، از این بالاتر که نداریم! خائن است. این ویژگی را دارد. این لذا این اتصال اهل با همان «لیس من اهلک» یک وجهش است که فهمیده بشود. یعنی این چون قرآن میخواند، هی دائماً دارد متحلی میشود، اسماء و صفات جدیدی. رضا (ع) هی دارد دایره اهلش وسعت پیدا میکند. الان امروز با این قرآنی که خواند، مثلاً در زمره شاکرین شد، ملحق میشود. «اعملوا آل داوود شکرا.» این شد آل داوود. امروز مثلاً صبور شد، این ملحق میشود به فلان قوم صبور، قوم تبع مثلاً، چه میدانم اصحاب اخدود، مثلاً چه میدانم. اینها هی ملحق میشوند. خیلی جالب است.
حالا بگویم دیگر بحث را تمام کنیم. قرآن خیلی کلیدهای عجیبی میدهد. اینها را میگوید اصحاب کهف، آن ها را میگوید اصحاب فیل. خیلی. اصحاب کهف و اصحاب فیل. صحابهبندیها. اینها رفیقای کهفاند، اینها رفیقای فیلاند. بعد روی خود فیل عنوانگذاری میکند. بعد میآورد اینها را ملحق میکند. خیلی جالب است؛ یعنی تمام نشده. اصحاب فیل ادامه دارد. روایت این را پیدا کرد که مثلاً کجا کیا را حضرت ملحق کرده به اصحاب فیل. اصحاب فیل الان کیاند؟ یک جماعت. اینها اصحاب کهف امت من. حضرت مثلاً به حبیب بن مظاهر میفرماید: «تو مومن آل فرعون منی.» امام حسین (ع) به حبیب میفرماید: «مومن آل فرعون.» چون فرعون آن جا کوفیا بودند دیگر، قبیله بنی اسد و اینها فرعوناند. یک مومن دارم که آمده اینها را نصیحت میکند، آن هم حبیب است.
یعنی دائماً جاری است این اسماء و صفات. لقبمان چیست پیش امام زمان (عج)؟ اصحاب فیلیم؟ اصحاب کهفیم؟ ما یک عنوانی، یکی از این شخصیتهای قرآنی معادل ماست. حالا این را میتوانیم ارتقایش بدهیم. مثلاً تا یک سنی اینایم، تا یک دورهای اینایم. لابد توقع دارند که از یک دورهای به بعد این بشویم. لباس مثلاً توقع دارند این یک ارتقایی پیدا بکنیم از آن شخصیت به این شخصیت. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...