اهمیت مسئله حفظ قرآن میان اصحاب پیامبر
اصلیترین عامل مصون بودن تحریف قرآن
دخالت شیاطین در کار انبیاء
بهترین عملکرد هنگام عصبانیت
بسم الله گفتن هنگام شروع غذا
آثار دیدن امام زمان
بهترین نیت حافظان قرآن کدام است؟
کیمیای نماز شب
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم اجعل صبا مجلسی و منطقی.
در محضر کافی شریف بودیم. آنقدر که یادم هست تا حدیث چهارم باب سوم خوانده بودیم. حدیث پنجم که میثم از امام صادق (علیه السلام) سوال میکند: "الرجل قرأ القرآن ثم نسیه"؛ مردی که قرآن را میخواند، بعد فراموش میکند. "فرددت علیه ثلاثاً علیه فیه حرج؟" سه بار پرسیدم که آیا بر این شخصی، بر این آدم حرجی هست؟ یعنی یک مدتی انس داشته و وقفه میافتد. خب، فراموش میکند. این نشان میدهد که چقدر مسئله حفظ قرآن جدی بوده بین اصحاب که وقتی یک نفر فراموش میکرده، حرام است؟ مشکل دارد؟ اصلیترین عاملی هم که باعث شد قرآن در طول قرون از تحریف مصون بماند، همین حفظ قرآن است.
من تحقیق بررسی میکردم که چه شد که مسئله تحریف، خب روایات را جعل کردند، سیره را جعل کردند، خیلی مسائل را عوض کردند. طی بیست سی سال خیلی مسائل، فرهنگ مردم کامل عوض شد؛ ولی قرآن همانجور ماند. آنی که به دست آمد این بود که آن حفظ قرآن و حُفّاظ بودند که نگذاشتند. خیلی دستها بود، خیلی مکرها و برنامهها بود برای اینکه آیات عوض بشود. از تغییر در حروف وقتی بحث شد، آن واوی که "والذین ینکندون"، بابش را آمدم برداشتم، تو دوره خلیفه سوم، تو برخی دورههای دیگر کلمات را جابجا کردند و اینها، ولی نمیشد. چون که مردم حافظ بودند. حتی مقید به کتابت بودند. در ورودی مسجدالنبی اتاقکی درست کردند، اتاق کتابت، اتاقک، اتاقک کتابت که مردم میآمدند. میدیدند مثلاً دو دقیقه به اذان مانده، وایمیستادند و قرآن مینوشتند. خود این باعث شد که مردم همه انس داشته باشند، بنویسند، حفظ بکنند. برای حفظ قرآن خیلی حیاتی بود.
خب، در تعابیر بزرگان ما هم اشتیاق به حفظ قرآن و اینها که خب فراوان بوده. خود حضرت آقا فرمودند: "من حاضر بودم" - سه بار این را پرهیزکار فقط گفته بودند - "حاضر بودم به جای اینکه یک دستم فلج باشد، نیمتنم فلج بشود، ولی حافظ قرآن باشم." سه بار فرموده بودند که متن تعابیر دیگری هم از ایشان، از خودشان دیدم که فرموده بودند که: "گاهی مینشینم فکر میکنم، حاضری هر آنچه داری بدی برای حفظ قرآن؟ میبینم بله، ارزشش را دارد." با خودم گاهی فکر میکنم حاضرم هر آنچه دارم معامله کنم، در ازایش حفظ قرآن را بگیرم. این هم ارزش شده. و تعابیر دیگری از جناب آخوند ملاصدرا نقل شده، از علامه حسنزاده آملی و خیلی بزرگان درباره حفظ قرآن. تعابیر عجیب و غریب، مقامات برزخی اینها که حالا حفاظ بعضاً مقامات برزخی خیلی ویژهای دارند.
هم خود حضرت آقا در این پیامی که برای "طیبه خزعلی" داده بودند، از نکات ویژهای که برای ایشان ذکر کردند، حفظ قرآنشان در سنین بالا بود. ایشان شاید شصت و خوردهای سالش بود که شروع کرد به حفظ. هم قرآن را حفظ کرد، هم نهج البلاغه را. شنیدم مثل اینکه صحیفه سجادیه را میخواستند حفظ بکنند که دیگر نشد. بابا این وضعیت فرتوتی و مشاغل و شورای نگهبان و رئیس خبرگان و همتهای عجیب و غریبی واقعاً بعضی بزرگان بوده. خلاصه حفظ قرآن حضرت که حافظ قرآن... آقای دکتر که برنامهاش را دارد. ظاهراً گفتند که میخواهم شروع کنم. "درسه خز"، این کتاب "فضیلتهای فراموش شده" که پشت، در مقدمهاش میدیدم که خزعلی گفته بود من کتاب را بیست بار چقدر خواندم. خیلی عجیب است. یعنی حالا مثلاً حفظ قرآن کنار - بله "فضیلت فراموش، فراموش شده" کتاب فوقالعادهای است در احوال مرحوم شیخ عباس تربتی، پدر مرحوم حسین علی راشد. خیلی عجیب. اصلاً از احتیاطات ایشان نقل میکند. آقای جنتی من چند بار خواندم، استاد چهل بار به نظرم این را خواند. خیلی کتاب بینظیر. خلاصه اینها برکت میکرده. وقت چطور بوده؟ بله.
حدیث بعدی. غرض اینکه آنقدر مسئله جدی بوده، فرهنگ شده حفظ قرآن بین آن مردم که طرف سوال میکند آقا حرام نیست ما یک مدتی حفظ بودیم، فراموش کردیم؟ اشکال ندارد؟ شبهه تحریمیه دارد؟ شوپر و حرمتش الان واجب نیست؟ واجب است. این طرف ماجرا. در همین لیبی شش میلیون حافظ قرآن ما داریم. درگیر حفظ. "قلت لابی عبدالله (علیه السلام) جعلتو فداک انه اصابتنی هموم و اشیاء لم یبق شیء من الخیر الا وقد تفت منی منه طائفه حتی القرآن." بله، امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که آقا غمهایی سراغ من میآید و چیزهایی میآید که هیچ خیری برای من دیگر نمیگذارد. یعنی یک قبضهای شدیدی پیدا میکنم، افسردگیهایی پیدا میکنم، قید همه عبادات را میزنم. یکی از وجوه ادبار همینه دیگر، اقبال و ادبار قلب. که وقتی قلب دچار ادبار میشود، عبادات رها میشود. البته اولیای خدا میگویند که ادبار فی نفسه چیز خوبی نیست. محصول ریب و رین و اینهاست کسی دچار ادبار بشود. لذا در مقامات بالا یک همچین ادبارهایی ما نداریم. لذا اولیای خدا از یک دورهای به بعد روال زندگیشان، برنامهها ثابت است، قبض و بسط و اینها نیست. روال حرم و زیارت و برنامهها. و اینکه حالا امروز حال نداشتیم، نخواندیم و امروز آنجور بود و اینها را خیلی در فضای اولیای خدا آدم نمیبیند؛ ولی برای مبتدین و متوسطین هست، پیش میآید و باید سریع کنترلش کرد. چون که آسیب میزند. یک همومی میآید، افسردگیهایی میآید، غصههایی میآید.
مشکلات زندگی گاهی طراحی شده است. اصلاً طراحی شیطان است. "مسنی الشیطان بنصب و عذاب". خیلی تعبیر عجیبی است. حضرت ایوب ابتلائات خودش را به شیطان نسبت میدهد. شیطان من را دچار بدبختی کرد. و یکی از "نُصب" میگویند، چیزی که "انصاب" و "ازلام" هم که دارد. "نُصب" چیزی که برافراشته میشود، یک دفعه در زندگی آدم سبز میشود. "بنصب و عذاب". یک دفعه آدم درگیر میشود، با واقعیتی مواجه میشود. یکی از اساتید یک وقتی خدمتشان بودیم. سلام و علیک کرد. محاسن سفید بود. وقتی ایشان رفت، این بزرگوار به من فرمود که: "این آقا را دیدی؟ ایشان از اقدم شاگردان مرحوم استاد آیتالله پهلوانی بود." ماجراهایی هم داشته. حالا من بعداً از یکی دیگر از آقایان شنیدم. وقتی ماجرا را بر یکی دیگر از اساتید تعریف کردم، ایشان گفتش که: "اون آقا" - حالا اول این را بگویم بعد بیایم بگویم ماجرا چی بوده - "این آقا وقتی ساعت آورده بوده برای مرحوم آیتالله پهلوانی..." بعد از کرامات مرحوم آیتالله پهلوانی بوده که: "ایشان ساعت را که میگیرد نگاهی میکند، میفرماید که شما بیشتر احتیاج داری، نماز صبح خواب میمانی، بگیر برگرد."
این استاد دیگر میفرمود که: "این آقا را دیدید که رفت؟ ایشان خیلی سلوک خوبی داشت." اول کار خدمت مرحوم استاد که میآمد. ناگهان ابتلائات تو زندگی برایش پیش آمد و همسرش نمیدانم فلج شد، معلول شد، چه شد، مریضی سختی گرفت. رها. دیگر درگیر فضای زندگی اینها. بعد مرحوم استاد فرموده بودند که: "دیدید فلانی را؟ شیطان چه جور از راه به در کرد؟" گفتیم: "آقا اینکه خانمش مریض شد، شیطون دیگه از راه در نکرد!" گفت: "مگه نشنیدید آیه را؟ "مسنی الشیطان". این هم طراحی شیطون است." تا این جاها، تا امور جسمانی، هر چی که هست، تداخل دارد. اصلاً خود ویروس و اینها را گاهی تعبیر به شیاطین کردهاند در روایات. در این "حدیث اربعین امیرالمومنین" فراوانند این دستورات. "از سر کوزه آب نخورید، شیطون اونجا نشسته." نمیدانم "در بازار ننشینید، شیطون فلان جا نشسته." "شیطون نشسته." این تعابیر نشان میدهد که گاهی نفوذ اینها در جسم و اسم و اینها هم هست. یعنی یک اختلالی در جسم ایجاد میکند. آن هم شیطون است. "مسنی الشیطان بنصب". حتی تا ویروس و اینها را چه بسا در بر بگیرد. که این هم اختلال شیطون است.
در ماجرای ابوخالد کابلی وقتی به امام سجاد (علیه السلام) عرض کرد که: "آقا جان، من میخواهم بروم کابل به مادرم سر بزنم." ماجرای عجیبی است. حالا دیگر من فکر نمیکنم این جلسه... چی میخواهم بگویم اصلاً؟ مطالعه چی هست؟ گاهی بعضی مطالب سالهاست که نخواندم. ابوخالد کابلی که آقا میخواهم برگردم کابل، پول ندارم. ابوخالد کابلی جزء سه تا یار اصلی امام سجاد (علیه السلام) در بحار روایت دارد که "حواریون"؛ تعبیر "حواریون" دارد. دارد که روز قیامت اهل بیت با حواریونشان محشور میشوند. امام سجاد سه تا یار دارد و "هو اقل لهم ناصراً". از بین همه اهل بیت، ناصرش از همه کمتر است، امام سجاد است. یارانش در قیامت از همه کمتر است. ابوخالد کابلی شخصیت بینظیری است. همین. سمت کابلها مادرم سر بزنم و پولی ندارم.
فردا پادشاه هند با دخترش میآید و دخترش دچار تومور مغزی و اینها شده. آن وقتی آمد، میگوید که: "من برای مداوا و اینها آمدم." خب، مثلاً مدینه و کوفه و اینها یک حالت مرکزیت و پایتختی داشت. میآمدند برای فعالیتهای توریستی درمانی و اینها. بعضاً هم کوفه میآمدند، هم مدینه. اتباع کوفه مخصوصاً خیلی معروف بوده. این میگوید که: "آقا من برای دوا و درمان و اینها، همه دکترها که جوابش کردند." شما بیا بگو من مداوا میکنم. به شرط اینکه چی میخواهی بدهی؟ آن هم میگوید: "نصف داراییام." وزن کامل تعریف کرد. آن هم آمد و فردا پادشاه هند و دخترم، همه سرمایه زندگیم را، هر کی این را خوبش بکند، من نصف داراییام را میدهم.
این تمام که شد، همه جا رفت و اینها. ابوخالد گفت: "نه، من یک جمله در گوش ایشان میگویم و خوب میشود." امام سجاد بهش فرموده بودند که: "شما در گوش این دختر بگو: "اخرج یا خبیث." به آن شیطانی که در مغز او رخنه کرده و نفوذ کرده بگو: "اخرج یا خبیث."" حالا شاید در این تعبیر داشت که امام و مولای من به من امر کرد که به تو بگویم: "اخرج یا خبیث." این گفت و دختر سرحال شد و قبراق. آن هم نصف داراییاش را داد و این هم خوبی و خوشی برگشت.
سر خلاصه حوزه نفوذ شیاطین، لذا در سوره حج هم دارد که شیاطین دخالت میکنند در کار انبیا. و لذا آنکه "هذا مختصلن باردن و شراب" در سوره صاد دارد. ایوب فرمود که پایت را بزن در آب، آب خنک. آن شیاطین جور خارج شدند. گاهی دارد که شیطان از جنس آتش است. وقتی غضبناک میشوید، آب آن شیطان را خارج میکند. در غضب، شیاطین میآیند نفوذ میکنند. آن حرارتی که وجود آدم پیدا میکند، به خاطر نفوذ شیطون است. آب خنک که میریزید یا دارد که یا بلند شوید یا بنشینید. این هم باز من رویش فکر میکردم که برای چی این دستور را دادهاند؟ در ارتباطش با شیاطین. "بین ایدیه و من خلفهم و من ایمان من". از روبرو، پشت سر و چپ و راست میآیم. دو طرف را خالی گذاشته، بالا و پایین. لذا در روایت دارد که ناله کرد: "بابا اینکه چهار طرف خدای متعال فرمود که دو طرف، خالی پایین و بالا." یا سجده کند یا دست به دعا بردارد. این چهار تا راهی که شیطون دارد میآید را خلاصه از این دو راه بیا، باید برود پایین یا بیاید بالا. شیاطین نتوانند نفوذ کنند.
این رمز اینکه یا بنشیند یا بلند شود، همین است. هر کی در هر حالتی هست، وقتی غضبناک میشود، اگر ایستاده است بنشیند. "فلجلس". اگر هم نشسته است بایستد. خود این تغییر موضعها معلوم میشود که مواضع و اینها با اینکه اعتباری است، ولی در عالم خود همین وجوه اعتباری هم یک جهاتی دارد. حالا در صورت شیاطین گاهی تا اینجا میآیند. لذا خود این ابتلائات گاهی حوزه تسلط شیاطین بر سلامتی انسان رخنه میکند. در حالات انسان رخنه میکند. بخش عمدهای از ادبار همینهاست. لذا رجسی که از اهل بیت دور شده، "رجسون من عمل الشیطان ان الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجسون من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون." "رجسون من عمل الشیطان." خیلی تویش نکته ربط به عمل شیطان دارد. همان ادباری است که اتفاق میافتد. از عمل شیطان هم هست. در حوزه نفوذ شیطانی لذا از اهل بیت رجس دور شده. یکی از وجوه هم همین است. "لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا." یکیاش همین ادبار. حالتی که میل و شوق به عبادت و ذکر و اینها نباشد.
در هر صورت گفت: "آقا من یک وقتهایی برایم اتفاق میافتد که دیگر کامل منقطع میشوم." فقط فقط، "تفت منی منه طائفة حتی القرآن". "لقد تفت منی طائفة". همه اعمال را خلاصه ازش فارغ میشوم، نمیتوانم انجام بدهم. حتی قرآن. دیگر سوالی برای قرآن خواندن. حتی محفوظاتم را. قرآن. وقتی من اسم قرآن آوردم، حضرت حالا همه چیز را رها کردی، قرآن هم داری ول میکنی؟ قرآن هم دیگر نمیخوانی؟ وقتی که قرآن را نسیان میکند، یک سوره را فراموش، یک مدتی انس داشته، فراموش میکند. خیلیها هستند، میگوید: "آقا یس را مثلاً حفظ بودیم، فلان سوره را حفظ بودیم، یک مدت نخواندیم، یادمان رفت." این وقتی فراموش میکند، روز قیامت میآید، مشرف میکند بر او از درجهای از درجات، میآید نشانش میدهد آن سوره، صورت مثالی آن سوره. "فتقول: السلام علیک." (به او سلام میدهد.) "فیقول: و علیک السلام من انت؟" (این شخص میپرسد تو کی هستی؟) "فتقول: انا صورة کذا و کذا و َتَیْتَنی و ترکتنی." (من سوره فلانم. تو من را ضایع کردی، تو من را ترک کردی.)
خیلی عجیب است. ما در اعمال، حالا یکی وجهی از اینکه اعمال باید مداومت داشته باشد، همینه که شما وقتی عمل را انجام میدهید، این صورتش خلق میشود. حالا نسبت او با شما، نسبت ربوبیت شما. بدون پرورش. خیلی مسئله عجیبی است. از عجایب عالم. برخی بزرگان گفتند یک کلمه از قرآن وقتی شما میخوانی، ملکش خلق میشود. حالا این ملک دیگر رزق میخواهد، غذا، ارتباط. بچه شماست به تعبیر برخی آقایان. مخلوق شماست به نظرم شاید در روایات هم داشته باشد. مخلوقند. اینها خلق میشوند به واسطه شما. این ملائکه و حالا شما باید اینها را پرورش بدهید. لذا هر چی عمل آدم بیشتر است، آنهایی که اهل عملند، این حوزه تربیتشان گستردهتر است. حالا در عالم برزخ چقدر آدم دارند؟ در مجردات چقدر موجودند که اینها باید ارتباطشان را با آنها حفظ بکنند. لذا وقتی این ارتباطش با آن سوره قطع میشود، آن سوره هی ضعیف میشود.
این هم از عجایب دیگر، دارد که شیطان و ملکی که با شما هستند، اینها خوراک دارند. نسیان خوراک شیطون است. ذکر خوراک ملائکه است. شما سر سفره که نشستی، الان وقت این است که شما هم خودت غذا بخوری، هم اینها. وقت تمام شما. وقت تمام همه موجوداتی است که به شما تعلق دارند. حالا وقتی شما وقت طعامت شد، این غذا را خوردی، بسمالله گفتی، ملک شما چاق میشود - روایت. نگفتی، شیطان چاق میشود. خب این شیطان وقتی چاق میشود، چه اتفاقی میافتد؟ همان ریبس و هموم و اینها میآید دیگر. افسردگیها و غصهها و اینها محصول ذکر. "من اعرض عن ذکری فان له معیشتن". ذکر الرحمن. "نقید له شیطان فهو له قرین."
وقتی اعراض میکند یا عشوه دارد از ذکر خدا، یک شیطانی با او قرین میشود. بعد وقتی چاق میشود چه اتفاقی میافتد؟ در حوزه ادراکی نفوذ میکند. در امیال او، انگیزههای او، علاقههای او، افکار او. بهش گفتند: "شبها اذیتم میکنند." بله، دقیقاً همین است. یعنی آن شیاطینی که با او هستند، یعنی شیاطینی که با او هستند، هی دارند در قبال نسیان او چاق میشوند. او فکر میکند "جنه خیالات"، اوهام. همین است دیگر. این همان شیاطینی است که با تو. حالا برخی یک لطافتهای ذاتی بعضاً دارند که این حضور شیاطین را با خودشان، آن ایحاء شیاطین را، "اذا خلا الی شیاطینهم". خیلی تعابیر قرآنی لطیف است. میگوید آقا "اذا خلا" دید، آمده در تفسیر آیه قرآن، منظور رفقاشان. بابا "خلا الی شیاطینهم". این حالا نسیان دارد، اعراض دارد، تکذیب دارد. خلوت که دارد، باز با شیاطینش است. دو طرفی است. با ملائکه اینطور است. کسی اهل ذکر باشد، رزق الهی میگیرد از ملائکه. رزق صور نورانی میگیرد. اشباح نورانی میگیرد. در روایت نور سفید میبیند، نور سبز میبیند، نور زرد میبیند. شامش چیز میشود. به یک اسمهای برزخی. بعد کم کم تشخیص میدهد.
ماجرای مرحوم آیتالله مجتهدی را شاید تعریف کرده باشم اینجا. که ایشان وقتی داشت، حالا وقتی ایشان اواخر عمرشان نابینا شده بودند، بعد پرستار ایشان تعریف میکند، میگوید: "من از مشهد شیفت شدم و فرستادند من را با هواپیما. تهران آمدم. لباسم را عوض کردم." چون نابینا بود، دراز کشیده بود. "آمدم سن ایشان را مثلاً عوض..." - آیتالله مجتهدی، شیخ احمد آقای مجتهدی تهرانی - "...بعد عوض کردم." اصلاً از کجا معلوم که من پرستارم؟ عوض شدم. "تازه آمدم." چشم بسته: "از مشهد آمدی؟" "بله." "چطور؟" فرمود: "که بوی امام رضا را آوردی با خودت." خب این همان شام است که فعال میشود. بوی امام رضا را تشخیص میدهد. بوی امام زمان را تشخیص میدهد. نور امام زمان را تشخیص میدهد. این محصول چیست؟ محصول اینکه رو مجرد شو. مجرد را ببین. این مداومت و معانست با این حقایق، آدم را میبرد به اینجا. خب، معانست با شیاطین انسی و جنی هم همین است دیگر. شما یک بار با این جان کری بنشینی، برخیزی، حوزه ادراکیت عوض میشود، عوض میشود. همه چیزها. آدم اصلاً عالم را یک جور دیگر میبیند. یک چیز دیگر میفهمد از عالم. نشستن با اولیای خدا هم همین است. لذا برخی فرمودند که دیدن امام زمان از دور، ولو به صورت ناشناس است، فکری و ادراکی آدم را فعال میکند. ولو نشناسد انسان، دیدن او اثر دارد. چطور برادران یوسف ولو نمیشناختند، میدیدند، اثر داشت. آثارش را هم حالا بعضاً ذکر شده.
حضرت میفرمایند که این میآید و میگوید که: "ترکنی." اما "اما لو تمسکتبی بلغت بک." اگر تمسک به من داشتی - یعنی ارتباط تو با این صورت ملکوتی و برزخی قطع نمیکردی - "این میشود تمسک." من تو را به این درجه میرساندم. آن نشانش میدهد. آن سوره. "فأومأ أشار بإصبعه." (با انگشت اشاره میکند.) "ثم قال علیکم بالقرآن." بعد حضرت فرمودند: "علیکم بالقرآن." بر شما باد قرآن. "فتعلموا." تعلم بگیر، درس بگیر. "فان من الناس من یتعلم القرآن لیقال فلان قاری." که بگویند فلان فلانی قرآن بلد است. فلانی قرآن خوب میخواند. "و منهم من یتعلم فیطلب به الصوت." (برخی میروند یاد میگیرند برای اینکه در صوتشان بیندازند.) صوتشان را خلاصه خرج بکنند. "فیقال فلان حسن الصوت و لیس فی ذالک خیر نکره." در اینجور انگیزهها برای مراجعه به قرآن هیچ خیری نیست. "و منهم من یتعلمه فیقوم به فی لیله و نهاره." خیلی قشنگ است این. این انگیزه را من اصلش میپسندم. برخی میروند قرآن یاد میگیرند: "فیقوم بهی فی لیله و نهاره." (با قرآن قیام کنند در شب و روز.) حرکت با: "یهدی للتی هی اقوم." کسی که ایستادهتر است، کسی که قیام دارد.
یک وقتی من کنار کعبه چند صفحه در مورد این قیام نوشتم. حالا نمیدانم کجاست. باید بگویم پیدا... میفرمایند که: "قیام للناس." کعبه را برای قیام برای مردم ما قرار دادیم. بحث قیام بحث عجیب غریبی است. "لیقوم الناس بالق." انبیا آمدند که مردم قیام بکنند. "قل انما اعزکم به واحد ان تقوموا لله مثنا و فرادا ثم تتفکر." من موعظم به شما این است که قیام بکنید برای خدا. خب این قیام کردن آدم باید رو چی بایستد؟ رو چی راه برود؟ "یهدی للتی هی اقوم." و "اقوم قیلاً." مدارک عقل و "قیلاً". "قیل"ش "اقوم". "شب شب قرآن". "فجر" منظور قرآن فجر. "اقوَمَ قیلاً." پا را بر شب میدهند. پای رفتن.
اولیای خدا دو ساعت اصلی دارند. یکی سحر است، یکی غروب جمعه. سحر، سحر پا میگیرند. یعنی پا قرص میشود. غروب جمعه دستها پر میشود. اصطلاحاً میگویند ساعت مشی و ساعت جذب. سحر ساعت مشی است. لذا امام سجاد، امام عسکری (علیه السلام) فرمود که: "الوصول الی الله سفر لا یدرک الا به امتطاع لیل." سفر به سمت خدا درک نمیشود، بهش انسان حاصل نمیشود، مگر اینکه شب را مطیعه کند. از مرکب شب باید کمک گرفت. از مرکب سحر باید کمک گرفت. با این باید رفت سیر. "فی سحر". "عند الصباح یحمد القوم السری." امیرالمومنین در نهجالبلاغه فرمود: "صبح که میشود مردم شبروان را حمد میکنند." آنهایی که شب رفتند.
میفرمود که خدمت مرحوم آیت الله جواد قمرى که میرسیدم، اولین دستوری که ایشان به من فرمود این بود که شما سحر را باید استفاده بکنی برای نماز شب و اینها. بعد میگفت که سحر بلند شدم و جوانی بودم. مادرم گفت: "چه کار میکنی؟" گفتم: "پا شدم نماز بخوانم." گفت: "بگیر بخواب بینم! هنوز اذان نشده." گفت من دیگر تا آمدم توضیح بدهم که این سحر و اینها، گفت: "باز که بیداری؟ بخواب. راضی نیستم بیدار بشی. خاموش کن این را فلان..." آمد خدمت محمدرضا جواد آقا. گفتش که: "آقا..." گفت که: "آقا، من مادرم اجازه نمیدهد که سحر بیدار بشوم." اولین بار که شنیدم اصلاً دلم لرزید. ایشان فرموده بود که: "شما برو به مادرت بگو که..." - حالا آن هم یک آدم بازاری ساده چی؟ و حالا مادرش هم احتمالاً زن بیسواد - گفته بود: "برو بگو که الان یک جمعیتی دارند میروند. تو راضی میشوی من جا بمانم؟" اولیای خدا دارند الان میروند. من جا بمانم. چالهی نفس محمدرضا جواد آقا هم اثر میکند. ولو با واسطه ایشان که میرود، مادر خلاصه منقلب میشود. میگوید اشکال...
قاضی که فرمود: "محال است که بگویند کسی به مقامی رسیده است از غیر راه نماز شب. محال است. باور نکنید." اگر قیام به سحر است، قیام به چی؟ قیام به قرآن. "لا یبالی من علم ذالک و من لم یعلمها." دیگر برای او ارزش ندارد کسی بداند که من انس با قرآن دارم یا نداند. کسی بداند من قرآن میخوانم یا نه. آن وجه خارجیاش اصلاً اهمیتی ندارد. ارزشی ندارد. مثل اینکه حالا مثلاً کسی بداند که در جیب من مثلاً پنج میلیون پول است یا دارایی. که این دارایی هم یکی سحر، یکی قرآن. مکرر بزرگان میفرمودند. مکرر از امهات کلام این دو تا دارایی میدهند. اصل ماجرا این است. و در کنار توسل به اهل بیت و خصوصاً اشک بر اباعبدالله (ارواحنا فداه)، آنی که اصل ماجراست، سحر است و قرآن. دیگر بقیه دیگر فروع است. حواشی است. خب، در روایت زیاد بودیم.
در حال بارگذاری نظرات...