ثواب قرائت قرآن در حالات مختلف
امید بخشترین آیه قرآن کدام است؟
سیئات چه زمانی در قلب رسوخ میکند؟
توضیحاتی راجع به حسنات و سیئات
معیار سنجش عمل هر شخص
در کدام عمل شیطان هیچ دخالتی ندارد؟
!! توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تولید شده است !!
بسم الله الرحمن الرحیم.
خب، حدیث باب ششم کتاب فضل القرآن از کافی شریف، حدیث اوّل از امام باقر (علیه السلام): باب ثواب قرائت قرآن.
قرائت قرآن در حالات مختلف چقدر ثواب دارد؟ «من قرأ القرآن قائماً فی صلاته»؛ کسی که در نماز ایستاده قرآن بخواند، نمازش ایستاده باشد و قرآن بخواند، «کتب الله له بکلّ حرفٍ مائة حسنة»؛ بابت هر حرفی صد حسنه به او میدهند و «من قرأه فی صلاةٍ جالساً»؛ اگر نشسته نماز بخواند و در آن قرآن بخواند، «کتب الله له بکلّ حرفٍ خمسین حسنة»؛ بابت هر حرفی پنجاه حسنه میدهند و «من قرأه فی غیر صلاته»؛ در غیر نماز قرآن بخواند، «کتب الله له بکلّ حرفٍ عشر حسنات»؛ برای او بابت هر حرفی ده حسنه داده میشود.
حدیث بعدی از امام صادق (علیه السلام) حدیث جالبی است. حضرت میفرمایند که «ما یمنع و تاجر منکم المشغول فی سوقه»؛ چه چیزی مانع میشود کسی که کاسب است و تجارت دارد و سرش گرم بازار و اینهاست؟ «اذا رجع الی منزله ان لا ینام»؛ وقتی برمیگردد خانه، شب نخوابد «حتّی یقرأ سورةً من القرآن»؛ مگر اینکه سورهای از قرآن بخواند، بعد بخوابد. «فتُکتب له مکان کلّ آیه یقرؤها عشر حسنات»؛ که برای این بابت هر آیهای که قرائت میکند، ده حسنه داده میشود و «یُحطّ عنها عشر سیئات» و از او ده سیئه محو میشود.
خود این نظام حسنات و سیئات، نظام فوقالعاده پیچیدهای است. امیرالمؤمنین فرمود که «أرجی آیه القرآن»؛ امیدبخشترین آیه قرآن، آیه ای است که میفرماید: «انّ الحسنات یُذهبن السیئات». حسنات وقتی میآیند، سیئات را میبرند، اِذهاب میکنند. اِذهاب سیئات کمکم به اِذهاب رِجس کشیده میشود: «انّما یریدُ اللهُ لیذهبَ عنکم الرجسَ اهلَ البیتِ و یُطهّرکم تطهیراً»؛ اول اِذهاب سیئات، بعد اِذهاب رجس. رجس آن حالت ملکات و ترشح عفونت گناه به خَفی و اخفا است. خب، ما چون بعدها داریم، دیگر علما سر خفی و اخفا و اینها بحث کردند. به نظرم در آثار حضرت امام هست، توی معراج السعاده هم هست، هرکدام طهارتش به چیست. مراحل آخرش طهارت خفی و اخفا است که خب، آن رجس و اینها ظاهراً مال آن بوده است. انسان در خفی و اخفا، شروعش از همین سیئات است و سیئات وقتی که بماند و لایه بگیرد، لایهلایه بشود، اصطلاحاً رجس و رجس آن آیه «کذلک یجعلُ اللهُ الرجسَ علی الذین لا یعقلون»؛ خدا رجس را بر کسانی میزند؛ چرا؟ چون اهل تعقل نیستند. حیطه عقلانیت را پوشش میدهد و مانعش رجس است، بله. «رجس من عمل الشیطان»؛ «رجس من عمل الشیطان». در هر صورت ولی عرض کنم که آن هم همین است؛ یعنی از عمل شیطان آن سیئهای که میآید نفوذ و رسوخ دارد به باطن و تبدیل به رجس میشود.
خب، برای محو اینها چه باید کرد؟ این ده سیئه و صد سیئه. مثلاً در مورد دعای عهد دارد که بابت هر حرفش هزار حسنه است، هر حرفش هزار حسنه داده میشود، هزار سیئه پاک میشود و هزار درجه داده میشود. این روایات زیاد است، مخصوصاً روایات زیارت دارد؛ هر قدمی چقدر حسنه، چقدر سیئه محو میشود و چقدر درجه داده میشود. خب، خود این درجه باز غیر از حسنه است ولی آن طرفش خب درجات در برابرش درکات، به درجه اشاره میکنند؛ درجه با حسنه کسب میشود، درکات هم با سیئات، ولی به «درکات» اشارهای نمیشود در این روایات، این هم خودش نکتهای دارد.
خب، حالا خدای متعال مانع گذاشته برای اثر بخشیدن سیئه ولی برای اثر بخشیدن حسنه مانع نیست. این نکته بسیار مهمی است؛ چند لایه در مورد اینکه «تا هفت ساعت تأخیر»، هفت ساعتش نه هفت × ۶۰ دقیقه است، یعنی هفت پرده دارد برای اینکه سیئه بخواهد در قلب رسوخ بکند و تبدیل به رجس بشود. مَن که حضرت فرمود: «بیچاره است آن کسی که یکانش بر دهگانش غلبه بکند.» حدیث از امام سجاد (علیه السلام)، یکان و دهگان. اگر هر سیئهای را یکی بنویسند، این یکانها بخواهد از آن ده تا بیشتر باشد، اوج خسارت است. حالا با این حال نظام حسنه و سیئه که خب، حسنه سریع اثر میکند: «یذهبن سیئات»، البته سیئات هم «یذهبن الحسنات»، اینجور هم هست؛ محو میکند، از بین میبرد ولی خب با هفت پرده حجاب و هفت مرحله تأخیر که خب این باید اول رسوخ بکند، ملکه بشود، بعد هی رسوب بکند، تبدیل به رجس بشود. در هر صورت اگر کسی به اینجا رسید که در باطن باطن قلب آنجا هیچ نقطه سودایی نباشد، این دیگر در مرحله طهارت تام است و «سرّ و خفی و اخفا و اینها» همه طهارت دارد و محلی که حضرات معصومین در آن هستند، همین مرحله است.
برخی اساتید ما میفرمودند که رجس همین حالت قبض و اینها هم هست. یکی از اساتید میفرمود که این ادباری که برای ما میآید، این هم همان رجس یک مرتبه از رجس است. این هم باز هنوز آن مراتب عمیقش نیست و برای عموم ما هست؛ اقبال و ادبار قلب. اقبالی دارد و اِجباری. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمودند که وقتی که ادبار دارد، به آن تحمیل نکنید. وقتی اقبال دارد، آن وقت از آن کار بکشید. این ادبار یک جنبه رجس است و این ادبار غیر از آن ادبار عقل است. یک ادبار عقل داریم. حضرت امام در شرح حدیث جنود عقل و جهل در مورد ادبار عقل بحث خیلی خوبی دارند: «فقال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر فادبر»؛ خدای متعال به عقل فرمود که «بیا»، آمد. بعد فرمود که «برو»، رفت. بعد به جهل فرمود که «بیا»، نیامد. فرمود «برو»، رفت. امام خیلی زیبا بحث میکند و شرح میدهد، بعد میفرماید که اقبال عقل به عالم وحدت، ادبار عقل به عالم کثرت. سیر کمالی عقل به این است که به کثرت بیاید و از کثرت وحدت برود، ظاهراً دارد دور میشود ولی اطاعت خود همین آمدن و ادبار هم اطاعت امر خداست. تشبیه میکند به معراج حضرت یونس. پیغمبر فرمودند که «برادرم یونس را شماتت نکنید؛ معراجی فی السماء و معراجه فی الماء»؛ من معراجم در آسمان بود، معراجش در دل نهنگ که در دل نهنگ، در اعماق زمین، آنجا معراج ایشان بود. حضرت امام میفرمایند که این هم از همین قبیله است. به ظاهر یونس دور شد ولی در باطن، معراج اوست. عقل به ظاهر ادبار دارد ولی در واقع دارد نزدیک میشود. این ادبار غیر از آن ادباری است که در روایت، چون ادبار نفس است، ادبار عقل نیست. در ادبار نفس این رجس است. نفس نباید ادبار داشته باشد، آن عقل است که باید ادبار داشته باشد.
حالا بحثهایی هست اینجا. حسن و سیئه، خدمت شما عرض کنم که خود واژه حسنه که حُسن و سوء روبروی هماند دیگر. حالا حُسن آن چیزی که ملاکات و تناسبات درش رعایت شده به آن میگویند حُسن و حسنه که خب البته حسنا، سوء و اینها همش اعتباری است و نسبی. ممکن است برای کسی چیزی حسن باشد، برای دیگری سیئه باشد. کما اینکه البته هست: «حسنات الأبرار سیئات المقربین.» خدشه میکردند که روایت نیست. حضرت امام این را اسناد میدهند به سید حیدر عاملی؛ میگوید ایشان از پیغمبر نقل کرده، معروف هم همین است. جای دیگر سند معتبری توی منابع نیست. من مصطفوی هم تو از تحقیق زیاد این ماجرا به کار میبرد: «حسنات الأبرار سیئات المقربین.» خب، نشان میدهد که ممکن است در یک درجه چیزی حُسن و حسنه باشد، برای دیگری همان سیئه باشد ولی در عین حال ما چیزهای ثابتی داریم که این وصف برایش ثابت باشد که همینها منظور از حُسن و سیئه است که خب، هرچیزی که کمالی درش باشد، ارتقایی درش باشد، سوق به کمال باشد، میشود حسنه. هرچیزی که انحطاط درش باشد، میشود سیئه. این کلیت حُسن و سیئه است.
روایت بعدی را هم بخوانیم. نه اینکه یک چیزی شمردنی است، یعنی چه؟ یعنی بحث تعدیلش است. در واقع ده تایش یعنی چه؟ «ده حسنه برای او شمرده میشود.» هر عملی فینفسه میتواند حسنه باشد یا سیئه باشد. برخی اعمال وضعش برای حُسن است، یعنی نماز ذاتاً وصل شده بهعنوان حسنه بودن. برخی اعمال ذاتاً وصل شده برای سیئه بودن. حالا نماز فینفسه اینطور است ولی آن هم میتواند در عین حال که فیحدّ ذاته حُسن است، سیئه بشود: «فویلٌ للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون.» اینکه ده حسنه شمرده بشود، حالا اینجا این را داریم، توی آن آیه دیگر دارد که «ما اجرشان را میدهیم به احسن ماکانوا یعملون.» خیلی تعبیر لطیفی است. «اجری که ما میدهیم، جزایی که ما میدهیم به احسن ما کانوا یعملون.» یعنی توضیح میدهد این حسنه یعنی چه؟ ده حسنه یعنی چه؟ ده حسنه به حساب هر کسی یعنی چه؟ یعنی تو اعمال من میگردند، زیباترین عمل، خالصترین عمل را پیدا میکنند، آن میشود معیار سنجش سایر اعمال، «به أَحسن ما کانوا یَعمَلون.» بعد اگر جایی میخواهد اجری بدهد، ده تا معادل آن أحسن ما کانوا یعملون میدهد. آنچه ده حسنه در سیئات هم همینطور، یک معادلی برای سیئه. یعنی خود ما حدمان را از حُسن و سیئه مشخص میکنیم. یک حد بیرونی ندارد که ده تا مثلاً سیب بهش بدهید، ده تا گُل. این نیست، ده تا سیب و گلابی این معادل بیرونی نیست که ده تا حسنه یعنی این. بازار و بُنِ خرید و اینها نیست که به شما بُن میدهند صدهزار تومان، میگویند با این صدهزار تومان. این یک مبلغی به حساب خود شماست. یعنی این حدش یک وقتی که بُن این آقا میشود یک میلیون، ده حسنه او یک میلیون است. شما بُن داری برای خرید ده کتاب. حالا آن کتاب چیست؟ حدش را خودت معین میکنی که اهل خواندن چه کتابی هستی؟ چه کلاسی هستی؟ چه رتبهای هستی؟ چه کتابهایی مطالعه میکنی؟ این میشود ده کتاب او. بُن ده کتاب تشکیکی. أحسنتم! یعنی خود ما حدمان را از حسنات و سیئات مشخص میکنیم با همان تعبیر: «به أحسن ما کانوا یعملون.» نظام اجر این است تو عالم: «به أحسن ما کانوا یعملون.» حالا در مورد سیئات عرض کردم، آنجا چون حجاب زیاد است، خدای متعال در سیئات، أصغرش را حساب میکند. در حسنات، أحسنش را. باز در سیئات آنی که أحسن در سیئات است. معادل آن، کدام یک بارَش کمتر، وزرَش کمتر است؟ ده سیئهای که به او میدهند. حالا البته خب، ده سیئه ما نداریم ولی محو سیئات داریم. باز تو محو سیئات، به أسوَع سیئات محو میشود، متناسب با رحمت است دیگر! هر وقت متناسب با غضب حداقلی، هر وقت متناسب با رحمت حداکثری. در محو سیئات میگردند، آن أسوء سیئه را پیدا میکنند، آن را ده تا کم میکند. متناسب با شاکله اوست. استعداد و «لا یکلّف الله نفساً الّا وسعها». این «وسعُ الانسان» است. «لا وسعَها». «نوسَ انسان» یعنی انسان تکلیف ندارد مگر اینکه خودش را وسعت ببخشد. تعبیر «مصدر» وقتی استثنا بشود، چه معنایی پیدا میکند؟! در تقدیر بگیری. بعد این چیست؟ این همان «ایوس اها»ست که تحویل به مصدر میآید با تکلیفی نداریم جزء اینکه سعه ایجاد کنیم در خودمان. خب، این سعه به چه نحوی است؟ با این نظام حسنات و سیئات، حسنات سعه وجودی میآورد، سیئات ضیق وجودی میآورد. لذا این ده حسنه و ده سیئه همان درجات میشود دیگر، خروجیاش پیدا میکند. وقتی هم سعه پیدا کرد، ارتقاء پیدا میکند.
برای اینکه استعداد تحقق پیدا بکند، چطور در واقع استفاده بشود از آن؟ بستگی به درجات مثلاً نیم میلیمتری است. میشود یکم تو درجات پنج متری باشد، صد تا پنج متر بپرد یا صد تا نیم میلیمتر مثلاً. بستگی به خود او دارد، بستگی به توان او و استعداد او که چقدر او مهیاست برای استفاده از ظرفیت. در مورد ماه رمضان و ایهام همین طور است مثلاً: «انفاسهم فیه تسبیح و عباده.» زمان ماه رجب در روایت دارد که ملک پایین میآید، ملک دادی عبارات بلندی است که مرحوم …. «که مانند این ما در روایات نداریم: انا جلیس من ذکرنی، انا مطیع من اطاعنی.» خب، اینها همه تشکیکی است دیگر. همه که یک بهره ندارند، در یک سطح نیستند. یک کسی حدش اینطور است که ما خودمان مشخص میکنیم حدمان را از طاعت، بعد خدای متعال معادل او با ما رفتار میکند. چون نظام عالم نظام… یک وقتی شاید گفتم: «گردو شکستن» - این بازیهای گردو شکستن را دیدید دیگر؛ یکی از اینور پا میگذارد، یکی از آنور، این یک قدم میآید، او یک قدم میآید- تو بسیاری از مسائل در مقامات، مقاماتی که ربط به اسماء الله هم این است که مقامات رحیمیه نه عنایات رحمانی به اصطلاح بزرگان عرف. خب، تو رحمانی استعدادی نیست اصلاً. خودش ایجاد استعداد میکند، استعداد عام. باران میآید و زمین هست و باد میآید، مال همه است. ولی در مقامات و عنایات رحیمی، مشروط به حرکت در آن قاب است. یعنی به میزانی که قابلیت ایجاد کرد، قابل در خودش فاعلیت فاعل شامل حال او میشود. گردو شکستن میفرماید که: «فذکرونی اَذکرکم، اوفو به عهدی اُوفِ بعهدکم.» و مانند اینکه فراوان داریم. حرکت کن، وفا کن، ذکر کن، چه چه. در ازایش من یک کاری برایت انجام میدهم. اینجا حالا ما سطحمان به میزانی که باشد، به میزانی که ذاکریم، او ذاکر است. به میزانی که وفای به عهد داریم، او وفای به عهد دارد. لذا اگر کسی در مقام وفای تامه باشد، مثل حضرات معصومین، مثل حضرت عباس (علیه السلام)، مثل زینب کبری (سلام الله علیها)، او شامل توفیه کامل میشود. وفای کامل از جانب خدای متعال که حالا خود خدا وفا کند یعنی چه؟ این یک بحث است. خدا وقتی وفا میکند یعنی چه؟ «اوفو بعهدکم» یعنی چی؟ «اوفو بعهدی» یعنی چی؟ خب، عهد خدا که مشخص است: عبودیت. «ألم اَعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان.» حالا عهد او با ما چیست؟ این یک بحث مفصلی است که او کامل وفا میکند. کسی در عبودیت تامه باشد که وفا از آن طرف وفای خدا برای او به چه نحوی؟ غرض اینکه ما سطح را روشن میکنیم. «سطح مذاکرات» را میگویند: الان مثلاً ما تو این دوره آمدیم، سطح مذاکرات را از مثلاً کاردار رساندیم به وزیر. از وزیر میرسانیم به رئیس جمهور. ما سطح مذاکرات را مشخص میکنیم، سطح روابط را تعیین میکنیم تو روابط دیپلماتیک با خدا. بههرحال آنجا آن وقت حسنات دیگر معادل با اوست.
پذیرایی میکنیم: «شما نماینده را بفرستید، ما پذیرایی میکنیم. هر مسئولی که از جمهوری اسلامی بیاید، ما اینجا به استقبالش میفرستیم.» خب، همانجا تعیین سطح دارند دیگر. میگوید: شما کاردار فرستادی، من متناسب با آن میفرستم به استقبال. وزیر فرستادی، رئیس جمهور آمده. این تعیین سطح برای پذیرایی توی نظام عالم جاری است. شما به میزانی که عمل خالص است. حالا امثال حاج آقای ناصری تعابیر خیلی لطیفی دارند اینجا که حالا بحث این است که عمل چقدر شراکت دارد، شیطان درش اشاره دارد. فلاً و اموالاً ؟. والا عملی کاملاً از شراکت شیطان بری که کاملاً خالص باشد و شیطان هیچ سهمی در او ندارد. لذا خالص برای خداست. اینی که عرض میکنم «أحسن ما کانوا یعملون» یعنی همینها. یعنی به اعتبار آن عمل خالصی که رد شده، چون عمل را نگه میدارند توی طبقات. حالا یک بحث مفصلی است، خیلی نمیخواهیم وارد این مباحث بشویم. روایت معروف به نظرم ابوسعید خُدری، جادوگری نقل میکند از پیغمبر که پیغمبر فرمودند: هفت آسمان، هر آسمانی بابت چی عمل را نگه میدارد. یکی است دیگر. یکی اوجب، یکی چیست. آسمان هفتم و بعد از آن بخواهد عمل رد بشود، هر عملی که بالا میآید یا هر شبانهروزی که پرونده را بالا میبرند، پرونده شبانهروزی طرف و اعمال آن روز بسته به اینکه فلان گناه توش نباشد که بخواهد ناراحت بشود. بعد تازه این میآید آسمان بعدی بابت فلان گناه، بعد ردش میکنم، برمیگردانم پایین. برخی گناهان تشخیص نمیدهد. بله، بله. یعنی این مسئول فلان گناه است، بررسی فلان گناه است. بالاتر، ملکه قویتر و مسلطتری. أحسنت، بله. «خاک بر سر منِ بالایی.» این ملکه موکّل به اعمال که ظاهراً اینها در مورد خود اینها هم بحث است، این هم به نظر میآید که متناسب با سطح عوض میشود اینکه ما حدمان چی باشد. این ملکه موکّل حسابرسی و کتابت اعمال هم فرق میکند ظاهراً. بچه بودیم یک وقتی به نظرم قبل بلوغ بود یادم نیست خدمت اهل دلی رسیده بودیم، اهل باطن. اولین باری که پیش ایشان رفتیم گفته بود که این دو تا ملک بچه باشند. ملکه بچه که مثلاً کتابتی هم ندارند، فقط با او ناظر بر اعمالت هستند ولی کتابت بلوغ تازه دفتر باز میشود. خب، این خودش حساب و کتاب دارد دیگر. این ملکه هست. از بدو تولد ارتقاء پیدا میکند ظاهراً. بعد بلوغ عوض میشوند. بعد چی عوض میشوند؟ تکلیف عوض میشود. لذا «لستنّ کَأحدٍ من النساء». شاید یک وجهش همین باشد که شما اگر گناه بکنید، دو برابر برایتان مینویسند. خب، آن ملک اگر قرار باشد مثل همه ملکها بشود برای او که وجه تضاعفی ندارد که بخواهد این دروغ گفته دیگر، دروغ مینویسد. ظاهراً او ملکش هم ارتقاء پیدا میکند به حسب موقعیت این شخص عوض میشود. بله، بله. که حالا او دیگر حسابرسیش دقیقتر است، مو را از ماست میکشد. این به نظرم از برخی روایات بر میآید که اینطور باشد.
خدا رحمت کند مرحوم جبرائیل. حالا دیگر این روایت هم برای جلسه بعد. جبرائیل آخرین جلسه، آقای جبرائیل منبری مسجد بهجت، سید احمد آقا انسان پاک و وارسته. خدا رحمتش کند. سوزی داشت با اینکه خیلی مسن بود. این اواخر که منبر میرفت، صدایش درنمیآمد. ایشان خوب از قدیمیها بود و کربلا سالیان سال منبری بود و از آن منبرهای بینالمللی بود؛ کویت میرفت، جاهای دیگر. بعد ایشان آخرین جلسهای که منبر رفتند، فروردین بود از دنیا رفت. خدا فکر کنم سالگردشان باشد، سال ۸۹. خدا رحمتشان کند. به نظرم اسفند ۸۸ بود، منزل صبرآمیز ؟ منبر رفتند. آخرین حدیثی که ایشان خواند که بعدش بستری شد از دنیا رفت، این بود که گریه میکردند این حدیث را، این بود که یک کسی سوت میزند. سوت، سوتی، صدایش دهان بیرون میآید. سوت. این ملک دست چپ به ملک دست راست میگوید که چیکار کنیم؟ میگوید: «بنویس.» هم من مینویسم هم تو. «علیه التصویر و علیه التفسیر.» ما تصویر را مینویسیم، او قیامت باید تفسیر کند که این چی سوت است، چی بود؟ حق بود؟ باطل بود؟ برای خدا بود؟ برای شیطان بود؟ برای نفس بود؟ بنویس! اینجوری حسابرسی: «علیه التصویر، علیه التفسیر» این یعنی این. یک سوت را بنویسم و اینها که نه. علیه خود او، خود فرد باید تفسیر کند که چی بوده. اصل ماجرا این است دیگر. بدنی که دارد، همه را از اعمالتان بردهاند. برای همین است، اینکه میگوید: «اقوالتون اقوال یزد.» ما فرمان حرکت دستم را حسابرسی کردند. این طرف بابت هر باری که دست تکان دادم، هر بار کلی بگویم، این بار برای چی؟ آن روز برای چی؟ اینجا برای چی؟ همه را بنشینند مو را از ماست بکشند. بله، بله حاج احمد آقا. بعد این خواب حاج احمد آقا. سکته خفیفی میکند، اطراف قم خانه متروکهای را میگیرد و مشغول به چله میشود. از رفقای جعفر آقای مجتهدی میشود، به برخی دیگر ناصر کامل و اینها ارتباط پیدا میکند و چلهنشینی و اینها. بعد دیگر کمکم چشمش باز میشود. حاج احمد آقا سخنرانی آخری که توی جماران ۱۳ رجب آنجا میفهمند که این دیگر آخرین سخنرانی ماست، تا آخرین دیدار ماست و ما دیگر خدمت شما نیستیم و مرخص میشویم که چند روز بعدش ایشان سکته میکند، سه چهار ماهی به نظرم توی کما بود. حاج احمد آقا مجتهدی ؟ میآید. میگویند که این هم جالب است، حالا به مناسبت یادم آمد. میگویند که: «آقا، ایشان را میتوانیم کاری بکنیم که مثلاً حالش خوب بشود و سرحال بشود و برگردد و اینها؟» ایشان فرموده: «ایشان برزخش شروع شده دیگر.» برزخ شروع شده، پرونده اش یعنی بسته شده ولی خب هنوز گردش خون و حیات نباتی و اینها هنوز هست، مدتی دارد تا تمام بشود. «برزخ شروع شد.» خود این اصطلاح «برزخ شروع شده» بحثی است؛ یکی از مباحث جدی، حتی مباحث جدی کلامی جدید که این روح در حالت کما این چه حکمی دارد؟ چه وضعیتی دارد؟ الان کجاست؟ چیست؟ روی حساب اعتقادات ما چه وضعیتی برای او بار میشود؟ ظاهرش این است که او در برزخ است و اگر هم بیاید دوباره حیات مجدد پیدا میکند. باز احکام فقهی هم روی همین حساب بار میشود دیگر که این الان «میت و حی» است؟ اعضای او را بخواهیم ببخشیم، نبخشیم؟ مفصلی دارد. به هر حال این بحث حساب است. بله، عمدتاً سؤال میپرسند بله، عمدتاً میگویند که همین هم هست. یعنی روی حساب بحث کلامیش بالاخره روح جدا شده، وارد عالم برزخ میشود. بله، خب این هم از این روایات. حالا میخواستیم باز هم بخوانیم، دیگر خیلی امروز توی حدیث ماندیم. حدیث سوم، از خاطرتان باشد، ان شاء الله برای جلسه بعد حدیث سوم فصل ششم را بخوانیم.
در حال بارگذاری نظرات...