شهربانو چگونه همسر اباعبدالله شد؟
امیرالمومنین شهربانو را چه نامید؟
سختی حفظ نقلهای تاریخ در دوران بنی امیه
سرنوشت نامعلوم بانوی امام حسین علیهالسلام
محل دفن حضرت زینب سلام الله علیها کجاست؟
التزام دفاع از سوریه
سرزمین مزارهای با برکت
چرا حضرت عباس از مابقی برادرانش برجستهتر است؟
صاحبان زیارتنامه از طرف امام معصوم
مقام و منزلت حضرت مسلم
آشوب کربلایی شمر
یگانه شهیده عاشورا
اوباش کوفه در نزدیکی خیمهگاه
تاکتیک جنگی عاشورا
رقابتی تنگاتنگ در جنایت عاشورا
چرا همسر حضرت زینب در کربلا نبود؟
معیار شیعه در کلام علامه حلی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اَلحَمْدُ لِلهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا اَبِی القَاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَّد. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی آلِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ وَ لَعنَتُ اللهِ عَلی الْقَوْمِ الظَّالِمینَ مِنَ الْآنِ إِلی قِیامِ یَوْمِ الدِّین. رَبِّ اشرَح لی صَدری وَ یَسِّرلی اَمری وَاحْلُل عُقْدَةً مِن لِسانی یَفْقَهوا قَولی.
رسیده بودیم به ورود امام حسین (علیهالسلام) و اصحاب بزرگوارشان به کربلا و وقایعی که در کربلا رخ داد. بنا داشتیم که اجمالاً از جناب حر مطالبی را بگوییم و قضایایی که رخ داد. یکی از عزیزان دیروز سؤالاتی پرسیدند، مطالبی مطرح شد که پاسخ اینها را عرض بکنم. چهار تا سؤال پرسیدند. اشارهای هم به این مباحث بشود انشاءالله ادامه بحث را عرض بکنیم. البته بیربط به مباحث نیست و میتواند کمک بکند به مباحثی که تا به حال طی شد.
یکی پرسیده بودند در مورد همسر امام حسین (علیهالسلام)، جناب شهربانو مادر امام سجاد (علیهالسلام) که در کربلا حضور داشتند یا نه؟ خب؛ ایشان اصلاً بحثش یک بحث بسیار مفصل و سنگین و سختی است. این بزرگوار بحث تاریخیش بحث سختی است و گفتهاند که از مباحث مشکل در بحثهای تاریخی بحث ایشان است و مطالب مختلفی در مورد ایشان نقل شده و بعضاً ضد و نقیض. اصل اینکه ایشان فرزند یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی بوده یا نبوده محل بحث است و اینکه به چه نحوی ایشان عروس امیرالمؤمنین شدند؟ بحث خواستگاری بوده یا کنیز بوده ایشان؟ و کنیزی بوده که به امام حسین مثلاً عنایت شده. روایات فراوانی البته در مورد ایشان داریم و تقریباً مسلم است که ایشان ایرانی بودند. اینش واضح است.
امام سجاد (علیهالسلام) از طریقِ مادر ایرانی هستند. امام کاظم (علیهالسلام) از طریقِ مادر آفریقایی هستند. امام رضا و امام زمان (علیهمالسلام) از طریقِ مادر اروپایی هستند. مادر امام زمان از ایتالیا، مادر امام رضا از اسپانیا. باید هم احساس غرور بکنیم دیگر! به هر حال از این خاک به این خاک، خدای متعال عنایت کرده و امام سجاد ارواحنا فدا محصول این... البته اینها همه زمینهساز این ذوات مقدس است. این بانوی بزرگوار مثل مادر امام زمان در رؤیا حضرت زهرا (سلامالله علیها) را خواست؛ آمد. طبق نقل برای امام حسین (علیهالسلام) خواستگاری کردند. امیرالمؤمنین اسم فارسی برای ایشان گذاشتند. ۱۵ تا ۱۷ تا اسم ایشان دارد. امام حسین جوری صدا میزدند اسمی که در خانه داشته. امیرالمؤمنین اسم ایشان را گذاشتند: شاه زنان، به فارسی. بله، شاه زنان. و نامهای متعددی البته این بزرگوار دارد.
چند تا قول در مورد ایشان... بحثهای تاریخی نظر دادنش کمی سخت است. به هر حال اقوال متعدد میشود. بعضی وقتها اِسناد ممکن است در نهنگهای تاریخی یکم جابجا شود؛ شخصیت معلوم نمیشود. بعدشم تحلیلِ افراد خیلی دخالت دارد و خصوصاً ما با بنیامیه مواجهیم که هر اثری از بنیهاشم بود را محو کردند (تا بسمالله نماز را هم اینها گفته بودند که بلند نگید) که همین قدم از علیبنابیطالب نشانه نماند. بنیامیه هرچی بود محو کردند. لذا کسی هم جرئت نقل تاریخی نداشت در دوران بنیامیه. لذا ما مشکلات جدی داریم در بحثهای تاریخی از این جهت.
بله، مثل عربستان سعودی... تو همین الان که عصر رسانه است شما میبینید بسیاری از مسائل انکار میشود، معلوم نمیشود، پنهان میشود. خاشقچی را برداشتند بردند تیکهتیکهاش کردند. همچین وضعیت فجیعی! اول آدم باورش نمیشود که با یک تبعه سعودی همچین کاری بشود در سفارت. بعد هم اگر ترکها قضیه را منتشر نمیکردند، لو نمیرفت، معلوم نمیشد. امام موسی صدر الان ۵۰ ساله، ۴۰ ساله کسی ازش خبر نداریم! چه شخصیتی که میدرخشید در جهان اسلام. کوچکترین خبری ما از این بزرگوار نداریم. وقتی اینها را آدم تو این زمانه رسانه میبیند، بعد دیگر خب باید حق بدهد که در مورد یک بانو بخواهیم مطلب تاریخی داشته باشیم، طبعاً خیلی دستمان پر نیست.
یک نقل در مورد ایشان این است که موقع زایمان امام سجاد (علیهالسلام)، بعد از ولادت حضرتش از دنیا رفته. نقل است. یک نقل دیگر این است که نه، ایشان در کربلا حضور داشته. البته این کوه بیبی شهربانویی که ما در شهرری داریم با اینکه کوه باصفایی است و محل نورانی، این قولی که گفتند ایشان آمد از کربلا به اینجا و اینها، اینها خوب افسانه است، واقعیتی ندارد. هرچند برخی گفتند که امام زمان در این کوه ملاقات صورت گرفته و حضرت را دیدند و اینها. به هر حال ممکن است مکان معنوی باشد ولی محل دفن بیبی شهربانو اینجا نیست و اقوال متعددی است در مورد ایشان. برخی این است که ایشان را به اسارت گرفتند و [برگرداندند]. برخی دیگر این است که ایشان در کاروان اسرا بود. برای فرار از اینها، از دست دشمن، خودش را به آب انداخت که فرار کند و آب ایشان را برد. این نقل را هم که همانجا ایشان از دنیا رفته. چیز مشخص و واضحی ما در مورد این بزرگوار نداریم با اینکه مادر امام هم بودند.
جای تعجب هم نیست. ما در مورد زینب کبری (سلامالله علیها) که مثل خورشید میدرخشد، مزار مبارک ایشان محل اختلاف به صورت جدی است. سه تا قول در مورد مزار حضرت زینب (سلامالله علیها) است. یکی میگویند ایشان مدینه دفن [شده است]. حالا این را هم بگوییم. بعضیها تعجب میکنند. بعضیها هم بعضی وقتها یک جایی گاهی گفته شده، [بعد] انتقاد میکردند که "آقا اینها را نگو، اینها بهت..." عرض میکنم بعد که شبهاتی که پیش میآید باید چه شکلی جواب داد.
یک، [مزار ایشان] در مدینه است. در مورد مزار حضرت زینب (سلامالله علیها) یک قول در شام است، همین که معروف است. برخی، برخی بزرگان نظرشان به همین مزار است. برخی بزرگان مثل مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت قائلند که مزار حضرت زینب (سلامالله علیها) در مصر است. برخی بزرگان قائل به این [موضوع هستند.] اینی هم که در شام داریم قطعاً زینب بنت علی است، آیتالله بهجت [میگفتند] ولی زینبی از مادری غیر از حضرت زهرا (سلامالله علیها). زینب زیاد داشتیم. فرزندان امام حسین (علیهالسلام) هم زینب داریم ولی مشخصات دقیقی از ایشان نیست.
تعداد زیادی فرزند برای امام حسین (علیهالسلام) ذکر شده. محسن، فرزند حسین که در حلب، نزدیک حلب... حالا دوستانمان از سوریه هم آمدند، رفتید مزار؟ بله، ندیدید آنجا. برخی بزرگان ما هم تو اون مقبره دفن هستند مثل جناب ابنزهره، که صاحب قونیه از علمای بزرگ شیعه است. مزار بارگاهی است در نزدیکی حلب. محسن، فرزند امام حسین (علیهالسلام) گفتند ایشان طفل یکروزه [بود]. مادر ایشان گفتند کنیز بوده. نه، نه، آن محسن فرزند امیرالمؤمنین. ایشان محسن، فرزند امام حسین. جعفر، فرزند امام حسین نقل شده. زینب، فرزند امام حسین نقل شده ولی اطلاعات دقیق و جامعی از این بزرگوار نداریم. بعضی جاها مقبرههایی به نام بزرگواران هست. حوله بنت الحسین در بعلبک. آنجا مقبرهای دارد در لبنان. به هر حال اطلاعات دقیقی خیلی ما نداریم.
حضرت زینب (سلامالله علیها) را هم آیتالله بهجت میفرمودند که ایشان هم زینب، دختر امیرالمؤمنین ولی از مادرش حضرت زهرا (سلامالله علیها) نبودند و قبر ایشان هم بسیار بابرکت است. کراماتی از این قبر دیده شده. پس مدافعان حرم را چی باید بگوییم؟ "خوب! نه! بله! میگن که اینها را نگید که آنها خراب نشود." نه خراب نمیشود. این شهدا مقامشان بیش از این حرفهاست. اولاً قبر حضرت رقیه (سلامالله علیها) تقریباً قطعی است در... حالا مدافعان حضرت زینب نباشند، مدافعان حضرت رقیه هستند. بعد هم آن مزار در دمشق، مزار حضرت زینب... البته برخی علما قائلند که اینجا مزار حضرت زینب، دختر حضرت زهراست. اگر هم ایشان نباشد، آن بزرگوار دیگر هم که هستند، ایشان هم بسیار جلیلالقدر و ما وظیفه داریم از این حرم هم دفاع بکنیم. ضمن اینکه اساساً اگر حرمی هم نبود در سوریه، ما از باب وظیفه ایمانیمان بالاخره آنجا حمایت از مسلمین، از شیعیان و دفع دشمن بیرون از مرزهایش که نمیخواهم واردش بشوم که برخی میگویند: "آقا اینها چالش ایجاد میکنند." نه، چالش ایجاد نمیکند. این بحث ما بند این نیستیم که حالا یک جابجا شد، همه اعتقاداتمان برود روی هوا؛ مشکلی پیش نمیآید.
بله، آیتالله وحشت [میفرمودند]: مزار حضرت زینب در مصر است. آنجا هم بارگاهی هست برای حضرت زینب (سلامالله علیها). انشاءالله که از این وضعیتی که مصر دارد نجات پیدا کند و تنها کشوری که صدا و سیمای جمهوری اسلامی خبرنگار ندارد، مصر است. کشور بیچاره! چهار پنج میلیون قبرستانخواب فقط دارد مصر! تو قبرستانها اتاقک درست میکنند، میخوابند. کشور بسیار ... الازهر آنجا باشد. اُمالقُرا از جهت قرا باشد، مرکز علمی باشد و یک همچین کشور ذلیلی تو چنگ اسرائیل و چنگ آمریکا. هنوز که هنوز، به نام فرعون میشناسند این کشور را و نامی که دارد برگرفته از قبتیانیست که قبتیها میشود در واقع تابعان فرعون. هنوز که هنوز جامعه جهانی که رفته بودند شعارشان این بود که «به فرعون سلام». شماره تیم مصر در جام جهانی. این کشور حضرت موسی افتخار میکند به اینکه مقبره فرعون را دارد و جذابیت گردشگری غربِ فرعون.
اینها. به هر حال عرض بنده این بود که ما در مورد حضرت زینب (سلامالله علیها) تو نقلهای تاریخی دچار چالش جدی هستیم. حالا دیگر جناب شهربانو اینها که جای خود دارند. خصوصاً آن دوره بنیامیه از جهت بحثهای تاریخی آسیب جدی زده، خصوصاً به کربلا و شهدای کربلا. این نکته اول در مورد جناب شهربانو.
سؤال دومی که پرسیده بودند در مورد حضرت عباس (علیهالسلام). البته پاسخ مفصلی باید داده بشود که پرسیدند خب برادران ایشان هم بودند کربلا، فرزندان دیگر امالبنین، فرزندان دیگر امیرالمؤمنین. چرا اینقدر حضرت عباس ویژه و برجسته شدند؟ به هر حال جایگاه حضرت عباس چه از جهت موقعیت سیاسی-اجتماعی و موقعیت تو آن دوران، موقعیت ممتاز و متفاوتی بود و چه از جهت معنوی، موقعیت ایشان موقعیت ممتازی بود. عباراتی که امام حسین (علیهالسلام) خطاب به ایشان فرمودند، عبارات منحصر به فردی است. زیارتنامه ایشان که از معصوم رسیده. میدانید ما در مورد امامزادهها هم زیارتنامه مأثوره نداریم. زیارتنامهای که معصوم یاد داده باشد و خوانده باشد. هم نماز زیارت نداریم. دو سه نفر اگر باشند که اینها زیارتنامه دارند از جانب معصومین: یکی حضرت معصومه (سلامالله علیها)، یکی حضرت عباس (علیهالسلام) و دو سه نفر دیگر. شاید یک کمی اگر با دقت بیشتر بگردیم پیدا بشود. حضرت رقیه (سلامالله علیها) زیارتنامه به این شکل ندارند.
بله، حضرت عباس (علیهالسلام) جز معدود افرادی هستند که هم زیارتنامه دارند، هم نماز زیارت دارند. حضرت معصومه نماز زیارت ندارد، نماز خودتان را اگر هدیه کنید. نماز زیارت ندارد. برای غیرمعصوم ما نماز زیارت به این شکل نداریم. البته حضرت مسلم هم عجیب است، ایشان هم زیارتنامه دارد، هم نماز زیارت دارد، مثل حضرت عباس. زیارتنامه ایشان هم شبیه در مقام حضرت مسلم (علیهالسلام) که ما خیلی جدی نمیگوییم آنجا که میروند، آن پشت بیشتر مختار الان شناختهشده، طرفدار دارد. [اما] حسن مسلم، خیلی حضرت مسلم جایگاه بسیار... کربلا سفیر امام حسین. یعنی حضرت کسی را فرستادند که انگار جایگاه نفر بعد از خودشان است دیگر. فرستادند که برود بیعت جمع بکند. نایب امام حسین (علیهالسلام)، شخصیتی ممتاز و فوقالعاده و داماد امیرالمؤمنین، جناب مسلم. همسرش رقیه بنت علی بوده. یکی از رقیههایی که بحث... حالا در مورد حضرت رقیه هم تو بحثهای تاریخی اختلاف نظر هست... یکی از نامهای رقیه که گفتند در کربلا حضور داشته همین رقیه بنت علی است که گفتند که "با رقیه صحبت کن" حضرت زینب فرمودند: "با رقیه صحبت کن!" خطاب به امام حسین گفتند. این رقیه بوده، همسر مسلم، که مادر شهید هم بود در کربلا و خواهر امام حسین بود. ایشان [هم] زن بزرگواری بله.
حضرت عباس (علیهالسلام) خوب مقام ایشان خیلی مقام ممتازی است. حالا بحث شهدا چون بود در قیاس با شهدا این را عرض بکنم. در مورد ایشان باید چندین جلسه صحبت بشود. یعنی با یک جلسه، دو جلسه حل نمیشود. تو ذهنمان هم بود. ما چون در سالها بحثی به لطف خدا ارائه شد: سیره چهارده معصوم. بعد، خب سیره بسیاری از بزرگان را هم میشد مطرح کرد. حضرت زینب (سلامالله علیها)، حضرت معصومه، حضرت عباس. خیلی شخصیتهای دیگر هستند که بحثهای مربوط به این بزرگان هم هر کدام یک جلسه میشود. حالا انشاءالله اگر خدا توفیق بدهد بنا داریم که سیره بزرگان را هم یک وقتی فرصتی باشد، بحث بکنیم؛ ۱۴ تا از شخصیتهای درجه یک بعد از معصومین را، جناب سلمان مثلاً. این شخصیتهایی که هستند.
۱۴ تن از آن طرف گفتیم، سیره ۱۴ ملعون هم خوب است بحث بشود که اینها این شکلی بودند، آن ور هم آدم ببیند که آنها چه شکلی بودند. هارونالرشید و مأمون و... آره، مثبت و منفی. از نطفههایی که از اینها بسته شد که یکی یکی فاجعهبارتر و کثیفتر [بودند]. شخصیتهاشان، جایگاهشان، سوادشان... مرحوم علامه امینی در "الغدیر" غوغا کرده در مورد برخی از اینها: اولی و دومی و سومی و معاویه و یزید. جلسه ارائه بدهیم، مطالب عجیب غریبی درمیآید. بله. غرض اینکه اجمالاً در مورد حضرت عباس (علیهالسلام) بخواهم نکتهای عرض بکنم در عظمت ایشان.
یکی از نکات ویژهای که در شخصیت ایشان خیلی چشمنواز است، جدا از معنویت ایشان، عباراتی است که امام حسین (علیهالسلام) خطاب به ایشان به کار بردهاند. عبارات خاصی است. فرمودند که: «اَنْتَ صاحِبی» یک: "اگر تو بروی، «تَفَرَّقَ عَسْکَری» سپاه من از هم میپاشد." به جای دیگر میفرمایند: «اِرْکَبْ بِنَفسی اَنْتَ یا اَخی». وقتی خواست ایشان را بفرستد تو میدان برای مذاکره، فرمود: "سوار مرکب شو، جانم به فدای تو برادرم!" نمیشود فهمید این جمله یعنی چی. امام زمان خطاب به کسی یعنی یک نفر باید محو شده باشد [در] نفس امام، در جان امام که همچین تعبیری بشود به کار برد برایش. حضرت عباس (علیهالسلام) جایگاهش این است. تعابیری که برای ایشان به کار رفته و امام سجاد هم وقتی که خواستند دفن بکنند، خودشان را انداختند روی تن حضرت عباس. تعابیری به کار بردند. حالا یک وقتی شاید روضه ایشان را روزهای آخر بخوانم که چه تعبیری امام سجاد موقع دفن حضرت عباس به کار بردند.
یکی از نکات ویژه حضرت عباس (علیهالسلام) این است که تقریباً برای ایشان واضح بود، اولاً که ایشان مهمترین رزمنده لشکر اباعبدالله بود که از نامش لشکر دشمن عقبنشینی میکرد. قاسم سلیمانی، ناخن حضرت عباس... هزاران قاسم سلیمانی فدای چکمه حضرت عباس. حضرت عباس ماه بنیهاشم. تعبیر امام سجاد به کار بردند، همین بود، یا قمر بنیهاشم. وقتی خودشان را انداختند تن حضرت عباس و گریه کردند. [این] تعبیری که به کار بردند. وقتی عرض میکنیم ماه بنیهاشم یعنی خورشید اباعبدالله: «وَ شَمسَ ضُحاها وَ القَمَرِ اِذَا تَلا». ماه عباس (علیهالسلام). آیتالله قاضی فرمود به من نشان دادند این حقیقت را که رحمتاللهالواسعه اباعبدالله و باغ این رحمت، قمر بنیهاشم. قابل فهم نیست برای ما.
ایشان در رأس این فرماندهان، در رأس این رزمندگان بود ولی مطیع محض اباعبدالله بود. دست به شمشیر نبرد، چون حضرت اذن میدان به او ندادند. وقتی هم که اجازه میدان خواست که همه رفته بودند، حضرت فرمودند که: "برو آب بیار." «فَاَطْلُب لِهَؤُلَاءِ الأَطْفَاءَ قَلیلاً مِنَ الْمَاءْ». برای بچهها مقدار کمی آب بیار. برای حضرت عباس (علیهالسلام) تقریباً واضح بود که امکان آب آوردن نیست. یقینی بود این مسئله. کاملاً واضح. وقتی که اینها سی نفر زدند به آب، نمیتوانستند، بعضاً به مشکل میخوردند، نمیتوانستند آب بیاورند. راه باز. حالا یک نفر بخواهد میدان باشد به این کیفیت... این طرف هم دیگر کسی نیست که بخواهد ساپورت بکند ایشان را و مشغول بکند لشکر دشمن را. یک نفر میخواهد برود تو میدان و ده هزار تیرانداز، ده هزار نفر این شریعه را بستهاند. با چه کیفیتی! تقریباً برای ایشان واضح بود، روشن و یقینی بود که اگر برود برنمیگردد و چیزی هم از آب نمیتواند برساند. اصلاً عملی نیست این دستور ولی یک کلمه حرف نزد. حتی در خاطرش... همان تعبیری که حضرت [امام صادق علیهالسلام] فرمود: «شیعه ما کسی است که اگر یک سیب بهش دادیم، گفتیم که نصفش حلال است، نصفش حرام است. شیعه خالص آن است که سؤال برایش پیش نمیآید که چه شکلی میشود.» اطاعت محض! این میشود همان فنا در امام. تردید ندارد، محو در امام برای اینکه حق محض امام... عقل من جور درنمیآید، من اینطور میفهمم... همان که عرض کردم بعضیها سر همین مسائل محروم شدند از فیض شهادت، ایده داشتند از خودشان، نظر داشتند. هیچ! یک کلمه حرف نزد و زد به میدان و به آن کیفیت به شهادت [رسید].
این یک نمونه از چیزهایی است که ظهور پیدا کرده از حضرت عباس (علیهالسلام) که میشود فهمید. وگرنه مقام او، اتصال او به حضرت اباعبدالله... حالا بحث در مورد ایشان زیاد است. اگر خدای متعال توفیق بدهد، یک جلسه در مورد ایشان باید مطالبی عرض بکنیم. خطبهای که ایشان در مکه خوانْد، رفت پشت بام کعبه در مکه، پشت بام کعبه، خطبه خوانْد برای بیعت جمع کردن با اباعبدالله. خطبه عجیبی است. فقط یکی دو جلسه شرح همان خطبه کار میخواهد و جایگاه ایشان، موقعیت ایشان، شخصیت ایشان، همهاش در حد فوق تصور و نمیشود مقام ایشان را فهمید. این هم سؤال دومی که در مورد حضرت عباس (علیهالسلام) بود.
سؤال سوم این بود که چرا این شهدای کربلا نبرد تن به تن کردند؟ چرا همه با هم به میدان نرفتند؟ خوب این البته بحث مفصلی دارد. تاکتیکهای جنگی هر دورهای به یک کیفیتی است. هر جنگی یک قواعدی دارد. یک نکته بسیار مهمی که باید توجه داشت و خیلی خیلی به درد میخورد این است که لشکر عمر سعد... این نکته را یادگاری داشته باشید. نکته خیلی عجیبی است. خیلی جای گفتگو دارد. البته جلسات قبل اشاره به این نکته شده. اگر آدم به این توجه داشته باشد، اصلاً کلاً نگاهش نسبت به قضیه کربلا عوض میشود. ما فکر میکنیم که این لشکر عمر سعد آمده بودند اینها را قتل عام کنند. اینها بنا داشتند فقط همان تعبیرِ «الحسین» یک بار خواندم «سخت بگیر به حسین». فقط میخواستند حضرت را تو محاصره بگذارند، تو تنگنا بگذارند. بیعت میخواستند از امام حسین. حتی عمر سعد هم راضی به کشته شدن امام حسین نبود. اصلاً نبود. اصلاً نمیخواست. با خودشان هم فکر میکردند که هی فشار میآورند، فشار میآورند، فشار میآورند، کشته بشود؟ بشود. لحظه آخر امام حسین ببیند تنها شده، تسلیم میشود. این تصور این [بود]. لذا خود عمر سعد هم جا خورد وقتی دید که امام حسین را کشتند. نکته عجیبی، مفصلی است که مسائلی که در عاشورا رخ داد، جنایت کم نکردند اینها.
و عرض میکنم اولاً که این شمر ملعون آمد میداندار شد. رقابت شمر و عمر سعد یک رقابت جدی بود و شمر واقعاً «ح…» بود به معنای دقیق کلمه. این لشکر عمر سعد گروهگروه بودند، دستهدسته بودند. گفتند “پستترین، ناجیبترین و شقیترین” دستهدسته شمر بود با سپاهش که اینها تاسوعا وارد کربلا شدند. عمر سعد هم دستدست میکرد. گفتم بهتون همان گفتگویی که رد و بدل شد با انس ابن حارث. او بهش گفتش که «مگه نمیدانی که قاتل حسین در آتش [است؟]» گفت: «چرا به خدا، میدانم قاتل حسین و اصحابش در جهنم [است]. عبیدالله به من فشار میآید؛ چه کار کنم؟» و حضرت زینب لحظه آخر به او فرمودند: «وَ اَنْتَ تَنظُرُ اِلَی الحُسین... دارن میکشند حسین [را]». خودش هم فکر نمیکرد قضیه به این نحو بشود. قضیه شهادت به اینجا برسد. شمر میداندار شد، کار از دست عمر سعد در رفت و اوج این فجایع و کثافتکاریها را شمر کرد در عاشورا که انشاءالله عرض خواهم کرد.
ما زن داریم، همسر شهید داریم در کربلا. انشاءالله روزهای بعد عرض خواهم کرد. شوهرش را کشتند، رفت تو میدان. این همسر شهید با عصبانیت رفت. شمر ملعون دستور داد (همین که تو سریال مختار بود، رستم ایرانی) ایرانیها تعریف کردیم. اینها هم این فجایع را داشتیم دیگر. شمر به رستم دستور داد: "عمود آهن را وردار برو این را بکش." و این رستم ملعون آمد با عمود آهن زد تو سر... کربلا شهید زن هم داریم. یکی از أصحاب امام حسین شهید، و زن همین بزرگوار، همسر «امر کل» که با این عمود آهن رستم، غلام شمر، ایشان به شهادت رسید. این شمر؛ این لجن؛ این کثافتکاری شمر بود تو میدان. غارت خیمهها دستور شمر بود. اصلاً لشکر چسبیده به خیمه اباعبدالله، لشکر شمر بود. محاسبه کرده بودند و هی شبیخون میزدند. این شمر و رقابت شمر با عمر سعد، کار را خراب کرد برای عمر سعد. خودش میخواست با مدارا... فکر میکرد، احمق فکر میکرد که فشار میآورد، حضرت برمیگردد، کشته میشوند، آخر امام حسین تسلیم میشود! دید نه آقا! همینجور رفت، قدم به... لذا اینها بنا نداشتند حمله دستهجمعی بکنند. این تعبیر نقل شده، گفته بود، فکر میکنم شمر به عمر سعد گفت: "بابا! این لشکر که کشتنش، تار و مار کردنش کاری [ندارد]. اینها همهشان یک لقمهاند. کارشان را تمام کن، بریم." یک حمله «اُکلة واحده»، یک همچین تعبیری داریم. دستدست میکرد، آرام آرام.
یک نکته، نکته بعدی هم این است که اساساً تاکتیک جنگی در آن زمان به این نحو بوده. اولاً که یک حمله جمعی صورت گرفت، همان حمله اولاهایی که عرض کردم که سی چهل تا از ــ تا پنجاه تا گفتند ــ پنجاه تا از اصحاب سیدالشهدا تو همان حمله کشته شدند. اصل لشکر امام حسین (علیهالسلام) تو ده دقیقه تقریباً کارش تمام شد، تو یک حمله. اینها وارد نبرد تن به تن شدند و شمر هم میگفت: "نگذارید اینها بیایند تو میدان نبرد تن به تن، خصوصاً در مورد زهیر." همین تعبیر گفته شده. گفت: "اینها مگر نمیدانی کیند؟ قهرمانان کوفه و قهرمانان عرب. فرستاده تو میدان، جرئت نمیکنم این اصحاب ما بروند تن به تن. بگو بروند قلع و قمع بکنند." معمولاً تک به تک که میآمدند، اینها میخواستند [بجنگند.] تا هشتاد تا نقل شده، حضرت علی اکبر هشتاد تا از اینها را کشت. بله، این تو تن به تنشان. لذا وقتی میدیدند تن به تن به نتیجه نمیرسد، یورش میآوردند دستهجمعی. معمولاً این شهدای کربلا تو یک حمله دستهجمعی شهید شدند. تو نبرد تن به تن معمولاً حریف ایشان نبودند، مگر حضرت قاسم (علیهالسلام) که به ایشان رکب زدند با نامردی و ایشان هم با آن سن و سال چندین نفر از اینها را کشت ــ قابل اعتنا ــ کشت. غیر از این است که هر فضای جنگی یک روالی دارد. مثل این میماند که ما بگوییم مثلاً چرا تو جنگ ایران و عراق صدام مثلاً به تهران حمله شیمیایی نکرد؟ هر چیزی یک روالی دارد. بله، حلبچه از آن طرف، از این طرف هم بسیاری از شهرهای ما را هم موشکباران کرد. خود تهران را موشکباران کرد. حمله شیمیایی کرد ولی اینکه بخواهد پایتخت یک کشور دیگر را... این برآوردی که او کرد، دید هزینه و فایده نمیصرفد. تبعات تبلیغاتی که برایش دارد. محاسبات تبلیغاتی داشتیم. بچههای کوچک را میگرفتند تو اسرا میآوردند میگفتند: "بگو خمینی ما را از وسط مدرسه گرفته فرستاده جبهه و جنگ." بالاخره او هم فضای رسانهای را لحاظ میکند. تو این جنگ هم همین بود البته عرض میکنم کار از دست عمر سعد در رفت، نه اینکه بخواهم تبرئهاش کنما. خدا انشاءالله عذابش را بیشتر کند به بینهایت عذاب. لعنتش هم میکنیم ولی این جنایتکار، این احمق، هرچی که خورد از سر این... آره، در واقع از شمر بود این. این شمر ملعون «ح...»که از طریق «کلاب» که چند نسل قبل حضرت عباس (علیهالسلام) میشود، عجیب است دیگر! ببینید یک جد دو تا محصول دارد: یکیش حضرت عباس (علیهالسلام)، یکی شمر. اینها مال یک خانواده از شمر بن ذیالجوشن. پدر ذیالجوشن با دو سه فاصله میخورد به کلاب. حضرت امالبنین هم با چهار پنج فاصله میخورد به کلاب و اینها همهشان کلابیه بودند، مال قبیله کلاب بودند و فامیل بودند. سر همین هم [وقتی] نامه آورد برای حضرت عباس و برادرانش این شمر ملعون جنایتها را تو کربلا کرد و کار از دست عمر سعد خارج شد. این هم یک نکته.
نکته آخر را عرض بکنم و بحث را تمام بکنیم. این را هم میخواستم بگویم که به هر حال هر چقدر عمر سعد خواست ظاهر... البته او هم جنایت کم نکرد. حتی همین تاختن بر پیکر مبارک اباعبدالله را گفتند دستور عمر سعد بود. کم از خودش حرامیزادگی نشان نداد. من احساسم این است. تلقینم این است. احساس میکنم میخواست کم نیاورد که هرچی جنایت به اسم شمر شیرین کند پیش عبیدالله که من هم چهار تا کار کردم. بالاخره تو این رقابت جنایت بود. این نکته مهمی نیست برای اینکه اصلاً این جنایتها قابل تصور نیست. اصلاً نمیشود فهمید اگر تو یک رقابت کثیفی بین این دو تا که آن عمارت را عبیدالله گفته بود: «کم بگذاری میروم شمر! ملک ری و گرگان نمیخواهی بدهم؟» شعر بلد نیستی؟ «بده من». حرکتی میکرد باز او یک جنایتی میکرد. باز این تو رقابت با او یک حرکتی میکرد که تحقیر نشود. فرمانده این به حساب بیاید. نکات مهمی است تو بحث تحلیل عاشورا. وگرنه این حجم از قساوت اصلاً قابل فهم نیست. آدم نمیتواند تصور بکند برای چی باید این همه جنایت بکند. این تو یک رقابت کثیف اینها واقع شدند، قسمی که فرماندهی میدان با من بود، مثل قضیه حضرت علیاصغر و دستور تیرباران و قضیهای از این قبیل.
بله، نکته بعدی، سؤال چهارم که پرسیده بودید در مورد عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب (سلامالله علیها) که چرا ایشان در کربلا حضور نداشت؟ خب این هم بحث مرتبط [است] به بحث أصحاب. نکات خوبی [دارد] چون دو تا از شهدای کربلا پسران این بزرگوار بودند: عمر و جعفر، فرزندان حضرت زینب (سلامالله علیها). دو تا شهید از بنیهاشم. اینها فرزندان عبدالله بودند. عبدالله در کربلا حضور نداشت به دلایلی. اولاً سن ایشان چیزی حول و حوش هفتاد سال بوده تو آن وقت. گفتند که «کهولت سن». البته اینها بحثهای مفصلی است. یک عده هم گفتند که نه آقا! کهولت سن که نمیتواند بهانه باشد. انس بن حارث با ۸۰ سال سن آمد. حبیب بن مظاهر هم با ۹۰ سال سن آمد. مسلم با همان سن و سال آمد، مسلم بن عوسجه. اینها که توجیه نمیشود. ایشان سنش... گفتند نابینا شده بود. باز برخی گفتند که بعضی چیزهایی که از ایشان نقل شده به نابینا شدن ایشان نمیخورد که حالا انشاءالله تو روضه یک قضیه را عرض خواهم کرد که اینها گفتند نمیخورد به نابینا شدن ایشان و شواهد دیگری هم هستش که میگویند نابینا نشد. به هر حال نقلهایی که بیشتر دارند علمای ما بر این است که ایشان هم سنش بالا بود هم نابینا شده بود.
یک تعبیری را مرحوم علامه حلی دارد. علامه مجلسی در جلد ۴۲ بحار، صفحه ۱۰۹ و ۱۱۰ نقل میکند. تعبیر مهمی است. این را عرض بکنم. این تعبیر را داشته باشید. عبارت مهمی است. چون بحث مهم اینجا هست در مورد این دو سه نفر. «فی اصل الامامه ان ارکان الامامیه التوحید والعدل و النبوه والامامه اثبات شده در اینکه اگر کسی قرار است شیعه باشد، با همین چند تا شیعه میشود: توحید و عدل و نبوت و امامت. کسی قائل به اینها باشد شیعه است.» این جمله از علامه حلی است که علامه مجلسی از ایشان نقل میکند «و سید محمد بن حنفیه». خب محمد بن حنفیه هم در کربلا نبود «و عبدالله بن جعفر» عبدالله بن جعفر «و امثالهم» و مانند ایشان. «اَجَلُّ قَدراً وَاَعْظَمُ شَأناً». اینها قدرشان، جایگاهشان بالاتر از این حرفهاست. شأنشان بزرگتر از این حرفهاست. «مِن اعتقادٍ خلاف الحق» که بخواهد اینها اعتقاد به غیر امام پیدا کرده باشند. اینها از امامت امام حسین خارج بوده باشند. درسته تو کربلا نبودند ولی به این معنا نیستش که اینها از تشیع خارج شده بودند، از امامت امام حسین درآمده. بله که به طرف دیگر «و خروجهم عن الایمان» از ایمان خارج باشند. «الذی یَصلُ به اکتساب الصَوابْ دائِمُ الخَلاصِ مِنَ الْعِقابْ». میگوید که اینها از دایره تشیع خارج نشده بودند. حالا به چه دلیل در کربلا حضور نداشتند، بحثهای مفصلی است.
جناب عبدالله بن جعفر اولاً شخصیت ممتازی است. ایشان پدرش جعفر طیار است؛ جعفر طیار برادر امیرالمؤمنین که دستش را داد و دو بال در بهشت بهش دادند. فرزند شهید، آن هم همچین شهیدی. برادرزاده امیرالمؤمنین و اولین مسلمانانی که در حبشه به دنیا آمد. این خودش یک امتیازی برای ایشان [است]. چون پدرش فرستاده پیامبر در حبشه بود. ایشان آنجا به دنیا آمدند. پیامبر اکرم به ایشان علاقه داشت و دعا کرد برای ایشان و به دعای پیغمبر کسب و کارش گرفت و یکی از تُجّار عبدالله بن جعفر، خیلی هم اهل بذل و بخشش بود و بسیار علاقهمند به امیرالمؤمنین و اهل بیت و فداکار در نصرت امام حسن؛ قبل از این توی این مواقف خودش را نشان داده. بعد از این هم علاقهمند به اهل بیت و سر سوزنی حتی یک جمله نقل نشده که بنی... جمله تندی گفته باشند. حضرت زینب (سلامالله علیها) برگشتند و با ایشان زندگی کردند و گفتند تو واقع محرم دو تا پسر دیگر شهید شدند. یعنی پدر چهار تا شهید بوده.
یک نقلی هم هست که این نقل خیلی مهم است در مورد ایشان که مرحوم شیخ مفید در ارشاد، جلد دوم نقل میکند. گفتند که یک غلامی داشت عبدالله بن جعفر. یک روز وقتی که خبر شهادت فرزندانش را بهش دادند: "دو پسران تو کربلا شهید شدند." جناب عبدالله گفت: «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ». یک غلامی داشت به اسم «ابوالسلاسل». اینجا برگشت گفتش که یک تعبیری که حالا ببخشید دیگر. این را میخواهم نقل قول، بدبختی که سرمان آمد به خاطر حسین بود. بلایی به ما وارد کرد، عزیزان ما را از ما گرفت. ببینید بعد از واقعه کربلاست. جناب عبدالله همسر حضرت زینب. این جمله خیلی جمله مهمی است. میگوید تا این را شنید این حالا کفش بوده یا نعل اسبی بوده ـ چیزی آنجا بوده ـ برداشت کوبید تو سر و دهن این غلام. عبدالله بن جعفر برگشت گفت: «یَابْنَ الاِخْنازِش!ْتَ! مُتَجاوَرٍ عَلیَ الحُسین تَقُولُ هَذا». "در مورد حسین اینجوری صحبت میکنی؟" «وَاللهِ لَو شَهِدْتَهُ»، "به خدا اگر من بودم آنجا" «لَأَحْبَبْتُ اَن لا اُفَارِقُه». دوست داشتم از او جدا نشوم. «حتی اُقْتَلَ مَعَهُ». تا کشته نشده بودم از او جدا نشوم." پایبند بوده و تو این مسیر بوده. هرچی بوده مانعی داشته، یک عذر موجهی داشته که کربلا نرفته. حالا یا همان نابینایی ایشان بوده یا کهولت سن ایشان بوده. به هر حال هرچی که بوده برخی هم حتی احتمال دادند گفتند امام حسین به ایشان گفته که: "بمان اینجا. مدیریت بنیهاشم در واقع با تو باشد در نبود ما." حتی اینها هم گفتند. برخی از علما و گفتند بنیهاشم خیلی ایشان را احترام میکردند به حضرت زینب (سلامالله علیها) که بعد از این واقعه برگشتند به منزل عبدالله بن جعفر.
یک نکته دیگر هم که اینجا هست در مورد ایشان گفتند که علاقهای که داشت به اهل بیت. یک روز معاویه تو مدینه -حالا در وصف این جناب عبدالله بن جعفر که جزء شهدای کربلا نبود، پدر شهید بود و شخصیت محترمی بود، به همین دلیل همسر او حضرت زینب راهی شد با امام حسین (علیهالسلام)، طبق قواعد ما قطعاً شوهر او راضی بوده دیگر. وگرنه معنا نداشته که همسر بدون اجازه شوهر بخواهد این سفر را برود، آن هم تقوای حضرت زینب (سلامالله علیها). معلوم میشود که به اذن عبدالله بوده.- میگویم تو مدینه معاویه تو یک مجلسی که فقط امام حسن و امام حسین بودند، کنار عبدالله بن جعفر و ابن عباس و فضل بن عباس. اینجا را کرد معاویه به عبدالله بن جعفر گفتش که تو چرا اینقدر... ببینید شیطنت است دیگر. میخواهد اختلاف بیندازد. "به حسنین احترام میکنی؟ فضل تو که از اینها بیشتر است. پدر تو هم که از پدر اینها بهتر است؛ جعفر طیار. اگر نه این بود که مادر اینها فاطمه زهراست، مادر تو اسما بنت عمیس است، میگویم مادر تو هم از مادر اینها بهتر است. تو چرا اینقدر احترام میگذاری؟" میگوید عبدالله برگشت گفتش که خیلی عصبانی شد. پرخاشگر به معاویه که: "تو نه این دو تا را شناختی نه پدر مادر این دو تا را. به خدا هم خودشان از من بهترند هم پدرشان از پدر من بهتر است هم مادرشان از مادر..." عبدالله بن جعفر همچنین رگی داشته نسبت به اهل بیت. همین هم امیرالمؤمنین زینب کبری را به ایشان تزویج کرد و طبق نقل برخی نقلهایی که داریم شرط عقد حضرت زینب (سلامالله علیها) دو تا چیز بود. نقل شد که: "من به این دو شرط با تو ازدواج میکنم" و گفتند قبول کرد عبدالله بن جعفر. یکیش این است که: "هر جایی که هر سفری که خواست حسین برود، من همراهش [باشم]." و دومش هم اینکه: "سه روز فاصله بین من و حسین نیفتد مگر اینکه من تو این سه روز حسین را ببینم." جدایی بیشتر از سه روز از حسین نداشته باشد و گفتند که عبدالله بن جعفر پذیرفت.
آن بخشی از روضه که میخواستم عرض بکنم که برخی گفتند نابینا نبود عبدالله به این شاهد تاریخی، نقل تاریخی است که نقل شده در تاریخ. گفتند که وقتی این کاروان برگشت به مدینه، نقل عجیبی است واقعاً آدم بعضی چیزها را فکر میکند تو روضهها و اینها ساختند ولی نه، واقعاً اینها نقل شده، مقاتل و تاریخ خبر دادند. در مدینه که بنیهاشم از این سفر طولانی برگشت و خاندان اسرا از کربلا به مدینه برگشت. گفتند عبدالله بن جعفر آمد به استقبال این کاروان. گفتند که وقتی زینب کبری (سلامالله علیها) را دید، نشناخت. زینب را نشناخت. و وقتی گفتند این زینب، همسر توست گفت: "من باورم نمیشود." سؤال کرد: "زینب جان چرا اینقدر پیر شدی؟" این را زینبی که از اینجا رفتی؟ به تعبیر ما. زینب فرمود: "دست بر دلم نگذارم. اگر بهت بگویم چهها دیدم من در این سفر؟ چهها که ندیدم؟ زینب از کدومش بگوید؟ از کدومش بگوید برای عبدالله؟ چی بگوید؟" البته ادب، عظمت این زن از همه چیز گفت جز از بچههای خودش. که حالا طبق برخی نقلها گفته عبدالله گفت که: "شنیدم وقتی فرزندان من به شهادت رسیدند، از خیمه بیرون نیامدی." نقل شده. چه چیزی که زینب کبری فرموده باشند، "از حسین حیا کردم." که از من گلایه [کند].
وقتی مادر وهب سر را پرت میکند، میگوید: "ما چیزی که در راه خدا دادیم پس نمیگیریم." زینب با آن عظمت چه باید بکند؟ او در خیمه میماند. به روی خود نمیآورد که اصلاً بچه من شهید شده. فدای سرت. فدای حسین جان. بچههام به فدایت. خودم به فدای تو. جانم به فدای تو. چی بگوید برای عبدالله؟ از کدام بگوید؟ از کربلا بگوید؟ از گودی قتلگاه بگوید؟ از سرهای به نیزه بگوید؟ از دست بسته بگوید؟ از معجرهای ربودهشده بگوید؟ از چهل منزل با نامحرمان بگوید؟ از مجلس یزید بگوید؟ از بزم شراب بگوید؟ از چوب خیزران بر لب حسین...
(السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی.)