مجرد از زمان و مکان و امام خاص بودن زیارت امین الله
توجه به وضعیت و نواقص زائر در زیارت امین الله
سیزده توصیف در مورد نفس
تعلقات صحیح نفس در زیارت
دعا منطق انسان باشد.
صرف تلفظ نبودن الفاظ زیارت
مناسک به سمت ظواهر نرود!!
معنی حقیقی زیارت
خشوع قلب و اشک، علامت اذن امام
اطمینان باید به قدر الهی تعلق بگیرد نه امکانات مادی دنیا
بازگشت ولع به عشق
اقامت، قساوت میآورد.
حدیث تقرب
فضای مجازی نابودگر تمرکز
مراتب بیهودگی
نقش مومن در اتصال اشیاء به خدا
همه، شعاع وجودی اهل بیت
عنایت حضرت ولی عصر به حضرت معصومه سلام الله علیها
ماجرای علمایی که به حضرت معصومه سلام الله علیها ارادت داشتند.
قلب حضرت معصومه سلام الله علیها مملو از حضرت رضا علیه السلام
رزق حرم حضرت زهرا سلام الله علیها در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام الساعه. "اُحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي."
زیارت امینالله خطاب به همه معصومین میشود. حالا فقط رسولالله شاید از این بحث جدا باشند؛ نبی و حضرت زهرا سلامالله علیها هم شاید مشمول زیارت امینالله [باشند]، ولی برای ائمه میتوان این زیارت را خواند. از این جهت شبیه زیارت جامعه است. زیارت اهل بیت را معمولاً هر امامی برای هر حرم، زیارت مخصوص خودش را دارد. این زیارت جای دیگری سفارش نشده است، لااقل مضامینش هم مضامین خاصی است.
حتی زیارتهای یک حرم هم در مناسبتهای مختلف متفاوت است. مثلاً زیارت امام حسین در سوم شعبان، در نیمه شعبان، در عرفه، در اربعین، در عاشورا؛ اینها هر کدامش زیارتی است. زیارت امیرالمؤمنین [هم] متعدد [و] متفاوت است؛ کاملاً [با هم] فرق میکند. حتماً نکتهای هست در اینکه در این مناسبت، مثلاً تعبیر "معقل المومنین" را در زیارت اربعین اباعبدالله فقط داریم. آنقدری که بررسی شده، تعبیر فوقالعادهای است.
"معقل" به معنای کمربند یا "عقال" است؛ آن چیزی که در زبان عربی روی سر شتر میبندند که حلقه دارد و آن را نگه میدارد. آن حلقه را "عقال" میگویند؛ کمربندی که دور تا دور جمع میکند و مجتمع میکند و نگه میدارد؛ بر محور آن. این تعبیر "معقل المؤمنین" و "معقل مؤمنون" (کمربندی که اینها را همه را به همدیگر وصل میکند و متصل میکند و نگه میدارد) را در زیارت اربعین اباعبدالله فقط داریم. خوب، واقعاً در حد اعجاز است. این تعابیر بسیار مناسبت دارد با روز و واقعه.
ولی زیارت امینالله نه منحصر به مکان است، نه منحصر به زمان است، نه حتی منحصر به امام. جنبه تجردی زیارت امینالله خیلی بالاست؛ مجرد از مکان، از زمان، از حتی امام. به عین یک حیثیت کلی را مد نظر دارد. زیارت جامعه تقریباً همین شکلی است. البته از جهت مضمونی تفاوتهایی با یکدیگر دارند. زیارت جامعه بیشتر توصیف امام است. زیارت امینالله بیشتر درخواست در محضر امام است.
در زیارت جامعه بیشتر توجه به وضعیت معصوم، کمالات معصوم است. در زیارت امینالله بیشتر توجه به وضعیت زائر و نقایص زائر [است]. عملاً هر دو نیز با یکدیگر یکی هستند و در واقع مکمل یکدیگرند. خوب، آن توصیف امام، جایگاه امام، تعابیر بسیار بلند و منحصر به فردی [است]. اینجا تقریباً دو سه تا از آن عناوین را ما بیشتر نداریم. در زیارت امینالله [امام معصوم] امین خداست و حجت است و [در راه] حق جهاد کرده است و عمل به کتاب کرده است و تبعیت از سنت پیامبر کرده است. تقریباً پنج، شش تا از اوصاف امام معصوم میشود.
بعد دیگر [زیارت] شروع میکند: "اللهم فاجعل نفسی مطمئناً فجلم اللهم اجل اللهم فجع..." حالا که اینطور است، وضع مرا این شکلی کن. آنجا هم تقریباً ۱۳ تا توصیف در مورد نفس است که بحث خیلی مهمی هم هست؛ اوصاف نفس و کمالات نفس و اینکه نفس این حالت ابتدایی را دارد [و] یک متعلَّق میخواهد. متعلَّق نفس حالت اطمینان را دارد. "مطمئنةً بقدرک." معمولاً ماها حالت اطمینان را داریم. "اطمینان به حیات دنیا" رذیله ماست؛ یعنی خیالمان جمع است به چه چیزی؟ به دنیا، به پولمان، به سلامتیمان، به جوانیمان، به شهرتمان، به سقفی که بالای سرمان است. خیالم به همه اینها جمع است. بدبخت! این نقص [است]. در محضر کسی قرار گرفتیم که او خیالش جمع است به چه چیزی؟ به قدر (قضای الهی).
زیارت صرفاً ثواب که نیست که ما برویم آنجا چند تا لفظ به زبان بیاوریم. معمولاً حالت دعا و زیارت ما همین است دیگر: تلفظ یک سری الفاظ که اصلاً نمیدانی چیست. آنقدر مسئله خلق شده و کج رفته که میگوییم "دعای ساعت اول"، "دعای ساعت دوم"، "دعای بیتالخلاء"، "دعای مسح". بیکار میخواهد تلفظ این همه کلمه! آدم بیکار میخواهد! مگر شما دعایت چیزی جدای از اعمال و زندگیات [است]؟ الفاظ را فقط تکرار میکنی. خب، آدم بیکار میخواهد! ولی آن کسی که دارد با دعا زندگی میکند به عنوان یک منطق، [یک] حقیقت قلبی و توجه قلبی، او اصلاً بدون دعا نمیتواند باشد.
موقع رانندگی من باید چه دعایی بکنم؟ توجه کنم. موقع رانندگی گفتند: "سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ." این آیه قرآن است. قشنگ سوار مرکب میشود، اول تسبیح میکند (که حالا خود تسبیح بحثش مفصل است). "سخّر لنا هذا"؛ تسخیر کرده این را برای ما. "و ما کنا له مقرنین"؛ اقرار بکنیم، قرین خودمان درآوریم، رامش بکنیم برای خودمان. "و انا الی ربنا لمنقلبون"؛ [یعنی] بزنیم برویم مغازه، بزنیم برویم اداره. [این] ربالعالمین [است]؛ [او را] توجه [کن]. بله، خب اگر صرف لفظش باشد...
زیارت خیلی وقتها تلفظ یک سری الفاظ است. [زیارت] امینالله خوب است؛ مثلاً ۵۰۰ کاراکتر است. زیارت جامعه ۱۰ هزار کاراکتر است؛ تمام نمیشود. اعمال شب قدر، قرآن به سرش، خوب است، ده تا اسم دعای جوشن ماشاءالله! [آدم] تمام میشود. آیتم سنگینی است؛ [مانند] "مردان آهنین". سنگینی بود. آیتم سنگینی است. سه ساعت دعای جوشن. جنبههای مناسکی ما هم برمیگردد که مشکلاتی دارد و فلهای میریزیم مدلهای مناسکیمان را.
اگر "منوی باز" باشد، در تهران پنج تا مسجد میخوانند؛ همینطور [همه] "به سر" میگیرند، [همینطور] تفسیر قرآن میکنند، [همینطور] زیارت امیرالمؤمنین دارند، [همینطور] نهجالبلاغه میخوانند. همینطور یک منوی بازش بکنیم؛ اعلام [میشود] همه مساجد جوشن، بعد همه مساجد قرآن به سر. اسمی که میآید، یک روضه هم تنگش میخوانند. کمر میشکنیم بنده خدا را! یک کاری با او کردهای که میرود تا سال بعد دیگر فشار شب قدرش بخوابد. یک ساعت قرآن به سرش، بعضی یک ساعت، دو ساعت نماز قضا میخوانند. دیگر حالا چه بشود اینجوری؟ شبهای کوتاه تابستان. حالا که دیگر از آن گذشتهایم. کلاً چهار ساعت وقت است. حالا کانادا و اینها که کلاً شب چهار ساعت است و کلاً ۲۱ ساعت روزهداری دارند؛ سه ساعت دیگر [هم] حالا این شب قدرش چه بشود؟ دیگر سحری دارد، نماز مغرب، شام دارد، نماز شام بخواهد بخواند. دو ساعت که این دو تا میشود، یک ساعت هم قرآن به سر بخواهد بیاورد. یک سیستم "منوی باز" میخواهد.
یک وقتی عرض شد هرچه که بررسی شد در اعمال مسجد کوفه، یعنی دوران امیرالمؤمنین، شب نوزدهم [که] ضربه وارد کردند به امیرالمؤمنین، نقل تاریخی ندارد که شب نوزدهم مسجد کوفه (که چهار تا مسجد اصلی کره زمین است) هیچ نقلی پیدا نشد که در آن مسجد مراسم برگزار شده باشد در دوران حکومت امیرالمؤمنین. دوران حکومت امیرالمؤمنین بوده. یک نقل دعای جوشن یا قرآن به سر [گرفتن] در مورد خود امیرالمؤمنین هم نقل نشده است. شب نوزدهم هیچی. شب قدر است دیگر، اعمال دارد. [آیةالله] وزارت [ارشاد]... پدر من اعمال شب قدر تفاوتی نداشت. ایشان شبهای معمولیاش با شب [قدر] برای ما نه خیلی فعال بود، [بلکه] شبِ [قدر] چیز کمرشکنی است که به سمت ظواهر و تورم ظواهر میرود. ظواهر رفته که در حرمها... حالا الان که با این کرونا کلاً جهان جدیدی شد، همه چیز عوض شد.
آیا این فضای مجازی هم که کلاً، نه به سمت ترقی داریم میرویم، کلاً به سمت افول و زوال داریم [میرویم]؛ مخصوصاً با این تشکیک. تا قبل از کرونا مثلاً در صحن وایمیستادی، به کرّات میآمدند میپرسیدند که: "ما دستمان به ضریح نرسید، زائر الان به حساب میآیم؟" [مثلاً] بیمارستان. کسی نذر کرد: "مگر فلان حاجتم را گرفتم، میروم زیارت امام رضا." این دقیقاً کجا برود؟ یعنی یک سؤال واقعاً: "بچهدار شدم، میروم پابوس امام رضا علیهالسلام." زیارت یعنی چه؟ یعنی من باید بیایم بروم صورتم را بچسبانم به ضریح، یک دانه زیارت جامعه بخوانم با یک نماز زیارت طولانی؟ زیارت این دقیقاً چیست؟
فضای زیارت یک فضای دیگری است. خود بزرگان و اینها... ماهایی [هستیم] که به سمت ظواهر رفتیم و در واقع القای الفاظ و ارائه الفاظ [کردیم]. زیارت یعنی توجه. توجه به چه چیزی؟ حالا این دیگر خیلی دایره [وسیع] است. کمترین حدش توجه "زیارت عارفاً به حق امام" است. یعنی مثلاً اینجا با مقبره نادر فرق میکند. مشهد که میروی... آقا آمده بودم مکه، سر و صورتش زخمی است، سنگش میزدند ولی آخر [شاید میگویند:] "خدمت شما عرض کنم که همین که بدانی که آقا اینجا جای مقدسی است، آن کسی که اینجاست امام است، همین توجه..." این هم خودش "عارفاً به حق" است؛ زیارت میآید اینجا، این هم میشود زیارت. حالا دیگر مناطق زیارت (مناطق بالاتر، کیفیت بالاترش) دیگر حالا هست.
این توجه، بخش عمدهاش به این است: در محضر امام که آمدیم، در خدمت کسی که "اوریجینال" انسانیت است، اصل جنس است. "مَلَک در سجده آدم زمینبوس" [نشان داد]. تو نیت کردی که در خلق تو چیزی دیدی غیر از طُور انسانی. امام زمان از حافظ فرمود که "سجده با آدم کردن..." آدم دیدن که سجده کردن از باب اینکه محمل خلق و وساطت خلقت مادی ماست. آدم سجده کردن، آینه اهل بیت بود و مظهر کمالات اهل بیت. زیارت اینجور کسی، حالا اینجا توجه به چه چیزی باید باشد؟ توجه به کمالات او و توجه به نقایص خود.
این مدل زیارت [را] خیلی کسی شنیده یا نه؟ یعنی حرفی از آن بوده تا حالا؟ [مثلاً میگویند:] "ساعت کربلا هر قدمش فلان است." "اطعام در راهش فلان است." "خستگی راهش فلان است." "پیاده رفتنش فلان است." "هزینه کردنش فلان است." خوب، "ثُمَّ ماذا"؟ برسیم که چه بشود؟ برسیم آنجا "لبیک یا حسین" داد بزنیم، فلان، همدیگر را فشار بدهیم؟ زیارت که تهش، غایتش این نیست که برود آنجا بنده خدا، در آن لای جمعیت استخوانهای سینهاش بود. قشنگ "ترق ترق" شکسته شدن استخوانهای سینهام را شنیدم آنجا در نزدیکی ضریح. جمعیت و فشار و وضعیت و حالا الان که خوب شده، زمانی زن و مرد قاطی بودند. آخرش چیست؟ آخرش چه اتفاقی بیفتد؟ آخرش قرار است توجهی ایجاد بشود.
یک حرکتی، یک تصمیم، یک عزم، یک تحول، یک رویکردی، یک علاقهای، یک نفرتی از آنچه که تا حالا بودم. "آه! چقدر بدم آمد از آنی که تا حالا بودم." یک انحصاری، یک تکانی. زیارت و اصل زیارت. [امام] رضا گفته: "بایست ورودی حرم، اِنْ خَشَعَ قَلْبُکَ، عَلامَةُ الاِذْنِ و خُشُوعُ الْقَلْبِ..." تأکید داشتند اینی که امام اذن میدهد، نشانش این است که دل یک خشوعی پیدا میکند و اشک جاری [میشود]، علامت اذن امام رضا [است]. "دخول حاصل نشد، وارد حرم نشود." "خَشَعَ الْقَلْبَ"؛ دل خشوع قلب کار سختی است و خیلی هم چیز مهمی است. قرآن در اوصاف مؤمنین "الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ" را مطرح میکند. اساساً بحث خشوع، بحث بسیار مهمی است. شاهکلید حرکت انسان و کسب کمالات در انسان.
به ذکر از قساوت معلوم میشود که آدم کم کم دارد درمیآید که کثافت "مرگ دل" است و نقطه اصلی در سقوط [و] انحراف. و آنجا اصلاً فضای بستر زیارت، فضای خشوع است. ماها عمدتاً با امام راحتتر ارتباط برقرار میکنیم، زودتر وصل میشویم. عاطفه، عاطفهمان به امام بیشتر جوشش دارد. درکمان از محبت، از کانال امام، محبت خدا را از کانال امام بهتر درک میکنیم تا از خود خدا، [یا] نعمتهای خدا. فکر کن که خشوع دل پیدا کنیم. معمولاً نمیتوانیم. یک نیم ساعتی در حرم با امام ارتباط برقرار کن، لجبازی کن، درد و دل کن، حرف بزن. یادت بیاید عنایتهایی که امام رضا طالبت کرده است. سریع ارتباط آنجا معمولاً زودتر [برقرار میشود]. خیلی [استفاده از] باب امام و زیارت، بستر توجه است.
حالا توجه به چه چیزی؟ این همانی است که زیارتنامهها میخواهد به ما، همانجور که ادعیه در فضای توجه در ارتباطمان به خدا به ما یاد میدهد که حالا به چه چیزی توجه [کنیم]. فراخور زمانهای مختلف، مکانهای مختلف، حالتهای مختلف. یک وقت حال آدم حال سرشار بودن از نعمت است؛ [مثل] جاده همدلی. یک وقت حال آدم سرشار از خستگی و دلزدگی [است]. اینجا امیدوارکننده [است]. مناسبتهای مختلف سجادیه را ببینید چقدر متفاوت است. ادعیهای که فضایش فضای حمد و شکر است. ادعیهای که فضایش فضای صبر است. شما مثلاً "دعای صیفی صغیر" را ببینید، "روشن صغیر" را ببینید. فضایش چه فضایی است؟ خود اینها. مناجات "شاکین" را ببینید. تفاوتش مثلاً با "مفتقرین"، با "شاکرین"، با "خائفین"، با "مُحبین"، با "مُعتصمین"، با "تائبین". هر کدامش یک عالمی است؛ اصلاً کاملاً یک امام دیگری [است]، یک زبان دیگری [است].
مثلاً درس آیتالله جوادی آملی، درس تفسیر ایشان یک چیز است، در تفسیرشان یک چیز [دیگر است]، مثلاً درس اخلاقشان یک چیز [دیگر است]. و از نزدیک که میبینید ایشان را، آن ثقلی که کلام ایشان در درس و سخنرانی دارد، یک لطافتی است، یک محبتی است، یک صمیمیت [است]. همان بیان سنگین است که آدم متنهای دستنویس ایشان را هم نمیتواند بخواند و بفهمد. آنقدر با صمیمیت و لطافت و نرمی برخورد میکند. یک حیثیت دیگری است. "أَشْهَدُ النَّاسِ بِالْعَالِمِ أَهْلُهُ وَ جِيرَانُهُ"؛ زاهدترین [و] بیرغبتترین مردم به عالم، خانوادهاش و همسایههایش [هستند]. عمامه را درمیآورد، کتاب را [کنار میگذارد]. از وضعیت وعظ و تدریس و اینها فاصله [میگیرد]. معمولی غذا میخورد، میخوابد. اینی که میبینم این استاد در درس و فلان و اینها خیلی فرق [دارد].
حالا نکته این است که اینجا بستر زیارت بستر توجه به چیست؟ آنی که در زیارت امینالله به عنوان یک زیارت جامع [مطرح است]، این است که یعنی همه جا میشود خواند و اصل است با توجه به این نقطه. یعنی یک سری ویژگیها هست که در امام به عنوان نقطه اصیل [وجود دارد]. یک سری نکات هست که در ارتباط با امام به عنوان نکات اصیل [وجود دارد]. جایگاه ما در قبال امام که تشیع ما انگار بند به این اوصاف است؛ یعنی این ویژگیهاست که یک شیعه را میکند شیعه، یک مأموم را میکند مأموم، یک تابع را میکند تابع.
"اللهم اجل... اللهم فاجعل نفسی مطمئناً، راضیةً بقضائک، شاکرةً لفواضلک" و همینطور تعابیری [چون] "ذاکرةً لِصُنْعِكَ" و "شاکرَةً لِنَعْمَائِكَ". یک نفسی که مطمئن باشد، راضی باشد. قبلاً عرض کردم همهشان مایه اولیهاش را داریم. اطمینان داریم به چه چیزی؟ به امکانات مادی و اوصاف مادی. به خیالم جمع [است]: "من آقا این پستی که دارم، دیگر هست دیگر." "جوانیام که همیشه هست." "خوشگلیام همیشه هست." "اعتبار اجتماعی که دارم." "عزتی که دارم." "موقعیتی که دارم." "مقبولیتی که دارم." "رفیقهایی که دارم." "بابای پولداری که دارم." "جیب پرپولی که دارم." "توان حرف زدنی که دارم." "فکر اقتصادی که دارم." "مغزم خوب کار میکند." به اینها خیالم جمع است. اطمینانم به اینهاست. هوایی که میافتد، جیغش بلند میشود، مرضش معلوم میشود. اطمینانش به آنی که بوده، نیست.
"راضیةً بقضائک." رضایت را داریم، ولی به قضا نیست؛ به قضای الهی نیست. رضایت به چیست؟ به خودش رضایت دارد، از خودش راضی است. میگفت که ظاهراً تنها چیزی که عادلانه در این عالم تقسیم شده، چیست؟ عقل. هیچ کس از خدا درخواست بیشتر شدنش را نمیکند. [همه میگویند:] "مقدار عقلم خیلی هم خوب است." مگر راضی به میزان عقلش [و] به میزان درکش [نیست] که میزان درکمان راضی [است]؟ حرکت آدم دقیقاً وقتی شروع میشود که از میزان درک خودش راضی نباشد. "او چه خبرهایی در عالم است که من خبر ندارم؟ چرا من خبر ندارم؟ من نمیفهمم!" "چه، به شعور من توهین؟" "حرف مرا گوش نمیدهی دیگر؟ من که همیشه از اول بهت گفته بودم اگر حرف گوش بدهی..." قشنگ از یک موزه حق به جانب [میگوید]. راضی از مقدار درک و فهم. ما میرویم زیارت که از صفا متوجه بشویم به این نکات و نقاط امینالله مورد توجه به این مسئله.
سومش: "ولع خلق الانسان هلوعا." انسان حالت "ولع" دارد؛ بیقراری، بیتابی و سیریناپذیری. یکی از ویژگیهای نفس است. ولی باز این دارد خرج چه میشود؟ دنیا. شهوات. نفس سیر نمیشود. اگر الان که اصلاً فالوور ندارد، بشود ۱۰۰-۱۵۰ تا، میخواهد اینستا [گرامش] یک میلیون [بشود]. میخواهد یک میلیون، ۱۰ میلیون بشود. میخواهد ۱۰ میلیون، ۱۰۰ میلیون بشود. میخواهد ۱۰۰ میلیون، ۵ میلیارد بشود. باز هم میخواهد. اول میخواهد رئیس ده [بشود]. رئیس ده که شد، میخواهد رئیس بخش بشود. رئیس بخش [که شد]، استاندار بشود. استاندار چی شد؟ میخواهد وزیر بشود، وکیل بشود. بعد میخواهد رئیس جمهور بشود. رئیس جمهور که شد، میخواهد رئیس اتحادیه سازمان ملل، رئیس دنیا [بشود]. کل دنیا را که گرفت، تازه میگوید: "بروم سمت کرات دیگر." ناپذیری و اطلاق میخواهد. برای همین فقط خدا سیر میکند.
"مولعاً بذكرک و دعائک." ولع مرا به چه چیزی قرار بده؟ سیر نشدن ما با ذکر. از صفا چیزی که سریع سیرمان میکند نماز جماعت است. اگر ذکر رکوع یک بار، سه بار بگوید، ببین چه غوغایی میشود، قیامتی میشود. تجربه شده. صحبت بشود انشاءالله. حالا شاید در این چند جلسه که داریم به این خیلی نرسیم. بعداً یک وقت فرصتی باشد در مورد این اوصاف باید صحبت بشود. عمدتاً این مسائل، کاری برای آمدنش لازم نیست آدم بکند. همینی که هست، اگر کنترل بکند آنی که باید بیاید، میآید. اقتضای اولیه را جای بدی داریم مصرف میکنیم. همانی که آنجا مصرف نشود، سر جای خودش مصرف میشود. همینی که ولع به دنیا نباشد، سیریناپذیری در این امور بیخود، الکی، اشتباه نباشد، آن سیریناپذیری را کم کم میآورد. آن "میل" را، به تعبیری که حالا میکنند، میگویند: "مبدأ میل باید عوض بشود." مبدأ میل که عوض شد، آرام آرام اصلاً حال و هوایش یک جای دیگر [میشود].
بعد این سیرناپذیر میشود نسبت به ثواب. ثواب میخواهد جمع بکند. صبح تا شب میخواهد. ثوابی از دستش درنمیآید. خیلی فضایی [هستیم]. برای اینکه ما نسبت به آخرت خیلی زاهدی. مثلاً رغبتی نداری نسبت به آخرت. [ولی] بگویند: "آقا الان بیا برویم فلانجا مرغ روغن کیلویی چنده؟" [قیمت] اختلاف [دارد]. پیگیر میشویم که بیاییم ازش آدرس بگیریم، ۳۲ تومان بخریم، ولو دو ساعت، سه ساعت هم لازم باشد وقت بگذاریم؛ ترافیک و رفتن و آمدن و فلان اینها. بابا! کیلویی ۳ تومان فرقش است، میفهمی؟ [اگر] ۳۰ تومان است. عبدالعظیم [که] میروی (فکر کنم قبل کرونا یک بار رفتم، یادم نیست)، خوب، زیارت کربلاست. میفهمی؟ این همه اثر. تهرانیها هفتهای یک بار نروند جفا کردند. شماره کل تهران را هم گفته بودم: سعادت آباد و نیاوران و پاسداران. ایشان هم بالاخره جایگاه بحث رغبتهای ماست که آنقدر این را پُرش کردیم از چیز دیگری. چیزی دیگر نمانده.
آخرش هم خیلی از ماها را باید بگویم. مثلاً: "آنجا بازار خوبی هم دارد." "شاه عبدالعظیم چیزهایش ارزانتر است نسبت به اینجا." "بام تهران هوایش خوب است." "این فصل خوب است." امامزادهها هم، مثلاً اکثر ما زیارت کردیم، از امامزادههای پرطرفدار [هستند]. امامزاده گزو، امامزاده مازندران، پیاده میخواهد در سنگلاخ [برود]. بینظیری اینجا [است]. پرند یا چیست سمت فرحزاد؟ سمت پونک؟ بله، نزدیک امامزاده بود. آنجاست. و آن امامزاده، خود پونک هم که امامزاده بزرگی که هست. مشتری باشی، بگوید باشد، میگوید: "برو پیدا کن." چیزهایی پیدا [میکند]. کوچهپسکوچههای جنوب شهر یک امامزادههایی پیدا کرده بودند که خرید در سبز داشت. قبر فلانی. [حالا] طال. حالا به هر حال اینکه قصد... اینکه قصد خوبی است. حالا اینکه حالا "باغشیه" این نیت [است]. این مهم است که خدا به او نظر عنایت میشود و روزیش میشود.
یک چیزهایی فاز شهدا [است]. "این کتابها را بنویسم که توفیقی هم هست." "چرا روح این شهدا به یاد ما باشد؟" فضایی و خورد خورد میرود دیگر. میکشد میرود. یک ولعی است. آدم سیر نمیشود. هرچه از شهدا میگوید، سیر نمیشود. شهدا میشنود، سیر نمیشود. سیر نمیشود. "تالله تفتأ و تذکر یوسف." [مانند] بچههای یعقوب. یعقوب همش یوسف، یوسف! چیزی که خوشش میآید، از آن سیر نمیشود. دو ساعت شما اروپا وایمیایستی با سن ۸۰ و خردهای سال، دو ساعت، سه ساعت زیارت امام رضا. "آقا ما خسته میشویم." "من جوانم، کنار شما میآیم مینشینم. من پایم خسته میشود. پایم را اینوری میکنم، پایم را آنوری میکنم. [بعد از] یک ساعت یک دوری میزنم دور [حرم]. خسته میشوم." "من خسته میشوم کنار تو." [میگوید:] "کف عطاری یک دارویی بخر استفاده کنی، خوب میشود؛ داروی "عین و شین و قاف"." میخواهم از آنها. اگر بهت بدهند سه ساعت هم کم است. [حالت] ولع، سیر نمیشود. ذکر [تو] و دعای تو.
همین که عرض کردم که اُنس ارتباط است دیگر. حالا چه چیزی دارد آنجا رد و بدل میشود؟ در آن عالم چه اتصالی؟ چه دریافتی؟ روزی؟ چه پذیرایی [است]؟ امام رضا [از] دریافت در و دیوار و کاشیکاری و اینها متناسب با اشتها و معده خودش [اجازه میدهد]. بچه کوچکی که دو تا قاشق برنج کلاً جا دارد، یک دیس غذا یا معدهاش منفجر میشود. دیواره [محدودیت دارد]. بالاتر از هفت روز ایستادن در مکه که به خصوص روایت دارد در کربلا هست که "یَقْسُو الْمَقَامُ"؛ اقامت قساوت [میآورد]. اطراف حرم و اینها مغازه داشتند. یکی از رفقا که کارمند آستان قدس بود، از آن سران بود، میگفت: "میخواهم فلانی، میخواهم یک مرخصی بگیرم از آستان قدس، یک یک هفته بروم سفر. کجا؟ امام رضا." "یک هفتهای میخواهم مرخصی بگیرم بیایم زیارت امام رضا." "کارمان اداری است، زیارت امام رضا اداریمان است." خیلی خطرناک است. اصالت پیدا کردن، عادی شدن.
یک حالت ولع را آدم باید نگه دارد. در نماز هم همین است. گفتم: "پیمانه را پُر نکن." همچین میرود دیگر. در نماز و مسجد و اینها. چهار ساعت عرض کردم کجا؟ در [دعای] کمیل این شکلی به این نحو خواندن یک فراز، دو فراز. اصلاً اینها حالی است. خیلیهایش به نحو عمومی نیست. به نحو عمومی از اول تا آخر بهار کمیل و در یک روز یک مناجات اول میخوانی، یک روضه تهش میخوانی، یک سینهزنی هم میکند. باز هم هنوز جا دارد آخرش. ولی من همان اول که شروع میکند: "اللهم اغفر الذنوب التی تحبس الدعا..." در فکر فرو میروم. خیلی فکر میکند. بهش انداخته بودند جغد انداخته بودند. گفتار درمانی با او. با او حرف میزنی، فرازی از دعا میرسد.
یکی از مشکلات ما همین است؛ میخواهیم ته قضیه را در بیاوریم. "یک تکانی خوردم، دیگر بیشتر تکان نمیخورد." دل بسته. اصل تدریجی بودن حرکت. فرمود: "اگر شما بگویید که رسیدن به کمالات محال است، میگوییم بله. ولی برای کسی که قرار باشد یک روزه برسد." راه ندیدیم کسی در جوانی به مقصد رسیده باشد. جداست و اینها در واقع به نحوی مجذوب سالک و اصلاً اینها در فضاهایی قرار گرفتهاند که یک انقطاعهای سریع شکل گرفت و فضای شهادت متفاوت است. معمولی دارد میرود؛ کتاب، شعار است یا بافتن یا فلان است. یکهو از یک جایی رفت. دو ماه، سه ماه در جبهه بوده. تدارکاتچی بوده و خدمات و شوخی میکرد و فلان و اینها. اذیت میکرد و دست میانداخته و اینها. یکهو از یک جایی گفته [که] حالت جذبه است که یکهو میگیرد و یک انقطاعی و سریع هم میروند و مراتب به طرز خاص و عجیبی طی میکنند. ره صدساله را یک شبه میروند. یک چیز دیگری است. روالم نیست. اصلاً نمیشود در فضای زندگی عادی ما. در فضای زندگی عادی نبودن این شکلی میشود. یک روال دیگری.
راه طبیعیاش رفتن شصت هفتاد ساله است. جوانی یک جوان در نجف که در جوانی رسید و زود مرد. بنده خودم ۷۰ سال زحمت کشیدم. این جمله عجیب [است]. ۷۰ سال زحمت کشیدم، معلوم نیست هنوز چیزی دستم را گرفته باشد. پشت در خانه ایشان جمع میشدند. ایشان به یکی گفته بود: "اینها آمدند پشت در. حالا این هم که از آقای بهجت با این همه احتیاط همچین جمله [میگوید]. پشت در آمدند، آمدند یک جمله بشنوند، یکی یک فوتی بکند، تمام شود، یک روزه بگیرند، بروند. معلوماتشان را هم زیر پایشان گذاشتند. فوت این را درستش کند." و اینکه کسی [در] جوانی...
بحث تدریجی بودن. خدای متعال فرمود: "مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً." کسی یک شبری، یک وجب سمت من بیاید، من [هم]. "و من تقرّب إلیّ ذراعاً تقرّبتُ إلیه باعاً." اگر یک متر سمت من بیاید، یک کیلومتر سمت [او میآیم]. توجه در نماز. توجه میآید. یک لحظه در نماز. نماز بخواند. "دارم نماز میخوانم." "نماز بخواند." نماز خواندن، تلویزیون دیدن و مسواک زدن و جارو کردن و... "نماز میخوانم." یک جاهایی را خانم میگوید. "یک لحظه که متوجه میشود به اینکه آره، نماز که جارو [نیست]." نماز یک ثانیه تمرکز داشته باشیم. تمرکز انسان از ماهی کمتر بشود. چون ماهی ۶ ثانیه تمرکز میتواند بکند. نابود کردن با این فضای ذهنی ما [است]. تمرکز این یک ثانیه [را] که ولش نمیکنی، خدا را قاعده "شبر و ذراع" ۱۰ برابرش میکند. توجه ۱۰ برابری به یک لحظه به من توجه دادی، ۱۰ لحظه توجه بهت عنایت [میکنم]. پس من دارم دیگر. دارم. کجا داری؟ دفعه بعدی در نماز، همان توجه کوچولو که آن سری کردی، یک لحظه شد، باز این ۱۰ لحظه را اختیاراً از دست نده. ۱۰۰ لحظه.
اولیا خدا یک جوریاند که اینها بیرون نماز، [حتی] بهجت زور میزنند که بتوانند یک توجهی به دیگران هم داشته باشند. "بعد نماز پدرم را صدا میزدم، چند لحظه طول میکشید تا بیاید حواسش را به من بدهد، برگردد." پیغمبر اکرم نماز شب که میخواندند (دیگر نماز شب اوج صعود است دیگر)، بین نماز شب و نماز صبح عایشه دراز میکشیدند. گفتند: "اگر این اتفاق نمیافتاد، رسولالله..." دلیل کثرت زوجات در پیغمبر اکرم این بود که پیغمبر مخصوصاً، خدای متعال در نظر گرفت برخی به شدت مادی باشد، مثل همین عایشه، پیغمبر را نگه دارند در دنیا که به امور دنیایی برسد. فوقالعاده! اگر این نبود، پیغمبر به امور دنیایی نمیرسید. مال اینجا نیست. مشغول میکردند پیغمبر را به دنیا. خودش این آرام آرام البته حاصل [مرحوم آقای] قاضی هم مراتبی داشت. آنقدر محو بود که حالتهای [مرحوم آقای] قاضی را ابیات هم که سروده در وصف این دیدار. اوج فشارهای مادی و اینها که به ما میآمد، برایمان قابل هضم نیست که مثلاً یعنی چه! اصلاً جا میخوریم بعضی از اینها که نقل میشود، نگاه نسبت به این بزرگان منفی میشود.
در وصف آقای قاضی، علامهها میفرمودند که یکی از بچهها آمد، گفتش که قابله میخواهم. رفتند قابله آوردند. گفتم که بچه به دنیا آمد. گفتند که یک پولی بده برای قابله. گفت که: "زور بزند، تلاش بکند که یک کمی بتواند به این ور توجه بکند." چه ورزشی! قرآن به ما یاد میدهد. اول آیه یک صلوات بفرست. ۱۰ روز آخر ماه رمضان که میشد، آقای قاضی "لایُریٰ" میشدند. جلسه در نگاه ایشان دهه آخر اعتکاف با امام زمان میکرد. مرتکب شدن. بعد هر سال مگر ۱۰ روز، ده روز. برنامهریزی از قبل [میشد] اعتکاف کجا بوده، به چه نحوی بوده، چیا میگفتند، رسیدنی. همش "فنا". همه ماها داریم. غیر خدا آنقدری غرقشیم که خودمان را گم کردهایم. در قبال اصلاً خودی نمیبینیم. فضای مجازی، ۵ ساعت گذشت. ساعت فوتبال بهترین [بازی] ۸۹ [دقیقه]. خودش غافل [میشود]. [۲-۳ ساعت] سخنرانی. بازیهای کامپیوتر. اینها دانش فناست دیگر. نیم ساعت، یک ساعت، دو ساعت، ۴ ساعت، ۵ [ساعت]. زیارت عاشورا آدم میخواهد بخواند. طولانی شد. قرآن که اصلاً مگر آدم میتواند سمتش برود!
بالاخره انحراف آن شخص و فساد فکری و سیاهی و ظلمتش، اینها اینها هم هست. بیهودگیها. مراتب بیهودگیهایی است که در منطقه فکر بیهودگی که آدم مینشیند تحلیل مثلاً خبری "من و تو"، "ایران اینترنشنال" را در یک ساعت. عقیده او دارد سیاه [میشود]. مقدار ظلمتی که این ایجاد میکند، شاید ۱۰ دقیقه دیدن تحلیل خبری حجم بغضی که او نسبت به ولیالله و ولایت الهی و حاکمیت خدا دارد، تولید صد هزار برابر فیلم پورنوئی باشد که آدم میبیند که دروازه عمل و فعل راحتتر [است]. غلط است. بدش میآید: "تو هیئت، تو روضه... ما اینجا مشغول گناه بودیم، اینها رفتند روضه. ای کاش من مثل شما بودم." لبنان. "امشب هزار دقیقه فیلم مستهجن دیدن." اینترنشنال میبیند، گزارش خبری. خوشحال هم میشود که جای دیگر نمیرود. منحرف نیست. الحم... فیلمهای خاک بر سر! اگر ببیند، این دیگر دست و پایش را گم میکند. خیلی ما همه چیزمان به هم [میریزد]. بله، خلاصه، معکوسش. یعنی این نیست که ما باید یک وضعیتی قرار بگیریم که مثلاً عاشق بشویم. نه! عاشق هست. وضعیت، وضعیت ابتدایی نفسمان است. یعنی اوصاف را دارد، متعلقاتش فقط خراب است.
یعنی حالت اطمینان، حالت رضا، حالت ولع، حالت محبت، حالت محبوبیت. محبت اولیا، حالت محبت برای اولیا. "صفيَّةٌ في محبَّتِكَ." "مَحبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ." محبوب بودن. محدودیت در نفس چیست؟ نفس بدون محبت نیست، بدون علاقه نیست، بدون محبوبیت هم نیست. هیچ نفسی نیست که محبوب هیچکس نباشد. یعنی به یک جنسی دارد علاقه نشان میدهد و از یک جنسی دارد علاقه دریافت میکند. ما محبتهایمان چون فردی است و خودمحوری است، [لذا] دریافتهایمان هم خودمحوری است. لذا عملاً نه محبتی به کسی داریم، نه محبت دریافت میکنیم؛ نفرت [است]. وضعیت بعد به میزان همه عوالم محبت دریافت میکند.
از عرفا و بزرگان، [مثلاً] فیلم آقای خلفزاده که آقا گفت که ایشان قم آمده است. از کجا؟ از قم خدمت حضرت معصومه سلامالله علیها. خلفزاده دو سه دقیقه بلند بلند گریه میکند، هی میگوید: "معصومه! معصومه! معصومه!" وقتی میگویی "معصومه"، زمین و آسمان خندان میشود. عالم لبخند [میزند] در قبال این اسم. برای اینکه همه این عوالم عاشق خدای متعالند. میشود کسی به یک مرتبه برسد که همه عوالم عاشق او [باشند]. آیات بسیار عجیب قرآن است در وصف فرعون. ما از بدیهای فرعون میخواهیم بگوییم چه میگویی؟ "کلهشر" بود، ظالم بود، جانی بود، آدمکش بود، مفسد [بود]. در کنار همه اینها میگوید: "دخّان" خیلی بد بودند فرعون. عمل چقدر بد بودند. "فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ" و اینها وقتی مردند، زمین و آسمان گریه نکرده. آدم آنقدر [نمیشود] بمیرد [که] آسمان و زمین گریه نکنند. برنامه گریه میکند در حد خودش. دیگر آن مکانی که تویش نماز میخوانده، زیارت میکرده، توسل میکرده، وسایل شخصی گریه تعلق دارند. برای اینکه اینها حیثیت الهی و اتصالشان به خدای متعال از دریچه این مؤمن میگرفتند. این مؤمن لباسها را برده به کربلا رسانده. نورانی کرد همه متعلقات را که با او رفته. لباس را به ضریح میزنیم، میشوییم. آن جنبه تبرکش از بین میرود؟ تا قیامت از بین نمیرود. شستن مگر منظور [است]؟ سلولهایی که به ضریح [خورده]. این یک نور دیگری گرفت با همه لباسهای عالم. "حرمالله جسده علیالله." جسد او حرمالله [است]. "لحمه علیالله." این گوشت، این سلولها، این پروتئینها که همه دارند دیگر. چربیها همه دارند. چربی کسی که رفته زیارت اباعبدالله با چربی بقیه فرق [دارد]. یک چیز دیگری [است].
به هر حال این میشود "محبوبةً فی ارضک و سمائک." تو همه آن عوالمی که عاشق توأند، به خاطر تو عاشق من [میشوند]. عاشق تو نیست. حسودیت میشود. "آن مثلاً چند میلیون فالوور دارد، تو نداری." شکر دارد! جهنم، دوستش دارند! بنده خدا، اینی که آمده طرف تو از باب اینکه حرفهایی [میشنود که] هوای نفس او، وهم او، اینها را میخواهد. عنانیت او دنبال همین است. آن همه آن چهار میلیون عاشق اینها بودند که تو آن وجدان بیدار [بشوی]. اینی که میخواهد داد بزند "داری غلط میروی"، خفهاش میکنی. برای همین دوست [دارند]. "اشکال از آن مسئولین است. از آن بخور بخورهاست. از آن قاضی. از آن فلان است." "مشکل از ما نمازخانههاست." محبوبیت نیست که. این منفوریت است در همه عوالم. همه این چهار میلیون هم: "إِسْتَمَرَّ الَّذِينَ عَنِ الَّذِينَ تَبَعُوا." همه این چهار میلیون که تابع بودند تبری میکنند، تف میاندازند در صورت [تو]. "از او تبعیت، از او مطبوع." "عذابشان را دو برابر کن." این از باب اینکه تو را بُرد. تک تکهایی مثل تو رفتند به این اعتبار دادیم. صد کا، دویست کا، اِم دو اِم. با همین تک تکها بود. تو هم دو برابر از این جهت، او هم دو برابر از تو از جهت اینکه او را راه انداختی که [تو را] بُرد. همین اعتباری که دادیم، همین که محبوبیت نیست، این منفوریت فوقالعاده است.
و انسانشناسی اول با طمأنینه شروع میکند، بعد رضایت، بعد فلان. بعد بحث مفصل و جداگانهای [است]. حالا فعلاً به صورت کلی، چشم، حالا ببینیم به صورت کلی یک مقدارش را خواندیم این جلسه، جلسات بعد هم بخوانیم. بعد یکم در مورد خود نفس انشاءالله مطالبی مطرح بشود. مراتب نفس، نفس اماره و لوّامه و مطمئنه صحبت بشود و اینکه حالا نحوه اصلاح و از این بزرگان بخوانیم. و اگر بفهمم خودم، حجابها زیاد است که به قلب نمیآید که بخواهد بماند. مطلب سمت دیگر.
بله، حالا نه. شاخص یک انسان تراز، یعنی در زیارت قرار [است]. همچین اتفاقی در اتصال به امام معصوم [باید] اتفاق [بیفتد]. [زائر امام] رضا دارد که زائر امام رضا وقتی برمیگردد، "یَغْبِطُهُ جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ." همه اشیای عالم به زائر امام حسین غبطه میخورند. همه اشیای عالم دوست دارند که این چشمی که به ضریح امام حسین خورده، به مزار حسین خورده، به این بخورد. لیوانی که اینجاست روایت کامل زیارت [میگوید]. این لیوان اگر چشم این زائر بهش خورد، میگوید: "من در شعاع انعکاس چشم زائری قرار گرفتم که چشم در انعکاس نوری قرار گرفته بوده که آن نور به قبر اباعبدالله خورده، بعد خورده به چشم این."
این وضعیت حالا باطن عالم چه خبر است؟ و این جهان متصل به همی که ما اینجا [هستیم]. عالم، عالم ارتباطات. اینجا کامنت میگذاری، ۱۰ هزار نفر میخوانند، جواب میدهند. همش توهمات عالم ارتباطات. عالم همه چیز به هم متصل است و یک حرف تو تأثیر دارد در نسلها. نسلها! بچه را کشته. چراغ قرمز خندان [است]. ادا درآورد، بچه خندید، پدر و مادر خندیدند. میخواستند طلاق بگیرند، یخشان آب شد. مرد دید زنش خندید، خوشحال شد. بعد از اینکه همین که خندید، از آن فضای نفرت و دوری در آمدند، گُل خریدند، زندگی ادامه دادند. دیدم نسلهای بعدی که آمدند همه را برایم نوشته بودند: "تو همه سهم داشتم." شکلکی که پشت چراغ قرمز، بچه خندید. تشریف نیاوردند امشب. تو همه این اعصابخوریها و آثار تخریبی شریک بودند. کتاب شنود. عالم، آدم، ارتباطات به این معنا. مخفی میکنی ۳۰ ثانیه. بعد ۳۰ [ثانیه]، به محوری شکل [میدهد].
بعد خود یکی از شعاع وجودی حضرت بقیةالله امام حسین [است]. یکی از شعاع وجودی امام خمینی است. و خود امام خمینی، حضرت زهرا. چه خبر است در این عالم؟ شبکه عظیم. همه جور. دائم در حال عقب خوردن. بینهایت اتفاق در باطن عالم که همش در نفس امام زمان حاضر [است]. تصور دیوانه میکند. بینهایت واقعیت دارد در ملکوت عالم رقم میخورد که همش برای امام زمان علم حضوری است، جلو چشمشان. بعد یک توسل، یک ذکر وضع آدمها را چه شکلی میکند!؟
میگوید اسم بچهات را در خانه صدا میزنی: "احمد!" "علی!" "جعفر!" "حسین!" "حسن!" اسم "حسین" که میآید: "یُقَدِّسُ هَذَا البَیْتَ." تقدیس میشود این خانه. خودت مقدس [میشوی]. مرتبه ظاهر امام در مرتبه انسانی زیارت میکند. نورانی [است] امام. نور [است]. تلاش کنیم مفهومی مجرد از امام بیرون بکشیم و به آن مفهوم مجرد ارتباط بگیریم. از مفهوم مجردی ارتزاق کنیم و ما به آن مفهوم... عملاً این حضور مادیشان از حضور ملکوتیشان جدا نیست. "أسمائکم فی الأسماء، قبورکم أنفسکم فیلم." یعنی همه اسماء جلوه اسماء [هستند]. همه نفوس جلوه نفوس. یک نکته است. نکته بعد این است که این را به این مثلاً من مینشینم فکر بکنم، حاصل نمیشود. نیست. یک مرتبهای است از مراتب وجودی که باید [به آن رسید] و روح [باید] مجرد شود. مجرد را ببین. دو مقام مجرد معصوم. وقتی که مجرد بشوم، امام را در یک مرتبه مجرد زیارت میکنم و میفهمم که اصلاً امام این نبوده. در عین حال این یک جلوهای است از [آن]، یک حکایتی است از یک ربطی به آن دارد.
امامی که در تاریخ و فلان و شمشیر و خوب است. حالا این هم برای اینکه بالاخره یک کسی که کاملاً دور از این فضا [است]، با همینها بیاید یک کمی بالاخره تمایل پیدا [بکند]. مثلاً شجاعت امیرالمؤمنین برای بعضیها جذاب است. جنگاوری، شمشیر زدن امیرالمؤمنین. از امام عسکری علیه السلام همچین چیزی [راجع به] شمشیر زدن اینها، ذوالفقار امیرالمؤمنین تعریف میکند. همش یکهو میکشند، [میگویند:] "جانم علی!" طرز تحت کنترل شدید بودن ظواهری هستیم. عمدتاً فضائل حضرات در حد ظواهرند. چیزهایی هست که آدم را جذب میکند. مثلاً از عسکری علیه السلام چیزهای عجیب غریبی، اعمال، علم غیب، حضرت دانی [کراوات] خاص. مثلاً میگوید که حضرت مشغول نوشتن بودند: "قلم در دستم نیست، باز هم قلم در دستم [است]. همه قلمهای عالم در دست من است." به امام عسکری بودند، امام عسکری برنمیگردد. این همان شمشیر امیرالمؤمنین [است]. شمشیر امیرالمؤمنین همان قلم امام عسکری [است]. شمشیرش برایم جذاب است. یکی قلم ابرجذاب [است]. یکی دیگر مظلومیتش جذاب است. برای اصل ارتباط و اصل تمایل و اصل مبدأ میل شکل گرفتن، اینها را گذاشتند که یک کمی آدم بالاخره این ور هم بتواند در این جهان مادی سراسر لجن غفلت و ظلمت و شیاطین یک چیزهایی اینجا هم باشد که یک سری المانهایی باشد که برای همین فکر و درک جذاب باشد.
لذتی که امام حسین [دارد]. اوج این المانهاست. پرتترین آدمها را میتواند بیاورد دیگر. با روضه علی اصغر دیگر. بالاخره شما با قلم و شمشیر با هرچه [که] نیاید. عرض کنم خدمت شما که در غرب مثلاً امام حسین [را] میخواستند [در] عاشورا معرفی کنند. "یا حسین ده" که دعوتش کردند، آمده و آب ندادند. بعد بچه شیرخوارش را هم با تیر زدند. تبلیغ یکی از کشورهای غربی، رشته تحلیل تاریخ امام حسین، قیام یزید. خیلی بد بود. بچه امام حسین. قیام گفت یزید شراب میخورد، سگبازی میکرد، زنا میکرد. روستایی که میرویم آنجا واشر سرسیلندر میکَند. دعوت کردند، مهمان بود. آب ندادند. درخواست آب برای بچه شیرخواره کرد. یک کاری که امام حسین کرده است، بگذار دیگر. "رحمت واسعه" است و "قتیل العبرات" است؛ یعنی دیگر اشک همه را دیگر پیوند میدهد. یک مرتبه دیگر.
به هر حال چیزی که هست، این است که زیارت اینجور کمالاتی حاصل [میکند]. دوستان نزدیک بزرگان نقل میکردند، میگفتند: "همه [به حضرت] معصومه توجه خاصی داشتند و یک عزت خاصی هم پیدا [میکردند]." به صاحب ضریح. کلیت نداشته باشد، ولی [آیتالله] مرعشی [نجفی] توجه خاصی [به حضرت] معصومه داشتند. وقتی که سحر را باز میکردند حرم را، ایشان سحر میآمد مینشست پشت در. فضای زیارتی مراجع، زیارت خاصی است. سحر بیاید پشت در بنشین. زمستان. وقتی میخواهم نفر اول، خاصترین زائر، اولین کسی که پا در حرم میگذارد، من باشم. ۳۰ سال؟ چند سال؟ ۴۰ سال؟ حضرت امام رحمتالله علیه روزی دو بار زیارت میرفته، آن هم با چه اوصافی! و حالا بقیه بزرگان. علامه طباطبایی ماه رمضان تابستان گرم، خسته بدن نحیف، دسته لرزان موقع اذان مغرب میآمده، ضریح را میبوسیده. "میخواهم با بوسه بر ضریح حضرت معصومه افطار کنم." زیارت چه ویژگیای بوده! مواردی هم ما داشتیم از اقوام: قوم [میآمدند] ناهار میخوردند تهران. خشوع، این عشق و این اظهار ارادت.
[آیتالله] بهجت نقل کردند از کسی که محضر امام زمان مشرف شده بود که فرموده بودند. امام زمان فرمودند که: "من مشغلهام زیاد است. امور زیادی دارم که باید بهش رسیدگی کنم. اگر این مشغله نبود، فرصتی داشتم، وقتی داشتم برای برخی کارها، میآمدم صورتم را میگذاشتم: پایینِ پایینِ پای عمهام." ایشان گفت که دو بار یا سه بار حضرت کلمه "پایین" را استفاده [کردند]: "پایین پا، بعد پایین پایین." که بعداً نقل دیگری که رسید: یک لحظه [آیتالله] جواد نوری. زیارت امام زمان وقتی همچین حسی دارد نسبت به زیارت... اینجا محلی است که یقین داریم که امام زمان صورت میگذارند و میآیند حرم. محل تردد پایین [پای] امام زمان و چیزهای سکونت امام زمان در قم و نحوه زیارتشان، حضورشان که برخی خب.
این چه عشقی است؟ این عشقی است که در زیارت حاصل میشود؛ یعنی عشق به ولیالله. "محبوبةً" [است]. قلب حضرت معصومه را هرچه بشکافند، چیزی جز علی بن موسی الرضا در این دل نیست. دلی که جز علی بن موسی الرضا درش نیست، چه دلی میشود! حضرت معصومه نیست. "زیارت خواهرم." هر کس برود. در این قلب چیزی نمانده. خالی بود از [هرچه] جز علی بن ابیطالب بود که در حد، در طراز سلمان جلوه کرده. حضرت معصومه امام رضایی هستند در این سطح جلوه کردهاند. بلکه حضرت زهرایی هستند در این سطح.
معرفت نورانی را به ما عنایت بفرماید و برکات و توجه رؤوفانه. یکی از اساتید میفرمود که: "اهل دلند." اهل دل گفتند که: "زنها قلب مهربانی دارند؛ زود [با] بچه وقتی کاری کرده، مادرها سریع [عصبانی میشوند]. پدر دیرتر عصبانی میشود." نظرات هست دیگر. "یک کمی به این بیبی التماس کنید، اصرار [کنید]. دلش نرم است خانم ما." به خدا، محبت مادری که نسبت به این جمعیت قرار داد. "فرزند حوزه علمیه را داد و مهر او را نسبت به اینها قرار داد." "حاجآقا! من بچه ندارم، مهر پدرم را نسبت به طلبههایم قرار دادم." خدای محبت! من عاشق این بچههایم؛ بچههای خودم. محبت حضرت معصومه است به زوارشان و طلبهها و اینها. و حالا شیعیان که [امام صادق فرمود:] "همه شیعیان، شما شفا، محبت و محبت..." آنچه در حرم پنهان حضرت فاطمه قرار بود تقسیم شود، در حرم آشکار حضرت معصومه تقسیم میشود. آن محبت و عاطفه را اگر آدم درک بکند، التماس و توجه و اصرار و اینها، پافشاری، زود اینجا آدم نتیجه [میگیرد].
خدا کند که اهل ارتباط و اتصال باشیم. ما چند خط اشعاری بخوانیم و روضه بخوانیم تا انشاءالله آقای عمادی به ظاهر کوچک، بعدش صفای باطن و روح پاکی که دارد انشاءالله برایمان چند خطی بخواند و ما را متوجه [کند]. از ما توجه [بشود]. پارک.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلامٌ علیک یا اهل بیت النبوة و معدن الرساله.
از گریه چون ابر بهارانم، رضا!
ماتمزده از داغ هجرانم، رضا جان!
آرامش قلب پریشانم، رضا!
از دوریت بسته میخوانم، رضا جان!
جانم رضا! جانم رضا! رضا!
با کولهباری از غمها آمدم من
با محرمان خویش همراه
گفتی بیا و این همه راه
گرچه برای دیدن شاه، دَمِ رویت نبینم، خوب میبینم.
امام رضا! سخت است نور دیده تر را
دلداده باشی، روی دلبر را
بالا سر، سایه سر را نبین خواهر
شبی اما برادر را نبینی ای روی تو خورشید تابانم.
در راه بودم راه من را سد نمود
چه ها که با ذریه احمد نمود
از دستشان آنچه که آمد
خصم علی بودن با من بد نمودن
از دست جمله یارانم الحمدلله
اهل اینها مردمانی با خدا [هستند]
در بیکسی با نالههایت، نوایت
بیمار اگر گردی، تو را دوایت
چه خوب این شهر مهمانم
بگذار اینجا اگر گریه کنی ندارم [که بگویم] همسایه بر همسایه زد
میگویم هر قدم چشمت ز غصه خون شد، گلایه [میکردی] دائم.
رفعت با یاد زهرا دیده تر [بود]. رضا شد روضه من بین بسط
وای مادر! ناله زنم این شام آخر! آی مادر!
ای وای از آن ضربت! وای! افتاد پیش دختر! وای!
من تا ابد این غصه نالای [توام]، رضا جان!
گریز خوبی داشت این روضه به روضه حضرت زهرا. ولی بمان جانم. فاطمیه نزدیک است. شب جمعه است. بریم. باید برویم با این بند آخر و گریز اصلی روضه حضرت معصومه. همین که میگویند قمیها احترام کردند حضرت معصومه را، بند دلت باز میشود. خودت گریز میروی، دیگر روضه نمیخواهد، گریز نمیخواهد.
زینب تمام صحنهها را دید، ای وای مادر!
میان شعلهها را دید. فرق علی شیر خدا، ای وای!
هم دشت بلا را، ای وای! صبر [از او] لَش کرده، حیرانم، رضا جان!
اینها همه یک عزای شام یک [است]. آی شهدای روضه، ما را ببرید امشب کربلا.
اینها همه یک سو، عزای یک سو، گریه میان خنده شاد یک سو.
رقصیدن رقاصه یک چشمیه، چشمی نامردها یک سو.
من بیقرار شام ویرانم، رضا جان!
گویم به صد شور و بیچاره زینب، غصه مبتلا زینب
از دست داده است یک بار زینب در کوچه و سالار زینب
سرگشته جانانم، رضا جان!
شهر ساوه، درگیری برخی از اقربای حضرت معصومه. در آن درگیری، جلوی دیدگان حضرت معصومه مجروح و مصدوم کردند و به شهادت رساندند. این روح لطیف این خانم، فداش بشوم! اگر حیوانی کشته میشد، درد قلب میگرفتند و بیمار میشدند اولیا خدا. اینها در اوج درجه لطافت بودند. حضرت معصومه از دیدن شهادت برخی نزدیکانشان حالشان بد شد. قلبشان سکته خفیف یا هرچه کردند. همان باعث شد ۱۰ روز بیشتر در شهر قم نباشند و به مرور آب شدند و از دنیا رفتند. از دیدن صحنه بازار و شهادت برخی نزدیکانشان. میخواهم بگویم اولاً امام معصوم نبودند در آنها، ولی او نبود. ثانیاً قتل عام دستهجمعی نبود، قتل زن نبود، قتل صبر نبود. "السلام علی الصفراء."
گفت پرندهای که در قفس میاندازند، آنقدر به در و دیوار میزند، خودش جان میدهد. ابیعبدالله را اینطور. زینب کمتر از حضرت معصومه سلامالله علیها؟ آی خدا! بیبی جان! حضرت معصومه یکی از سرورای جدتان رسولالله [است]. امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، جلو چشم شما کشته شد، اینطور بیمار شدیم، جان دادی بعد از چند روز. اگر امام رضا شما شهید میشدند چه میکردی؟ اگر امام رضا و همه مردان بنیهاشم... آی خدا! کجا میرود؟ چه بگویم؟ شب جمعه است، شاید نباشی هفته مادرش دعا میکند با این روضه.
خانم جان حضرت! اگر شما روی تل ایستاده بودی، از بالا نگاه میکردی. خودتان را بگذارید زینب کبری. دور و بر زبانم لال! گرد و خاک شد. از بالا بلندی دیدش. کور. بین گرد و خاک رو کرد به سمت مدینه. دست به سر گذاشت، فریاد میزد: "یا رسولالله! علیکم السلام! هذا مقطّع الأوصال!" برخی مقاتل اینطور [نوشتند]. دیگر خبری از حال ابیعبدالله نداشت. [میگفت] دل سلام تو میدون چه خبره؟ با پاره تنش دارند. تنها باقیمانده پنج تن آلعبا که حالمان را برای پنج تن آفریده. نه یک ذریه از رسولالله، که آخرین باقیمانده از پنج تن. زیر دست. یا صاحبالزمان! گفتند دیگر بیخبر بود، [چشمش را] گرفته بود، نمیدید. آخرین چیز، اولین چیزی که بعد از این گرد و خاک دید، از محضر... از محضر عمه سادات و مادر سادات دیگر روی زمین چیزی معلوم [نبود]. یکهو بالا را نگاه کرد، دید نیزهای بلندتر در زد. خدا کند! خدا کند! خدا کند که سر برادر زینب! امام زمان در زیارت ناحیه [فرمود]: بدنت هنوز داشت نفس میکشید، حسین!