زیارت امین الله، زیارت انسان کامل
اهل بیت، اصل هرخیری در عالم
خوبی های ما از اهل بیت جلوه کرده است.
هرکه در مدار حجت قرار گرفت، بهره ای از آن دارد.
شهید، حجت است.
انسان به میزان بهره از انسانیت، حجت می شود.
انسان به میزان حجت بودن،انسان است
عجایبی از شهدا
راه سوم عارف شدن؟
راه تحقق تمام مقامات معنوی
برای انتخاب همسر، حجت داشته باش
آیه کمر شکن
اگر خدا به عدالت رفتار کند، هیچ کس بهشت نمی رود.
برای هر کاری باید حجت داشته باشیم
معنی حال اخبات
تقابل های عجیب سوره محمد
توجیهات شیطانی
خاطرات ناب مقام معظم رهبری
تو یوسف خواهی شد
اراده پولادین حضرت امام در راه انقلاب
بعد از پیام آیه الله بهجت آرام شدم.
همه علما ،ریزه خوار کرم حضرت معصومه
حرم حضرت معصومه، اندرونی حرم امام رضا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلّی الله ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صلّ علی اَعدائهم الظالمین من الآن إلی قیام یوم الدین. یفقه! السلام علیک یا امین الله فی ارضه، حجته علی عباده.
درباره کلمهی «حجت»، قسمت قبل گفتگو کردیم که بحثش البته بحث مفصلی است. انشاءالله در جلسات بعد مفصلتر بهش [خواهیم پرداخت]. یکی از نکاتی که در زیارت امینالله، زیارت انسان کامل، انسان محض، انسان مطلق شامل است که بر انسان فعلیت میرسد، این زیارت مطرح میشود؛ کسی که دارد زیارت میشود، «مزور» کسی است که درجه عالی و اشرف کمالاتِ نشان مطلق انسان مطلق را دارد. و ماها همه دیگر در این دامنهایم. بعضی از این کمالات را ۳ درصد دارد، ۴ درصد دارد، ۵ درصد.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: قضاوتی که در این عالم رخ میدهد، از ثواب من علی است. فرمود: اگر درست است، از حدیث [ماست]؛ اگر خطا، از خودش. بی [نقل] از ثواب من علی. اگر درست است، مال ماست. "کنتم اول معدن و منتها" [شما اولین و آخرین معدن و پایان هستید]. آغاز آنها، پایان آنها، هر چه از خیر گفته [میشود]، اول اصلش آنها، فرعش هم آنها، معدنشان، منتهاشان. خودش را در من جلوه داد، بر من اجازه داد که در من بتابد. اگر حرف درستی زدم، بله؛ هر زیبایی که در این عالم رخ میدهد، هر خوبی که هست، اگر مادری به بچهاش محبت [میکند]، رحمتی، عدالتی هست، حکمتی هست، بیان درستی [هست]، اول و آخرش مال خودش است. کمالات از آنها [نشئت میگیرد].
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: سلمان تربیتشدهی امیرالمؤمنین است. این تعبیر، تعبیر مهمی است. پیامبر اکرم فرمود که خدای متعال من را تربیت کرده و من علی را، و علی سلمان را تربیت کرد. این مهم [است]؛ این حفظ مراتب، حفظ مراتب [است]. فکر نکنیم اختلالات [در] مهم [است]، کی کجاست، جایگاهها [چگونه است]. حجت چه گفته میشود؟ خب، هر کسی که در این مدار قرار گرفت، یک بهرهای از این حجت دارد. رهبر انقلاب [در مورد] شهید حججی فرمودند که او حجتی شد برای زمانه ما، برای جوانهای ما. حجتالاسلام که نیست! امام زمان، یک شهید هم حجت است، یک عالم هم حجت.
در روایت دارد: روز قیامت خدا این پسرهای زیبا و دخترهای زیبا را میآورد برای حسابرسی. [به آنها میگوید:] "پاکدامن نبودی؟" میگویند: "تو زیبا [بودی، و من] آمدم سمت خدای متعال [و آلوده نشدم]!" حضرت یوسف (علیهالسلام) به دختران زیبا میگوید: "چرا حضرت مریم (سلامالله علیها) را به آنها نشان [ندادید]؟" کدام شهر؟ حجت خدا احتجاج میکند با یوسف به هر جوان زیبای پولداری که زمینه برای گناه برایش فراهم [بود]. با مریم به هر دختر زیبایی که زمینهی گناه [برایش] فراهم [بود، و مقاومت] تلاش [کرد].
یک وقتی ما یک متنی را منتشر کردیم، یک جوانی بهشدت منقلب شده بود. حالا ایام عید بگویم، بخندیم. همه منقلب شده بود. دوستدختر ایشان پیام داده بود. تشکر کرد و گفته بود که: "از قول من از فلانی تشکر کنید. دوستپسر من از وقتی که این صحبتها را گوش میکند، خیلی متحول شده؛ متحول نماز میخواند، روزه میگیرد."
شهید [شد]، [در] پادگانهایی که اسرای ما بودند. یکی از شکنجههایی که اینها داشتند، فیلمهای مستهجن [بود]. مدتها از خانواده دور، سه سال، چهار سال، پنج سال. جو روانی بهشدت، جو مسموم و بد. گرمای هوا توی عراق. خلاصه همه چیز دست [به دست هم داد]؛ مجبور میکردند که اینها ببینند. و اگر نمیدیدند، اینها را میزدند. به اعتراض و اینها... و اینها دیدند که اینها [تحت] شکنجه و زندان و فلان و اینها [همچنان مقاومت میکنند]. [یکی از شهدا را] حیاط پادگان و ایشان را انداختند آنجا و تا صبح داد میزد. و صبح دیگر صدایش آرام شد و فهمیدیم که موشهای صحرایی ایشان را زندهزنده [خوردهاند]. برای اینکه این فیلم را [نبینند]، گودال گرما، زندهزنده تکهتکه شدن. [در حالی که شما] تو زیر کولرگازی زندگی [میکنید]!
معنی حجت، گزارش و تطبیق دادن [است]. شهید مجید محمودی شهید [شد]. صلوات بفرستید! اللهم صل علی محمد و آل محمد. شهدا، فضای جنگ و اینها یک حالوهوای دیگری دارد. با اسارت و [آنها که] اصیلترینها [بودند]. خیلیها توی فضای اسارت کم آوردند. [اما آنها] هم حجتاند برای خودمان. اسرا... فضای مجازی... وضعیتی... پس انسان، انسان کامل، حجت [است]. و انسان به هر میزان که بهرهمند از انسانیت باشد، حجت میشود. و به هر میزان که بهرهمند از حجت باشد، انسان میشود.
دوباره این جمله را میگوید: انسان به هر میزان که بهرهمند از انسانیت باشد، حجت میشود؛ به هر میزان که بهرهمند از حجت باشد، انسان [میشود]. از راه انسان شدن، حجت داشتن، اصل و اساس [است].
حضرت امام (رحمةالله علیه) که ایام سالگردشان است، با همین یک نکته شد امام خمینی. از یکی از بزرگان پرسیده بودند، دو سه بار مختلف، جاهای مختلفی، در سالهای مختلف، در مورد حضرت امام و سلوک ایشان و عرفان. پاسخ استاد بزرگوار میفرمود: یک وقتی خدمتشان عرض کردم که عرفا... عرفا مثلاً خب حضرت امام، [با مشی] علامه طباطبایی که مشخص است [، رفت]. آیا [ایشان با] آیتالله قاضی، کربلا مسلک اینها روشن [است]؟ آیتالله بهاءالدینی؟ [آیتالله] شاهآبادی؟ ملاصدرا؟ حضرت امام حالا که مجذوبِ مجذوبِ سالک [است]؟ وحید [است]؟ دسته سوم، عنایتیها [هستند]؛ عنایت مجذوب سالک. فرض سوم این است: مصالحی [هستند] که مجبور [به ریاضت نبودند]. گفتم که این مجذوب سالک میشود؛ دیگر سالکِ مجذوب نبوده، [بلکه] مجذوبِ سالک [است]. ریاضت کشیدن، پدرشان درآمده بود. ولی توی آن خطوط مشخصی که در این سیستمهای عرفانی ترسیم میشود، نبودند. مراتبی که حالا در این مسلکهای عرفانی میشود تفسیر بکنیم. به آنچه میدانستند عمل کردند و رسیدند.
استاد [عرفان] نداریم و دسترسی نداریم و نمیدانیم و فلان استاد میخواهد و اینها... اینها همهاش سر جای خودش درست [است]. [اما] برای یک فرقه، حضرت امام با این شهدا اثبات کرد: این فرقهی سوم ممکن است. این شهدا را آدم وقتی حالاتشان را بررسی میکند، انگشتبهدهان میماند. واقعاً چه [وضعیتی]! حالا کلکسیون این قضایا. آیا [همان] عمادی که باید ایشان [را] تعریف [کرد، وجود دارد]؟ حشمتی فرمودند. بزرگوار! واقعاً آدم تعجب میکند در عظمت. در مورد احمدعلی نیری میفرمودند. قضیه را... رضوانالله تعالی [علیه]، رضوانالله علیهمالسلام. خاطرات جدید پیدا کردند. آخر بدل به لطی! به قول طل! بعد از کلی حسابالتماس و اینها، آخرش ایشان به عنوان "۳" گفته بود که: "من در نماز عوالمی برایم کشف میشود، خودم را میزنم که مشغول توجه به این عوالم نشوم." رسول خدا! باشد! شراب آمده، رد کردن! سن ۱۹ سالگی شهید شده. ۱۹ سالگی! ۱۹ سالگی شهید! شهادت به کجا رسیدند که آن عارفان نجف باید ۵۰، ۶۰ سال خلوت میکردند [تا] به اینجاها میرسیدند؟
خدمت همین استاد بزرگوار عرض کردم، سر سفره بودیم. گفتم: "بعضی از شهدایی که ذبیح شدند را میشود به عنوان عارف کامل تصور کرد. چه تحولی کرد!" گفتم: "اینها بعضی شهادتها، شهادتهای خاصی است." دیگر [ایشان فرمود:] "رحمةالله [علیه]. میدانستم آماده بودم و بستر شهادتشان، انقطاع محض برایشان رخ داده. اینها را میشود عارف کامل در نظر [گرفت]." چطور میشود یک نفر در چند ثانیه، مسیری را که ۴۰ سال در زده [پیموده باشد]؟ در زدنها چه کیفیتی داشته؟ چه پدری از ایشان درآمده! به قول خود [ایشان]، حتی زمان جنگ هم به یک مراسمی برسیم.
این راه سوم چیست؟ راه عمل و آنچه میدانی. خب استاد [فرمود:] لوازم راه است، مال آغاز راه نیست. بله. آن مسلک اولش، خطای زیرزمینی. اول خود گوینده [هم هدایت شود]، انشاءالله.
یکی از اساتید میفرمود که: آقای بهجت، آقای قاضی را نمیآوردند معمولاً. یکی از اخلاقیات آن فرد اخلاقی در لجن، بهشدت ابا داشت از اینکه خودش را با قاضی معرفی کند و بشناساند. فارسی پهلو در روابط. اولین شاگرد ایشان بودند تا مدتها. و بعد آرامآرام توی فضای محدودی، کتاب «حضرت حجت» تازگی چاپ شده؛ ۲۴۰ هزار تومان ناقابل. خیلی قیمت [با نرخ] ارز [بالاست]! ما گرفتیم کتاب را. مو به سر آدم نمیگذارد. این کتاب بس است. کتاب عجیبی است. یک بابش تشرفات [و] پردهبرداری [است] که از طرز عجیبی [نوشته شده]. کتاب بسیار عجیب. امروز اگر امام زمان ظهور کند در هر شهری از شهرها، مثل جدش سیدالشهدا، او را زیر سم اسبان میکشند! معلوم [است]، [اگر] نبود، شاید اینجا مفصل وارد شد. این کتاب یکسان بود. مورد عنایت و علاقه من [بود]. مرا که بردند تو [ی جلسه]، دیدم که خیلی فضا [و] شرایط مهیا شده. زمینه آماده برای استفاده از [فضای معنوی]. گفتم که: "تنور داغ!" گفتم: "یادتان بودید، قضیهی محلهی ۱۰۰ تومانیها بود که لابد شنیدید. [قضیه این است که] یک محلهای در نجف بود." عرض شود خدمتتان که [مثل] سالاریه، ولنجک، لواسان. [آیا اینها] اختلاف [است]؟ یا [مثلاً] سی [سال بعد]...
عرض سلام خدمتتان که یک محلهای تو نجف بود. محلهی ۱۰۰ تومانیها؛ گرانترین محلهی نجف. من جلسات شرکت خصوصی [را رها میکردم]. "اگر محلهی صد تومانیها را کلش را به من میدادند، در ازای یک دقیقه شرکت [در] کلاس [آقای] قاضی، [آن را] نمیدادم!" آقای قاضی یک جملهای بود. آن قدیمیترها از ایشان نشنیده بودند. آنها این را نشنیده بودند. این اواخر آقای قاضی میفرمود. بعد از همه قضایا، جلوتر که رفته بود، هی پختهتر شده بود. [ایشان] از افراد بینظیر تاریخ ماست. واقعاً شخصیتهای بینظیر. کنار قبر، یادگاری بماند!
یکی از بزرگان جلسه داشتم، آقای فاطمینیا به این آقا که الان هستند فرموده بود: "من میخواهم شما را که میبینم، دوست دارم لباس احرام بپوشم، دور شما طواف [کنم]." این آقا پیامک [داد]. آخر ماه رمضان تلویزیون نگاه میکنی. آقای قاضی دهه آخر ماه رمضان کجا میرفت؟ آخر ماه رمضان کجا میرفت؟ با امام زمان معتکف میشد! [این] ادوات [که میگویند] دهه آخر ماه رمضان با امام زمان معتکف [میشد]، خیلی کمر آدم را میشکند در عظمت! نه ملاقات و تشرف با امام زمان [بلکه] معتکف [شدن] که تمام مقامات معنوی به واسطهی نماز اول وقت حاصل میشود. البته سخت [است]؛ کار دشواری است. نمازش را ستارهگونه و قرص قائل بود.
وقتی که اهل سنت نماز مغرب را در [تاریکی میخواندند]، دوستان ما بودند کسانی که نماز مغرب را وقتی که تاریک شده بود، میخواندند. فردا صبح نشده بود، چوبش را میخورده [بودند]. "بعد از مرگم پول بدهی از اول تا آخرش نماز [؟] حجت به علم و عمل." مطالبی آوردهام. اگر بتوانم فرصت کنم میخوانم که احتمالاً فرصت نمیشود. در مورد عمل، خیلی ساده [است].
انتخابات دوم، سوم مجلس بود. بزرگان احساس [کردند] الان چیزی [برایشان] نبود [که] نماینده مجلس [شوند]. یک نگاهی کردیم، با همدیگر چند دقیقه مفصل خندیدیم. خندهدار! این احساس وظیفهها شکوفا میشود. برای اینکه باید سرپرستی [داشت]. در ایام عید رفتن، یک سید پیدا کردم. کچل، تاس، مریض، بیمار. احساس تکلیف! دون! خلاصه، یکهو مزه ندارد، یکهو خراب [میشود]، یکهو میسوزد، اتصالی میکند. آنجاهایی که رقص غربت است، وقتی تنها [باشی]، یک وقت فشار است؛ وقت شوخی نیست.
امام به هر عالمی که میرسید، غالباً به هر سید بزرگوار در نجف [توجه میکرد]. اول مراجع طول تاریخ شیعه، صاحب یکی از مهمترین کتابهای س**، به امام میگفتش که: "یک قطره خون از دماغ این مردم [بیفتد،] کله!" یعنی چی؟ مگر میشود؟ میشود، اگر حجت داشته باشی. اگر نداشته باشی، یک سوسکی هم که بکشی، خیلی مهم است. جلسات شاخص انسانیت این است. شاخص انسانیت توی زیارت امینالله [است]. داشته باشیم و فرصت نشد. بحث معیارهای ازدواج کردیم. یک بحث معیارهای ازدواج شروع [کردیم]. یکی دو سال گذشت. ما ازدواج کردیم. تمام شد ازدواج. [چند] سال [بعد]، وقتی بتوانیم طرح بکنیم انسان کامل... مهمترین شاخص برای ازدواج در انتخاب همسر، همین داشتن حجت [است]. خیلی مهم.
انسان بر اساس وظیفه عمل میکند. حیوان بر اساس غریزه عمل [میکند]. [اگر] بطلبد، [نیاز به] حجت و بینه [دارد]. برای مسجد رفتنش بینه دارد. برای مسجد نرفتنش بینه دارد. جواب دارد پیش خدا. یک آیه کمر آدم را میشکند. مرور میشد: "إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا." "إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا." خدا حساب تکتک اشیا را دارد. مصاحبه [و] شنود [است]. این در حسابرسی خدای متعال، عادلانه رفتار [میکند]، [کسی] نابود [نمیشود]. به عدالت [است] که از امام میفرمودند: احدی [به] بهشت [نمیرود]. چی در ترازو؟ چی به لحنی که من در کلامم دارم، [روی] شما اثر دارد. شما از این لحن اینگونه ترویج پیدا میکنید و ملکهی خودت میشود. و [اثر آن روی] بچه تو تا ۱۰ نسل رفته و در صحنهی قیامت به من نشان میدهند. میگویند: "این لحنی که تو حجت نداشتی برای لحنت، نه کلام [تو!]" بعد حقالناس... اصلاً بحث همه لال میشوند. همه به لرزه میافتند. تعبیر قرآن در قیام: "أَبا وَ اللَّهِ شَدیدٌ." همه را مست و منگ میبینی. در قیامت عذاب خدا شدید است.
امیرالمؤمنین فرمود: "مردم نگاه میکنند، میگویند: "آره بابا! چه خبر است در این عالم؟!" به حال اخبات. پرندهای که یکهو میخکوب میشود [و از حرکت میایستد]. هر [پرندهای] مترسک [میبیند، چنین میشود]. به این حالت میگویند: "اخبات." و "وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ." چه خبر است؟ احساس میکند زبان نمیتواند تکان دهد.
امام فرموده بود: "حاج احمد آقا، و همین خواب و آن سکته باعث شد که ایشان بعد از مدتی از دنیا [بروند]." امام فرموده بود: "احمد [!] از افراد نزد من [بود؛] عجیبترین فرد [نزد] من." بعد از مدتی، بعد از رحلت امام، امام فرموده بود: "تکتک دستهایی که روی بالکن جماران تکان دادند، پرسیدند: "این را برای چی تکان دادی؟" [احمد!] حقالناس! حقالناس!" بیابانهای اطراف قم، چلهگیری میکند. فضای دیگری [است]. و بعد مدتی میآید در سخنرانی ایشان. موجود [بود]. آخرین سخنرانی که کرده، سال ۷۳ است. [یا] ۷۳، ۷۴. ۷۳، ۱۳ آبان ۷۳ به نظرم آخرین سخنرانی ایشان است. و آنجا اعلام میکند به بچهها که: "من دیگر دارم میروم." به نظرم از اینجا بیرون [رفت]. عظمت قضیه [او را] گرفته بود.
"امام کیه [که من دستم را] تکان بدهم؟ این مشتریها این همه راه آمدند، ناراحت نشوند! لیلا را به دست بیاورم؟" یکهو خوششان میآید، بدشان میآید. وظیفه! وظیفه! در سورهی مبارکهی محمد [آمده است]. خسته نباشید. "أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ." تقابل توی این سوره، تقابلهای خیلی عجیبی است. خدای متعال قرار داد. از همان اول سوره شروع کرده دوگانگیها، دوقطبیهای واقعی و هستی. کسی که بینه دارد از جانب خدا، مثل کسی است که عمل زشتش برایش توجیه شده، زینت پیدا کرده و دنبال هوا راه افتاده. علامه در جلد ۱۸ المیزان چی میفرماید؟ "فَالْمُرَادُ بِقَوْلِهِمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِمْ." خیلی مهم. یعنی هر کاری که کرده، استدلال برایش دارد. مغالطه ندارد. چرا هاجوواج نگاه نمیکند؟ خیلی وقتها خیلی از کارهایی که ما [میکنیم]... بهترین [حرف را] سال پیش یکی، دو بار اخیراً مفقود کردیم. خانوادهی ما یک کلمه نپرسید. کلیات توضیحاتی. حافظ کل قرآن است. حافظ همه بحار. تاریخ خیلی قشنگ همه را بلد است. سر وقتش از همهی اینها استفاده میکند. به این دلیل باید این کار را بکنی. حجت! برهانی! احساس تکلیف! خیلی.
صحیفهی امام به دوستان عرض کردم، صحیفهی امام را بخوانید. صحیفهی آفتاب جمعوجور. پورتال امام خمینی هم آن هم چیز خوبی است. جملهی طلایی چکیده آن بغل گذاشته. آن هم جلدهای اولش تنشهای امام با حوزه علمیه و چه فشاری روی امام بوده. مراجعی که بعد انقلاب شدند، مرجع بسیجیها! بابا چه عزتی از دنیا رفتند. امام میفرمود که: "علیه من حرف میزنند که میگویند به ما فشار [است]." "آقایان نمیدانند، من عزت اینها را میخواهم. این کاری که من میکنم به اینها شخصیت میدهد. اینها را توی چشم مردم بزرگ میکند. نمیدانند." احساس تکلیف تو همچین غربتی! آقا طلبه خلع لباس شدنش شوخی نیست. امام در ترکیه خلع لباس کردند. حبس شدند. اینستاگرام! خیلی. امام از این زندان به آن زندان، از آن زندان به آن زندان، انفرادیهای عجیبوغریب. سوسک میکند آدم را. یخ میکند آدم را. یکهو یک توهین که به آدم میشود، یکهو یخ میکند. تجربه نکردید چقدر آدم باید حجت داشته باشد.
حضرت آقا یکی از نوابغ حوزه [است]. برخی مطالب قویتر، فنیتر. ۶۰۰ [جلد] کتاب [از ایشان است]. یکی از نوابغ که از استعدادهای اصلی برای مرجعیت و فلان [بود]. پدرم ۸ تا بچه بودم، آخر بوده. مشهد بودم. پدرش هم بهش امر نکرده بوده. "احساس کردم بر اساس علاقه بیشتری که به من دارد، تمایل دارد کارهای او را من انجام بدهم." در سن ۲۱ سالگی، ۲۲ سالگی، دارد میرود و مجتهداً رفته. در سفر، خسارت عظمی [بود]. فلسفه نوشتن، تفسیر نوشتن. زندانهایی که آزاد شدند، اول رفتم حرم. آمدم صحن گوهرشاد، هم درس [گفتم]. روحانی که انقلابی هم بودند، خوشحال [شدند]. غربت زندان در قلبم فروکش کند، رفقایم را ببینم، یک درددلی کنم، یک حرفی بزنم. زندان بوده. کی مثلاً؟ [چه] سالی؟ از اول انقلاب، دو نفر از اول نهضت. حضرت آقا از ۴۲ در زندان تا ۵۷. از ۴۲ تا ۵۷ زندان. در تبریز میدانی که آخرم ایشان از تبعید برمیگشت. [در] انقلاب، اسکورت ساواکیها [بودند]. ایشان از سیستان و بلوچستان برمیگشت مشهد که دیگر خورد به شلوغیان مشهد. از دست اینها در آخر کار تا ۵۷. متن اولین سخنرانی اسدالله علم بیرجند بود. دیدم اینجا بیشتر از همه جا نیاز به کار دارد. شب خوابیدم.
چند وقت [پیش] لبنانیها خصوصاً گفته [بودند]: "چی توی ذهن ایشان بوده که خواسته این پیام را برساند به آنها؟" اول آماده باشد که از این جانب [؟] زیر تابوت امام جلو رفتیم. خلوت شد، خلوت شد، خلوت شد، خلوت شد. رسیدیم به سینهکش کوه. تک و تنها تابوت را گرفتم. با زجر و بدبختی رساندم به قله. فشار خواب بود روی تاب. پیکر مطهرش از دنیا رفته، جسد ایشان بود. دیدم امام از روی تابوت بلند [شد]. انگشت اشارهاش را آورد جلو پیشانی من. آقا آنجا میفرمایند که: "هنوز که هنوز است، گرمای انگشت امام روی پیشانی [ام است]." "یوسف خواهی شد." تعبیر خواب مادرش از زبان خود مادر آقا هست. اینترنت بزنید. منفی. سفتوسخت. خواب دیده بود که در خواب امام بهش گفته: "تو یوسف خواهی شد." من هم بهش گفتم: "خوب است دیگر. یوسف همش از این زندان به آن [زندان بود]." از ۵۷ که شاه رفت. انشاءالله توی ۲۰ سال میتوانم انقلاب [کنم]. حالا که شاه رفته، صدای رادیو را شنیدم. از ماشین سجده کردم. صدای جمهوری اسلامی، صدای انقلاب. ابتدای انقلاب طالقانی [گفت:] "فردا حکومت نظام را بشکنید. کشته [و] قتلعام میشوند مردم." یا آمار ۱۵ خرداد، ثبتنام ۱۵ خرداد [باشد]. شوخی [نیست]. طالقانی به امام حرف زد. همین آقا هی استدلال. آخرش گوهچ [؟] استدلال آوردند برای امام. آخرش امام فرمود: "اگر حرف از جای دیگری باشد، چه میگویی؟" تبریک بعد از پیام آقای بهجت بود که دلم را مکتوب کرده ایشان توسط [این پیام]. الحمدلله شما مستحضر به مبانی هستید. "اگر شما متعهد باشید به آنچه میدانید عمل کنید، من ضامنم شما را رها نخواهم کرد؛ تنها نخواهم [گذاشت]. من ضامنم شما را تنها نخواهم گذاشت." مسیر سوم: دستورات سنگین و چلهها و [مسیرهای] خاص.
یک جاهایی یک بنبستهایی آدم میخورد. درگیری خانوادگی، زیر رگبار اتهامی، یک کلمه حرف بزنی، همه موج برمیگردد. تجربه بالاتر از مرگ، تجربه نزدیک به مرگ نیست. متهم ظالم، شمشیر من است. فشار [بر] نوع انقطاع حاصل بشود. یک آدم را میبرد. یکهو آدم کنده میشود؛ [بعد] آدم [را] باز [میکند؟] التزام به یک حلال. این پول را نخور. این نگاه را نکن. ۱۵، ۱۶ سالگی حرام است. حالا چقدر بازیها! چقدر توضیح مستثنیات! "غیبت کند، حلالش میکنم." غیر از صلوات کمتر صحبت کردیم. همه اینها تربیت شده.
عروس معصومه (سلامالله علیها)... پیج فاطمه معصومه... خمینی تربیت کرده، بهجت تربیت کرده، طباطبایی تربیت [کردهاند]. علامه طباطبایی که میفرمود: "میخواهم افطارم با بوسه به ضریح حضرت امام (رحمةالله علیه) [باشد]." زیارت معدن این خاک. نقل شده [است]. حرم حضرت معصومه. اندرونی حرم امام رضا (علیهالسلام)، هاسال را میبرد. اندرونی، پذیرایی آب، رأفت عام امام رضا [بود] که [هرکس] رفت، حس [آن را] میکند. هرکی میرود، بهرهمند میشود. خواستار خواستهها [است]. امام رضا حواله میدهد. مشهد شلوغتر [است]. از جهت زیارتی، [اگر کسی] زائر حضرت معصومه [شود،] عنایات و تفضلات شامل حال ما بفرمایید.
چند خطی هم عرض توسلی داشته باشیم و انشاءالله یک روضهای شب جمعه، روضه را هم هدیه کنیم [به] حضرت معصومه بابت میلاد. که گریهی ما در میلاد شاد [باشد]. اشکی که میریزیم، از باب هدیه مولود [است]. دوست دارم دیگر گریهی سیدالشهدا تطهیر [دهد]. دوست دارم اهل محضر حضرت معصومه [باشیم].
سلام علیکم یا اهل بیت النبوة!
نشستم بنویسم: "حرم، حرم!"
چه خوب شد که دوباره کبوترم.
نشستم بنویسم مرا به قم ببری.
دو هفتهای شده اصلاً نمیپرَم.
بازم خستهام، مرا رها نکنی که بیتو را به جایی نمیبرم.
بانو! مسیح مریض مرا علاج نکرد، ولی به لطف تو امروز بهترم.
بانو! امامزاده موسیبنجعفر، غلامزاده موسیبنجعفر!
بانو! سلام بانوی خیرات، بانوی برکات.
هزار بار بر این خیرمقدم، صلوات!
به شرط آنکه فدایت شود سر، دادم!
آنکه برایت شود پر، دادم!
شفیعه! همه مدیون چادرت هستیم.
به لطف تو ما سایهای اگر دادم.
تمام خود را نوشتم و بعداً حساب کردم و دیدم که:
قدم گذاشتی و یک نفس، سپس به علم حوزههای علمیه اثر دادی.
چهارم: کمال تو را، بیان جلال تو را خبر دادند.
بهار نوشتن احترام تو، شکوه نام تو را جلوه [داد].
بلند عرش خدا همردیف شانه [ی] بهشت، باغچهای در خانه تو.
قدم به سمت مدینه زدم، نفهمیدم چطور شد که رسیدم به آستانه تو.
هر دو به دنبال یک هدف هستیم؛ تویی روانه، منم روانه تو.
حریم حیوان! آری، چقدر در آینه است خانه تو.
شبیه به همسایه، آبرویش را گرفت. شب به شب گریه شبانه.
بخوان نماز شبت را که [؟] و پخش کن رطبت را که [؟].
استفاده کویر، سفره نان را به دست تو.
همیشه روزیمان را به دست تو داد.
چگونه دل نگران قیامتم باشم؟ دل من را نگران را به دست تو دادم.
کلید قفل حرم را به دست ما دادند، کلید قفل جهان را به دست تو دادند.
روی تو خلاصه نمیشود در قم، زمین و زمان را به دست تو دادم.
نجات مردم قم دست میرزای قمی است، یاد هر دو جهان را به دست تو دادم.
شب امام رضا [بود]. شاد!
نگاه ما همه بر آفتاب محشر تو.
دخیل همه بر رشته معجر تو.
از کسی غیر حق تماشایت [نیست].
ز بس که خالق تو آفریده بالا، تو.
ازدواج نکردی به خاطر اینکه نبود هیچ کسی همتراز و همسایه کنار جلوهی تو.
میشود خدا را دید [در تو].
تو کوه دوری و بابای توست سایه [ی تو].
تمام مردم دنیا به پایت [افتادند].
فقط همین که بگوید: "فدایت!" بابایت.
همه باشد عصای امروزت. به به که این همه باشد عطای امروزت.
خودت بگو که چقدر است عطای یگانه دختر موسی!
بگیر دست شفیعهی جنت کبرا! بگیر دست مرا!
تو آن همیشه، من همیشه نوکر تو.
مرا بزرگ نوشته است ذرهپرور تو.
کنیز بود اگر مادرت، کنیز تو [بود]. هزار حضرت مریم کنیز مادر تو.
تو آنقدر عظمت داشتی که از مادر، فقط امام رضا میشود برادر تو.
از میان پسرهای موسیجعفر، فقط امام رضا سایه سر تو.
لا اله الا الله. شب جمعه است. خود بیبی هم کربلا [است]. همه ذوات مقدس امشب کربلا [هستند]. برویم آنجا بماند، عطا و عنایت کند. خدا کند که نگیرد به ناقه سرم. خدا کند که نگیرد سنگ [به] معجر تو. خدا! اینجا پرَت به در نخورد؛ شبیه مادر، ز سرت به در نخورد! رفتی کربلا ولی روضهی دیگری میخواهم بخوانم. انشاءالله اول اربعین [کربلایی] کریمی است. شب جمعه برویم آنجایی که همه عنایت [کردند].
درباره این فاطمه، پدرش صدا [میزد]: "ابوها!" موسیبنجعفر، باباش فداش بشود! فاطمه! همه مقامات مردم، ساغر مردم، احترامی که کردند، برای همین بود. مردم مریض شده در ساوه ریختند. با همه شهر، حجله زدند، آذین زدند، شیرینی و شربت پخش کردند. دختر موسیبنجعفر آمده؛ فاطمه آمده.
پدرش [داشت] یک خاطره [میگفت]: هر وقت پدرش را میدید، دولا میشد، دستش [را میبوسید]، پیشانیش را میبوسید، سینهاش را [میبوسید]. از این سینه [است] احساس روزهای آخر فاطمه معصومه. راجع به روزهای آخر فاطمه زهرا هم بگویم: یک وقت بین در و دیوار صدا زد: "ببین! با گوشه [ی در] چه میکند! بابا، فرموده بودی از این سینه. بوی این سینه را بوی دود گرفته؛ این سینه شکسته است!" یا زهرا! یا زهرا! یا زهرا!
یَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لعنتالله علی القوم الظالمین.
اللهم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب. فبت انک علی کل شیء حق محمد. یا عالی [!] علی یا فاطمه! به حق فاطمه! یا محسن! یا قدیم الاحسان. اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا! به عظمت فاطمه معصومه، به عشق معصومه، به حضرت معصومه، به عشق پدرش موسیبنجعفر، [مادرش امام رضا]، برادرزادهاش جوادالائمه؛ به این بانوی مطهر در فرج فرزندشان امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. نوکری حضرتش را [نصیبمان] قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. علما، شهدا، فقها، اموات، صاحب این بیت، پدر و مادر، همسر، اهل کربلا را مهمان فاطمه زهرا قرار بده. اول قبر حضرت معصومه به فریادمان برسان. [به] مرزهای شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب و ولایت را اگر قابل هدایت نیستند، [نابود] بفرما. به رهبر عزیز انقلاب عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هر که گفتیم و صلاح ما بود، [عنایت کن]. آنچه نگفتیم و صلاح ما میدانی، [به آن] برایمان [توجه کن]. بزن بزن! الله... [بفرستید] صلوات! اللهم صل علی محمد و آل محمد.