زیارت امین الله، زیارت انسانیت
معجزه توصیف غار اصحاف کهف در قرآن
تعابیر مختلف از سال در قرآن
دامنهدار بودن زیارت معصوم
تعریف انسان در قرآن
فرق امانتدار با امین الله
معیار زیارت مومن
مرجان برزخ بین جماد و نبات
امام برزخ بین انسان و خدا
همه موجودات نذیر دارن!
بین من و دیدن؛ خداوند متعال فاصله است.
کمال الانقطاع یعنی ….
خداوند مالک شنیدن ودیدن ماست.
قیامت؛ عرصه بروز مالکیت خداوند
فلسفه خلقت و دین
مقام امن چگونه مقامی است؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در مورد زیارت امینالله، انشاءالله بحث، بحث زمانهای بود که در زیارت امینالله، حیثیت زیارت مد نظر [است]؛ توجه [به] حیثیت انسانیت. در واقع، اسم بحث، "زیارت انسانیت" در مقام "زیارت انسانیت انسان" است؛ [یعنی] "زیارت انسانیت".
حالا خود کلمۀ "زیارت" هم از این کلمات بسیار لطیف در قرآن است؛ از مادۀ "زَوَر". مادۀ "زَوَر" در قرآن معمولاً استعمالش منفی است. یک جای استعمال لطیف و مثبت در مورد "زَوَر" دارد، آن هم در مورد اصحاب کهف. [آنها] خوابیده بودند. ترسیم این قضیه، آهنگِ معجزه است در قرآن. طباطبایی، عقاب آسمانِ معارف، استاد فن در این قضیه، کیفیتِ نحوۀ تابش آفتاب به داخل غار را زاویهاش را پیدا میکند. چهار گزینهای که مطرح بوده برای این غارها، آری این است که: وقتی که آفتاب را – طلعتِ آفتاب که طلوع میکرد – از سمت راست اینها، "تَزاوَر علیهم" (آفتاب آرام آرام میآمد، زیارت میکرد) و از سمت چپ هم آرام آرام قیچیشان میکرد. این آفتاب آرام آرام چه شکلی میکشد [و] میآید به اندرون؟ در عین حال، نور هم داخل کهف میآمده، [ولی] مستقیم به صورت اینها نمیخورده.
آفتاب لازم داری. اسباب طبیعیِ انسان، اسباب طبیعی [برای] عمر طولانی. پخش کرده بودم؛ از آقا تماس گرفتند، تشکر کردند. از دفتر آقا تماس گرفتند. تأکیدِ این بحثِ تشکر، استشهاد کرده بود که [این] صد سال، فوقالعاده [است]. در قرآن برای "سال" دو تعبیر داریم: یکی تعبیر "ثَمَر" و یکی تعبیر "سَنَه". در عربی همهچیز تضاد [دارد]. عربی لطایفی [دارد]. گردش زمین مطرح [است]. یک وضعیت فرسودگی که روی ما دارد. خوابم که، چرتم که میگویم الاغ حضرت عزیر [هم] صد سال "لَم یَتَسَنَّهْ" [بود]، افتاد [و] مرد. [این] فرسودگیِ غذاست. [مثل اینکه] ۱۲ [سال]، ۱۲ برابر سن طبیعی [باشد]. اینجا هر سالی ۵۴ هفته، ۵۴۰ [روز؟]، ۵۴۰۰ [ساعت؟] برابر نرمافزار [محاسبه میشود].
آرام آرام آفتاب که میآید، "تَزاوَر" میکند؛ زیارت، [یعنی] آرام آرام کشیدن و رفتن [به سمت هدف]. از درون انسان آرام آرام دارد نزدیک میشود. [این] یک حرکت جهنده به سمت اوست [که آرام آرام] به حرکت کششی [بدل میشود]. زیارت امینالله همین را میفرماید که عمدهترین کشش ما را از ادامه لغو [و بیهودگی] میآورد. کششها به سمت لغو، به سمت بازی و سرگرمی و تفریح و این چیزها، [همین] رفت و آمدها [هستند] که این "تَزاوَر" و "تَلاقٍ" [ملاقات] است. "فَناءٌ فی زیارَتِکُم، إحیاءً لأَحادیثِنا." همدیگر را زیارت کنید، ملاقات کنید؛ احادیث ما زنده میشود.
عروسی [که] معیار است، [و] "استندآپ" [کمدی] یک ساعت دو ساعت، الگوها را اشکال ندارد. زیارت مؤمنین به همدیگر، زیارت علما، زیارت صالحین. زیارت مزار صالح. برو [و] سر مزار ما زیارت کنید. شب جمعه، ثارالله [امام حسین] و خدا را در فوق عرشش زیارت میکنیم.
محور چیست؟ "امینالله" متصل است. یک محور دارد. "امیناللهی" [بودن]، نظام تشکیکیاش لحاظ بشود. در همهاش، همه [چیز/جا]، چه چیزی لحاظ میشود؟ "امینالله" بودن.
بحث، شرح زیارتهایی است که حالا دو سه تا بیشتر نوشته نشده. زیارت امینالله، این نکته رویش پیدا نشد. جلسه آخری که با هم در مورد این بحث صحبت کردیم، تکلیف [آن] بود.
قرآن اساساً تعریف از انسان و تفکیک انسان از بقیه موجودات را با ماجرای امانت [انجام میدهد]. انسانشناسی قرآنی، تعریف انسان در قرآن [این است که] "امینالله" [است]. هیچ موجودی "امینالله" نیست. امانتدار [بودن انسان یعنی]: "من این کمالات و موجودیت را دادم به سگ و گرگ و پرتقال و سیب." امینالله انسان است. اینها خائن [نیستند؛ اما] امانتِ همۀ هستی و کمالات را به تو [انسان] دادم. به عنوان سیب، یک سری کمالات بهت دادم. به عنوان پرتقال و خیار، [با] دست و خیال [آنها را] تغییر میدهم؛ اگر دست کردن و دستبردِ مخلوقات نباشد.
امروز روایتی از پیغمبری [داریم] که [میفرمود:] اثر بادمجون وابسته به نیت شماست. بادمجون، بادمجون نیست. خیار، خیار نیست. اسماءالله جلوهگرند، [این] "ترین بادم ارادت" [؟] گفتم که حضرت ذوالجناح، کی عجایبی [از او] دیده میشود؟ [و این بحث که] هر ساله پاک [بودن یا] لنگرودی از جمعیت کنده شود، [و] خودش مستقیم [؟]. بزرگوار، خیلی بهش اعتقاد [به] اصل نیست. ذوالجناح یک ظرف برای بروز اسماء و صفات الهی است.
ای خیار! ای هلو! چرا اینجوری [هستید]؟ تعبیر بوعلی [این است] که خدا به زردآلو، "زردآلو بودن" نداده، [بلکه] یک چیزی به اسم "خدا" به این زردآلو ایجادش کرد. آثار وجود هر کدام از اینها، ظرفِ آسانِ عوالم [هستند] که از همدیگر جدا [نیستند]. شفافتر. حیات، مراتب وجودی [دارد]. میگویم بعضی [از موجودات] برزخ [هستند]؛ برزخ بین نبات و حیوان. مرجان در برزخ جماد و نبات است. نخل در برزخ نبات و حیوان. [موجودی] در برزخِ بینابین، نمیشود بهش بینابین [گفت]. از حیوان بودن هم بهره [میبرد]. که میآید، معتبر میآید. شعور دارد، احساسات دارد، عاطفه دارد، عاشق میشود. شبیه انسانِ نبات و حیوان. میمون در برزخ بین حیوان و انسان است. [و] انسان معصوم در برزخ بین انسان و خداست.
مرعشی گفت که [امام حسین]؛ شهریار [فرمود:] "امام حسین را نه بشر توانم خواند نه خدا توانم خواند." رجب نزدیک [است]. انشاءالله میخوانیم. رحمت. هر روز کمالات خدا بهشون داده شده.
خیانتِ هیچ سیبی در آن کمال و اثری که باید داشته باشد، [وجود ندارد]. خیانتِ هیچ خیاری [هم] خیانت [نیست]. پذیرفتند [تصویر خدای متعال را در قیامت] و [این] عجیب و غریبِ قرآن [است]. امتهایی شبیه شما: سفید و سیاه و زرد و بلوچ و ترک و کُرد و پرندهها. منظور نژادها نژادند. بعد هر نژادی، [و] برای هر پرندهای که باد میزند، هر امتی نظیر دارد. بعضی از دوستان کار کردهاند، نتایج فوقالعادهای رسیدهاند در عالمِ نظر: جهنم [و] فلان، عقابها نظیر گربهسانان [هستند]. اینها از عجایب قرآنی هستند. همۀ موجودات... ۸ موجودات [؟]. بحث اسماء و صفات که "نظیر" به معنای امروزی برای یک چیز قشنگ تحصیلکرده زیستشناسیِ رویان نظریه داده [است]. یک مقالۀ زیستشناسی هم ارجاع ندادم؛ همه را با قرآن، با ویژگیهای انذار در قرآن، [اثبات کردم]. تنها ۲۰ ویژگی کشف کردند. در مورد شکر، برای اثربخشی شکر شروع کردم: شش و هفت و هشت و اینها دیدم که اینها نگارش عوض میشود. از ۱۰ به بعد نگفته، رفتند بررسی کردند، تصویب شد، آمریکا هم تأیید کرد. همایون، نظریۀ علمِ همه را از خود قرآن اثبات کرد.
نبی، آن پیغمبر، کارش این است که ما وقتی غافل میشویم، یک شوک میدهد. یک شوکدهندهای است. مثلاً ملکۀ زنبور؛ شاید این شکلی باشد، جنس ارتباطی که باهاش دارم. هر بازدیدی که آن ملکه دارد، اینها به حیات میافتند، به فعالیت [میافتند]. هیچ موجودی هم خیانت در آن چیزی که هست و باید برگرداند، خلاصه خیانت نکرده. همه آن استعداد و توان و پتانسیل و ظرفیتی که داشته را، همان را برمیگرداند.
[پدر ما] گفته بود که: تو فطرتی که خدا بهش [داده]، روز اول تولد تا روز آخر، همان جنس دستنخورده [میماند]. این میشود "امینالله". ساختار در این شاکله و ویژگیها خیانتی نکرد؛ از خودش چیزی اعمال [نکرد].
حالا این ولایت پیدا میکند بر همۀ موجودات. کمالاتِ وجود، کمالاتِ ما عاری [هستند]. [انسان کامل] میگوید: نمیگوید مال [من است]؛ میگوید: "من مالِ توام." شنیدنت هم تمرکز بکند. یکی دیگر دارد میبیند، یکی دیگر [من] شنیدم. او واسطه است بین شنیدن من، بین خودم. [او] قله معارفِ حیات برای خودش قائل [نیست]. خدا به واسطه [است]. میگویی "من..."؛ قبلِ این "من"، یک چیزی نهفته است. این توجهی که به خودت کردی، حواست نبود که خودت به خودت [بود].
امیرالمؤمنین فرمود: "ما رَأیتُ شیئاً إلّا و رَأیتُ الله قَبلَه." [یعنی:] قبل [از هر چیز]، بحث فوقالعادهای قبل از این است. قبل [از] آنجا، حرف که میزنند، متکلم را خدا میداند. اینجا اگر یک کسی به یک مرتبه از ادراک رسید، ظرفیت در ما و همهمان قرار داده [است]. هیچ انسانی نیست که ظرفیت این را نداشته [باشد]. انسان، اینها همه... خدای متعال یک آینه آفریده که ظرفیتی دارد که همۀ عالم را [بازتاب میدهد]. عالَم، صفتِ [و] عینِ جلوۀ خداست. یک مرتبه از قرب، انسان میتواند به آن برسد، مشرف به تمام کمالاتِ همۀ موجودات. معمولاً تعبیر [میشود که] انسان به کمال میرسد. عرفانیترین اثر علامه طباطبایی: کمال پایانی انسان، ولایت [است]؛ مرتبۀ "ولیالله" شدن. به این معنا: "ولیاللهی" که بر همۀ موجودات عالم ولایت داشته باشد.
یعنی چی؟ به کی امانت میدهم؟ به اونی که من اینقدر به او مطمئنم که اصلاً بین خودم و او هیچ فرقی نمیبینم. ماجرای مدل پوتین [و] "کی بود، کی بود؟" میگفتند که اینقدر این مورد اطمینان [و] اطمینان پوتین بود که این ۸ سالش که تمام شد – که دورۀ ۸ سالۀ پوتین که تمام میشد – میگفتند که این تالیتلوِ پوتین است. حتی مدل راه رفتن [و] کار کردن.
زبان سلمان که میرفت سر کوه، قدمهایی که میگذاشت، جای این همین محو شدن و فانی شدن [در او] به مرتبه [ای] رسید. با زبانِ سَلْمان، علی [حرف میزد]؛ با مغزِ سَلمان، [علی] فکر میکرد. علی چی؟ "علیم". علی را گذاشت کنار خدا. خدا به چشم علی میدید. خدا با زبان علی حرف میزد. امینالله. خدا با چشم او حرف میزند.
دیگر با [مرت؟] مالک همیشه خوش است. "مالک یومالدین"، روز قیامت، روز بروز مالکیت [است]. تو برزخ فعلاً فقط میفهمیم که اثر او مؤثر بود [و] بودیم. با هر پلک زدن و گفتن و شنیدن و نشستن و برخاستن، چیزی تولید میکرد. همهچیز در معکوس بود. اصلاً دنیا نبوده. دنیا که سراب بود، بازی بود، جز [وجودِ موهوم]. دنیا جزو مراتب وجود به حساب نمیآید. دنیا را ملحق به عدم کرد. قیامت شروع میشود. حیات. عجب!
تو دنیا مگر شما میخوابی؟ [نه!] تکه چوبِ خوابیده، خروارِ عصبانیهای فوقالعادهای [است]! دو ماه دیگر ما پسرمان دارد به دنیا میآید. اسمش را در نظر گرفتم: فوقالعاده! اینها فکر نمیکنی آخرت چیست و برزخ چیست؟ از الآن تو قبرستان امیرالمؤمنین...
یکی از مخلوقات خدا را گفتم که پَرش را نمیشود توصیف کرد. این هم مال دنیاست. اگر از بهشت براتان یک دانهاش را بگویم، تو قبرستان چال میکنیم، مینشینیم [و] میگوییم: تا [کی؟] مجلسیهاز [؟] زنده بمانیم، عمر کنیم، بگردیم، دعا کنیم، صدقه بدهیم، فعالیت کنیم؟
بچۀ من پسر است؛ لباس پسرانه. بعد، دو تا دست برایش [مثل] بازار، یک شکل نیست. چه شکلی است؟ دستش گشاد، دستش پایین باشد، گردنش پایین، پاهایش بالا، [به صورت] روگردان راه میرود، با پاهایش ثابت است! این قاعده را از کجا درآوردیم که آدم پنج انگشت دارد؟ مگر موارد نادری [هستند که] آدم پنج انگشت دارد [و] دو دست دارد. پسر باشد اینجوری، دختر باشد آنجور. ثابت نداریم. این مال برزخ است. این مال قیامت است. هر چیز ثابتی که تو این دنیا دارید، این از اثر برزخ است. آب که ۱۰۰ درجه جوش میآید، اثر برزخی [است]. چه کسی جوش میآید؟ ما تو دنیا چیزی ثابت نداریم. دنیا دائماً رنگ به رنگ [است].
قیامت چیست؟ توحید است. توحید [است]. یعنی چی؟ مال کیست؟ مالکیت "الیوم" [از کیست؟]. صبح به صبح من را بلند میکردی، بهشت، نماز میخواندی، ثواب میگرفتی. از هر عالمی که تمام میشود، قبلیاش خواب است دیگر. بزرگان میگویند دنیا سراب بود. برزخ که تمام میشود، میرود آخرت.
[در] قیامت این را [به جای] برزخ [است]. صدقه دادیم، خدا به ما خانه داد. صله رحم کردیم، خدا طول عمر [داد]. میرود تو قیامت، میگوید: "صدقه دادی؟ یک بار دیگر بگو ببینم، بلند صدقه دادی! "إِنَّ اللهَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ"." تو جیبمان پول دادیم. خدایا ممنون. آمدیم تو برزخ دیدیم که: "خدایا! من کار را کردم، پول را دادم، این زحمت را کشیدم. هیچی! فقط داد بزن، بگو من دیوانهات هستم!" بعد از من تشکر میکنی؟ "مشکورا"! تشکر میکنی؟ بیا کنار، بیا کنار، بنشین! نگاه کن، تماشا کن، لذت ببر! "تماشا! برای تماشا آفریدم!" فلسفۀ خلقت چیکار میکند؟ بیا اینجا بغل من بنشین! بزن کنار اینها را، همۀ سیر و سلوک و حرکت و سیر! بزن کنار، بریز دور اضافیها [را]! [چرا] آمده [و] خراب کرده؟ آمده مشغلههایمان را بگیریم! پذیرایی از شما میکند. یک روز، دو روز، پنج روز این گرسنگی را که میکشی، بعد یک هفته کاری نمیکند آدم. تو ماه رمضان مشغول بودیم دیگر. "تجرّد" هم که میگویند همین است دیگر؛ هی توسعه پیدا میکند، میرود بالاتر.
یک جایی هست، من آنجا نشستهام، دارم عالَم را میبینم. بیا! میخواهم همینجا بنشانمت که من دارم حالم را میبینم. بنشین جایی که من نشستهام. درست از آب... خدا شما را کشت! خدا شما را کشت! یک جنبش. جنبۀ تکوین، جنبۀ تشریع. حالا اینها بحثهایی که... یک آن دستور و امر و ارادۀ خداکش [؟]. الان شیطان برای من و شما هر وسوسهای که میکند، الان تَر [؟] مسبب رسیدن [است]. یعنی تو انجام میدهی، من گفتم انجام بده. انجام [دادن]. خدا با شیطان هدایت میکند، ولی شیطان ابزار هدایت خداست. ترامپ، جنودالله هست. "لِلّهِ جُنودُ السَّماواتِ و الأرض." جنود خدا هست، ولی نه به معنای اینکه کارگزار فرمان زینب [است]. جواب "الله دخیل" [؟].
کمال نهایی انسان چیست؟ امینالله شدن. دیگر وقت [است]. خستهام. امینالله تربیت بشود؛ امانتدار خدا. برای مکه قسم میخورد. قسم به چی میخورد؟ آقا امین [؟]. سرزمین امین. بیژن، جلد دوم [کتاب] اسلا [؟] بنویسید که: ارمغان سورۀ دال در مقام امینِ سرزمین امین. خیلی حرف [است]! مکه سرزمینِ [مهمی است]. در مقام امین، خود مقامش هم یک مقامیه. مقام صدقه، [یا] مقعد صدق [؟]. مقام امین. الان پست ریاستی که من دارم، مقام امین نیست. دنیاست دیگر. خیال است، اعتبار است. خیانت میکند. زیر پایم را خالی میکند. من جوانیام را بهش دادم. ولی مقام امین چیست؟ مقام امیر [است]. یک دانه "لا اله الا الله" گم نمیشود.
امیناللهی. ماه رجب که در پیش [است] و [بعد] شعبان و رمضان؛ فصل کمال انسانی، عصر توحید. مسیرش هم بندگی است دیگر. مسیر بندگی هم که روشن است. انسان با ترک معصیت، خیانت در امانت [نمیکند]. در خیانت به خدا، چیست؟ اینکه خیانت در امانت امینالله مطلق [است]. یک سر سوزن از خودش نظر و رأی و اعمال رأی و هیچی از خودش اصلاً چیزی ندارد. اصلاً خودی ندارد. اصلاً علی خدا خلاصه ندارد.
روضۀ امام رضا بخوانیم. محسن ابراهیم [زاده؟]، مشهدیام، گفت که این همه آثار زیارت [را دیدم]. با دو نفر رفته بود [یم]. خواجه ربیع [در] مشهد. دو نفر سوار کالسکه شدند. گفت که: "خواجه ربیع [!] دارم میبینم مقامات چطور است." تحلیل سیاسی خواجه [این است]: "آنها وصلند به امام. دعوایشان میشود، اذیت [میکنند] ایران را. سلطان، "سیمِ" سلطان، "نونش" را پشت پنجرۀ فولاد تو حرم [میگذارند]. مگر با سلطان هواپیما که مظهر سلطان است؟ ماشینِ خودِ سلطان؟ حقوقِ همۀ اینها، خودِ سلطان است؟ وصل شدند [به] امام رضا؟ برادر [امام رضا] ناراحت میشود!"
اینهایی که حاجت دنیایی دارند، من گریه میکنم. اصرار [بر] گریه! یک مؤمن وایستاده آنجا برای رسیدن به دنیا التماس بکند! رفاقت، معنویت. امین خدا، امین محبت خدا. هرچه رفت داشت، داد به این. یک ذره خیانت [نکرد]. همه رفت. همه رحمتش هم [؟] حرمم نَبَری شاندیز طرقبه.
گنبد امام رضا علیه السلام گفت که: "نیشابور گله نکردی. نیامدی. بیمحلی کردی. جای دور رفتی از ما. امروز محبت کردم، تحول [بود]. ابال [؟] فشار و وحشت [از اینکه] انسان انس با عالم جدید ندارد."
۱۰ دقیقه تو عمرت با من انس گرفتی؟ یک زیارت، یک امینالله. انس حاج قاسم با اهل بیت. تو دنیا چیکار کردم؟ امشب میخواهم به من حکم خادمی بدهند. تو هم بیا. این را [در سال] ۸۷ گفت. گفت که: "یک روزی هم اگر جنازۀ من را بردند تو این حرم، قول بده که این را برای من بخوانی." [این] گفت که: شب تهران، مراسم تشییع جنازه از فرودگاه تا حرم تا ساعت ۱۰ و ۱۱ شب طول [کشید]. داخل حرم نمیتوانند بیایند. "داخل حرم بیا." [کسی به حاج قاسم گفته بود:] "داخل هواپیما که رفته بودم، ظاهراً داخل حرم میگویند آقا ما یک راهی باز کردیم بیایم." خلاصه، تبرکِ جسد را [خواستند] و [آن را] برش میگرداند [ند]. دوستان میگفتند که دقیقاً حاج قاسم شیفت روز سهشنبه بود؛ به نظرم سهشنبه چهارشنبه. سهشنبه، همان شیفت خادمی پشت در. خاطرهای که اصلاً یادم نبود. شروع کردم خواندن:
"ای صفای قلب زار، چه دارم تازه یادت؟ ای رضا جان! سر ز خاکت منم خاک دلم. به جان مادر، غیر تو یاری ندارم. کسی کاری ندارد. گر مرا از در خوبی من بدم، گر آمدم فاطمه، علی، [محمّد] موسیالرضا، پدرم. یک نگاهی تا نماند به یقین. با یک نگاهت میشوم دور از حوالی عشقم. کوی دلم خورده گرفته. علی، سرِ علی، موسیالرضا. مهربانی، درمان تو را [فقط] مهربانی. جانم! دلم را در حریمت میکشان. ای یار من تویی، نظر کن. بله سیاه [؟] موسیالرضا. ای همه بود! خاک تو سجودم از ازل. مهرت عشق. در نظر کن. در دلم قافله. دعا کن. کربلا کند. علی موسیالرضا. سررضا. علی، علی موسی، موسیالرضا. علی، علی موسیالرضا."
شب جمعه است. روضه بخوانم؟ آماده ماه رجب بشویم با این توسل. گریه فقط بر حسین! [هر] شبی. گریه فقط بهر کربلا! [هر] شبی. درد حسین. بیکسی. یعنی عزیز فاطمه شبگرد بیکسی نیست؟ عمه ما را کتک زدند. هزار بار [چه؟] با فدک زدند. غصۀ دلم را کباب [کرد]. دیدۀ ما را [؟]. یتیم سه ساله. چی دیگر؟ پس از امامکشی، ناگفتنی. جریان حنجر و دَمِ خنجر [را] شنفت [ی] بن شبیب. غارت خیمه. عجیب و غریب. دختر ترسیده دیدهای؟ طفلک خوابیده دیدهای؟ [مثل] شبی [که] جدم را سربریده میشود! [؟]. نگاه عم [؟] سر برید. چشمانت [را] [فدای] تو شوم!
یا امام رضا! پیکرمان زخم شد. پر از [؟]. چرا؟ یومالحسین، کربلا، عزیزمان را کربلا ذلیل [کرد]. جانم! یالا! مکشوفه خواندن [؟]. نمیدانم امام رضا چه حالی [داشت]. اینجا، اینجا روضه خواندن. اگر امام رضا فرموده بودند یا صاحب الزمان فرمود: "سر و سر میبرند." سربریدن. حسین! حسین! حسین!
"وَ یَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون."
"لَعنَةُ اللهِ عَلَی القَومِ الظّالِمین."
یا رحمان و یا رحیم، یا مقلّب القلوب [؟]. محمد، یا علی! اللهم عجل لولیک الفرج. خدایا به حق امام رضا، فرج آقامان امام زمان را برسان. [فرزند] نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما [را] نوکری قرار [ده]. ابیعبدالله کربلا. اسلام الهی. شیعیان امیرالمؤمنین، صاحب لای [؟]. هرچه گفتیم، و صلاح ما بود. هرچه نگفتیم، و صلاح ما میدانیم. برای [؟].